چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1186 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1186 جلسه 1186
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
بحث در مواردى بود كه مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامه الشريف) به عنوانضوابط محدود براى نصّ و ظاهر بيان كردند، يك موردش را ديروز عرض كرديم بااشكال مهمى كه از ناحيه امام بزرگوار متوجه ايشان بود.
متن درس
لزوم نصوصيت يك دليل از استهجان تخصيص دليل ديگر
يكى از مواردى كه مرحوم محقق نائينى بيان فرمودهاند باز به اين صورت است كه اگرعامين من وجهى داشته باشيم كه تعارض اينها طبعاً در ماده اجتماع است، ماده افتراقشاناز تعارض خارج است و اگر هم تعبير مىشود كه عامين من وجه متعارضان هستند ايناصلاً يك قاعده كلى است، يعنى نه «متعارضان فى تمام مدلولهما» بلكه تعارض عامينمن وجه تنها در رابطه با ماده اجتماع است و الا دو ماده افتراقى كه براى دو دليل وجوددارد از مسأله تعارض خارج است. مىفرمايد: اگر ما دو عام من وجه داشته باشيم كهطبعاً در ماده اجتماع تعارض بكنند، لكن مىبينيم اگر ماده اجتماع را فرضاً از دليل اولاخراج كنيم، مستلزم اين است كه در دليل اول، يك تخصيصى قائل شويم ليكنتخصيصش، تخصيص طبيعى است، تخصيصش تخصيص غير مستهجن است، يكتخصيصى است كه «يساعده العقلاء» اما اگر بخواهيم ماده اجتماع را از دليل دوم خارجكنيم و در نتيجه دليل دوم را تخصيص بزنيم، يك تخصيص مستهجنى لازم مىآيد.ارتباط ماده اجتماع به دليل دوم طورى است كه اگر از آن خارج بشود «يلزم التخصيصالمستهجن» اما اگر از دليل اول خارج بشود تخصيص مستهجن لازم نمىآيد، يكتخصيص طبيعى و يك تخصيص معمولى است.
در حقيقت امر دائر مىشود بين تخصيص طبيعى و تخصيص مستهجن و ايناستهجان تخصيص در رابطه با دليل دوّم سبب مىشود كه دلالت دليل دوّم بر مورداجتماع به نحو نصوصيّت شود براى اينكه نمىشود اين را از دليل دوم اخراج كرد،نمىشود آن را تخصيص زد، تخصيص آن، موجب تخصيص مستهجن است، لذااستهجان تخصيص سبب مىشود كه زبان دليل دوم و دلالت دليل دوم در رابطه با اينماده اجتماع، يك دلالت نصّى بشود اما دلالت دليل اول در رابطه با ماده اجتماع، هماندلالت ظهورى و همان دلالت عمومى است، براى اينكه ماده اجتماع اگر داخل در دليلاول باشد مسألهاى نيست، اگر خارج هم باشد تخصيص مستهجنى لازم نمىآيد. پسمدلوليت ماده اجتماع براى دليل اول «بالظهور» و براى دليل دوم «بالنصوصيّه» است، واين هم يك مصداق نصّ و ظاهر پيدا مىشود كه طبعاً نصّ بر ظاهر تقدم دارد و قرينه برتصرف در ظاهر است. پس ما مىتوانيم يكى از موارد را به بيان مرحوم محقق نائينى(ره)به عنوان ضابطه محدود به اين صورت بيان كنيم.
عدم ارتباط استهجان تخصيص به مقام دلالت
اشكالاتى كه مىشود به ايشان كرد اين است كه اولاً يك جهت را بررسى بكنيم ولواينكه خيلى در اشكال به ايشان نقشى ندارد و آن اين است كه آيا استهجان تخصيص كهيك مطلب عقلى و مربوط به حكم عقل است، مىتواند به مقام دلالت ارتباط پيدا بكند ودلالت را دلالت «نصّى» بكند؟ اگر اين حرف را بزنيم بايد يك قاعده كليهاى را قائلشويم ولو در آنجايى كه تعارض هم نيست، بايد بگوييم: هر عامى نسبت به آن مقدارىكه اگر آن مقدار بخواهد خارج بشود «يلزم التخصيص المستهجن يكون العام نصّاً فيه»ولو در غير مورد معارضه ولو در غير فرض تعارضى كه مورد بحث است. آيا استهجانتخصيص ارتباط به مقام دلالت پيدا مىكند؟
مثلاً اگر تخصيص صدى شصت «اكرم العلماء» مستهجن باشد، بايد بگوييم: «اكرمالعلماء» در غير مورد تعارض دو نوع دلالت دارد: نسبت به صدى شصت، دلالتشبالنصّوصيه است و نسبت به صدى چهل ديگر دلالتش بالظهور است. اگر گفتند: «اكرمالعلماء» بگوييم: راجع به تمام علما دلالتش، دلالت ظهورى نيست اين را ما قبولنداريم، از حالا يك مسأله جديدى پيدا شده اصلاً «اكرم العلماء» يك دلالت ندارد، «اكرمالعلماء له دلالتان» نسبت به صدى شصت، دلالتش دلالت «نصّى» است و نسبت بهصدى چهل ديگر دلالتش دلالت «ظهورى» است. آيا مىشود براى «اكرم العلماء» دودلالت فرض كرد؟ لازمه آن اين است كه در فرض عدم تعارض هم، اين حرف را بزنيم.آيا مىشود ملتزم به اين معنا شد؟
(سؤال... و پاسخ استاد:) شما مىگوييد: تخصيص اكثر مستهجن است. اين يك مسألهعقلى است، اما از نظر دلالت لفظ، مسأله چه طورى است؟ آيا «اكرم العلماء» دو دلالتدارد يا يك دلالت؟ آن يك دلالت ظهورى است يا نصّى؟ لازمه بيان ايشان اين است كهما براى «اكرم العلماء» دو دلالت تصور كنيم، نسبت به مقدار تخصيص مستهجن، دلالت،دلالت نصّى است، نسبت به زائد بر آن، دلالت «اكرم العلماء» ظهور دارد در حالى كه «ماسمعنا بهذا فى آبائنا الاولين.»
سرايت تعارض ماده اجتماع به تمام دليل
فرض كنيم كه اين مسأله راه ديگر اين كه دليل دوم را من رأسه كنار بگذاريم. حالا كه گرفتار اين مرض مسرىشده، گرفتار يك ماده اجتماعى شده كه از دليل دوم دست بردار نيست و نمىتواند اينماده اجتماع را از خودش جدا بكند، لازمهاش اين است كه مجموع دليل دوم، طرفدليل اول قرار مىگيرد، يعنى دليل اول با قطع نظر از اين، فقط در ماده اجتماع با دليل دوممعارضه مىكرد، حالا به لحاظ عدم امكان تفكيك كه عدم امكان تفكيك در اينجا ناشىاز تخصيص مستهجن است، (منشأ آن با ديروزى فرق مىكند و الا هر دوى آن عدمامكان تفكيك است، آن عدم امكان تفكيك به لحاظ قدر متيقن در مقام تخاطب بود، اينعدم امكان تفكيك به لحاظ تخصيص مستهجن است) حالا كه امكان تفكيك ندارد به چهمناسبت حكم دليل دوم همه را شامل شود؟ اصلاً دليل دوم كنار برود و حكم دليل اول رابه صورت كلى پياده كنيم.
پس مجرد اينكه تخصيص مستهجن مىشود اين سبب نمىشود كه مدعاى شما راثابت بكند، سبب نمىشود آن نتيجهاى را كه مىخواهيد بگيريد، بتوانيد بگيريد. از اينراه مىخواهيد نتيجه بگيريد كه پس دليل دوم را مىگيريم و در ماده اجتماع هم دليل دومرا حاكم مىكنيم. مىگوييم: از دليل اين معنا استفاده نمىشود. دليل شما مىگويد: راه بايدپيدا كرد، چاره بايد انديشيد. يك راه چاره آن است كه شما مىفرماييد، و يك راه چارههم اين است كه با همه دليل دوم معامله تعارض كنيم و چه بسا دليل دوم را در تماممدلول آن كنار بگذاريم، براى اينكه نمىشود ماده اجتماع را از ماده افتراق جدا كرد. پسبيان ايشان هم در اين رابطه نمىتواند مسأله نصّ و ظاهرى كه مدعاى ايشان هست راثابت كند.
نصّ بودن دليل وارد در مقام تحديد از نظر محقق نائينى
اما مورد ديگرى كه باز ايشان مىفرمايد، البته اين فرضى است اين است مىفرمايد:اين دو دليل متعارض اگر در يك طرف آن و در يك روايت، اين خصوصيت وجودداشته باشد كه وارد در مقام تحديد باشد، مثل اينكه حد كرّ را بيان مىكند يا وارد در مقاموزن باشد يا وارد در مقام مسافت باشد، وارد در مقام مقدار باشد، ادلهاى كه در اينمقامات وارد است و در اين شرائط وارد است، اين ادله در مفاد خودش نصّ است براىاينكه مقام تحديد، مقام توزين بيان وزن، بيان مقدار، بيان مسافت، اينها يك مقاماتىنيست كه مسامحه بردار باشد، اينها خيلى بايد دقيق بيان بشود، خيلى بايد با حساب بيانبشود، لذا مىتوانيم بگوييم: با توجه به اينكه اينها خصوصيت دارند، ادلهاى كه اينها رابيان مىكند در مفاد خودش نصّ است، براى اينكه اين مقامات، خصوصيت دارد. دليلىكه كرّ را مشخص مىكند، مثلاً مىگويد: سه وجب و نيم در سه وجب و نيم در سه وجبو نيم، اين را ديگر نمىتوانيم بگوييم: در مفاد خودش ظهور دارد، براى اينكه اين بيان«حدٌ للكرّ»، اين روى حساب است، اين روى ميزان است، ميزان هم ميزان دقيق است،ميزان حساب شده است، لذا اگر فرضاً دو روايت با هم تعارض پيدا كرد ليكن يكى از آندو اين خصوصيت را داشت كه در مقام تحديد و وزن و مقدار و مسافت و امثال ذلكوارد شده بود، بايد اين را در مثلاً محل تعارضش مقدّم بداريم، براى اينكه نفس ورود درمقام بيان اين مسائل، خود زبان روايت را نصّ در مفادش مىكند. اما روايت ديگرى كهدر اين مقام وارد نشده و از جهت ديگرى با اين روايت معارضه پيدا كرده، طبعاً در مفادخودش ظهور دارد.
فرق است بين «رأيت اسداً» كه در مفادش ظهور دارد و بين دليلى كه مثلاً مىگويد:در طواف هفت شوط بايد طواف كرد. اين دليلى كه مىگويد: هفت شوط بايد طوافكرد، چون حد طواف را و مقدار طواف را بيان مىكند ديگر احتمال كم و زياد در آن دادهنمىشود، كه مقصودش از هفت، شش است يا مقصودش از هفت، هشت است. هفت رابه عنوان حدّ طواف مشخص و معيّن مىكند، لذا وقوع در اين مقام، اقتضا مىكند كه دليلواقع در اين مقام، عنوان نصّ پيدا كند و اگر با دليل ديگرى كه اين خصوصيت در آننيست در جهتى از جهات معارضه كرد اين بر آن تقدّم پيدا مىكند.
اتحاد ادله وارده در مقام تحديد با ادله ديگر از نظر ملاك ظهور
در جواب از ايشان دو نكته را بايد رعايت كرد: يك نكته اين است كه اولاً اين ادلهاىكه در مقام تحديد و وزن و امثال ذلك واقع مىشود با ادله ديگر در رابطه با آن ملاك كلىكه بيان كرديم چه فرقى مىكند؟ يك قاعده كليه در باره مرجع در باب روايات بيانكرديم. آن قاعده كليه اين است كه ملاك، نظر عرف است اما نه نظر مسامحى، نه نظراغماضى، چون عرف دو نظر دارد: يك نظر مسامحى دارد كه اگر از خودش هم بپرسيدمىگويد: تقريباً، اما يك نظر دقيق غير مسامحى دارد. گفتيم: در تمام روايات و كلماتشارع، ملاك، همان نظر دقيق عرف است، منتها گاهى عقل با همين نظر دقيق عرفموافقت نمىكند، گاهى خلاف نظر دقيق عقل و خلاف نظر برهان و منطق است.
در مفاد الفاظ واقعه در روايات، كارى با برهان و منطق نداريم. مىگوييم: همه روات،اهل عرف بودند و ائمه ما(صلوات الله عليهم) هم به همان طريقى كه ديگران مقاصدخودشان را براى اهل عرف القا مىكردند، مسائل را القا كردهاند آنها براى بيان مقاصدخودشان طرق خاصى نداشتند.
پس اولاً ملاك در باره همه روايات، چه آنهايى كه در باب وزن و مقدار و امثال اينهاوارد شده و چه آنهايى كه در عناوين ديگر مثل دم و خمر و امثال ذلك وارد شده، مرجعدر تمامى اينها همان نظر دقيق عرف است و فرقى بين اينها نيست.
وقوع اختلاف در ادله وارده در مقام تحديد
نكته دوم كه اين را هم بايد ضميمه كرد اين است كه در همين رواياتى كه در مقامتحديد وارد شده، اعداد و ارقامى را ذكر كردهاند كه اينها روى حسابهاى مختلف،نتيجهاش مختلف واقع مىشود. مثلاً در همين مسأله كرّ سه وجب و نيم در سه وجب ونيم در سه وجب و نيم آمده، وجب چه كسى باشد؟ مىگوييد: وجب متوسط. در همانوجب متوسط، اختلاف وجود دارد. بين وجبهاى معمولى براى انسانهاى معمولىاختلاف وجود دارد. چطور مىتوانيد بگوييد: اينها در مفاد خودش نصّ است؟ سه وجبو نيم يك انسان متوسط با سه وجب و نيم يك انسان متوسط ديگر وقتى كه با هم ضرببشود، عمق و طول و عرض را ملاحظه كنيم يك وقت امكان دارد كه چند وجب بينشاناختلاف وجود داشته باشد با اينكه همينها در مقام حدّ واقع شده و لذا اگر در بحث كرّملاحظه فرموده باشيد، يكى از اشكالات مهمى كه در باب كرّ مطرح است، همين استكه تحديد به وزن با تحديد به اشبار، نوعاً با هم نمىخواند، يعنى تحديد به اشبار بيش ازتحديد وزن را دلالت مىكند. تحديد به وزن مثلاً صد و بيست من و خوردهاى ظاهراًاست اما تحديد به اشبار مسأله را بالاتر مىبرد با اينكه هر دو براى كرّ وارد شده و در مقامتعريف كرّ قرار گرفته و لذاست كه در اينجا آن فلته معروفه از صاحب جواهر(عليهالرحمه) صادر شده كه ديده است تحديد به اشبار با تحديد به كرّ قابل تطبيق نيست.
البته جواب اين اشكال در آنجا داده شده ولى استفادهاى كه ما مىخواهيم الان اينجابكنيم اين است كه شما خيال نكنيد اين رواياتى كه در مقام تحديد و توزين و بيان مقداروارد شده اينها در مفاد خودشان نصّ است با اينكه هر دو در مقام تحديد يك مسأله واردشده مع ذلك بينشان اختلاف هست، تا چه رسد به اينكه در مقام تحديد دو چيز يا بيشاز دو چيز قرار بگيرند. اين كاشف از اين است كه اين حرف، حرف قابل قبولى نيست كهوقوع در مقام تحديد، اقتضاى نصّوصيت مىكند. وقوع در مقام تحديد با وقوع در سايرمقامات هيچ فرقى نمىكند. در هر دو، مرجع، عرف است آن هم عرف دقيق بدون اينكهدر اين مورد، نصّوصيتى مطرح باشد.
تمرينات
كلام محقق نائينى را در مورد لزوم نصوصيت يك دليل از استهجان تخصيص دليلديگر توضيح دهيد
آيا استهجان تخصيص به مقام دلالت ارتباط دارد چرا
جواب استاد از كلام محقق نائينى در سؤال اول چيست
علّت نصّ بودن دليل وارد در مقام تحديد از نظر محقق نائينى چيست
جواب استاد را از كلام محقق نائينى در مورد نصّ بودن دليل وارد در مقام تحديد بيانكنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...