• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 1086 جلسه 1086

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
    شبهه‏اى در جريان استصحاب در كلى قسم ثالث بود كه از اين شبهه، جوابى داده‏شده بود و جواب مورد مناقشه واقع شده بود. خلاصه مناقشه اين بود كه ما از آيه‏اى كه‏در باب وضو وارد شده است و مشتمل بر دو قضيه شرطيه است، نمى‏توانيم استفاده‏بكنيم كه موضوع در قضيه شرطيه اُولى، مقيّد به عدم وجود موضوع در قضيه شرطيه ثانيه‏است. و آيه شريفه را به «ان جائك زيد فاكرمه و ان جائك عمرو فاهنه» تشبيه كردند كه‏هيچ ارتباطى بين اين دو قضيه شرطيه نيست. مجى‏ء زيد، مقيّد به عدم مجى‏ء عمرونيست و مجى‏ء عمر هم مقيّد به عدم مجى‏ء زيد نيست. آيه شريفه هم همين طور است.آيا اين مناقشه وارد است يا وارد نيست؟

    متن درس


    عدم تشابه آيه وضو به قضيه «ان جائك زيد فاكرمه...»

    به نظر مى‏رسد كه اين مناقشه وارد نيست. در قضيه «ان جائك زيد فاكرمه و ان جائك‏عمر فاهنه» وقتى كه اين دو قضيه شرطيه را در آيه وضو پهلوى هم مى‏گذاريد، آيه چنين تعبيرمى‏كند: «اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم»؛ يعنى وضو بگيريد تا آخر. مقدّم وموضوع قضيه شرطيه اُولى اين است: «قمتم من النوم الى الصلوة» كه ما از اين تعبير«قمتم من النوم الى الصلوة» استفاده مى‏كنيم كه مسأله وجوب وضو در رابطه با نمازاست، به عنوان شرطيّت براى نماز مطرح شده است. «اذا قمتم من النوم الى الصلوة،فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق»، ارتباط وضو را با نماز، با كلمه «الى الصلوة»استفاده مى‏كنيم و الا اگر آيه مى‏گفت: «اذا قمتم من النوم، يجب عليكم الوضوء»، كجاارتباط بين وضو و نماز را از آيه استفاده بكنيم؟ ما خارجاً مى‏دانيم كه وضو، شرط نمازاست ولى مفاد آيه چيست؟ ارتباط بين وضو و نماز از كلمه «الى الصلوة» استفاده‏مى‏شود. «اذا قمتم من النوم الى الصلوة»، وضو بگيرد، معنايش اين است كه اين وضو بانماز، مرتبط است. اين وضو شرط نماز است. مسأله در قضيه شرطيه اولى، روشن است.
    اما قضيه شرطيه ثانيه: «و ان كنتم جنباً فاطّهروا» از كجا شما مى‏گوييد كه اين مرتبط بانماز است؟ «و ان كنتم جنباً فاطّهروا» معنايش اين است كه اگر كسى جنب بود، واجب‏است كه غسل بكند، امّا اينكه همان طورى كه وضو، مربوط به نماز است، غسل هم‏ارتباط به نماز دارد را از كجاى «ان كنتم جنباً فاطهروا» استفاده مى‏كنيد؟ آيه كه ندارد: «وان كنتم جنباً فاطهروا للصلوة». كلمه للصلوة در آيه نيست. مى‏گويد: «و ان كنتم جنباًفاطّهرا»، جنب بايد غسل بكند. ارتباط آن را از كجا مى‏فهميد؟

    دليل ارتباط قضيه «ان كنتم جنباً فاطهروا» به نماز

    اين به خاطر يك نكته‏اى است. نكته اين است كه اين «ان كنتم جنباً» دنباله «قمتم من‏النوم الى الصلوة»؛ است يعنى در جمله شرطيه دوم هم «قمتم من النوم الى الصلوة»محفوظ است؛ يعنى «و ان كنتم جنباً حالَ قيامكم من النوم الى الصلوة فاطّهروا» كه ما ازاين قضيه شرطيه ثانيه با اين معنا، ارتباط غسل با نماز را استفاده مى‏كنيم كما اينكه‏استفاده مى‏كنيم كه «القائم من النوم يكون على قسمين: قد يكون القائم من النوم جنباً و قديكون القائم من النوم غير جنب» و اصلاً سنخيّت جنابت هم با قيام از نوم و ارتباطش باقيام از نوم، يك ارتباط روشنى است براى اينكه جنابت‏ها نوعاً يا در حال نوم واقع‏مى‏شود و يا در ليل تحقق پيدا مى‏كند كه عقيب آن، نوم است. ببينيد كه آيه شريفه چقدرلطيف بيان كرده است: «ان كنتم جنباً» در مقابل «اذا قمتم من النوم الى الصلوة» نيست. درآيه شريفه مثل آن مثالى كه مناقشه كننده مى‏زند: «ان جائك زيد فاكرمه ان جائك عمروفاهنه» نيست. «ان كنتم جنباً» با حفظ «اذا قمتم من النوم الى الصلوة» است. كسى كه ازخواب براى نماز، بلند مى‏شود، فقط از خواب بلند شده است، گرفتارى جنابت ندارد،«فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق». اگر گرفتارى جنابت دارد، «فاطّهرا» براى‏نماز.
    پس «ان كنتم جنباً» را با «اذا قمتم من النوم الى الصلوة» ملاحظه نكنيد. اگر اين يك‏قضيه شرطيه مستقلى باشد، چه ارتباطى به نماز پيدا مى‏كند؟ وضو به خاطر «قمتم من‏النوم الى الصلوة»، مربوط به نماز است امّا در دومى كه ندارد «و ان كنتم جنباً و تريدون‏ان تصلوا فاطّهرا». اين به لحاظ اين جهتى است كه عرض كرديم كه «قمتم من النوم الى‏الصلوة» در هر دو قضيه شرطيه محفوظ است، منتها اولى را مطلق گذشته است و دومى‏را مقيّد به جنابت كرده است و ما از تقيد دومى به جنابت، استفاده مى‏كنيم كه اولى مقيدبه عدم الجنابه است؛ يعنى وقتى كه دوتا قضيه شرطيه را پهلوى هم مى‏گذاريم، معنا اين‏مى‏شود: «اذا قمتم من النوم الى الصلوة و لم تكونوا جنباً فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى‏المرافق و اذا قمتم من النوم الى الصلوة و كنتم جنباً فطهروا و يجب عليكم الاغتسال».
    اگر ما آيه را اين جورى معنا بكنيم - كه چاره‏اى نداريم كه آيه را اين طورى معنابكنيم، - ارتباط غسل با نماز روشن مى‏شود و جواب آن مناقشه كننده - كه ديروزمى‏گفت: اگر ما باشيم و آيه وضو و رواياتى نداشته باشيم، مى‏گوييم: كسى كه محدث به‏حدث اصغر و محدث به حدث اكبر باشد، بايد هم وضو بگيرد و هم غسل بكند، - داده‏مى‏شود. طبق اين معنايى كه ما براى آيه ذكر مى‏كنيم، خود اين آيه دلالت بر اين مى‏كندكه اگر شما از نوم، قيام الى الصلوة كرديد «و كنتم جنباً»، فقط بايد غسل بكنيد با اينكه‏پاى نوم در كار است و پاى جنابت در كار است، فقط مى‏گويد: «فاطّهروا اى اغستلوا»بايد غسل را انجام بدهيد.
    اگر از آيه، اين طور استظهار كنيم كه من فكر كردم معناى آيه اين است، همان جوابى‏كه از مناقشه داده شده بود كه صدر آيه، مقيّد به عدم الجنابه است: «قمتم من النوم الى‏الصلوة و لم تكونوا جنباً» چه به صورت مركب يا مقيّد، چنين خصوصيتى در موضوع‏وجوب وضو وجود دارد، لذا در آن مثال مورد شبهه، يك جزء آن را به وجدان ثابت‏مى‏كنيم و آن اين است كه ما از خواب بيدار شده‏ايم و يك جزء آن را هم به استصحاب‏ (سؤال ... و پاسخ استاد): اين حرفى را كه مى‏زنم، نه در كلام ايشان است و نه دركلام مناقشه كننده. اگر بخواهيد واقعيت مطلب را حساب بكنيد به اين صورت است.ايشان كلمه تفصيل گفته است و به آن اشكال وارد است كه كلمه «أوْ» در آيه شريفه‏نيست. اساس مطلب به اين صورت است كه ما عرض كرديم. (سؤال ... و پاسخ استاد): معناى «قمتم الى الصلوة، اردتم الى الصلوة» نيست. قيام‏يعنى انتقال «من حالة الى حالة اخرى»، انتقال «من حالة النوم الى حالة الصلوة». كلمه«الى» به لحاظ يك چنين معنايى است. «قمتم» برخاستن از حالتى است و آن حالت،حالت نوم است. در تعبيرات خودمان هم مى‏گوييم: كى از خواب بلند شدى؟ كى ازخواب بلند مى‏شوى؟ كلمه «قمتم» را هم در فارسى، در نوم به كار مى‏بريم. مقصود ازبرخاستن اين نيست كه شما نشسته‏ايد و بلند مى‏شويد نماز مى‏خوانيد؛ و يا اينكه درازكشيده‏ايد و در حال بيدارى مى‏خواهيد نماز بخوانيد. على اى حالٍ اجمالاً مى‏دانيم كه آيه‏مى‏تواند ارتباط بين غسل و نماز، همان طورى كه بين وضو و نماز وجود دارد، را به ماتفهيم بكند، منتها در همين قالب و به همين صورتى است كه عرض كرديم.

    رجوع به اصل بحث

    شبهه‏اى كه در صدد جواب از آن بوديم اين بود كه كسى از خواب بيدار شده است،وضو گرفته است و احتمال مى‏دهد كه در حال خواب، جنب شده باشد. گفتند: اگر شمااستصحاب قسم ثالث را جارى كرديد، لازمه‏اش اين است كه بتوانيد استصحاب كلى‏حدث را جارى بكنيد، با اينكه از خواب بلند شده است و وضو هم گرفته است، معذلك‏استصحاب كلى حدث جارى است. نتيجه‏اش اين است كه الان با اينكه وضو هم گرفته‏است، حق ندارد كتابت قرآن را مسّ بكند در حالى كه هيچ فقيهى چنين فتوائى نداده‏است و هيچ كس نمى‏تواند ملتزم به اين معنا بشود. يك جواب اين بود كه ملاحظه كرديدكه آن را تأييد كرديم و به نظر من، جواب جواب ديگرى هم داده شده است و آن اين است كه وقتى كه ما در استصحاب كلى‏بحث مى‏كنيم، با حفظ همه شرايط بايد استصحاب در آن جارى بشود و الا اگر كلى قسم‏ثانى يك جائى، يك اثر شرعى نداشت، خودش هم حكم شرعى نبود، آيا باز هم‏مى‏گوييم: استصحاب، جارى است؟ يا با حفظ اين معنا كه مستصحب ما يا بايد مجعول‏شرعى باشد و يا موضوع براى يك حكم شرعى باشد مى‏گوييم؟ اگر يك جايى‏مستصحب ما نه مجعول شرعى است و نه موضوع براى حكم شرعى است، نه‏استصحاب در كليات جارى مى‏شود و نه در افراد. اين يك مسأله روشنى است.

    عدم وجود اثر براى كلى حدث در شريعت

    در مورد اين شبهه هم گفته‏اند: شما كه به ما اعتراض مى‏كنيد كه استصحاب كلى‏حدث جارى مى‏شود، آيا اين كلى حدث، مجعول شرعى است يا موضوع براى حكم‏شرعى است؟ بالاخره اين شرط بايد در استصحاب وجود داشته باشد. آيا شارع كلى‏حدث را جعل كرده است كه مثل احكام مجعوله شرعيه باشد؟ يا اينكه كلى حدث، يك‏موضوعى است كه حكم شرعى بر آن بار مى‏شود؟
    اين جواب مى‏گويد: ما هر دو را نفى مى‏كنيم. مى‏گوييم: شارع كلى حدث را جعل‏نكرده است. كلى حدث بين حدث اصغر و حدث اكبر، جامع بين الحدثين، يك امرى‏است كه من و شما انتزاع مى‏كنيم. اين چيزى است كه من و شما از پيش خودمان‏درمى‏آوريم امّا هيچ كجا شارع حدثى را به عنوان كلى حدث جعل نكرده است. در كجاكلى حدث مجعول است كه شارع به همين مقدار به كسى بگويد: «حكمتُ بانك محدثٌ»امّا خصوصيت حدث اصغر و خصوصيت حدث اكبر، در كار نباشد؟ ما چنين جايى‏نداريم. هر كسى محدث به حدث اصغر است؛ شارع عنوان حدث اصغر را برايش جعل‏كرده است و يا محدث به حدث اكبر است؛ عنوان حدث اكبر برايش جعل شده است. دركجا شارع يك جعلى در رابطه با خود حدث، به عنوان كلى داشته تا ما بخواهيم آن را به‏عنوان مجعول شرعى بدانيم؟
    اگر بگوييد: ما نمى‏گوييم كه كلى حدث مجعول شرعى است بلكه شارع كلى حدث راموضوع براى بعضى از آثار قرار داده است مثل اينكه گفته: «المحدث لايجوز له مسّ‏كتابة القرآن». عنوان «المحدث» عام است، چه محدث به حدث اصغر باشد و چه محدث‏به حدث اكبر باشد. كلى «المحدث، لايجوز له مسّ كتابة القرآن»، پس عنوان «المحدث»،موضوع براى اثر شرعى قرار گرفته است.

    عدم جواز انتزاع جامع بين موجبات حدث

    مى‏گوييم: ما اين را هم قبول نداريم. آن‏چه كه هست اين است كه شارع يك جامى‏گويد: جنب نمى‏تواند مسّ كتابت قرآن بكند، يك جاى ديگر مى‏گويد: محدث به‏حدث اصغر؛ يعنى نائم، كسى كه بول كرده است، كسى كه غائط از او خارج شده است،كسى كه ريح از او صادر شده است، نمى‏تواند مسّ كتابت قرآن بكند و آن حرف مرحوم‏آخوند هم در كتاب كفايه كه فرموده‏اند: اگر دو چيز، در اثر اشتراك داشته باشند، حتماًبايد بين اين دو چيز، يك قدر جامعى وجود داشته باشد و آن قدر جامع، مؤثّر در آن اثرباشد، اين حرف‏ها در تكوينيات به عبارت ديگر: اگر ما يك جايى پيدا كرديم كه شارع يك حكمى را روى كلى«المحدث» بار كرده بود، مثل اينكه گفته بود: «المحدث لايجوز له مسّ كتابة القرآن» اين‏حرف اگر ما چنين چيزى واقعاً نداشته باشيم، اين جواب، جواب تمامى خواهد بود و من‏بعيد مى‏دانم كه نداشته باشيم. ما در لسان روايات، مواردى داريم كه حكم روى كلى«الحدث» بار شده است و اگر حكم روى كلى «الحدث» بار شده باشد، ديگر اين جواب‏ناتمام خواهد بود، براى اينكه هيچ مانعى براى استصحاب حدث براى ترتب آن آثاروجود ندارد. خود حدث ولو اينكه مجعول شرعى نيست لكن موضوع براى آثار شرعى‏خواهد بود. «هذا تمام الكلام» در استصحاب كلى قسم ثالث.

    تمرينات

    دليل عدم تشابه آيه وضو به قضيه «ان جائك زيد فاكرمه» چيست
    دليل ارتباط قضيه «ان كنتم جنباً فاطهروا» به نماز چيست
    آيا وجود اثر براى كلى حدث در شريعت لازم است
    جواب ديگر از شبهه در استصحاب قسم ثالث كه لازمه‏اش استصحاب كلى حدث است،چيست
    آيا مى‏توان بين موجبات حدث در شريعت، جامعى تصور كرد چرا
    عدم جواز انتزاع جامع بين موجبات حدث براى چيست