• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    بحث در اين مسئله بود كه اگر شخص مجرم قبل از قيام بينه توبه كند، حد ساقط مى‏شود، و اما بعد از قيام بينه ساقط نمى‏شود. و فرع ديگر هم اگر جرم با اقرار ثابت بشود، و مجرم توبه كند حاكم شرع مخير است، قسمت‏هاى از اين بحث گذشت، جمله‏اى در باره توبه گفتيم كه توبه در اينجا به معنى مجرد ندامت نيست، بلكه ظهور آثار ندامت در عمل در اينجا شرط است، شواهدى هم براى اين مسئله ذكر كرديم، و عرض شد كه در كلمات اصحاب كمتر به اين مسئله پرداخته‏اند كه حقيقت توبه چيست؟ چند جمله اضافه كنيم به بحث‏هاى كه گذشت در باره توبه، در بعضى از كلمات قدماء عباراتى پيدا شد كه شاهد همين عرض ما است، از جمله در كلام ابو الصلاح حلبى است، رضوان الله تعالى عليه، عبارتش اين است «و اذا تابا» هردو توبه كنند، «او احدهما» يكى از آن دو توبه كند، «قبل قيام البينة و الاقرار» قبل از قيام بينه و اقرار توبه كند، «توبتاً ظاهرتاً» اينجا شاهد است «توبتاً ظاهرتاً ظهر معها صلاح عملهما» توبه‏اى باشد ظاهر و آشكار باشد، فقط ندامت قلبى نباشد، ظاهر هم با آن بشود صلاح عمل در درستى اعمال آنها منعكس باشد، «سقط عن التائب الحد» در اينجا از توبه كنند حد ساقط مى‏شود. ابو الصلاح حلبى هم در اين عبارتش توبه را با آن قيودى كه عرض شد بيان كرده، و مجرد ندامت و پشيمانى نگرفته، اين عبارت در مختلف علامه رضوان الله تعالى عليه است، چاپ‏هاى قديم صفحه هفت صد و شصت و پنج، مختلف يك جلدى است،
    (سؤال:...؟ جواب: نفهميدم؟ (سؤال:...؟ جواب: حالا اجازه بدهيد من بخوانم روايت مائز را هم امروز دوباره مى‏رسيم، (سؤال:...؟ جواب: صفحه هفت صد و شصت و پنج).
    عبارتى هم از سيد ابى المكارم بن زهره است، «و قال ابن زهرة» عبارت ابن زهره اين است «واذا تاب احد الزانيين قبل قيام البينة عليه و ظهرت توبته و صلاحه» ايشان هم اين قيد را دارد «و ظهرت توبته و صلاحه» توبه‏اش آشكار بشود صلاح حالش در اعمالش آشكار بشود، «سقط الحد عنه» اين هم در الجوامع الفقهيه است، صفحه پنج صد و شصت. جوامع الفقهيه هم كتابى است مثل همان ينابيع الفقهيه است، آن قديمى است، اين جديدى است، كه كتب قدما در آن جمع شده. در جوامع الفقهيه هر كتابى را يك جا جمع كرده، اما در ينابيع تقطيع كرده، كتب مختلف را، هر قطعه‏اش را آمده كنار هم چيده در يك باب كه كار آسان‏تر شده. بهرحال. خوب از اين عبارت شاهد ما مى‏خواستيم پيدا كنيم كه اين توبه‏اى كه ما مى‏گوييم تبعاً لرواية جميل، كه مى‏فرمود توبه آثارش ظاهر بشود، چند ماهى بگذرد و عملش نشان بدهد، كه از اين كار پشيمان شده، دور آن قلم گرفته ديگر به سراغ اين كارها نمى‏رود، معلوم شد در كلمات فقهاى ما هم اين قيد كم و بيش ديده مى‏شود. بلكه آن روز عرض كردم، شايد كسى اصلاً مطلق توبه را هم همين بداند، ديگر توبه همه جا اين قيد را دارد، على خلاف ما هو المرفوض فى الاذهان كه توبه مجرد ندامت است، آثار عملى در آن شرط نيست، ممكن است كسى بگويد همه جا توبه اينطور است، عرض كردم آيات زيادى از قرآن است كه بيش از دوازده تا آيه در قرآن داريم، حالا من بعضى هايش را مى‏خوانم، بقره آيه صد و شصت، «الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا» در باره كسانى است كه آيات الهى را كتمان مى‏كردند، خداوند تهديد شان به مجازات مى‏كند، بعد استثنا مى‏كند «الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا» تبيين كنند آيات الهى را جبران كنند كار خلافش را. آيه‏
    هشتاد و نه آل عمران، «الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا» آيه شصت سوره مريم «الا من تاب و آمن و عمل صالحاً» اين يك چيزى هم اضافه دارد، «الا من تاب و آمن و عمل صالحاً» ايمانش هم تجديد كند، چون گناه ضربه مى‏زند به ايمان انسان، هم توبه كند و هم بازسازى ايمان كند و هم اصلاح كند خرابى‏ها را. آيه هفتاد سوره فرقان «الا من تاب و آمن و عمل عملاً صالحاً» و آيات زياد ديگر، اينها نمونه‏هاى بود كه عرض كردم، قرآن مجيد هم در بيش از دوازده آيه‏اى از قرآن بيشتر از دوازده تا آيه است، اين‏ها را وقتى بيان مى‏كند بعد از توبه قيد اصلاح، قيد تبيين، قيد ايمان و اصلاح عمل عملاً صاحلاً، اين قيود را مى‏آورد لا يبعد يك كسى بگويد اصلاً همه جا در توبه همين است، و الا گناه اولين و آخرين رابكند بگويد استغفر الله ربى و اتوب اليه، همه اين‏ها تمام بشود و ديگر «التائب من الذنب كمن لا ذنب له كيوم ولدته امه» مثل روزى بشود كه از مادر متولد شد، خيلى بعيد به نظر مى‏رسد.
    (سؤال:...؟ جواب: مشكل است براى ما همينطور كه مى‏فرماييد تشخيصش كار مشكل مى‏شود بايد يك مقدار زمان بگذرد، تا بر ما ثابت بوشد واقعاً اين توبه توبه حقيقى است، يا توبه ندامت موقت بوده، خوب اين‏ها را بايد، كأن آن ندامت بايد ريشه دار باشد، ريشه دار كه شد اجراى حد مگر مجبوريم بكنيم نمى‏كنيم، (سؤال:...؟ جواب: تحقيق مى‏كنيم، اگر غريب نباشد تحقيق مى‏كنيم در باره‏اش، بله تحقيق مى‏كنيم، آيا اين‏كه توبه كرده است راست مى‏گويد؟ شماى كه با او معاشر بوديد، چطور آدمى است، نشد مصداق مشكوك است آقا مصداق مشكوك در تمام فقه داريم مى‏رويم سراغ اصول عمليه، اصل عدم جواز است. فوقش اين است شك مى‏كنيم ديگر شما مى‏خواهيد يك مصداق (سؤال:...؟ جواب: آقا مى‏خواهيد يك مصداق مشكوك براى من درست كنيد، مصداق مشكوك مشكوك، اصل برائت است «الحدود تدرء» است، ما مى‏گوييم آقا از روايت استفاده مى‏شود اين توبه بايد اين شرائط داشته باشد، اگر اين شرائط نباشد نه، حالا مى‏گوييد يك جا شك شد، شد مى‏رويم سراغ اصول، خداوند اصول را آفريده است براى همين جاهاى كه انسان شك مى‏كند ديگر، توجه كرديد؟ (سؤال:...؟ جواب: حالا اجازه بدهيد، بگذريم، (سؤال:...؟ جواب: حالا بگذريم ازاين بحث من برگشته بودم به بحث سابق و و مرتبه انشاء الله يواش يواش روشن مى‏شود).
    و اما، هذا كله فى ما اذا تاب قبل قيام البينة، مفهوم آن، چه حكمى دارد؟ اما اذا تاب بعد قيام البينة، توبه بعد از قيام بينه بود، شهود آمدند و يخه اين را چسبيدند و آوردند در دادگاه و شهادت دادند و اين افتاد به التماس كردن و اتوب الى الله و استغفر الله، مشهور و معروف همان گونه كه سابقاً هم خوانديم، عدم سقوط الحد، حد ساقط نمى‏شود بعد قيام البينه اگر توبه كند، و عدم خيار الحاكم فى العفو، حاكم هم اختيار عفو در مورد قيام بينه ندارد. دليل ما هم در اينجا كه اصل، اين كدام اصل است؟ يا استحاب است يا اطلاق ادله، وقتى مى‏گويد كسى كه بينه قائم شد اجراء حد كنيد، اطلاق دارد سواء تاب، او لم يتب، اطلاق ادله هم استصحاب مى‏شود اينجا جارى كرد، و هم اطلاق، البته اطلاق مقدم است بر استصحاب، اطلاق مى‏گويد سواء تاب او لم يتب. علاوه بر اين در روايت جميل هم داشتيم، تصريح به اين معنا شده بود، در روايت جميل، عبارت اين بود، روايت سه شانزده از مقدمات بود، عبارت اين است، «فى رجل سرق او شرب الخمر او زنا فلم يعلم ذلك منه و لم يؤخذ حتى تاب و صلح» عبارت اين است، «فلم يعلم ذلك منه و لم يؤخذ حتى تاب و صلح» اين قيدها براى چه است؟ مفهومش اين است كه «اذا تاب بعد الاخذ و البينة» اين حكم نيست، اين قيودى كه مى‏گويد «و لم يعلم ذلك منه و لم يؤخذ حتى تاب و صلح» اول توبه كرد و اصلاح شد، بعد دستگير شد و قيام بينه شد، اين مفهومش اين مى‏شود كه اگر اول دستگير بشود و بعد قيام بينه بشود، توبه او فايده‏اى ندارد، و ديگرى هم مفهوم آيه شريفه آيه محارب هم دلالت خوبى دارد، مى‏فرمايد «الا الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم» يعنى اگر تابوا بعد ما تقدروا عليهم، دستگير شدند و بينه‏اى قائم شد بر اينها ديگر توبه بعد فايده ندارد. ظاهر اين قيد هم اين است كه مفهوم دارد.
    رواياتى هم از برقى داشتيم آيه سى و سى و يك و سى و سه و چهار بله؟ (سؤال:...؟ جواب: روايت برقى هم دارد،
    عبارت اين بود، كه قبلاً روايت برقى را خوانديم، «اذا قامت البينة فليس للامام ان يعفو» اذا قامت البينة بينه قائم شد ديگر امام حق عفو ندارد. يعنى سواء تاب او لم يتب، بلكه من مى‏خواهم بگويم بالاتر هم است، اگر لم يتب كه امام عفو نمى‏كند چه لزومى كرده يك آدم مجرمى را بى خود عفو كند، اين حتماً جايى است كه توبه بكند، «اذا قامت البينة فليس للامام ان يعفو» اطلاق دلالت دارد «سواء تاب او لم يتب» روايت تحف العقول هم قبلاً داشتيم، شماره روايات را قبلاً داديم معلوم است، «عن ابى الحسن الثالث عليه السلام قال» داستان مفصل است يحيى بن عكسم بود و آن به اصطلاح مناظره‏اى كه حضرت با او داشت و عده‏اى را آوردند و يكى را عفو كردند و يكى اجراى حد كردند و يكى چه كار كردند و بعد توضيح خواستند و حضرت فرمود «اما الرجل الذى اعترف باللواط فانه لم يقم عليه البينة» بينه قائم نشده بود، «و انماتتوع بالاقرار من قبل نفسه» خودش مايل بود اقرار بكند، «و اذا كان للامام الذى من الله ان يعاقب عن الله كان له ان يمن عن الله» فرمود آن را كه ديديد مورد عفو قرار داديم، براى اين‏كه خودش اقرار كرده بود، بينه قائم نشده بود، امام حق عفو دارد، مفهومش چه است؟ يعنى اگر خودش اقرار نكند بينه قائم بشود، امام حق عفو ندارد. حق عفو جايى است كه بينه‏اى قائم نشده باشد، جرم از طريق اقرار ثابت شده باشد. بهرحال هم اصل و هم اطلاقات و هم نمى‏دانم رواياتى كه خواندم، همه به خوبى دلالت مى‏كند بر اين‏كه مسئله عفو امام در زمينه اقرار است، و عفو امام در زمينه بينه نيست.
    (سؤال:...؟ جواب: توبه را اجازه بدهيد مى‏رسيم، (سؤال:...؟ جواب: توبه را (سؤال:...؟ جواب: مى‏دانم كسى را كه قدرت برش پيدا نكردند، فرمود اين اگر توبه كند قبول است، مفهومش چه است؟ مفهومش چه است؟ يعنى اگر قدرت پيدا كردى بعد توبه كند قبول نمى‏شود، خوب بينه كه قائم بشود كه ديگر بالاتر از قدرت پيدا كردن است، يعنى هم گرفتيد و هم اقامه بينه شده برش، حالا مى‏خواهد توبه كند، حالا توبه‏اش قبول است؟! يا حالا امام مخير است؟! امام مخير نيست ديگر، (سؤال:...؟ جواب: اينها را كه جوابش داديم، مى‏گويند كسانى كه مى‏آمدند خدمت امام و پيغمبر، اقرار مى‏كردند، ناراحت بودند، مى‏خواستند پاك و پاكيزه بشوند، اين نشانه توبه آن‏ها است، اين را كه يك روز متعرض شديم گفتيم بله اين نشانه ندامت آنها است، اما مجرد ندامت براى توبه كافى نيست، بايد ظهر منه امر جميل و عمل عملاً صالحاً و امثال ذلك بوده باشد. حالا ديگر من را بر نگردانيد به بحث سابق). و لكن اجازه بدهيد (سؤال:...؟ جواب: خوب فرصتى پيدا نشده اجراى حد مى‏كنيم، (سؤال:...؟ جواب: نداشته خوب اجراى حد مى‏كنيم، توبه ثابت نشد معنيش، يعنى توبه‏اى كه بايد (سؤال:...؟ جواب: در كجا در بينه يا در اقرار؟ در اقرار؟ امام مخير است در صورتى كه توبه‏اى بكند و آمد حالا تازه خود آن محل بحث است (سؤال:...؟ جواب: چرا معطل مى‏كنيد؟ ما هنوز بحث توبه را نرسيديم در مسئله عفو امام، در مسئله عفو امام آيا توبه شرط است يا نه؟ او خودش اول الكلام است الآن واردش مى‏شويم انشاءالله اجازه بدهيد اين بحث تمام بشود آن وقت اشكال كنيد).
    ولكن مرحوم مفيد مع ذلك كله مرحوم مفيد (سؤال:...؟ جواب: اين‏ها را قبلاً من تمامش را روز گذشته آدرس دادم، (سؤال:...؟ جواب: بله؟ ظاهراً همه‏اش را چهار باب هجده بله من نوشته‏ام اينجا، چهار باب هجده از روايت تحف، قبليش هم سه باب هجده است، (سؤال:...؟ جواب: جميل، بله سه شانزده بود، اين چهار هجده است روات تحف چهار هجده است).
    حالا مرحوم مفيد رضوان الله تعالى عليه گفته اگر بينه هم قائم شد، اين توبه كرد، امام مخير است، مرحوم صاحب جواهر علاوه بر كلام مفيد از حلبيين هم نقل مى‏كند، حلبيين اشاره به كه است؟ ابو الصلاح حلبى دوميش؟ مرحوم ابن زهره، چون ابن زهره هم سيد ابى المكارم بن زهره آن هم حلبى است، حلبيين كه مى‏گويند ابو الصلاح حلبى است و ابن زهره است، خوب اينها گفته‏اند حتى بعد قيام البينه امام مخير است، نمى‏گويند توبه قبول است، مى‏گويند اگر توبه كرد امام تخيير دارد، مى‏تواند ببخشد، مى‏تواند نبخشد، حالا چه دليل اينها مى‏شود براى شان آورد، بعضى‏ها رفته‏اند سراغ اطلاق روايات عفو، و سراغ اصل برائت، با اين دو دليل يكى اطلاق روايات عفو، كه امام مخير فى العفو، و ديگر اصل برائت. آيا مى‏شود به اينها در مقابل آن ادله استدلال كرد؟ نه، اطلاق روايات عفو در جايى است كه ما دليل بر تقييد نداشته باشيم، تمسك به اطلاق فرع بر
    عدم دليل برتقييد است، ما الآن به مفهوم آيه و رواياتى كه ذكركرديم، مقيد كرديم كه در بينه بعد قيامها امام مخير نيست، پس روايات مطلقه عفو مقيد مى‏شود به غير البينة، در بينه عفو نيست، مال اقرار است، پس تمسك به اطلاقات روايات عفو در مقابل روايات دليل بر تقييد به غير بينه قابل قبول نيست، اصل هم به هر معناى باشد اصالة البرائة مى‏خواهيد بگيريد، جاى اصالة البرائة نيست، با وجود دليل اجتهادى تمسك به اصالة البرائة نمى‏توان كرد، جايى مى‏شود تمسك به برائت كرد كه دليل اجتهادى نباشد، آيه شريفه و رواياتى كه عرض كرديم ادله اجتهادى هستند بر اين‏كه عفو در اينجا جايز نيست، جاى برائت نيست، چه رقم مى‏خواهيد برائت جارى كنيد؟! خوب هذا كله كلام در فرع اول، به اصطلاح مفهوم و منطوقش. تاب قبل قيام البينه و تاب بعد قيام البينة. از فرع اول بگذريم برويم سراغ فرع دوم و مسئله اقرار.
    (سؤال:...؟ جواب: دلالت اطلاق چه شده؟ (سؤال:...؟ جواب: خوب اينها را كه در اصول خوانديم، مفهوم مى‏تواند اطلاق را تقييد كند، عموم را تخصيص بدهد، «يجوز تخصيص العام بالمفهوم يجوز تقييد المطلق بالمفهوم» اگر مفهوم خاص باشد منطوق عام باشد، مفهوم مقدم مى‏شود، تخصيص مى‏دهد، تقييد مى‏كند، اينها را كه در اصول خوانديم و مسلم است).
    الفرع الثانى، گفتيم امام مخير است «لو كانت التوبة بعد الاقرار» (سؤال:...؟ جواب: حالا اجازه بدهيد گذشتيم ديگر). اگر توبه بعد از اقرار باشد، امام مخير است، ظاهر اين است كه اين مسئله مما لا خلاف فيه است، مسئله ايست محل ابتلاء دقت كنيد در اين مسئله. ظاهر اين است كه مسئله اختلافى درش نيست، كلام صاحب رياض را هم قبلاً خوانديد كه در اينجا هم ادعاى لا خلاف كرده بود، بعضى ديگر هم متعرض اين مسئله شده‏اند، و روايات متعددى دليل بر جواز عفو امام است. من اين روايات را مى‏خوانم اما يك نكته‏اى را در لابلاى اين روايات كه مى‏خوانيم دقيق باشيد، كه اين روايات همه‏اش دليل بر عفو امام است، در زمينه اقرار، اما قيد توبه از كجا در مى‏آيد، چون دو شرط كردند، يكى اقرار باشد، يكى هم توبه بكند، دلالت اين روايات كثيره بر اين‏كه در زمينه اقرار امام مخير است واضح است، اما مقيد به توبه بودن كه در كلمات بزرگان آمده، اين قيد توبه از كجا است؟ يك كسى بگويد آقا مطلقا امام حق دارد عفو كند، اگر اقرار بود امام حق دارد عفو كند مى‏خواهد توبه كند مى‏خواهد توبه نكند، مصلحت را هرچه ببيند مطابقش عمل مى‏كند، دليل بر تققيد بر توبه را در لابلاى اين رواياتى كه مى‏خوانم دقت كنيد ببينيم آيا جاى پاى پيدا مى‏شود براى اين قيد يا نه؟ روايات متعدد است بگذاريد من روايات را بخوانم، اوليش روايت مالك بن عطيه است كه سابقاً كراراً خوانده‏ايم در باب لوطى وارد شده است، داستان آن كسى كه آمد خدمت على عليه السلام اقرار كرد، حديث يك باب پنج است، از حداللوطى، داستان مردى كه آمد خدمت امير مؤمنان على عليه السلام اقرار كرد، من مرتكب اين عمل شنيع شدم، من را پاك و پاكيزه كن، بعد از آنى كه اقراراتش تمام شد فرمود پيغمبر اكرم سه تا مجازات درباره امثال تو تعيين كرده، كدامش را مى‏خواهى؟ آن احراق را انتخاب كرد، موقعى كه احراق را انتخاب كرد چون از همه مشكل‏تر بود، حفيره آماده شد گذاشتندش داخل حفيره، آتش را هم آماده كردند كه بريزند در حفيره بالاى سر او و احراق بشود، در اين موقع على عليه السلام و ياران گريه كردند و فرمود برخيز، ملائكه آسمان براى تو گريه كردند و عفوت كردند. اين روايت روايتى است كه دليل بر اين است كه امام مى‏تواند عفو كند، منتها اين تكه‏اش را من مى‏خوانم «فقال له امير المؤمنين عليه السلام قم يا هذا فقد ابكيت ملاكة السماء و ملائكة الارض فان الله قد تاب عليك» در اينجا بله، روايت مفصل است يك صفحه روايت بود و بله «فان الله قد تاب عليك قم و لا تعاودن شيئاً مما فعلت» ديگر سراغ اين كارها نرو و امثال اين كار را انجام نده. روايت همانطورى كه مى‏دانيد و بارها گفته‏ايم روايت صحيحه است. سند معتبر است. روايت مالك بن عطيه. دلالت هم كه خوب است، على عليه السلام عفوش كرد، و او را بخشيد، آن وقت توبه از كجايش در مى‏آيد؟ توب كرد يعنى آمد خدمت حضرت پشيمان بود، ندامت داشت، درست است، اما اگر ندامت را كافى ندانيم، بدون شك اين نادم بود، ندامت از اين عبارت ظاهر است، مخصوصاً اين‏كه انتخاب كرد شديدترين مجازات را بلند شك يك دو ركعت نماز را هم خواند و گريان هم بود و به طرف آسمان هم بله متوجه شد، آيا آن توبه‏اى كه ما مى‏گوييم ظهر منه امر جميل همين است؟
    يا نه، چند ماهى بگذرد، يكى دو ماه، دو سه ماه بگذرد، امام فرمود بايد يك مدتى هم سپرى بشود حالا در دادگاه يك همچنين قيافه‏اى به خودش گرفته، اين كافى نيست، بايد يك چند مدتى بگذرد و آثار ندامت در اعمالش نمايان بشود و معلوم بشود اين موقتى نيست، اين مثل يك رگبارى نيست، بعضى‏ها توبه شان توبه رگبار است، يك رگبار مى‏زنند بعدش هم آفتاب مى‏شود و كأن لم يكن شيئاً مذكوراً، اصلاً مثل اين‏كه بارانى نيامد، آيا اين است اين كجايش توبه است؟! (سؤال:...؟ جواب: باز همه اين‏ها توبه كرد پس چرا على عليه السلام آنجا اجراى حد كرد، پس چرا در داستان مائز چرا پيغمبر دستور اعدام داد، خوب آن هم توبه كرده بود يك همچنين توبه، توبه اين رقمى توبه موقت، اين‏كه همه شان داشتند هم آن زنى كه آمد خدمت على عليه السلام داشت، هم مائز كه آمد خدمت پيغمبر، پس چرا على دستور رجم داد، چرا پيغمبر دستور رجم داد؟ در باره مائز؟ خوب يك همچنين توبه اين رقمى كه همه شان داشتند، بنا شد ما اين مقدار توبه را قبول نكنيم، بگوييم ظهر منه امر جميل، وقت توبه را اين مقدار كافى ندانيم، مگر اين‏كه اللهم الا ان يقال (سؤال:...؟ جواب: آقا امر جميل پس مائز هم امر جميل داشت چرا كشتندش؟ (سؤال:...؟ جواب: چه فرق مى‏كند؟! بگذرم). اللهم الا ان يقال (سؤال:...؟ جواب:ها، ايشان مى‏گويند مشروط به گريه ملائكه آسمان است، هركسى ملائكه آسمان برايش گريه كردند امام عفوش مى‏كند، اما اگر نكردند خوب بنده قاضى كه از آسمان و زمين هيچ خبرى ندارم، من نمى‏توانم پس عفو كنم؟! اين مال امام معصوم مى‏شود ربطى به من پيدا نمى‏كند).
    اللهم الا ان يقال اين جمله «تاب الله عليك فان الله قد تاب عليك» بگوييم اين دلالت مى‏كند، يعنى «انت تبت و ان الله تاب عليك» آيا اين دلالت دارد؟ خدا تاب عليك، تا بشر توبه نكند كه خدا لا يتوب، «العبد يتوب بالطاعة و الله يتوب بالمعغفرة بالرحمة» توبه به معنى رجوع است، خدا بر مى‏گردد بدون اين‏كه من برگشته باشم؟! تاب الله عليك خدا برگشت، برگشتن خدا بدون برگشتن من كه نمى‏شود باشد، (سؤال:...؟ جواب: مى‏دانم بالاخره تا من توبه نكنم «ان الله يتوب» يعنى يرجع تاب به معنى رجع است، يرجع بالرحمة، بدون اين‏كه من «رجعت الى طاعة» لايبعد يك كسى بگويد از اين كلمه تاب يك تاب عبد در مى‏آيد توبه عبد هميشه مقدمه توبه خدا است، و بدون توبه عبد توبه خدا نخواهد بود. اين حديث اول. چهار پنج حديث ديگر است فردا انشاء الله مى‏خوانيم.