چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1150 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1150 جلسه 1150
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مقتضاى رجوع به عقلا در مورد اجراى اصالة العموم و اصالة الاطلاق
براى بهتر روشن شدن جوابى كه ديروز از امام بزرگوار به عنوان تحقيق بيان شد،بيشتر دقت بفرماييد. جواب ايشان يك مقدمهاى لازم دارد و آن اين است كه اصالةالعموم، چه در عموم افرادى و چه در عموم ازمانى و همين طور اصالة الاطلاق - چوناينها اصول عقلائيه هستند، - را بايد ملاحظه كرد كه عقلا در كجا از اين اصول استفادهمىكنند و در كجا به اين اصول رجوع مىكنند؟ نظير همان نزاعى كه بين مرحوم سيدمرتضى و ديگران در رابطه با اصالة الحقيقه هست كه آيا مجراى اصالة الحقيقه آنجايىاست كه مراد متكلم مجهول باشد؟ مثلا متكلم گفته: «رأيت اسداً» و مرادش مردد بين ايناست كه آيا معناى حقيقى را اراده كرده و يا معناى مجازى را اراده كرده است كه ارادهمعناى حقيقى، مغاير با اراده معناى مجازى است؛ يعنى روى معناى حقيقى، مرئى،حيوان مفترس است و روى معناى مجازى، مرئى، رجل شجاع است، اينجا جاى اصالةالحقيقه است. انسان اصالة الحقيقه را به كار ببرد و از آن استفاده كند كه مراد، معناىحقيقى است نه معناى مجازى امّا اگر در يك موردى، مراد متكلم روشن است، منتهانمىدانيم كه آيا استعمال اين لفظ در اين معناى مراد، به نحو حقيقت بوده است و درحقيقت معناى مراد، معناى حقيقى لفظى است، يا اينكه اين معناى مراد، معناى مجازىلفظ است كه ما در اصل مراد متكلّم ترديدى نداريم، لكن در اين جهت ترديد داريم كهآيا مراد روشن متكلم به عنوان استعمال در معناى حقيقى مطرح شده است، يا به عنواناينكه اين مراد، معناى مجازى است مطرح شده است؟ اينجا در مقابل سيد مرتضىمىگويند: اصالة الحقيقه، ديگر آن معنا را روشن نمىكند. اصالة الحقيقه در آن فرض اولجريان پيدا مىكند، اما در اين فرض كه نحوه استعمال را مشخص بكند با اينكه مراد،مبيّن و معلوم است، جارى نيست. اصالة الحقيقه كه يك اصل عقلائى است و عقلا دراين رابطه از آن استفاده نمىكنند؛ يعنى اصالة الحقيقه در اين رابطه «ليست بحجة».
نظير اين حرف، در باب اصالة العموم و اصالة الاطلاق هست كه كجا به اصالة العمومو اصالة الاطلاق رجوع مىشود؟ جايى كه ما مراد را نمىدانيم، مقصود مكلِّف براى ماروشن نباشد، در شرعيات، حكم براى ما روشن نباشد، امّا اگر در يك جايى حكم روشناست امّا نحوه آن براى ما مشكوك است كه آيا اين به صورت تخصيص است، يا به غيرعنوان تخصيص، اين عنوان مطرح است. مثل آن مثالى كه ديروز زديم، يك زيدى هستو مشخص است، زيد بن عمرو، مىدانيم كه او وجوب اكرام ندارد. تكليف ما در رابطه بااين زيد روشن است، اين «لايجب اكرامه» است، منتها ترديد ما از اين نظر است كه آيااين زيد بن عمرو، از علما است، در نتيجه عدم وجوب اكرامش، يك تخصيصى در «اكرمالعلماء» باشد و يا اينكه اين زيد جاهل است و عدم وجوب اكرامش هيچ ربطى به «اكرمالعلماء» ندارد و هيچ ضربهاى به «اكرم العلماء» نبوده است.
اگر كسى اينجا بگويد: ما يك اصالة العموم در «اكرم العلماء» جارى مىكنيم و از ايناصالة العموم، استكشاف مىكنيم كه «اكرم العلماء» تخصيص نخورده است و از عدمتخصيص آن، كشف مىكنيم كه اين زيدى كه «لايجب اكرامه» است «ليس بعالم». درحقيقت از اجراى اصالة العموم، «ليس بعالم» بودن زيد را استفاده بكنيم.
گفتهاند: اين جايز نيست و نمىشود به اصالة العموم تمسك كرد. اصالة العموم براىجايى است كه شما در رابطه با حكم عام، در رابطه با وجوب و عدم وجوب اكرام، ترديدداشته باشيد. اينجا مىتوانيد به اصالة العموم تمسك كنيد مثلا اگر احتمال داديد كه بكروعالم، در عين اينكه عالم است، روى يك جهتى اراده جدى مولا به اكرامش تعلق نگرفتهاست، اينجا «اكرم العلماء» و اصالة العموم حاكم است. اصالة العموم مىگويد: عمومتخصيص نخورده است. بكر عالم هم مثل ديگر علما، وجوب اكرام دارد. در نتيجه شمااز «اكرم العلماء» استكشاف حكم مىكنيد، استكشاف وجوب اكرام مىكنيد.
در نتيجه مجراى اصالة العموم، چه در افرادى و چه در ازمانى و همين طور اصالةالاطلاق در مواردى كه مسأله تقييد مطرح است، آنجايى است كه ترديد شما، در رابطه باحكم باشد؛ يعنى با اجراى اصالة العموم بخواهيد حكم عام را ثابت بكنيد، با اجراىاصالة الاطلاق بخواهيد حكم مطلق را ثابت بكنيد، مثل اينكه مولا گفته: «اعتق رقبة» وشما ترديد داشته باشيد كه آيا عتق رقبه كافره هم كفايت مىكند يا نه. اينجا مىتوانيد بهاصالة الاطلاق تمسك مىكنيد و نتيجه بگيريد كه عتق رقبه كافره هم مشمول حكم مولااست، متعلق حكم مولا است و فرقى بين عتق رقبه كافره و عتق رقبه مؤمنه نيست.
تطبيق بناى عقلا در اصالة العموم و اصالة الاطلاق بر محل بحث
با اين مقدمه، حالا آن را بر ما نحن فيه تطبيق مىكنيم. فرض در «اكرم العلماء فى كليوم» بود كه عموم ازمانى است يا «مستمراً» كه لفظ است و يا از طريق مقدمات حكمت،اطلاق ازمانى استفاده شود. منتها قبلاً عرض كردم: براى اين طرف كلمه اطلاق را مثالمىزنيم كه فرق بين عموم و اطلاق روشن بشود. تا عموم مىگوييم، عموم افرادى مراداست و تا اطلاق مىگوييم اطلاق ازمانى مراد باشد. محل اشكال اين بود كه زيد با اينكهعالم است در همان اوليّن روز خارج شده است. روز اولى كه روز وجوب اكرام سايرعلماست، همان روز اول، زيد، واجب الاكرام نبوده است. اولين روز، روز جمعه بودهاست، دليل هم گفته: «لاتكرم زيداً العالم يوم الجمعه» و ما روز شنبه به بعد، شك داريمكه زيد چه حالى دارد. آيا روز شنبه به بعد هم، مثل روز جمعه، غير واجب الاكرام است،يا اينكه روز شنبه او هم در رديف ساير علما مىرود و وجوب اكرام پيدا مىكند؟
وجود علم اجمالى به از بين رفتن عموم يا اطلاق
مستكشل مىگفت: اينجا ما يك علم اجمالى داريم به اينكه يك ضربهاى يا به اصالةالعموم افرادى خورده يا به اصالة الاطلاق ازمانى خورده است، براى اينكه اگر زيد روزشنبه به بعد، مثل روز جمعه، غير واجب الاكرام باشد، معنايش اين است كه زيد در تمامايام «لايجب اكرامه» است. اگر در تمام ايام «لايجب اكرامه» است، پس اينجا تخصيصفردى تحقق پيدا كرده است؛ يعنى اصالة العموم افرادى محقق شده است.
به عبارت ديگر: اگر به جاى «لاتكرم زيداً يوم الجمعه»، مولا مىگفت: «لاتكرم زيداً»،شما از اول مىگفتيد: اين تخصيص در عموم افرادى است. زيد اصلاً از افراد خارج شد.ديگر جايى هم براى اصالة الاطلاق باقى نيست براى اينكه اين بر او تقدّم دارد، در رتبهمتقدمه بر او قرار گرفته است. حالا كه دليل مىگويد: «لاتكرم زيداً يوم الجمعه»، اگر سايرايام هم مثل روز جمعه، غير واجب الاكرام باشد، پس معنايش اين است كه يكتخصيص در رابطه با عموم افرادى، تحقق پيدا كرده است، مثل اين كه از اول گفته:«لاتكرم زيداً»، پس يك طرف، اصالة العموم افرادى ضربه مىخورد.
امّا از آن طرف؛ اگر زيد روز شنبه به بعد، واجب الاكرام باشد، نه غير واجب الاكرام،اينجا چه چيزى ضربه خورده است؟ اگر روز شنبه به بعد واجب الاكرام باشد، اصالةالعموم افرادى ضربه نخورده است، براى اينكه زيد روز شنبه واجب الاكرام است، پساصالة الاطلاق ازمانى ضربه خورده است براى اينكه روز جمعه را از وجوب اكرام بيرونكرده است، روز جمعه را از استمرار، خارج كرده است، از اطلاق زمانى بيرون كردهاست امّا در اين فرض، ديگر اصلاً عموم افرادى ضربه نخورده است براى اينكه روز شنبهواجب الاكرام است، روز يكشنبه واجب الاكرام است، فقط زيد روز جمعه خارج شد وخروج در يك روز، ضربه زننده به اطلاق ازمانى است، نه اينكه در مقابل عموم افرادىضربهاى وارد بكند. در نتيجه، اگر زيد روز شنبه به بعد، مثل روز جمعه، غير واجبالاكرام باشد، تخصيص براى اصالة العموم افرادى پيش آمده است، امّا اگر روز شنبه بهبعد، واجب الاكرام باشد، اصالة الاطلاق ضربه خورده است. مستشكل مىگويد: ما علماجمالى داريم به اينكه يكى از اين دو اصل ضربه خورده است. با علم اجمالى به ضربهخوردن يكى از اين دو اصل، هر دو ساقط مىشوند. مثل وقتى كه شما مىخواهيد دراطراف علم اجمالى، استصحاب مخالف جارى بكنيد. علم اجمالى داريد به اينكه يكى ازاين دو استصحاب، مخالف با واقع است. اينجا هم علم اجمالى داريم «بان احد الاصلينامّا اصالة العموم فى الافراد و اما اصالة الاطلاق فى الازمان» ضربه خورد. پس هر دو بايدبروند. هر دو كه رفتند، جا براى استصحاب باز مىشود. روز شنبه ديگر بايد استصحابعدم اكرام را جارى كرد براى اينكه با سقوط اصلين و تعارض اصلين، ديگر مانعى ازجريان استصحاب، ملاحظه نمىشود. اين اشكال بود.
شرط تعارض دو اصل يا دو دليل
جواب امام(ره) اين است كه شما وقتى كه مىخواهيد تعارض بين دوتا اصل راجارى بكنيد، بايد با قطع نظر از تعارض، شرايط جريان در اين دوتا اصل فى نفسه وجودداشته باشد و فقط تعارض، اينها را محكوم بكند و از بين برود. امّا اگر فرض كرديم كهيك جايى يكى از اين دو اصل اصلاً فى نفسه جريان ندارد، اگر جريان نداشت كه ديگرنوبت به تعارض نمىرسد. تعارض حتى در باب دو خبر وقتى است كه شرايط حجيت واعتبار در هر دو وجود داشته باشد و الاّ يك خبر ضعيف كه در مقابل خبر صحيح،معارض حساب نمىشود. خبر ضعيف فى نفسه فاقد حجيت است، فاقد اعتبار است.پس اصالة العموم در ما نحن فيه بايد فى نفسه قابل جريان باشد. اصالة الاطلاق هم فىنفسه قابل جريان باشد، آن وقت اين علم اجمالى به يكى از اين دوتا ضربه خورده، هردو را از بين ببرد. مىفرمايند: در مانحن فيه اصالة العموم افرادى، فى نفسه جريان دارد.
با توجه به آن مقدمهاى كه من عرض كردم، شرايط جريان اصالة العموم محفوظاست. امّا شرط جريان اصالة الاطلاق، محفوظ نيست لذا نوبت به تعارض نمىرسد بلكهدر همان لحظه اول به علت اينكه اصالة العموم، واجد شرط است و اصالة الاطلاق، فاقدشرط است، اصالة العموم جارى مىشود و اصالة الاطلاق به علّت عدم واجديت شرطجريان، جريان پيدا نمىكند.
دليل جريان اصالة العموم فى نفسه در محل بحث
امّا اصالة العموم فى نفسه جريان دارد براى اينكه روز شنبه شما شك داريد كه زيد،وجوب اكرام دارد يا نه؟ اينجا اصالة العموم، مراد را روشن مىكند، حكم را بيان مىكند،مىگويد: عموم افرادى تخصيص نخورده و چون تخصيص نخورده، پس معنايش ايناست كه زيد روز شنبه واجب الاكرام است. اگر عموم افرادى تخصيص خورده بود،معنايش اين بود كه به طور كلى، دور زيد قلم بكشيد. معناى تخصيص افرادى، قلمكشيدن دور زيد است به نحو كلى، امّا اگر همين زيدى كه روز جمعه، وجوب اكرامنداشته است، روز شنبه به بعد، وجوب اكرام پيدا بكند، معنايش اين است كه اصالةالعموم به قوّت خودش باقى است، معنايش اين است كه دور زيد قلم قرمز گرفته نشدهاست. پس اصالة العموم افرادى نقش تعيين كننده حكم را دارد و از روز شنبه حكممىكند به واجب الاكرام بودن زيد الى ما بعد، فقط روز جمعه «لايجب اكرامه» بوده استو الاّ بقيه ايام، باقى در تحت عموم عام است و وجوب اكرام مثل ساير علما، در مورداين جريان دارد. پس اين طرف روشن شد كه اصالة العموم از نظر شرط جريان عندالعقلاء واجد شرط است. در اصالة الاطلاق - البته اينجا كه مىآييم ديگر نبايد كارى بهاصالة العموم داشته باشيم، - بايد آن را فى نفسه بررسى كنيم. ما اصالة الاطلاق را براىچه مىخواهيم؟ اين اصالة الاطلاق فقط مىخواهد ثابت كند خروج زيد در روز جمعه بهعنوان تخصيصِ فردى بوده است، در نتيجه به حكومت من، لطمه نخورده است.
به عبارت روشنتر: اگر خروج زيد در روز جمعه (كه مسلّم است) به عنوانتخصيص فردى باشد، آيا اصالة الاطلاق لطمه خورده يا نه؟ اصالة الاطلاق در مورد آنافرادى است كه تحت العام باقى هستند، ضربهاى نخورده است. اگر از اول گفت:«لاتكرم زيداً» كه اصالة الاطلاق ضربه نمىخورد. «لاتكرم زيداً» فقط عموم افرادى راضربه مىزند. اينجا مسأله اين است كه مسلّم زيد، روز جمعه خارج است؛ يعنى غيرواجب الاكرام است. اگر خروج زيد در روز جمعه به نحو تخصيص در عموم افرادىباشد، اصالة الاطلاق هيچ ضربهاى نخورده است براى اينكه اصالة الاطلاق مىگويد:موردِ من آن افرادى است كه تحت عام باقى هستند. اگر يك فردى به نحو تخصيصافرادى خارج شد، به ما چه ربطى دارد، چه ضررى به حال ما دارد؟ اگر خروج زيد درروز جمعه، به نحو تخصيص فردى باشد، اصالة الاطلاق هيچ ضربه نخورده است. امّا اگرخروج زيد در روز جمعه، به نحو تخصيص فردى نباشد، بلكه فرداى آن، واجب الاكراماست، اينجا اصالة الاطلاق ضربه خورده است.
پس مطرح شدن اصالة الاطلاق در رابطه با اين است كه خروج زيد در روز جمعه، بهچه كيفيت و نحوى بوده است؟ اگر خروج زيد به نحو تخصيص بوده است كه معنايشاين است كه روز شنبه هم واجب الاكرام نيست، اينجا هيچ ضربهاى به اصالة الاطلاقوارد نشده است. امّا اگر خروج زيد به نحو تخصيص فردى نباشد بلكه فرداى آنمىخواهد واجب الاكرام بشود و همين يك روزه از زير بار وجوب اكرام بيرون آمدهاست، اين بيرون آمدن يك روزه، ضربهاى به اصالة الاطلاق زمانى است.
نتيجه اين مىشود كه ما اصالة الاطلاق را براى اين نمىخواهيم كه ببينيم آيا زيد درروز جمعه از نظر حكم، چه حكمى دارد؟ زيد در روز جمعه، غير واجب الاكرام است.همه حرفها در اين است كه نحوه عدم وجوب اكرام او به چه نحو است؟ آيا نحوه عدموجوب اكرامش به نحو تخصيص فردى است و در نتيجه فردا هم «لايجب اكرامه» است،يا به نحو تقييد در اطلاق زمانى، و در نتيجه فردا، وجوب اكرام دارد كه اگر فردا، وجوباكرام داشت و تنها امروز از وجوب اكرام خارج شد، كمر اصالة الاطلاق شكتسه است.
پس ما اصالة الاطلاق را براى نحوه خروج زيد در روز جمعه مىخواهيم و اصالةالاطلاق نمىتواند اين نقش را داشته باشد. عقلا در اين رابطه، به اصالة الاطلاق تمسكنمىكنند. اصالة الاطلاق مال آن جايى است كه بخواهد وجوب و عدم وجوب اكرام رامشخص بكند امّا در اين رابطه كه بخواهد نحوه خروج زيد را در روز جمعه مشخصبكند، اصالة الاطلاق در اين رابطه، به حسب بناى عقلا، نمىتواند نقش داشته باشد. امّا بهخلاف اصالة العموم، اصالة العموم نقش تعيين كننده حكم اكرام را در روز شنبه دارد كهآيا زيد در روز شنبه، واجب الاكرام هست يا در روز شنبه واجب الاكرام نيست؟ اگر زيدبه نحو تخصيص فردى، خارج شده باشد، معنايش اين است كه روز شنبه هم دورش راقلم بكشيد اما اگر به نحو تخصيص فردى نباشد، روز شنبه وجوب اكرام هست.
فرق بين اصالة العموم و اصالة الاطلاق
پس در حقيقت، فرق بين اصالة العموم و اصالة الاطلاق در اين جهت است كه اصالةالعموم، نقش تعيين كننده حكم اكرام زيد را براى روز شنبه دارد و لذا يجرى و امّا اصالةالاطلاق، نحوه خروج زيد را در روز جمعه مشخص مىكند كه اگر خروج زيد در روزجمعه به نحو تخصيص فردى باشد، اصلاً موضوع اصالة الاطلاق نيست و اصالة الاطلاقضربه نخورده است امّا اگر خروجش به اين نحو باشد كه مىخواهد فردا وجوب اكرامپيدا بكند، معنايش اين است كه زيد در همين روز اول، از نظر وجوب اكرام، اطلاقازمانى آن مورد ضربه واقع شده است. پس اصالة العموم فى نفسه جريان پيدا مىكند امااصالة الاطلاق فى نفسه جريان ندارد و چون فى نفسه جريان ندارد، ديگر اين علماجمالى كه مىخواهد بين اين دوتا القاى تعارض بكند و هر دو را ساقط بكند و جا براىاستصحاب باز بكند، منتفى است براى اينكه يك طرف آن «لايجرى» است و يك طرف«يجرى» است. در نتيجه ما به اصالة العموم افرادى تمسك مىكنيم و حكم وجوب اكرامزيد را در رابطه با روز شنبه، از اصالة العموم افرادى استفاده مىكنيم.
عرض كرديم: فرق اين صورت با صور قبلى در اصل بحث، اين شد كه ما بايد درهمه موارد به عموم رجوع بكنيم و جا براى استصحاب باقى نمىماند، لكن ما در فرضديروز، بالخصوص رجوع به عموم افرادى مىكنيم و حكم را استفاده مىكنيم. امّا درفروض ديگرش، عموم ازمانى و اطلاق ازمانى مسأله را روشن مىكند. در نتيجه همفرقى نمىكند. در هر دو، تمسك به عموم و اطلاق است و مقتضاى هر دو هم عدم جوازرجوع به استصحاب حكم خاص است. اين تقرير توضيح امام بزرگوار بود كه عبارتايشان چندان نمىتواند اين مطلب را
تمرينات
مقتضاىرجوعبهعقلادرمورداجراىاصالةالعمومواصالةالاطلاقدرمحلبحثچيست
بناى عقلا را در مورد اصالة العموم و اصالة الاطلاق بر محل بحث تطبيق كنيد
وجود علم اجمالى به از بين رفتن عموم يا اطلاق را از نظر مستشكل توضيح دهيد
جواب از علم اجمالى در از بين رفتن عموم يا اطلاق فوق چيست
دليل جريان اصالة العموم فى نفسه در محل بحث را بيان كنيد
فرق بين اصالة العموم و اصالة الاطلاق را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...