• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 1138 جلسه 1138

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
    در بحثهاى گذشته به اين نتيجه رسيديم كه ما نمى‏توانيم براى «لاتنقض اليقين بالشك»يك شبهه مصداقيه تصور كنيم كه در موردى مردد باشيم و احتمال بدهيم كه اين «نقض‏اليقين باليقين» است، يا «نقض اليقين بالشك» است. مسأله هم فى نفسه غير قابل تصوربود، براى اينكه اين عناوين از امور نفسانيه و وجدانيه است و امور وجدانيه با ملاحظه‏نفس، براى انسان روشن مى‏شود و ترديد در آنها قابل تصور نيست. در نتيجه جواب‏مرحوم آخوند كه استصحاب را جارى نمى‏دانستند به عنوان اينكه احراز اتصال شك به‏يقين و زمان شك به زمان يقين نشده، به اين كيفيت داده شد.

    متن درس


    احتمال احراز انفصال بين زمان يقين و شك در كلام مرحوم آخوند

    لكن يك احتمال ديگرى در كلام مرحوم آخوند هست كه بفرمايند: نه تنها ما احرازاتصال نكرديم بلكه بالاتر؛ ما احراز انفصال كرديم كه بين زمان شك و زمان يقين، قطعاًانفصال تحقق دارد. به اين تقريب كه در آن جوابى كه از آن «ان قلت» يا «لايقال»مى‏دهند، بفرمايند: اين عدمى كه ما آن را موضوع براى حكم مى‏بينيم، در همان مثال‏كرّيّت و ملاقات، نفسِ عدم كرّيّت كه موضوع براى حكم نيست بلكه عدم كرّيّت با توجه‏به ملاقات، موضوع براى حكم است. عدم كرّيت، در حال ملاقات، موضوع براى انفعال‏است و الاّ آب قليل، اگر صد سال هم آب قليل باشد، لكن ملاقات با نجاست تحقق پيدانكند، نمى‏تواند موضوع براى نجاست واقع بشود. موضوع براى انفعال و براى نجاست،عدم كرّيّت در حال ملاقات است، يعنى اين عدم را به لحاظ حادث ديگر، ملاحظه كردن‏و با مقايسه با حادث ديگر سنجيدن.
    بعد مرحوم آخوند در اين رابطه در آن مثالى كه ما قبلا عرض كرديم كه روز شنبه نه‏كرّيت بوده و نه ملاقاتى بوده، بلكه نسبت به يك ماء قليلى كه هيچ حادثه‏اى برايش پيش‏نيامده است، در روز يكشنبه احد الحادثين تحقق پيدا كرد، در روز دو شنبه حادث دوم،منتها نمى‏دانيم ملاقات، روز يكشنبه واقع شد و كرّيّت در روز دوشنبه؟ يا كرّيت در روزيكشنبه واقع شد، ملاقات در روز دوشنبه؟ مرحوم آخوند مى‏فرمايد: شما روز شنبه يقين‏داريد به اينكه كرّيّت و ملاقات بوده، روز يكشنبه كه زمان دوم است، شما علم پيداكرديد كه يا كرّيّت و يا ملاقات پيدا شده است. روى اين علم اجمالى، شك در بقاى عدم‏كرّيت داريد. يعنى فرض كنيد هنوز روز دوشنبه نيامده، حادث دوم تحقق پيدا نكرده،شما همان روز يكشنبه كه الان يقين داريد كه يك حادثى پيش آمد، منتها نمى‏دانيد اين‏حادث، كرّيت است يا اين حادث ملاقات است، در نتيجه شك مى‏كنيد كه آيا آن عدم‏كرّيّت روز شنبه كه حالت سابقه متيقنه بود، باقى است يا نه؟ اين شك را داريد، ولى دراينجا شك شما روى نفس كرّيّت و عدم كرّيت مطرح است. روز يكشنبه كه زمان دوم‏است آيا مى‏شود شما شك كنيد كه آيا در حال ملاقات، كرّيّت بوده يا نه؟ هنوز روزدوشنبه نيامده و شما هم علم غيب نداريد كه روز دوشنبه حادث دوم تحقق پيدا مى‏كند.همين مقدار را الان بررسى كنيم.
    روز شنبه يقين به عدم ملاقات و عدم كرّيت داريم، روز يكشنبه شما علم اجمالى پيداكرديد به اينكه يا كرّيّت و يا ملاقات حادث شده است، يقين هم نداريد به اينكه روزدوشنبه ديگرى تحقق پيدا مى‏كند. چنين علم غيبى نداريد، فقط شما هستيد و همين معنا.روز شنبه عدم كرّيت و عدم ملاقات، روز يكشنبه، علم اجمالى به ملاقات يا كرّيت.
    اينجا وقتى شك شما در باره كرّيت مطرح مى‏شود، فقط به مسأله كرّيّت و عدم كرّيّت‏متعلق است، معنا دارد كه شما بگوييد: روز يكشنبه من شك دارم كه در حال ملاقات، آياكرّيّت داشته يا نداشته براى اينكه روز يكشنبه يكى از اين دو حادث واقع شده است.وقتى كه يكى از اين دو حادث واقع شده است، فقط اين شك را براى شما آورده كه آياملاقات حادث شد يا نه؟ آيا كرّيت حادث شد يا نه؟ اما اين معنا كه آيا عدم كرّيت درحال ملاقات به قوّت خودش باقى است يا نه، چنين شكى در روز يكشنبه مفهوم ندارد.
    بله، وقتى روز يكشنبه تمام شد و دوشنبه آمد و شما علم پيدا كرديد كه حادث دوم‏هم وجود پيدا كرد. اگر ديروز كرّيت تحقق پيدا كرده است، امروز ملاقات حاصل شد،اگر ديروز ملاقات بوده، امروز كرّيت حاصل شد. حالا كه روز دوشنبه علم پيدا كرديد به‏اينكه حادث ديگر وجود پيدا كرده، با علم به حدوث اين، به اين كيفيت شك براى شماپيدا مى‏شود كه آيا در حال ملاقات، كرّيّت بوده يا نبوده و الاّ روز يكشنبه با علم اجمالى‏به تحقق احد حادثين، معنا ندارد بگوييد: آيا در زمان ملاقات، كرّيت بوده يا نبوده است؟
    شما مى‏دانيد يك حادث واقع شده، نتيجه اين مى‏شود كه روز شنبه يقين به حالت‏سابقه است نه كرّيّت و نه ملاقات. روز دوشنبه شك در عدم كرّيتِ حال الملاقاة پيدامى‏شود. و روز يكشنبه كه اين وسط فاصله شده است، شما شك در عدم كرّيتِ حال‏الملاقاة نداريد. پس بين زمانِ يقين به حالت سابقه و شكى كه مجراى استصحاب است‏فاصله افتاد، چون تنها استصحاب عدم كرّيت در حال وجود ملاقات، نمى‏خواهيم جارى‏كنيم. آن كه موضوع براى انفعال است، كرّ نبودن ماء در حال ملاقات با نجس است. اين‏شك اصلا حدوثش مال روز دوشنبه است. حدوثش مال روزى است كه علم به تحقق‏كلا الحادثين پيدا مى‏كنيد. در نتيجه روز يكشنبه، چنين شكى براى شما مطرح نبوده‏است. پس روز يكشنبه بين زمان يقين و زمان شك شما فاصله تحقق پيدا كرده است واين نه به معناى شك در اتصال و انفصال است، بلكه به معناى يقين به انفصال و يقين به‏تحقق فاصله بين حالت سابقه و حالت لاحقه است.

    عدم تناسب احتمال احراز انفصال با ظاهر كلام مرحوم آخوند

    اين احتمال در كلام مرحوم آخوند داده شده است؛ لكن اولاً اين با ظاهر استدلال‏ايشان مناسبت ندارد، براى اينكه تعبير مرحوم آخوند، عدم احراز اتصال است و معناى‏عدم احراز اتصال، اين است كه دوتا احتمال مى‏رود؛ يكى احتمال انفصال و يكى‏احتمال اتصال. ظاهر عبارت مرحوم آخوند، يك چنين معنايى است. اگر شما بخواهيداين عبارت را حمل كنيد بر اينكه قطعاً انفصال تحقق داشته و قطعا روز يكشنبه بين زمان‏يقين و زمان شك، فاصله شده، اين عبارت چنين توجيهى را تحمّل نمى‏كند و با ظاهرعبارت، كمال مغايرت را دارد. حالا اگر كسى بگويد: ما كارى به مرحوم آخوند نداريم.نفس اين مسأله را بررسى كنيد. اين به حسب ظاهر، حرف خوبى به نظر مى‏رسيد، براى‏اينكه روز شنبه عدم هر دو حادث متيقن است. روز يكشنبه عدم هر حادثى، نه نسبت به‏حادث ديگر چون حادث ديگر نيست، يك حادث در روز يكشنبه تحقق پيدا كرده است،عدم هر حادثى در حقيقت نسبت به زمان و اجزاى زمان مشكوك است، اما نسبت به‏حادث ديگر، چون حادث ديگر نيست، معنا ندارد كه بگوييم: روز يكشنبه شك داريم آيادر حال ملاقات، كرّيت بوده يا نه؟ از ما سؤال مى‏شود: اگر شما علم اجمالى يا به كرّيت‏و يا به ملاقات نداريد، يكى تحقق پيدا كرده است، پس چطور در عدم اين در حال‏وجود او شك مى‏كنيد؟ روز دوشنبه كه علم به تحقق كلا الحادثين پيدا مى‏شود، يك‏چنين شكى هم حادث مى‏شود.

    مقتضاى ملاك قرار دادن حال استصحاب

    به حسب ظاهر، اين مسأله خوبى به نظر مى‏رسد لكن جواب آن قاعدتاً بايد ازبحثهاى ما روشن شده باشد، براى اينكه آن حالى كه مى‏خواهيم در آن حال استصحاب‏كنيم، آن حال را ملاك قرار مى‏دهيم و لذا در باب استصحاب، گاهى اصلا شك و يقين‏در يك آن حادث مى‏شود، در يك آن، يقين به حالت سابقه و شك در وضع فعلى پيدامى‏شود. ما در زمان شك و يقين از نظر نفس زمانين، تقدّم و تأخرّ قائل نيستيم بلكه ملاك‏اين است كه در حالى كه «لاتنقض» مى‏خواهد انسان را مخاطب قرار بدهد، بايد اين«نقض اليقين بالشك» باشد كه انسان بتواند نقض كند و بتواند نقض نكند، بتواند موافقت«لاتنقض» را رعايت كند و بتواند مخالفتِ با «لاتنقض» كند. اما يقين چه زمانى حادث‏شده است و شك چه زمانى حادث شده است، ما به حدوثش كار نداريم. الان‏مى‏خواهيم استصحاب را جارى كنيم.
    با توجه به اين مطلب مى‏گوييم: اين بيانى كه ذكر شد معنايش اين است كه اگر شمإے؛ژژظظظبخواهيد روز يكشنبه استصحاب عدم كرّيت را در حال ملاقات جارى بكنيد جارى نشودو اين مطلب، مانعى ندارد. اگر ما خواستيم روز يكشنبه استصحاب عدم كرّيت را در حال‏ملاقات جارى كنيم، شما بگوييد: حق نداريد. اما الآن كه روز دوشنبه آمد و علم به تحقق‏حادثين پيدا شد، آيا الآن بين يقين و شك، فاصله‏اى هست؟ الآن شما يقين داريد به اينكه‏در روز شنبه، كرّيت در حال ملاقات نبوده و روز شنبه به بعد، اين معنا براى شما موردترديد است، ولو اينكه قبل از آمدن امروز، چنين استصحابى را نمى‏توانستيد جارى كنيد.در روز يكشنبه حق نداشتيد، فقط مى‏توانستيد استصحاب عدم كرّيت را جارى كنيد.مى‏توانستيد استصحاب عدم ملاقات را بنا بر اينكه استصحاب در اطراف علم اجمالى‏جريان پيدا كند، جارى كنيد. اما الآن كه دوشنبه شد، صحنه عوض شد و تغيير پيدا كرد.

    عدم جريان استصحاب در صورت وجود يقين به حالت سابقه

    ما عرض كرديم كه گاهى از اوقات بين حالت سابقه و لاحقه حتى يك يقين به خلاف‏هم فاصله مى‏شود، لكن آن يقين به خلاف، الان تبدّل پيدا كرد. مسأله اين طور بود: ظهريقين داشتم لباسم طاهر است، يك ساعت بعد از ظهر تا حالا يقين داشتم به اينكه لباس‏من نجس است، لكن الآن در مجموعه همه ترديد كردم. همان طورى كه توضيح دادم‏استصحاب جريان پيدا مى‏كند. صرف اينكه نيم ساعت قبل، يك ساعت قبل، من يقين به‏خلاف حالت سابقه داشتم، اين يقين به خلاف معنايش اين است كه تا يقين به خلاف‏هست، استصحاب جارى نيست. حالا كه در آن يقين ترديد كردم حالا كه آن يقين تبدّل‏به شك پيدا كرد، اينجا چرا استصحاب جريان پيدا نكند؟ اگر روز يكشنبه قبل از آمدن‏دوشنبه، شما نتوانستيد استصحاب عدم كرّيّت را نسبت به ملاقات جارى كنيد، اين‏معنايش اين نيست كه اگر فردا دوشنبه آمد و حادث دوم هم معلوم التحقق شد، ديگريكشنبه به طور كلى خارج است بلكه با علم به حدوثِ حادث دوم، صحنه عوض شد.صحنه از كى عوض شد؟ از همان يكشنبه عوض شد. با اينكه هنوز دوشنبه نيامده،حساب خاصى داشت، اما با آمدن دوشنبه، مطلب تغيير پيدا كرد.
    پس اگر كلام مرحوم آخوند هم قابل تطبيق بر اين معنا باشد، با اينكه عبارت ايشان‏تحمّل اين معنا را ندارد، معذلك اين حرف، باطل است و علّت بطلانش هم همين بود كه‏ما در استصحاب، حال را ملاحظه مى‏كنيم. همين الآن كه مى‏خواهد استصحاب جارى‏بشود، آيا الآن «نقض اليقين بالشك» هست يا نه؟ ديروز چه خبر بوده؟ هر خبرى‏مى‏خواهد باشد. ديروز كه ما نمى‏خواستيم اين استصحاب را جارى كنيم. با علم به‏حادث دوم، صحنه ديروز عوض شد. الآن آن استصحاب را جارى مى‏كنيم. الآن مسأله،مسأله «نقض اليقين بالشك» است.
    تا اينجا همه بحثها در كلام مرحوم آخوند گذشت و اين مسأله هم روشن شد كه‏اتصال زمان شك به يقين، همان معناى «نقض اليقين بالشك» است و عدم اتصال زمان‏شك به يقين، «نقض اليقين باليقين» است. عدم احراز اتصال، يعنى شبهه مصداقيه«لاتنقض اليقين بالشك»، يعنى در حقيقت كلام مرحوم آخوند ناظر به همين معنا بود كه‏در اين چند روز مطرح شد. ايشان مى‏خواهد بفرمايد: اين شبهه مصداقيه «لاتنقض» است‏و به عنوان شبهه مصداقيه «لاتنقض» نمى‏توانيم به «لاتنقض اليقين بالشك» تمسك كنيم.

    وجود تهافت بين صدر و ذيل كلام امام(ره)

    با توجه به اين معنا و با ملاحظه صدر و ذيل و تطبيق اينها در همين بحثهاى چندروزه يك نوع تهافتى در كلام سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(ره) به نظر قاصر آمده است.من اين را براى شما مطرح مى‏كنم، مشروط به اينكه با دقت جاهايش را بررسى كنيد ومقايسه كنيد و بعد ببينيد كه آيا اينكه به نظر من آمده است، تمام است يا ناتمام؟
    امام بزرگوار اول ضابطه اتصال زمان شك به يقين را به همان صورت كه ما هم عرض‏كرديم، معنا مى‏كند. معناى اتصال زمان شك به يقين اين است كه بين يقين به حالت‏سابقه و شك، يك يقين به خلافى فاصله نشده باشد. اگر يك يقين به خلاف فاصله شد،ديگر عنوان شك در بقا نسبت به آن يقين اول از بين مى‏رود. بعد در ذيل اين بيان،مى‏فرمايند: اين ديگر شبهه مصداقيه ندارد. ما نمى‏توانيم يك جايى فكر كنيم كه آيا«نقض اليقين بالشك» هست يا يا «نقض اليقين باليقين» است؟
    پس ضابط اتصال زمان شك به يقين را به همين كيفيت مطرح كردند و شك دراتصال و انفصال را به معناى اينكه آيا يقين ديگر فاصله شده يا نشده معنا فرمودند، بعدهم فرمودند: اين شبهه مصداقيه است و صورت شك برايش تصور نمى‏شود. بعد به‏دنبال اين، بعضى از آن مثالهايى را كه ما عرض كرديم كه خيال مى‏شده كه اينها شبهه‏مصداقيه هستند را جواب فرموده‏اند به جواب شافى و كافى و در ضمن، اشاره‏اى به كلام‏مرحوم محقق نائينى نه به آن تفصيل كه ما مطرح كرديم دارند و جواب از مرحوم محقق‏نائينى را هم ذكر فرموده‏اند كه اينجاها شبهه مصداقيه «لاتنقض» نيست و استصحاب‏جريان پيدا مى‏كند. همان طورى كه ما ديروز تفصيل اين مسأله را بيان كرديم.
    سير اين مسأله اين شد كه اتصال زمان شك به يقين معنايش اين است كه بين شك ويقين، يقين ديگرى حاصل نشود و معناى شك در اتصاف شبهه مصداقيه است و شبهه‏مصداقيه هم غير متصور است. ايشان اين فرق‏ها را كه فرمودند، بعد كلام مرحوم آخوندرا رد كردند. در توضيح كلام مرحوم آخوند هيچ اشاره‏اى به كلام ايشان كه ناظر به شبهه‏مصداقيه است و معناى عدم احراز اتصاف، همان شبهه مصداقيه «لاتنقض» است،نفرمودند، بلكه در كلام مرحوم آخوند دوتا احتمال دادند: يكى همين احتمالى كه ماامروز در جوابش ذكر كرديم، يك احتمال ديگرى كه ولو اسمش را نياورده‏اند، ولى همان‏شبهه مصداقيه «لاتنقض» است. اما ايشان اسم شبهه مصداقيه «لاتنقض» را نياورده‏اند درحالى كه باطنش به او برمى‏گردد. در حقيقت در جواب از مرحوم آخوند هيچ گونه‏اشاره‏اى به مسأله شبهه مصداقيه «لاتنقض» نفرمودند. بعد مطلبى را از مرحوم استادبزرگوارشان حائرى (اعلى الله مقامه) نقل مى‏كنند. مى‏فرمايند: از شيخنا العلامة ظاهرمى‏شود كه عدم جريان استصحاب نه براى عدم احراز اتصال است، بلكه براى شبهه‏مصداقيه «لاتنقض» است كه عدم احراز اتصال را غير از شبهه مصداقيه «لاتنقض» فرض‏كرده‏اند. اينجا تصريح مى‏فرمايد: شيخنا العلامة عدم جريان استصحاب را مبتنى بر عدم‏احراز اتصال نفرمودند، بلكه مبتنى بر شبهه مصداقيه «لاتنقض» كردند.
    وقتى اين كلام را با جوابى كه از مرحوم آخوند فرمودند كنار هم بگذاريم، معنايش‏اين است كه مطلب مرحوم آخوند هيچ ارتباطى به شبهه مصداقيه «لاتنقض» ندارد. بعدهم اين را مطرح مى‏كنند و جواب مى‏دهند كه شبيه همان حرفهايى است كه زده شد،مى‏روند سراغ آن جايى كه يكى معلوم التاريخ و ديگرى مجهول التاريخ باشد. آن جامى‏فرمايد: اگر نظر مرحوم آخوند به عدم احراز اتصال به يكى از دو معنايى كه ما احتمال‏داديم باشد، مثلا فلان اثر بر آن بار مى‏شود، اگر نظر مرحوم آخوند به شبهه مصداقيه«لاتنقض» باشد، اينجا ادعاى احتمال فرمودند كه «يمكن أن يكون» نظر مرحوم آخوندهمين حرفى باشد كه استاد بزرگوارشان بعنوان شبهه مصداقيه «لاتنقض» مطرح كرده‏اند.
    شما اينها را روى هم كه بگذاريد اولاً چه شد كه خود امام بزرگوار كه واقعاً مقام‏عظمت ايشان به قدرى بالاست كه ما گاهى در مسائل علمى هم نمى‏خواهيم حتى‏خلاصه مسأله را مطرح كرده باشيم. اينجا محيط طلبگى است. در طلبگى اين مسائل‏مطرح نيست. شما عدم احراز اتصال را خودتان شبهه مصداقيه معنا فرموديد. در همان‏اولين صفحه يا دومين صفحه، وقتى ضابط اتصال زمان شك به يقين را مطرح‏مى‏فرموديد، اصلا غير از اين، مسأله ديگرى نبود. شما شك در اتصال و انفصال راعبارت ديگرى از شبهه مصداقيه «لاتنقض» قرار داديد. با اينكه خودتان اين طور به ما يادداديد پس چطور شد در ذيل كلام مرحوم آخوند، مسأله عدم احراز اتصال (در اينجايى‏كه با ايشان بحث داريد) هيچ گونه ارتباطى به شبهه مصداقيه «لاتنقض» پيدا نكرد به‏طورى كه در كلام شيخنا العلامة فرموديد كه شيخنا العلامة عدم جريان استصحاب راروى عدم احراز اتصال نمى‏بيند، بلكه روى شبهه مصداقيه «لاتنقض» است. بعد هم درمسأله معلوم التاريخ، احتمال فرموديد كه ممكن است كلام مرحوم آخوند ناظر به شبهه‏مصداقيه «لاتنقض» باشد. سير مسأله در كلام امام بزرگوار به اين صورت حداقل براى ماروشن نيست. چطور شد شروع مسأله به آن صورت بود؟ در وسط، مسأله تباين كاملِ‏بين شبهه مصداقيه و عدم احراز اتصال مطرح شد؟ در آخر هم باز فرموديد: ممكن است‏نظر مرحوم آخوند به همين شبهه مصداقيه باشد، در حالى كه واقع مسأله، همان است كه‏اين چند روزه بيان كرديم. معناى عدم احراز اتصال غير از شبهه مصداقيه «لاتنقض» است‏و هيچ معناى ديگرى در اينجا نمى‏تواند در مقابل شبهه مصداقيه «لاتنقض» مطرح باشد.
    پس مسأله به همان صورتى است كه تا به حال در معناى كلام مرحوم آخوند بيان شدو احتمالى هم كه امروز داديم، خلاف ظاهر كلام ايشان است و به نظر مى‏رسد كه عدم‏احراز اتصال، همان شبهه مصداقيه «لاتنقض» است.

    تمرينات

    احتمال احراز انفصال بين زمان يقين و شك را در كلام آخوند(ره) توضيح دهيد
    جواب استاد را از احتمال احراز انفصال بين زمان يقين و شك بيان كنيد
    مقتضاى ملاك قرار دادن حال استصحاب در محل بحث چيست
    چرا استصحاب در صورت وجود يقين به حالت سابقه، جارى نمى‏شود
    آيا بين صدر و ذيل كلام امام(ره) تهافتى وجود دارد چرا