• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 

10/11/77 شنبه

درس شماره (57) كتاب النكاح / سال اول

بسم الله الرحمن الرحيم‏

يكى از رواياتى كه استدلال شده براى حرمت نظر به وجه و كفين اين روايت است عن حسن بن محبوب عن داوود بن ابى يزيد العطار عن بعض اصحابنا قال قال ابوعبدالله عليه السلام اياكم و النظر فانه سهم من سهام ابليس و قال لا بأس بالنظر الى ما وضعت الثياب اينكه در اينجا نقل شده متن روايت اين شكلى است ولى نسخه‏اى كه ما نگاه كرديم از تهذيب با دو تا نسخه خيلى معتبر اينها كه مقابله كرده بوديم همينجور است.
01:04

ولى بعضى از مثل وسائل و ظاهراً وافى و ترتيب التهذيب اينها عبارت اينجور است لابأس بالنظر الى ما وصفت الثياب و صفت دارد حدائق هم مثل اينكه متن وَضعت يا وُضعت نقل كرده ولى استدلال بر مطلب كه مى‏كند پيداست كه و صفت اصل نسخه ايشان و صفت است از نظر چاپى غلط ذكر شده، از نظر مطلب به نظر صحيح‏تر همان وَصفت مى‏آيد مى‏خواهد بگويد بر اينكه اياكم و النظر فانه سهم من سهام ابليس و بعد فرمود بر اينكه آن قسمتى از بدن كه ثياب توصيف مى‏كند او را كه گفتند كه مثلاً يك لباس رقيقى پوشيده كه بدن نما است با ساتر توصيف مى‏شود پايش چه جور است دستش چه جور است شكمش چه جور است مثلاً صورتش چه جور و گردنش چه جور كه خود ثياب واصف است توصيف كن آنكه تحت الثياب است اشكالى ندارد يعنى با ثياب انسان نگاه كند با ثباب واصفه اشكالى ندارد چنين نظرى خيلى از اين، به حساب از نظر ادبى يك قدرى روشن‏تر است چون حذف مفعول بلاواسطه متعارف‏تر است تا بعد از موصول لابأس بالنظر الى ما وصفته الثياب اين جور مى‏شود هاء وصفته چيز شده الحذف عند هم كثيراً منجلى فى عائد منتسب ان انتسب لفعل أو وصف ظاهراً كمن يرجوا يهب يا ترجوا مثلاً يهب مفعول بلاواسطه آن حذف شده باشد يعنى ما وصفته الثياب اگر ما وُضعت‏
بخوانيم بايد اينجور معنا كنيم ما وضعت عليه الثياب مفعول مع الواسطه به واسطه حرف جرش بايد بگوييم حذف شده اين به آن شيوع اولى نيست.
03:42

اين روايت استدلال شده كأنه آنكه در ذيل قرار داده مى‏گويد فقط با حائل اشكال ندارد ولى بى حائل حرام است نگاه كردن به اين استدلال كردند براى حرمت نظر به وجه و كفين.
04:09

منتهى بحث در اين بوده كه خوب اين روايت را ما چه جور حمل كنيم ما با حائل اشكال ندارد با حائلى كه توصيف مى‏كند آن چيزى را كه تحت الحائل است خصوصيات او را به ما مى‏نماياند حالا فرض كنيد يحكم كسى يا بالاتر عورت كسى اگر يك ثياب واصفه باشد جايز است نگاه كردن با ثياب واصفه يا بين السرة و الركبه با ثياب واصفه جايز است نگاه كردن اين چه چيز است كه تعبير مى‏كند لابأس مثلاً بما وصفته الثياب اينها آمدند حالا عورت را بگوييم اين يك آيه تخصيص حالا هر چه هست بعضى‏ها براى خاطر اين گفتند كه اين صورت ازدواج را مى‏خواهد بگويد اين قرينه است يك وقت خاصى را مى‏خواهد بگويد كه در آنجا در روايات ازدواج هست كه ترقق له الثياب زن ثياب خودش را ترقيق مى‏كند كه با لباس فى الجمله خلاصه آن لباسهاى رقيق توصيف كند محتواى خودش را آن تحت الستر را چيز كند اينجور معنا كردند، بعضى‏ها هم اين را حمل كردند مثلاً غير از وجه و كفين خوب بحث اين است كه غير از وجه و كفين اگر واصف باشد در غير باب ازدواج مى‏شود گفت جايز است كه اگر يك بدن نما اگر يك كسى لباسى پوشيده باشد مى‏شود نگاه كرد با لباس بدن نما اين خيلى مشكل است فقهى فتوا به جواز اين بدهد اگر غير باب ازدواج بگيريم، چيز ديگرى كه اين صاحب كتاب اسداء الرغاب قائل شده مى‏گويد مراد از توصيف، توصيف به تمام معنا نيست كه زنگش را هم توصيف كند رنگش آيا سفيد است سياه است زرد است چه جور است اينها را هم توصيف كند چون مراتب دارد براى توصيف معنايش اين است حجم آن را توصيف كند چاق است لاغر است مثلاً اينجور چيزها را توصيف كند و چون قابل تشكيك است مفهوم توصيف مراد در اينجا اين است و بعد هم مثال مى‏زند مى‏فرمايد كه در آن قصه‏اى‏
كه براى حضرت زهرا دستور داد تابوتى براى حضرت درست كردند آنجا حضرت ايراد كه كرده بود مى‏گفت اين چه چيز است كه يك چيزى مى‏اندازند روى اشخاص و اين توصيف مى‏كند زنها را، او مى‏گفت چيزهاى بدن شما كه روى اشخاص نمى‏انداختند كه يعنى چيزى بود كه مشخص بود كه مرد و زن بودن اينها مشخص از ذيلش استفاده مى‏شود كه مرد و زن و اينها مشخص بود كه او دارد ندارد موى بلند دارد، ندارد، اين حرف كه در حقيقت حجم را توصيف مى‏كرد مو از موى بلند بودن اينها توصيف مى‏كرد آن چيزهايى كه مى‏انداختند روى ميت آن وقت بعد تابوت درست كردند حضرت فرمود خيلى چيز خوبى است ديگر اين مرد از زن تشخيص داده نمى‏شود بعد از اين تابوت و اينها خلاصه ايشان مى‏خواهد بگويد مراد از ما وصفت توصيف اندام است چاق و لاغرى است اينجور چيزها نه مراد بقيه جهات ديگر.
08:28

پس از اين روايت مى‏گويد ما اين جور استفاده مى‏كنيم كه بدون حائل اشكال دارد بله يك حائلى باشد اندام شخص را نشان بدهد آن برايش بأس نيست البته او هم ايشان مى‏گويد بأس ولو احياناً در مقام كراهت هم استعمال مى‏شود ولى چون نفى بأس در اينجا كرده گفته بأسى در كار نيست و خارجاً به حسب روايات ديگر ثابت است كه اندام هم پيدا شده باشد آن هم كراهت دارد پس نفى بأسى كه در اينجا هست نفى حرمت است نه نفى تنزيهاً هم نفى كرده باشد كه لاكراهة و لاحرمه اين مراد اين است كه لايحرم مراد از اين خصوص اين به قرينه كراهت داشتن با ساتر چون كراهت دارد اين مراد اين است كه لابأس يعنى لايحرم نه اينكه تنزيهاً هم چيز نيست آن وقت اينكه لايحرم شد صدرش ديگر تقريباً صراحت پيدا مى‏كند در تحريم كه حرام است بدون ساتر نگاه كردن و قدر متيقن ايشان در همه اينها غالباً هم مى‏گويد، مى‏گويد قدر متيقن از اينها وجه و كفين است كه سهمى از سهام ابليس است نمى‏شود وجه و كفين را خارج كرد از آن يا منحصر به وجه و كفين است چيزهاى ديگر كه مستور است شيخ هم دارد در كلماتش آن وقت با غالباً مستور است يا منحصراً مراد وجه و كفين است يا وجه و كفين قابل اخراج و چيز نيست كه‏
او را خارج بكند قدر متيقن او است پس دلالت مى‏كند كه نظر به وجه و كفين جايز نيست اين فرمايش ايشان.
10:33

ما البته عرض كرديم در بحث‏هاى سابق هم عرض كرديم در جلسه قبل هم عرض كرديم كه يك قسمتش را در جلسه قبل عرض كرديم كه آنكه ما مسلم نمى‏شود اخراج كرد عبارت از وجهى است كه موى شخص هم باز باشد همينجورى انسان نگاه مى‏كند با صورت باز مكشفاتى كه صورتشان و مويشان باز است آن مسئله جذب و نمى‏دانم خطرات و سهام ابليس و اينها در آنجا خيلى قوى و محكم است اما اگر مو را تمام اينها پوشانده باشند فقط گردى صورت محفوظ باشد آنجور كشش، با اينكه مو هم باز باشد آن جهات ديگر، چون يكى از احدالجمالين در تعبيرات و آنها هست خود مو است يك كسى اصلاً مو نداشته باشد سرش يا بسته باشد آن كشش چيزى ندارد آنكه قدر مسلم است نمى‏شود اخراج كرد صورتى است كه موى شخص هم باز باشد و صورت هم باز باشد آن مورد مسلم از آن مواردى است كه خطرات و امثال اينها در آن صورت هست اما اگر با ستر سر و گردن تمام اينها فقط به مقدار غالب صورت باز باشد اين را اگر ادله رواياتى دليلى بر تخصيص داشته باشيم بگوييم نمى‏شود تخصيص بزند اين را نمى‏توانيم بگوييم اگر داشته باشيم حالا اگر كسى مناقشه كند آن يك حرف ديگرى است.
12:18

س:؟ ج: آن نه، اين مورد را نه اين خيلى، عرض كردم مگر به يك معناى ديگر بكنيم چون قدر مسلم فرد ظاهر خارج در كار همين است كه آنكه مستور است و چيز است و كشش و سهم است و مى‏بينند و اشخاص همين است كشف عورت كه نيست كه چيز بكنند بگويند يا كشف شكم اشخاص اينكه سر و صورت و مو است اينها است كه همه چيزها، پيداست كه يك چيز غالبى بايد باشد محل ابتلاء عموم بايد باشد محل ابتلاء عموم همان مو است و صورت و اينها، اينها است كه يك كشش خاصى دارد و گردن و اين قسمت‏هايى كه با اينها اگر همين مكشفاتى كه معمولاً هستند كه‏
اينها واضح است اين صورت‏ها البته نمى‏شود اگر دليلى بخواهد اين صورتها بخواهد بگويد جايز است با اين روايت بايد فكر كنيم چه جور مى‏سازد يا نه ممكن است كسى بگويد نمى‏سازد البته يك وجه ديگرى ما در اينجاها قائل هستيم كه با اينها ممكن است بگوييم.
13:28

اين يك وجه است كه ما بگوييم از اينها معنايى اراده شده كه قابل تخصيص نيست به اين مطلب اصرار دارند اين را ما نمى‏توانيم بگوييم بله خوب بگوييم اطلاق قضيه فرض كنيد فوقش اين را بگويد مى‏گيرد صورت وجه و كفين اينها را حتى با ستر بقيه جهات بالاطلاق شامل است بالعموم شامل است چرا ما دليل بر خروج چه باشد اين يك جهت كه ما مى‏توانيم اگر ادله ديگرى باشد.
14:04

ولى اصل اينكه ببينيم ما خود اين دليل هست يا نه ما يك مرتبه دليليت اين را بالعموم، بالاطلاق قبول داريم بعد بايد ببينيم آيا مخصصى وارد شده يا نه بگوييم اگر وارد شده باشد تخصيص هم مى‏توانيم بزنيم ولى وارد نشد خوب بايد اخذ كنيم، حالا ببينيم اين ذاتاً صلاحيت استناد دارد يا ندارد.
14:28

ما در اينكه مى‏گويد النظر سهم من سهام ابليس خوب ما مى‏دانيم كه از اين به آن وجه اطلاق مراد نيست آن را عرض كرديم سهم به بعضى از نظرها عبادت است نظر به عالم عبادت است نظر به مادر، پدر امثال اينها عبادت است به حسب روايات پس اين مراد يك نظر خاصى است و اين به قرينه مقام آنها فهميدند، فهميده شده صحبتى شده بعد در يك دفعه كه ابتداءً اينها گفته نمى‏شود كه يك دفعه يك جمله‏اى حضرت تعبير كرده باشند در جلسه مسائلى طرح مى‏شود بعد در ضمن جلسه يك چنين عبارتى گفته مى‏شود اين ملحوق و مسبوق به يك خصوصياتى است كه اين عبارتها گفته مى‏شود در آن خصوصيات دايره مطلب محدود بوده، آن وقت محدود كه بوده چه چيز مراد است در اينجا ممكن است مراد همين باشد كه شما مى‏گوييد به اجانب، به اجنبيات نگاه كردن حرام است سهمى از سهام ممكن است اين باشد، ممكن است مراد از اين، عبارت اين باشد نظر شهوانى نگاه كردن‏
سهمى از سهام ابليس است كه شخص را با اين مى‏خواهد صيد كند به زنا و به آن فحشاء و منكرات چيزى بكشد چون شهوت مقدمه براى اينها است اياكم والنظر كه آن زنا العين است و از آن حرفها، ممكن است نظر شهوانى باشد، بعد از اينكه قرار شد اين يك محدوديتى داشته باشد ما به چه دليل مراد از نظر را نظر به اجانب بگيريم كه به تعبير آقايان مى‏گويند چه بد قيافه باشد چه خوش قيافه باشد بد قيافه كه اصلاً كفاره دارد نگاه كردن آن، يا خوش قيافه كه جذبه دارد مى‏گويد از اين كلمه نظر به طور عموم اراده شده نه مسائل آنها كه جنبه‏هاى شهوانى و فلان و اينها نه به طور عموم اراده شده و ما نمى‏توانيم مراد اين است.
16:34

ممكن است عموم اراده شده باشد ولو حكمتاً كه شارع حساب حكمتاً حساب كرده ديده كه ما اگر بگوييم يك قسم خاصى آن شهوانى آن حرام است غير شهوانى حلال است چون در تشخيص صغراياتش خيلى قابل اشتباه است خوب منشاء سوء استفاده زياد مى‏شود كه اشخاص از اين، بگويد نه من تحريك نمى‏شوم چه جور خوب براى خاطر اين مثلاً قانون عمومى چيز كرده باشد و به نحو حكمت گفته باشد سهم من سهام ابليس، يا اصلاً سهم من سهام ابليس مراد اين باشد كه يعنى حرام است گناه سهمى است از سهام، كارى به اين نداشته باشيم كه تحريك مى‏شويم شهوت‏انگيز، يعنى گناه است خود گناه سهمى است از سهام ابليس كه انسان را صيد كرده و چيز هم شده ممكن است مراد اين باشد، و ممكن است مراد از اين النظر يعنى به زيباروها اگر كسى نگاه كند سهم من سهام ابليس خوب زيباروها به حسب نوع كشش هم دارد جذب هم دارد تالى فاسد دارد امثال اينها و بگوييم اجماعى هم هست اگر به زيبا و به طور مطلق حرام باشد ولو شهرت حاصل نباشد به غير زيبارو هم نمى‏شود نگاه كرد اين اجماعى است كه به قيافه‏اى كه تحريك نمى‏كند شخص را منتهى طرف خوش سيما است اين حرام باشد معلوم مى‏شود به طور كلى اجماع هست كه ديگر تفصيل نيست بين قيافه هر چه نامحرم باشد حكمش همين است ممكن است اينجور باشد ممكن است مراد خصوص صورت شهوت باشد يعنى نگاههاى شهوانى كردن كه كثيرى از موارد نظر هم همينجور
هست اين سهم من سهام ابليس بله نظرهايى كه شهوانى نيست معمولاً مثل با لباس با ساتر آنها لابأس حالا با نظر نگاه مى‏كند چون آن كشش را ندارد ساتر است حالا بدن ديدن اينجور نيست كه عين خود چيز ديده شود آنها جنبه شهوانى دارد اشكال دارد چون اين محتملات در كار هست و ما هم مى‏دانيم دايره دايره وسيع كلى نيست تا ما بياييم هى بگوييم تخصيص مى‏زنيم قدر متيقن از تخصيص از اول ما مى‏دانيم يك چنين القايى نشده كه نظر به هيچ چيز نبايد به موجودى از موجودات عالم نبايد نگاه كرد نه به مرد نه به زن نه به انسان نه به حيوانات ديگر نه به موجودات، يك دايره محدودى است در صحبتها مشخص بوده آن دايره خوب محتمل است مراد عبارت از شهوانى باشد چون محتمل است نمى‏شود به آن تمسك كرد.
19:34

س:؟ ج: نه اين عنه الثياب اين خيلى خلاف ظاهر است وضعت عنه الثياب اين مخصوصاً در دنبال اياكم و النظر فانه سهم من سهام ابليس دنبال اين عنه الثياب خيلى بعيد است كه مراد اين باشد همان وصفته الثياب امثال آنها احتمال اقرب عبارت از آن است خوب اين هم دليل نيست.
20:20

يكى از ادله‏اى كه استدلال كردند براى حرمت روايت خثعميه است كه آن زن خثعميده امرة من خسئم در منا آمد يك سوالى از حضرت داشت آنجا فضل نگاه كرد به او فضل بن عباس همراه رديف حضرت سوار مركوب حضرت بود شتر حضرت بود خوش سيما بود فضل خوب جوان و خوش سيما بود هم زن نگاه به او كرده او هم به فضل نگاه كرد حضرت با دستش صورت فضل را بر مى‏گردانده نمى‏گذاشت نگاه كند مى‏چرخاند به طرف ديگر و در آنجا تعليلى دارد كه اين شاب و شابه خشيت ان يدخل بينهم الشيطان و تعليل آورده اين را استدلال كردند فخرالمحققين در اينجا استدلال كرده بر حرمت نظر و نظر هم مرد به زن و هم زن به مرد اينها استدلال كرده براى حرمت بعد يك ان قلت، قلت دارد او اين است كه ان قلت اين نظرى كه اينها مى‏كردند نظر ريبه‏اى بوده نگاه مى‏كردند و او مورد بحث‏
نيست با تلذذ نگاه كردن حرام است همه قائلين به استثناء هم اين را، قائل به استثناء نيستند او حرام مى‏دانند اين دليل نمى‏شود استدلال كرد به مورد بحث.
22:33

بعد فخرالمحققين جواب مى‏دهد كه درست است مورد چنين بوده ولى تعليلى كه ذكر شده خصوصيت مورد را القاء مى‏كند مى‏گويد چون جوان است زن جوان است و مرد جوان، اينها زمينه مطالب هست كه شيطان مداخله كند حالا كار اينكه آيا اينها عن ريبة دارند نگاه مى‏كنند آن هم عن ريبة دارد نگاه مى‏كند اين مسائل براى اين تعليل نياورده علتش اين مى‏گويد زن جوان، مرد جوان به هم نگاه كنند اين سهمى از سهام ابليس است و نبايد يك چنين چيزى واقع شود به اين علت تمسك كردند و محقق كرجى هم اينها را جواب‏هايى مى‏دهد از اين و.
.
.
23:23

(از اينجا تا آخر درس به مدت 15 دقيقه حدود 5 - 6 برگ ضبط نشده) «والسلام»