چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1187 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1187 جلسه 1187
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
نصوصيت جواب در مورد سؤال
آخرين موردى كه مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامه الشريف) به عنوان نصّ وظاهر، بيان مىفرمايند اين است كه اگر نسبت بين دو دليل، عموم و خصوص من وجهاست كه طبعاً در ماده اجتماع، بين آنها تعارض وجود دارد، لكن يكى از اين دو دليل درمورد همين ماده اجتماع وارد شده است، آن چه كه مثلاً در باره او سؤال شده است و درجواب از آن سؤال، همان دليل عام را ذكر كردهاند، همين ماده اجتماع است. چون موردسؤال، همين ماده اجتماع است، جواب از اين سؤال ولو اينكه به نحو عام وارد شدهاست، لكن نسبت به مورد خودش طبعاً نصّوصيت پيدا مىكند، براى اينكه مورد دليل رانمىشود از دليل خارج كرد. ولو اينكه جواب، عام است اما آنچه كه مورد سؤال واقعشده است و به لحاظ آن، جواب داده شده است را معنا ندارد از جواب خارج كنيم. لذامىتوانيم بگوييم كه جواب، نصّ در مورد سؤال است و دلالتش نسبت به مورد سؤال بهنصّوصيت است.
مثلا اگر از امام بپرسند كه آيا خمر، حلال است يا حرام؟ و امام نفرمايند كه «الخمرحرام» بلكه بفرمايند: «كل مسكر حرام» كما اينكه در روايات هم اين معنا وجود دارد،يعنى سؤال از خمر شده است، لكن جواب به نحو عمومِ «كل مسكر حرام» داده شدهاست، كه معنايش اين است كه حرمت اختصاص به خمر ندارد، اشياى ديگرى هم كهخمر نيستند اگر عنوان مسكريت در آنها وجود داشته باشد، آنها هم حرام هستند.
خود اين دليل را كه ابتداءً ملاحظه مىكنيم، ولو اينكه از خمر، سؤال شده است وجواب به نحو عموم داده شده، لكن اين جوابِ به نحو عموم در رابطه با مورد سؤال كهعبارت از عنوان خمر است، نصّوصيت دارد، يعنى نمىتوانيم بگوييم: خمر از «كل مسكرحرام» خارج است. اينجا نمىتوانيم مثل تخصيصِ در ساير موارد، قائل به تخصيصشويم، براى اينكه «كل مسكر حرام» در خود خمر وارد شده است و موردش خمر است،لذا دلالتش دلالت بالنصّوصيت است.
حالا دليل ديگرى داريم كه اين دليل با «كل مسكر حرام» تعارض دارد و تعارضشهم بالعموم و الخصوص من وجه است. و آن دليل فرضاً اين است (كه در بعضى ازروايات هم هست): «لا بأس بالماء المتخذ من التمر» آن آبى كه از خرما گرفته شده و بهدست آمده باشد، مانعى ندارد، حرمتى ندارد. بين اين دو دليل، فى حد انفسهما معارضهاست، براى اينكه معناى «كل مسكر حرام» اين است كه «سواء كان متخذاً من التمر ام غيرمتخذ من التمر». هر كجا كه اسكار وجود داشته باشد، مىخواهد از تمر اخذ شده باشد يااز چيزهاى ديگرى گرفته شده باشد، حرام است. «لا بأس بالماء المتخذ من التمر» هم بهحسب ظاهر، عموميت دارد و مىگويد: هر چه كه از تمر گرفته شده باشد، «سواء كانمسكراً ام لم يكن مسكراً، لابأس به».
پس «كل مسكر حرام» از نظر تمر و غير تمر، عموميت دارد و «لابأس بالماء المتخذمن التمر» از نظر مسكريت و غير مسكريت، عموميت دارد. ماده اجتماع اين دو دليل،عبارت از آن ماء متخذ از تمرى است كه «كان مسكراً». پس ماده اجتماع، ماء متخذ ازتمر «بشرط كونه مسكراً» است.
در مورد كلمه خمر كه مورد سؤال بوده است، البته حالا مقام فرض كردن است. يكوقت ما فرض مىكنيم كه اصلاً خمر يعنى آنچه كه از تمر اخذ شده باشد البته «بشرطكونه مسكراً». خمر غير مسكر نداريم و لذا گفتيم: وقتى كه سؤال از خمر مىشود وجواب به «كل مسكر حرام» داده مىشود، اين جواب اعم از مورد سؤال است، نه اينكهنسبتشان عموم و خصوص من وجه باشد. خمر هر كجا باشد اسكار هست، لكن بحثاين است كه خمر به چه چيزى گفته مىشود؟ اينجا سه احتمال هست:
احتمالات موجود در معناى خمر
احتمال اول: اگر خمر به خصوص آن چيزى كه از عنب گرفته مىشود گفته شود، اينمثال به ما ارتباطى پيدا نمىكند، براى اينكه ما مىخواهيم براى آنجايى مثال بزنيم كه مادهاجتماع اين دو حكم كه مورد تعارض اين دو حكم است، خودش مورد سؤال واقع شدهباشد. عام اول در آن وارد شده باشد، عام اول در مورد خمر وارد شده است.
اگر شما بفرماييد كه خمر يعنى خصوص آن شرابى كه از انگور گرفته مىشود كمااينكه احتمالش هم هست كه همين باشد، اگر اين باشد اين مثال به ما ارتباطى ندارد،يعنى اين مثال از تعارض عامين من وجه است، بدون اينكه مسأله نصّ و ظاهر، و اظهر وظاهرى مطرح باشد، از اين نظر به ما ارتباط پيدا نمىكند.
احتمال دوم: اينكه براى خمر، يك معناى اعمى قائل شويم و بگوييم: چه از انگورگرفته شود و چه از خرما گرفته شود، «يكون خمراً»، و حقيقتاً هم خمر است. احتمالسوم: بگوييم: اصلاً خمر يعنى خصوص آن چه كه از خرما گرفته شده باشد. منحصراًمعناى حقيقى خمر آن است كه از خرما گرفته شده باشد.
روى اين دو احتمال، اين مثال به ما ارتباط پيدا مىكند، براى اينكه على اىّ حال،خمرى كه مورد سؤال واقع شده، ماده اجتماع بين دو دليل است، هم «كل مسكر حرام»شاملش مىشود و هم «لابأس بالماء المتخذ من التمر» شاملش مىشود. منتها روى يكفرض، خمر، خصوص ماء متخذ از تمر است و روى يك فرض، خمر، اعم از ماء متخذاز تمر است هم آنكه از انگور گرفته مىشود «يكون خمراً» و هم آن كه از خرما گرفتهمىشود «يكون خمراً» و هر دو مثال براى ما نحن فيه است، براى اينكه خمر، ماده اجتماعبين دليلين است، و ماده اجتماع بين دليلين در دليل اول به عنوان مورد سؤال مطرح شدهاست. راوى از خمر سؤال مىكند و جواب امام هم «كل مسكر حرام» است. اينجا بهلحاظ اينكه «كل مسكر حرام» نمىتواند خمر را شامل نشود، به لحاظ اينكه مورد وروداين حكم و مورد جعل اين حكم، عام است، لذا بايد خمر را داخل در «كل مسكر حرام»كنيم.
اگر خمر به معناى خصوص ماء متخذ از تمر شد، بايد بگوييم: اين «لابأس بالماءالمتخذ من التمر» ماء غير مسكر را دلالت دارد، براى اينكه خمر، ملازم با اسكار است واگر از خرما هم گرفته شود، به آن قسم مسكرش خمر گفته مىشود و الا اگر از خرما يكآبى بگيرند بدون اينكه مسكر باشد، اين بلا اشكال «لايطلق عليه الخمر». پس روى اينمعنا عنوان نصّ و ظاهر
لزوم خروج مورد از دليل عام
اينجا مناقشه شده است كه شما براى ما نحن فيه دو صورت اما اگر گفتيم: خمر دو مصداق دارد: يك مصداق، آن است كه از انگور گرفته مىشودو يك مصداق هم آن است كه از خرما گرفته مىشود، اينجا اين سؤال مطرح است كه اگرمورد سؤال، يك چنين عنوان عامى باشد كه دوتا مصداق دارد، آيا اين «كل مسكر حرام»راجع به هر دو مصداق، نصّوصيت دارد؟ يا اجمالا يك نصّوصيتى در آن وجود دارد؟
مىگوييد: اگر چيزى مورد سؤال شد، مثلاً سؤال كردند از اينكه آيا فقها واجب الاكرامهستند يا نه و جواب داده شد كه نه تنها فقها بلكه كل علما وجوب اكرام دارند، اعم ازاينكه فقيه يا غير فقيه باشد. ما مىبينيم در فقها كه مورد سؤال است، هم عادل وجود داردو هم فاسق، اينجا قصه ما دو بُعد پيدا كرد: يك بُعد اينكه فقها مورد سؤال قرار گرفتند وبُعد ديگرش اين است كه در عين اينكه مورد سؤال هستند دو شعبه دارند: عادل و فاسق.شما كه مىگوييد: جواب - به اينكه همه علما، وجوب اكرام دارند، نه تنها خصوص فقها- نصّ در مورد سؤال است، آيا در هر دو شعبه مورد سؤال، نصّ است؟ يا در آن قدرمتيقنش نصّ است؟ آيا مىشود گفت: در هر دو شعبه نصّوصيت دارد كه ديگر به هيچوجه نتوانيم اين فقها را تخصيص بزنيم؟ زيرا فقها مورد سؤال قرار گرفتهاند و جواب همآمده است كه «كل عالم يجب اكرامه سواء كان فقيهاً ام غير فقيه». آيا اين مقامش از آنجابالاتر است كه بالصراحة و مستقيماً بگويد: «الفقهاء واجب الاكرام». اگر به صراحتگفت، مگر قابل تخصيص نيست؟ «الفقهاء واجب الاكرام» قابل تخصيص است. اما حالاكه مورد سؤال قرار گرفت و يك جواب عمومى رويش واقع شد، آيا اين را از قابليتتخصيص خارج مىكند؟ يا قابليت تخصيص به قوّت خودش باقى است؟
اگر بگوييد: از قابليت تخصيص بيرون مىرود، ما مىپرسيم: چرا؟ مگر چه شده كهاين از قابليت تخصيص بيرون برود؟ نسبت بين «كل خمر حرام» و «لا بأس بالماء المتخذمن التمر» چيست؟ و اگر بگوييد: قابليت تخصيص دارد، آن وقت مىگوييم: شما داشتيدمعارضه بين «كل مسكر حرام» با «لابأس بالماء المتخذ من التمر» را تمام مىكرديد، لكنگرفتار يك معارضه ديگرى شديد، و آن اين است كه از دليل اول به لحاظ اينكه خمر،مورد سؤال واقع شده است، استفاده كرديد كه «كل خمر حرام». دليل دوم هم مىگويد:«لابأس بالماء المتخذ من التمر». نسبت بين اين دو، عموم و خصوص من وجه است،براى اينكه ماده افتراق «كل خمر حرام» روى اين فرض، خمر متخذ از عنب است، مادهاجتماعش خمر متخذ از تمر است. «لابأس بالماء المتخذ من التمر» هم ماده اجتماعشخمرى است كه از تمر اخذ شده باشد، و ماده افتراق ماء تمرى است كه «لم يكن مسكراً،و ليس فيه حالة الاسكار». اينجا را شما چطور حل مىكنيد؟ شما خواستيد از آن معارضهعموم و خصوص من وجه فرار كنيد، اما گرفتار اين معارضه عموم و خصوص من وجهشديد.
به عبارت روشنتر: ورود خمر با اين شرط به عنوان محل سؤال، حكم عام را اجمالاًدر باب خمر به طور نصّوصيت پياده مىكند، اما نه در رابطه با همه افرادش. و آن فردىكه با «لابأس بالماء المتخذ من التمر» دعوا دارد، از قدر متينقنش خارج است. آن يكفرد غير قدر متيقن است و بين اين دو در آن فرد، معارضه تحقق پيدا مىكند. ما دليلىنداريم كه دليل حرمت خمر را ترجيح بدهيم. معارضهاى است بين العموم و الخصوصمن وجه و هيچ كدام بر ديگرى تقدّم ندارند. پس در حقيقت اين بيان مرحوم محقق نائينىروى يك فرض، مورد قبول است اما روى يك فرض ديگر اصلاً به جايى نمىرسد.
(سؤال... و پاسخ استاد:) اينها تحت ضابطه درنمىآيد. هر كجا كه يكى دلالتش صددر صد بود، نصّ است، آنجايى كه كمتر از صد در صد بود، دلالتش ظاهر است. حالاچرا دلالتش صد در صد شده است؟ ما نمىتوانيم چرايش را بيان كنيم، ضابطهاى ندارد.اين به اعتبار اختلاف مقامات فرق مىكند. اما مواردى كه ايشان براى اظهر و ظاهر بيانكردهاند كه خيلى از اين موارد در فقه مبتلا به است.
دوران بين تخصيص عام اصولى و تقييد اطلاق شمولى
يك موردش اين است: اگر امر داير بشود بين اين كه ما (به تعبير ايشان) عام اصولىرا تخصيص بزنيم، يا مطلق شمولى را تقييد بكنيم، دوران بين تقييد و تخصيص است.عام اصولى، همان عام استغراقى است. در مقابل عام مجموعى و در مقابل عام بدلى،يك عامى داريم به نام عام استغراقى مثل همين «اكرم كل عالم» كه از عام استغراقى تعبيربه عام اصولى هم مىشود. و يك مطلقى داريم (به حسب اصطلاح اينها ولو اينكه ما دراين معنا مناقشه داريم) به نام مطلق شمولى، و يك مطلقى داريم به نام مطلق بدلى.
مطلق شمولى: مثل اينكه متكلم بگويد: «لاتكرم فاسقاً» كه وقتى در مقام ترجمهبرمىآييم يعنى هيچ فاسقى را. مطلق بدلى: مثل «اعتق رقبة» كه لازم نيست كه همه رقبههاآزاد بشوند. يك مصداق از رقبه كه آزاد شد، غرض مولا حاصل مىشود، لذا از آن تعبيربه اطلاق بدلى مىكنند.
اگر دليلى گفت: «اكرم كل عالم» كه عام اصولى است و دليل ديگر گفت: «لاتكرمفاسقاً»، نگفت: «كل فاسق»، نگفت: «الفساق». گفت: «لاتكرم فاسقاً» از اين تعبير به مطلقشمولى مىكنيم. بين اين عام اصولى و اين مطلق شمولى، در مورد عالم فاسق معارضهمىشود. مقتضاى عام اصولى، وجوب اكرام است و مقتضاى اطلاق شمولى، عدموجوب اكرام است، و ما در اين وسط لامحاله بايد يكى از دو كار را انجام بدهيم: يا«اكرم كل عالم» را تخصيص بزنيم و يا «لاتكرم فاسقاً» را تقييد بكنيم. پس در حقيقت، امرداير است بين تخصيص عام اصولى و تقييد اطلاق شمولى. كدام ترجيح دارد؟ آيا دلالتعام رجحان دارد و در نتيجه ما دست به دامن تقييد دراز كنيم؟ يا دلالت اطلاق رجحاندارد و در نتيجه ما متوسل به تخصيص بشويم؟ كدام يك از اينهاست؟
تقدّم تقييد اطلاق بر تخصيص عام از نظر شيخ و نائينى
اينجا مرحوم شيخ انصارى و به تبع ايشان، مرحوم محقق نايينى (اعلى الله مقامهماالشريف) معتقدند كه تقييد اطلاق، بر تخصيص عام مقدّم است و يا به عبارت ديگر: عامدر دلالت بر عمومش اظهر از دلالت مطلق بر اطلاق است. اين عنوان اظهريت دارد، اوعنوان ظاهريت دارد و اظهر بر ظاهر تقدّم دارد. لذا عموم عام را حفظ مىكنيم و با حفظعموم عام، در اطلاق «لاتكرم فاسقاً» يك قيدى را وارد مىكنيم، مىگوييم: مقصود،فاسق جاهل است، فاسق غير عالم است. اين قيد را به «لاتكرم فاسقاً» اضافه مىكنيم.
اما در مقابل اين دو بزرگوار، مرحوم محقق خراسانى صاحب كفايه(اعلى الله مقامه)و به تبع ايشان مرحوم محقق حائرى مؤسس حوزه قم(رضوان الله تعالى عليه) اينهاحرف شيخ و اينها را قبول ندارند. اينها مىگويند: مسأله تقييد بر تخصيص، تقدّم ندارد، ودر حقيقت اظهريت عام را نسبت به اطلاق نپذيرفتهاند و قبول نكردهاند.
حالا ما بايد اين مسأله را بررسى كنيم، ببينيم كه مرحوم شيخ و مرحوم محقق نائينىروى چه پايهاى فرمودهاند كه عام در مفاد خودش اظهر است و از نظر دلالت اقواست؟
وجه تقدّم تقييد اطلاق بر تخصيص عام
وجهى كه در كلام اين دو بزرگوار ملاحظه مىشود عبارت از همين است كه (درضمن بحثهاى گذشته هم به مناسبتى به اين حرف اشاره شد) مىفرمايند: دلالت عام برمفاد خودش يك دلالت وضعى است. دلالت «اكرم كل عالم» بر شمول نسبت به همهعلما و «كل فرد من افراد العالم سواء كان عادلاً ام فاسقاً» دلالت وضعى است يعنى ايندلالت مستند به اين است كه واضع، لفظ «كل» را بدون هيچ قيد و شرطى و بدون هيچگونه توقفى بر مطلبى و يا مسألهاى، براى استيعاب وضع كرده است، براى استغراق وضعكرده است. پس دلالت عام، يك دلالت وضعى است و متوقف بر چيزى هم نيست.
اما وقتى سراغ مطلق بياييم، از كجا اطلاق براى «لاتكرم فاسقاً» ثابت شد؟ اطلاق ازراه مقدمات حكمت ثابت مىشود. اولين مقدمه حكمت اين است كه مولا در مقام بيانباشد. و دوم اينكه بيانى بر تقييد نداشته باشد، و الا اگر مولا بيان بر تقييد داشته باشد، و بهزبان خودش براى مطلق، قيدى بيان كرده باشد، اينجا مقدمات حكمت تمام نيست، و درنتيجه اطلاق نمىتواند تحقق پيدا كند.
پس يكى از مقدمات حكمت اين است كه بيان بر تقييد نباشد. آن وقت مرحوم شيخو مرحوم محقق نائينى مىفرمايند: آيا بيان بر تقييد اگر به صورت «اكرم كل عالم» باشد،مانعى دارد؟ دليل عام خودش بيان بر تقييد است. «اكرم كل عالم» با آن سعه و شمولى كهدارد «يصلح ان يكون بياناً للتقييد و بياناً للقيد». پس در حقيقت وجود عام، مانع ازتماميت مقدمات حكمت است و با وجود عام اصلاً اطلاقى نمىتواند در «لاتكرم فاسقاً»تحقق و انعقاد كند. اما دلالت عام بر مفاد خودش هيچ قيد و شرطى ندارد. «اكرم كل عالميدل على العموم بمقتضى وضع لفظ العموم و بمقتضى وضع الواضع»، لذا «اذا دار الامر»بين اينكه ما ماده اجتماع را در تحت «اكرم كل عالم» ابقاء كنيم، يا «اكرم كل عالم» راتخصيص بزنيم و اطلاق «لاتكرم فاسقاً» را ابقاء كنيم، وجهى ندارد كه اطلاق «لاتكرمفاسقاً» را ابقاء كنيم. شرط اطلاق تحقق ندارد، مقدمات حكمت تمام نيست.
پس روى اين جهت در دوران بين تخصيص عام اصولى و تقييد اطلاق شمولى،ترجيح با اين است كه ما اطلاق شمولى را تقييد كنيم و البته روى اين بيان، ديگر تقييداصلاً
تمرينات
آخرين مورد نصّ و ظاهر را از نظر محقق نائينى(ره) توضيح دهيد
مناقشهاى كه در كلام محقق نائينى شده است، چيست
اولين مورد اظهر و ظاهر را از نظر محقق نائينى توضيح دهيد
تقدّم تقييد اطلاق بر تخصيص عام را از نظر مرحوم شيخ و نايينى شرح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...