چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب طهارة (آیت الله میرزا جواد تبریزی (ره))
>
جلسه 144
متن
بسم الله الرحمان الرّحيم
موضوع درس: درس خارج فقه بحث طهارت
شماره نوار:143 ب
نام استاد: آية الله تبريزى
تهيه شده در سال: 1365 ه.ش
توسّط دفتر تبليغات اسلامى حوضه علميّه قم واحد صوت
اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم. بسم الله الرحمان الرحيم
كلام در نجاست ميته حيوانى بود كه ذى الدّم سائل است. اعم از اينكه آن حيوان مأكول اللحم بوده باشد با غير مأكول اللحم. عرض كرديم كه اصحاب اتّفاق دارند بلكه علماى اسلام اتّفاق دارند كه ميته اين حيوان محكوم است به نجاست و نسبت داد صاحب المدارك طهارت را به صدوق قدس الله سرّه. حيثهاى كه صدوق روايت كرده بود در من لا يهجور. روايتى را كه دلالت مىكرد ميته حيوان پاك است. و ملتزم شده بود كه روايتى را در آن كتاب بيان كند كه به او عمل مىكند و فتوى مىدهد.
كلام در ادلّه نجاست يعنى در روايات اين بود كه آن روايات دلالت مىكردند كه ميته حيوان ذى النفس محكوم به نجاست است. از آن روايت عدّهاى را كه كافى در مقام است، و وافى است در ما نحن فيه متعرّض مىشويم. يكى از آن روايات آن بود كه وارد شده بود در آبى كه حيوان ميته در آن هست. كه امام فرمود، اگر آب تغيّر پيدا نكند، وضو بگير و بخور. و امّا اگر تغيّر پيدا كند، الا توضّ و لا تشرع كه از آن استفاده مىشد كه نجاست ماء را. ماء آن وقتى كه نجس مىشود كه ميته آن حيوان نجس شده باشد. و به دلالت التزاميّه دلالت مىكرد كه ميته نجس است. البتّه، آن ميته على الاطلاق را نمىشود گفت، از آن روايت استفاده مىشود. يعنى ميته، حتّى آن حيوانى كه تزكيه نشده است. يعنى به غير تزكيه شرعى حيوان را كشتهاند. ولى به غير تزكيه شخصى كشته شده است. آن ماء، مات انف هتف او را مىگيرد آن روايت. ما بايد روايتى پيدا كنيم. روايات لازم نيست ولو يك روايتى را پيدا كنيم كه دلالت بكند هر حيوانى كه ميّت است و موتش به غير تزكيه است او نجس است. عرض مىكنيم كه داريم اين جور روايات را كافى و وافى به مطلب است. از آن روايات يك قسمش رواياتى است كه در آنيه يهود و نصارا و مجوس وارد شده است كه امام (ع) فرموده است، عانيهاى كه آنها استعمال مىكنند، آن آنيه را استعمال نكنيد. در صورتى كه آن آنيه در او عين نجس را تناول مىكنند. مثل اين صحيحه مباركه كه خدمت شما عرض مىكنم. صحيحه محمّد ابن مسلم است. در جلد 16 باب 54 از ابواب اطعمة المحرّمه. آنجا دارد بر اينكه شيخ به اسناد عن الحسين ابن سعيد عن فضالة ابن ايّوب عن علاء ابن رضين عن محمّد ابن مسلم. سند اجلّا هستند همه. عن احدهما(ع) قال، سألته عن عامية اهل الكتاب. سؤال كردند از آن ظروفى كه مال اهل كتاب است. فقال، لا تأكل فى عانية. تو در آنيه آنهايى كه هست نخور. آنيه آن ظرفى كه طعام ريختهاند مثل آبگوشت و امثال ذالك. اينها را نخور. اذا كان يأكلون فيه الميتة و الدّم و اللحم الخنزير. وقتى كه اينها در آن آنيه (قضيه شرطيه است) ميته بخورند يا دم بخورند يا لحم خنزير را كه آنها مىخوردند و الان هم مىخورند. معلوم است كه آنها كه ميته را مىخورند، الان هم همينجور است. حيوانى را كه خودش مرده است، آن را كه نمىخورند. آن حيوانى را مىخورند كه او تزكيه شرعى ندارد. او را مىخورند. مثلاً گوشت گاو مىخورند. غالباً يك عدّهاى از آنها همينجور هستند. گوشت گاو را كه مريض شده و مرده است كه نمىخورند آنها. گاو را مىكشند و كشتنشان تزكيه شرعى نيست. بدان جهت مىشود ميته. و دم و لحم خنزير اين روايت و اين صحيحه مباركه شاهد قوى است بر اينكه ميته يعنى حيوانى كه لم يزكّه و لو مأكول اللحم هم بوده باشد، غالباً همينجور است و لحم غدر را اينها مىخورند. ولو
مأكول اللحم هم بوده باشد، اين كه ملزم مىكرد به لحم و دم خنزير ميته را، معلوم مىشود بر اينكه، نگفت ميته را تو نخور. آن آنيه را گفت. در آن عانيهاى كه هست، در آن عانيهاى كه آنها ميته يا خمر يا امثال ذالك خوردهاند تو در آن غذا نخور. در روايت هم تقييد دارد كه اذا اضترجّم بها فالغسلوهابما وقتى كه انسان خواست مضطر بشود، استعمال بكند، اضطرا يعنى حاجت پيدا كرد. اضطرا به معنى حاجت است. آنوقت بايد بشورد و تطهير كند. و هكذا به اين مضمون صحيحه محمّد ابن مسلم يك روايت ديگرى دارد كه روايت 3 است در همين باب. محمّد ابن يعقوب عن محمّد ابن يحيى عن احمد ابن محمّد عن ابن محبوب عن علاء ابن رضى عن محمّد ابن مسلم قال، سألت ابا جعفر (ع) ان عانية اهل الذمّه و المنجوسين فقال الله تأكلوا فى عانيتهم و لا من طعامهم الّذى يتبخون و لا فى عانيتهم الّذى يشربون فيه الخمر لا تأكلوا فى عانيتهم به واسطه نجاست اينها است. و نجاست اينها هم به واسطه اين لحم مىشود. و لا من طعامهم الّذى يتبخون آن طعامى كه مىپزند، آن را هم نخوريد. چون كه نجس مىشود ديگر قاعدتاً. و لا فى عانيتهم الّذى يشربون فيه الخمر. اين روايت، مىشود گفت بر اينكه نهى از آنيه مىكنند به واسطه اين كه در آنيه استعمال لحم مىشود. لا محال. و آن به واسطه لحم ميته نجس مىشود. ولكن آن رويت اوّلى كافى است در مقام و اين روايت هم كسى گفت نه ميته ندارد. اينجا را نمىشود گفت كه ميته نجس است عيبى ندارد. روايت اوّلى كافى و شافى است در مقام. باز روايت ديگرى كه دلالت مىكند ميته نجس است، اين موثّقه مباركه است كه خدمت شما عرض مىكنم. موثّقه سماعه است در جلد 2 باب 49 از ابواب نجاسات دارد بر اينكه و به اسناده عن حسين ابن سعيد باز روايت به سندش شيخ از حسين ابن سعيد نقل مىكند. عن الحسن كه برادر حسين است. عن زرع عن ثمائه قال، سألته ان جلود الصّباع ينتفع بها. قال، اذا رمّيت و سمّيت فانتفع بجلده و امّا الميتة فلا. ولو سابقاً گفتيم كه اين فلا حمل بر كراهت مىشود. چونكه رواياتى داريم كه ميته مىشود از او انتفاع كرد. و امّا الميتة فلا. اين فلا يعنى مكروه است. و لكن اين اذا رمّيت و سمّيت فانتفع بجلده، گفت: كراهت ندارد. عيب ندارد. امّا الميته كراهت دارد. سباع مىدانيد كه همه محلّل الاكل نيستند. سباع همهشان محرّم الاكل هستند. رسول الله (ص) منع فرموده است از اكل لحوم سباع. و حتّى طيرش هم بوده باشد. سباع الطّير حرام هستند. طيور باشند يا غير طيور. اين اذا رمّيت و سمّيت فانتفع بجلده تزكيه را شرط مىكند. اگر ميته سباع نجس نبوده باشند اعتبار تزكيه لغو مىشود. تزكيه اعتبارش لغو مىشود. چون كه تزكيه اثرى ندارد. محلّل اكل كه نيست. مزكّى بشوند يا نشوند، هر دو پاك هستند. اگر ميته نجس نبوده باشد، اين تفصير...لغو. لغو مىشود. اين معلوم مىشود. يعنى اعتبار خود تزكيه هم لغو مىشود. شارع تزكيه را اعتبار بكند.
بدان جهت در ما نحن فيه اين روايت دلالت مىكند كه ميته در مقابل مزكّى محكوم به نجاست است. اگر... احتمال فرقى ما بين سباع و غير سباع نيست. باز دلالت مىكند بر نجاست ميته به معنا الّذى ذكرنا، دلالت مىكند اين صحيحه حريضى كه در باب 3 از ابواب ماء المطلق امام (ع) فرموده است كه سابقاً خوانديم. دارد بر اينكه كلّما غلب الماء على ريح الجيفه فتوضّ من الماء وشرب. از ماء بخور و وضو بگير. فاذا تغيّر الماء و تغير الطّعم فلا توضّ منه، وقتى كه آن تغيير پيدا كرد، از آن وضو نگير و لا تشرب نخور. ارشاد به نجاست است كه آب نجس شده است. مراد از جيفه، جيفه شىء جائف را مىگويند كه بو گرفته است.
خوب معلوم است كه شيئى كه طاهر بوده باشد و بو گرفته باشد آن كه ماء را نجس نمىكند. جواز الوضوء از او...سؤال؟ آن مثل اين است كه آب بماند و خودش بو بگيرد. كه از آن مىشود وضو گرفت. اين از ضروريات مذهب ما است. عرب شىء بو دار را جيفه مىگويند كه بوى گند دارد. مىگويند جايف. يعنى چه؟ يعنى گنديده است به عبارت ديگر. معلوم است آن گنديدهاى كه طاهر بوده باشد مثلاً شىء طاهر العين است ولى بو گرفته است. آن كه آب را نجس نمىكند. اين جيفه مقيّد است به جيفه نجسه كه جيفهاى كه بوده باشد نجس بوده باشد. آنى كه غالباً جيفه نجس است، آن لهوب است. حيوان است كه بو بگيرد جيفه نجس او است و غير از او چيز ديگرى ما نداريم. حتّى در آن صحيحه ابن وضيعه هم كه گفتيم فانزه حتّى يذهب الرّيح و الطّعم، آن قرينه بر اين است كه حيوان افتاده است. مرده حيوان است. پس على كلّ هذا جيفه در ما نحن فيه دلالت مىكند بر اينكه جيفة الميته منجّس الماء است. و بما انّه ميته نجاستش دائر بر بو گرفتنش نيست. اين ديگر احتمالش نيست. اين دليل بر اين مىشود كه آن جيفه يعنى حيوان ميته نجس است. از اين فقط آنى كه پاك است خارج شده است. پاك يعنى حيوان مزكّى. او هم اگر در آب بيفتد، گوشتى كه مزكّى است و در آب افتاده است عرب جيفه مىگويد به او. وقتى كه يخچال خاموش شده است و گوشت مانده است و بو گرفته است، آن را عرب مىگويد جيفه. گوشت مزكّى است. گفتيم جيفه طاهره خارج است از اين. غير مزكّى هر چيزى است داخل اين روايت است. لازم نيست اين حيوان خودش بميرد. هر حيوان غير مزكّى كه بو گرفته باشد داخل اين روايت است. اين رواياتى است كه ما در مقام خدمت شما عرض مىكنيم، اينها مطلقات هستند. يعنى دلالت مىكنند ميته در مقابل مزكّى من كلّ حيوانى كه آن حيوان ذى الدّم است. اين ذى نفس سائله بودن را هم مىگوييم كه چرا قيد مىكنيم. اين مطلقات دلالت مىكند كه ميته نجس است. من حيث السند هم كه تمام هستند. من حيث دلاله هم تمام است. بعضىها استدلال فرمودهاند به يك روايت ديگرى كه آن هم از مطلقات است. كه به او هم مىشود استفاده كرد كه ميتة كلّ حيوانٍ يعنى غير مزكّى محكوم به نجاست است. آن روايت در جلد اوّل وسائل باب 22 از ابواب ماء المطلق اين روايت است. محمّد ابن على ابن حسين كه صدوق قدس الله سرّه است به اسناده عن محمّد ابن مسلم كه سندش از محمّد ابن مسلم نقل مىكند. آنجا اينجور نقل مىكند كه سندش انّه سأل ابا جعفر (ع) عن البعريه...فى الميته بعر در او ميته واقع مىشود ميته مطلقا هر ميتهاى باشد، مطلق گفت. فقال ان كان لها ريحٌ اگر ميته بو داشته باشد كه با آب مثلاً يك مقدارى بو مىدهد مزهَ منه عشرون دلواً، بيست دلو كشيده مىشود. خوب، اينجور تقريب كردهاند بر اينكه اين روايت دلالت مىكند بر اينكه از اين افتادن ميته بيست دلو بكشند. كه اين روايت از مطهّر است. بعر را پاك مىكند. وقتى كه بعر را پاك مىكند، بايد بعر نجس شده باشد. بعر هم كه نجس شد بايد آن ميتهاش منجّس بوده باشد. به دلالت التزامى كشف مىشود كه ميته نجس است. مىدانيد كه اشكال اين است كه ما قائل به نجاست بعر نيستيم. نزه را هم كه گفتيم، گفتند اين نزه مستحب است. وقتى كه مدلول مطابق اين روايت از كار افتاد كه اين نزه مطهّر نيست و مستحب است چه جور كشف مىشود بر اينكه ميته نجس است. اين اشكال در ذهن مىآيد ديگر. جايش است. از اين اشكال دو جواب فرمودند. يكى را حكيم قدس الله سره شريف در مستمسك فرموده است. فرموده است كه در باب المتعارضين (كه همان مسلك مرحوم آخوند مازيا) اگر مدلول مطابق متعارضين از اعتبار افتاد مدلول التزامىاش كه طرف معارضه نيست، او معتبر مىشود. كه انّ اين روايت 2 مدلول دارد.
يك مدلول عبارت از اين است كه نزه عشرون مطعهّر آن بعرى است كه متنجس است. يك مدلول التزامى دارد كه ميته نجس است. آنى كه ماء البعر نجس است و عشرون در مطّعهرش است، اين معارض دارد. صحيحه ابن رضى گفت، ماء البعر واسع لا يفسد شىء الاّ ان يتغيّر. اين آب كه تغيير نكرده است. حيوان بو دارد نه آب. در ما نحن فيه صحيحه ابن رضى گفت كه اين آب پاك است و...مطعّهر نيست. دلالت مطابقه از كار افتاد. امّا ميته نجس است. صحيحه ابن رضى كه آن را نفى نمىكند. اين روايت در مدلول التزامى در اعتبار مىماند. يك خورده بپزم. كه خود ايشان هم متوجّه اين مطلب است. اين مطلب پخته بشود. سؤال؟ اگر اينجور باشد مجز هم نجس است. ديروز گفتيد پاك است. آن هم نجس است. چرا؟ چونكه روايت گفته بود كه مجز اصابت به ثوب كرد، ثوب را بشور. معنايش اين بود كه مدلول مطابقى كه وصل مطّهر است. ثوب متنجّس. از اين ملازمه كشف مىكرديم كه مجز پس نجس العين است مثل منى. اينجور است ديگر. روايت معارض شد و گفت اين كه فرض بفرماييد نه نشور. روايات كثيره لا يغسل من ثوب و الجسد. مدلول مطابقى رفت بالمعارضه. مدلول التزامى كه نجس است، آن بماند. اينجور نيست. چون آنجا كه مىگفت بر اينكه لا يغسل من الثّوب معنايش ارشاد به طهارت خود مجز بود كه مجز پاك است. نهىاش نهى ارشادى بود كه مجز نجس نيست. لا يغسل من ثوب و الجسد. يعنى خود مجز. مجز پاك است. روى اين حساب آنجا را به اينجا قياس نكنيد. اينجا صحيحه ابن رضى ماء البعر واسع لا يفسد شىء. ماء بعر به خصوصتيه پاك است. نه اينكه آنى كه در آن افتاده است پاك است. چونكه ماء البعر مادّه دارد و وسيع است به واسطه اتّصال به مادّه لا ينجّس شىء. اين خصوصيت مال خود ماء البعر است. آن مدلول التزامى در جاى خودش مىماند. اين يك جوابى است كه ايشان فرموده است.
يك جواب ديگر در تنبيه است كه ديگران هم دارند. و آن عبارت از اين است كه اين روايت نزه در او مستحب است. ولكن استحباب نهز، دليل بر اين است كه ميته نجس است. براى اينكه اگر ميته پاك بوده باشد مثل آن حيوانى كه دم سائله ندارد نزه مستحب نمىشود. استحباب النزه نمىشود الاّ به تنجّس ميته. كه ميته نجس بوده باشد. اين دو جواب كه فرمودهاند.
امّا جواب اوّل كه مدلول مطابقى رفت دلالت التزامى مىماند يعنى در اعتبارش مىماند. اينها اينجور گفتهاند كه شما درست توجّه كنيد كه توضيح بدهم. مطلبشان سبك هم نيست. اينها مىگويند مدلول التزامى در ثبوت و تحقّق تابع مدلول مطابقى است. كلام مدلول مطابقى نداشته باشد، مدلول التزامى لا محال ندارد.
وامّا مدلول مطابقى باشد و از اعتبار بيفتد، اين موجب نمىشود كه مدلول التزامى هم از اعتبار بيفتد. مدلول مطابقى باشد ولى از حجّيت بيفتد، اين لازمهاش اين نيست كه مدلول التزامى هم از حجّيت بيفتد. اينها اينجور مىگويند. دلالت التزامى ثبوتش به ثبوتش به ثبوت مدلول مطابقى است. امّا حجّيت مدلول التزامى دائر مدار مدلول مطابقى نيست. وقتى كه اينجور شد در باب متعارضين هم همين را مىگويند. مىگويند وقتى كه بيّنهاى گفت بول به آن مايع اصابت كرده است و بيّنه ديگر گفت نه بول اصابت نكرده است دم اصابت كرده است، اينها در مدلول مطابقى متعارضين هستند. ولكن در مدلول التزامى كه اين آب نجس است با هم اختلاف ندارند. هر دو مىگويند نجس است. اينجا را مىگويند كه مدلول مطابقى للمعارض از حجّيت مىافتد. وقتى كه از حجّيت افتاد امّا مدلول التزامى كه اين نجس است هر دو مىگويند حجّيتش تمام مىشود. اخذ به او مىشود. اينها اينجور مىفرمايند. عرض مىكنيم اوّلاً اين حرف درست نيست. به زودى انشاءالله در تعارض بيّنتين يك مقدارش را هم گفتيم. كه ثبوت مدلول التزامى به ثبوت مدلول مطابقى است حجّيت او هم به حجّيت مدلول مطابقى است در متعارضين. كه اگر مدلول مطابقى در متعارضين از حجّيت افتاد، مدلول التزامى هم از حجّيت مىافتد. در بحث اصول هم وجهاش را هم گفتيم كه در خود مدلول التزامى هم تعارض مىافتد. اگر مدلول متطابقى تعارض داشته باشد، لا محال اين تعارض به مدلول التزامى هم سرايت مىكند. چرا؟ براى اينكه آن كسى كه مىگويد بول به آن اصابت كرده است او به نجاست مطلقه خبر نمىدهد. بدان جهت از او بپرسيد كه اگر تو اشتباه كرده باشى و اين بول نيفتاده باشد اين نجس است؟ مىگويد نه. اگر بول نيفتاده است من اشتباه كردم. خداى ناكرده نجاست را نمىگويم. آن يكى هم همينجور است. آن يكى هم مىگويد بر اينكه دم افتاده است. بول نيفتاده است. از او بپرسيد اگر تو اشتباه كرده باشى دم نيفتاده باشد، بول افتاده است؟ مىگويد، نه. من نمىگويم. اگر من اشتباه كرده باشم خداى ناكرده، خدا نياورد آن روز را كه اشتباه كرده باشم من نجس را نمىگويم. پس مىبينيد اينها هر كدام به يك نجاست خاصّهاى خبر دادهاند. كه در او هم متعارضين است. نجاست از ناحيه اصابة البول و نفى مىكند نجاست از ناحيه دم را. اين هم به اصابت دم خبر داده است و نفى مىكند نجاست من حيث اصابت بول را. اصل آن كبرى درست نيست. در باب متعارضين كه از مدلول مطابقى از اعتبار افتادند از مدلول التزامى هم از اعتبار مىافتند. خوب عرفش را هم قبول كرديم آنجا. گفتيم اين درست است. مدلول التزامى شد حجّت. اين در ما نحن فيه فايده ندارد. آن حرف در جايى است كه مدلول مطابقى، همان مدلول مطابقى باشد. يك چيز است مدلول مطابقى. و آن مدلول مطابقى كه يك چيز است، مدلول التزامى هم دارد. مدلول مطابقى اصابت بول است. مدلول التزامى هم كه اين مايع نجس است. اين اصابة البول از اعتبار افتاده است. حجّيت ندارد قول مخبر. مىگوييم در آن مدلول التزامى كه نجاست است، حجّيت مىماند. آن آنجا است. ربطى به ما نحن فيه ندارد... مطابقى عوض مىشود. چون كه انزه عشرين دلواً، آن معناى مطابقى اين است كه نزه عشرين دلواً مطهّر است. مدلول مطابقى اين بود. كه از اين كشف كرديم آب نجس مطهرش اين است. پس ميته پاك است. صحيحه ابن رضى معناى مطابقى را از بين برد. گفت: نه. اين مطهّر نيست. اين مستحب است كشيدنى. نه اينكه اعتبار مدلول مطابقى را از بين برد. مدلول مطابقى را تقييد كرد. كه انزه ارشاد بود، او را عوض كرد. از حكم ارشادى مقدّر كرد او را به حكم تكليفى استحبابى كه مستحب است عشرين در دلو. در ما نحن فيه مدلول مطابقى عوض شد. روايت را حمل كرديم كه اين امر، امرى است استحبابى. ارشاد به مطهّريت نيست. اينجا مدلول مطابقى خودش دفن شد نه اعتبارش. خود مدلول مطابقى اوّل كه به ذهن ما مىآمد، او خودش عوض شد. اينجا جايى نيست كه مدلول التزامى در اعتبار بماند. خدا رحمتش كند اين آقاى حكيم را. خودش ملتفت به اين حرف است كه اينجا جاى آن حرف نيست. باب تعارض را گفتند اينجا، جايش نيست. بدان جهت در آخر كلامش مىگويد كه و لكن مشكل است اين را در ما نحن فيه بگوييم. چون كه اين مطهّريت را عوض كرديم. گفتيم بر اينكه انزه عشرين دلواً اين معناى مطهّريت مراد نيست. معناى استحباب مراد است. حكم مراد است. خودش ملتفت است و خودش هم جوابش را فرموده است. پس اصل كبرى درست نيست. آن كبرى هم كه مدلول التزامى در اعتبار مىماند درست نيست. درست در آن باشد، در ما نحن فيه صغرى ندارد.
امّا آن فرمايش دوّمى كه در تنبيه هم هست فرمودهاند كه استحباب نزه در جايى مىشود كه ميته نجس باشد پس عشرين دلواً ولو نجس هم بوده باشد كشف مىكند كه ميته نجس است. اين حرف غير از آن حرف است. و حرف درستى است. اگر تمام شود اين ملازمهها كه نزه مستحب در حيوانى كه ميتهاش پاك است آنجا نمىشود، درست است. ولكن كلام در آن ملازمه است كه ملازمه چه كسى گفت كه اين نزه مستحب در ميته طاهره نمىشود. ما در روايات بعر داريم كه امر به نزه در موردى كه حيوان غير نفس سائله است و نهزش هم نزه مستحبى است و هيچ اشكالى هم ندارد. بخوانم يكىاش را. باب 19 از ابواب ماء المطلق جلد اوّل روايت، روايت دوّمى است. و به اسناد شيخ عن الحسين ابن سعيد چقدر جلالت داشت اين حسين ابن سعيد كه روايات و كتب ما را پر كرده است. عن حمّاد و فضالة ابن ايّوب روايت صحيحه است. قال، سألت ابى عبدالله (ع) ان الفارت و الوزغ تبع فى البعر فاره دم سائل دارد. و الوزغ كه همان قورباغه است. اين بيفتد قال ينزه ثلاث دلاول سه دلو كشيده مىشود. خوب اين وزغ كه سه دلو كشيده مىشود كه نفس سائله ندارد. پس وقتى كه نفس سائله ندارد، پس مىشود استحباب نزه آنجا هم. يك روايت ديگر كه بهتر. روايت 7 در همين باب است. و عن حسين ابن عبدالله نقل مىكند. اين روايت را شيخ قدس الله نفس الشّريف از استادش قزايرى قدس الله سرّه عن احمد ابن محمّد عن ابيه عن محمّد ابن على ابن محبوب عن احمد ابن محمّد عن على ابن حكم عن ابان عن يعقوب ليث كه ابن هوير از يعقوب ليث روايات متعدّدى دارد. بنابر اين كه لا يرسل الاّ عن سقةٍ و لا يرو عن سقةٍ مرسلهاى دارد معتبر مىشود. آنجا دارد كه قلت لابى عبد الله (ع) عن سام ادرسٍ وجدنا قد تفصّح فى البعر سام ادرسى را پيدا كرديد...مىگويند بله همان است. دم سائل كه ندارد. سنّى و شيعه قائل هستند كه دم سائله ندارند. تقع فى البعر. در بعر واقع مىشود. قال، انّما عليك ان تنزه سبع دلاول. 7 دلو بايد بكشيد. اين سام ادرسى كه هست، نفس سائله ندارد. حتّى خود شيخ قدس الله سرّه، شيخ الطّائفه كه در تهذيب قائل است به نجاست ماء البعر. از قدما است. در اين روايت كه نقل كرده است، فرموده است نفس سائله نداشته باشد پاك است. اين حمل بر استحباب مىشود. پس اينجور هم نيست. مىگوييم ممكن است ميته اصلاً پاك بوده باشد اين نهزها مستحب است. اين روايت ماء البعر اينجورى دليل بر مطلب نمىشود. ولكن فى ما ذكرنا كفايتى است و در ما نحن فيه روايتى هست كه آن روايات در موارددى وارد شده است كه آن موارد مىشود گفت كه على الاطلاق نمىشود حكم كلّى از آنها استفاده كرد. ولكن فى الجمله استفاده مىشود بر اين كه ميته نجس است و منجّس. يكى از آن رواياتى كه هست، صحيحه حلبى در باب 43 از ابواب اطعمه محرّمه جلد 16 است. آنجا دارد و عن على ابن ابراهيم عن ابيه ابن ابى هوير عن حمّاد عن حلبى صاحب مدارك در اين روايت اشكال كرده است كه عموميّت ندارد.
سألت ابا عبد الله (ع) عن الفارة و الدّابّ سؤال كردند از امام صادق (ع) از فاره كه موش است و دابه كه فرض بفرماييد حيوان است ديگر. كوچك يا بزرگ هر دو تا را مىگيرد. تغير فى الطّعام و شراب فتموت فى اين كه طعام و شراب دارد كه همين دابّه كوچك مىشود ديگر. چيزى مىشود كه كوچك بوده باشد. فقال ان كان ثمناً او عسلاً او زيتاً فانّما ليكولوا بعض هذا فان كان شتاء كه جامد بوده باشد او فنزه ما حوله اطرافش را بگير بينداز بيرون. بقيه پاك است. چون كه جامد است. آن چيزى كه در آن افتاده است. و ان كان زيت هتفعه حتّى زرّج به حتّى با او در روشنايى استفاده كند. نمىشود آن زيت را استفاده كرد و خورد. اين معلوم مىشود نجس است و منجّس. اين ولو اين حيوان كوچك را مىگيرد كه ممكن است گربهاى بيفتد بميرد آنجا ولى اين غير مزكّى را نمىگيرد. گربه هم كه نجس شد ديگر فرقى ما بين گربه و زيِب نيست در مردن ما هتف انفه. ولكن اين كه ميته به معناى غير مزكّى بوده باشد اين جاى كلام است. باز يكى ديگر را هم بخوانم. موثّقه سماعه رويت 5 است. باز دارد بر اينكه عن على ابن ابراهيم عن ابيه عن عثمان ابن عيسى عن ثمائه قال، سألت عن السمن تقع فيه الميته در او ميته واقع مىشود. اين را مىدانيد بر اينكه ميته واقع مىشود سمن لازم نيست. سمنى كه شما در خانه داريد، حساب بكنيد. آن سمّانهايى كه ظرفهاى بزرگ سمن را داشتند. دكّان را صبح باز كرد ديد كه توى آن يك حيوانى افتاده است. مثلاً فرض كنيد مرده است. گربه باشد يا غير گربه. قال ان كان جامداً فعرق ما حوله. جامد باشد اطرافش را بريز و كلّ باقى و كلّ از زيت كه جامد نيست تقال اسرج به او را هم در سراج استعمال بكن. اين روايات دليل مىشود بر اينكه ميته من كلّ حيوان نجس است. از اين قاعده كلّيّه حيوان غير ذى النّفس استثنا مىشود. حيوان غير ذى النّفس نجس نيست و دلالت مىكند به اين معنا چون كه سابقاً خوانديم ديگر تعرض نمىخواهد. دلالت مىكند بر اين معنا يكى موثّقه عمّار ثاباتى كه در باب 35 از ابواب نجاسات جلد دوّم. آنجا است كه عن ابى عبد الله (ع) قال، سعل ان الخنفسا و الزّبات و جلات و النّمل و ما اشبه ذالك يموت فى البعر و الزيت و السّمن و شبه قال، كلّما ليس له دم فلا بأس هر حيوانى كه دم سائله ندارد بأسى به او نيست.
روايت دوّمى هم دارد كه روايت حفس ابن قياس است كه لا يفسد الماء الاّ ما كانت له نفس سائله ماء را به موتش فاسد نمىكند مگر حيوانى كه نفس سائله دارد. اين روايت سندش يك اشكال دارد. ما خيال مىكرديم موثّقه است. چون كه دارد محمّد ابن الحسن عن المفيد عن احمد ابن محمّد عن ابيه عن احمد ابن ادريس اين احمد ابن محمد، احمد ابن محمّد ابن يحيى است از پدرش نقل مىكند از احمد ابن ادريس. احمد ابن محمّد ابن يحيى توثيقى ندارد ولو از مشايخ مفيد هم هست. شيخ الطّايفه روايتى از او دارد الاّ انّه توثيقى ندارد. پسر محمّد ابن يحيى التارك كه عبارت از احمد است. بدان جهت اين روايت مهيّج حساب مىشود. اگر اين احمد هم تمام نشود سند تمام نشود تسلم بتأييد هذا كلّه در مقام اوّل، هم در مقام ثانى كه روايات من لا يحصل الفقيه است.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...