• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 1137 جلسه 1137

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    مثال شبهه مصداقيه نقض يقين به شك از نظر محقق نائينى(ره)

    يكى از مواردى كه مرحوم نائينى(اعلى الله مقامه الشريف) اصرار دارند كه از مواردشبهه مصداقيه نقض يقين به شك است و روى همين جهت، استصحاب در آن جريان‏پيدا نمى‏كند، مسأله فقهيه‏اى است كه مرحوم سيد(ره) در كتاب عروه مطرح فرموده‏است و شقوقى براى آن تصوير كرده‏اند.
    مسأله اين است كه اگر ما به نجاست دو اناء مشخّص علم پيدا كنيم، هر دو معلوم‏النجاسة باشند، بعد علم اجمالى به طهارت يكى از اين دو اناء پيدا كنيم، مرحوم سيدمى‏فرمايد: اينجا سه صورت تصوير مى‏شود و سه فرض در اين علم اجمالى متصوراست:
    يك فرض اين است كه بعد از آن كه علم به نجاست هر دو پيدا كرديم، مثلاً بعد ازيك ساعت، علم تفصيلى به طهارت يكى از اين دو اناء پيدا شد كه در حال علم تفصيلى،مسأله مشخّص بود (نجاست يكى و طهارت ديگرى معلوم بالتفصيل بود) لكن به يك‏علّتى مثل تاريكى و يا شبه تاريكى، معلوم بالتفصيل من حيث النجاسة با معلوم بالتفصيل‏من حيث الطهارة مشتبه شدند، حالا كه مشتبه شدند، يك علم اجمالى براى شما پيدا شده‏است، يعنى اجمالاً مى‏دانيد يكى از اين دوتا طاهر است، مى‏دانيد كه نجاست در يكى ازاين دوتا منتفض شده و به طهارت تبديل شده است.
    صورت دوّم به اين صورت است كه اول، علم تفصيلى به نجاست هر دو داشتيد، بعدعلم اجمالى به طهارت يكى پيدا كرديد و آن طاهر، هيچ تشخصّى ندارد، هيچ علامتى‏ندارد، هيچ تعيّنى ندارد، فقط مى‏دانيد يكى از آن دوتا ظرفى كه نجس بود، به سبب‏ارتباط با كرّ يا مثلاً ملاقات با ماء مطر، طهارت پيدا كرد. پس معلوم شما در رابطه باطهارت احدهما لا على التعيين است و در هيچ زمانى هم تعيّن نداشته است، اول علم‏تفصيلى به نجاست هر دو پيدا شد، بعد هم علم اجمالى به طهارت احد الانائين پيدا شد.
    صورت سوم كأنّ يك برزخى بين صورت اول و صورت دوم است كه يك نوع تعيّنى‏در آن وجود دارد و آن اين است كه اول، به نجاست آن دو اناء علم تفصيلى پيدا كرديد،لكن مى‏دانيد يكى از اين دو اناء بدون تعيّن مال زيد است و اناء دوم مال عمرو است، آن‏هم غير مشخّص. بعد شما علم پيدا مى‏كنيد به اينكه «اناء زيد صار طاهراً» كه معلوم‏الطهارة اين مقدار تعيّن دارد «بما انّه اناء زيدٍ صار طاهرا»، اين براى شما مشخص است،اما كدام اناء زيد است؟ مشخص نيست.
    در تمام اين صور و فروض ثلاثه، شما در حقيقت علم اجمالى به طهارت احدهماداريد، منتها در صورت اول، اشتباه دوتا معلومِ بالتفصيل براى شما علم اجمالى

    جريان استصحاب نجاست در تمام فروض مسأله از نظر صاحب عروه(ره)

    مرحوم سيد صاحب عروه(اعلى الله مقامه الشريف) در تمامى اين فروض ثلاثه‏حكم كرده است به اينكه استصحاب نجاست نسبت به هر دو اناء جريان پيدا مى‏كند،چون حالت سابقه هر دو اناء، نجاست بوده و نجاست در زمان سابق، معلوم بالتفصيل‏بوده است لذا استصحاب نجاست در تمامى اين فروض نسبت به هر دو اناء جارى‏است.
    البته مبناى فرمايش ايشان در رابطه با جريان اصول عمليه در اطراف علم اجمالى باقطع نظر از آن حيثى كه به بحث ما ارتباط دارد، طبعاً بايد اين باشد چون در جريان‏استصحاب و يا ساير اصول علميه در اطراف علم اجمالى دوتا مبنا وجود دارد:
    يك مبنا اين است كه علّت عدم جريان استصحاب در اطراف علم اجمالى، لزوم‏تناقض در ادله اصول است كه ما تفصيل اين بحث را عرض كرديم، فقط اشاره مختصرى‏مى‏كنم. گفته‏اند: روايت استصحاب همان طورى كه «لاتنقض اليقين بالشك» دارد، دنبال‏آن «انقضه بيقين آخر» هم دارد. در حقيقت دوتا حكم در دليل استصحاب ذكر شده‏است: يكى نهى از نقض يقين به شك و ديگرى لزوم نقض يقين به يقين ديگر است.
    اگر شما در اطراف علم اجمالى بخواهيد استصحاب جارى كنيد، لازمه‏اش اين است‏كه هم «لاتنقض اليقين بالشك» آنجا را گرفته باشد، و هم «انقضه بيقين آخر» آنجا را گرفته‏باشد. در اين صورت چطور مى‏شود كه در دليل واحد، تناقض تحقق پيدا كند؟ يعنى‏لاتنقض بگويد: هر دو اناء به علّت اينكه حالت سابقه‏اش نجاست است، نجس است ودر عين حال «انقضه بيقين آخر» بگويد: يكى پاك است كه معنايش اين است كه دليل‏استصحاب هم حكم كند به نجاست هر دو و هم حكم كند به طهارت يكى از آن دوتا.اين تناقض در دليل استصحاب است.
    براى اينكه تناقض در دليل استصحاب تحقق پيدا نكند، قائلين به اين سخن مى‏گويند:ما اصلاً علم اجمالى را از دائره استصحاب بيرون مى‏بريم، مى‏گوييم: استصحاب دراطراف علم اجمالى جريان پيدا نمى‏كند، براى اينكه اگر بخواهد جريان پيدا بكند، تناقض‏لازم مى‏آيد. براى عدم لزوم تناقض، ما اطراف علم اجمالى را از دايره استصحاب بيرون‏مى‏كنيم. اگر كسى اين مبنا را داشته باشد، در هيچ كدام از اين صور ثلاث علم اجمالى،استصحاب نجاست جريان پيدا نمى‏كند.

    تفصيل در جريان اصل در اطراف علم اجمالى

    امّا بعضى از آنها در اين رابطه، مبناى ديگرى دارند. آنها تفصيل قائل شده‏اند وگفته‏اند: اگر جريان اصل در اطراف علم اجمالى، مستلزم مخالفت عمليه با يك تكليف‏معلوم بالاجمال باشد، اينجا به علّت آن مخالفت علميه، استصحاب جريان پيدا نمى‏كند،امّا اگر جريان استصحاب، مستلزم مخالفت عمليه با تكليف معلوم بالاجمال نباشد،مانعى ندارد استصحاب جارى بشود.
    روى اين مبنا فرق است بين اينجايى كه حالت سابقه دوتا ظرف، طهارت باشد و علم‏اجمالى به نجاست پيدا كنيم كه اينجا حق نداريد استصحاب طهارت جارى كنيد، براى‏اينكه دوتا استصحاب طهارت با آن تكليفِ «اجتنب عن النجس» كه بالاجمال در بين‏است، مخالفت دارد و مخالفت عمليه آن تحقق پيدا مى‏كند. اگر مسأله را عكس كرديم،حالت سابقه دوتا ظرف نجاست باشد، بعد شما علم اجمالى به طهارت پيدا كنيد، اينجااگر شما دوتا استصحاب نجاست جارى كرديد و در نتيجه از هر دو ظرف اجتناب كرديد،مخالفت عمليه كدام تكليف تحقق پيدا كرده است؟ غايتش اين است كه از ظرف پاك هم‏اجتناب كرده‏ايد و اجتناب از ظرف پاك كه حرام نيست. پس استصحاب در همين مثال،آنجايى كه حالت سابقه‏اش طهارت باشد و علم اجمالى به نجاست باشد، جائز نيست امّااگر حالت سابقه، نجاست شد و علم اجمالى به طهارت پيدا كرديد، مانعى ندارداستصحاب جارى شود.
    مرحوم سيد در كتاب عروه همين مبنا را اختيار كرده است، يعنى در جريان اصل دراطراف علم اجمالى، قائل به تفصيل است. ايشان چون قائل به تفصيل است، لذا در اين‏مسأله‏اى كه ما عنوان كرديم و سه صورت براى آن ذكر كرديم، ايشان در تمامى اين صورثلاثه، دوتا استصحاب نجاست در رابطه با هر دو اناء جارى مى‏كند. پس از حيث علم‏اجمالى مرحوم سيد روى اين مبنا در هر سه صورت استصحاب را جارى مى‏كند.

    كلام محقق نائينى(ره) نسبت به فروض علم اجمالى در محل بحث

    و امّا مرحوم محقق نائينى(ره) در يكى از اين صور كه همان صورت دوم است كه‏متمحض در علم اجمالى است و هيچ گونه تعيّن و تشخصّى در معلوم بالاجمال ندارد،مى‏فرمايد: استصحاب را جارى نمى‏كنيم. ما با مرحوم سيد اختلاف مبنا داريم. ما اصلاًدر اطراف علم اجمالى، استصحاب را جارى نمى‏كنيم. امّا ايشان در آن دوتاى ديگرمى‏فرمايد: داستانش غير از مسأله علم اجمالى است. صورت اول و صورت اخير،مربوط به ما نحن فيه، شبهه مصداقيه «لاتنقض اليقين بالشك» است. مى‏فرمايد: شما علم‏تفصيلى به نجاست دوتا ظرف داشتيد، بعد علم تفصيلى به طهارت يكى پيدا كرديد كه‏در آن حال علم تفصيلى، مسأله از هر دو نظر مشخص بود «هذا بعينه نجس، هذا بعينه‏طاهر». يك برهه‏اى اين طور بوده است. بعد مسأله ظلمت و تاريكى يا جهات ديگرى‏مثل ظلمت و تاريكى سبب شد كه مسأله ناپيدا شد، ديگر نفهميديم كه اين معلوم‏بالطهارة بالتفصيل كدام است و معلوم النجاسة بالتفصيل كدام است؟ مسأله مشتبه شد.
    مرحوم محقق نائينى مى‏فرمايد: شما اينجا حق نداريد استصحاب نجاست را جارى‏كنيد براى اينكه وقتى در اين ظرف مى‏خواهيد استصحاب جارى كنيد، آيا احتمال‏نمى‏دهيد كه اين ظرف، همان ظرفى باشد كه علم تفصيلى به طهارت آن پيدا كرده بوديد؟و اگر علم تفصيلى به طهارت همين ظرف بود، اين «نقض اليقين باليقين» است، نه «نقض‏اليقين بالشك»، منتها چون احتمال مى‏دهيد، اين احتمال، مسأله را به اين صورت‏درمى‏آورد كه يكى «نقض اليقين باليقين» است، يكى «نقض اليقين بالشك» است. سراغ‏اناء دوم كه مى‏آييد، مسأله همين است. آيا شما احتمال نمى‏دهيد كه اين اناء دوم، همان‏اناء معلوم بالتفصيل باشد؟ اين همان است كه يك زمانى بر آن گذشت و طهارتش مثل‏آفتاب براى شما روشن بود؟ اگر احتمال مى‏دهيد كه اين همان است، پس چطوراستصحاب نجاست را در اينجا جارى مى‏كنيد؟ چون شما احتمال مى‏دهيد كه اين «نقض‏اليقين باليقين» باشد، نه «نقض اليقين بالشك»، پس چطور استصحاب را جارى مى‏كنيد؟
    به عبارت ديگر (كه با بحث ما خيلى متناسب است) آيا اينجا هم شما مى‏گوييد: شبهه‏مصداقيه «لاتنقض» نيست؟ اينجا كه خيلى روشن است كه شبهه مصداقيه لاتنقض است،براى اينكه احتمال مى‏دهيد اين همان معلوم بالتفصيل باشد و بلكه اين مثال از آن مسأله‏شك سارى كه ديروز ذكر كرديم هم روشن‏تر است، براى اينكه در مسأله شك سارى باآمدن شك، اساس يقين را از بين برديم. گفتيم: معناى شك سارى اين است كه به آن‏ترتيب اثر داده مى‏شود، امّا اينجا احتمال نمى‏دهيد كه آن علم تفصيلى به طهارت شماباطل بوده است؛ بلكه همين الان مى‏دانيد كه علم تفصيلى به طهارت كاملاً مطابق باواقعيت است، پس اين شك فعلى شما اساس آن علم تفصيلى شما را به هم نمى‏زند. امّابه خلاف شك سارى كه ديروز مطرح مى‏كرديم، آن شك، اساس آن علم شش ماه پيش‏را از بين مى‏برد. لذا اينجا در اين رابطه خيلى دقيق‏تر از فرض ديروز و روشن‏تر است،اينجا احتمالاً نقض اليقين باليقين است.
    در فرض سوم هم همين طور مى‏فرمايند: ولو اينكه معلوم الطهارة بالتفصيل نداريد،لكن صد در صد مى‏دانيد كه «اناء زيد بعنوان انّه اناء زيد صارت طاهراً» اين مسأله براى‏شما معلوم است روى هر كدام كه اشاره مى‏كنيد، احتمال مى‏دهيد كه اناء زيد باشد، اگراناء زيد شد، طهارت آن قطعى است، پس شما يقين به نجاست را احتمالاً به يقين به‏طهارت نقض كرديد، يعنى شبهه مصداقيه «لاتنقض اليقين بالشك» است، يعنى احتمال‏مى‏دهيد كه «نقض اليقين بالشك» باشد، احتمال مى‏دهيد كه «نقض اليقين باليقين» باشد.در حقيقت اينجا نسبت به موارد گذشته، خيلى بيشتر به ذهن مى‏آيد كه شبهه مصداقيه«لاتنقض اليقين بالشك» باشد.

    عدم تطبيق معناى شبهه مصداقيه بر ما نحن فيه

    جواب از ايشان دوتا جواب است: يك جواب، همان جواب اولى است كه من ازمرحوم آخوند دادم. اين جواب به نظر من، جواب خوبى است به اين صورت كه گفتيم:معنى شبهه مصداقيه اين است كه يك احتمال عنوان دليل در آن مى‏رود، يك احتمال غيرآن. وقتى كه مى‏گويد: «اكرم العالم»، شبهه مصداقيه عالم اين است كه يك فردى رااحتمال مى‏دهيم «انّه عالم» كه همان عنوانيت دليل است، و يك احتمال هم مى‏دهيم كه«انّه ليس بعالم». پس در معناى شبهه مصداقيه اين معنى نهفته است كه يك طرف آن، به‏همان عنوان دليل مى‏خورد. مى‏گوييم: اين مايع مشكوك الخمريه، شبهه مصداقيه«لاتشرب الخمر» است، براى اينكه يك احتمال مى‏دهيم كه اين خمر باشد و «شربه شرب‏الخمر» باشد. يك احتمال هم مى‏دهيم كه سركه باشد و «شربه شرب الخل» باشد. معناى‏شبهه مصداقيه اين است.
    در شبهه مصداقيه «لاتنقض اليقين بالشك» بايد شبهه مصداقى آن را اين طورى‏تصور كنيد كه يك طرف آن، «نقض اليقين بالشك» باشد، يك طرف آن - به قول شما«نقض اليقين باليقين» باشد و الا اين شبهه مصداقيه لاتنقض نيست.
    اينجا ما به مرحوم محقق نائينى(ره) عرض مى‏كنيم: شما در فرض اول كه مى‏گوييد:اين ظرف اگر همان اناء معلوم الطهارة باشد، «نقض اليقين باليقين» است، اگر نباشدچطور؟ اگر نباشد كه «نقض اليقين بالشك» نيست، يقيناً همان نجاست قبلى باقى است.در اين ظرف دوتا احتمال هست: اگر همان معلوم الطهارة بالتفصيل باشد، اين «نقض‏اليقين باليقين» است، اگر آن معلوم الطهارة بالتفصيل نباشد، يقيناً بر نجاست خودش باقى‏است، براى اينكه اين شبهه‏اى كه ما در اينجا پيدا كرديم، فقط در رابطه با علم تفصيلى به‏طهارت است.
    به عبارت ديگر: مسأله ما جايى نيست كه يكى از آنها قطعاً طاهر شده است و درديگرى هم احتمال طهارة مى‏دهيم بلكه مسأله اين است كه يكى قطعاً طاهر است و يكى‏قطعاً نجس است. شما اگر احتمال داديد كه اين ظرف، معلوم الطهارة بالتفصيل است،پس «نقض اليقين باليقين» امّا اگر آن، طاهر نيست قطعاً نجس است، پس اين چه شبهه«لاتنقض اليقين بالشك» است؟ شبهه مصداقيه اين است كه يك طرف، «نقض اليقين‏باليقين» باشد، يك طرف، «نقض اليقين بالشك» باشد. اينجا بفرماييد: چگونه اين شبهه‏مصداقيه را تصور مى‏كنيد؟ لذا همين جوابى كه به مرحوم آخوند داديم، به ايشان هم داده‏مى‏شود.

    خلط بين متيقن و يقين در كلام محقق نائينى(ره)

    جواب ديگر اين است؛ بعد از آن كه حالت فعلى مكلّف را در استصحاب در نظرداريم، يعنى مكلّف خودش را در استصحاب در مقابل «لاتنقض اليقين بالشك» مى‏بيند،الآن بايد يقين‏دار باشد، الآن بايد شك دار باشد، منتها يقين با توجّه به حالت سابقه، شك‏با توجه به حالت فعليه. در حقيقت اين سبق حالت سابقه و حالت فعليه در رابطه با متيقن‏شما است، نه در رابطه يقين، لذا اگر در استصحاب، يقين و شك دفعتاً تحقق پيدا كند،بلكه بالاتر؛ اول شك پيدا شد، بعد يقين به حالت سابقه پيدا شد و شك هم حالا محفوظاست، آيا استصحاب جارى است يا نه؟ الآن شما شك كرديد كه آيا لباس شما طاهراست يا نه؟ هر چه فكر كرديد حالت سابقه يادتان نيامد. يك دقيقه بعد يقين كرديد كه‏حالت سابقه، نجاست بوده است، استصحاب نجاست جارى است با اينكه ظرف حدوث‏يقين بعد از حدوث شك بوده است. لذا در استصحاب لازم نيست كه يقين و شك، سابقه‏و لاحقه داشته باشند. اين حالت سابقه و فعليه در رابطه با متيقن و مشكوك است. امّا ازنظر استصحاب، الان شما چه كاره هستيد؟ اگر يقين و شك داريد، استصحاب جارى‏مى‏شود و اگر نداريد جارى نمى‏شود.
    لذا به مرحوم محقق نائينى عرض مى‏كنيم: شما كه علم تفصيلى پيدا كرديد به طهارت‏يكى و بعد ظلمت و تاريكى مى‏آيد و اين دوتا مخلوط مى‏شوند آيا علم تفصيلى هست‏يا رفته است؟ آيا علم تفصيلى شما با وصف «كونه علماً تفصيلياً» رفت و به جاى آن علم‏اجمالى آمد؟ يا اينكه علم تفصيلى هنوز هست؟ كدام يك از اين دو است؟
    اگر مى‏گوييد: علم تفصيلى هست، من كه وجداناً الآن علم تفصيلى ندارم. به اين‏ظرف كه اشاره مى‏كنم نمى‏دانم طاهر است يا نجس است؟ به آن ظرف هم كه اشاره‏مى‏كنم نمى‏دانم طاهر است يا نجس؟ علم اجمالى هم داريم كه يكى از آنها طاهر است.اگر مى‏گوييد: علم تفصيلى است كه وجداناً علم تفصيلى نيست.
    و اگر مى‏گوييد: علم تفصيلى رفت و آن علم اجمالى آمد، پس چرا استصحاب جارى‏نشود؟ شما الآن كه بيشتر از اين نداريد، يقين به نجاست هر دو اناء داريد و روى هر اناءهم دست مى‏گذاريد، شك مى‏كنيد كه آيا نجاست آن باقى است يا نه؟ چه چيزى غير ازمسأله علم اجمالى، مانع جريان اين استصحاب است؟ چون اينجا مخالفت عمليه نيست.فرض كنيد كه ما هم قائل به تفصيل هستيم، مى‏گوييم: آنجايى كه مخالفت عمليه نيست،از نظر علم اجمالى، استصحاب جارى مى‏شود. با توجه به اينكه علم اجمالى مانع ازجريان استصحاب نيست، اينجا چه چيزى جلوى جريان استصحاب نجاست را مى‏گيرد؟مى‏گوييد: «نقض اليقين باليقين» است، كدام يقين؟ يقينى الان هست يا نيست؟ يقينى كه‏آمد و رفته است الان چه اثرى مى‏تواند براى شما داشته باشد؟ «لاتنقض اليقين بالشك»در استصحاب، ناظر به وضع فعلى مكلف است. مى‏گويد: «ايها المكلّف! ان كنت على‏يقين فشككت لاينبغى لك ان تنقض اليقين بالشك»، من قطعاً مى‏دانم كه بر يقين به‏نجاست هستم و بر شك در بقاء نجاست. اينجا چه طور شبهه مصداقيه «لاتنقض اليقين‏بالشك» است؟ از دو حال بيرون نيست و مسأله، مسأله وجدانى است.
    من در يك زمانى علم تفصيلى به طهارت احد الانائين پيدا كردم و آن علم تفصيلى به‏علّت عروض ظلمت و اشباه ظلمت منتفى شده است. علم تفصيلى، مسأله قلبى و نفسى‏است، يعنى ظلمت سبب مى‏شود كه علم تفصيلى را از انسان مى‏گيرد، جاى آن يك علم‏اجمالى مى‏آيد، علم تفصيلى به علم اجمالى تبدّل پيدا مى‏كند. وقتى كه تبدّل پيدا كرد،پس من الآن با اين معنا مواجه هستم: علم تفصيلى به نجاست هر دو در يك روز قبل وعلم اجمالى به طهارت يكى كه معناى علم اجمالى به طهارت يكى، شك در بقاى‏نجاست در هر كدام بالخصوص است. چرا استصحاب نجاست در اينجا جريان پيدانكند؟
    آنهايى كه مى‏خواستند يك شبهه مصداقيه براى لاتنقض اين فرض كه روشن شد، آن فرض آخر كه اناء زيد است، بطريق اولى روشن‏مى‏شود، چون نقطه حساس اين مسأله همان فرض اول بود كه يك علم تفصيلى روشن‏به طهارت احد الانائين پيدا شده بود.

    تمرينات

    مثال شبهه مصداقيه نقض يقين به شك از نظر محقق نائينى(ره) چيست
    دليل صاحب عروه(ره) براى جريان استصحاب نجاست در تمام فروض مسأله‏چيست
    تفصيل موجود در جريان اصل در اطراف علم اجمالى را ذكر كنيد
    كلام محقق نائينى(ره) نسبت به فروض علم اجمالى را بيان كنيد
    جواب اول استاد را از كلام محقق نائينى(ره) توضيح دهيد
    خلط بين متيقن و يقين را در كلام محقق نائينى(ره) توضيح دهيد