• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
    چنان كه مى‏دانيد امروز مطابق بعضى از نقل‏ها روز ميلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها است، گرچه من روايتش را هنوز نديدم ولى شنديم در كتاب مستدرك سفينة البحار كه مرحوم نمازى مشهدى نوشته، در آنجا روايتش را نقل كرده، بهرحال اميدوارم امروز براى همه مسلمين مخصوصاً اهل قم مخصوصاً حوزه علميه روز ميمون و مباركى باشد.
    برويم به سراغ مسئله پنجم، فال فى التحرير، در تحرير الوسيله اينطور فرموده‏اند «الحاكم مخير فى القتل» حاكم مخير است در اجراى اين حد، در ميان پنج چيز، «بين ضرب عنقه بالسيف» اول ضرب عنق بالسيف است، «او القائه من شاهق» انداختن از بلندى «كجبل او نحوه» بعضى‏ها جدار عال نوشته‏اند ديوار بلند، اينجا ايشان تعميم داده‏اند، كجبل و نحوه. شامل جدار عالى هم، ديوار بلند هم مى‏شود، مشدود اليدين و الرجلين، در حالى كه دست و پا بسته باشد. سوم «او احراقه بالنار» چهارم «او رجمه» پنجم «و على قول» كأن ايشان در اين پنجمى ترديد داشته‏اند و علتش را توضيح خواهيم داد انشاء الله «و على قول او القاء جدار عليه» القاء جدار برا و بنا بر قولى، «فاعلاً كان او مفعولاً» تا به اينجا تخيير حاكم بين امور خمسه بيان شد، بعد در اينجا حكم جديدى بيان مى‏كنند «و يجوز الجمع بين سائر العقوبات و الاحراق» آن عقوبات به اصطلاح چهار گانه را انجام بدهند بعد هم جسه باقى مانده او را يحرق، «و الاحراق بان يقتل ثم يحرق» اول قتل و بعد احراق، خوب برويم سراغ اقوال، و سپس ادله‏اى مسئله و بعد هم فروعاتى كه بر آن متفرع مى‏شود، مسئله به طور اجمال اجماعى است، اجماع نسبت به قتل موقب، آنى كه ايقاب و ادخال كند اجماع بر قتل او است، ولى كلام در كيفيت اين قتل است، كه چگونه بايد انجام بشود؟ بعضى از بزرگان فقها تخيير بين ثلاثه را گفته‏اند، فقط سه كيفيت، كالشيخ فى الخلاف، مرحوم شيخ در كتاب خلاف، كتاب الحدود مسئله بيست و دو، در اينجا ايشان مى‏گويد امام مخير است «بين ثلاثة امور ان يقتله بالسيف» قتل بالسيف، اين يكى «او يرمى عليه حائطاً» انداختن ديوار بر او. سوم، «او يرمى به من موضع العال، موضع عال اعم از جبل و غير جبل است، بنابراين ايشان مسئله احراق را ذكر نكرد، مسئله رجم را هم ذكر نكرد، دوتا از آنهاى كه خمسه معروف است، يكى رجم است و يكى هم احراق است، ايشان اين دو تا را ذكر نكردند الى ان قال «دليل‏نا اجماع الفرقة و اخبارهم» تا آنجاى كه مى‏گويد دليل ما اجماع الفرقه است و اخبار، بر همين سه تا.
    بعضى‏ها چهار تايش را گفته‏اند، مانند شهيد ثانى، در مسالك، جلد دوم مسالك، صفحه چهار صد و سى و دو، عبارت شهيد ثانى را در مسالك مى‏خوانم، «مذهب الاصحاب ان حد اللائط الموقب القتل ليس الا» فقط قتل است، يعنى ليس الا القتل «و يتخير الامام فى جهت قتله» امام مخير بين چند چيز است «فان شاء قتله بالسيف» اين يكى «و ان شاء القاء من شاهق» شاهق آن بلند است، «و ان شاء احرقه بالنار و ان شاء رجمه» همين چهار تا، ايشان قتل بالسيف و القاء من شاهق و احراق بالنار و رجم. وقتى نگاه مى‏كنيم مى‏بينيم يكى از آن سه تا احتمال شيخ طوسى را ايشان نگفته، ولى دوتا اضافه كرده، آنى كه كم كرده و نگفته رمى حائط است، پرتاب كردن حائط بر او را كه در كلام خلاف بود، حذف كرده عوضش رجم و احراق را اضافه كرده، آن دو تا رجم و احراق را اضافه كرده.
    مرحوم شهيد ثانى هم در آخر كلامش اين جمله را مى‏گويد «و لم ينقل الاصحاب خلافاً فى ذلك، شخى طوسى اجماع‏
    ادعا كرد در سه تا، صاحب مسالك هم بر چهار تا، «و لم ينقل الاصحاب خلافاً فى ذلك» بعضى‏ها آمدند پنج تا گفتند، بعضى سه تا بعضى چهار تا بعضى پنج تا. (سؤال:...؟ جواب:...).
    و اما از كسانى كه پنج تا گفته‏اند يكى از آن‏ها مرحوم صاحب رياض است، و اما عبارت رياض، صاحب رياض در جلد دو صفحه چهار صد و هفتاد و پنج، ايشان مى‏گويد «و الامام مخير فى قتل الموقب بين قتله بالسيف» اين اول «و رجمه» اين دوم «و القائه من جدار عال يموت به» از جدار بلندى كه يموت به، اين سوم «و احراقه بالنار حياً» اين چهارم «و القاء جدارٍ عليه» اين پنجم، «كما ذكره الشيخان و الاكثر» شيخ طوسى در حالى كه سه تا بيشتر ذكر نكرده بود، شايد دربعض كتب ديگرش پنج تا گفته. «كما ذكره الشيخان» شيخ طوسى و شيخ مفيد «و اكثر» پنج تا را گفته‏اند. «و نفى عنه الخلاف فى السرائر» اين دنباله كلام رياض است «و نفى عنه الخلاف فى السرائر» خودش گفت اكثر بعد مى‏گويد سرائر نفى خلاف كرده «و عليه الاجماع فى الغنية» در غنيه هم ادعاى اجماع شده «و كذا فى الانتصار» مرحوم سيد مرتضى هم در انتصار قائل شده «الا انه لم يذكر الاحراق» سيد مرتضى چهار تا گفته. خوب اين هم قول سوم بود. بعضى سه تا بعضى چهار تا بعضى پنج تا.
    در بعضى عبارات شش تا است، ظاهرش شش تا است اما باطنش همان پنج تا است ولى من مى‏خوانم، ابن ادريس در سرائر ما نقل مى‏كنيم از سلسلة الينابيع الفقهية جلد بيست و سه صفحه دويست و سى و پنج، كلام ابن ادريس را در سرائر، ايشان القاء از حائط عال را مستقل گفته، «ان يدحدحه من جبل» اين را هم مستقل گفته، گفته «او القائه من جدار عال، او يدحدحه من جبل» به او عطف كرده، ظاهر كلامش اين است كه القاء من جبل يكى است، القاء من جدار عال هم يكى است، واقعش هم اگر حساب كنيم دو نوع مجازات است، القاء از جدار عالى يك ضربه مى‏خورد زمين و متلاشى مى‏شود، اما من جبل مرتبا جراهات برش وارد مى‏شود، از آنجا كه مى‏اندازند پائين يك ضربه نيست، ضربات پى در پى بر او وارد مى‏شود، در واقع دو نوع مجازات است، اگر ما اين‏ها را دو نوع مجازات بگيريم آن وقت مجموعا مى‏شود شش تا در عبارت سرائر، ابن ادريس در سرائر (سؤال:...؟ جواب: بله ولى معمولاً القاء از جبل چنان نيست كه جبل به خط مستقيم بيايد پائين، جبل منحدر است، به صورت انحدارى پائين مى‏آيد يك ضربى نيست، معمولاً اينطور است، حالا يك جبلى رافكر كنيد كه مثل ديوار صاف باشد از آنجا يك ضربه بندازند پائين بله. على كل حال حالا من بحث با شما در اين ندارم اين‏ها شش تا است پنج تا است من مى‏خواهم دقت بشود در عبارات بزرگان تفاوت‏هاى جزئى هم در بين اين كلمات معلوم بشود كه معلوم شد همه يك صورت نگفتند همه يك شكل نگفتند در تحرير الوسيله هم مثل اين‏كه چهار تا را مسلم گرفتند، يكش را محل ترديد و شك قرار دادند على قول گفتن، القاء جدار بر او على قول. و كأن حالا من كأن مى‏گويم، كأن همه اينها از عذاب قوم لوط گرفته شده، آنها به همه اينها مبتلا شدند غير از سيف، بقيه در ميان آنها بود، رجم، «و امطرنا عليهم حجارة...؟ لنرسل عليهم حجارتا من طين» آنهاى كه آمدند خدمت ابراهيم عرض كردند ابراهيم ما مأمور هستيم به قوم لوط، برويم و «لنرسل عليهم حجارتاً من طين» سنگ سار شان كنيم، «جعلنا عاليها سافلها» خوب چند تا مجازات دربر دارد، اولاً عالى سافل كه بشود ازآن بالا به پائين مى‏افتد، ثانيا ديوار هم بر آن‏ها خراب مى‏شود، حالا اين را هم دقت كنيم كه آيا قوم لوط در عين اين‏كه گرفتار اين‏ها شدند گرفتار ساعقه‏اى هم شدند يانه؟ من وقت نكردم در منابع مختلف و آيات و اينها دقت كنيم اگر ساعقا داشتند احراق هم درست است. پس «لنرسل عليهم حجارتاً» اين رجمش «عاليها سافلها» هم از شاهق است و هم جدارى بر شان خراب مى‏شود وقتى زير و رو بشوند ديوارها روى شان خراب مى‏شود. اگر ساعقه‏اى هم در همين حال داشته باشند آن وقت احراق هم درست مى‏شود، تنها چيزى كه باقى مى‏ماند كه در عذاب قوم لوط نيست «ضربه بالسيف» است، همين (سؤال:...؟ جواب: مى‏گويند احتمال نيست كه آتش فشان اينها راپرتاب به...؟ احتمال بله مدرك ما مى‏خواهيم، آيا احراقى هم در آنجا بوده، نبوده، بهرحال.
    و اما اقوال عامه چه است در اينجا آن هم قابل ملاحظه است، در كتاب الفقه على المذاهب الاربعة اقوال عامه نقل شده‏
    جلد پنجم صفحه صد و چهل است، اين يك دو صفحه است منتها من تلخيص مى‏كنم عبارت‏ها را تمام نمى‏خوانم، در اين كتاب الفقه از مالكيه و حنابله و در روايتى از شافعيه، اين سه تا، مالكى‏ها، حنبلى‏ها، قولى از شافعى گفته‏اند مخير بين دو چيز است، تخيير بين شيئين آنها گفته‏اند، «الرجم بالحجارة حتى يموت» اين يكى «او يقتلان بالسيف» خوب اين‏ها اين دو تا را گفته‏اند، دليل هم آوردند كه حال دليل شان را من كار ندارم، ولى اين جمله را هم دقت كنيد يك روايت از پيغمبر نقل مى‏كنند كه شاهد بر آن بحث سابق مى‏تواند باشد كه گفتيم بين محصن و غير محصن فرق نيست،...؟ مشهور، اينها هم يك روايت دارند «قال صلى الله عليه و آله و سلم اقتل الفاعل و المفعول به احصنا ام لم يحصنا» اين ديگر اطلاق نيست صريح است، محصن و غير محصن يكى است، اين هم مى‏شود يك مؤيدى براى بحث گذشته ما باشد.
    خوب اين سه قول است، البته ابو حنيفه كه سابقاً گفتيم قائل به حد نيست در اينجا قائل هب تعذير است، آن هيچ چه. بعد در ذيل اين كلام در الفقه على المذاهب الاربعه اقوال صحابه را نقل مى‏كند صحابه چه كردند؟ مى‏گويد ابوبكر گفت اين‏ها را بايد به شمشير بكشند و «يقتلان بالسيف ثم يحرقان بالنار» فقط همين يكى، قتل بالسيف ثم احراق بالنار، مى‏گويد رئى امام على هم همين است، كثير اصحاب هم همين است، روايات ما هم سابقاً همين مى‏گفت، كه على عليه السلام هم فرمود اينها را بايد كشت و بعد هم احراق بالنار كرد. از ابن عباس نقل مى‏كند كه از كوه بلند «من جبل شاهق او بناء مرتفع» گفته از كوه بلندى يا مرتفع اينها را مى‏اندازند، «و يهدم عليهما الجدار» اين واو به معنى او است يا به معنى واو است، از كوه بلند كه انداختيم يا از بناى مرتفع، بعد يهدم عليهما الجدار، يعنى هردو باهم؟ يا واو به معنى در اينجا به معنى او است، ظاهراً واوش به معنى او است بعد هم دارد «و يتبعان بالاحجار» يعنى هم رجم، هم حدم جدار، هم القاء من عالى، يا اينها به معنى او است؟ اگر كلام ابن عباس به معنى او باش سه تا از آن پنج تا در كلام ابن عباس است (سؤال:...؟ جواب: دارد «ينكسان» يعنى سرازير شان مى‏كنند «من مكان مرتفع» مثال هم زده «مثل جبل شاهق او بناء مرتفع» بعد دارد «و يهدم عليهما الجدار» ما گفتيم به معنى او است، بعد هم دارد «و يتبعان بالاحجار» بعد هم بالحجر، خوب اينها هركدامش اسباب قتل است به تنهايى كافى است احتياجى نيست جمع، واو به معنى او باشد، «حتى يموتا كما حصلا بقوم لوط» اين تشبيه در عبارت ابن عباس است، اينها را به سر شان مى‏آوريم «حتى يموتا كما حصل لقوم لوط» در واقع او استنباطش را از قوم لوط در عذاب قوم لوط كرده. (سؤال:...؟ جواب: بله ولى چون...؟ كافى است بنابراين احتياجى به يقين نيست. بعد هم يك قول ديگر است كه يك مجازات هفتمى است كه هيچ كس نگفته از عبد الله بن زبير نقل مى‏كند، «يحبسان فى انتن المواضع» اين‏ها را در يك جاى بسيار بدبدويى بايد حبس شان كنند تا «يموتا نتناً» از بوى بد بميرند. چون كار اينها كار كثيفى بوده، مجازات شان هم مثل كار شان كثيف است، در انتن المواضع اينها را حبس مى‏كنند تا نتناً بميرند حالا اين ديگر مدركش چه بوده عبد الله بن زبير، حساب و كتابى كه نبوده. بسيار خوب. بعد هم جمله آخرى مال كلام الفقه على المذاهب را بگويم مى‏گويد «ولكن الرجح من هذه الآراء ان حده الرجم» تقويت با رجم است، آن كلمات عامه، آن كلمات خاصه، حالا بايد برويم ببينيم سرچشمه اين تعبيرات كجا است، سرچشمه اختلاف روايات است، اختلاف هم نگوييم بهتراست تفاوت روايات است، لحن روايات در اين مسئله بسيار متفاوت است و به همين جهت اقوال هم مختلف شد، اما قبل از آنى كه من وارد بشوم چون وسواس دارم در اين گونه مسائل وارد روايات بشوم يك نكته‏اى را بايد خدمت شما عرض كنم، آخر كار هم تكرار مى‏كنم ولى اجازه بدهيد قبلاً هم بگويم، آن نكته اين است يك وقت مى‏گويند قاضى مخير است، معنى تخيير قاضى اين نيست مطابق هواى نفسش يا ميل مباركش هيچ كجا تخيير قاضى به اين معنى نيست، در باب تعذيرات قاضى مخير است بين يك شلاق تا مثلاً هفتاد و چهار شلاق، نود و نه شلاق....؟ اين نه معنيش اين است اگر قاضى خوابش را كرده استراحت كرده نهار را خورده، خلاصه سر حال است بگويد كمتر بزنيد، اما اگر عصبانى است خسته است كوفته است بى خواب است گروسنه است، بگويد بيشتر بزنيد، اين‏كه نيست، تخيير قاضى يعنى شرائط را در نظر گرفتن، ما عواملى داريم مخففه، عواملى داريم مشدده، قاضى بايد نگاه به عوامل تشديد و تخفيف‏
    كند، و در موارد تخيير انتخابش را بر حسب آن عوامل كند، آزاد نيست در انتخاب كردن، ببيند اين شخص گناهش خيلى بزرگ است، اين عمل تكرار كرده، آدم فهميده‏اى است آدم بى سوادى است، آدم بى تجربه‏اى است، آدم با تجربه‏اى است، متأهل است، مجرد است، شرائط را بايد دقيقاً بگيرد محيطش محيط آلوده‏اى است، محيطش محيط غير آلوده‏اى است، بايد شرائط را در نظر بگيرد عوامل تخفيف و عوامل تشديد، (سؤال:...؟ جواب: بله اين در واقع تعيين است به يك معنا، همينطور كه گفتيد تخيير به حسب ظاهر اما تخيير تابع شرائط، نوع تعيين است، منتها به حسب مقامات فرق مى‏كند. حالا مى‏خواهم نتيجه بگيرم، اگر ما در زمانى بوديم (سؤال:...؟ جواب: علم و جهل؟ يعنى چه؟ (سؤال:...؟ جواب: اگر كسى جاهل به حرمت بوده باشد نه، حكم در باره‏اش جارى نمى‏شود، واقعاً جاهل باشد، نه. حالا اگر اين را مى‏خواهم نتيجه بگيرم فورا اگر ما در زمانى بوديم يا مكانى بوديم كه ديديم بعضى از اين انواع مجازات‏ها چون خيلى شديد است يك عكس العمل‏هاى داشت بهانه‏اى به دست دشمنان داد كه اينها دارند افراد را مى‏سوزانند، آتش مى‏زنند، از بالاى كوه پرتاب مى‏كنند، چنين مى‏كنند، چنان مى‏كنند، و اين سبب تبليغات سوء دشمن شد بهانه شد، يا در محيط مسلمين هم افراد ضعفاء الايمانى بودند كه هنوز تعبد تسليم شان نسبت به شرع در حد بالا نيست، اگر در محيطى باشيم مؤمنين و تعبد شان در شرع و تسليم شان در مقابل قانون الهى در مستواى عالى باشد جامعه امام زمانى باشد جامعه زمان پيغمبر باشد، جامعه زمان على عليه السلام باشد، آزاد است، هركدام از اين پنج تا. اما اگر شرائطى بود يا از جهت دشمن يا از جهت دوست ضعيف الايمان، ما ديديم مصلحت اين است كه همان اولى را انتخا بكند حاكم، مخير است ديگر، تخيير هم گفتم نه به معنى هواى نفس است، تخيير به معنى انتخاب طبق شرائط است، اگر شرائط ايجاب كرد كه قاضى انتخاب بكند آن خفيف را ضرب بالسيف كند، ممكن است ما در چنين زمان و شرائطى كه الآن هستيم بگوييم آقا همان ضرب بالسيف، هم بقيه انحائش نه، يا رجم، بقيه انحائش؟ القاء جدار عليه؟ احراقه بالنار، القائهم من جبل، مخيريم مجبور كه نيستيم آن را انتخاب كنيم، تخيير هم به معنى رعايت مصالح و ظروف و شرائط است، تخيير به معنى اين‏كه قاضى يك قاضى عصبانى است يا يك قاضى مقدسى است يا يك قاضى متوسط الحال، اين تخيير به اين معنى كه نيست، تخيير يعنى شرائط تفاوت داشته باشد، خوب اگر شرائط زمانيه، مكانيه، محيط، و كيفيات ايجاب كرد تخيير بكنيم آنهايش كه اخف است، چون اينها اخف و اشد دارد، بعضش شديدترين است احراق است، بعضى خفيف‏ترين است سيف است، بعضى متوسط است، در واقع سه نوع بود، مادام كه مشكلى نباشد براى سه نوع مخير است، اما مشكلى براى نوع اخير بود، احراق بود، مى‏آيد آن دو را متوسط، يا خفيف يا انتخاب مى‏كند، مشكل براى متوسط هم بود، نوع خفيف را انتخاب مى‏كند، هيچ اشكالى از نظر ما ندارد، سراغ عناوين ثانويه من نرفتم آه، عناوين ثانويه حسابش جدا است، آن يك بحث ديگر است. من مى‏گويم روى عناوين اوليه هم بخواهيم مشى كنيم فردا شما قاضى شديد نگوييد آقا الا و بالا ببريم بالاى كوه دماوند، از آن قله پنج هزار مترى بيندازيم پائين،...؟ رضوان الله تعالى عليهم گفته‏اند، دسته هم در آنجا در كنيد و مردم را جمع كنيد در آنجا و يك مشت حرف و حديث و اينها درش باشد. نه اين عناوين اوليه هم ايجاب مى‏كند كه مخير است، تخيير هم بايد طبق ضوابط و شرائط باشد، آدم بايد عاقل باشد در اجراى احكام شرع، وقتى شارع دست اين قاضى را باز گذاشت و تخيير بهش داد، اى بسا براى ملاحظه همين مسائل هم بوده است شارع مقدس اجازه داد. خوب اين نكته‏اى بود كه م جلو جلو گفتم تا بعد برويم سراغ بقهى مطالب.
    حالا دراينجا (سؤال:...؟ جواب: دليل مراعات مصلحت براى اين‏كه تخيير قرينه همراهش است، تخيير به معنى هواى نفس قاضى كه نيست، تخيير يعنى ملاحظه شرائط، هيچ وقت نمى‏آيد مجازات مردم را به ميل قاضى بگذارند، قاضى چه كاره است؟ بنده از بندگان خدا است، آن هم بايد مصالح اسلام و مسلمين و مجازات‏هاى احكام مختلف و مجرم را در نظر بگيرد قاضى هم از خودش چيزى ندارد، خداوند جان افراد را كه نداده دست قاضى هرطور ميل داشته باشد انجام بدهد، لابد شرائط است، عوامل مخففه و مشدده است، ما درباره جدال و جبل داريم بحث مى‏كنيم ايشان در باره هواپيما بحث‏
    مى‏كنند، مى‏گويند اگر از هواپيما باشد چطور مى‏شود؟ بسيار خوب.
    برويم سراغ روايات باب، مهم اين است كه روايات چند گروه است، (سؤال:...؟ جواب:...). روايات مختلف است. عده‏اى زايدى از روايات قتل بالسيف است، من چون روايات را قبلاً خواند آدرس‏هاى روايات را خدمت تان عرض مى‏كنم، حد اقل پنج تا روايت داريم كه قتل بالسيف مى‏گويد، غير از روايت مستدرك الوسائل، يكى روايت سليمان بن هلال است، «عن الصادق عليه السلام» حديث دوى باب يك، اين قتل بالسيف دارد. دوم روايت ابوبكر حزرمى است، آن هم عن الصادق عليه السلام است. انى روايت يك باب دو است، آن دوى باب يك بود، اين يكى باب دو است. اين هم قتل بالسيف دارد. سوم روايت سيف تمار است، آن هم قتل بالسيف دارد باز از امام صادق عليه السلام. اين روايت دوى باب دو است. چهارم روايت عبد الرحمن الرزمى است، عبد الرحمن ارزمى دو روايت دارد كه ما هردو را يك كاسه كرديم، حديث سه و چهار باب سه، اين هم عن الصادق عليه السلام، اين هم قتله بالسيف است، اين هم سيف دارد. پنجم روايت ابو يحيى واسطى است، از كه؟ معلوم نيست، مرفوعه است امام را ذكر نكرده، مضمره و مرفوعه هردو است، هم مرفوعه است و هم مضمره است. «مارويه ابو يحيى الواسطى» اين هم حديث شش باب سه است. اين پنج الى شش حديث، اين‏ها قتل بالسيف دارد.
    ولى يك نكته بگويم بحث امروز را تمام كنيم، نكته اين است بسيارى از اين روايات همان روايات معرض عنها بود كه فرق مى‏گذاشت بين محصن و غير محصن، اجازه بدهيد من اين مطلب را الآن نگويم فردا، اين پنج روايت نظر مبارك تان باشد فردا انشاء الله توضيح بيشترى داده مى‏شود.