چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1141 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1141 جلسه 1141
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
فرق بين مساله تعاقب حالتين با مسأله حادثين
گويا فرق بين مساله تعاقب حالتين با آن مسأله حادثين كه قبلاً بحث مىكرديم،موضوعاً براى بعضىها روشن نشده بود. استصحابى كه در آن مسأله مىخواستيم جارىكنيم، استصحاب عدم بود حالا يا در هر دو و يا در يكى. آنجا استصحاب در رابطه باعدم مىخواست جريان پيدا كند به لحاظ اينكه اثر بر وجود خاصّ مترتب بود، يا بر خودعدم مترتب بود. با استصحاب عدم، مىخواستيم يا اثر مترتب بر عدم را بار كنيم، يا اثرمترتب بر وجود را منتفى كنيم. مثلاً اثر بر عدم كريّت در زمان ملاقات، بار شده بود ومىخواستيم ببينيم با استصحاب عدم، اين موضوع اثر ثابت مىشود يا نه؟ يا اگر اثرى برتقدم احد حادثين بر حادث ديگر، بار شده بود مىخواستيم ببينيم آيا با استصحاب عدمتقدّم، مىشود جلوى اين اثر را گرفت يا نه؟ اما آنجا ديگر در بقاى حادثين ترديدىنداشتيم و كارى به بقاى حادثين نداشتيم. بحث در رابطه يكى از اين حادثين با ديگرىبود از نظر تقدّم و تأخّر، چه بسا خود آن حادثين هم، با هم منافاتى نداشتند، يعنى درمسأله قبلى تضاد وجودى بين حادثين وجود نداشت. كرّيت و ملاقات كه دوتا متضادنيستند. اينطور نيست كه كرّيت و ملاقات، غير قابل اجتماع باشند.
اما در تعاقب حالتين، آن كه مشكوك است و آن كه استصحاب در آن جريان پيدامىكند، مربوط به بقاى اين حالتين است. اين حالتين به نام طهارت و حدث كه متيقناً هردو تحقق پيدا كرده و قبل و بعدش معلوم نيست. الان آن كه براى ما مشكوك است، بقاىاين حالتين است. آيا حالت طهارت باقى است يا حالت حدث باقى است؟ و علاوه؛ ايندو حالت كه ما در اينجا فرض مىكنيم، حتماً حالتين متضادتين است، يعنى بقاى هركدامش مستلزم ارتفاع ديگرى و نبود ديگرى است، مثل مسأله طهارت و حدث است.
پس اين مسأله تعاقب حالتين، با مسأله حادثينى كه چند روزى در آن بحث مىكرديمكه گاهى مجهولى التاريخ بودند و گاهى احدهما معلوم و ديگرى مشكوك بود اشتباهنشود، اصلاً عنوان و موضوعش با هم متفاوت است. فقط چيزى كه مشابهت اينجا را باآنجا اقتضا كرده، همين مسأله است كه گاهى اين حالت طهارت و حدث كه يقيناً حادثشده، هر دو از نظر تاريخ، مجهول هستند، گاهى يكى معلوم و ديگرى مشكوك است.علاوه؛ ملاك عدم جريان استصحاب، به عقيده مرحوم آخوند در هر دو يكسان است والاّ موضوع، دوتا موضوع است و اين دو مسأله فى نفسه با هم متغاير هستند.
تعاقب حالتين؛ يكى معلوم و ديگرى مجهول
آن فرضى كه در تعاقب حالتين، روى آن بحث كرديم، فرضى بود كه هر دو مجهولالتاريخ بودند و اما اين فرض كه يكى معلوم باشد و ديگرى مجهول باشد، در آنجايى كهحالت سابقه على الحالتين معلوم باشد، به چهار صورت و چهار قسم تصور مىشود كهبايد يك يك را ملاحظه كنيم:
اگر فرض كنيم كه حالت سابقه على الحالتين حدث بوده، مىداند كه اول صبح و اولطلوع آفتاب «كان محدثاً»، بعد از صبح كه زمان گذشت، اينجا يقين دارد. اينجا دو فرضپيدا مىشود:
يك وقت اول ظهر، يقين به طهارت دارد و بعد، يقين مىكند به اينكه حدثى آمده،منتها نمىداند كه قبل از زوال آمده يا بعد از زوال آمده؟
يك وقت هم تاريخ حدث مشخص است، يعنى در همين جا يقين دارد به اينكهعلاوه بر حدث اول صبح، يك حدثى هم عند الزوال تحقق پيدا كرد و بعد هم يقينمىكند به اينكه وضويى آمده، اما وضو مردد است بين اين كه قبل از زوال آمده باشد، يابعد از زوال آمده باشد؟
پس اينجايى كه حالت سابقه على الحالتين حدث باشد، دو صورت پيدا كرد: يكصورت اين كه تاريخِ طهارت، معلوم و تاريخِ حدث، مشكوك و يك صورت اينكهتاريخ حدث، معلوم، يعنى حدث ثانى و تاريخ طهارت مشكوك. حالا اين دو فرض رابررسى بكنيم.
آنجايى كه تاريخِ طهارت، معلوم باشد، اين يقين دارد به اينكه همان طور كه اولطلوع آفتاب «كان محدثاً»، اول زوال هم «صار متطهراً». اول زوال يقيناً مشخصاً وضوگرفت و عصر يقين كرد به اينكه يك حدثى غير از آن حدث اول صبح آمده، لكننمىداند كه آن حدث، قبل از زوال بوده تا وضوى ظهر هر دو حدث را از بين برده باشديا اينكه حدث ثانى بعد از زوال آمده تا در نتيجه وضوى ظهر را هم از بين برده باشد، درنتيجه الان محدث باشد.
حكم معلوم بودن تاريخ طهارت
اينجا روى آن حرفهايى كه آن روز عرض كرديم، استصحاب طهارت بلااشكالجريان پيدا مىكند، براى اين كه يقيناً مىداند كه اول ظهر «كان متطهراً و قد حصل لهالطهارة». اين به صورت علم تفصيلى براى اين مشخص بوده و مىداند كه وضوى عندالزوال مؤثّر در رفع حدث بوده، چه آن حدث ثانى، قبل از آن واقع شده باشد، براىاينكه اول آفتاب «كان محدثاً»، ديگر فرق نمىكند كه آن حدث دوم قبل از زوال واقعشده باشد يا بعد از زوال واقع شده باشد. على اىّ حال وضوى در اول ظهر كه تاريخمعلوم و مشخص دارد، بلااشكال مؤثّر در رفع حدث و حصول طهارت بوده است.
آن وقت بعد از اين طهارتى كه قطعاً حاصل شده، شك مىكند كه اين طهارت، زائلشد يا نه؟ منشأ شكش هم اين است كه اگر حدث دوم بعد از ظهر واقع شده باشد، اينطهارت، زائل شده و اگر حدث دوم، قبل از ظهر واقع شده باشد، اين طهارت، زائل نشدهاست. پس در حقيقت الان شك در اين است كه آيا طهارت يقينه حاصله «عند الزوال باقام ليس بباق»؟ اينجا استصحاب طهارت جريان پيدا مىكند و حكم مىكند «بانّه فى هذاالحال متطهرٌ».
دليل عدم جريان استصحاب در مورد معلوم بودن تاريخ طهارت
و اما استصحاب حدث نمىتواند جريان پيدا كند، براى اين كه حدث امرش دائر بيندو احتمال است: يك احتمالش منشأيتِ براى اثر دارد و يك احتمالش «ليس بمنشأللاثر». اگر حدث، بعد از زوال، واقع شده باشد، اينجا اثر دارد، طهارت حاصله عندالزوال را بهم زده. اما اگر حدث قبل از زوال واقع شده باشد، به لحاظ اين كه مسبوق بهحدث در اول طلوع آفتاب است، هيچ گونه اثرى بر آن ترتب پيدا نكرده است. «فأمرالحدث دائر» بين حدثى كه منشأ براى اثر باشد و بين حدثى كه هيچ گونه منشأيتِ براىاثر نداشته باشد، لذا در اينجا با اينكه اين حدث، معلوم بالاجمال است، با اينكه يقيناًحدث دوم تحقق پيدا كرده، لكن اين علم اجمالى اثرى ندارد و حكم شك بر اين ترتبپيدا مىكند. علم اجمالى بلا اثر، «بمنزلة الشك البدوى لايترتب عليه اثر» مثل سايرمواردى كه بعضى از اطراف علم اجمالى بلا اثر باشد.
ملاحظه فرموديد كه باز بيان مرحوم محقق در معتبر كه اخذ به ضدِ حالت سابقه باشد،در اين فرض تحقق پيدا كرد، براى اينكه حالت سابقه، حدث بود و ما در اينجا به كمكاجراى استصحاب طهارت، حكم كرديم به اينكه طهارت، باقى است و ديگر براى نماز وامثال نماز، نيازى به تحصيل طهارت ندارد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): همان طورى كه آن روز عرض كردم، اصلاً در نوعِ موارداستصحاب، شايد صدى هشتاد موارد استصحاب، از اين قبيل است كه ما دو قضيه يقينيهتعليقيه داريم، منتها اين دو قضيه يقينيه تعليقيه براى شما ايجاد شك كرده است. در غيراين مسأله كه ما در آن هستيم، وقتى كه مثلاً اول ظهر محدث هستيد و الان شك مىكنيدكه وضو گرفتيد يا نه، شما اينجا الان دوتا قضيه تعليقيه داريد، هر دو يقينيه است. اگروضو گرفته باشيد، قطعاً آن حدث عند الزوال رفع شده و اگر وضو نگرفته باشيد، قطعاًآن حدث باقى است. اگر بخواهند شك شما را تحليل كنند، به اين دو قضيه يقينيهبرمىگردد و هيچ ترديدى هم ندارد. من اگر بعد از ظهر وضو گرفته باشم، قطعاً حدثزائل شده و اگر وضو نگرفته باشم، قطعاً حدث باقى است. ولى اين دوتا قطعها چون درقضيه تعليقيه است و معلق عليه آن براى شما روشن نيست، يعنى نه وضو گرفتن روشناست، نه وضو نگرفتن روشن است، الان ماحصل اين دو قضيه تعليقيه يقينيه، يك قضيهمشكوك است و آن اين است: «هل الحدث باق ام ليس بباق»؟ اين طور نيست كه ما تاكلمه يقين را مىآوريم، شما وحشت مىكنيد، پس اتصال زمان شك به يقين از بين رفت!نوعاً شك را اين يقينها به وجود آورده، منتها يقينهايى كه روى قضاياى تعليقيه بارشده، اما معلق عليه آن براى شما مشكوك است. در مانحن فيه هم شما يقين داريد كه اگرحدث بعد از ظهر حاصل شده باشد، قطعاً وضوى شما را از بين برده است. اما اگر اينحدث قبل از ظهر حاصل شده باشد، كه تصادفاً روى اين اگر هم شما قطع داريد براىاينكه اگر حدث دوم قبل از ظهر واقع شده باشد، شما يقين به بقاى طهارت داريد، نهشك در بقاى طهارت، و لذاست كه ما آنجا (در شبهه مصداقيه «لا تنقض») به مرحومآخوند عرض مىكرديم: بايد يك طرفش «نقض اليقين بالشك» باشد، يك طرفش «نقضاليقين باليقين». اما اينجايى كه هر دو طرفش يقينى است، اين كه اسمش شبهه مصداقيه«لاتنقض» نيست و در اكثر موارد استصحاب، مسأله اين چنين است. دو طرف يقينىاست، ما حصل مشكوك است لذا مجراى استصحاب قرار مىگيرد.
حكم معلوم بودن تاريخ حدث
اما فرض دوم: در همين جايى كه حالت سابقه اولِ آفتاب، حدث است و يقين داريمبه اينكه حدث دوم، اولِ ظهر واقع شده است. تاريخ الحدث براى ما معلوم است. پسمسلّم اين مكلَّف هم اول صبح محدث بوده بالعلم التفصيلى و هم اول ظهر محدث بودهبه حدث جديد و آن هم بالعلم التفصيلى لكن عصر يقين مىكند كه يك طهارت ووضويى هم محقق شده لكن نمىداند كه اين طهارت، آيا قبل از ظهر بوده، يا بعد از ظهربوده است؟ اگر قبل از ظهر بوده، آن حدث اول ظهر، طهارت را از بين برده «و الان يكونمحدثاً» و اگر آن طهارت بعد از ظهر بوده، در رافعيت كلا الحدثين اثر كرده، هم حدثاول صبح و هم حدث اول ظهر را بمجموعهما از بين برده «و الان يكون طاهراً». اينجاچه بايد گفت؟
اينجا از مواردى است كه كلا الاستصحابين جريان پيدا مىكند: اما استصحابطهارت جريان پيدا مىكند براى اينكه ما يقين داريم، چه طهارت قبل از زوال بوده و چهبعد از زوال بوده، اين طهارت «كان رافعاً للحدث و مؤثّراً فى حصول الطهارة» براىاينكه اگر قبل از زوال بوده، آن حدث اول آفتاب را از بين برده و نسبت به او، رافعيتحدث داشته، و اگر بعد از زوال بوده، كلا الحدثين را از بين برده و رفع كرده است. پسيك طهارت قطعى مؤثّر در رفع حدث عقيب وضو «سواء كان قبل الزوال او بعد الزوال»براى اين شخص حاصل است و شك دارد كه اين طهارت از بين رفته يا نه؟ منشأ شكشهم همين است اگر اين طهارت بعد از زوال بوده، از بين نرفته و اگر قبل از زوال بوده، باآمدن حدث در اول زوال، اين طهارت منتفى شده است. پس يقين به حصول طهارت «ورفع الحدث عقيب الوضوء» دارد و شك دارد در اين كه اين طهارت، زائل شده يا نه؟استصحاب طهارت، جريان پيدا مىكند. از طرف ديگر در اينجا استصحاب الحدثجارى مىشود و دوتا استصحابها با هم تعارض مىكنند.
چرا استصحاب حدث در اينجا جارى مىشود؟ مگر شما نمىگوييد: اين حدث، اولظهر حادث شده، لكن شما نمىدانيد كه همين حدث آيا سببيّت فعليّت و منشأيّت فعليتلاثر داشته يا نداشته براى اينكه اگر بين حدث ظهر و حدث صبح، طهارتى فاصله نشدهباشد، اين حدث دوم، بلا اثر است، اين حدث دوم «لايترتب عليه اثرٌ» (همان طورى كهآن روز به عنوان مقدمه عرض كرديم) پس چه شد كه در اينجا شما استصحاب حدث راجارى مىكنيد؟
مىگوييم: براى اينكه اينجا مسأله علم تفصيلى است. بلا ترديد اول ظهر «هذا المكلفمحدثٌ» چه وضو قبل واقع شده باشد، اين به عنوان يك حدث، مؤثّر مطرح است و چهوضو بعد واقع شده باشد و اين به عنوان حدث مكرر مطرح باشد، لكن اين الان معلومبالتفصيل است. در حقيقت از نظر آن حالت معنويهاى كه تعبير به حدث مىكنند، اينحدث جديد، مؤثّر در اين حالت بوده، لازم نيست كه ريشه اين مسأله براى او روشنبشود اما نفس اين معنا به علم تفصيلى براى او روشن است. قَسم هم مىخورد كه «عندالزوال كان محدثاً» و شك دارد در اينكه اين حالت، آيا مرتفع شد يا نه؟ اگر وضو بعد ازاين حالت واقع شده باشد، اين حالت مرتفع شده و اگر وضو قبل از ظهر تحقق پيدا كرده،اين حالت به قوّت خودش باقى است.
لذا در اينجا استصحابى هم به نام استصحاب حدث، جريان پيدا مىكند و اين دوتااستصحابها به علت تضاد اين دو حالت و عدم امكان اجتماع طهارت و حدث، با همتعارض و تساقط مىكنند، چون مسأله سببيّت و مسببيّتى مطرح نيست، هر دو از بينمىروند، در نتيجه مكلّف مىماند و شك در طهارت و اينكه نماز نياز به احراز طهارتدارد. لذا واجب است بر مكلّف كه وضوى جديد بگيرد «تحصيلاً لليقين بالفراغ بعداليقين بالاشتغال».
پس در اينجا هم اخذ به ضد حالت سابقه كرديم. اما اين اخذ با اخذ در فرض گذشته،از نظر مبنا و دليل فرق مىكند. در فرض گذشته مبنايش تنها استصحاب طهارت بود، امادر اين فرض، مبنايش تعارض استصحابين و در حقيقت قاعده اشتغال است كه اقتضامىكند كه انسان وقتى كه شك در تحقق شرط دارد، بايد تحقّق شرط و ايجاد شرط رااحراز كند. پس هر دو اخذ به ضد حالت سابقه شد، لكن با اختلاف طريق و اختلاف مبنا.
با ملاحظه اين دو فرض، دو فرض ديگر هم وضعش روشن مىشود. اين دو فرضىكه گفتيم، (حالت سابقه على الحالتين) آن حالت اول صبحى عبارت از حدث بود اما دوفرض هم داريم كه حالت سابقه على الحالتين، عبارت از طهارت است. يقين دارد بهاينكه اول آفتاب «كان متطهراً، كان على وضوءٍ»، اينجا هم دو صورت پيدا مىكند: يكوقت تاريخِ طهارت دوم معلوم است و تاريخ حدث مشكوك است. يك وقت اين استكه تاريخ حدث معلوم است و تاريخ طهارت دوم مشكوك است.
حكم معلوم بودن تاريخ طهارت دوم
اگر تاريخ طهارت دوم معلوم باشد، مىداند كه اول آفتاب متطهّر بود، يقين دارد بهاينكه اول ظهر، وضو گرفت و تحصيل طهارت كرد، بعد يقين مىكند كه يك حدثى آمده،لكن نمىداند آيا اين حدث، قبل از ظهر واقع شده يا بعد از زوال تحقق پيدا كرده است؟طبق حرفهايى كه در دو فرض گذشته عرض كرديم، در اين فرض چه بايد بگوييم؟
اينجا هم جاى تعارض استصحابين است. براى اينكه از طرفى به علم تفصيلى مىداندكه اول ظهر، وضو گرفت و عقيب اين وضو، طهارت براى او حاصل شد ولو اينكهوضوى تجديدى باشد، ولو اين كه آن حدث معلوم، در فاصله بين صبح و ظهر واقعنشده باشد و حدث بعد از ظهر واقع شده باشد كه در نتيجه بين وضوى صبح و وضوىظهر، تخلّل حدثى تحقق پيدا نكرده باشد، لكن اين معنا براى او معلوم بالتفصيل است كهساعت 12 به علّت توضأ، قطعاً حالت طهارت در او بوده، حالا منشأ اين طهارت آيإے؛ععظظظبقاى طهارتِ اول صبح بوده، يا حصول طهارت جديده بوده، ما به منشأش كارى نداريم،به نفس تحقّق اين حالت در ساعت 12 كار داريم. بعد شك دارد كه آيا اين حالت زائلشده يا نشده؟ استصحاب طهارت جارى مىشود.
از طرف ديگر، استصحاب حدث هم جريان پيدا مىكند براى اينكه اينجا «على كلاالتقديرين» حالت تأثيرى در حدث وجود دارد. اگر حدث قبل از زوال واقع شده باشد،آن طهارت اول صبح را از بين برده و اگر حدث بعد از زوال واقع شده باشد، هر دوطهارت را از بين برده، هر دو وضو را فانى كرده. پس بلا اشكال اين حدث «فى اىّ زمنتحقق، يترتب عليه نقض الطهارة و يترتب عليه حالة المحدثيت». پس يقين دارد كهحالت محدثيت، عقيب الحدث تحقق پيدا كرد و شك دارد كه اين حالت محدثيت، زائلشد يا زائل نشد. استصحاب بقاى حدث جريان پيدا مىكند و با استصحاب طهارتمعارضه مىكند و بعد التعارض هر دو از بين مىروند و در نتيجه براى نماز مغرب «يجبعليه تحصيل الطهارة، يجب عليه الوضوء الجديد».
در اين فرض، به ضد حالت سابقه اخذ كرديم براى اينكه به استناد قاعده اشتغال،حالت سابقه ما طهارت بود، اما حالا حكم محدث را بر اين بار كرديم، گفتيم: نياز بهاحراز وضو و شرط دارد و نماز با شك در شرط، «لايكون مجزياً و موجباً للامتثال». پسدر اين سه فرضى كه تا حالا ذكر شده، در هر سهاش اخذ به ضد حالت سابقه بوده است.يكى مبنايش استصحاب بوده و دوتا مبنايش قاعده اشتغال، به عبارت ديگر: لزوم احرازشرط، در مقام انجام عمل مشروط.
حكم مجهول بودن تاريخ طهارت دوم
و اما فرض آخر اين است كه اول صبح «كان متطهراً» و اول ظهر «كان محدثاً قطعاً» ويقين دارد كه يك وضويى هم تحقق پيدا كرد، لكن نمىداند كه اين وضو، قبل از زوالتحقق پيدا كرد، يا بعد از زوال تحقق پيدا كرد؟ اگر وضو قبل از زوال تحقق پيدا كردهباشد، «لايترتب عليه اثرٌ» براى اين كه مسبوق به طهارت اول صبح است و اگر اين وضوبعد از زوال تحقق پيدا كرده باشد، «يترتب عليه اثرٌ» براى اينكه مسبوق به حدث عندالزوال است و با مسبوقيت به حدث «عند الزوال يترتب عليه الاثر».
طبق آن حرفهايى كه زديم، اينجا نمىتوانيم استصحاب را در طهارت جارى كنيمبراى اينكه آن طهارت معلوم بالاجمال، مردد بين آن طهارتى است كه «له الاثر» و آنطهارتى كه «لايترتب عليه الاثر» و چون بر علم اجمالى در چنين حال اثرى ترتب پيدانمىكند، لذا مجالى براى استصحاب طهارت باقى نمىماند.
اما استصحاب حدث اينجا به قوّت خودش باقى است و دو جهت قوّت دراستصحاب حدث وجود دارد: اولاً: تاريخش مشخص و معلوم است و ثانياً: «على كلاالتقديرين» اين حدث، حدث مؤثّر است، براى اينكه چه وضوى ثانى قبل از اين حدثواقع شده باشد، اين حدث هر دو وضو را از بين برده، و چه وضوى ثانى بعد از اينحدث واقع شده باشد، اين حدث، طهارت اول صبح را از بين برده است. «على اىّ حال»اين حدث «معلوم بالتفصيل و مؤثّر على كلا التقديرين». لذا استصحاب حدث در اينجاجريان پيدا مىكند، و حكم مىكند به اينكه بايد در اينجا براى نماز، وضو بگيريد و منشأنياز به وضو هم جريان استصحاب حدث است، نه قاعده اشتغال و لزوم نياز شرط بهاحراز. در نتيجه در اينجا هم اخذ به ضد حالت سابقه به اين كيفيت تحقق پيدا كرد.
اگر بخواهيد اين اخذها را كه مستند به استصحاب است، از آن اخذهايى كه مستند بهقاعده استغال است، جدا كنيد، يك ضابطه روشن دارد و آن اين است كه آنكه تاريخشمعلوم است، اگر ضد حالت سابقه باشد، اينجا براى خاطر استصحاب، شما به ضد حالتسابقه عمل مىكنيد، اما آن كه تاريخش معلوم است، اگر ضد حالت سابقه نباشد، مثل اينكه حالت سابقه طهارت است، آن هم كه عند الزوال معلوم الطهارت است، اين بر قاعدهاشتغال ابتنا پيدا مىكند. اين بحث معلوم التاريخ و مجهول التاريخ با تمام جهاتى كهداشت به پايان رسيد.
تمرينات
در مسأله تعاقب حالتين با معلوم بودن تاريخ طهارت چه بايد كرد
چرا با معلوم بودن تاريخ طهارت، استصحاب نمىتواند جارى شود
حكم جايى كه تاريخ حدث، معلوم باشد چيست
در موردى كه تاريخ طهارت دوم، معلوم باشد، چه بايد كرد
حكم جايى كه تاريخ طهارت دوم، مجهول باشد را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...