17/9/77 سه شنبه
درس شماره (50) كتاب النكاح / سال اول
بسم الله الرحمن الرحيم
ديروز راجع به اينكه ما ادله عامهاى داريم براى لزوم ستر يا نه اين را بحث كرديم و عرض شد كه ادله عامهاى ما نداريم ادله خاصه را هم بعداً بحث مىكنيم بحث كه مىخواهيم امروز عرض كنيم يك مقدار اولش اينكه راجع مسئله نظر و حرمت نظر ادله عامهاى داريم تا بعد بحث در مخصصات بكنيم يا نه، چندين دليل به عنوان دليل عام دركتب برخورد شده ادله خاصه هم بعداً نقل خواهد شد يكى همين آيه حمل به غض است كه قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم به اين آيه تمسك شده و عرض كرديم مرحوم آقاى داماد اين آيه را دليل از عمومات ادله تحريم نظر دانستند و فرمودند فرق نمىكند (من) در اينجا را من تبعيض بگيريم يا غير تبعيض، و ما عرض كرديم عكس فرمايش ايشان، ما عرض كرديم اين جزء ادله عامه نيست دليل عام بر حرمت نظر نيست چه من تبعيض بگيريم چه نگيريم عكس فرمايش ايشان و عرض كرديم اگر من را من تبعيض بگيريم معنايش اين مىشود كه چون تبعيض من بر سر بصر در آمده و بصر اسم براى ديده است براى چشمى كه مىبيند آن وقت ديده و عين، بعضى از عين خائنه داريم عين غير خائنه مثل يد، يد امينه داريم و يد خائنه غاصب يدش، يد خائنه است كسى كه جنبه غصب و اينجور چيزها نيست از طرف شارع يا از طرف مالك مأذون است در تصرف و يا تحت يد قرار دادن يدش امينه است چشم هم بعضى چشمها خائنة الاعين است كه خداوند مىداند كدام چشم، چشم خائن است كدام چشم، چشم خائن نيست مىداند آن وقت مىخواهد بگويد آيه قرآن مىفرمايد كه چشم خيانتكار را شخص غض بكند پايين بيندازد مشاهده نكند حالا چشم خيانتكار چه چشمى است اين بايد سنت تعيين كند اگر از روى شهوت باشد خيانتكار است به مو و بدن و عورت و اينجور چيزها نگاه كند خيانتكار است ولى اگر به وجه و كفين نگاه كند آيا اين جزء عين خيانتكار
است يا نه تا امر به غض داشته باشد خود اين آيه چيزى از آن در نمىآيد بايد سنت تعيين تكليف كند پس بنابراين من من تبعيض شد دال است اگر من هم تبعيضى نشد كه عقيده ما هم اين است كه من، من تبعيضى نيست مثل واغضض من صوتك مىماند در لغت هم نوشتند غض طرفه و غض من طرفه هر دو را به يك معنا گفتند غالب لغويين اين را دارند و من، من تبعيضى نيست مع ذلك كه ما مىدانيم امر به غض نمىخواهد بگويد به هيچ موجودى از موجودات نگاه نكنند و تناسب حكم و موضوع اقتضاء مىكند يك حدودى داشته باشد به عقيده حدى را كه تناسب حكم و موضوع اقتضاء مىكند همين است كه آن را كه دستور ستر دربارهاش شده كه ديگران بايد ستر كنند تا چشم اشخاص نيفتد به او براى خاطر اين بايد ستر كنند اين هم بايد نگاه نكند آن مقدمه است براى نيفتادن چشم، چشم هم بايد نگاه نكند مراد چشمش از آن چيزهايى كه شارع عنايت دارد كه مستور باشد و از چشم اينها مخفى بماند به آنها نبايد نگاه كند.
س:؟ ج: بله آن هم همينجور چيزى دلالت ندارد براى اينكه حالا چه چيزى دستور ستر داده شده يا نه بيشتر از اين دال نيست، س:؟ ج: نه اينكه مفهوم هم دارد مفهوم نه ندارد اين بيشتر از اين متعرض نيست اين فعلاً متعرض صورتى است است كه دستور گفتند كه ستر كنيد كه ديگران نبينند و به ديگران هم مىگويد شما نگاه نكنيد ما دستور ستر هم داريم كه شما نگاه نكنيد اين همان مربوط به او باشد.
خلاصه ما از اين بگوئيم پس وجه و كفين مستثناء نيست اين از ادله چيز نيست.
بعد مىماند دليل ديگرى س:؟ ج: بله آن يك حرف ديگرى است اين خودش بما هو نمىتوانيم بايد وجوب
ستر را اگر اثبات كرديم خوب دليل اما يك دليل ديگرى مرحوم آقاى خوئى استدلال كردند و كسى نقل مىكرد يك رسالهاى قبلاً نوشته شده در اين اواخر به نام اسداء الرغاب يك نفر از هنديها نوشته الف، سين، دال، الف، همزه بر وزن افعال و آخرش هم همزه است الرغاب باغين فى مسئله الحجاب كسى ديده بود تعريف هم مىكرد من رسالهاش را ندارم اگر آقايان دارند ما نگاه كنيم مطلبى دارد چيزى دارد كسى مىگفت رساله خوبى است گفت در آنجا يكى از هنديها سيد محمد باقر لكحنو آن سيد محمد باقر، گفت اين مطلبى را كه آقاى خوئى اينجا دارند در آنجا هم هست حالا آقاى خوئى از آنجا اخذ كردند توارد خاطرين است آن را مىنمى دانم آن مىگفت آنجا هست.
اينها بيانى دارند كه از خود آيه استفاده مىشود حرمت نظر على وجه الاطلاق بيان فرمايش ايشان كه آقاى خوئى دارند فرمايش ايشان اين است مىگويد آيه مىگويد لايبدين زينتهن الا ماظهر بعد هم دارند كه ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن الى آخر ايشان مىفرمايند كه بداء به معناى ظهر است بدا فلان شيىء بدات لهما سوئاتهما آدم و حوا يعنى ظهر سهما ساتر از بين رفت عور شدند مكشوف العوره شدند مكشوف السوئه شدند اگر گفتند بر اينكه ابدا معنايش اين است كه لخت شدند كسى اگر لخت شود هيچكس هم نباشد ابداء گفته مىشود ابداء اين است كه ساتر كنار برود اگر كسى بخواهد نگاه كند مانعى نباشد چون حائلى نيست بالفعل لازم نيست كسى هم باشد هيچ كس هم نباشد صحيح است كه بگويند اين شخص ابدى سوئة يعنى ستر را برداشت ساتر را برداشت هيچكس هم نيست صدق مىكند ابداء شيىء ولى ابداء لشخص خوب اين قهراً بايد شخصى باشد تا ابدا له صدق بكند اين بدون وجود شخص نمىشود بدون وجود ناظر ابدا له گفته نمىشود اما ابداه كه متعلق شود ابدى فرجه ابدى يده ابدى وجهه اينها در آن نخوابيده كه كسى هم باشد آن اعم است كسى باشد يا كسى نباشد اين مطلق است و آيه قبلى كه مىگويد لايبدين زينتهن الاماظهر مىگويد ابداء ماظهر برداشتن ساتر از ماظهر جايز است بلاساتر بودن و در غير ماظهر حرام است و ماظهرش جايز است
تناسب حكم و موضوع اقتضاء مىكند صورتى راكه قطع داريم ناظرى در كار نيست آن صورت مورد نهى نباشد ولى در جايى كه قطع به عدم ناظر نداريم معرض ديد ناظر هست از كلمه لايبدين زينتهن حالا استثناء آن بماند از آن استفاده مىشود كسى بخواهد لخت شود برود در كوچه و احتمال مىدهد در كوچه يك نفر نامحرم بيايد ببيند او را جايز نيست عمل بلايبدين زينتهن نكرده پس در كلمه لايبدين زينتهن آن قدرى كه حكم تناسب حكم و موضوع اقتضائ مىكند اين است كه شخص با احتمال اينكه يك كسى بيرون مىبيند هست حق ندارد كه مواضع مخفى خودش را از خفاء بيرون بياورد و ظاهر كند اين استفاده متفاهم عرفى اين است آن وقت ماظهر كه عبارت از وجه و كفين مثلاً ماظهر است حالا بگوئيم به حسب روايات او را گفته كه نه آن اينجور نيست مثل سائر بدن، مثل فرج كه نمىشود با احتمال هم جايز نيست شخص عور بخواهد كوچه برود اين جايز نيست از اين لايبدين استفاده مىشود كه جايز نيست و زن تمام بدنش اينها تمام اين حكم را دارد نمىتواند همينجور در كوچه برود با احتمال ناظر، عمل به لايبدين نكرد لايبدين مىگويد ستر لازم است منتهى صورتى كه قطع داشته باشيم ناظرى در كار نيست آن پيداست كه جنبه نفسى ندارد ولايبدين حرمت نفى ندارد منظور اين است كه مبادا يك وقت ديده ود مورد ديد اشخاص قرار بگيرد قهراً متضيق مىشود آن وقت اين لايبدين را كه به معناى اينكه بقيه بدن عورت است به احتمال هم نمىشود كشف كرد از اين معنا يك مقدارى ماظهر استثناء شده صورت جزء زينت مخفى نيست كه با احتمال اينكه شايد يك كسى ببيند حتماً يك چيز بيندازد به روى صورتش، شايد كسى صورتش را ببيند نه اين مجاز است با زمينه احتمال حالا بنابر اينكه ماظهر وجه و كفين باشد در زمينه احتمال اينكه يك كسى ببيند و مقطوع نيست مىتواند صورت خودش را پوشيد نزند مكشوف نگه دارد با احتمال اين صورت اول مىخواهد بگويد كه وجه و كفين مثل سائر اعضاء بدن زن نيست كه حتى با احتمال لازم الستر باشد اين راجع به اين آيه اما آيه ولايبدين زينتهن الا لبعولتهن الى آخر آن فرض رؤيت رأس شده منتهى در ناظرين مىگويد يك دسته از ناظرين مستثناء هستند غير از اين دسته بقيه
ناظرين شخص حق ندارد ابداء كند زينتش را براى آنها پس فرض شده كه ناظرى در كار هست آن وقت دو دسته كرده مستثناء و مستثناء منه پس اگر كسى بداند كه نظرى در كار هست و غير از آن موارد استثناء ابداء زينت اجازه داده نشده كه اين ابداء زينت بكند استثناء نكردند ماظره را حتى وجه و كفين را هم چون دليل بر استثناء نداريم حتى وجه و كفين را هم اگر بداند مرد به او نگاه مىكند اين بايد اعلام نكند به او نهى از اعلام ماظهر به اشخاص شده و مىخواهد ماظهر باشد مىخواهد ما خفى باشدولى در اصل عورت بودن وجه و كفين عورت نيست كه مانند سائر اجزاء كه با شك هم لازم الستر باشد آن استثناء شده از آن مسئله قبلى در مسئله قبل فرض رؤيت رائى نشده بود آن قدرى كه تناسب حكم و موضوع اقتضاء مىكرد احتمال كافى بود در زمينه احتمال بقيه بدن بايد ستر شود ولى وجه و كفين نه، ولى اگر يقينى شد فرض رائى در كار هست كه لايبدين زينتهن الالبعولتهن مىگويد آنجا ديگر استثنايى از نظر عضو زن استثنايى نيست استثناء از ناحيه ناظرين استثناء هست نه از نظر مواضع زن آنجا هيچ موضع از موضع زن را اعلام و چيزى نيم تواند بلكه به چيز بنابراين پس اعلام كه حرام شد يك مقدمه ديگرى هم ايشان دارند مىفرمايند كه جواز كشف دليل بر جواز نظر نيست همينجورى كه آقاى داماد هم مىفرمودند ممكن است كشف جايز باشد ولى نظر كردن ناظر حرام باشد ولى وجوب ستر و حرمت كشف دليل بر حرمت نظر است چون اين جنبه مقدمى دارد چرا بگوييم شما ستر كنيد چرا مىگويند كشف حرام است نكنيد براى خاطر اينكه نبينند او را از اين استفاده مىشود كه نظر حرام است از حرمت كشف استفاده حرمت نظر مىشود از حرمت كشف ولى از جواز كشف استفاده جواز نظر نمىشود مثل خيلىها گفتند كه مرد مىتواند سر و صورت و موى خودش را بدن خوددش را حتى غيراز عودت نپوشاند ول يزن حق ندارد نگاه كند به او اين هست در مسئله جواز جواز كشف ملازم با جواز نظر نيست ولى حرمت كشف ملازم با حرمت نظر هست از لايبدين زنتهن الا لبعولتهن كه استفاده مىشود كه اگر فرض وجود ناظر شده قطع داشته باشيم كه يك ناظرى هست شخص، زن حق ندارد كشف كند و واجب است ستر
كند از اين كشف، حرمت نظر مىشود بالملازمه كه هست پس ايشان استدلال كردند كه خود آيه جزء ادله حرمت نظر است فرمايش ايشان.
ما فرمايش ايشان را كه حالا در رساله هم گفتند هست به نظر ما محل مناقشه است او اين است كه هم در آيه لايبدين زينتهن الا لبعولتهن كه ما بگوئيم آن آيه صورت علم را مىخواهد بگويد آن هم درست نيست و هم اينكه آيه الا ما ظهر صورت شك را مىخواهد بگويد هر دو آن درست نيست هر دو آن اعم در صورت علم و شك اما آيه لايبدين زينتهن الا لبعولتهن همينجور كه در اصول و اينها گفتند، گفتند احكام روى موضوعات واقعى مىرود نه روى موضوعات معلومه علم شرط تنجز است نه شرط فعليت، ما اين را مىفهميم كه اگر واقعاً ناظرى باشد مبغوض شارع مقدس است كه شخص ارائه بدهد ديدن او را حالا اگر شخص شك داشت كه ناظر هست يا نه يا قاطع شد كه ناظرى در كار نيست و در نتيجه ستر نكرد اين حالا تنجز نداشته باشد استحقاق عقوبت نداشته باشد آن يك مسئله است و حكم واقعى كه اين آيه متعرض او است آن يك مسئله ديگرى است آيه حكم واقعى را در صورتى فرض كرده كه ناظرى باشد ولى آيا معلوم باشد وجود ناظر اينها در آن نخوابيده ناظر باشد اين مبغوض شرع است كشف در مقابل چنين ناظرى چه بداند چه نداند تنجز مسئله ديگرى است پس اين را بگوئيم مخصوص صورت علم است نه مخصوص واقع ناظر است نه ناظر به قيد ان يكون معلوماً.
علم جزء موضوع نيست اين از آنجا كه اختصاص ندارد اما تكليف معرض چيست آيه متعرض نيست.
آيه قبلى كه دارد تعبير مىكند الا ماظهر مستثناء منه را ما بايد حساب كنيم چيست و بعد استثناء را در نظر بگيريم آيا لايبدين زينتهن فقط صورت شك را مىخواهد چيز بكند نهى مىخواهد بكند فقط صورت شك را مىخواهد بگويد بعد با اولويت ما صورت قطع به وجود ناظر را بفهميم نه وجداناً مطلب اينجورى نيست لايبدين زينتهن چه صورتى را كه قطع دارد ناظر اين هست حالا الا ما ظهرش بماند، چه صورتى شك داشته باشد هر دو صورت مشمول نهى لايبدين زينتهن هست وقتى كه هر دو صورت شد الا ماظهر كه بعد ذكر شد وجه ندارد كه ماظهر را
اختصاص بدهيم به صورت شك در اين كه آيا ناظرى هست همينجورى كه مستثناء منه ماهر دو صورت را مىگيرد مورد استثناء هر دو صورت اطلاقش مىگيرد ماظهر هم چه ناظر قطعى باشد چه معرض باشد، الا، قهر كه مستثناء منه چه قطعى باشد چه معرض باشد هر دو صورت را مىگيرد اگر حكم قبلى اطلاق بود اطلاق الحكم بود و استثناء از اطلاق الحكم بود درست بود بگوئيم يك اطلاقاتى در كار هست اين اطلاق در ماظهر نيست خوب شما آنجا ممكن بود بگوئيد براينكه در ماظهر اطلاق نيست منافات ندارد تفصيل باشد بين صورت علم به وجود ناظر و شك حكم قبلى اطلاق حرمت نيست مطلق الحرمة است گاهى سلب العموم است يعنى اول عموم يك چيزى هست بعد خوب به وسيله استثناء اين عموم را سلب مىكنيم گاهى عموم السلب است لايبدين زينتهن عموم سلب است نه اينكه كليت دارد الا در اينكه كليت ندارد اينجور نيست سلب آن عموم سلب است يعنى عالم علم دارى كسى نگاه مىكند لايبدين حق ندارى ارائه بدهى معرض هست يك كسى ببيند حق ندارى اين مال چيز مخفى اما ماظهر استثناء شده اطلاقش اقتضاء مىكند بر اينكه چه بدانى چه ندانى پس بنابراين، اين مىگويد چه بدانى چه ندانى ماظهر استثناء شده علم و جهل فرقى ندارد براى شما و حكم هم اين است كه شما يقين هم داشته باشى كه الان مشخص نگاه مىكند اگر ماظهر شد حق ندارى نگاه كنيد و آن در آيه بعدى همه اگر واقعاً يك ناظرى بود از نظر حكم واقعى هم ممنوع بود اينكه آقاى خوئى مىفرمايند حكم دوم ناظر به صورت علم است و حكم اول ناظر به صورت شك است و قهراً استثنايى كه در آيه اول هست به آيه دوم نمىخورد اين مطلب درست نيست بعد از اينكه گفت شما حق داريد ماظهر را شما ارائه بدهيد قسمتى را كه ظاهر مىشود چه بداند پس بنابراين آيه بعد كه ماظهر، الالبعولتهن آنجا اكتفاءاً آيه قبل ديگر موضع را ذكر نكرده مثل اين است كه شما بگوئيد آقاربا، يا در فلان شرائط نمىدانم چطور و چطور مثلاً حرام است ربا همجنس باشد چه جور باشد ربا حرام است بعد هم مىگوئيم يا ربا استثناء شده از حرمت ربا، ربا بين والد و ولد بين زوج و وزجه يعنى همان ربا كه قبلاً حدودى، استثنايى قرار داديم براى تحريم آن
مابقى تحت الاستثناء هرچه بود كه محرم بود همان محرم بين زوج و زوجه يا بين والد و ولد استثناء خورده ديگر لزوم ندارد در اينجا كه مىخواهيم بگوئيم بين والدو ولد ولو پشت سر همان دوباره يك استثناء على حده بزنيم بگوئيم ربا، ربايى كه همجنس باشد نمىدانم قرضى باشد چه باشد قبل يك استثنايى زدند اين هم يك سنخ استثناعات ديگر راجع به مكلفين زده شده ايه از اين استفاده مىشود همان استثناء ماظهور در اينجا مىآيد منتهى بايد بحث كنيم ببينيم ماظهر عبارت از چيست آن بحث ديگرى است كه بايد بحث شود، اين آيه هم اينجور كه ايشان تقرير كردند از ادله عامه حرمت نظر از ادله عامه نيست.
روايات ديگرى هست كه به آنها تمسك شده به عنوان ادله عامه نظر، النظر سهم من سهام ابليس، النظر مثلاً زنا العين است از اين تعبيرات كم من نظرة أورثت حسرة طويله اين ادله استدلال شده بعضى روايات ديگر هست كه اگر كسى نگاه كند به خانه همسايه چشمش بيفتد به موى زن يا شيىء من بدنه خداوند، لعنت خداوند بر او هست عجله شد من حديث آن را خواستم پيدا كنم بعد آدرس آنرا ما مىدهيم، لعنت خداوند شامل او خواهد شد يا در روايت محمد بن سنان مىگويد كه علت اينكه نگاه كردن به مو تحريم شده براى اين است كه چون تهييج رجال مىشود و بعد خلاصه تعبير مىكند كه مو و ما اشبه آنكه شبيه به مو است اينها حرام است در روايت هست به اين روايات ادله عامه است براى اينكه نگاه كردن حتى به وجه و كفين جايز نيست اين روايات را جواب داده شده.
آقاى خوئى از اين روايت سهم من سهام ابليس ايشان مىفرمايند از تشبيه به سهم كه شده اين سهم تيرانداز كه تير مىاندازد دو حالت دارد حالت اصابه دارد حالت خطاء اين كتابه است كه مرد را تعيين مىكند از تشبيه آن صورتى است كه نگاه، نگاه ريبهاى است كه اين ريبه گاهى تيرش، شيطان خلاصه به هدف مىرسد شخص به زنا مىافتد گاهى به هدف نمىرسد به زنا نمىافتد اين مال مواردى است خوف وقوع در زنا هست كه حالت تردد ما بين اينكه تير بخورد يا نخورد يك چنين حالت ترديدى در آن هست خود همين تشبيه موضوع را صورت ريبه قرار مىدهد
ايشان اينجورى فرمودند شيخ انصارى ايشان تعبير را اينجورى نمىكند ايشان مىفرمايند اين دليل نيست براى اينكه ظاهر اين روايت اين است كه عن شهوة اگر كسى نگاه كند اين سهم من سهام ابليس بيان ديگر نمىكنند آخر به چه دليل كه نظر، نظر شهوت است و مورد بحث ما كه مورد غير شهوانى خارج است بيان نمىكند همين مىفرمايند ظاهرش اين است حالا اينكه آقاى خوئى مىفرمايد نظر صورت ريبه است صورتى است كه خطر وقوع زنا و امثال اينها هست اين موضوع اگر ما بخواهيم بگوئيم اين مطلقات را اگر اطلاقش را ما بپذيريم بايد حمل كردن به فرد نادر باشد نگاه شهوى اينجورى نادر نيست ولى نگاهى كه مقدمه باشد براى زنا اين كم است ولو ترس حكومت باشد از ترس آبروى شخص باشد يا چه جور افراد را خيلى نادرى است مرتكب زنا و امثال اينها شوند نادر است ولى عن لذة نگاه كنند افراد متقى بخواهند مجتنب باشند از اين جهت آن شايع است به خلاف صورت ريبه كه خطر وقوع در زنا يا مثلاً برود تقبيل بكند يا بعضى مقدمات مادون زنا زائد بر مسئله، همه آنها نادر است حمل كردن نظر را به خصوص اين صورت حمل كردن اين حمل كردن به فرد نادر است س:؟ ج:حمل مىشود، حمل نمىشود،در لفظ كلى گفته قيد كه، قيد كه، يكمرتبه ما مىگوئيم خنثى حكمه كذا خنثى خودش يك مصداق بيشتر در عام نداشته باشد از اعلم مىشود تقليد كرد اعلم بيشتر يك نفر باشد از مثلاً موجود واجب الوجود مىشود عبادت كرد سجده كرد يكى بيشتر نباشد آن اشكالى نيست ولى نفس، كه النظر بگويند سهم من سهام در كلمه نظر كه نخوابيده كه ريبه، در آن نخوابيده النظر عن ربية بود ما حرفى نداشتيم حكمى مترتب كرده از اين حكم موضوع را ما متضيق بكنيم بگوئيم پس خنثى است انسان بايد چنين كند محمولى با رشوه مىبينيم اين مخصوص خنثى است اين درست نيست حكمى با رشود روى يك فرد نادر، ولى در موضوع ما هيچ قيدى نزنيم بر آن و حمل به فرد نادر، اين نمىشود امام آنكه شيخ انصارى فرموده حمل به صورت شهوت، البته اينجور نادر نيست
خوب خيلى موقع هست نظر شهوانى است آن اين تالى فاسد را ندارد منتهى وجهش چيست، وجه بيان نكرده .
حالا فرمايش آقاى خوئى را، حالا غير از آنكه حمل كردن مطلق به فرد نادر است من چيز ديگرى هم به نظرم مىآيد آن اين است كه معلوم نيست مراداينكه تشبيه مىخواهد بكند بگويد نگاه كردن مثل تيرى است كه حالت مردد هست كه آيا به نشانه مىخورد يا نه، اين مىخواهد بگويد نظر تير شيطان است كه به شخص اصابه كرده شخص صيد شيطان شده، اين معلوم نيست مراد از اين كلمه كه تير او پرتاب كرده حالا بخورد يا نخورد، سهم من سهام ابليس يعنى تيرى است كه او نشانه كرده و زده و اين صيد شيطان شده يعنى الان ديگر در اختيار شيطان قرار گرفت، همين نگاه كردن اين اگر باشداصلاً خود چيز گفتن دليل نيست براى اينكه اين مقدمه باشد براى زنا، يك شيىء ديگرى، خود اين اصلاً مورد تير شيطان قرار گرفتن است.
س:؟ ج:شيطان زده و خورده به اين، اين مىگويد كه اين صيد شده شيطان است، همين كه الان دارد نگاه مىكند اين يك چيز شيطانى است كه الان تحت اختيار شيطان قرار گرفته، صيدش كرده به وسيله اين، شكار شيطان شيدهايم.
بنابراين هيچ منشأ اين كه تقييد بكند اطلاق اولى را كه لوخلى و طبعه از كلمه نظر يك معناى اطلاق فهميده مىشود اين محمول، صلاحيت تقييد ندارد.
اين مطلب ايشان.
شيخ كه فرمودند صورت شهوت بيان نكردند مطلب را چرا مخصوص به صورت شهوت بدانيم من مىخواهم عرض كنم همان مطلبى را كه ما در آيه غض عرض مىكرديم دستور غض كه داده نمىخواهد بگويد انسان به هيچ موجودى از موجودات نگاه نكند افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت خيلى نظرها هم تشويق شده نگاه كنيد نظر به قرآن چقدر ثواب دارد، اين نمىخواهدبگويد به هيچ موجودى از موجودات نظر نبايد بشود، اين نمىخواهد در مقابل آنها يك قانون ذكر
كند كه اشخاص به هيچ چيز نبايد نگاه كنند.
آن كه هست محدود به يك حدودى است لذا گاهى با تناسب حكم و موضوع ما مىگفتيم يعنى آنهايى كه لزوم ستر داشته اگر شما نگاه كنيد مثلاً چطور، در آنجا دستور به غض داده كه شما نگاه نكنيد اينجا هم ما مىگوئيم قبلاً مسئله نظر مطرح بوده، ابتداءاً النظر سهم فى سهام اينجورى تعبيرنمى كنند.
نگاه كردن، از اول مسئله طرح شده مثل الان، بنظر به اجنبيه را داريم طرح مىكنيم در اينجا هم وقتى كه نظر بگوئيم فورى نظر به آسمان و زمين به نظر نمىآيد همين نظر به اجنبيه مىآيد چون محيط، الان بحثها روى نظر به اجنبيه است نظر قبلاً مطرح شده صحبتهائى شده دنباله آن تعبير شده كه النظر سهم من سهام ابليس، حدود مقررات نظر تعيين شده، اينجا الان نمىخواهند حكم شرعى بيان كنند، اينها مىخواهند مفاسد نظر را، كه اينها از مراتب زنا است نظر، صيد شيطان شده است انسان،پس از اول آن آيه و اين روايات اطلاق و عموم ندارد كه تمام نظرها محّرم است اين نظرهايى كه نهى شد در يك دائره محدودى هست اينها، شخصى كه چنين مطلبى از او سر مىزند اين شكار شيطان شده، در اختيار شيطان قرار گرفته آن هم به نحو شكار كه اصلاً هيچ مفّرى ندارد يك گناه عادى هم نيست براى شخص، اين كه صى او شده باشد و در اختيار او س:؟ ج: بله الف و لام براى عهد است، بايد مسبوق باشدبه يك چيز ديگر، عهد اگر شد ما نمىدانيم حدود عهد چقدر است آن قدرى كه ما مىتوانيم شايد بشود گفت، آنهايى كه لزوم ستر درباره آن هست كه مىخواهند ستر كنند كه ديگران نبينند آنها هم نظر كردن به آن، اين نالى فاسدها را دارد.
پس خود اين چيز تضيق پيدا مىكند.
ممكن است نظر شهوانى الف و لام عهد باشد ممكن است آن نظرهايى باشد كه لزوم ستر بر آن هست، نمىدانيم، الف و لام عهد است به اينها نمىشود تمسك كرد.
«والسلام»