شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1103 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1103 جلسه 1103
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
استصحاب تعليقى
تعريف استصحاب تعليقى در كلام محقق نائينى(ره)
در رابطه با بيان مرحوم محقق نائينى، (اعلى الله مقامه الشريف) مطالبى به نظرمىرسد كه عرض مىكنيم، اولاً معناى استصحاب تعليقى با قطع نظر از اينكه ايناستصحاب جارى هست يا نيست؟ آيا محل نزاع در آن چنين است كه ايشان بيانفرمودند؟
محقق نائينى استصحاب تعليقى را چنين معنا كردند كه ما يك موضوع مركبى داشتهباشيم و در اين موضوع مركب يك جزء وجود داشته باشد و جزء ديگر هنوز تحقق پيدانكرده است لكن قبل از آن كه جزء دوم تحقق پيدا بكند يك تغير حال و تغير وصفىبراى آن جزء اول تحقق پيدا بكند و بعد از آنكه تغير حال پيدا شد، جزء دوم وجود پيدإے؛55ظظظبكند. مثال آن هم اين است كه اگر عنب و غليان را به عنوان يك موضوع مركب، موضوعبراى حرمت و نجاست قرار دادند و عنب تحقق پيدا كرد لكن قبل از آنكه جزء دوم به نامغليان تحقق پيدا بكند؛ اين عنب تغير حال پيدا كرد وصف عنبيت تبدل به وصف زبيبيتپيدا كرد و بعد از آنكه تبدل به وصف زبيبيت پيدا كرد آن جزء دوم به نام غليان هم وجودپيدا كرد، در اينجا مىخواهيم ببينيم استصحاب تعليقى جارى بشود يا نشود؟
سؤال اينجا است كه موضوع مركب است و به اين كيفيتى كه شما مىفرماييد يكجزئش وجود پيدا كرده و جزء ديگر وجود پيدا نكرده است و جزء اول تغيير حال دادهاست، در كجاى اين مسأله تعليق در كار است؟ و در استصحاب تعليقى كجا ما به تعليقبرخورد مىكنيم؟ در موضوع مركب كه يك جزئش وجود پيدا كرده و جزء ديگر هنوزوجود پيدا نكرده است، تعليق در كجاى اين مسأله است، آيا در موضوع حكم تعليقاست يا در خود حكم تعليق است؟ وقتى كه مىگويد «العنب المغلى» كه اين را ايشانتصريح مىفرمايند: «العنب المغلى حرام»، «العنب المغلى نجس»، اين قضيه كجايشتعليق دارد كه ما اسمش را استصحاب تعليقى بگذاريم؟
(سؤال ... و پاسخ استاد): حكم تعليقى است! موضوع معلق است يا حكم معلقاست؟ توصيف غير از مسأله مفهوم است، شما مسأله استصحاب را با مسأله مفهوموصف مخلوط نكنيد، اگر گفت: «العنب المغلى حرام» آيا مفهومش اين است كه «العنبغير المغلى ليس بحرام؟» اين مسأله، مسأله مفهوم است، و بحث ما در باب استصحاباست، «آيا العنب المغلى حرام» اين استصحاب تعليقى است؟ كجاى اين قضيه تعليقدارد؟ ايا حكم تعليق دارد و يا موضوع تعليق دارد؟ قضيه «العنب المغلى حرام»، مثل«جائنى زيد عالم» است.
شما وقتى كه در منطق قضايا را تقسيم مىكنيد آيا «جائنى زيد عالم» يك قضيهتعليقيه است «العنب المغلى حرام» هم همينطور است؟ بالاتر از آن فرض ديگرى استكه ايشان مىفرمايد «العنب اذا غلى يحرم» و تصريح مىفرمايد به اينكه واقع مسأله ايناست كه «اذا غلى» به عنب مربوط است يعنى اين «اذا غلى» قيد عنب است و نه قيدحرمت، اگر دليل گفت «العنب اذا غلى»، «اذا غلى» قيد براى عنب مىباشد و ايشان همهمين را مىفرمايد، واقع مسأله هم اين است «يحرم». اينجا (سؤال ... و پاسخ استاد): نكتهاى را خدمت شما عرض كنم؛ اگر شما در برخورد باحرفها بخواهيد شخصيت گوينده هميشه در برابرتان مجسم باشد هيچگاه درباره حرفهانمىتوانيد فكر خودتان را بكار ببريد وقتى كه انسان حرف را ملاحظه مىكند، كارى نبايدداشته باشد به اينكه گوينده اين حرف كيست؟ گوينده اين حرف هر شخصيتى دارد، باشدولى ما به عنوان طلبه با حرف برخورد مىكنيم و برخورد با حرف با قطع نظر از اضافه بهگوينده است و الا بايد در مسائل مقلد همه باشيم مثل آن آقايى كه مىگفت من كفايه رامطالعه مىكنم مىبينم راست مىگويد. يك حاشيهاى مىبينم كه به آن اعتراض كرده استمىبينم كه آن هم راست مىگويد. يك حاشيه ديگر جواب آن حاشيه را داده مىبينم آنهم راست مىگويد. اينطور كه نمىشود كه انسان با حرفها برخورد بكند.
بنابر اين در عبارت «العنب اذا غلى يحرم»، اگر «اذا غلى» قيد براى عنب باشد، دريحرم ما هيچگونه تعليقى نداريم. ما در استصحاب تعليقى يحرم و حكم را مىخواهيماستصحاب كنيم، اگر در موضوعِ حكم يك قيدى باشد و يا در موضوعش يك تعليقىباشد اين ملازم با اين نيست كه در حكم هم تعليق باشد نه، حكم در اينجا يحرم است.منتها از شما مىپرسند كه موضوع اين يحرم چيست؟ شما مىگوييد كه موضوعش«العنب اذا غلى» است. اما در نفس حكم هيچگونه تعليقى تحقق ندارد.
مراد از استصحاب تعليقى و مختار استاد
پس ما چه عبارت دليل به آن صورت اول باشد كه موضوع ما واقعاً جزء باشد، يا بهصورت موصوف و صفت باشد مثل «العنب المغلى»، يا به صورت تعليق در رابطه باموضوع باشد، نه در رابطه با حكم، هيچكدام از اينها محل نزاع در استصحاب تعليقىنيست و تعجب است كه ايشان استصحاب تعليقى را عبارت از اينها مىدانند و مىگوينداصلاً معناى استصحاب تعليقى يك چنان معنايى هست. در كداميك از اين فروض ثلاثهدر رابطه با مستصحب ما كه مستصحب عبارت از حكم است، تعليق وجود دارد؟ درهيچ يك از اين فروض ثلاثه و عبارات ثلاثه ما تعليقى در باره حكم نمىبينيم، چطورمىتوانيم محل نزاع را در استصحاب تعليقى كه مربوط به حكم است و حكم تعليقى رامىخواهيم استصحاب بكنيم، عبارت از يكى از اين فروض ثلاثه بدانيم.
لذا چارهاى نداريم همانطورى كه در بحث اول در محل نزاع در استصحاب تعليقىذكر كرديم محل نزاع در استصحاب تعليقى آنجايى است كه در لسان خود دليل شرعى،در لسان آيه و روايت يك حكم تعليقى بيان شده باشد كه تعليق در رابطه با خود حكماست مثل «ان جائك زيد فاكرمه» كه مجىء زيد معلق عليه وجوب اكرام است و معلقعليه هيأتى است كه در اكرمه وجود دارد، كه معنايش اين است كه «هذا الوجود معلقعلى مجىء زيد» و به تعبير ديگر «الحكم معلق على مجىء زيد»، معناى استصحابتعليقى اين است كه حكم معلق را ما مىخواهيم استصحاب بكنيم و آن هم نه تعليقى كهاز جيب خودمان درآورده باشيم، نه تعليقى كه از دليل با فهم عقلى خودمان استفاده كردهباشيم نه، بلكه تعليقى كه دليل آن را به صورت قضيه شرطيه، به صورت واجب مشروط،به صورت حرمت مشروط بيان مىكند. مثل اينكه فرض كنيم در روايات اين عبارتاست كه «العنب يحرم اذا غلى» كه اذا غلى مربوط به حرمت است و حرمت، تعليق برغليان شده است و موضوع زبيب است، لكن حكم يعنى عنب است لكن حكم حرمت درصورتى عارض عنب مىشود و توجه به عنب پيدا مىكند كه غليان تحقق پيدا بكند مثلاينكه در «ان جائك زيد فاكرمه» تا مجىء زيد محقق نشود، اكرام وجوب پيدا نمىكند.مجىء زيد معلق عليه وجوب اكرام است اين اسمش استصحاب تعليقى است، اسمشاستصحاب حكم تعليقى است و محل نزاع در باب استصحاب تعليقى يك چنين معنايىاست.
كلام محقق نائينى(ره) در ردّ واجب مشروط
ممكن است در اينجا يك چيز به ذهن شما بيايد و آن اين است كه اگر مرحوم نائينىبگويند من «بما انّه تلميذ شيخ انصارى اعلى الله مقامه الشريف» هستم، اصلاً واجبمشروط را قبول ندارم. من قبول ندارم كه در «ان جائك زيد» مجىء قيد وجوب اكرامباشد، من نمىپذيرم كه مجىء زيد در وجوب نقش داشته باشد و شما يك واجبى به نامواجب مشروط در مقابل واجب مطلق داشته باشيد.
مىگوييم، ما حرفى نداريم، بحث ما با شما در مسأله واجب مشروط و واجب مطلقبايد حل بشود لكن شما با تمام عظمت و شخصيتى كه داريد، اگر واجب مشروط را منكرشديد، اما مشهور كه قائل به واجب مشروط هستند، به صرف اينكه شما و مرحوم شيخانصارى منكر واجب مشروط هستيد آيا صحيح است كه استصحاب تعليقى مورد بحثدر كلمات همه اصوليين را منطبق بكنيم بر آن نظرى كه شما در باب واجب مشروطداريد؟ يعنى چون شما واجب مشروط را منكر هستيد و تعليق در وجوب را انكارمىكنيد پس اصلاً استصحاب تعليقى در كلام مشهور را روى نظر شما پياده بكنيم. آيا اينمعنا صحيح است، يا مشهورى كه در خودشان واجب مشروط را كاملاً معتقد هستند وتعليق در حكم را معتقد هستند و مىگويند همانطورى كه وجوب مطلق داريم و وجوبمشروط هم داريم، در بحث استصحاب تعليقى روى همين مبناى مشهور مسألهاستصحاب حكم تعليقى مطرح است. آيا صحيح است كه بگويم چون من واجبمشروط را نمىپذيرم، پس مقصود از استصحاب تعليقى در كلام مشهور «العنب المغلىحرام» است؟ آيا به صرف اينكه من واجب مشروط را منكر هستم هر چند كه مشهور بهآن قائل هستند و اصرار بر واجب مشروط هم دارند اين صحيح است كه چنين بگويم؟
لذا به نظر من خيلى اين بيان ايشان عجيب به نظر مىرسد كه چرا ما محل نزاع دراستصحاب تعليقى را از واقعيت خودش منحرف بكنيم و استصحاب تعليقى را جورىمعنا بكنيم كه اصلاً ارتباط به نظر مشهور و كلام مشهور پيدا نكند، اين بيان ايشان دراصل استصحاب تعليقى و محل نزاع است كه به اين صورت به نظر مخدوش مىرسد.
اما حكم مسأله چيست؟ آيا استصحاب تعليقى جريان دارد يا ندارد؟ آنچه كه ما ازفرمايش ايشان استفاده كرديم، اين بود كه عرض كردم كه در اينجا در حاشيه مطلب راتوسعه دادند و به نحو همان واجب مشروط مشهور هم مسأله را تعميم دادند. ايشانمىفرمايد كه شما چه چيز را مىخواهيد استصحاب بكنيد مستصحب شما بايد يك امرموجودى باشد و يك امر متقرر و ثابتى باشد؛ قبل از آن كه حالت زبيبيت پيش بيايد آيايك حرمت ثابتهاى شما داشتيد؟ يك حرمت مسلمهاى بوده است كه آن حرمت موجودهو مسلمه را شما استصحاب بكنيد يا اينكه قبل از آن كه غليان تحقق پيدا بكند وجودىبراى حكم نبوده است و ثبوتى براى حكم نبوده است؟ شما چطور به عنوان يك قضيهمتيقنه مىخواهيد حكمى را كه وجود و ثبوت ندارد، استصحاب بكنيد؟ توضيح آن راديروز در بيان ايشان عرض كرديم. جواب ايشان اين است كه اگر مسأله روى همينواجب مشروط يا حرمت مشروطه باشد، واجب مشروط به عنوان مثال است، حرمتمشروطه هم مثل «العنب يحرم اذا غلى» اين اسمش حرمت مشروطه است يا نجاستمشروطه، فرق نمىكند بعد از آنكه شما محل نزاع را روى واجب مشروط و اشباه واجبمشروط بياوريد، من روز اولى كه محل نزاع را عنوان كردم و به دنبال آن مسألهاستصحاب تعليقى را از دليل لاتنقض استفاده كرديم اين نكته را آنجا ذكر كرديم.
توجه به ثبوت و تحقق هر حكمى به تناسب خودش
عمده در آن نكته، جواب از محقق نائينى است و آن نكته هم اين است كه وجود وتحقق و ثبوت در هر حكمى بايد به تناسب خودش ملاحظه بشود. اگر حكم عبارت ازيك وجوب مطلق است، معناى ثبوتِ وجوب مطلق چيست؟ اگر يك حكمى به نحوواجب مطلق شد بخواهيم بگوييم: اين حكم ثابت است، بخواهيم بگوييم كه اين حكمتحقق دارد، تحقق وجوب مطلق و واجب مطلق به اين است كه الان وجود داشته باشد والان فعليت داشته باشد و الان ظرف عمل پيدا كرده باشد. معناى وجود واجب مطلق ايناست اما اگر در مقابل واجب مطلق يك حكمى به نام واجب مشروط تصور كرديم،معناى ثبوت واجب مشروط اين نيست كه الان وجوب فعليت داشته باشد، معناى ثبوتواجب مشروط اين است كه اين حكم را مولا جعل كرده باشد، اين حكم را مولا اعلامكرده باشد و اين حكم را مولا در دستور العمل عبيد قرار داده باشد. معناى ثبوتش ايناست من آنروز عرض كردم. در «ان جائك زيد فاكرمه» نقطه حساس مسأله همين استكه عرض مىكنم.
در «ان جائك زيد فاكرمه» سه تا حال وجود دارد: يك حال قبل از آن كه مولا گفتهباشد «ان جائك زيد فاكرمه» اين حكم را مولا اصلاً جعل نكرده. حال دوم اين است كهمولا اين حكم را جعل كرد و به گوش عبد رساند لكن هنوز مجىء زيد تحقق پيدا نكردهاست. حالت سوم اين است كه مجىء زيد هم تحقق پيدا كرد. دو جهت و دو طرف قصهخيلى روشن است آنجايى كه مجىء زيد محقق شده باشد و وجوب اكرام فعليت پيداكرده باشد در آنجا بلااشكال حكم تحقق دارد. در اول كه هنوز مولا «ان جائك زيدفاكرمه» را صادر نكرده است، آنجا هم هيچ ترديدى نيست كه هنوز حكمى وجود نداردو حكمى تحقق ندارد، نمىتوانيم براى حكم مسأله وجوب و ثبوت را قائل بشويم.
زمان تحقق و فعليت حكم
انما الكلام در اين حالت متوسط است كه مولا «ان جائك زيد فاكرمه» را بيان كردهاست، لكن مجىء زيد هنوز محقق نشده. آيا در اين حال بايد بگوييم اصلاً حكمى وجودندارد كه حالت دوم را عين حالت اول فرض كنيم؟ بگوييم ولو اينكه مولا گفته است «انجائك زيد فاكرمه» لكن چون هنوز مجىء زيد تحقق پيدا نكرده است. «فهنا ليس حكماصلاً» مثل آنجايى كه اصلاً «ان جائك زيد فاكرمه» از ناحيه مولا صادر نشده است. آيااين حرف را بايد بزنيم؟ يا واقع مسأله اين است كه در اين حالت دوم حكم وجود دارد،منتها معناى وجودِ حكم و وجودِ فعليتِ حكم نيست. معناى وجود حكم يعنى حكم درآن كيفيتى كه دارد و متناسب با وضعى كه دارد، متناسب با وضعش تقرر داشته باشد.متناسب با وضعش وجود داشته باشد و متناسب با وضعش ثبوت داشته باشد.
آيا وجداناً مىتوانيم اين حرف را بزنيم كه با اينكه مولا گفت «ان جائك زيد فاكرمه»نامهاش هم به من رسيد و مسأله مولا را هم من شنيدم اما چون هنوز مجىء زيد تحققپيدا نكرده است، بگويم «فهنا ليس حكم اصلاً»، آيا مىتوانيم اينجورى تعبير بكنيم ياواقع مسأله بيننا و بين وجداننا حكم تحقق دارد و حكم ثبوت دارد، لكن ثبوت متناسببا خودش ثبوت متناسب با تعليقى بودن و ثبوت متناسب بودن با مشروط بودن است؟پس چطور ما مىتوانيم ادعا بكنيم كه اگر مسأله به صورت واجب مشروط مطرح شد ولواينكه ما شخص را در رابطه با حكم مىدانيم، اما معناى اينكه شرط در رابطه با حكماست، اين است كه فعليت حكم متوقف بر شرط است، نه اصل حكم بودن حكم متوقفبر شرط باشد، بطورى كه اگر شرط تحقق پيدا نكند «اصلاً لم يصدر حكم من المولا»؟
ردّ استصحاب تعليقى در بيان محقق نائينى(ره)
پس آن چه كه اساس حرف ايشان را در انكار استصحاب تعليقى تشكيل مىدهد اينمعنا است كه در استصحاب تعليقى شما چه چيز را مىخواهيد استصحاب بكنيد؟حكمى وجود ندارد و حكمى صادر نشده است و حكمى ثابت نيست تا شما به«لاتنقض اليقين بالشك» استصحاب بكنيد. جوابش اين است كه حكم متناسب با خودشوجود دارد. ما اين جكم را به همان نحو تعليقى مجراى استصحاب قرار مىدهيم و به«لاتنقض اليقين بالشك» تمسك مىكنيم. لذا بيان ايشان به اين صورت محل خدشه استو ما نمىتوانيم اين بيان را بپذيريم. اشكالات ديگرى هم در كلام ايشان در استصحابتعليقى، وجود دارد كه اگر انسان بخواهد خيلى دنبال بكند، شايد تعداد اشكالات زيادمىشود، لكن من يكى را عرض مىكنم كه ربطى به مسأله استصحاب تعليقى ندارد. دراستصحاب تعليقى راه همين بود كه عرض كرديم و محل نزاع همان بود كه مطرح شد.
اشكال ايشان هم در رابطه با محل نزاع به همان كيفيت مندفع است. در اينجا ديگربحثى با ايشان نداريم، لكن روى مبناى خود ايشان، اين اشكال را عرض مىكنم. ايشاندر استصحاب حكم كلى، در قسم دوم كه به «الماء المتغير نجس» مثال مىزدند، فرمودندكه در آن استصحاب جارى است اما در اين قسم سوم كه اسمش را استصحاب تعليقىگذاشتند و ما نپذيرفتيم «العنب المغلى حرام» فرمودند كه استصحابش جارى نيست. ما ازايشان مىپرسيم كه فرقش چيست؟ فرق بين اين دو تا را براى ما توضيح بدهيد، چرا اگردليل بگويد: «العنب المغلى يحرم» وقتى كه عنبيت تبدل به زبيبيت پيدا بكند، استصحابرا نمىتوانيد جارى بكنيد؛ اما وقتى كه دليل مىگويد «الماء المتغير ينجسه» بعد از آن كهزوال تغير مىشود و عنوان تغير از بين مىرود، شما مىتوانيد استصحاب بكنيد «ما الفرقبين هاتين عبارتين».
اگر شما بگوييد كه در «الماء المتغير» ما استصحاب نمىكنيم و «الماء المتغير» را روىيك آب خارجى كه اين آب خارجى متغير به نجاست شده است «ثم زال تغيّره من قبلنفسه» ببريم، آنوقت چه مانعى دارد كه ما استصحاب بقاى نجاستِ اين ماء خارجىمتغيرى كه زالت تغيره من قبل نفسه، بكنيم، اما در عنب وقتى كه شما اشاره به يك عنبخارجى كرديد، هنوز غليان كه در آن پيدا نشده است، كه بخواهيد استصحاب حرمت ونجاست را جارى بكنيد. جوابش اين است كه شما مىخواهيد، استصحاب حكم كلى راجارى بكنيد، شما به اين ماء خارجى متغيرى كه «زال تغيره من قبل نفسه»، كارى نداريد.شما نظر به اين ماء خارجى نداريد، شما روى كلى الماء المتغيرى كه زال تغيره من قبلنفسه، مىخواهيد استصحاب بكنيد. از شما مىپرسيم كه در كلى كجا حكم وجود دارد كهشما استصحاب مىكنيد، اگر الان ما ماء متغير خارجى را كنار بگذاريم، آن حكم كلى كهشما مىخواهيد، استصحاب بكنيد چيست؟ مىگوييد دليل «الماء المتغير نجس»، اينجاهم دليل مىگويد كه «العنب المغلى حرام»، مگر در دليل ضعف و فتورى وجود دارد؟
در «العنب المغلى حرام» چه شد، با اينكه دليل يك جا «العنب المغلى حرام» رامىگويد، يك جا «الماء المتغير نجس» را مىگويد، و شما از نظر حكم كلى، با قطع نظر ازمصاديق و افراد در همان مرحله كليت به «الماء المتغير» كه مىرسيد، استصحاب راجارى مىكنيد و مدعى هستيد كه مستصحب شما كه عبارت از حكم كلى است، وجوبدارد اما در «العنب المغلى حرام» وقتى كه نوبت به استصحاب حرمت مىرسد، با اينكهآنجا هم حكم كلى را مىخواهيم استصحاب بكنيم، چطور شد كه اينجا حكم وجودندارد، اما در «الماء المتغير» حكم وجود دارد و لذا يجوز استصحابه و در «العنب المغلىحرام» حكم كلى وجود ندارد، و لذا «لايجوز استصحابه» اين مسأله براى ما حل نشدهاست، و فرق بين اين دو تا روشن نيست، منتها عرض كردم كه اين اشكال را بايد خارجاز مسأله استصحاب، تعليقى مطرح كنيم.
آن چه كه در رابطه با استصحاب تعليقى مطرح بود، همان است كه ابتدا عرض كرديماما اين اشكال، يك اشكال اضافهاى است يعنى اگر فرض كرديم كه معناى استصحابتعليقى «العنب المغلى حرام» است، آنوقت سؤال مىكنيم كه «ما الفرق بين هذه العبارة وبين عبارت الماء المتغير نجس»، چطور آنجا حكم وجود دارد، و استصحابش مانعىندارد، اما به «العنب المغلى حرام» كه مىرسيم، به علت اينكه حكم وجود ندارد،استصحاب نمىتواند جارى بشود! بنابراين هيچ فرقى بين اين دو تا وجود ندارد.
تمرينات
استصحاب تعليقى در كلام محقق نائينى(ره) چگونه تعريف شده است
مختار استاد در مراد از استصحاب تعليقى را بيان كنيد
كلام محقق نائينى(ره) در ردّ واجب مشروط چيست
آيا توجه به ثبوت و تحقق هر حكمى به تناسب خودش لازم است
كيفيت ردّ استصحاب تعليقى را در كلام محقق نائينى(ره) ذكر كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...