چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1135 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1135 جلسه 1135
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال به مرحوم آخوند(ره) در تقسيم عناوين به واقعيه و خارجيه
يك اشكال مهمى كه جمعى از محققين بزرگوار از جمله سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(مد ظله العالى) به مرحوم آخوند(ره) در رابطه با بيان ديروزشان كردهاند، اين است كهمىفرمايند: عناوينى كه در موضوعات ادلّه اخذ مىشود، دو جور هستند: گاهى از اوقاتاينها از عناوين واقعيه هستند و به عبارت ديگر، از عناوين خارجيه هستند، منتهاخارجيت هر عنوان خارجى، به حسب خودش است. همان طورى كه خمر، يك عنوانواقعى خارجى است، مسأله عدالت هم همين طور است. مسأله عالميت زيد، همين طوراست. خمر يك عنوان واقعى خارجى است. عدالت زيد هم، يك عنوان واقعى خارجىاست. منتها خارجيّت خمر، به مشاهد بودن و جهت مخصوص به خودش است وخارجيت عدالت هم، به كيفيت مخصوص به خودش ولى هر دو جهت، در واقعيتخارجيه، مشترك هستند. اما گاهى از اوقات، عناوينى كه در موضوعات ادله شرعيه اخذمىشود، از امور وجدانيه است. مثل عنوان يقين، عنوان شك، عنوان ظن، اينها يك سنخخاصى از عناوين هستند كه در موضوعات بعضى از ادله شرعيه قرار گرفتهاند.
عدم جواز تمسك به شبهه مصداقى خود دليل
بعد ايشان مىفرمايند: اين مطلب كه در شبهه مصداقيه هيچ دليلى، به خود آن دليلنمىشود تمسك كرد و نيز اين تقريباً مسلّم است كه شبهه مصداقى هيچ دليلى، به خودآن دليل «جائز التمسك» نيست ولو اينكه در شبهه مصداقى مخصص، بعضى گفتهاند:رجوع به عام در آن جايز است، چون كه اينها دو دليل هستند: يك دليل، دليل عام استو يك دليل، دليل خاص است. لذا گفتهاند: اينكه نزاع شده آيا در شبهه مصداقىِمخصص، مىشود رجوع به عام كرد يا نه؟ اين در مخصصاتِ منفصله است؛ يعنىآنجايى كه ما دوتا دليل داشته باشيم، براى شبهه مصداقى يك دليل به دليل ديگر مراجعهبكنيم. اما اگر مخصّص متصل باشد مثل اين كه از اول بگويد: «اكرم العلماء العدول» و ياحتى اگر به صورت استثنا ذكر بكند، بگويد: «اكرم العلماء الا الفسّاق منهم»، ابداً در اينجاشبهه مصداقيه مخصّص، جواز رجوع به عام ندارد و كسى هم نمىتواند قائل بشود براىاينكه ما دوتا عنوان نداريم. ما يك عنوان و يك دليل داريم. وقتى كه مولا مىگويد: «اكرمالعلماء العدول»، اگر زيد عالم «مشكوك العدالة» شد، شما اگر بتوانيد تمسك به «اكرمالعلماء العدول» بكنيد، بايد در امر «مشكوك العلم» هم به «اكرم العلماء العدول» بتوانيدمراجعه بكنيد براى اينكه چه فرق است بين صفت و موصوف؟ اگر شما در شك درصفت، توانستيد رجوع بكنيد، در شك در موصوف هم، بايد بتوانيد رجوع بكنيد. لذاخودشان در آنجا تصريح كردند به اينكه در مخصصات منفصله، بحث واقع شده و الاّ درمخصصات متصله كه به منزله دليل واحد و عنوان واحد است، تمسك در شبهه مصداقيهجايز نيست.
اين محققينى كه به مرحوم آخوند اشكال مىكنند، مىفرمايند: شبهات مصداقيه درقسم اول از عناوين كه عناوين واقعيه خارجيه است، تصور دارد، يك امر معقول ومتصورى است. مثلاً من نمىدانم اين مايع خمر است يا نه؟ اين شبهه مصداقيه است. مننمىدانم زيد عالم عدالت دارد يا نه؟ اين شبهه مصداقيه است. من نمىدانم زيد اصلاًعالميت دارد يا ندارد؟ اين شبهه مصداقيه است. در اين سرى از عناوين، شبهه مصداقيهتصور مىشود.
اما در قسم دوم كه يك امور وجدانى، موضوع دليل قرار گرفته است. انسان در رابطهبا آن امور وجدانى، چطور مىتواند ترديد داشته باشد؟ مثلاً در نماز گفتهاند: «رجل شكبين الثلاث و الاربعة»، اگر شما در همان حال نماز ترديد بكنيد كه اصلاً من شك دارم ياندارم؟ اگر شبهه مصداقيه بخواهد تصور بشود، بايد به اين كيفيت تصور بشود كه اصلاًمن شك دارم يا نه؟ شما به وجدان خودت مراجعه كن؛ ببين در وجدان شما ترديد وشك هست يا نيست؟
مگر به قول امام بزرگوار، بعضى از وسواس ها چنين مسائلى را داشته باشند و الاّواقعيت مسأله، اين است كه معنا ندارد انسان در اين سنخ امور، ترديد داشته باشد؟ معناندارد شك داشته باشد در اينكه يقين دارد يا نه؟ معنا ندارد كه شك داشته باشد در اينكهشك دارد يا ندارد؟ مثلاً در باب استصحاب، در غير اين جهتى كه مربوط به بحث مااست، استصحاب گفته: «لاتنقض اليقين بالشك»، آيا شما مىتوانيد فكر بكنيد كه مننمىدانم يقين و شك دارم يا ندارم؟ اگر شما بخواهيد شبهه مصداقيه تصور بكنيد، بله،انسان نسبت به ديگران، اين شك را ممكن است بكند. من نمىدانم كه شما علم داريد يانه؟ من نمىدانم كه شما شك داريد يا نه؟ امكان دارد انسان نسبت به گذشته خودش همترديد بكند كه مثلاً اين مطلبى را كه امروز برايم يقينى شده، آيا دو سال پيش هم برايميقينى بود يا نه؟ اين بخاطر اين است كه واقعيت گذشته از او غائب است؛ يعنى گذشتهبراى او مجهول است.
يقين و شك فعلى در جريان استصحاب
اما در استصحاب، مسأله يقين و شك در رابطه با جريان فعلى است؛ يعنى الان، درحال حاضر، بالفعل من شك بكنم كه يقين و شك دارم يا ندارم؟ مثل همان كسى است كهدر نماز شك بكند كه اصلاً من شك دارم «بين الثلاث و الاربع» يا ندارم؟ باز اشتباه نشوددر آن مثال، يك وقت انسان در نماز شك مىكند لكن نمىداند شكش بين الثلاث والاربع است، يا بين الاربعه و الخمس است؟ آن متعلق معلوم نيست؛ اما امرش چنين دائرمىباشد كه اگر شكى باشد، بين سه و چهار است. اما همين الان نمىدانم شك دارم يا نه؟آيا اين تصور مىشود، آيا اين تعقل مىشود؟ اگر شما شبهه مصداقى براى شك بين سه وچهار در نماز بخواهيد
اشكال به كلام مرحوم آخوند(ره) در عدم احراز اتصال شك به يقين
بعد به مرحوم آخوند مىفرمايند: شما چطور اينجا شبهه مصداقيه «نقض اليقينبالشك» همان طورى كه مرحوم شيخ در «مجهولى التاريخ» كه هر دو عدم اثر داشته باشد،همين مبنا را ذكر كردند و واقعش هم همين است. چه ربطى به جريان استصحاب دارد؟تعارض، فرع جريان استصحاب است؛ يعنى بعد از آنى كه اركان استصحاب، در دو تااستصحاب تمام بود و از نظر اركان هيچ نقصى نداشت، هر دو فى نفسه جريان پيدامىكنند، لكن بعد كه در مقام عمل مىخواهيم بياييم، مىبينيم علم اجمالى به خلاف ايناصل، داريم. مىدانيم يكى از اين دو استصحابها، دروغ است و چون ترجيحى در كارنيست، هر دو را كنار مىگذاريم. پس معنايش تعارض، يعنى كنار گذاشتن است. اما بحثفعلى ما، در جريان و عدم جريان است. نه كنار گذاشتن و الاّ مرحوم شيخ هم در آنجايىكه هر دو عدم، اثر داشته باشد، نتيجه حرفشان با حرف آخوند يكى است. منتها آخوندمىفرمايند: هيچ يك، جريان پيدا نمىكند. مرحوم شيخ مىفرمايد: جريان پيدا مىكنند،اما به تعارض، تساقط پيدا مىكنند.
ثمره عمليه بين فرمايش آخوند و شيخ در صورت اثر داشتن يك عدم
اما در اين فرض محل بحث ما، يك ثمره عمليه بين فرمايش شيخ و فرمايش مرحومآخوند است و آن اينكه اگر يكى از دو عدمها، اثر داشته باشد؛ در اينجا مرحوم آخوندمىفرمايند: «لا يجرى اصلاً». اما مرحوم شيخ كه جريان را قبول داشتند، با معارضهمىخواستند تساقط را بگويند، اينجا ديگر جاى معارضه نيست. اينجا يك استصحابجريان پيدا مىكند. اينها به اين آسانى از مسأله دست بردار نيستند، گفتهاند: شمامىگوييد: شبهه مصداقيه، در «لاتنقض اليقين بالشك» تصور نمىشود؟ مىگوييم: بله.مىگويند: ما مواردى را براى شما پيدا كرديم كه چارهاى نداريد جز اينكه از همين طريقمسأله را حل بكنيد. يك مثال مسألةٌ فقهيةٌ مشكله، مسأله اين است: اگر كسى يقين دارد بهاينكه اول صبح و اول طلوع آفتاب، «كان مجنباً»، جنب شد «عن علم»، بعد اول ظهرفرضاً غسل كرد، جنابت معلومه، غسل جنابت هم در اول ظهر، مزيل جنابت تحقق پيداكرد. بعد كه مسأله غسل گذشت و ساعتى بر او گذشت، به يك مناسبت، لباس خودش راتفحص و تفتيش كرد، حالا فرض كنيد خوابى هم برايش پيش آمد، ديد در لباسش منىوجود دارد، منى مسلّم است كه ديگر هيچ ترديدى در منى بودنش، نيست. اضافهاش همبه خودش مسلم است. لكن حالا نشسته فكر مىكند كه آيا اين منى در رابطه با همانجنابت اول صبح است؟ مربوط به همان اول روز است كه در نتيجه، ما ظهر غسل كرديمو ديگر در اين رابطه مسألهاى نداريم، يا اينكه نه، اين منى، يك جنابت جديده است و بهدنبال اين بايد غسل تحقق پيدا بكند؟ براى زوال اين، چارهاى جز غسل نيست، پسمسأله موضوعش كاملاً مشخص شد.
محققين در اينجا گفتهاند: استصحاب جريان ندارد. اگر كسى چنين بگويد: مامىخواهيم استصحاب بكنيم، ما يقين داريم كه در حال خروج اين منى كه الان در لباسوجود دارد، قطعاً جنابت بوده و اين جنابت را ما نمىدانيم كه مرتفع شده يا نه؟ بياييماستصحاب بقاى جنابت را جارى بكنيم. گفتهاند: اين استصحاب جريان ندارد. بعدطرفداران مرحوم آخوند مىخواهند اينجا به نفع خودشان استفاده كنند، بگويند: مىدانيدچرا استصحاب در اينجا جريان ندارد؟ براى اينكه اينجا، هم احراز اتصال زمان شك بهيقين نشده چرا؟ براى اينكه ما احتمال مىدهيم كه اين جنابت، همان جنابت اول صبحباشد و اگر همان جنابت باشد، ظهر غسل كرده، مسألهاش منتفى شده، يقين به ضد حالتسابقه پيدا شده، پس اگر اين منى، در رابطه با جنابت اول صبح باشد چون يقين به زوالآن جنابت، در اول ظهر تحقّق پيدا كرد، حالت سابقهاش منتقض شده است.
يك احتمال هم اين است كه نه، مربوط به جنابت صبح نباشد بلكه در خواب بعد ازظهر، اين منى بيرون آمده باشد. اما يك احتمال «نقض اليقين باليقين» است، يكاحتمالش هم «نقض اليقين بالشك» است؛ يعنى روى يك احتمال، بين حالت سابقه وبالفعل، يقين به غسل فاصله شده، و روى يك احتمال يقين به غسل فاصله نشده، پسعلت عدم جريان استصحاب، همين عدم احراز اتصال زمان شك به يقين است و الاّ چهعلت ديگرى مىتواند داشته باشد؟ چه وجه ديگرى شما مىتوانيد در اينجا تصور بكنيد؟پس در اين مسأله فقهيه، استصحاب جريان ندارد. لكن سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (مدضله العالى) با اينكه در اينجا عبارتشان خيلى روشن نيست اما در جواب اين طورمىفرمايند: ما قبول داريم اينجا استصحاب جريان ندارد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): در شبهه مصداقيه، علّت عدم جريان، عدم احراز اتصال بودو عدم احراز اتصال، معنايش اين است؛ يعنى نمىدانيم «نقض اليقين بالشك» است، يا«نقض اليقين باليقين» است؟ دوتا احتمال دارد. انفصال محرز نيست.
ايشان در جواب اين طور مىفرمايند: بله، ما قبول داريم استصحاب در اين مثالجارى نيست. اما به داستان شما ارتباط ندارد، اين به مسأله احراز اتصال زمان شك بهيقين و عدم احراز اتصالِ زمان شك به يقين، مربوط نيست. داستان ديگرى در اينجاوجود دارد كه استصحاب، جريان پيدا نمىكند و آن داستان اين است كه شما اينجامىخواهيد جنب بودن شخص را استصحاب بكنيد، يا اثر وجود اين منى را در رابطه باشخص استصحاب بكنيد؟ آن چه كه هست اين است شما يك منى در اين لباس ديديد،منى هست قطعاً، براى شخص مكلف هم هست قطعاً، اما نفس اين معنا اثر ندارد.«وجود المنى فى اللباس مع العلم بكونه من المكلف»، اين «لايترتب عليه الاثر». آنى كهاثر بر او بار است، جنب بودن مكلف است. جنب، احكامى دارد. جنب بايد غسل بكند.جنب نبايد مثلاً وارد مسجد بشود و ساير احكامى كه بر جنب بار است. جنابت حالتمكلف است و اضافه به مكلف دارد. وقتى كه ما سراغ مكلف مىآييم، مىبينيم مكلفسهتا حال دارد: اول صبح «كان جنباً قطعاً». اول ظهر جنابت زائل شد قطعاً، الان هم شكدر اصل جنابت دارد، آيا از نظر حالات مكلَّف، ما غير از سه حالت چه حالتى داريم؟«كان المكلف جنباً فى اول الصبح قطعاً و مغتسلاً مزيلاً للجنابة قطعاً فى اول الظهر وشاكاً فى الجنابة» حال كه از خواب بلند شده و ساعت دوى بعد از ظهر است، آيا حالتديگرى در مكلف، غير از اين سه حالت شما تصور مىكنيد؟
مكلفى كه اول ظهر غسل كرده، حالا شك در جنابت دارد، آيا بايد استصحاب عدمجنابت كند يا استصحاب جنابت جارى مىشود؟ پس علت عدم جريان استصحابِ عدمجنابت، علتش روشن بودن مسأله است؛ يعنى اينجا بين زمان شك و يقين، قطعاً يقينفاصله شده. اول صبح يقين، الان شك در جنابت «بين اليقين و الشك» يقين به زوالجنابت قطعاً در اول ظهر، پس چه ترديدى در اين امور وجدانيه است؟ ما در چهمسألهاى ترديد داريم؟ در كجاى شك و يقين ترديد داريم؟ پس اگر حالت مكلف را كهمنشأ اثر است، بخواهيد ملاحظه كنيد، اين سه حالت بيشتر نيست. اگر «وجود المنى فىالثوب» را بخواهيد ملاك قرار بدهيد، «وجود المنى فى الثوب مع العلم بالخروج منالمكلف» اينكه موضوع براى غسل نيست. موضوع براى غسل، «جنابة المكلف» است،نه «وجود المنى فى ثوب المكلف». اگر شما قدرى بيشتر دقت كنيد و بگوييد: ما يكحرف ديگرى مىخواهيم بزنيم، ما اشاره مىكنيم به اين منى موجود در اين لباس، ومىگوييم: «و اللهِ عند خروج هذا المنى كان المكلف جنباً»، بحث را روى مكلفمىآوريم، اما به اين صورت، مىگوييم: «و اللهِ عند خروج هذا المنى كان المكلف جنباً»،پس اين مثل يك حالت سابقه است، وقتى كه اين معنا شد، ما شك داريم در اينكه آنجنابت حادثه «عقيب خروج هذا المنى»، آيا مرتفع شده يا نه؟ اينجا است كه مسأله بازاتصال زمان شك به يقين و عدم احراز اتصال زمان شك به يقين مطرح مىشود.
فرق ميان جريان استصحاب شخصى و استصحاب كلى
ايشان در جواب مىفرمايند: شما اينجا كه اشاره مىكنيد به اين منى موجود ومىگوييد: «عند خروج هذا المنى» مكلف جنب است، جنابت را به صورت استصحابشخصى، كسى مىخواهد مثلاً جارى بكند، يا به صورت استصحاب كلى، اگر به صورتاستصحاب شخصى، كسى بخواهد با مسأله برخورد كند، ما غير از آن سه حالتى كهعرض كرديم، در مكلف چيزى نمىبينيم. مكلف اول صبح «كان جنباً»، اول ظهر «كانمتطهرا»، ساعت دوى بعد از ظهر هم شاك در حدوث و عدم حدوث جنابت است، شاكدر تحقق و عدم تحقق جنابت است، غير از اين سه حالت، ما نمىبينيم. اما اگر بگوييد: نهما به شخص كارى نداريم، ما شبيه استصحاب كلى، ممكن است در اينجا، آن مسأله رامطرح كنيم، بگوييم: همان طورى كه در استصحاب كلى قسم ثانى، مردد «بين مقطوعالزوال و مقطوع البقاء» بود، مع ذلك استصحاب جارى مىشد، اينجا هم كلى جنابت،مردد «بين مقطوع الزوال و مقطوع البقاء» است؛ يعنى اگر جنابت صبح باشد، قطعاً زائلشده و اگر جنابت در خوابِ بعد از ظهر باشد، قعطاً باقى است. پس «ربما يقال» به اينكهشبيه استصحاب كلى، در اينجا جريان پيدا بكند.
جوابش اين است كه اينجا مغالطهاى شده است. در استصحاب كلى، امر كلى از نظرمصداق، مردد بين دو فرد بود. ما از اول نمىدانستيم كه كلى، در ضمن يك فرد «طويلالعمر» تحقق پيدا كرده، يا از اول در ضمن يك فردِ «قصير العمر» تحقق پيدا كرده كهمسأله وجود يك فرد بود، منتها آن فرد مردد بين «طويل العمر و قصير العمر» بود، اما درما نحن فيه، يك فرد از كلى مسلم است، فرد ديگرش مشكوك است. پس مسأله تردد فردنيست، يك فرد از جنابت، جنابت صبح، قطعاً زائل شد. پس اين فرد، ديگر بحث ندارد.فرد ديگر جنابت، از اول «مشكوك الحدوث» است، از اول «مشكوك التحقق» است.
پس صرف اينكه ما اينجا كلمه «مقطوع الارتفاع و مقطوع البقاء» را مىآوريم، دليل براين نيست كه اين همان استصحاب كلى قسم ثانى است؟ استصحاب كلى قسم ثانى دراينجا اصلاً وجهى ندارد. آنجا يك فرد بود، منتها اين فرد مردد است بين قصير و طويلاما اينجا «فردان» است: يك فردش قطعاً تحقق پيدا كرد و قطعاً زائل شد و حدوث فردديگر مشكوك است. لذا به استصحاب كلى قسم ثانى ربطى ندارد.
بله، مىتواند كسى در اينجا مسأله استصحاب كلى قسم ثالث را به اين صورت پيادهبكند، بگويد: من احتمال مىدهم كه در همان هنگامى كه غسل مىخواست تمام بشود وجنابت صبح زائل بشود، در همان آن، اين جنابت واقع شده باشد كه اتصال كلى جنابتدر صبح به هم نخورد، اتصال كلى جنابت در جاى خودش محفوظ باشد. چنين تصورىمىتواند كسى در اينجا بكند كه بگويد: در آن حالى كه مىخواست جنابت صبح زائلبشود، مقارن با زوال جنابت اول، اين جنابت امكان تحقق دارد و امكان وجود دارد.همان طورى كه در كلى قسم ثالث مسألهاش را اين طورى فرض مىكرديم كه مقارن باخروج زيد از دار، عمرو وارد دار شده باشد. اگر مسأله به اين صورت باشد، اينجا هيچمانعى ندارد، ما استصحاب را جارى مىكنيم و مىگوييم: هيچ مانعى ندارد، شمااستصحاب را جارى بكنيد. اگر استصحاب كلى قسم ثالث جريان پيدا كرد و در اصلاستصحاب كلى قسم ثالث، ما مناقشهاى نكرديم، اينجا هم به عنوان يكى از مصاديقاستصحاب كلى قسم ثالث، استصحاب را جارى مىكنيم.
در نتيجه، در اين صورت اخيره، ما قائل به جريان استصحاب مىشويم بناءً بر اينكهاستصحاب كلى قسم ثالث جارى باشد و در غير اين صورت، علت عدم جرياناستصحاب، اين است كه اركان استصحاب تمام نيست. حالت سابقه متيقنه ندارد كه مااستصحاب را جارى بكنيم و مسأله عدم جريان استصحاب، هيچ گونه ارتباطى به مسألهاحرازِ اتصال زمان شك به يقين و عدم احراز اتصال، ارتباط پيدا نمىكند.
تمرينات
اشكال به مرحوم آخوند(ره) در تقسيم عناوين به واقعيه و خارجيه چيست
مراد از يقين و شك فعلى در جريان استصحاب را بيان كنيد
چه اشكالى به مرحوم آخوند(ره) در عدم احراز اتصال شك به يقين هست
ثمره عمليه بين فرمايش آخوند(ره) و شيخ(ره) در صورت اثر داشتن يك عدم چيست
فرق ميان جريان استصحاب شخصى و استصحاب كلى را ذكر كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...