شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1081 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1081 جلسه 1081
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
مرحوم محقق نائينى(اعلى الله مقامه الشريف) در جواب از شبهه عبائيه در يكى ازدورههاى بحثشان فرمودهاند: در مورد شبهه عبائيه، استصحاب كلى نداريم بلكهاستصحابى كه جريان دارد، يك استصحاب شخصى و استصحاب جزئى است و بعدتشبيه كردهاند به اينكه اين مثل استصحاب فرد مردد مىماند. همان طورى كه استصحابدر فرد مردد، به عنوان استصحاب جزئى جريان پيدا مىكند، در مورد شبهه عبائيه هممسأله به اين صورت است. بعضى از تلامذه ايشان، جوابى دادند كه مورد مناقشه بود.
متن درس
بررسى استصحاب در شبهه عبائيه از نظر جزئيت و كليّت
اما جواب ديگر اين بود كه ببينيم آيا استصحابى كه در مورد شبهه عبائيه، جريان پيدامىكند، حتما استصحاب شخصى و استصحاب جزئى است مثل همان استصحاب فردمرددى كه ايشان تشبيه كردند يا اينكه استصحابى كه در اينجا جارى مىشود، استصحابكلى است؟
در فرد مردد در همين مثال عبا، اگر بخواهيم استصحاب فرد مردد را پياده كنيم، (همان طورى كهروز اول و دوم بحث در اين شبهه مطرح شد) اگر مسأله را اين طورى فرض كنيم: شماعلم اجمالى داريد به اينكه يا قسمت پائين عبا متنجس شده است و يا قسمت بالاى عبامتنجس شده است كه نجاست مثلا به صورت فرد مردد در اينجا مطرح است. اگر شكبكنيد كه آن نجاستى كه در عبا بود و مردد بين قسمت پائين عبا و قسمت بالاى عبا بود،آيا باقى است يا اينكه احتمال مىدهيد كه اين عبا را بتمامه شسته باشيد و آن نجاستبرطرف شده باشد، شك شما در بقاى نجاست به صورت فرد مردد، به اين صورت استكه شما احتمال مىدهيد اين عبا به هيچ وجه شسته نشده باشد و همان نجاست غير متعيِّنبه همان صورت باقى باشد و احتمال مىدهيد كه با شستن مجموع عبا، آن نجاست غيرمتعيِّن زائل شده باشد.
اينجا اگر بخواهيد استصحاب فرد مردد را جارى بكنيد، هيچ مانعى ندارد براى اينكههيچ گونه تغاير و اختلافى بين قضيه متيقنه شما با قضيه مشكوكه شما، وجود ندارد. شمامىتوانيد اين طورى تعبير بكنيد كه و الله يكى از دو طرف عبا «كان نجسا» و الان منشك دارم در اينكه يكى از دو طرف عبا كه نجس بود، آيا نجاستش باقى است يإے؛ّّنجاستش زائل شده است؟ موضوع و محمول در قضيه مشكوكه و قضيه متيقنه واحداست بدون هيچ گونه اختلافى، فقط اختلافشان در مسأله حدوث و در مسأله بقا است كهقضيه متيقنه مربوط به اصل الوجود است و قضيه مشكوكه مربوط به بقا است و الاّ درجهت ديگر اختلافى ندارد. پس در اين مثال، استصحاب فرد مردد، هيچ مانعى ندارد.
اما در اين مثال شبهه عبائيه محل بحث ما، اگر قضيه مشكوكه را اين طورى مطرح كنيد، به شما مىگويند: كجا شك داريد دراينكه قسمت پائين عبا نجس است يا نه؟ قسمت پائين تطهير شده است و اگر نجاستى درقسمت پائين بوده، بلااشكال از بين رفته است و على اى حال قسمت پائين معلومالطهاره است، پس چطور مىتوانيم اينجا استصحاب را به صورت استصحاب فرد مردد،جارى بكنيم؟ لذا مجبوريم كه به همان صورت كلى، مطرح بكنيم. بگوييم: نجاستى درعبا به صورت كلى «كان متيقناً» نه اضافه به خصوص اسفل و يا خصوص اعلى، نجاستىبه طور كلى «كانت متيقنة فى العباء» و الان آن نجاست «تكون مشكوكة»، ديگر اضافه بهطرف اسفل و اضافه به طرف اعلى، مطرح نيست. آن چه كه اينجا مطرح است، عبارت ازكلى «نجاسة العباء» است: «النجاسة فى العباء» و يا «نجاسة العباء» به اين تعبير هم بشود،مانعى ندارد. «كانت متيقنة و الان تكون مشكوكة». آيا بين قضيه متيقنه و قضيه مشكوكه،فرقى پيدا شد؟ اختلافى تحقق پيدا كرد؟
پس اگر مسأله به صورت كلى مطرح بشود و استصحاب در كلى جريان پيدا كند،اينجا قضيه متيقنه و قضيه مشكوكه ما، لامحاله وحدت پيدا مىكند و مىتواند مجراىاستصحاب قرار بگيرد. در نتيجه استصحاب در مورد شبهه عبائيه، هيچ مانعى ندارد كهاستصحاب كلى باشد بلكه به يك تعبير، حتما بايد استصحاب به صورت كلى، جريانپيدا كند و همان استصحاب كلى قسم ثانى خواهد بود.
فرق بين شبهه عبائيه و مثال محقق نائينى(ره)
منتها يك توضيح ديگرى هم اينجا لازم است. ببينيم آيا بين مثال عبا و آن مثالى كهايشان ذكر كردند، فرقى وجود ندارد؟ اگر يقين داريم به اين كه زيد در خانه است، منتهانمىدانيم كه در جانب شرقى خانه است و يا در جانب غربى خانه است و يقين داريمتفصيلا كه مثلا جهت شرقى خانه منهدم شده است لكن نمىدانيم زيد در خانه در قسمتشرقى منهدم شده بوده، حتى اينكه زير آوار از بين رفته باشد و يا در قسمت غربى غيرمنهدم شده بوده، تا سلامتش محفوظ باشد و هيچ حادثهاى براى او به وجود نيامده باشد.
مرحوم محقق نائينى فرمودند: مسأله و مورد شبهه عبائيه مانند اين مثال است. همانطورى كه در اين مثال، شما استصحاب بقاى زيد را در دار جارى مىكنيد و استصحاببقاى زيد در دار، استصحاب جزئى و شخصى است ولو اينكه اين از نظر ارتباطِ به جانبشرقى و يا غربى، مورد شك است اما مستصحب شما «بقاء زيد فى الدار» است و فرقىبين مورد شبهه عبائيه و بين اين مثال نيست.
دوتا جواب ممكن است در جواب ايشان بدهيم: يكى اينكه اولا: در مورد همين مثالزيد كه شما مىفرماييد: استصحاب بقاى زيد، جريان پيدا مىكند. آيا مىخواهيدبفرماييد: استصحاب بقاى كلى در اينجا جريان ندارد، يا اينكه اگر استصحاب بقاى زيدجريان پيدا كرد، مانع از اين نيست كه استصحاب بقاى كلى جريان پيدا كند؟ همانطورى كه در اين مثال مىتوانيد استصحاب بقاى زيد را در دار جارى بكنيد، مىتوانيداستصحاب بقاى انسان را نيز در دار جارى بكنيد. همان طورى كه ما در قسم اول ذكركرديم، گفتيم: استصحاب كلى، مُغنِى از استصحاب فرد نيست و استصحاب فرد هم بىنياز كننده از استصحاب كلى نيست. كسى خيال نكند اگر استصحاب فرد جريان پيدابكند، مانع از جريان استصحاب كلى خواهد شد.
لذا به ايشان عرض مىكنيم: شما كه مىفرماييد: استصحاب بقاى زيد در اين مثالجريان پيدا مىكند، اگر مقصودتان اين باشد كه تنها استصحاب بقاى زيد جريان پيدامىكند، ما وجهى براى اين انحصار نمىبينيم. در همين مثال خودتان، هم استصحاببقاى زيد جارى مىشود و هم استصحاب بقاى انسان در دار جارى مىشود. اگر اثرى بربقاى انسان مترتب باشد، آن اثر بر استصحاب كلى، مترتب مىشود.
و ثانيا: آيا بين مورد شبهه عبائيه و بين اين مسأله زيد در رابطه با جانب شرقى وغربى، فرقى وجود دارد يا نه؟ به نظر مىرسد كه فرق وجود دارد و فرقش اين است كهدر مسأله زيد، اضافه زيد به اقامت در جانب غربى يا شرقى، اين مسأله را متعدّد نمىكندزيرا كه اثرى بر اين معنا مترتب نمىشود. «كون زيدٍ فى الجانب الغربىّ من الدار لايترتبعليه اثر، كون زيد فى الجانب الشرقى من الدار لايترتب عليه اثرٌ». آن كه اثر بر آن باراست «بقاء زيد فى الدار» است، يا «بقاء الانسان فى الدار» است بدون اينكه اضافه بهغربى يا شرقى، هيچ مدخلتى در اين معنا داشته باشد. اما در مسأله اضافه نجاست، ايناضافه نجاست، تعدّد آفرين است. اگر نجاست در قسمت پائين عبا باشد، پائين عبامتنجس است، بايد از پائين عبا اجتناب كرد، با پائين عبا نمىتوان مع الرطوبة تماسگرفت. و اگر نجاست در قسمت بالاى عبا باشد، قسمت بالا، وجوب اجتناب دارد،قسمت بالا لازم التغسيل و لازم الغسل است، انسان نمىتواند با قسمت بالا مع الرطوبهملاقات بكند.
عدم ايجاد تعدد براى زيد از اضافه او به جانب شرقى و غربى
به عبارت روشنتر: زيد در مثال ايشان از نظر اضافه به غربى و شرقى دار، هيچموجبى براى تعدّد ندارد. زيد اگر در جانب غرب باشد، همان «زيد فى الدار» اثر دارد واگر در جانب شرقى باشد، «كونه فى الدار» اثر دارد، اما «كونه فى الجانب الغربى منالدار، لايترتب عليه اثرٌ و فى الجانب الشرقى من الدار لايترتب عليه اثر». لذا اضافه زيدبه جانب غربى و شرقى، براى زيد، ايجاد تعدّد نمىكند و زيد را از جزئى حقيقى بيروننمىبرد. اما اينجا اين طور نيست. اينجا اضافه نجاست به اسفل عبا، اثر دارد و آن ايناست كه اسفل، واجب الغسل است، اسفل واجب الاجتناب است. اگر قسمت پائين عبانجس شد، ديگر معنا ندارد بگويد: از بالاى عبا هم اجتناب بكنيد، با بالاى عبا هم حقملاقات مع الرطوبه نداريد. اين اضافه به پائين اثر دارد، اضافه به بالا هم اثر دارد.
اگر بخواهيد مطلب را اصطلاحىتر بكنيد، فرق بين ما نحن فيه و بين آن مثال زيدىكه مرحوم محقق نائينى بيان كردند، اين است كه بحث ما در عبا، در متنجس است. وقتىكه مىگوييم: «النجاسة فى العباء باقية»، بقاى نجاست، موضوعيت ندارد بلكه متنجسبودن عبا، موضوعيت دارد و اگر مسأله روى متنجس مطرح شد، ما دوتا متنجس داريم:«ذيل العباء و صدر العباء. ذيل العباء متنجس و صدر العباء متنجس آخر، لا انّه نفس ذاكالمتنجس»، لذا اينجا دوتا فرض است.
در مسأله زيد شما نمىتوانيد دوئيت به وجود بياوريد، نمىتوانيد تعدّد تصور بكنيداما در ما نحن فيه، تعدد وجود دارد. «ذيل العباء متنجس» اين يك مصداق از متنجساست، «و صدر العباء متنجس» اين «مصداقٌ آخر من المتنجس» و شاهدش اين است كهاگر ذيل العباء متنجس شد، احكام متنجس تنها بر ذيل ترتب پيدا مىكند، اگر صدر العباءمتنجس شد، احكام متنجس تنها بر صدر عبا ترتب پيدا مىكند.
لذا مقايسه مورد شبهه عبائيه به مسأله زيد از نظر جانب غربى و شرقى، به نظر منتمام نيست و ما نمىتوانيم بگوييم: اينجا با آنجا يكى است. آنجا وحدت دارد و اضافه بهشرق و غرب، ايجاد تعدّد نمىكند اما اينجا اضافه، موجب تعدد مىشود. «تنجس الذيلغير تنجس الصدر و هما فردان و الامر مردد بينهما» كه «هل الذيل صار متنجسا ام الصدرصار متنجساً»، لذا اين مقايسه، مقايسه ناتمامى خواهد بود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اگر ذيل عبا متنجس شد، «يجب تطهير الذيل و الملاقات معالذيل موجب للتنجس» و اگر صدر، متنجس شد «يجب تطهير الصدر و الملاقات معالصدر يكون موجباً للتنجس»، پس حالا كه ما مىبينيم آثار متعدد است و احكام مختلفاست، از اينجا كشف مىكنيم كه دو فرد و دو مصداق است، مثل اينكه اگر عباى شمامتنجس شد، عبا بايد تطهير بشود و اگر قباى شما متنجس شد، قبا بايد تطهير بشود و شمانمىتوانيد بگوييد: آنجا هم يك فرد از نجاست است. يك فرد، معنا ندارد. اضافه موجبتعدد حكم است و تعدد حكم، دليل بر تعدد فرد است نه دليل بر وحدت.
(سؤال ... و پاسخ استاد): «تنجس الذيل غير تنجس الصدر» است، آثارى كه برتنجس ذيل بار است، غير از آثارى است كه بر تنجس صدر بار است اما به خلاف اضافهزيد به جانب غربى و يا جانب شرقى كه هيچ دخالتى در حكمى ندارد و هيچ تعددى رابه وجود نمىآورد. اگر آثار متعدد شد، دليل بر اين است كه موضوع دوتاست، نمىشودموضوع واحد باشد ولى آثار تعدّد داشته باشد. تعدد آثار دليل بر تعدّد موضوع است.
تمسّك به اصل حاكم در شبهه عبائيه
براى اينكه بحث در شبهه عبائيه ان شاء الله به صورت كامل، مطرح باشد، يك جوابىرا هم بعض الاعلام از شبهه عبائيه ذكر كردهاند كه آن جواب را هم عرض بكنيم كه البتهآن جواب مبتنى بر يك مبنايى است كه ما آن مبنا را نپذيرفتيم.
ايشان در اصل شبهه عبائيه مىگويند: ما ملتزم مىشويم به اينكه استصحاب كلىنجاست در مورد همين عبا، با اين صورتى كه مطرح شد، جارى مىشود و نتيجه ايناستصحاب را ملتزم مىشويم. مىگوييم: اگر يك دست مرطوبى با مجموع عبا ملاقاتكرد، حكم مىكنيم به نجاست آن.
اشكال شما اين بود كه چطور مىتوانيد حكم بكنيد به نجاست اين دست مع الرطوبهكه با تمام عبا ملاقات كرده است در حالى كه قسمت پائين عبا مقطوع الطهاره است وقسمت بالاى عبا، يكى از دو طرف شبهه محصوره است و شما در بحث شبهه محصوره،گفتيد: ملاقى با يكى از دو طرف، يا اطراف شبهه محصوره، محكوم به طهارت است؟ايشان مىگويد: ما اينجا قائل به نجاست مىشويم، مىگوييم: اگر اين دست با پائين وبالاى عبا ملاقات كرد، نجس است.
بعد مىفرمايد: اگر بگوييد: چطور ملاقى شبهه محصوره محكوم به نجاست است؟مىگوييم: در مواردى ديگر غير مسأله شبهه عبائيه، آنجاهايى كه شما با يك طرف از دوطرف شبهه محصوره، ملاقات مىكنيد، چرا مىگوييد: ملاقى طاهر است؟ طهارة الملاقىبايد نكته داشته باشد. اگر يكى از دو ظرف اينجا مقطوع النجاسه است و شما با يكى ازاين دو ظرف مع الرطوبه ملاقات كرديد، چرا مىگوييد: دست شما طاهر است؟ بايدملاك داشته باشد. لابد ملاكش اين است كه شما مىگوييد: من شك دارم كه اين دستم براثر ملاقات با اطراف شبهه محصوره كه نمىدانم آن ملاقى، نجس است يا نه، آيا نجسشد يا نه؟ استصحاب طهارت را در ملاقى، جارى مىكنيد، استصحاب را در دستجارى مىكنيد و مىگوييد: «هذه اليد كانت طاهرةً» و الان كه با يكى از دو ظرف مقطوعالنجاسه بالاجمال ملاقات كرد، شك مىكنم، طهارتش از بين رفته است يا نه؟استصحاب طهارت دست را جارى مىكنم يا استصحاب عدم ملاقات با نجس را جارىمىكنم و مىگويم: اين دست قبل از آنكه با يكى از دو طرف شبهه محصوره ملاقاتبكند، با نجس ملاقات نكرده بود، حالا كه ملاقات كرد، آيا اين ملاقات، ملاقات معالنجس است و در نتيجه دست من با نجس ملاقات كرد يا نه؟ استصحاب عدم ملاقاتمع النجس را جارى مىكنيد و يا با اضافهاى كه من عرض مىكنم، اگر فرض كرديد كهحالت سابقه متيقنهاى نه از نظر طهارت، نه از نظر عدم ملاقات مع النجاسه در كار نبود،لااقل قاعده طهارت را انسان جارى مىكند. وقتى كه دستش با يكى از دو طرف شبههمحصوره ملاقات كرد، شك مىكند كه دست نجس است يا نه؟ اگر حالت سابقه طهارتمتيقنه نباشد، لااقل قاعده طهارت اينجا جارى مىشود و حكم مىكند به اينكه دست پاكاست.
پس ملاك در طهارت ملاقى در موارد ديگر، يا استصحاب طهارت است، يااستصحاب عدم نجاست است و يا به اضافه مطلب من، قاعده طهارت، و همه اينها درجايى است كه ما يك استصحاب حاكمى نداشته باشيم. اگر يك استصحاب نجاستحاكمى در كار آمد كه بر اين استصحابها و قاعده طهارت تقدم پيدا كرد، آيا باز همبگوييم: ملاقى طاهر است؟ اگر يك استصحاب نجاستِ حاكم در كار بود ديگر داعىنداريم بگوييم: ملاقى، طاهر است براى اينكه استصحاب نجاستِ حاكم، حكم بهنجاست ملاقى مىكند.
ايشان مىفرمايد: ما نحن فيه؛ يعنى شبهه عبائيه اين طور است. چرا شما شك داريدكه اين دست شما كه با قسمت بالاى عبا ملاقات كرده است، نجس است يا نه؟ براىاينكه شك داريد كه آيا نجاست در عبا، باقى است يا باقى نيست.
اگر استصحاب نجاست در عبا، به صورت كلى قسم ثانى جارى شد كه جارىمىشود، نتيجه اين استصحاب، اين است كه دست شما نجس است. ديگر در خوددست، نمىتوانيد استصحاب طهارت را جارى كنيد. در خود دست، نمىتوانيد قاعدهطهارت را جارى كنيد. در خود دست، نمىتوانيد استصحاب عدم ملاقات با نجس راجارى بكنيد براى اينكه ريشه همه اين شكها، اين است كه اين عبايى كه شما با اوملاقات كرديد، «هل كان نجساً ام طاهرا»، وقتى استصحاب بقاى نجاست، جارى شد وحكم كرد «بان العباء نجسٌ»، ديگر اثرش اين است كه دست شما هم نجس است و هيچگونه استصحاب يا قاعدهاى كه بر خلاف اين نجاست باشد، نمىتوانيد در دستتانجارى بكنيد.
پس خلاصه جواب ايشان، التزام به اين معناست كه ما استصحاب نجاست را جارىمىكنيم، دست را هم مىگوييم: نجس است و اين مطلبى كه شما در ذهنتان هست كهچطور ملاقى با «احد طرفى الشبهة المحصوره» محكوم به نجاست است، را ما جوابمىگوييم. مىگوييم: در موارد ديگر، به خاطر استصحاب يا قاعده طهارت، ملاقىمحكوم به طهارت است اما در ما نحن فيه، وقتى كه استصحاب نجاست حاكم وجوددارد، ديگر معنا ندارد كه شما ملاقى را محكوم به طهارت بدانيد.
اين جواب مبتنى بر يك مبنايى است كه ما استصحاب نجاسة العباء را در رابطه بانجاست دست، مثبت ندانيم، اما اگر آن جواب مثبتيت را كه (ما عرض كرديم بهترينجواب از شبهه عبائيه همان مسأله مثبتيت است) پيش آورديم، ديگر جا براى اين جوابباقى نمىماند براى اينكه اثر استصحاب نجاست عبا، نجاسة اليد نيست مگر با التزام بهاصل مثبت و مسأله لازم عقلى. لذا اين جواب روى مبنايى داده شده است كه آن مبنا ازنظر ما، ناتمام است.
خلاصة الكلام اين شد كه هيچ مانعى از جريان استصحاب كلى قسم ثانى وجودندارد و شبهه عبائيه هم به اين كيفيتى كه ملاحظه فرموديد، قابل جواب بود.
تمرينات
آيا استصحاب در شبهه عبائيه، استصحاب جزئى است يا كلى چرا
فرق بين شبهه عبائيه و مثال محقق نائينى(ره) چيست
آيا اضافه زيد به جانب شرقى و غربى دار، موجب تعدد است توضيح دهيد
كيفيت تمسّك به اصل حاكم را در شبهه عبائيه توضيح دهيد
جواب استاد از تمسك به اصل حاكم در شبهه عبائيه چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...