• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
    و صلّى اللهُ على سيّدنا محمدٍ وآله الطّاهرينلاسيّما بقية اللَّه المنتظر ارواحنا فداه ولا حول ولا قوّة إلا باللَّه العلى العظيم‏
    حديث اخلاقى امروز را به جاى بحث تقوا، كه بنا بود ادامه داده بشود جمله‏اى درباره مسأله روز كه انتظار دارم كه بالاخره همه در آن فعال باشند، مى‏خوانم در نامه مالك اشتر، اميرمؤمنان علىعليه السلام مى‏فرمايد: وليكُن البيعُ بيعً سمحاً به موازين عدل واسعارٍ لاتجحفُ بالفريقين من البايع والمبتاع فمن قارف هكرتاً بعد نهيك ايّاه فنكّل به وعاقبه فى غير اسراف اين مسأله تورم و گرانى كه به صورت يك مسأله حاد اجتماعى درآمده، مسأله‏اى است كه بالاخره همه بايد به فكر حلّ آن باشند زيرا حل نشود هم ضرر به اسلام مى‏زند هم به انقلاب. به عقيده من سه تا مشكل مهم در مقابل انقلاب اسلام الان قرار دارد: يكى مشكل تهاجم فرهنگى است، دوم مشكل ايجاد اختلاف ميان صفوف مسلمين و جنگ مذهبى ايجاد كردن و شبيه همان مسائلى كه در كنار قبر على بن موسى الرضا - سلام اللَّه عليه - و نقاط ديگر واقع شد، سومى هم يك مسأله تورم و گرانى بى حساب است. فعلاً اين سومى از هر سه حادّتر شده است و با توجه به اين كه هم رئيس دولت و از همه مهمتر رهبر بزرگوار انقلاب در اين مسأله با قاطعيت بحث كردند فعلاً موقع آن رسيده كه بطور جدّى بحث دنبال بشود و روحانيت هم‏
    بايد پشت سر اين مسأله بايستد و اگر خداى نكرده سستى بشود ضررهاى بيشترى دارد. اولين نكته‏اى كه در اينجا بايد بهش توجه‏
    داشت اين است كه مسأله، مسأله گرانى و تورّم نيست مسأله هرج و مرج و غارتگرى است. گرانى و تورم اين است كه يك جمعيتى تدريجاً قيمتهايشان بالا برود و بالاخره تابع يك عوامل شناخته شده‏اى هم باشند اما وقتى كه ببينيم صبح يك قيمت عصر يك قيمت، فردا يك قيمت واقعاً بعضى چيزها اينطور شده صبح و عصر و امروز و فرداست و عواملش هم ناشناخته است اين را نمى‏شود بهش گفت تورّم، اين هرج و مرج است اين اختلال نظام اقتصادى يك جمعيّت است، اين غارت و چپاول است اين نبايد ديگه اسمش را بگذاريم تورّم و اينجاست كه حكام شرع بايد در مقابل اين مسأله بايستند چرا براى اين كه قسمت مهمى از اين مسأله، من نمى‏گويم همه‏اش، اشتباه است اگر كسى بگويد تمام عاملش اين است ولى قسمت مهمى سودجويى و بى‏رحمى عده‏اى از كسانى است كه دست در كار بازار و مسائل اقتصادى هستند خيلى بى رحمانه در اين مسائل برخورد مى‏كنند و هيچ حسابِ كتابى در كار نيست هيچ عاملى هم از داخل و خارج براى آنها مطرح نيست، زمينه‏ها را فراهم مى‏كنند، احتكار مى‏كنند، كمبود مصنوعى ايجاد مى‏كنند، توليد خودشان را انبار مى‏كنند، در بازار قيمت كاذب ايجاد مى‏كنند، قيمت سه برابر مى‏كنند تا مردم به قيمت دو برابر راضى بشوند بعد هم بگويند خدا پدر اينها را بيامرزد باز سه برابر را كردند دو برابر خوب شد! اين يك مسأله است كه لازم است همه بدانيم و اما مسأله دوم و نكته دوم اين است كه از نظر شرع دست ما اينجا بسته نيست، بعضى از مقدّسين مى‏گويند آقا نمى‏شود قيمت روى اجناس گذاشت و نمى‏دونم پيغمبر فرمود: دعوا النّاس يرزق اللَّه بعضهم ببعض، يا الاصحاب من عنداللَّه قيمت‏ها از ناحيه خداست و دست به تركيبش نزنيد مردم را بگذاريد بعضى‏ها به وسيله بعضى روزى‏
    بخورند. در شرايط عادى اين حرفها همه‏اش درست است ولى پيغمبر نگفت دعوا الناس يأكل بعضهم بعضا، مردم را بگذاريد همديگر را بخورند گوشت و پوست همديگر را ميل كنند اين به اين معنى نبود يرزق اللَّه رزق است چيزى را خريده ده درصد، بيست درصد، سى درصد كشيده رويش، اما نه اين است يك چيزى ده برابر، پنج برابر اينها غارت است عرض كردم اصلاً اسم اينها را نبايد تورّم گذاشت در يك چنين شرايطى كه نظام جامعه به خطر مى‏افتد مسأله عناوين ثانويه مطرح مى‏شود بلكه از اين عبارت اميرمؤمنان علىعليه السلاماستفاده مى‏شود كه نه در عنوان اوّلى هم مى‏شود نظارت حكومت اسلامى بر نرخها تثبيت بشود. در اينجا مى‏فرمايد: واليكن امر مى‏كند بيع بايد روى حساب و كتاب باشد، موازين شايد به معنى ميزان و ترازو هم نباشد موازين يعنى معيارها، معيارهاى عادلانه بايد بر معاملات مردم حاكم باشد، و اسعار قيمتهايى كه نه ضررى به توليد كننده نه ضررى به مصرف كننده بزند، ظاهر واليَكُن امر است و ظاهر اين عبارت اين است كه به حكومت اسلامى اجازه داده مى‏شود براى اين مسائل نظارت كند و اگر اين مسأله سبب بشود عده‏اى احتكار كنند بعد از آنى كه نهى كردى در آنجا عقوبت و مجازات را به ميان بياور، چرا عقوبت و مجازات به ميان نيايد؟ بايد بيايد ما مى‏گوييم از همه چيز مهمتر اين است كه نظم جامعه محفوظ باشد، اسلام و قرآن و نظام و حكومت محفوظ باشد، اگر نظم اختلال پيدا مى‏كند براى حفظ نظم بايد دست به كار شد قيمتها تعيين بشود، مجازاتها تعيين بشود و در اينجا انواع تعزيرات هم جايز است منتهى روى حساب و كتاب باشد ما نمى‏گوييم انتقام‏جويى، نه؛ تعزير، منع، واقعاً يك عده افراد سودجوى هرج و مرج‏طلب غارتگر را توى بازار بخوابانند دو تا سه تا چهار تا شلاق‏
    بزنند جلوى چشم همه، مغازه‏اشان را موقتاً تعطيل كنند زندان بيندازند، مجازات جريمه مالى كنند، اين چهار تا همه‏اش مى‏شود يكى از اين چهارتا يا همه اين چهارتا را انتخاب كنند و جلوى اين هرج و مرج گرفته بشود اين اصلاً در خواب انسان نمى‏ديد اينطور ساعت به ساعت، امروز، فردا اين ساعت اون ساعت، و يك منطقهاى بسيار غلطى هم بعضى از اونها براى خودشان درست كردند مى‏گويد آقا اين جنسى را كه من مى‏فروشم درست است كه ارزان خريدم ولى الان اگر دو برابر نفروشم فردا مى‏خوام بخرم بگذارم جايش، يك كسى بهش بگويد اون را كه مى‏گذارى جايش، اون را كه گران خريدى گران بفروش، اين را كه ارزان خريدى چرا گران، جاى اين نمى‏گذارى اين جاى خودش مى‏آيد، رسول خودش را دارد. يك منطقهاى زشتِ كثيفى به ما هم نمى‏دهند خب ندهند تو چقدر خريدى بعد كه ندادند گرانتر، به هر حال نكته مهم اين است يا اين حرف نمى‏بايست زده مى‏شد يا حالا كه زده شده بايد با قاطعيت همه پايش بايستند اگر نايستند از اولى كه بوديم بدتر مى‏شود ديگه همه مى‏فهمند هيچ خبرى نيست اينجاست كه بايد واقعاً همه احساس مسئوليت كنند. اين مقدّس بازى بعضى‏ها را هم بايد گذاشت كنار در عين حال موازين شرعى را هم بايد رعايت كرد و در عين حال بايد ضوابطى بيايد در كار و اين مسأله ادامه پيدا كند. - حالا، به آنجا نمى‏رسد بدون اين كه به مجازات اعدام برسد به عقيده من مسائل حل مى‏شود چون اونقدر مجازاتها هست اين نقره داغ كردن از مجازات اعدام بدتر است جريمه مالى از بعضيها گرفتن براشون سخت‏تر از اعدام است مال، جان نيست كه آسان بدهند - مسأله سومى كه در اينجا هست اين است كه مردم را بايد شما آقايون توجيه كنيد يك دوران رياضت را تحمل كنند، گران نخرند،
    نخرند بسازند، فرض كنيد حالا من مثال مى‏زنم پنير گران شد، مردم دو ماه صبح نان و چايى بخورند، نمى‏ميرد آدم كه، نخرند آن را، توجه داريد، اجازه بدهيد، فلان كس مى‏گفت من رفتم ديدم گوجه را گران كردند گفتم گوجه چيزى نيست كه آدم نخورد بميرد، نمى‏خوريم. مگر يك چيزهاى اوليات است اونها را من نمى‏گويم مى دونم شما مى‏خواهيد بگوييد همانش هم مشكل دارد، اون اوليات نمى‏گويم من مى‏گويم غيراوّليّات را مى‏شود مردم براى يك دوران دو ماه، سه ماه بگويند چون گران است نمى‏خريم، نمى‏خوريم، اون حرف سعدى شيرازى را زنده‏اش كنند: به حكيمى گفتند حرير گران است، گفت ما ارزان كنيم، گفتند چگونه، گفت نخريم و نپوشيم. ما ارزان مى‏كنيم، يك چيزهايى مى‏شود نقض نكنيد به من يك چيزهايى نمى‏شود اونهاش كه نمى‏شود من بحث ندارم من اونهايى را كه مى‏شود دارم بحث مى‏كنم. اونهايى كه نخريم و نپوشيم درش صادق است، بدانيد اگر مردم بخواهند مرفّه زندگى بكنند، همه چيز فتّ و فراوان و ارزان باشد در اين مبارزه شركت كنند محال است، مردم سهمى از اين مبارزه را بايد بر دوش بگيرند يكى از كارهاشون اين است وقتى چيزى گران بود آنهايى را كه ضرورى و واجب زندگى نيست، آن را نخرند، در ميان اين قلمهايى كه گران مى‏شود صد تا اگر هست ده تايش ضرورى است نود تايش را موقتاً مى‏شود چشم پوشى كرد. اگر مردم اين كمك را نكنند و اونها مى‏روند مخفيانه به مردم مى‏فروشند، همان را قايم مى‏كنند شبها مى آورند و به مردم مى‏فروشند، بين الطلوعين ور مى‏دارند مى‏آيند بالاخره يك كارهايى مى‏كنند همكارى حكومت، مردم، دستگاههاى قضايى، دستگاههاى قانون‏گذارى همه با هم به دست بدهند يعنى اگر بحث تنباكو بشود وقتى تنباكو را نخريدند در زمان مرحوم شيرازى،
    شكست حالا اون جزو ضروريات نبود خيلى خوب، خيلى چيزها از ضروريات نيست. نخوره انسان نمى‏ميرد، دو ماه، سه ماه، اين را انسان نمى‏تواند مخفى بكند مكتوم بكند اين يك واقعيت است.
    و اما مسأله چهارم اين است كه حكومت هم خودش بايد در اين مسأله سهمى داشته باشد اونهم لااقل در اين مدتى كه اين مبارزه هست دست به تركيب نرخهاى خودش نزند، اگر او بخواهد نرخهايش را جابجا كند ديگه نمى‏تواند به مردم حرف بزند ديگه مردم گوش نمى‏دهند. ببينيد يك مبارزه‏اى است كه هر كسى مى‏خواهد بيندازد گردن ديگرى، اين نمى‏شود، مسئولين بايد كارهاى خودشان را انجام بدهند، مجلس بايد قوانين بدرد خور را درست كند البته با موازين شرع، من نمى‏گويم خارج از موازين شرع، شرع در اينجا موازين دارد قطعاً دست ما را نبسته، دست ما باز است. دستگاههاى اجرايى مجرى باشند، مردم نظارت كنند، مردم آماده تحمل يك مقدار مشكلات بشوند، هر مبارزه‏اى همين دارد و ضمناً خود دولت هم بايد واقعاً براى اين كه صداقت كاملش در اين مسائل براى همه روشنتر و آشكارتر بشود، خودش هم در اموال و اجناس خودش بايد توجه به اين نكته داشته باشد كه اگر اين مسأله رعايت نشود محال است. عرض كردم كه حالا مقام معظم رهبرى با اون تأكيد فرمودند خب دولت هم آنچنان قاطع صحبت كرد كه همانگونه كه ما جنگ، رئيس دولت گفت همانطور كه جنگ را تعقيب كرديم، تعقيب مى‏كنيم واقعاً اين يك مسأله‏اى است كه ديگر نمى‏شود ازش برگشت. بعضيها مى‏گويند اى آقا ولش كن ديگه اين هم همانطوره، اين هم پايه ندارد، نخير گرانتر هم مى‏شود، گرانتر هم شده، تبليغات مسمومى هم روى اين مسأله مى‏كنند. اين آبروى هممان در خطر است. مقصّر مردمند بازار همه است. مردم را تبرئه‏
    نكنيد، بازار را تبرئه نكنيد، دزدان غارتگر را تبرئه نكنيد، من خودم در اين ايام احتياج داشته بودم بعضى چيزها براى مدرسه و غير مدرسه‏اى مى‏كردم، صبح مى‏فرستادم بعد از ظهر مى‏گفتند آقا عوض شده، گفتم بريد زود بگيريد، فردا هم ديدم عوض شده، اى آقا اين چطور صبح و عصر، اين از كجا مخابره مى‏شود، عوض مى شود؟ على كل حالٍ، آقا بحث، بحث اخلاقى است بحث ان قلت، قلتى نيست. على كل حال كلام مولا را من بخوانم و در نورانيت كلام مولا مسأله را، من خواستم شما را متوجه مسئوليتان بكنم، شما هم جدّى نه عصّبانى، جدّى، آگاهانه مسئوليد شرعاً، عرفاً، عقلاً دنبال اين مسأله را بگيريد، اگر نگيريد و حشمى پيدا بشود عنداللَّه مسئوليد. با حيثيت ما ارتباط دارد ديروز خبرنگارانى آمده بودند مصاحبه مى‏كردند همين اين مسأله را پيش گرفته بودند و خبرنگاران خارجى و اينها، اين مسأله چيه؟ عاملش كيه؟ سببش كيه؟ منظور چيه؟ فهميدم خارجيها حساسيت روى اين دارند چشم اميد بسته‏اند به اين كه اين كارها به نابسامانى بشكد، هرج و مرج اقتصادى بشود، دلشون مى‏خواهد دامن مى‏زنند، عواملشون دامن مى‏زنند، بدون شك دامن مى‏زنند، يك عده سودجو هم دامن مى‏زنند، من اون قول عادلانه را كه همه مسئولند و همه بايد رعايت كنند گفتم ديگه حالا هر كسى گناه به گردن ديگرى بياندازد، اينها دور از واقعيت است و به جايى نمى‏رسد. من يكى از دعاهايم خدا مى‏داند اين است در جاهاى حسّاس خدايا اين مسأله اقتصادى مملكت را حل كن، اين يك ارتباط پيدا كرده با اسلام با انقلاب، اين را يك حاجت قوى خودتون بدانيد، دعا هم بكنيد، شوخى نيست، هم كار بايد كرد هم دعا بايد كرد. ما معتقديم دعا هم كار مى‏كند و كار هم بايد كرد دعا هم بايد كرد، مسأله را جدى بگيريد. علىعليه السلاممطابق اين بيان فرمود: واليكُنِ البيعُ بيعاً
    سمحاً بموازين عدل واسعارٍ تجحف بالفريقين من البايع والمبتاع فمن قارف هكرتاً بعد نهيك ايّاه فنكّل به وعاقبه فى غير اصراح، برنامه بايد منظم باشد، هرج و مرج در مبارزه هم نبايد پيدا بشود، يك خرده با حوصله با تدبير بايد اين مسأله را انشاء اللَّه به جايى رساند خيال نكنيد دو روز، سه روز مسأله تمام مى‏شود، يك كار دامنه‏دارى است كه انشاء اللَّه بايد ادامه پيدا كند.
    برگرديم انشاء اللَّه الرحمن به بحث فقهيمون، بحث در اين بود كه اگر پدر به پسر قذف كند، پسر را حدّ قذف نمى‏زنند دلايل اين مسأله را هم سه دليل، سه روايت ذكر كرديم. عمده‏اش روايت صحيحه محمد بن مسلم بود بعد هم روايت جعفريات، و اما روايت جعفريات و روايت دعائم الاسلام كه اين ولو سند ندارد اما دلالت خيلى روشن و آشكار است. جعفريات سند دارد منتهى خود جعفريات محل بحث است. سندى كه دارد عن على بن ابى طالبعليه السلامنقل مى‏كند قال: «اذا قذف والدُ ابنهُ لم يجلد حدّ قذف جارى نمى‏شود واذا قذف والدهُ يعنى قذف ابن والد را پدر را عكسش، جُلِدَ پس اذا قذف الوالد ابنه لم يجلد واذا قذف يعنى قذف الولد والده جُلِد.(1) و اما حديث دعائم الإسلام عن اميرمؤمنين اين ديگه اصلاً سند ندارد اون يك سندى دارد محل بحث است اين سند ندارد. مرسله است عن اميرالمؤمنين عليه افضل صلوات المصلّين قال يُحدُّ الولد اذا قذف والده ولد قذف پدر كند والد كند حد مى‏خورد ولا يحدُّ والد اذا قذف الولد، اينهم حديث دوم اون باب است اون حديث يك بود اين حديث دو، اين دو روايت از يك نظر از روايت صحيحه محمد بن مسلم هم بهتر است. اين روى والد بيشتر تكيه كرده اونجا روى ابن و رجل و اينها تكيه كرده و خواهيم ديد اين روايت‏
    مخصوصاً روايت دعائم الاسلام والد و ولد و اينها براى بحثى كه درباره جد داريم شايد بهتر و مؤثرتر باشد. حالا ما و اين سه روايت، و عمده‏اش روايت اولى است عمل اصحاب هم بر طبقش است بلكه مسأله شايد اجماعى هم باشد پس اصل مسأله مشكلى از نظر فتوا ندارد ولو اين كه قانون قذف كلى است اما اين يك دانه استثناء به مقتضاى اين دليل خاص كه پشتوانه اجماع لاخلاف هم دارد، و روايات هم بعضى صحيح است ثابت مى‏شود اين يك دانه استثناء ثابت است. اين كه گفتم مسأله يك ريشه دارد، اين ريشه‏اش است و اما يك مشت شاخ و برگ دارد فروع دارد برويم سراغ فروع مسأله، اولين فرعى كه دارد اين هست كه اگر مردى زوجه مرده‏اش را قذف كند خطاب به پسرش بگويد يابن الزّانيه، مال تو، هيچ وارثى كه ندارد اين مادر جز اين پسر يا برادرانش اين پسر و برادرانش، وارث ديگر هم ندارد. آيا اين پسر يا اين پسرها مى توانند پدر را حدّ قذف بزنند چرا به مادرمون اونهم مادر مرده چرا نسبت بد دادى؟ باز هم فتوا بر اين است و ادعاى لاخلاف شده كه نه، پسر نمى‏تواند پدر را بزند ولو به خاطر ارثى كه از مادر ببرد، نمى‏تواند چرا؟ مسأله اختلافى درش نيست بعلاوه ذيل همان صحيحه محمد بن مسلم دستكارى كرده ذيل صحيحه محمد بن مسلم كه ديروز خوانديم به اين امر تصريح مى‏كند. مى‏گويد وان كان قال لابنه، ان كان اون رجل، قال لابنه يابن الزّانيه زانيه بگويد، وامه ميته مادرش زنده باشد خودش مى‏تواند حد بزند اما امه ميته ولم يكن له من يأخذ بحقها منه لها ومن يكن لها براى اون زن مرده من يأخذ بحقها منه هيچكسى كه حقش را بگيرد الا ولدها منه مگر پسرى كه از اين مرد است پسر اين پدر اگر فقط وارث اين باشد فإنه لايقام عليه الحقّ باز هم لايقام عليه الحد بر اين پدر نمى‏شود جارى كنى چون پسر مى‏خواهد
    بزند بالاخره، لانه الحقَّ الحدّ قد صار لولده منها از اون مادر به ارث برده، حالا مى‏خواهد پدر را بزند باز نمى‏شود صريح روايت است فتوا هم دادند مخالفتى هم كه در مسأله نيست اين فرض اول هم واضح گذشت. فرض دومى كه داريم اگر وارثهاى ديگرى باشند كلأخِ والأم اونها وارثند مثلاً اين پسر، فرض كنيد پسرى در كار نبود يك نسبتى به زن ميته گفت اين زن زانيه‏اى كه خداوند جانش را گرفت و من هم از دستش راحت شدم و يك همچين تعبيرى كرد برادرزن هست خب او مى‏تواند قذف بكند يا نه؟ جواب اين است بله، فقط پسر نمى‏تواند پدر را بزند، به قتل برساند ولو در مقابل قذفى، قتلى، بنابراين اگر برادرى اين زن، عمويى داشته باشد يا پسرى داشته باشد از غير اين شوهر، شوهرى قبلاً داشته اين زن پسرى دارد از غير اين شوهر، اين شوهر دوم به پسر شوهر اولى مى‏گويد يابن الزّانيه، مادرم مرده، خب، اين پسر مى‏تواند حق مادر را بگيرد، اين پسر از اين مرد نيست كه پدرش را بزند از مردى ديگر هست دليل بر اين مسأله اين است كه اولاً اين مسأله از اقوال مشهوره است بين علما مشهور است،؟؟؟ دارد كه ديگران غير از پسر مى‏توانند احقاق حق اين زن مرده را بكنند، علاوه بر اين باز ذيل همان صحيحه دارد، اين فرع دوم هم در ذيل صحيحه صريحاً آمده، عبارت اين است: قال فإن كان لها ولدٌ من غيره اگر براى اين زن فرزندى غير از اين شوهر باشد، فهو وليُّها اون وارث و ولى است، يُجلَدُ له، يعنى حد به خاطر اين پسر جارى مى‏شود يجلد له به خاطر اين پسر، وإن لم يكن لها ولد غيره، ولدى هم ندارد نه از اين شوهر نه از اون شوهر، ولى برادر دارد، عمو دارد وكان له قرابه خويشاوندان ديگرى دارد، يقولون باخذ الحدّ كسانى هستند كه مى‏توانند قيام به حد بكنند جُلِدَ لَهم‏
    علاوه بر اين كه روايت تصريح مى‏كند مشهور هم هست قانون اولى‏
    هم همين است، عمومات اوليه همين را اقتضا مى‏كند، عمومات چى را اقتضا مى‏كرد؟ هر كسى قذف كرد والذين يرمون المحصنات ثم يأتوا باربعة الشهدا فجلدهم ثمانين جلده هر كسى كه مى‏خواهد باشد، شوهر باشد نسبت بزنش، باشد، ما پسر را هم اگر دليل نداشتيم استثناء نمى‏كرديم، پسر دليل خاص داشت فقط اين يك دونه استثناء به اين عام خورد للاجماع و رواياتى كه صريح است بعضيش هم صحيح است زائد بر اون مقتضاى عمومات است و ما بايد بگوييم. فرض سومى كه در اين مسأله داريم، لو كان الامر بالعكس يعنى ولد والد را قذف كند پسر، پدر را قذف كند در اينجا حدّ جارى مى‏شود اينهم غالباً اجماعى است و علاوه بر اين كه مقتضاى قواعد است منصوص هم هست تو روايات جعفريات و دعائم داشتيم نه محمد بن مسلم. در روايات جعفريات تصريح بود چى مى‏گفت؟ مى‏فرمود كه واذا قذف والدهُ جُلد، پسر پدر را قذف كنى جُلِد اون يكى هم مى‏گفت يحد الولد اذا قذف والده پس تو صحيحه ما نبود اما توى روايت جعفريات و روايت دعائم اسلام اين ورش و اون ور هر دو طرف مسأله بود ولو قاعده اولى هم همين را اقتضا مى‏كند قانون اولى اين كه بزنيم ديگه، استثناء دليل مى‏خواهد اگر استثناء نباشد نه.
    فرع چهارم، لو قذف بعضهم بعضا، پدر و پسر را بگذريم. برادر، برادر را قذف كرد يا برادر، عمو را قذف كرد عمو، پسر پسر را قذف كرد، پسر برادر را قذف كرد سلسله مراتب ديگر، عقارب هم لو قذف بعضهم بعضا بايد در آنجا حد جارى بشود حالا در اونجا روايتى نداريم، نداشته باشيم قانون اوليه اقتضا مى‏كند لو قذف بعضهم بعضا أن اقارب، حدّ قذف بايد جارى بشود بى برو و برگرد ندارد مقتضاى قانون اوليه اين است ظاهراً اختلافى هم در اين مسأله نيست پس سدّى بر سر راه ما
    راجع به فتوا دادن بر وجوب حد نيست.
    و اما انما الكلام در فرع پنجم، كه من عنوانش مى‏كنم رويش مطالعه كنيد راجع به جدّ است آيا جدّ به حكم پدر است يا نه؟ آيا نوه مى‏تواند جدّ را حدّ بزند؟ نوه، جدّ را حد بزند بخاطر قذفى كه از خودش يا مادرش كرده مى‏تواند؟ آيا فرقى بين جدّ ابى و امى در اين مسأله هست يا نيست؟ كه جد ابى بتواند جد امى نتواند اين مسأله شديداً محل اختلاف است كه آيا جد به منزله أب است يا أب نيست يا فرق است بين جدّ أبى و جد اُمى، مطالعه مى‏فرماييد انشاء اللَّه براى شنبه.
    وصلى اللَّه سيدنا محمد الطاهرين.


    1) . مستدرك الوسائل، حديث 1 باب 13 از ابواب حدّ قذف.