• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة اللَّه على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    من از محبت اين برادر عزيز مان و ساير برادران و آقايان كه اظهار محبت كرده و مى‏كنند بسيار متشكرم، يكى از مزاياى حوزه‏هاى علميه، آن رابطه محكم و عاطفى ميان استاد و شاگرد است، در مراكز علمى امروز هرگز يك همچنين ارتباطى نيست، و اگر آنجا را انسان ببيند با حوزه‏ها مقايسه كند، مى‏داند چه قدر حوزه‏ها در اين مسئله مقدم اند، بهرحال امروز كه به نام روز معلم به معنى وسيع كلمه ناميده شده، و يك نمونه كاملش هم مرحوم شهيد آية الله مطهرى است، روزى است كه يادآور بسيارى از ارزش‏هاى اسلامى است. من با مرحوم مطهرى دوستى نزديك داشتم، و چهل و پنج روز هم باهم در زندان بوديم در تهران ايام پانزده خرداد، و مكرر گفته‏ام براى شناخت افراد، يكى در سفر، و ديگرى در زندان مى‏توان افراد را شناخت، و از همه جا بهتر زندان است، استوارى، استقامت، صبر، شكيبائى، توجه به مسائل عبادى، توجه به علم، كه من در ايشان تمام اينها را در اين مدت ديدم، يك نكته در حالات ايشان است من بگويم و وارد بحث فقه مان بشويم، شما مجموعه آثار مرحوم مطهرى را جمع كنيد، كتاب‏ها را، و نوارهاى زيادى هم كه در سخنرانى‏ها از شان مانده، از مجموع اين‏ها و عمر ايشان را هم در نظر بگيريد، مى‏بينيد، مردى بسيار پركار بود، تا انسان خودش دستش به قلم نباشد و كتاب ننويسد، نمى‏داند يك كتاب نوشتن چه قدر مشكلات دارد، اين همه آثار علمى آن هم در فنون مختلف، در مسائل متعدد، از خود به يادگار گذاشتن تنه نشانه نبوغ و اخلاص نيست، نشانه پشت كار و تلاش خستگى‏ناپذير است، بسيار مرد پركارى بود، كتاب هايش هم يك كتاب‏هاى ساده معمولى نيست، پيدا است كنترول‏هاى زيادى در باره يك كتاب كرده تا منتشر شده، و من عقيده‏ام اين است كه اين يك درسى براى همه مى‏تواند باشد، برادرها بدانيد بدون تلاش و كوشش زياد هيچ كس به هيچ جا نمى‏رسد، بايد كار كرد، بهترين استعدادها را داشته باشيد، كار نكنيد به جاى نمى‏رسيد، از مطالعه خسته نشويد، از درس و بحث خسته نشويد، از نوشتن خسته نشويد، بايد كار كنيد و اوائل كار هم انسان خسته مى‏شود، ولى يواش يواش عادت مى‏شود، مى‏شود جزء زندگى انسان، افرادى كه مطالعه و تلاش و كوشش جزء زندگى شان است، اگر يك روز بى كار يا كم كار بشوند اصلاً حوصله شان تمام مى‏شود. عادت كرده، اصلاً غذاى روحش است، يك مقدار مقاومت كنيد و كار زياد كنيد، اين مى‏شود جزء زندگى شما ديگر خسته نخواهيد شد. بهرحال اميدواريم خداوند ايشان را غريق رحمت بفرمايد به همه توفيق بدهد ما هم بتوانيم هم آثارى از نظر شاگردان، هم آثارى از نظر كتاب و تأليفات يا از نظر سخنرانى‏ها آثارى در دل مردم باقى بگذاريم و مصداق كلام مولى على عليه السلام بشويم، «هلك خذان الاموال و العلماء باقون ما بقى الدهر اعيانهم مفقودة و آثارهم فى القلوب موجودة» آثار اينها در دل‏ها است و اينها باقى مابقى الدهر اند. خداوند به همه ما توفيق پيمودن اين راه بدهد و خدمت هرچه بيشتر تا توانى داريم و قدرتى داريم انشاءالله.
    برگرديم به فرع ثالثى كه داشتيم «من قبل غلاماً بشهوة او امرئتاً او رجلاً» در تحرير الوسيله فرموده بودند «كذا يعذر» يعنى «من قبل غلاماً او امرئتاً او رجلاً بشهوة» اين تعذير مى‏شود. ظاهر تعذير مطلقه هم تخيير حاكم است بين اقل و اكثر كه بعداً صحبت اقل و اكثرش مى‏كنيم و قبلاً هم اشاره‏اى كرده‏ايم. گفتيم مسئله از نظر اقوال لاخلاف فيه است، مسلم است، كه حكم در اينجا تعذير است. از نظر دليل هم يك روايت خاصى در اينجا بخواهيم داشته باشيم نداريم كه «من قبل غلاماً بشهوة
    يعذر» آنچه داريم رواياتى است كه دلالت بر حرمت اين عمل مى‏كند، و به آسانى مى‏توانيم صغرى و كبرائى درست كنيم، صغرى اين است كه اين عمل حرام است، طبق روايات متعدد، و عذاب‏هاى سنگينى براى كسى كه «قبل غلاماً بشهوة» در احاديث ذكر شده كه ديروز احاديثش را خواندم، اين صغرى اين مى‏شود «هذا حرام و هذه كبيرة» كبريش هم «كل من فعل حراماً و كبيرة فعليه التعذير» كبرايش در بحث‏هاى آينده آخر بحث قذف انشاء الله مى‏رسيم.
    (سؤال:...؟ جواب: درباره چه؟ (سؤال:...؟ جواب: حالا ما راجع به كذب حالا صحبت نمى‏كنيم بگذاريد آنجا كه رسيديم درباره مطلق تعذير، در آنجا صحبت كنيم، بهرحال اجازه بدهيد اين صغرى آن كبرى (سؤال:...؟ جواب: مى‏خوانم آقا يك خورده حوصله كنيد مى‏خوانم الآن).
    ما روايتى در باره تعذير «من قبل غلاماً بشهوة» نداريم، صغرى و كبراى درست كردند و با صغرى كبرى آمدند حكم تعذير را در اينجا ثابت كردند مانعى هم ندارد. ما هم موافقيم. بله يك روايتى است روايت اسحاق بن عمار، در آن روايت تعذير نيست حد است، «من قبل غلاماً بشهوة» را مى‏گويد حد برش جارى مى‏شود، روايت اين است، روايت در حديث يك باب چهار از ابواب حد اللواط، عبارت اين است «قال قلت لابى عبد الله عليه السلام مجذم» در عبارت وسائل است مجذم است با ذال، از ماده جذم جذام، ولى نسخه بدلش را محرم نوشته‏اند، مجذم، نسخه بدل محرم، «قبل غلاماً بشهوة قال يضرب مأة سوة» خوب ظاهر مأة سوت وجوب حد است، نه تعذير، چون مأه حد است، مثل حد جلد، در زانى و زانيه غير محصن، حالا اول ببينيم اين مجذم چه است؟ مجذم از ماده جذم است با ذال، به معنى «القطع بسرعة» چيزى را سريعاً قطع كنند مى‏گويند «جذم» جذام را هم از اين جهت جذام گفته‏اند كه با سرعت گوشت‏هاى بدن مى‏ريزد قطع مى‏شود، لذا مى‏گويند جذام، حالا اين معنا در محل كلام ما، چه تناسبى دارد؟ مجزم قبل غلاماً بشهوة، هيچ تناسبى اين كلمه با محل بحث ندارد، و به نظر مى‏رسد كه آن نسخه محرم درست است، يعنى كسى در حال احرام چنين كارى كرده، وقتى بر مى‏گرديم به منابع اصلى وسائل، يعنى كتاب كافى و تهذيب شيخ، هم در كافى محرم است، هم در تهذيب محرم است، حالا چه شده محرمى كه در كافى وتهذيب بوده، آمده در وسائل شده مجزم، حتماً اشتباه ناسخ بوده، چيز ديگرى نبوده، كافى اجازه بدهيد كافى در جلد هفت صفحه دويست، تهذيب در جلد ده صفحه پنجاه و هفت، هردو محرم نوشته‏اند، و مناسب هم همين است. خوب «محرم قبل غلاماً بشهوة» آيا فديه‏اى دارد؟! نه، بعضى چيزها فدائى دارد، كفاره‏اى دارد، اما تقبيل در حال احرام حد اقل گروهى گفته‏اند كفاره‏اى ندارد، حالا كه كفاره ندارد، خوب لا اقل بايد تعذير بشود، ولى تعذير در اينجا به صورت صد تازيانه است، و ما تعذير صد تازيانه نداريم. فعلى هذا روايت معرض عنها مى‏شود، كسى مطابق اين روايت فتوا نداده، غير از بعضى از معاصرين كه حالا فكر مى‏كنند، در قدما و متوسطين و متأخرين كسى فتواى به اين روايت نداده‏اند. عبارتى مى‏خوانم از صاحب رياض، ايشان مى‏فرمايد «انه» ضمير انه به چه بر مى‏گردد؟ اين حديث، «انه شاذ» از احاديث شاذه معرض عنها است، «و حمل على التغليظ لمكان احرام» حمل كردند چون محرم بوده، تعذيرش غليظ شده، حالا كه غليظ شده شده صد تازيانه، «كما صرح به الاصحاب عموماً و الحلى فى المقام» اصحاب در بعضى از جاها گفته‏اند در حال احرام تغليظ مى‏شود، در جاهاى ديگر، در اينجاها هم گفته‏اند كه حلى گفته است غليظ شده، تعذير تغليظ مى‏شود، آدم گناه خلافى در حال احرام بكند قاعدتاً بايد حد بالاى تعذير را گرفت. به طور عموم اصحاب گفته‏اند حلى ابن ادريس به طور خصوص در اينجا گفته. «ثم قال» صاحب رياض رضوان الله تعالى عليه فرموده «و هو حسن» خوب است كه ما به اين روايت عمل كنيم و بگوييم بله، اين تعذير مغلظ است بخاطر احرام، «لولا ان المشهور اشتراط عدم بلوغ التعذير الحد» اگر اين شرط نبود تعذير نبايد به حد برسد و اينجا به حد رسيده، اگر اين مانع بر سر راه ما نبود، ما مى‏گفتيم بله، اين همان تعذير در غير حال احرام كمتر از صد تا است، حالا در حال احرام شده است صد تا بخاطر حال احرام، بنائاً على ذلك عمل مى‏كرديم به اين حديث در خصوص حال احرام، ولى چه كنيم كه ما تعذير صدتائى نداريم،
    (سؤال:...؟ جواب: نسخه‏هاى اصلى محرم است ديگر مجذم هم كه معنا ندارد، ما يقين پيدا مى‏كنيم كه اين محرم بوده، (سؤال:...؟ جواب: مجذم يعنى جذامى، جذامى آخر يك فرد بسيار نادرى است حالا ما بگوييم اين رفته است و زن بهش نداند قبل غلاماً بشود، اين خيلى فرد نادرى مى‏شود توجيهش خيلى ضعيف است).
    بله، صاحب جواهر دقت كنيد، حرف صاحب بله؟ (سؤال:...؟ جواب: ادرس رياض همان آدرسى كه قبل گفتم مطالب ازش نقل كردم همان آدرس قبلى است ديگر آدرس من اينجا يادداشت نكردم قبلاً نقل كرديم كلامش را چهار صد و هفتاد و شش بود جلد دوم چهار صد و هفتاد و شش بود هنوز از صفحه چهار صد و هفتاد و شش ايشان نگذشته، (سؤال:...؟ جواب: حالا چهار صد و هفتاد و شش عرض كرديم جلد دو است، قبلاً داديم).
    صاحب جواهر دقت بفرماييد، ايشان مى‏گويد چرا شما حاضر نيستيد اين مسئله تغليظ در تعذير را در حال احرام بپذيريد چرا؟ چه مانعى دارد؟ عبارتش اين است «و فيه منع مع فرض اجتماع جهات التعذير» فيه در كلام صاحب رياض «منع مع فرض اجتماع جهات التعذير» اگر جهات تعذير جمع بشود، خوب تعذير مى‏شود بخاطر اين‏كه «قبل غلاماً» تعذير مى‏شود بخاطر اين‏كه در حال احرام بوده، تعذيرها روى هم مضاعف مى‏شود مى‏شود صد تا، نه صد و ده تا، چه مانعى دارد؟ يك تمايلى به اين قول پيدا كرده، صاحب جواهر رضوان الله تعالى عليه، جواهر جلد چهل و يك صفحه سه صد و هشتاد و هفت، ايشان تمايلى پيدا كرده به اين مسئله صاحب جواهر، ولى صريحاً فتوا نداده خوب در ظاهرش تمايل است.
    (سؤال:...؟ جواب: حالا آمديم باهم زديم چه عيبى دارد؟ يك بده كارى اين شخص دارد يك جا ادا مى‏كنيم بدهيش را چه مانعى دارد حالا كه گفته جدا از هم باشد؟ مرحوم آية الله خوئى در مبانى تكملة المنهاج كأن اين احتمال صاحب جواهر را گرفته وتأييد كرده و فرموده است به اين‏كه نه آقا ما تفصيلى در اين مسئله قائليم، تفصيل اين است كه اگر در حال احرام قبل غلاماً بشهوة، به اين حديث عمل مى‏كنيم، و اگر غير حال احرام باشد تعذى مى‏شود مادون الحد، ايشان كار ندارد به اين‏كه تقليل، مى‏گويد حديث داريم حديث هم از نظر من معتبر است، ما اشكال در سند حديث داريم ايشان قبول دارد مى‏رسم مى‏گوييم، ايشان مى‏فرمايد حديث سندش معتبر، دلالتش هم خوب، عمل مى‏كنيم در حال احرام به اين حديث، كأن كلام صاحب جواهر را دنبال كرده منتها استناداً الى الحديث. مبانى تكمله جلد يك صفحه دويست و چهل و شش. صريحاً ايشان مى‏گويد «فان كان محرماً ضرب مأة سوة تدل على ذلك معتبرة اسحاق بن عمار» بعد هم مى‏گويد «و الا عذره الحاكم دون الحد» يعنى تفصيلى قائل شده.
    ولكن الانصاف اين‏كه اين فتوا مشكل است، احدى از فقها صريحاً قبل از ايشان چنين تفصيل و فتوائى را قائل نشده‏اند، روايت هم مقابل چشم همه بوده، اين اعراض نمى‏شود، پس روايت معرض عنها است اولا، و اما ثانياً در سند اين حديث يحيى بن المبارك است، «عن يحيى بن المبارك» يحيى بن مبارك هم خيلى مبارك نيست، نا مبارك است، شخص مجهول الحالى است، توثيقش نكرده‏اند، پس علاوه بر اعراض اصحاب از فتواى به اين حديث، سند حديث هم ضعيف است به واسطه وجود يحيى بن مبارك، ولى مرحوم آية الله خوئى در مبانى تكملة مى‏گويد «و لا يضر يحيى بن المبارك فى سندها فانه ثقة على الاظهر» توثيق مى‏كند، حالا با اين‏كه در كتب رجال توثيقى در باره يحيى بن مبارك نيست چطور ايشان توثيق مى‏كند؟ بعيد نيست بخاطر همان مبناى خاصى كه ايشان داشتند و خوشبختانه در اواخر عمر شان ازش برگشتند، شايد يحيى بن مبارك در سلسله اسناد كامل الزيارات است، و چون صاحب كامل الزيارات در اول كتاب شان مى‏نويسد تمام اين سندها صحيح است، بنابراين هركه در اسناد روايات كامل الزيارات واقع شده همه اينها ثقه هستند، و ايشان بسيارى از احاديث مجهول و ضعيف را بخاطر اين‏كه در سلسله رجال كامل الزيارات اسناد روايات كامل الزيارات واقع شده بودند ايشان توثيق كرد، و بر اساس آن هم فتاواى بنا نهاده، بعداً هم ايشان از اين نظريقه به طورى كه موثقين نقل كردند برگشتند، تمام لابد فتاواى كه مبتنى بر آن بوده، آن فتاوا هم طبعاً برچيده خواهد شد. بهرحال اين هم ثانياً، اشكال دوم.
    و اما اشكال سوم به خود اين دلالت است، آيا اين عمل يك عمل است يا دو عمل است «قبل غلاماً فى حال الاحرام» اين دو تا گناه كرده يا گناه شديد كرده؟ دو عمل كه نيست، بگوييم يكى قبل غلاماً است، يكى فى حال الاحرام است، اينها همه‏اش يكى است، «قبل غلاماً فى حال الاحرام» غير از اين نبوده، آن وقت دو عمل نيست كه دو تعذير داشته باشد يك عمل است، يك عمل هم صد تا تازيانه مى‏شود حد، ما نداريم تعذير به اندازه حد، مگر اين‏كه كسى بيايد بگويد آقا من تعذير بالاتر از حد هم مى‏پذيرم، خوب نداريم ديگر، ما داريم با اين پيش فرض و با اين اصل معروف و مسلم فعلاً صحبت مى‏كنيم كه تعذير بايد مادون الحد باشد، چطور مرحوم صاحب جواهر مى‏گويد آقا اين تعذير مغلظ است، مغلظ يعنى چه؟ يعنى دو عمل است؟ يا يك عمل است؟
    (سؤال:...؟ جواب: خيلى خوب بخواهد به اين عمل بكند بگويد صد تا الا سوتاً، (سؤال:...؟ جواب: محرم هميشه در حرم؟ محرم خيلى وقت هايش در حرم نيست، از مدينه كه حركت مى‏كند محرم است، تا برسد به مكه و حدود حرم، تازه عرفات هم كه مى‏رود باز هم بيرون حرم است، اول بيابان عرفات كه حالا ديگر از بيابان هم در آمده، بايد بگوييم جنگل مصنوعى، اول بيابان عرفات نوشته «منتهى الحرم» حرم تمام است، عرفات بيرون است، همه‏اش كه در حرم نيست).
    على كل حال عمل كردن به اين حديث «فى غاية الاشكال سنداً و دلالتاً» بنائاً على ذلك بايد ببوسيم و بگذاريم كنار، ما هستيم و احكام تعذير، بايد حكم تعذير را جارى بكنيم، تازه اگر كسى هم به اين حديث عمل كند فقط بر محرم است، غير محرم چه؟ غير محرم كه ديگر بايد قائل به تعذيرهاى معمولى بشود، همانطورى كه در مبانى فرمودند
    (سؤال:...؟ جواب: زمان نيست، زمان محترم نيست، مكان نيست، حالت است، آنى كه گفته شده، گفته‏اند زمان و مكان محترم باعث افزايش مى‏شود، اما حالت چه؟ آن هم بگوييم باعث افزايش مى‏شود اشخاص، عالم با جاهل بگوييم فرق دارد، حالت با حالت فرق دارد، سؤال:...؟ جواب: او روايت دارد ما كه نمى‏توانيم قياس كنيم «ليس من مذهبنا القياس»، بگذرم (سؤال:...؟ جواب: كجايش منصوص العله است منصوص العله نبود، بگذرم). ما عقل مان قد نمى‏دهد كه در اينجا با اين مبانى كه داريم و با اين اصول شناخته شده در فقه و اصول مان ما بياييم به يك رويت ضعيف، معرض عنها، اين خرابى سندش، مشكل دلالت هم كه دارد، تازه مشكل دلالت نداشته باشد مشكل سندش چه كار مى‏كنيد؟ هم اعراض است هم روايت ضعيف السند به يحيى بن مبارك است، بنابراين بايد بگذاريمش كنار ديگر چك و چك خيلى نكنيد راه نمى‏دهد روايت كسى بهش عمل بكند (سؤال:...؟ جواب: روايت ضعيف را نمى‏شود بهش عمل كرد). بسيار خوب.
    بقى هنا امور، باز هم دو سه تا نكته در انيجا داريم تمام كنيم برويم سراغ مسئله هشت، نكته اول اين است كه در عبارات از جمله در عبارت مرحوم محقق در شرايع ديديد عبارت اين داشت كه «من قبل غلاماً بشهوة ليس له بمحرم» خوب اين قيد اسباب حرف شده، كه مگر اگر محرم باشد «يجوز تقبيل بشهوة»؟ «من قبل غلاماً بشهوة ليس له بمحرم» اگر محرم باشد «يجوز تقبيله بشهوة»؟ تعذير هم ندارد؟ بعضى‏ها آمدند اشكال به كلام محقق كرده‏اند، مرحوم شهيد ثانى در مسالك، مى‏گويد اين قيد را نفهميديم يعنى چه؟ «ليس له بمحرم» يعنى چه؟ يعنى محرم يجوز؟! ما ديروز جواب داديم تكرار مى‏كنيم جواب ديروز را، اين از قبيل همان قيد غالبى يا استثناء منقطع است، يعنى غالباً آنجاى كه محم است هم شهوت نيست، چه آدم منحرفى باشد كه خواهرش را تقبيل به شهوت كند، خيلى كم است، فعلى هذا، هذا قيد غالبى و من قبيل الاستثناء منقطع است، نه معنيش اين است «يجوز تقبيله تقبيل المحرم بشهوة» اين اشكال را به محقق نبايد گرفت، و به كسان ديگر كه اين قيد را آمده‏اند در اينجا ذكر كرده‏اند. و هكذا، اين هم عطف كنيد بر آن، «و هكذا استثناء ما اذا كان بسبب الرئفة» كودك يتيمى را از روى محبت مى‏بوسد، «او الصداقة» دو دوست، بعد از مدت‏ها همديگر را ديده‏اند رو بوسى مى‏كنند، «او العادة» عادتى است كسى كه از سفرى مى‏آيند آن را مى‏بوسند، «او جهة دينية» كه ديروز هم اشاره كرديم، هيچ كدام از اينها اشكاف ندارد، چرا؟ «كل ذلك بدليل» اين‏كه قيد شهوت در همه روايات بود، حتى روايت اسحاق بن عمار هم قيد شهوت داشت، سه چهار تا
    روايت ديروز و امروز نقل كرديم، تمامش داشت «من قبل غلاماً بشهوة» قيد شهوت داشت، فبنائاً على ذلك اين قيد، قيدى است كه مفهوم دارد، آن‏هاى كه مفهوم وصف را و قيود را قائل نيستند، حالا بيايند و جواب بدهند، خود شان در اينجا همه مفهوم مى‏گيرند، امام در مقام احتراز است، ما در اصول گفتيم تمام قيود كه گوينده در مقام احتراز مى‏گويد، همه‏اش مفهوم دارد. خواه وصف باشد. خواه لقب باشد، خواه قيود ديگر باشد، هرقيدى در مقام احتراز باشد مفهوم دارد. ظاهر كلام امام هم در مقام احتراز است، «من قبل غلاماً بشهوة» مى‏خواهد قيد شهوت را خارج كند، پس تمام اين‏ها مفهوم دارد و معنيش اين است كه آنها اشكالى ندارد.
    خوب لوشككنا چه كار كنيم، ديديم تقبيل كرد، حالا يحتمل بشهوة باشد، يحتمل هم برئفة باشد، به صداقه باشد، نمى‏دانيم، در اينجا خوب پيدا است ديگر «تدرء الحدود بالشبهات و يحمل فعل المسلم على الصحة» اگر شك كنيم از اين نوع است يا از آن نوع، «تدرء الحدود بالشبهات» مى‏شود، حمل فعل مسلم را هم بر صحت مى‏كنيم، و مشكوك را جارى نمى‏كنيم. راه ثبوتش چه است؟ راه ثبوتش هم مثل جاهاى ديگر است، بينه عادل دو شاهد بيايند بگويند ما ديديم اين را تقبيل مى‏كند در يك شرائطى كه پيدا بود تقبيل به شهوت
    (سؤال:...؟ جواب: بله مى‏گويند شهوت يك امر نفسى است از كجا معلوم مى‏شود؟ قرائن گاهى به قدرى زياد است كه انسان يقين پيدا مى‏كند، قطع پيدا مى‏كند، قرائن حاليه، مقاميه، گاهى زياد است). خوب اين امر اول از بقى امور.
    و اما ثانى و ثالث را هم اجازه بدهيد من تمامش كنم، «مما ذكرنا ظهر حال تقبيل غير الغلام» تا بحال هرچه بحث شده تقبيل غلام بوده، اما تقبيل امرئه اجنبيه چه؟ صحبتش نبود، مى‏گوييم آنها هم ملحق است، «تقبيل رجل لرجل بشهوة» اين‏ها هم همه داخل در اين است فرق نمى‏كند، همه اين‏ها داخل در اين عنوان است، چرا؟ «انه حرام و كل حرام» بله، «فيه التعذير» همان صغرى، همان كبرى، و همان نتيجه، گرفته مى‏شود،
    (سؤال:...؟ جواب: بله؟ (سؤال:...؟ جواب: ممكن است خوب اگر در كبى، البته در غير اجنبيه، در رجل لرجل ادعاى رئفت و امثال ذلك مى‏شود، بله). على كل حال اجازه بدهيد، اين هم مسئله‏اى است كه به عقيده من مشكلى ندارد، (سؤال:...؟ جواب: اگر، بله اگر مرد و زن باشند اجنبيه اجنبيه باشد آن ديگر جاى شك باقى نمى‏ماند، نمى‏شود بگوييم لصداقة نمى‏دانم...؟ اينها همه شان حرام است، صداقتش هم حرام است رئفتش هم حرام است همه‏اش حرام است).
    سومين نكته اين است كه خود غلام چه؟ آن هم تعذيرش بكنيم؟ يا نكنيم؟ خود مرئه چه؟ يك وقت بحث در من قَبَّل است، يك وقت بحث در من قُبِّل است، آن چطور كه بعضى از آقايان سؤال كردند، جواب اين است وحدة الملاك است ديگر، آن هم همين است، اگر بالغ مختار باشد، «ان كان الغلام بالغاً مختاراً لا مجبوراً» و تسليم اين مسئله شده، آن هم گناه كرده
    (سؤال:...؟ جواب: بله؟ (سؤال:...؟ جواب: بهركدامش باشد اون هم بله، مگر اين‏كه او خيال مى‏كرده اين من رئفة است، تسليم شده عيب ندارد، اما اگر بداند من قبل بشهوة دارد اين كار مى‏كند، تسليم بشود اين مصداق واضح اعانت بر اثم است ديگر، اعانت بر اثم ديگر چه است ديگر؟ (سؤال:...؟ جواب: بله تعذير ديگر «هذا محرم و كل حرام فيه تعذير» همان صغرى و همان كبرى‏ها را ما مى‏توانيم درست كنيم).
    من يك جمله عرض كنم و آن اين است كه بعضى از آقايان آن اسناد خصال را يكى دو نفر از آقايان آوردند و معلوم شد كه در رجال اسناد خصال كسانى هستند كه محل بحث اند و گفت و گو هستند ولى با تشكر از زحمات شان، و بعضى‏ها هم آن روايت خلوت با اجنبيه كه در باب چهل است گفتند ما توضيح بدهيم فردا انشاءالله در آن باره توضحيى هم خواهيم داد.