• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 1135 جلسه 1135

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    اشكال به مرحوم آخوند(ره) در تقسيم عناوين به واقعيه و خارجيه

    يك اشكال مهمى كه جمعى از محققين بزرگوار از جمله سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(مد ظله العالى) به مرحوم آخوند(ره) در رابطه با بيان ديروزشان كرده‏اند، اين است كه‏مى‏فرمايند: عناوينى كه در موضوعات ادلّه اخذ مى‏شود، دو جور هستند: گاهى از اوقات‏اينها از عناوين واقعيه هستند و به عبارت ديگر، از عناوين خارجيه هستند، منتهاخارجيت هر عنوان خارجى، به حسب خودش است. همان طورى كه خمر، يك عنوان‏واقعى خارجى است، مسأله عدالت هم همين طور است. مسأله عالميت زيد، همين طوراست. خمر يك عنوان واقعى خارجى است. عدالت زيد هم، يك عنوان واقعى خارجى‏است. منتها خارجيّت خمر، به مشاهد بودن و جهت مخصوص به خودش است وخارجيت عدالت هم، به كيفيت مخصوص به خودش ولى هر دو جهت، در واقعيت‏خارجيه، مشترك هستند. اما گاهى از اوقات، عناوينى كه در موضوعات ادله شرعيه اخذمى‏شود، از امور وجدانيه است. مثل عنوان يقين، عنوان شك، عنوان ظن، اينها يك سنخ‏خاصى از عناوين هستند كه در موضوعات بعضى از ادله شرعيه قرار گرفته‏اند.

    عدم جواز تمسك به شبهه مصداقى خود دليل

    بعد ايشان مى‏فرمايند: اين مطلب كه در شبهه مصداقيه هيچ دليلى، به خود آن دليل‏نمى‏شود تمسك كرد و نيز اين تقريباً مسلّم است كه شبهه مصداقى هيچ دليلى، به خودآن دليل «جائز التمسك» نيست ولو اينكه در شبهه مصداقى مخصص، بعضى گفته‏اند:رجوع به عام در آن جايز است، چون كه اينها دو دليل هستند: يك دليل، دليل عام است‏و يك دليل، دليل خاص است. لذا گفته‏اند: اينكه نزاع شده آيا در شبهه مصداقىِ‏مخصص، مى‏شود رجوع به عام كرد يا نه؟ اين در مخصصاتِ منفصله است؛ يعنى‏آنجايى كه ما دوتا دليل داشته باشيم، براى شبهه مصداقى يك دليل به دليل ديگر مراجعه‏بكنيم. اما اگر مخصّص متصل باشد مثل اين كه از اول بگويد: «اكرم العلماء العدول» و ياحتى اگر به صورت استثنا ذكر بكند، بگويد: «اكرم العلماء الا الفسّاق منهم»، ابداً در اينجاشبهه مصداقيه مخصّص، جواز رجوع به عام ندارد و كسى هم نمى‏تواند قائل بشود براى‏اينكه ما دوتا عنوان نداريم. ما يك عنوان و يك دليل داريم. وقتى كه مولا مى‏گويد: «اكرم‏العلماء العدول»، اگر زيد عالم «مشكوك العدالة» شد، شما اگر بتوانيد تمسك به «اكرم‏العلماء العدول» بكنيد، بايد در امر «مشكوك العلم» هم به «اكرم العلماء العدول» بتوانيدمراجعه بكنيد براى اينكه چه فرق است بين صفت و موصوف؟ اگر شما در شك درصفت، توانستيد رجوع بكنيد، در شك در موصوف هم، بايد بتوانيد رجوع بكنيد. لذاخودشان در آنجا تصريح كردند به اينكه در مخصصات منفصله، بحث واقع شده و الاّ درمخصصات متصله كه به منزله دليل واحد و عنوان واحد است، تمسك در شبهه مصداقيه‏جايز نيست.
    اين محققينى كه به مرحوم آخوند اشكال مى‏كنند، مى‏فرمايند: شبهات مصداقيه درقسم اول از عناوين كه عناوين واقعيه خارجيه است، تصور دارد، يك امر معقول ومتصورى است. مثلاً من نمى‏دانم اين مايع خمر است يا نه؟ اين شبهه مصداقيه است. من‏نمى‏دانم زيد عالم عدالت دارد يا نه؟ اين شبهه مصداقيه است. من نمى‏دانم زيد اصلاًعالميت دارد يا ندارد؟ اين شبهه مصداقيه است. در اين سرى از عناوين، شبهه مصداقيه‏تصور مى‏شود.
    اما در قسم دوم كه يك امور وجدانى، موضوع دليل قرار گرفته است. انسان در رابطه‏با آن امور وجدانى، چطور مى‏تواند ترديد داشته باشد؟ مثلاً در نماز گفته‏اند: «رجل شك‏بين الثلاث و الاربعة»، اگر شما در همان حال نماز ترديد بكنيد كه اصلاً من شك دارم ياندارم؟ اگر شبهه مصداقيه بخواهد تصور بشود، بايد به اين كيفيت تصور بشود كه اصلاًمن شك دارم يا نه؟ شما به وجدان خودت مراجعه كن؛ ببين در وجدان شما ترديد وشك هست يا نيست؟
    مگر به قول امام بزرگوار، بعضى از وسواس ها چنين مسائلى را داشته باشند و الاّواقعيت مسأله، اين است كه معنا ندارد انسان در اين سنخ امور، ترديد داشته باشد؟ معناندارد شك داشته باشد در اينكه يقين دارد يا نه؟ معنا ندارد كه شك داشته باشد در اينكه‏شك دارد يا ندارد؟ مثلاً در باب استصحاب، در غير اين جهتى كه مربوط به بحث مااست، استصحاب گفته: «لاتنقض اليقين بالشك»، آيا شما مى‏توانيد فكر بكنيد كه من‏نمى‏دانم يقين و شك دارم يا ندارم؟ اگر شما بخواهيد شبهه مصداقيه تصور بكنيد، بله،انسان نسبت به ديگران، اين شك را ممكن است بكند. من نمى‏دانم كه شما علم داريد يانه؟ من نمى‏دانم كه شما شك داريد يا نه؟ امكان دارد انسان نسبت به گذشته خودش هم‏ترديد بكند كه مثلاً اين مطلبى را كه امروز برايم يقينى شده، آيا دو سال پيش هم برايم‏يقينى بود يا نه؟ اين بخاطر اين است كه واقعيت گذشته از او غائب است؛ يعنى گذشته‏براى او مجهول است.

    يقين و شك فعلى در جريان استصحاب

    اما در استصحاب، مسأله يقين و شك در رابطه با جريان فعلى است؛ يعنى الان، درحال حاضر، بالفعل من شك بكنم كه يقين و شك دارم يا ندارم؟ مثل همان كسى است كه‏در نماز شك بكند كه اصلاً من شك دارم «بين الثلاث و الاربع» يا ندارم؟ باز اشتباه نشوددر آن مثال، يك وقت انسان در نماز شك مى‏كند لكن نمى‏داند شكش بين الثلاث والاربع است، يا بين الاربعه و الخمس است؟ آن متعلق معلوم نيست؛ اما امرش چنين دائرمى‏باشد كه اگر شكى باشد، بين سه و چهار است. اما همين الان نمى‏دانم شك دارم يا نه؟آيا اين تصور مى‏شود، آيا اين تعقل مى‏شود؟ اگر شما شبهه مصداقى براى شك بين سه وچهار در نماز بخواهيد

    اشكال به كلام مرحوم آخوند(ره) در عدم احراز اتصال شك به يقين

    بعد به مرحوم آخوند مى‏فرمايند: شما چطور اينجا شبهه مصداقيه «نقض اليقين‏بالشك» همان طورى كه مرحوم شيخ در «مجهولى التاريخ» كه هر دو عدم اثر داشته باشد،همين مبنا را ذكر كردند و واقعش هم همين است. چه ربطى به جريان استصحاب دارد؟تعارض، فرع جريان استصحاب است؛ يعنى بعد از آنى كه اركان استصحاب، در دو تااستصحاب تمام بود و از نظر اركان هيچ نقصى نداشت، هر دو فى نفسه جريان پيدامى‏كنند، لكن بعد كه در مقام عمل مى‏خواهيم بياييم، مى‏بينيم علم اجمالى به خلاف اين‏اصل، داريم. مى‏دانيم يكى از اين دو استصحابها، دروغ است و چون ترجيحى در كارنيست، هر دو را كنار مى‏گذاريم. پس معنايش تعارض، يعنى كنار گذاشتن است. اما بحث‏فعلى ما، در جريان و عدم جريان است. نه كنار گذاشتن و الاّ مرحوم شيخ هم در آنجايى‏كه هر دو عدم، اثر داشته باشد، نتيجه حرفشان با حرف آخوند يكى است. منتها آخوندمى‏فرمايند: هيچ يك، جريان پيدا نمى‏كند. مرحوم شيخ مى‏فرمايد: جريان پيدا مى‏كنند،اما به تعارض، تساقط پيدا مى‏كنند.

    ثمره عمليه بين فرمايش آخوند و شيخ در صورت اثر داشتن يك عدم

    اما در اين فرض محل بحث ما، يك ثمره عمليه بين فرمايش شيخ و فرمايش مرحوم‏آخوند است و آن اينكه اگر يكى از دو عدمها، اثر داشته باشد؛ در اينجا مرحوم آخوندمى‏فرمايند: «لا يجرى اصلاً». اما مرحوم شيخ كه جريان را قبول داشتند، با معارضه‏مى‏خواستند تساقط را بگويند، اينجا ديگر جاى معارضه نيست. اينجا يك استصحاب‏جريان پيدا مى‏كند. اينها به اين آسانى از مسأله دست بردار نيستند، گفته‏اند: شمامى‏گوييد: شبهه مصداقيه، در «لاتنقض اليقين بالشك» تصور نمى‏شود؟ مى‏گوييم: بله.مى‏گويند: ما مواردى را براى شما پيدا كرديم كه چاره‏اى نداريد جز اينكه از همين طريق‏مسأله را حل بكنيد. يك مثال مسألةٌ فقهيةٌ مشكله، مسأله اين است: اگر كسى يقين دارد به‏اينكه اول صبح و اول طلوع آفتاب، «كان مجنباً»، جنب شد «عن علم»، بعد اول ظهرفرضاً غسل كرد، جنابت معلومه، غسل جنابت هم در اول ظهر، مزيل جنابت تحقق پيداكرد. بعد كه مسأله غسل گذشت و ساعتى بر او گذشت، به يك مناسبت، لباس خودش راتفحص و تفتيش كرد، حالا فرض كنيد خوابى هم برايش پيش آمد، ديد در لباسش منى‏وجود دارد، منى مسلّم است كه ديگر هيچ ترديدى در منى بودنش، نيست. اضافه‏اش هم‏به خودش مسلم است. لكن حالا نشسته فكر مى‏كند كه آيا اين منى در رابطه با همان‏جنابت اول صبح است؟ مربوط به همان اول روز است كه در نتيجه، ما ظهر غسل كرديم‏و ديگر در اين رابطه مسأله‏اى نداريم، يا اينكه نه، اين منى، يك جنابت جديده است و به‏دنبال اين بايد غسل تحقق پيدا بكند؟ براى زوال اين، چاره‏اى جز غسل نيست، پس‏مسأله موضوعش كاملاً مشخص شد.
    محققين در اينجا گفته‏اند: استصحاب جريان ندارد. اگر كسى چنين بگويد: مامى‏خواهيم استصحاب بكنيم، ما يقين داريم كه در حال خروج اين منى كه الان در لباس‏وجود دارد، قطعاً جنابت بوده و اين جنابت را ما نمى‏دانيم كه مرتفع شده يا نه؟ بياييم‏استصحاب بقاى جنابت را جارى بكنيم. گفته‏اند: اين استصحاب جريان ندارد. بعدطرفداران مرحوم آخوند مى‏خواهند اينجا به نفع خودشان استفاده كنند، بگويند: مى‏دانيدچرا استصحاب در اينجا جريان ندارد؟ براى اينكه اينجا، هم احراز اتصال زمان شك به‏يقين نشده چرا؟ براى اينكه ما احتمال مى‏دهيم كه اين جنابت، همان جنابت اول صبح‏باشد و اگر همان جنابت باشد، ظهر غسل كرده، مسأله‏اش منتفى شده، يقين به ضد حالت‏سابقه پيدا شده، پس اگر اين منى، در رابطه با جنابت اول صبح باشد چون يقين به زوال‏آن جنابت، در اول ظهر تحقّق پيدا كرد، حالت سابقه‏اش منتقض شده است.
    يك احتمال هم اين است كه نه، مربوط به جنابت صبح نباشد بلكه در خواب بعد ازظهر، اين منى بيرون آمده باشد. اما يك احتمال «نقض اليقين باليقين» است، يك‏احتمالش هم «نقض اليقين بالشك» است؛ يعنى روى يك احتمال، بين حالت سابقه وبالفعل، يقين به غسل فاصله شده، و روى يك احتمال يقين به غسل فاصله نشده، پس‏علت عدم جريان استصحاب، همين عدم احراز اتصال زمان شك به يقين است و الاّ چه‏علت ديگرى مى‏تواند داشته باشد؟ چه وجه ديگرى شما مى‏توانيد در اينجا تصور بكنيد؟پس در اين مسأله فقهيه، استصحاب جريان ندارد. لكن سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (مدضله العالى) با اينكه در اينجا عبارتشان خيلى روشن نيست اما در جواب اين طورمى‏فرمايند: ما قبول داريم اينجا استصحاب جريان ندارد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): در شبهه مصداقيه، علّت عدم جريان، عدم احراز اتصال بودو عدم احراز اتصال، معنايش اين است؛ يعنى نمى‏دانيم «نقض اليقين بالشك» است، يا«نقض اليقين باليقين» است؟ دوتا احتمال دارد. انفصال محرز نيست.
    ايشان در جواب اين طور مى‏فرمايند: بله، ما قبول داريم استصحاب در اين مثال‏جارى نيست. اما به داستان شما ارتباط ندارد، اين به مسأله احراز اتصال زمان شك به‏يقين و عدم احراز اتصالِ زمان شك به يقين، مربوط نيست. داستان ديگرى در اينجاوجود دارد كه استصحاب، جريان پيدا نمى‏كند و آن داستان اين است كه شما اينجامى‏خواهيد جنب بودن شخص را استصحاب بكنيد، يا اثر وجود اين منى را در رابطه باشخص استصحاب بكنيد؟ آن چه كه هست اين است شما يك منى در اين لباس ديديد،منى هست قطعاً، براى شخص مكلف هم هست قطعاً، اما نفس اين معنا اثر ندارد.«وجود المنى فى اللباس مع العلم بكونه من المكلف»، اين «لايترتب عليه الاثر». آنى كه‏اثر بر او بار است، جنب بودن مكلف است. جنب، احكامى دارد. جنب بايد غسل بكند.جنب نبايد مثلاً وارد مسجد بشود و ساير احكامى كه بر جنب بار است. جنابت حالت‏مكلف است و اضافه به مكلف دارد. وقتى كه ما سراغ مكلف مى‏آييم، مى‏بينيم مكلف‏سه‏تا حال دارد: اول صبح «كان جنباً قطعاً». اول ظهر جنابت زائل شد قطعاً، الان هم شك‏در اصل جنابت دارد، آيا از نظر حالات مكلَّف، ما غير از سه حالت چه حالتى داريم؟«كان المكلف جنباً فى اول الصبح قطعاً و مغتسلاً مزيلاً للجنابة قطعاً فى اول الظهر وشاكاً فى الجنابة» حال كه از خواب بلند شده و ساعت دوى بعد از ظهر است، آيا حالت‏ديگرى در مكلف، غير از اين سه حالت شما تصور مى‏كنيد؟
    مكلفى كه اول ظهر غسل كرده، حالا شك در جنابت دارد، آيا بايد استصحاب عدم‏جنابت كند يا استصحاب جنابت جارى مى‏شود؟ پس علت عدم جريان استصحابِ عدم‏جنابت، علتش روشن بودن مسأله است؛ يعنى اينجا بين زمان شك و يقين، قطعاً يقين‏فاصله شده. اول صبح يقين، الان شك در جنابت «بين اليقين و الشك» يقين به زوال‏جنابت قطعاً در اول ظهر، پس چه ترديدى در اين امور وجدانيه است؟ ما در چه‏مسأله‏اى ترديد داريم؟ در كجاى شك و يقين ترديد داريم؟ پس اگر حالت مكلف را كه‏منشأ اثر است، بخواهيد ملاحظه كنيد، اين سه حالت بيشتر نيست. اگر «وجود المنى فى‏الثوب» را بخواهيد ملاك قرار بدهيد، «وجود المنى فى الثوب مع العلم بالخروج من‏المكلف» اينكه موضوع براى غسل نيست. موضوع براى غسل، «جنابة المكلف» است،نه «وجود المنى فى ثوب المكلف». اگر شما قدرى بيشتر دقت كنيد و بگوييد: ما يك‏حرف ديگرى مى‏خواهيم بزنيم، ما اشاره مى‏كنيم به اين منى موجود در اين لباس، ومى‏گوييم: «و اللهِ عند خروج هذا المنى كان المكلف جنباً»، بحث را روى مكلف‏مى‏آوريم، اما به اين صورت، مى‏گوييم: «و اللهِ عند خروج هذا المنى كان المكلف جنباً»،پس اين مثل يك حالت سابقه است، وقتى كه اين معنا شد، ما شك داريم در اينكه آن‏جنابت حادثه «عقيب خروج هذا المنى»، آيا مرتفع شده يا نه؟ اينجا است كه مسأله بازاتصال زمان شك به يقين و عدم احراز اتصال زمان شك به يقين مطرح مى‏شود.

    فرق ميان جريان استصحاب شخصى و استصحاب كلى

    ايشان در جواب مى‏فرمايند: شما اينجا كه اشاره مى‏كنيد به اين منى موجود ومى‏گوييد: «عند خروج هذا المنى» مكلف جنب است، جنابت را به صورت استصحاب‏شخصى، كسى مى‏خواهد مثلاً جارى بكند، يا به صورت استصحاب كلى، اگر به صورت‏استصحاب شخصى، كسى بخواهد با مسأله برخورد كند، ما غير از آن سه حالتى كه‏عرض كرديم، در مكلف چيزى نمى‏بينيم. مكلف اول صبح «كان جنباً»، اول ظهر «كان‏متطهرا»، ساعت دوى بعد از ظهر هم شاك در حدوث و عدم حدوث جنابت است، شاك‏در تحقق و عدم تحقق جنابت است، غير از اين سه حالت، ما نمى‏بينيم. اما اگر بگوييد: نه‏ما به شخص كارى نداريم، ما شبيه استصحاب كلى، ممكن است در اينجا، آن مسأله رامطرح كنيم، بگوييم: همان طورى كه در استصحاب كلى قسم ثانى، مردد «بين مقطوع‏الزوال و مقطوع البقاء» بود، مع ذلك استصحاب جارى مى‏شد، اينجا هم كلى جنابت،مردد «بين مقطوع الزوال و مقطوع البقاء» است؛ يعنى اگر جنابت صبح باشد، قطعاً زائل‏شده و اگر جنابت در خوابِ بعد از ظهر باشد، قعطاً باقى است. پس «ربما يقال» به اينكه‏شبيه استصحاب كلى، در اينجا جريان پيدا بكند.
    جوابش اين است كه اينجا مغالطه‏اى شده است. در استصحاب كلى، امر كلى از نظرمصداق، مردد بين دو فرد بود. ما از اول نمى‏دانستيم كه كلى، در ضمن يك فرد «طويل‏العمر» تحقق پيدا كرده، يا از اول در ضمن يك فردِ «قصير العمر» تحقق پيدا كرده كه‏مسأله وجود يك فرد بود، منتها آن فرد مردد بين «طويل العمر و قصير العمر» بود، اما درما نحن فيه، يك فرد از كلى مسلم است، فرد ديگرش مشكوك است. پس مسأله تردد فردنيست، يك فرد از جنابت، جنابت صبح، قطعاً زائل شد. پس اين فرد، ديگر بحث ندارد.فرد ديگر جنابت، از اول «مشكوك الحدوث» است، از اول «مشكوك التحقق» است.
    پس صرف اينكه ما اينجا كلمه «مقطوع الارتفاع و مقطوع البقاء» را مى‏آوريم، دليل براين نيست كه اين همان استصحاب كلى قسم ثانى است؟ استصحاب كلى قسم ثانى دراينجا اصلاً وجهى ندارد. آنجا يك فرد بود، منتها اين فرد مردد است بين قصير و طويل‏اما اينجا «فردان» است: يك فردش قطعاً تحقق پيدا كرد و قطعاً زائل شد و حدوث فردديگر مشكوك است. لذا به استصحاب كلى قسم ثانى ربطى ندارد.
    بله، مى‏تواند كسى در اينجا مسأله استصحاب كلى قسم ثالث را به اين صورت پياده‏بكند، بگويد: من احتمال مى‏دهم كه در همان هنگامى كه غسل مى‏خواست تمام بشود وجنابت صبح زائل بشود، در همان آن، اين جنابت واقع شده باشد كه اتصال كلى جنابت‏در صبح به هم نخورد، اتصال كلى جنابت در جاى خودش محفوظ باشد. چنين تصورى‏مى‏تواند كسى در اينجا بكند كه بگويد: در آن حالى كه مى‏خواست جنابت صبح زائل‏بشود، مقارن با زوال جنابت اول، اين جنابت امكان تحقق دارد و امكان وجود دارد.همان طورى كه در كلى قسم ثالث مسأله‏اش را اين طورى فرض مى‏كرديم كه مقارن باخروج زيد از دار، عمرو وارد دار شده باشد. اگر مسأله به اين صورت باشد، اينجا هيچ‏مانعى ندارد، ما استصحاب را جارى مى‏كنيم و مى‏گوييم: هيچ مانعى ندارد، شمااستصحاب را جارى بكنيد. اگر استصحاب كلى قسم ثالث جريان پيدا كرد و در اصل‏استصحاب كلى قسم ثالث، ما مناقشه‏اى نكرديم، اينجا هم به عنوان يكى از مصاديق‏استصحاب كلى قسم ثالث، استصحاب را جارى مى‏كنيم.
    در نتيجه، در اين صورت اخيره، ما قائل به جريان استصحاب مى‏شويم بناءً بر اينكه‏استصحاب كلى قسم ثالث جارى باشد و در غير اين صورت، علت عدم جريان‏استصحاب، اين است كه اركان استصحاب تمام نيست. حالت سابقه متيقنه ندارد كه مااستصحاب را جارى بكنيم و مسأله عدم جريان استصحاب، هيچ گونه ارتباطى به مسأله‏احرازِ اتصال زمان شك به يقين و عدم احراز اتصال، ارتباط پيدا نمى‏كند.

    تمرينات

    اشكال به مرحوم آخوند(ره) در تقسيم عناوين به واقعيه و خارجيه چيست
    مراد از يقين و شك فعلى در جريان استصحاب را بيان كنيد
    چه اشكالى به مرحوم آخوند(ره) در عدم احراز اتصال شك به يقين هست
    ثمره عمليه بين فرمايش آخوند(ره) و شيخ(ره) در صورت اثر داشتن يك عدم چيست
    فرق ميان جريان استصحاب شخصى و استصحاب كلى را ذكر كنيد