شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1107 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1107 جلسه 1107
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
در معارضه استصحاب تعليقى با استصحاب تنجيزى چه بايد گفت؟ آيا اين معارضهدائميه ثابت است و در نتيجه استصحاب تعليقى دائماً بلا اثر خواهد بود، يا اينكه معارضهتحقق ندارد؟ سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (مد ظله العالى) مىفرمايند: تحقيق در اين باباين است كه ما قائل به حكومت بشويم، همان حكومتى را كه مرحوم شيخ انصارى(اعلى الله مقامه الشريف) بيان فرموده است، منتها ايشان توضيح ندادهاند. كلام ايشان بااينكه مفصل است، ولى خالى از يك نوع ابهام و اجمال در بيان نيست.
متن درس
بيان حضرت امام(ره) در قبول حكومت استصحاب تنجيزى
اساس بيان ايشان را دو مطلب تشكيل مىدهد كه با توضيحى كه من عرض مىكنم،نظر مبارك ايشان كاملاً روشن مىشود: يك جهت اين است كه اگر ما يك حكم تعليقىداشته باشيم، «ان جائك زيدٌ فاكرمه، العنب يحرم إذا غلى» اينجا آنچه كه ابتدائاً تحققدارد، مىخواهيم مسأله را به يك جهتى در خود عنب بررسى بكنيم، قبل از آنى كه براىعنب غليانى تحقق پيدا بكند، اگر از شما سؤال كردند كه شارع در رابطه با اين عنب ازنظر حرمت چه حكمى دارد؟ شما در جواب مىگوييد: شارع يك حكم تعليقى دارد، يكحرمت معلقه بر غليان دارد، پس آنچه كه ابتدائاً و بلاواسطه استناد به شارع دارد، يكحكم تعليقى است. «العنب يحرم اذا غلى»، بعد از آن كه براى خود همين عنب يكغليانى پيش آمد، از شما مىپرسند كه حكم الان چيست؟ شما مىگوييد كه حكم، يكحرمت فعليه است، الان حرام است، غليان تحقق پيدا كرده است، اينجا دوتا سؤالمطرح است، اين حرمت فعليهاى كه الان «بعد الغليان» تحقق پيدا كرد، آيا «حرمة شرعيةام حرمة عقلية»؟ اين حرمت، حرمت شرعى است يا حرمت عقلى؟
سؤال دوم اين است كه اگر شما حرمت فعليه «بعد الغليان» را شرعى قرار داديد، آياترتّب اين حرمت فعليه شرعيه «بعد الغليان» بر آن حرمت تعليقيه صادره از شارع، همشرعى است يا ترتب آن عقلى است؟
استاد بزرگوار اين طور مىفرمايند: تمام اين مراحل شرعى است؛ يعنى مفاد ابتدائى«العنب يحرم اذا غلى»، يك حرمت تعقليه شرعيه است، بعد از آنى كه غليان تحقق پيدانكند، يك حرمت فعليه شرعيه در كار است؛ يعنى بعد از آنى كه عنب غليان پيدا كرد، اگراز متشرعه بپرسيد كه كى الان مىگويد اين عنب بعد الغليان حرام است؟ جواب مىدهدشارع. حرمت فعليه بعد الغليان هم شرعى است. ترتب اين حرمت فعليه بعد الغليان برآن حرمت تعليقيه، مفاد «العنب يحرم اذا غلى» است. ايشان مىفرمايند: اين ترتب همشرعى است؛ يعنى اينجا ديگر مسأله عقل هيچ دخالت ندارد، پاى عقل در اين رابطهاصلاً مطرح نيست، آنچه كه هست و نيست از حرمت تعليقى «قبل الغليان» و حرمتفعلى «بعد الغليان» همهاش مربوط به شارع است و به حساب شارع گذاشته مىشود. اينيكى از دو چيزى است كه اساس كلام امام بزرگوار را در اين رابطه تشكيل مىدهد،تقريباً يك مقدمه بحث است.
مقدمه ديگر اين است كه شما يك جايى كه شك در حليّت و حرمت يك چيزىداشته باشيد، يا شك در طهارت و نجاست يك چيزى داشته باشيد، يكجا سه جور تعبيرمطرح است، يك وقت انسان اين طورى تعبير مىكند، مىگويد: من نمىدانم اين شىءحلال است يا نيست، در مقابل حلال است، حلال نيست را قرار مىدهد؛ يعنى شك رإے؛ججظظظمتوجه به وجود و عدم حليّت قرار مىدهد، گاهى انسان شك را متوجه جانب حرمتمىكند، مىگويد: نمىدانم كه حرمت وجود دارد يا ندارد؟ گاهى هم انسان چنين تعبيرمىكند، نمىدانم حلال است يا حرام؟
آيا اين سه نوع اضافه، چون در شك همان طورى كه در باب قطع و ظن بحثمىكرديم و همينطور در «لاتنقض اليقين بالشك» در باب استصحاب بحث كرديم، اينهاهمه شك در دو طرف دارد، اضافه به دو چيز دارد، گاهى شما شك را اضافه به وجود وعدم حليّت مىكنيد، گاهى اضافه به وجود و عدم حرمت مىكنيد، گاهى يك طرفاضافهاش را حليّت قرار مىدهيد و يك طرف اضافه را حرمت، آيا اين تعبيرات و تعدداضافات، دليل بر اين است كه در شما حالتهاى مختلف ترديد وجود دارد؟ يا يكحالت ترديديه در شما تحقق دارد؟ شما كه در باب شرب توتون شك مىكنيد كه حلالاست يا حرام است؟ چند جور شك در باب شرب توتون داريد؟ چند نوع حالت ترديددر اين رابطه براى شما وجود دارد؟ وجدان خودتان را كه مراجعه كنيد و ملاحظه كنيد،مىبينيد كه يك حالت ترديديه واحده بيشتر نيست.
شما يك ترديد بيشتر در باره شرب توتون از نظر حكم شرب توتون نداريد، منتهاهمين حالت ترديديه واحده را به سه جور مىتوانيد منعكس بكنيد، با سه اضافهمىتوانيد مطرح بكنيد كه اين تعدّد اضافات و تعدّد تعبيرات، شاهد بر اين مسأله نيستكه در شما حالات متعددى از ترديد وجود دارد، يك حالت ترديديه واحده در شربتوتون از نظر حليّت و حرمّت بيشتر نيست. در باب طهارت و نجاست هم همينطوراست. شما وقتى كه شك داريد كه دست شما پاك است و يا نجس؟ هم مىتوانيد اينطور تعبير بكنيد كه من مردد هستم «بين نجاسة اليد و طهارتها»، و مىتوانيد تعبير بكنيد وبگوييد: مردد هستم «بين نجاسة اليد و عدم النجاسه»، مىتوانيد تعبير بكنيد كه مرددهستم، «بين طهارة اليد و عدم الطهارة» هر سهتا تعبيرات صحيح است، اضافات آن فرقمىكند ولى واقعيّت يك مسأله است.
معناى حاكميت استصحاب در سبب بر استصحاب در مسبب
واقعيت يك حالت ترديد، و يك حالت شك است كه شك اضافه به دو طرف دارد،حالا كه اين مسائل روشن شد؛ با توجه به آن نكتهاى كه ديروز در باب تقدم اصل سببىبر اصل مسببى ذكر كرديم كه گفتيم: علت تقدم اصل سببى بر اصل مسببى، حاكميّتاستصحاب جارى در سبب بر استصحاب جارى در مسبب است و گفتيم: معناىحاكميت اين است، معناى حاكميت و قوام حاكميت به دو چيز است: يكى مسأله سببيتو مسببيت است كه اين خودش اساس در باب حكومت است لكن گفتيم به صرف سببيتو مسببيت مسأله خاتمه پيدا نمىكند، يك جهت مهم ديگرى هم در اينجا مطرح است وآن اين است كه اصلى كه در سبب جارى مىشود، اين شك شما را، اين حالت ترديديهشما را كه گفتيم: يك حالت ترديديه بيشتر نيست، در رابطه با مسبب تعبداً بر طرفمىكند.
در آن مثالى كه ديروز عرض كرديم، وقتى كه استصحاب بقاى كريت در اين ماءحوض «مشكوك الكريه» جارى شد، استصحاب گفت: «هذا كرٌ»، صغرا براى كبرايىمحقق شد و آن كبرا اين بود كه هر چيزى به كر تطهير بشود، اين «يصير طاهرا» و اينهمان كبراى «الكر مطهر» است كه معناى «الكر مطهر»؛ يعنى هر چيزى كه با كر شستشوبشود، «يصير طاهراً»، استصحاب بقاى كريت مصداق و صغراى كريت را
عبارات مختلف در ترديد براى اثبات يك نوع ترديد
ما به شما گفتيم كه شما در رابطه با نجاست يد سه جور حالت ترديديه نداريد، دوجور حالت ترديديه نداريد، يك حالت ترديديه در رابطه با نجاست و طهارت يد براىشما ثابت است، شما نمىتوانيد بگوييد: شارع مىگويد: «يدك طاهره» امّا استصحابمىخواهد نجاست را ثابت بكند، مىگوييم استصحاب كه مىخواهد نجاست را بگويد،اول حالت ترديدتان را براى ما روشن بكنيد تا استصحابى كه روى فرض حالت ترديدجريان پيدا مىكند، استصحاب «لاتنقض اليقين بالشك» است. بايد حالت ترديديه به نامشك محفوظ باشد، تا «لاتنقض اليقين بالشك» جريان پيدا بكند امّا وقتى كه شارع بهمقتضاى استصحاب كريت حوض و به مقتضاى «الكر مطهر»، «حكمَ بان يدك طاهره»،ديگر چه ترديدى براى شما وجود دارد؟ چه حالت ترديديه براى شما هست كه بخواهيد«لاتنقض اليقين بالشك» را به لحاظ آن حالت ترديديه بيان بكنيد.
ما گفتيم: يك حالت ترديديه بيشتر نيست، منتها سه جور عبارت دارد: يك عبارتشاين است كه بگوييم كه من در طهارت و عدم طهارت يد شك دارم، يك جور اينكهبگوييم كه من شك دارم در نجاست و عدم نجاست يد، يك جور اينكه بگوييم كه شكدارم در طهارت و نجاست يد، اينها همه بصورت عبارات مختلف است امّا آنى كه اينعبارات حاكى از آن است، حالت نفسانيه وجدانيه، يك حالت ترديديه واحده است وشارع اين حالت ترديديه را از شما در محيط شرع از بين برد. شارع گفت: «إنى حكمتُبان هذا الماء كرٌّ و حكمتُ بانَّ كل كرٌّ مطهر»، براى شما چه حالت ترديدى باقى است كه«لاتنقض اليقين بالشك» در رابطه با نجاست يد جارى بكنيد؟ پس در تقدّم اصل سببى برمسببى علاوه بر مسأله سببيت و مسببيت، اين نكته مهم هم محفوظ است كه بايد جرياناصل در رابطه با سبب به كيفيتى باشد كه حالت ترديديه شما را در رابطه با مسبب درعالم تعبد و عالم شرع برطرف بكند؛ يعنى با مواجهه با بيان شارع، ديگر وجهى براىحالت ترديديه شما نباشد، علتى براى ترديد شما ديگر وجود نداشته باشد. بعد از اينكهاين مسائل را ملاحظه فرموديد، ايشان مىخواهند در ما نحن فيه، همين معنا را «طابقالنعل به النعل» به ضميمه آن حرفى كه در رابطه با فعليت حكم تعليقى عرض كرديم،پياده بكنند.
بيان ايشان اين است كه مىفرمايد: چرا شك مىكنيد كه «بعد الغليان»، حليّت براىزبيب هست يا نه؟(بحث ما در باره استصحاب تعليقى است)، اين زبيبى كه براى آنغليان پيش آمده است، «هل يكون حلالاً ام لا»؟ و به عبارت روشنتر، در رابطه با آناستصحاب تنجيزى كه «ان قلت» مىگفت: معارض با استصحاب تعليقى است، مورداستصحاب تنجيزى اين بود كه زبيب «قبل الغليان كان حلالاً قطعاً» بعد از آنى كه غليانتحقق پيدا كرد، ما شك مىكنيم كه آيا آن حليتى كه براى زبيب «قبل الغليان» ثابت بود،باقى است يا نه؟ اين مجراى استصحاب تنجيزى است، آيا كسى مىتواند از ما سؤالبكند كه چرا شك مىكنيد، علّت شك شما و منشأ شك شما چيست؟ چرا شك مىكنيدكه آن حليّتى كه براى زبيب «قبل الغليان» بوده است، «بعد الغليان» هم هست يا نه؟ اگرسؤال كرد كه چرا شك مىكنيد؟ شما مىگوييد: براى اينكه من احتمال مىدهم آن حرمتتعليقيه باشد. پس اصل سببيت و مسببيّت كه اولين مرحله حكومت است، براى شماروشن شد، در اصل سببيت و مسببيّت نمىتوانيم ترديدى داشته باشيم كه علّت شك دربقاى حليت تنجيزيه اين است كه آيا آن حرمت تعليقيهاى كه براى عنب ثابت بود، براىزبيب هم ثابت است، يا براى زبيب ثابت نيست؟ پس اصل سببيت و مسببيت كه اولينركن در مسأله حكومت و اصل سببيت و مسببيت است، روشن شد.
امّا آن جهت دوّم، همان طورى كه در مسأله استصحاب بقاى كريّت ماء توضيح داديمكه استصحاب بقاى كريت تعبداً آن حالت ترديديه را نسبت به طهارت و نجاست يدبرطرف مىكند، براى اين كه وقتى كه يك طرف آن تثبيت شد، ديگر ترديد معنا ندارد.وقتى كه شارع گفت: «هذه اليد طاهرة» ديگر معنا ندارد كه شما بگوييد كه من هم احتمالطهارت مىدهم و هم احتمال نجاست، همان طورى كه در آن جهت دوم حكومت تحققداشت، اينجا هم ما حكومت مىخواهيم ايشان مىفرمايند: همين حرف را به عينه دراينجا ذكر مىكنيم. شما استصحاب حرمت تعليقيه را جارى بكنيد به عنوان اصل سببى،مفاد مطابقى استصحاب حرمت تعليقيه، اين است كه حرمت تعليقيه در زبيب باقى است،با توجه به آن نكتهاى كه اول ذكر كرديم كه هر كجا كه يك حكم تعليقى باشد، بعد از آنىكه معلّق عليه آن، در خارج تحقق پيدا كرد هم فعليّتِ حكم تعليقى و هم ترتّب اين حكمفعلى، بر حكم تعليقى هر دو شرعى است، آن جهت را شما اينجا ضميمه كنيد،استصحاب حرمت تعليقيه را در باب زبيب جارى كرديد، مفاد مطابقى اين شد كه حرمتتعليقيه باقى است، لازمه شرعى حرمت تعليقيه، حرمت فعليه «بعد الغليان» است كهحرمت فعليه «بعد الغليان» خودش «حرمة شرعيه» است و ترتب آن بر حرمت تعليقى بهمقتضاى آن بيان اول ايشان، آن هم شرعى است، در نتيجه استصحاب حرمت تعليقيه،يك حرمت فعليه «بعد الغليان» به عنوان يك حكم شرعى و با ترتّب شرعى براى شماتثبيت كرد؛ يعنى «الشارع حكم بان الزبيب بعد الغليان حرام شرعاً»، وقتى كه شارعخودش دارد حكم مىكند كه اين حرمت شرعيه دارد، باز هم شما شك در حليّت وحرمت فعليه مىكنيد، آيا به خود اجازه مىدهيد كه بگوييد: شارع گفته حلال است لكنمن شك در حليت دارد؟
تبدل حكم تعليقى به يك حكم فعلى
ما گفتيم كه مگر چند حالت ترديد براى شما وجود دارد؟ مگر در زبيب بعد از آنى كهبرايش غليان پيش آمد، چندتا حالت ترديديه با حكم زبيب براى شما مطرح است؟ يكحالت ترديديه است. منتها از اين حالت ترديديه گاهى «بوجود الحلال و عدم الحلال»تعبير مىكنيم و گاهى «بوجود الحرمة و عدم الحرمة» تعبير مىكنيم، گاهى يك طرفاضافه ترديد را حليّت قرار مىدهيم و يك طرف اضافه ترديد را هم حرمت، وقتى كهشارع به مقتضاى استصحاب تعليقى با توجه به اينكه همه لواحق احكام تعليقيه هم، بهشارع ارتباط دارد و حتى ترتبش هم شرعى است، معنايش اين است كه «الشارع حكمَ»به مقتضاى استصحاب حرمت تعليقيه كه «ان الزبيب بعد الغليان حرام بالفعل كما حكمفى يدك بعد الغسل بذلك الماء انّه طاهر بالفعل» چه جور آنجا حكم مىكرد «بانه طاهربالفعل» شما ديگر حق نداشتيد بگوييد كه من احتمال نجاست مىدهم و استصحابنجاست را جارى مىكنم.
احتمال دو طرف دارد، شارع يك طرف آن را تثبيت كرده است، «بما انه شارع» حكمبه ثبوت مسأله طهارت كرده است، وقتى كه شارع مىگويد: «يدك طاهره»، آن طرف كهمسأله نجاست است، ديگر اضافه باقى نمىماند، حالت ترديد ديگر در آن رابطه معناندارد محفوظ بماند، اينجا هم به شارع به مقتضاى استصحاب تعليقى با آن لواحق شرعيهآن شارع «حكم بان الزبيب بعد تحقق الغليان يكون حلالاً؛ يعنى حراماً بالحرمة الفعليه»،پس شما چه حق داريد كه يك استصحاب تنجيزى در رابطه با حليت جارى بكنيد؟ چهشك ديگرى براى شما باقى مىماند كه پاى استصحاب تنجيزى را به كار بياوريد وبگوييد كه اين استصحاب تنجيزى معارض با آن استصحاب تعليقى است؟ نه، همان دوركنى كه در حكومت مطرح است، يكى سببيت و مسببيت و يكى اينكه جريان اصل (سؤال ... و پاسخ استاد): جواب شما بطلانش واضح «عند المتشرعه» است براىاينكه در خود عنب، بيش از يك دليلى كه حكم تعليقى را مىگويد ما نداريم، عنب بعد ازآنى كه غليان برايش پيدا شد، حرمت فعليه پيدا كرد، اگر از متشرعه بپرسيد كه كىمىگويد اين حرام است؟ كسى جواب مىدهد متشرعه، شارع مىگويد: حرام است. آياغير از شارع كسى حكم مىكند به حرمت فعليه؟ آيا (سؤال ... و پاسخ استاد): اين مربوط به عنب است، ما در زبيب مىخواهيماستصحاب بكنيم، دليل العنب كه شامل زبيب نيست، اگر شامل زبيب بود كه ما نيازى بهاستصحاب نداشتيم. اين قسمت مهمى از بيان امام بود بعد يك تعبير را به يك صورتىعوض مىكنند به نحو «و ان شئت قلت» مىفرمايند، كه چيز مفيدى است آن را ان شاءالله عرض كنيم و ببينيم كه در كلام ايشان به نظر مناقشهاى مىرسد يا نه؟
تمرينات
بيان حضرت امام(ره) در قبول حكومت استصحاب تنجيزى چيست
معناى حاكميت استصحاب در سبب بر استصحاب در مسبب را توضيح دهيد
چه عبارات مختلفى در ترديد، براى اثبات يك نوع ترديد وجود دارد
آيا تبدل حكم تعليقى به يك حكم فعلى ممكن است
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...