• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •   خلاصه
  • خلاصه درس 612
    حکم مهريه در صورت اسلام زوج
    تکلمه اي از بحث سابق: محل بحث بين شيخ و مشهور در مورد انتخاب ام و بنتي که در زمان کفر عقد کرده خصوص صورت عدم دخول است.
    صورتي که اسلام زوج قبل از دخول باشد.
    سه قول در مسأله هست:
    1- استحقاق نصف مهر
    2- تمام مهر
    3- انتفاء مهر
    مبناي قول اول پذيرش سببيت عقد براي نصف مهر و تبعيت نصف ديگر از دخول و يا پذيرش سببيت عقد براي تمام مهر و وجود دليل خاص بر تنصيف در صورت فسخ به اختلاف دين مبناي مشهور مالکيت زن بر تمام مهر است ولي نسبت به نصف آن در رابطه با طلاق قبل از دخول متزلزل است.
    صاحب جواهر قائل به انتفاء مهر است چون نکاح را معاوضه بين مهر و بضع مي داند و در صورت تحقق فسخ هر يک از طرفين به مالک قبلي بر مي گردد.
    ادله تنصيف مهريه:
    دليل اول: فسخ را به منزل طلاق بدانيم
    جواب: اين عمل همان قياس محرم است.
    دليل دوم: در روايت حضرمي فسخ به منزله طلاق گرفته شده.
    جواب: ممکن است تشبيه در مورد عدم حرمت ابد باشد نه چيز ديگر.
    دليل سوم: دو قول در مسأله هست.
    1- نصف
    2- تمام مهر
    قدر متيقن آن نصف مهر است و مازاد محل اجراي اصاله البرائه مي باشد.
    جواب: اولا نسبت به مازاد بايد استصحاب مهر جاري شود.
    ثانياً: اجماع مرکبي مقبول است که به اجماع بسيط منجر شود ولي در مقام هر قول اقوال ديگر را نفي مي کند.
    نتيجه: چون مقتضاي قاعده ثبوت تمام مهر با عقد است و دليلي بر تنصيف نداريم زوج تازه مسلمان تمام مهر را بايد به زوجه بدهد.
    صورتي که اسلام زوج بعد از دخول باشد: مراد بايد تمام مهرالمسمي را بدهد حصول فسخ بر مبناي تقدم اسلام احدهما است اما اگر تقارن عرفي باشد يعني عرف اسلام هر دو را با هم بداند فسخي در کار نخواهد بود.
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم

    خلاصه درس اين جلسه: در اين جلسه ابتداءً تكمله اى راجع به توجيهى كه براى فتواى شيخ طوسى در
    جلسه قبل بيان شد طرح، سپس به حكم مهريه زن كافره اى كه عقد او قبل از دخولبه واسطه اسلام شوهرش فسخ شده است مى پردازيم و در طى آن با بررسى سه قولموجود در مسئله، قائل به وجوب پرداخت تمام مهريه مى شويم، آنگاه حكم مهريهدر صورت وقوع فسخ بعد از دخول را ذكر نموده و در آخر مقصود از تقارن در اسلامآوردن را بيان مى كنيم.

    1- (تكمله) راجع به توجيه فتواى سابق شيخ رحمه الله در جسله قبل راجع به توجيهى كه در مورد فتواى شيخ ذكر شد، تذكرى دادهشد، مبنى بر اينكه؛ اين توجيه در صورتى مى تواند مفيد باشد، كه مبناى ديگرى همبه آن ضميمه شود.
    و آن اينكه، مدخوله از روى شبهه را در حكم مدخوله از روىزوجيت ندانيم.
    لذا براى روشن شدن مطلب توضيحى را در اينجا بيان مى كنيم و آناينكه؛ بله تماميت توجيه كاشف بودن اختيار بنت از بطلان عقد اُم از ابتداء وقوع -در صورت دخول به اُم - مبتنى بر مبناى مذكور است، چرا كه اگر دخول از روى شبهه در حكم دخول از روى زوجيت باشد، در اينجا كه به امّ از روى شبهه دخول كردهاست، بنت او مى شود ربيبه اين شخص و محكوم به حرمت ابد، پس ديگرنمى تواند او را اختيار نمايد و لذا تماميت مبناى كاشفيت - بنابر وحدت حكم دو نوعدخول شبهه اى و زوجيتى - اختصاص مى يابد به صورت عدم وقوع دخول قبل ازاسلام آوردن، لكن ظاهرا اينكه محل بحث بين مشهور و شيخ طوسى است - و حتىدر كتب عامه هم مطرح است - خصوص صورت عدم دخول است، كما اينكه خودشيخ هم در مبسوط قيد عدم دخول را آورده است و اينكه در خلاف ، مسأله را
    مطلق ذكر كرده است با توجه به اين قرائن حمل بر اراده صورت عدم دخولمى شود، و اما بنا بر اينكه حكم مذكور در خلاف را مراد واقعى شيخ بدانيم، بايدبگوييم كه ايشان وحدت حكم بين دو نوع دخول را در مبسوط قائل شده است،لكن در خلاف دخول شبهه اى را محرم ندانسته است و لذا چه در صورت تحققدخول و چه در صورت عدم دخول، حكم به جواز اختيار براى زوج مسلمان شدهبعد از ازدواج با امّ و بنت كرده است.
    2- حكم مهريه در صورت اسلام زوج قبل از دخول در اين مسأله سه قول وجود دارد كه عبارتند از:
    1- استحقاق نصف مهريه، كه قول مشهور است.
    2- استحقاق تمام مهريه، كه قول غير واحدى از متأخرين است.
    3- انتفاء مهريه با انتفاء دخول، كه مختار صاحب جواهر است.
    بررسى ادله اقوال الف - اشاره به سببيت عقد نسبت به ملكيت تمام مهر به نظر مشهور؛ در عقد نكاح به صرف اجراى عقد، زن تمام مهر را مالكمى شود، منتها مالكيت او نسبت به نصف آن مستقر است و تزلزلى ندارد و اما نسبتبه نصف ديگر مالكيت او در رابطه با طلاق و عدم آن، متزلزل است، چرا كه طلاق قبل از دخول آن را تنصيف مى كند.
    و نظر ديگر اين است كه با اجراى عقد، زن نصفمهر را مالك مى شود و اما نصف ديگر را پس از دخول مالك مى گردد، كما اينكه دربيع سلف و سلم هم انشاء معاوضه و ملكيت مى شود ولى فعليت ملكيت بعد ازقبض حاصل مى شود، منتها در آنها ملكيت تمام مال مشروط به قبض است، اما دراينجا فقط نسبت به نيمى از مال، فعليت ملكيتش منوط به دخول شده است.
    البته بهنظر ما حرف مشهور حرف صحيحى است و حكم به تنصيف مهريه در صورتطلاق قبل از دخول، حكمى بر خلاف قاعده است، و لذا حكم به تنصيف درصورت فسخ به واسطه اختلاف در دين هم نياز به دليل خاص دارد و الا حكم بهاستحقاق تمام مهر مى شود، كما اينكه در صورت موت زوج قبل از دخول، زوجهتمام مهر را مستحق مى شود.
    پس بالاخره قول به استحقاق نصف مهر متفرع است برقبول يكى از دو مطلب؛ اول اينكه سببيت عقد را نسبت به ملكيت خصوص نصفمهر بپذيريم و اما ملكيت نصف ديگر را تابع دخول بدانيم و دوم اينكه سببيت عقدنسبت به ملكيت تمام مهر را بپذيريم لكن قائل به وجود دليل خاص بر تنصيف مهردر صورت فسخ به واسطه اختلاف در دين بشويم و اما اگر عقد را سبب ملكيت زننسبت به تمام مهر بدانيم و قائل به وجود دليل خاص بر تنصيف در صورت مورد بحث نباشيم، بايد قول به استحقاق تمام مهر در مسأله محل بحث را بپذيريم.
    ب) منشأ قول صاحب جواهر صاحب جواهر اگر چه نظر مشهور را در مورد سببيت عقد نسبت به ملكيت تماممهر قبول دارد، لكن مى گويد از آنجا كه نكاح هم معاوضه اى است ما بين مهر و بضعو در معاوضات در صورت تحقق فسخ قبل از تقابض بين دو طرف، هر يك ازعوضين به مالكان قبلى شان بر مى گردند، لذا در اينجا هم كه قبل از دخول فسختحقق پيدا كرده است، مال مورد مهريه به زوج بر مى گردد و زوجه مهريه اى رامستحق نخواهد بود.

    اشكال اين قول در جلسه قبل به طور مفصل به ضعف منشأ قول صاحب جواهر پرداختيم وگفتيم كه قول صحيح اين است كه در عقد نكاح مقابله ما بين مهريه و قيموميت مردنسبت به زن است و اگر بخواهد به نحوى كه صاحب جواهر گفته است معاوضه مابين مهريه و بضع باشد اشكالات متعددى متوجه آن مى شود.
    البته اگر دليل خاصىبر استحقاق نصف مهريه وجود داشته باشد، صاحب جواهر هم آن را بر قاعدهمعاوضه اى كه بيان كرده است مقدم مى داند ولكن ايشان هيچ يك از ادله اى را كه
    براى حكم به تنصيف محتمل است قبول ندارد و لذا قائل به عدم استحقاق مهريهبه طور مطلق شده است.
    ج) ادله تنصيف مهر در صورت فسخ قبل از دخول بعد از توضيحاتى كه در رابطه با مبانى اقوال ثلاثه داده شد روشن شد كه اگر دليلخاصى بر تنصيف مهريه در مورد بحث وجود داشته باشد، بايد قائل به تنصيفبشويم و الا طبق قاعده، زن تمام مهر را مستحق خواهد بود، و لذا به ذكر و بررسىادله اى كه احتمال دلالت بر تنصيف را دارند مى پردازيم.
    دليل اول: اين است كه فسخ به اختلاف دين قبل از دخول را به منزله طلاق قبل از دخول بدانيم و بگوييم كه همان طور كه در طلاق قبل از دخول نصف مهر تعلقمى گيرد، در فسخ مذكور هم نصف آن تعلق مى گيرد.
    اشكال آن: اين است كه به تعبير صاحب جواهر اين تنزيل و الحاق غير از قياسمحرم چيز ديگرى نيست، چرا كه اين مورد از امثال رجل شك بين الثلاث و الاربع نيست كه عرف از آن مثال بفهمد و لذا از آن الغاء خصوصيت نمايد، براى اينكهطلاق احكام خاص خودش را از قبيل حضور شاهدين، حق رجوع و غيره دارد وشباهت فسخ قبل از دخول به آن در اينكه هر دو فسخ نكاح قبل از دخول اند دليلنمى شود كه تمامى احكام طلاق و يا خصوص تنصيف مهر توسط آن در مورد فسخ به اختلاف دين هم بيايد.
    دليل دوم: اين است كه گفته شود كه چنين تنزيلى را روايت ابى بكر حضرمىانجام داده است، بنا بر اين قول، اخذ به روايت مى شود، نه قول به قياس، چرا كهامام صادق عليه السلام در اين روايت مى فرمايد: اذا ارتد الرجل المسلم عن الاسلام بانت منه امرأته كما تبين المطلقة.
    (1)
    اشكال آن: اين است كه اين روايت از نظر عرف چنين ظهورى را ندارد كه جدايىحاصل از اختلاف دين را در تمامى احكام نازل منزله طلاق بكند، و محتمل است
    كه مقصود از آن، تشبيه در خصوص عدم حرمت ابدى باشد، يعنى همان طورى كهدر طلاق، زن مطلقة بر او حرام ابد نمى شود، در فسخ مذكور هم حرام ابد نمى شود،لذا حتى مرتد فطرى هم طبق تحقيق، اگر توبه كند، مى تواند او را دوباره بگيرد.
    دليل سوم: اين است كه قول به استحقاق نصف مهريه، مقتضاى وجود اجماعمركب است، به اين بيان كه: با توجه به اينكه دو قول بيشتر در مسأله وجود ندارد واحداث قول ثالث كه بگوييم كه اصلا مهرى لازم نيست خرق اجماع گذشتگان برقول به نصف يا تمام مهر است و در نتيجه قول باطلى خواهد بود، پس قائل به لزومنصف مهريه كه قدر متيقن از قولين است شده و نسبت به مازاد بر آن اصل برائت را جارى مى كنيم.
    اشكال آن: اين است كه؛اولا: اگر بنا شود كه احداث قول ثالث خلاف اجماع مركب و نا صحيح باشد،بعد از قول به تعلق نصف مهريه از باب قدر متيقن بين قولين، نسبت به نصف ديگرمهريه نوبت به اجراء اصل برائت نمى رسد، چرا كه مقتضاى استصحاب اين استكه همه آنچه كه با عقد بر گردن زوج آمده بود، بر ذمه او باقى باشد - البته بنابر مبناىمشتهر بين قوم كه استصحاب را در شبهات حكميه جارى مى دانند و يا بر اساسقاعده مقتضى و مانع، طبق بعضى از تقريبات مختلفى كه در آن هست - بالاخره اگراجماع مركب را تمام بدانيم بايد بگوييم كه همه مهر بر گردن زوج هست.
    و ثانياً: اين اجماع مركب منجر به اجماع بسيطى كه مقبول باشد، نمى شود چراكه نتيجه آن عدم القول بالفصل است نه قول به عدم الفصل، و اجماع مركبى حجيتدارد كه برگشت آن به اجماع بسيطى كه مفاد آن قول به عدم الفصل است باشد.
    و دراينجا كه مشهور قائل به وجوب تمام مهر و برخى قائل به وجوب نصف مهر شده اندو هر كدام دليل قول خود را كه ادله محكمى نيست ذكر كرده اند و هر كدام هم دوقول ديگر را نفى مى كنند، يعنى قائل به تنصيف مهريه، هم قول به تمام مهريه را نفى
    مى كند و هم قول به انتفاء مهريه را و هكذا قائل به تمام مهريه، هم قول به تنصيفرا نفى مى كند و هم قول به انتفاء را، پس نتيجه اين اجماع مركب، عدم القول بالفصلمى شود، نه قول بعدم الفصل كه حجت بشود.
    پس نتيجه بحث در اين مسأله اين شد كه از آنجايى كه مقتضاى قاعده استحقاقتمام مهريه با اجراء عقد نكاح است، و دليل خاصى بر تنصيف در صورت تحققفسخ به واسطه اختلاف در دين، قبل از دخول، وجود ندارد، بنابراين تمام مهريه رابايد زوج مسلمان شده به زن كافره اش بپردازد.
    3- حكم مهريه در صورت اسلام بعد از دخول
    و اما اگر فسخ نكاح بعد از دخول صورت پذيرد، چه زن مسلمان بشود و يا مرد،در اين صورت چون تمام مهريه با دخول استقرار پيدا كرده است، قهرا زن تماممهريه را مستحق مى شود و در اين صورت اگر چه مقتضاى قاعده اين است كه چونفسخ صورت گرفته است، پس زن مهر المثل را مستحق بشود، نه مهر المسمى را،چرا كه قرار انجام شده در عقد، به وسيله فسخ از اعتبار افتاده است ولكن صاحبجواهر مى فرمايد كه از نظر نص و فتوى، اتفاق بر اين است كه؛ بر خلاف قاعدهمذكور، زوج در صورت فسخ به اختلاف دين بايد همان مهر المسمى را بدهد و بهعبارت ديگر فسخ در اينجا نظير طلاق است.
    بيان مقصود از تقارن در اسلام زوجين صاحب جواهر مى فرمايد: مسأله حصول فسخ در جايى است كه اسلام يكى اززوجين جلوتر از ديگرى باشد، و اما اگر اسلام آنها مقارن با يكديگر باشد، به اينكهآخر شهادتين آنها همزمان با هم تحقق پيدا كند، در اين صورت ديگر فسخى در كارنخواهد بود.
    لكن اين معنايى كه ايشان براى تقارن كرده اند به نظر ناصحيح است،چرا كه در اين گونه مسائل كه فقهاء مسأله تقارن را مطرح مى كنند، اگر چنانچه مقصود از تقارن، مفهوم دقّى آن باشد، كه حتى يك آن لايتجزّايى هم يكى از ديگرىجلوتر نباشد، چنين تقارنى را چه كسى مى تواند احراز بكند؟ لذا به طور مكررعرض كرده ايم كه مقصود از اين تقارن ها تقارن عرفى است، به اين معنا كه عرفبگويد كه اينها با هم مسلمان شده اند و اين معنا با فرض گفتن شهادتين توسط هريك پس از ديگرى هم عرفا تحقق مى يابد و نيازى به احراز تقارن دقّى، به اينكهحتما شهادتين آنها با هم تمام بشود ندارد، كما اينكه ظاهر متفاهم از روايات و بلكهاجماع ها و فتاوى هم، اعتبار تقارن عرفى است.
    مثلا اينكه در روايت مى فرمايد كه؛نصرانى اى است كه زنش مسلمان شده، سپس او هم اسلام آورده
    است.اينظاهرش اين است كه يك مدتى نصرانى، كفر را بعد از او داشته است، اما آنجايى كهاسلام آن ها اتصال عرفى داشته باشد كه تقارن عرفى متحقق بشود، مسأله فسخمذكور در روايات و همين طور اجماع ها و فتاواى فقهاء اين صورت را نمى گيرند.
    والسلام

    1) - وسائل الشيعه، باب 6 من ابواب موانع الارث، ح 4، ج 17، ص 386.

  •   پرسش و پاسخ
  • -درس : 612



    1-چگونه كاشفيت اختيار بنت، از بطلان عقد ام از ابتدا وقوع- در صورت دخول به‏ام- مبتنى بر اين است كه مدخوله از روى شبهه را در حكم مدخوله از روى زوجيت ندانيم ؟


    ج) چرا كه اگر دخول از روى شبهه در حكم دخول از روى زوجيت باشد، در اينجا كه به ام از روى شبهه دخول كرده است، بنت او مى‏شود ربيبه اين شخص و محكوم به حرمت ابد، پس ديگر نمى‏تواند او را اختيار نمايد .


    2-در مورد حكم مهريه در صورت اسلام زوج قبل از دخول چند قول وجود دارد ؟


    ج) در اين مسئله سه قول وجود دارد كه عبارتند از : (1) استحقاق نصف مهريه، كه قول مشهور است . (2) استحقاق تمام مهريه، كه قول غير واحدى از متأخرين است . (3) انتفاء مهريه با انتفاء دخول، كه مختار صاحب جواهر است .


    3-نظر مشهور در مورد ملكيت مهريه بوسيله عقد نكاح چيست ؟


    ج) به نظر مشهور، در عقد نكاح به صرف اجراى عقد، زن تمام مهريه را مالك مى‏شود منتها مالكيت او نسبت به نصف مستقر است و تزلزلى ندارد و اما نسبت به نصف ديگر مالكيت او در رابطه با طلاق و عدم آن، متزلزل است چرا كه طلاق قبل از دخول آن را تنصيف مى‏كند .


    4-قول به تنصيف مهريه متفرع چيست ؟


    ج) قول به استحقاق نصف مهر متفرع است بر قبول يكى از دو مطلب، اول اينكه سببيت عقد را نسبت به ملكيت خصوص نصف مهر بپذيريم و اما ملكيت نصف ديگر را تابع دخول بدانيم و دوم اينكه سببيت عقد نسبت به ملكيت تمام مهر را بپذيريم لكن قائل به وجود دليل خاص بر تنصيف مهر در صورت فسخ بواسطه اختلاف در دين بشويم و اما اگر عقد را سبب ملكيت زن نسبت به تمام مهر بدانيم و قائل به وجود دليل خاص بر تصنيف در صورت مورد بحث نباشيم بايد قول به استحقاق تمام مهر در مسئله محل بحث را بپذيريم .


    5-نظر صاحب جواهر در مورد حكم مهريه قبل از دخول چيست؟ و قول صحيح در مسئله را بنويسيد .


    ج) صاحب جواهر اگر چه نظر مشهور را در مورد سببيت عقد نسبت به ملكيت تمام مهر قبول دارد، لكن مى‏گويد از آنجا كه نكاح هم معاوضه‏اى است ما بين مهر و بضع و در معاوضات در صورت تحقق فسخ قبل از تقابض بين دو طرف، هر يك از عوضين به مالكان قبلى شان برمى گردند، لذا در اينجا هم كه قبل از دخول فسخ پيدا كرده است، مال مورد مهريه به زوج برمى گردد و زوجه مهريه‏اى را مستحق نخواهد بود . قول صحيح اين است كه در عقد نكاح مقابله مابين مهريه و قيموميت مرد نسبت به زن است و اگر بخواهد به نحوى كه صاحب جواهر گفته است معاوضه مابين مهريه و بضع باشد اشكالات متعددى متوجه آن مى‏شود .


    6-آيا فسخ به اختلاف دين به منزله طلاق است ؟


    ج) به تعبير صاحب جواهر اين تنزيل و الحاق غير از قياس محرم چيز ديگرى نيست، چرا كه اين مورد از امثال «رجل شك بين الثلاث و الاربع» نيست كه عرف از آن مثال بفهمد و لذا از آن الغاء خصوصيت نمايد، براى اينكه طلاق احكام خاص خودش را از قبيل حضور شاهدين، حق رجوع و غيره دارد و شباهت فسخ قبل از دخول به آن در اينكه هر دو فسخ نكاح قبل از دخول اند دليل نمى‏شود كه تمامى احكام طلاق و يا خصوص تنصيف مهر توسط آن در مورد فسخ به اختلاف دين هم بيايد .


    7-آيا روايت ابى بكر حضرمى دلالت دارد كه فسخ به اختلاف دين در تمامى احكام به منزله طلاق است ؟


    ج) امام صادق (ع) در اين روايت مى‏فرمايد: «اذاارتد الرجل المسلم عن الاسلام بانت منه امرأته كماتبين المطلقة» (وسائل الشيعه، باب 6، من ابواب موانع الارث، ج 4، ج 17، ص 386) اشكال آن اين است كه اين روايت از نظر عرف چنين ظهورى را ندارد كه جدايى حاصل از اختلاف دين را در تمامى احكام نازل منزله طلاق بكند، و محتمل است كه مقصود از آن، تشبيه در خصوص عدم حرمت ابدى باشد يعنى همان طورى كه در طلاق، زن مطلقه بر او حرام ابد نمى‏شود، در فسخ مذكور هم حرام ابد نمى‏شود، لذا حتى مرتد فطرى هم طبق تحقيق، اگر توبه كند، مى‏تواند او را دوباره بگيرد .


    8-تقريب وجود اجماع مركب در اثبات نصف مهريه قبل دخول بواسطه فسخ به اختلاف دين چيست و چه اشكالى دارد ؟


    ج) قول به استحقاق نصف مهريه، مقتضاى وجود اجماع مركب است، به اين بيان كه: با توجه به اينكه دو قول بيشتر در مسئله وجود ندارد و احداث قول ثالث كه بگوييم كه اصلاً مهرى لازم نيست خرق اجماع گذشتگان بر قول به نصف يا تمام مهر است، و در نتيجه قول باطلى خواهد بود، پس قائل به لزوم نصف مهريه كه قدر متقين از قولين است شده و نسبت به مازاد بر آن اصل برائت را جارى مى‏كنيم . اشكال آن اين است كه : اولاً: اگر بنا شود كه احداث قول ثالث خلاف اجماع مركب و ناصحيح باشد بعد از قول به تعلق نصف مهريه از باب قدر متقين بين قولين، نسبت به نصف ديگر مهريه نوبت به اجرا اصل برائت نمى‏رسد چرا كه مقتضاى استصحاب اين است كه همه آنچه كه با عقد بر گردن زوج آمده بود، بر ذمه او باقى باشد- البته بنابر مبناى مشتهر بين قوم كه استصحاب را در شبهات حكميه جارى مى‏دانند و يا بر اساس قاعده مقتضى و مانع، طبق بعضى از تقريبات مختلفى كه در آن هست- بالاخره اگر اجماع مركب را تمام بدانيم بايد بگوييم كه همه مهر بر گردن زوج هست . ثانياً: اين اجماع مركب منجربه اجماع بسيطى كه مقبول باشد، نمى‏شود چرا كه نتيجه آن عدم قول به فصل است نه قول به عدم الفصل، و اجماع مركبى حجيت دارد كه برگشت آن به اجماع بسيطى كه مفاد آن قول به عدم الفصل است باشد . در اينجا كه مشهور قائل به وجوب تمام مهر و برخى قائل به وجوب نصف مهر شده‏اند و هر كدام دليل قوى خود را كه ادله محكمى نيست ذكر كرده‏اند و هر كدام هم دو قول ديگر را نفى مى‏كنند، يعنى قائل به تصنيف مهريه، هم قول به تمام مهريه را نفى مى‏كند و هم قول به انقضا مهريه را و هكذا قائل به تمام مهريه، هم قول به تصنيف را نفى مى‏كند و هم قول به انتفا را، پس نتيجه اين اجماع مركب، عدم قول به فصل مى‏شود نه قول به عدم فصل كه حجت بشود .


    9-نظر استاد مدظله در مورد حكم مهريه در صورت اسلام زوج قبل از دخول چيست ؟


    ج) از آنجايى كه مقتضاى قاعده استحقاق تمام مهريه با اجرا عقد نكاح است، و دليل خاصى بر تنصيف در صورت تحقق فسخ بواسطه اختلاف در دين، قبل از دخول، وجود ندارد، بنابراين تمام مهريه را بايد زوج مسلمان شده به زن كافره‏اش بپردازد .


    10-حكم مهريه در صورت اسلام بعد از دخول چيست ؟


    ج) اگر فسخ نكاح بعد از دخول صورت پذيرد، چه زن مسلمان شود و يا مرد، در اين صورت چون تمام مهريه با دخول استقرار پيدا كرده است، قهراً زن تمام مهريه را مستحق مى‏شود و در اين صورت اگر چه مقتضاى قاعده اين است كه‏ چون فسخ صورت گرفته است، پس زن مهرالمثل را مستحق بشود، نه مهرالمسمى را، چرا كه قرار انجام شده، در عقد بوسيله فسخ از اعتبار افتاده است ولكن صاحب جواهر مى‏فرمايد كه از نظر نص و فتوى، اتفاق بر اين است كه، برخلاف قاعده مذكور، زوج در صورت فسخ به اختلاف دين بايد همان مهرالمسمى را بدهد و به عبارت ديگر فسخ در اينجا نظير طلاق است .


    11-نظر صاحب جواهر در تقارن اسلام زوجين چيست و اشكال استاد مدظله بر آن را بيان كنيد .


    ج) صاحب جواهر مى‏فرمايد: اگر اسلام زوجين مقارن با يكديگر باشد، به اينكه آخر شهادتين آنها همزمان باهم تحقق پيدا كند در اين صورت ديگر فسخى در كار نخواهد بود . لكن اين معنايى كه ايشان براى تقارن كرده‏اند به نظر ناصحيح است، چرا كه در اين گونه مسائل كه فقها مسئله تقارن را مطرح مى‏كنند، اگر چنانچه مقصود از تقارن، مفهوم ذمى آن باشد، كه حتى يك آن لايتجزايى هم يكى از ديگرى جلوتر نباشد، چنين تقارنى را چه كسى مى‏تواند احراز كند ؟ لذا بطور مكرر عرض كرديم كه مقصود از اين تقارن‏ها تقارن عرفى است، به اين معنا كه عرف بگويد كه اينها باهم مسلمان شده‏اند و اين معنا با فرض گفتن شهادتين توسط هر يك پس از ديگرى هم عرفاً تحقق مى‏يابد و نيازى به احراز تقارن ذمى به اينكه حتماً شهادتين آنها باهم تمام بشود ندارد، كما اينكه ظاهر متفاهم از روايات و بلكه اجماع‏ها و فتاوى هم، اعتبار تقارن عرفى است . مثلاً اينكه در روايت مى‏فرمايد كه نصرانى اى است كه زنش مسلمان شده، پس او هم اسلام آورده است ... . ظاهرش اين است كه يك مدتى نصرانى، كفر را بعد از او داشته است، اما آنجايى كه اسلام آنهااتصال عرفى داشته باشد كه تقارن عرفى متحقق بشود، مسئله فسخ مذكور در روايات و همين طور اجماع‏ها و فتاوى فقها اين صورت را نمى‏گيرند .


  •   خودآزمایی
  • 1 - اقوال در مسأله مهريه زوجه در صورت اسلام قبل از دخول زوج را بيان کنيد.
    2 - نظر مشهور را در مورد تمسک مهريه، بيان فرمائيد.
    3 - علت فتواي صاحب جواهر در انتفاء مهريه را توضيح دهيد.
    4 - به نظر استاد(مدظله) چرا نمي توان فسخ قبل از دخول را به منزله طلاق بگيريم؟
    5 - بيان استاد را در مدلول روايت خضر چگونه است؟
    6 - استدلال به اجماع مرکب در استحقاق نصف مهريه را تقرير فرمائيد.
    7 - اشکالات استاد به اجماع مرکب را تقرير فرمائيد.
    8 - حکم مهريه بعد از دخول در صورت اسلام چيست؟
    9 - نظر صاحب جواهر را در مورد تقارن اسلام زوجين بيان فرمائيد.
    10 - تقريب استاد از تقارن اسلام زوجين را بيان فرمائيد.
  •   تمرین
  • 1 - دخول به شبهه يعنى چه و چه احكامى بر اساس آن ثابت است ؟
    2 - ملكيت مستقر و ملكيت متزلزل يعنى چه و مصاديق ملكيت متزلزل كدامند ؟
    3 - اجماع مركب و بسيط يعنى چه؟ آيا حجتند يا خير ؟
    4 - بيع سلف يا سلم يعنى چه؟ و شرائط صحت آن چيست ؟
    5 - ملكيت در عقود با عقد حاصل مى‏شود يا با قبض ؟
    6 - آيا عقد به اسباب اطلاق مى‏شود يا مسببات ؟
    7 - در چه مواردى اختيار زوجه بين زوجات با زوج است و در چه صورتى موكول به قرعه مى‏شود ؟
    8 - آيا دليل خاص بر تنصيف مهر در صورت فسخ بواسطه اختلاف در دين، وجود دارد يا خير ؟
  •   طرح تحقیقاتی
  • 1 - ثبوت مهريه در صورت اسلام زوج با بقاء زوجه كتابى بر دين خود . (قبل از دخول- بعد از آن- ثبوت نصف مهر يا تمام مهر- همسر كتابيه و غير كتابيه- صورت محكوميت مهر و غير محكوميت مهر و ... )
    2 - احكام تقارن در مسائل فقهى (تقارن حقيقى و عرفى- تطبيقات و مصاديق)
    3 - موارد فسخ در عصر حاضر .
    4 - تعارض استصحاب با اصول ديگر و امارات .
    5 - سببين عقد نكاح براى ملكيت مهريه .
    6 - آيا استصحاب اصل است يا اماره ؟