چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1190 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1190 جلسه 1190
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تخصيص و نسخ
يكى از مواردى كه جزو اظهر و ظاهر، قرار داده شده، مسأله تخصيص و نسخ استكه «اذا دار الامر بين التخصيص و النسخ»، آيا تخصيص تقدّم دارد يا نسخ تقدّم دارد؟ اينمورد بحث است.
اشكال تأخير بيان از وقت حاجت در تخصيصات ائمه
لكن قبل از آن كه وارد اين جهت بحث شويم و ببينيم كه آيا تخصيص بر نسخ تقدّمدارد يا نسخ بر تخصيص تقدّم دارد، در باب تخصيصات متداوله كه اكثرا از ائمهمعصومين(صلوات الله عليهم اجمعين) روايت و نقل شده، مشكلهاى وجود دارد.مشكله اين است كه مىفرمايند: در تخصيص، يك شرطى وجود دارد و يك قيدىدخالت دارد و آن اين است كه تخصيص به منزله بيان است و بيان نبايد از وقت عمل واز وقت حاجت مؤخّر باشد. «تأخير البيان عن وقت العمل و وقت الحاجة قبيحٌ». لذا اگرمولا مثلا گفت: «اكرم العلماء يومَ الجمعة» بايد قبل يوم الجمعة «لاتكرم الفساق منالعلماء» را ابلاغ كند و الاّ اگر روز پنجشنبه بگويد: «اكرم العلماء يوم الجمعة» و بعد روزشنبه اعلان كند كه «لاتكرم الفساق من العلماء»، اين تأخير بيان از وقت عمل است،تأخير بيان از وقت حاجت است و اين از نظر عقل، قبيح است. لذا اين معنا يك قيدى رادر باب تخصيص مطرح مىكند كه «التخصيص مشروط بعدم حضور وقت العملبالعام». بايد وقت عمل به عام نرسيده باشد، وقت عمل به عام حاضر نشده باشد و الاّ بامخصص بودن و بيان بودن، منافات دارد.
نقطه مقابل، مسأله نسخ است. در باب نسخ، ضد اين معنا معتبر است؛ يعنى بايد وقتعمل به منسوخ، حاضر شده باشد، وقت عمل به منسوخ رسيده باشد چون عنوان نسخ،عنوان بيانى نيست بلكه عنوان نسخ، بيان أَمد حكم است و بيان موقّت بودن حكم است واين دلالت بر انقطاع استمرار مىكند ولو اينكه حكم منسوخ از اول در استمرار ظهوردارد لكن با دليل نسخ، ما كشف مىكنيم كه استمرار در كار نبوده است.
بحث ما فعلا مربوط به تخصيص است. اشكال اين است كه شما كه در بابتخصيص، چنين قيدى را معتبر مىدانيد براى اينكه تأخير بيان از وقت حاجت لازم نيايد،ما مىبينيم عموماتى در كتاب الله وارد شده است و مخصصش در لسان مبارك امامباقر(صلوات الله عليه) و در لسان مبارك امام صادق(صلوات الله عليه) بلكه بالاتر، درلسان مبارك امام عسكرى(صلوات الله و سلامه عليه) است در حالى كه فاصله بين زمانامام عسكرى(صلوات الله عليه) و زمان نزول قرآن، بيش از دويست و پنجاه سال بودهاست. عمومى در كتاب الله واقع شده، مخصصش در لسان امام عسكرى است، از طرفىهم مىگوييد: شرط تخصيص اين است كه وقت عمل به عام حاضر نشده باشد. آيا وقتعمل به عمومات كتاب در دويست و پنجاه سال حاضر نشده است؟ پس چطور روايتصادره از امام عسكرى(صلوات الله عليه) مخصّص عموم كتاب قرار مىگيرد؟
همين طور كثيرى از عموماتى كه در لسان مبارك نبى اكرم(صلوات الله و سلامهعليه) است، مخصصاتش در السنه أئمه مباركه معصومين است و فاصله زياد است. صدسال، صد و پنجاه سال، دويست سال، دويست و پنجاه سال فاصله هست. زمان امامعسكرى(صلوات الله عليه» با زمان رسول اكرم حدود دويست و پنجاه سال فاصله دارد.آن وقت چطور مىشود يك عموم نبوى، يك مخصّص عسكرى داشته باشد؟ عمومنبوى باشد و مخصص عسكرى باشد با فاصله دويست و پنجاه سال. اين با اين شرطى كهدر تخصيص معتبر است، چطور تطبيق مىكند؟
از طرفى هم ما مىبينيم كه بناى فقها در فقه اين است كه عموم كتاب را به روايتتخصيص مىزنند، روايت از هر امامى باشد، در هر زمانى باشد. عمومات نبويه را بهمخصصات در لسان ائمه تخصيص مىزنند. حساب زمان را نمىكنند. هيچ گاه فاصلهزمانى را قلةً و كثرةً در نظر نمىگيرند مثل اينكه همه اينها به منزله متكلم واحد هستند وهمه اين كلامها هم در زمانهاى با فاصله خيلى كمى تحقق پيدا كرده است به طورى كهكأنّ وقت عمل به عام نرسيده است. پس اين بناى فقها از اين طرف، آن شرطى كه درتخصيص مىكنند از آن طرف، آن نبودن شرط در اين مخصصات در رابطه با عموماتكتاب و سنت از آن طرف، اين مشكله چطور بايد حل شود و اين اشكال چطورى قابلدفع است؟
مرحوم شيخ بزرگوار استاد الكل شيخ انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) ابتداءً سهاحتمال براى حل اين اشكال مطرح مىكنند:
برگشت مخصصات به نواسخ
احتمال اول اين است كه بگوييم: شما به اينها مىگوييد: مخصصات؛ در حالى كه درواقع اينها نواسخند. اسم هر مخصصى را بايد برداشت و جايش ناسخ گذاشت براى اينكهشرط نسخ در آن وجود دارد و شرط تخصيص در آن وجود ندارد. شما بى خود اسماينها را مخصصات گذاشتيد. اينها همه ناسخند و احكام نسخ بر آنها ترتّب پيدا مىكند وداخل در مباحث نسخ خواهند بود.
لازمه اين احتمال اين است كه ما مبنايى را مفروغ عنه قرار بدهيم و آن اين است كهنسخ كتاب را به خبر واحد، جايز بدانيم. اين يك مسألهاى است كه در اصول مطرح استكه آيا نسخ كتاب به خبر واحد، جايز هست يا نه؟ اين احتمال اولى كه مرحوم شيخ بيانمىفرمايند، مبتنى بر اين مبناست كه ما بگوييم: نسخ كتاب به خبر واحد، صادر از آخرينامام، مانعى ندارد و عنوان نسخ در همين جا مطرح است. پس يك احتمال اين است.
بعد مرحوم شيخ اين احتمال را تضعيف مىكند و مىفرمايد: اين احتمال تالىفاسدش اين است كه با توجه به «ما من عام الا و قد خصّ»، اگر ما همه اين مخصصات رابه لباس نسخ درآوريم، بايد ملتزم بشويم كه به اندازه اين مخصصات، علاوه بر نسخهاىديگر، ما نسخ داريم. و التزام به اين معنا، خيلى بعيد است. هزاران نسخ داشته باشيم،هزاران منسوخ داشته باشيم، هزاران دليل ناسخ داشته باشيم. انسان نمىتواند ملتزم بهاين معنا بشود. لذا ايشان از اين نظر اين راه را استبعداد مىكنند و اين راه كنار مىرود.
اتصال مخصصات به عمومات و عدم نقل آنها براى ما
راه دوم اين است كه بگوييم: عنوان مخصص بودن اين مخصصات، مفروغ عنه استو ما دست از عنوان مخصّص بودن برنمىداريم. پس آن شرط را چطور حفظ كنيم ورعايت كنيم؟ ايشان مىفرمايد: اين طورى ملتزم مىشويم، مىگوييم: وجود اينمخصصات منفصله با فاصلههاى طولانى، كاشف از اين است كه تمام اين مخصصاتدر رابطه با عمومات خودشان، از اول به عمومش، متصل بوده منتها براى ما نقلنكردهاند، براى ما بيان نكردهاند. ما كه آنجا نبوديم كه ببينيم مسأله به چه كيفيتى است؟عموماتى براى ما نقل شده است، همه اين مخصصات بعدى همراه اين عمومات بوده وقبل حضور وقت العمل به عنوان بيان حتى به صورت اتصال، اصلا مخصص متصل بودهاست كه مخصص متصل هم واقعش اين است كه اصلا مخصص نيست براى اينكهمخصّص، فرع اين است كه براى عموم، انعقاد عموم شده باشد و بعد مخصّص بيايد بااين عموم ولو در بادى امر، تعارض كند. در مخصصات متصله اصلا براى عموم، ظهورانعقاد پيدا نمىكند. اگر گفت: «اكرم العلماء الا الفساق منهم» اين از اول برايش ظهور درعموم پيدا نشده. كارى به اين جهت نداريم.
آنچه كه هست اين است كه ايشان مىفرمايد: وجود اين مخصصات منفصله، با توجهبه آن قيدى كه در تخصيص اعتبار دارد، ما را راهنمايى مىكند به اينكه اين مخصصات باوجود شرطشان «متصلةً بالعام» صادر شدهاند، منتها عامش را براى ما نقل كردهاند امامخصصات متصل براى ما نقل نشده است. مثلا اگر يك روايت مخصّصى از امامعسكرى(صلوات الله عليه) عمومى را در كلام اميرالمؤمنين(صلوات الله و سلامه عليه)تخصيص بزند، ما بايد اينجا در حقيقت بگوييم: وجود اين مخصّص عسكرى، كاشف ازاين است كه در لسان اميرالمؤمنين، همين مخصّص وجود داشته و همين بيان تحققداشته، منتها عمومش براى ما نقل شده است اما مخصصش براى ما نقل نشده است وراهنماى وجود آن مخصص، اين بيان در كلام امام عسكرى(صلوات الله عليه) است.اين راه دومى است كه مرحوم شيخ ذكر مىكنند.
مرحوم شيخ اين راه را هم نمىپسندند اما مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامهالشريف) اين راه را مىپسندند. مرحوم شيخ براى استبعاد اين طريق، يك دليلى دارند،مرحوم محقق نائينى هم براى نزديك بودن اين وجه، يك بيان دارند.
بيان شيخ اين است كه مىفرمايد: اين معنا خيلى بعيد است. آنهايى كه عمومات نبويهرا نقل كردهاند با اينكه كاملا به ضبط بيانات مخصوصا رسول اكرم اهتمام داشتهاند وعنايت خاصى به ضبط بيانات رسول خدا داشتهاند، چگونه شد كه عمومش را نقلكردهاند اما مخصصاتش را نقل نكردهاند؟ مگر اين مخصصات چه گناهى داشتند كه درمقام نقل، به آنها اشاره نشود؟ مگر چه اثرى برايشان ترتّب پيدا مىكرد كه در مقام روايتحذف بشوند؟
اگر بگوييد: از رسول خدا نشنيدهاند، فرض شما اين است كه مىگوييد: اينمخصصات متصلةً بالعمومات بوده است و اگر مىگوييد: شنيدهاند و نقل نكردهاند، اينمعنا هم بعيد است. چطور داعى به نقل عمومات داشتهاند اما داعى به نقل مخصصاتنداشتهاند؟ براى انسان مشكل است كه اين را بپذيرد كه اينها عمومات را نقل كردهانداما مخصصات را نقل نكردهاند. اين بيان مرحوم شيخ در استبعاد اين احتمال دوم است.
پذيرش راه حل دوم شيخ از نظر محقق نائينى(ره)
و اما مرحوم محقق نايينى دليلى بر اين كه اين راه پس به علت اينكه كثيرى از مخصّصات اين طور بوده است، كأنّ ما يك حكم كلى رااستفاده مىكنيم و آن اين است كه همه مخصصات در لسان أئمه قطعا از لسان نبى اكرمصادر شده است، منتها يك قسمت زيادش را اهل تسنن نقل كردهاند و يك قسمتش راهم نقل نكردهاند. لذا ايشان اين احتمال را انتخاب مىكنند و ترجيح مىدهند كه ما وجوداين مخصصات منفصله را كاشف از وجود اين مخصصات در لسان نبى اكرم بدانيم.
عدم قبح تأخير بيان از وقت حاجت در احكام ظاهريه
احتمال سومى كه مرحوم شيخ ذكر مىفرمايند و آن را انتخاب مىكنند اين است كهبگوييم: اين كه شما شنيدهايد تأخير بيان از وقت حاجت، قبيح است و واقعا هم قبيحاست، اين در رابطه با حكم واقعى است. اگر عام به صورت حكم واقعى مطرح شد، معناندارد كه مخصّصش بعد از وقت حاجت بيايد. معنا ندارد كه مخصّص «بعد حضور وقتالعمل» بيايد براى اينكه حكم، حكم واقعى است به منظور پياده شدن، وضع شده است،به منظور عمل، جعل شده است، و بيان چنين حكمى و مخصّص چنين حكمى، نمىشودبعد از گذشتن عمل و حضور وقت عمل تحقق پيدا كند.
اما اگر مسأله را اين طورى فرض كرديم كه عام به صورت يك حكم ظاهرى مطرحاست؛ يعنى جهات حكم واقعى در آن وجود نداشته است بلكه مصلحتى اقتضا مىكردهاست كه اين حكم بنحو العموم اظهار بشود، بنحو العموم مطرح شود، ولو اين كه عملهم به آن بشود ولو اينكه بر طبق آن هم عمل تحقق پيدا كند اما حكم واقعى نيست. آيادر چنين شرايطى، مانع دارد كه مسأله مخصّص - كه مخصّص در رابطه با حكم واقعىاست، - بعد حضور وقت العمل بالعام وارد شود؟ بعد وقت الحاجة، تحقق پيدا كند براىاين كه اين بيان عام صادر به عنوان حكم واقعى نيست. حكم واقعى الان است و از حالامىخواهد حكم واقعى مطرح بشود. لذا روى اين احتمال بگوييم: تاخير بيان از وقتحاجت مانعى ندارد.
تشابه بيان محقق خراسانى با بيان مرحوم شيخ
تعبيرى كه مرحوم محقق خراسانى در كفايه مىفرمايند نيز همين بيان مرحوم شيخاست، منتها به يك صورت ديگرى. مرحوم محقق خراسانى مىفرمايند: تأخير بيان ازوقت حاجت قبيح است اما اگر در مقابل اين قبيح، يك مصلحت اهمى پيدا شد به عنوانتأخير بيان، باز هم قبيح است؟ يا در آن طرفش، اگر تقديم بيان، مستلزم مفسدهاى بود،باز هم تأخير بيان قبيح است؟ قبيح در جايى است كه مزاحم و معارض نداشته باشد امااگر با حفظ قبحش يك مصلحت مهمى بود و يا يك مفسدهاى در آن طرف تحقق داشت،ديگر قبح تأخير بيان از وقت حاجت لازم نمىآيد.
اين بيان عبارت ديگر از فرمايش شيخ است، منتها شيخ به آن بيان مطرح كردهاند كهما عام را به صورت يك حكم ظاهرى مطرح كنيم، يعنى مصلحتى اقتضا كرده است كهاين به نحو عموم مطرح بشود اما حكم واقعى اين نيست. حكم واقعى، اكرام عالم «منعدا الفاسق» است اما مصلحتى اقتضا كرده است كه فعلا حكم به اين صورت مطرح شودو بيانش صد سال بعد تحقق پيدا كند. حكم واقعى صد سال بعد جامه عمل بپوشد بهلحاظ آن موردى كه عام با خاص به حسب ظاهر با هم معاندت دارند.
لذا ظاهر اين است كه بيان مرحوم شيخ و بيان مرحوم محقق خراسانى با اينكه در دوعبارت است و در دو بيان است اما باطنش به يك مسأله برمىگردد و در حقيقت مرحومشيخ مىفرمايد: تأخير بيان از وقت حاجت در رابطه با حكم واقعى و بيان حكم واقعىقبيح است و ما اينجا عام را به عنوان حكم واقعى مطرح نمىكنيم.
اين سه احتمال در اينجا ذكر شده است. آيا واقع مسأله كدام يك از اينهاست؟ آياامكان دارد كه يك احتمال ديگرى در اينجا مطرح باشد يا نه؟ يك جملهاى را ذكر مىكنمبه عنوان اينكه شما ببينيد كه راه حل كدام يك از اين سه است و شايد يك امرى غير ازاين سه باشد و آن اين است كه با قطع نظر از اين حرفهايى كه زده شد، در لسان مباركنبى اكرم(صلوات الله و سلامه عليه) مخصوصاً در حجة الوداع در آن خطبه معروفهايشان بيانى دارند كه مفادش اين است كه مردم! هر چه كه شما را به بهشت نزديكمىكند و از جهنم دور مىكند، من آن را براى شما مأموربه قرار دادم و شما را به آن، امركردم به صورت قضيه كليه. و در مقابل، هر چيزى كه شما را به آتش نزديك مىكند و ازبهشت دور مىكند، من شما را از آن چيز، نهى كردم و آن را مورد نهى قرار دادم. حالا درهمين خطبه است يا خطبه ديگر كه رسول خدا مىفرمايد: من همه احكام را براى شمابيان كردم حتى ارش الخدش را كه اگر كسى خدشهاى و ناراحتىاى بر صورت كسى وبدن كسى وارد كند، ارش آن را بيان كردم.
اين سنخ تعبيرات از رسول خدا مخصوصا در اواخر عمر شريفشان، انسان را هدايتمىكند به اينكه تمامى مسائل جزئى و كلى را رسول خدا بيان كردهاند و به مردم ابلاغكردهاند و چيزى را فرو گذار نكردهاند. لذا با توجه به اين بيان مبارك ايشان، آيا لازمنيست كه ما ملتزم شويم به اينكه تمام اين مخصصات، نه به صورت اتصال كه در آناحتمال دوم مطرح بود بلكه به صورت اينكه رسول خدا همهاش را بيان كرده است، حتىجزئىترين مسائل از لسان رسول خدا بيان شده است، منتها حالا چرا براى ما نقل نشدهاست؟ و چرا براى ما مخفى شده است؟ و علل و عوامل اختفائش چه بوده است؟ اينبررسى كوتاهى لازم دارد كه با توجه به آن، شايد اين مسأله به اين صورتى كه من مطرحكردم ان شاء الله حل شود.
تمرينات
اشكال تأخير بيان از وقت حاجت در تخصيصات ائمه را تقريب كنيد
سه راه حلى كه مرحوم شيخ براى اين اشكال ذكر كردهاند را توضيح دهيد
چرا مرحوم شيخ راه حل اول؛ برگشت مخصصات به نواسخ را نمىپسندند
اشكال راه دوم شيخ؛ اتصال مخصصات به عمومات و عدم نقل آنها چيست
بيان محقق نائينى را راجع به راه حل دوم شيخ توضيح دهيد
علّت تشابه بيان محقق خراسانى را با بيان مرحوم شيخ توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...