چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 240
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
چنان كه مىدانيد امروز مطابق بعضى از نقلها روز ميلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها است، گرچه من روايتش را هنوز نديدم ولى شنديم در كتاب مستدرك سفينة البحار كه مرحوم نمازى مشهدى نوشته، در آنجا روايتش را نقل كرده، بهرحال اميدوارم امروز براى همه مسلمين مخصوصاً اهل قم مخصوصاً حوزه علميه روز ميمون و مباركى باشد.
برويم به سراغ مسئله پنجم، فال فى التحرير، در تحرير الوسيله اينطور فرمودهاند «الحاكم مخير فى القتل» حاكم مخير است در اجراى اين حد، در ميان پنج چيز، «بين ضرب عنقه بالسيف» اول ضرب عنق بالسيف است، «او القائه من شاهق» انداختن از بلندى «كجبل او نحوه» بعضىها جدار عال نوشتهاند ديوار بلند، اينجا ايشان تعميم دادهاند، كجبل و نحوه. شامل جدار عالى هم، ديوار بلند هم مىشود، مشدود اليدين و الرجلين، در حالى كه دست و پا بسته باشد. سوم «او احراقه بالنار» چهارم «او رجمه» پنجم «و على قول» كأن ايشان در اين پنجمى ترديد داشتهاند و علتش را توضيح خواهيم داد انشاء الله «و على قول او القاء جدار عليه» القاء جدار برا و بنا بر قولى، «فاعلاً كان او مفعولاً» تا به اينجا تخيير حاكم بين امور خمسه بيان شد، بعد در اينجا حكم جديدى بيان مىكنند «و يجوز الجمع بين سائر العقوبات و الاحراق» آن عقوبات به اصطلاح چهار گانه را انجام بدهند بعد هم جسه باقى مانده او را يحرق، «و الاحراق بان يقتل ثم يحرق» اول قتل و بعد احراق، خوب برويم سراغ اقوال، و سپس ادلهاى مسئله و بعد هم فروعاتى كه بر آن متفرع مىشود، مسئله به طور اجمال اجماعى است، اجماع نسبت به قتل موقب، آنى كه ايقاب و ادخال كند اجماع بر قتل او است، ولى كلام در كيفيت اين قتل است، كه چگونه بايد انجام بشود؟ بعضى از بزرگان فقها تخيير بين ثلاثه را گفتهاند، فقط سه كيفيت، كالشيخ فى الخلاف، مرحوم شيخ در كتاب خلاف، كتاب الحدود مسئله بيست و دو، در اينجا ايشان مىگويد امام مخير است «بين ثلاثة امور ان يقتله بالسيف» قتل بالسيف، اين يكى «او يرمى عليه حائطاً» انداختن ديوار بر او. سوم، «او يرمى به من موضع العال، موضع عال اعم از جبل و غير جبل است، بنابراين ايشان مسئله احراق را ذكر نكرد، مسئله رجم را هم ذكر نكرد، دوتا از آنهاى كه خمسه معروف است، يكى رجم است و يكى هم احراق است، ايشان اين دو تا را ذكر نكردند الى ان قال «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم» تا آنجاى كه مىگويد دليل ما اجماع الفرقه است و اخبار، بر همين سه تا.
بعضىها چهار تايش را گفتهاند، مانند شهيد ثانى، در مسالك، جلد دوم مسالك، صفحه چهار صد و سى و دو، عبارت شهيد ثانى را در مسالك مىخوانم، «مذهب الاصحاب ان حد اللائط الموقب القتل ليس الا» فقط قتل است، يعنى ليس الا القتل «و يتخير الامام فى جهت قتله» امام مخير بين چند چيز است «فان شاء قتله بالسيف» اين يكى «و ان شاء القاء من شاهق» شاهق آن بلند است، «و ان شاء احرقه بالنار و ان شاء رجمه» همين چهار تا، ايشان قتل بالسيف و القاء من شاهق و احراق بالنار و رجم. وقتى نگاه مىكنيم مىبينيم يكى از آن سه تا احتمال شيخ طوسى را ايشان نگفته، ولى دوتا اضافه كرده، آنى كه كم كرده و نگفته رمى حائط است، پرتاب كردن حائط بر او را كه در كلام خلاف بود، حذف كرده عوضش رجم و احراق را اضافه كرده، آن دو تا رجم و احراق را اضافه كرده.
مرحوم شهيد ثانى هم در آخر كلامش اين جمله را مىگويد «و لم ينقل الاصحاب خلافاً فى ذلك، شخى طوسى اجماع
ادعا كرد در سه تا، صاحب مسالك هم بر چهار تا، «و لم ينقل الاصحاب خلافاً فى ذلك» بعضىها آمدند پنج تا گفتند، بعضى سه تا بعضى چهار تا بعضى پنج تا. (سؤال:...؟ جواب:...).
و اما از كسانى كه پنج تا گفتهاند يكى از آنها مرحوم صاحب رياض است، و اما عبارت رياض، صاحب رياض در جلد دو صفحه چهار صد و هفتاد و پنج، ايشان مىگويد «و الامام مخير فى قتل الموقب بين قتله بالسيف» اين اول «و رجمه» اين دوم «و القائه من جدار عال يموت به» از جدار بلندى كه يموت به، اين سوم «و احراقه بالنار حياً» اين چهارم «و القاء جدارٍ عليه» اين پنجم، «كما ذكره الشيخان و الاكثر» شيخ طوسى در حالى كه سه تا بيشتر ذكر نكرده بود، شايد دربعض كتب ديگرش پنج تا گفته. «كما ذكره الشيخان» شيخ طوسى و شيخ مفيد «و اكثر» پنج تا را گفتهاند. «و نفى عنه الخلاف فى السرائر» اين دنباله كلام رياض است «و نفى عنه الخلاف فى السرائر» خودش گفت اكثر بعد مىگويد سرائر نفى خلاف كرده «و عليه الاجماع فى الغنية» در غنيه هم ادعاى اجماع شده «و كذا فى الانتصار» مرحوم سيد مرتضى هم در انتصار قائل شده «الا انه لم يذكر الاحراق» سيد مرتضى چهار تا گفته. خوب اين هم قول سوم بود. بعضى سه تا بعضى چهار تا بعضى پنج تا.
در بعضى عبارات شش تا است، ظاهرش شش تا است اما باطنش همان پنج تا است ولى من مىخوانم، ابن ادريس در سرائر ما نقل مىكنيم از سلسلة الينابيع الفقهية جلد بيست و سه صفحه دويست و سى و پنج، كلام ابن ادريس را در سرائر، ايشان القاء از حائط عال را مستقل گفته، «ان يدحدحه من جبل» اين را هم مستقل گفته، گفته «او القائه من جدار عال، او يدحدحه من جبل» به او عطف كرده، ظاهر كلامش اين است كه القاء من جبل يكى است، القاء من جدار عال هم يكى است، واقعش هم اگر حساب كنيم دو نوع مجازات است، القاء از جدار عالى يك ضربه مىخورد زمين و متلاشى مىشود، اما من جبل مرتبا جراهات برش وارد مىشود، از آنجا كه مىاندازند پائين يك ضربه نيست، ضربات پى در پى بر او وارد مىشود، در واقع دو نوع مجازات است، اگر ما اينها را دو نوع مجازات بگيريم آن وقت مجموعا مىشود شش تا در عبارت سرائر، ابن ادريس در سرائر (سؤال:...؟ جواب: بله ولى معمولاً القاء از جبل چنان نيست كه جبل به خط مستقيم بيايد پائين، جبل منحدر است، به صورت انحدارى پائين مىآيد يك ضربى نيست، معمولاً اينطور است، حالا يك جبلى رافكر كنيد كه مثل ديوار صاف باشد از آنجا يك ضربه بندازند پائين بله. على كل حال حالا من بحث با شما در اين ندارم اينها شش تا است پنج تا است من مىخواهم دقت بشود در عبارات بزرگان تفاوتهاى جزئى هم در بين اين كلمات معلوم بشود كه معلوم شد همه يك صورت نگفتند همه يك شكل نگفتند در تحرير الوسيله هم مثل اينكه چهار تا را مسلم گرفتند، يكش را محل ترديد و شك قرار دادند على قول گفتن، القاء جدار بر او على قول. و كأن حالا من كأن مىگويم، كأن همه اينها از عذاب قوم لوط گرفته شده، آنها به همه اينها مبتلا شدند غير از سيف، بقيه در ميان آنها بود، رجم، «و امطرنا عليهم حجارة...؟ لنرسل عليهم حجارتا من طين» آنهاى كه آمدند خدمت ابراهيم عرض كردند ابراهيم ما مأمور هستيم به قوم لوط، برويم و «لنرسل عليهم حجارتاً من طين» سنگ سار شان كنيم، «جعلنا عاليها سافلها» خوب چند تا مجازات دربر دارد، اولاً عالى سافل كه بشود ازآن بالا به پائين مىافتد، ثانيا ديوار هم بر آنها خراب مىشود، حالا اين را هم دقت كنيم كه آيا قوم لوط در عين اينكه گرفتار اينها شدند گرفتار ساعقهاى هم شدند يانه؟ من وقت نكردم در منابع مختلف و آيات و اينها دقت كنيم اگر ساعقا داشتند احراق هم درست است. پس «لنرسل عليهم حجارتاً» اين رجمش «عاليها سافلها» هم از شاهق است و هم جدارى بر شان خراب مىشود وقتى زير و رو بشوند ديوارها روى شان خراب مىشود. اگر ساعقهاى هم در همين حال داشته باشند آن وقت احراق هم درست مىشود، تنها چيزى كه باقى مىماند كه در عذاب قوم لوط نيست «ضربه بالسيف» است، همين (سؤال:...؟ جواب: مىگويند احتمال نيست كه آتش فشان اينها راپرتاب به...؟ احتمال بله مدرك ما مىخواهيم، آيا احراقى هم در آنجا بوده، نبوده، بهرحال.
و اما اقوال عامه چه است در اينجا آن هم قابل ملاحظه است، در كتاب الفقه على المذاهب الاربعة اقوال عامه نقل شده
جلد پنجم صفحه صد و چهل است، اين يك دو صفحه است منتها من تلخيص مىكنم عبارتها را تمام نمىخوانم، در اين كتاب الفقه از مالكيه و حنابله و در روايتى از شافعيه، اين سه تا، مالكىها، حنبلىها، قولى از شافعى گفتهاند مخير بين دو چيز است، تخيير بين شيئين آنها گفتهاند، «الرجم بالحجارة حتى يموت» اين يكى «او يقتلان بالسيف» خوب اينها اين دو تا را گفتهاند، دليل هم آوردند كه حال دليل شان را من كار ندارم، ولى اين جمله را هم دقت كنيد يك روايت از پيغمبر نقل مىكنند كه شاهد بر آن بحث سابق مىتواند باشد كه گفتيم بين محصن و غير محصن فرق نيست،...؟ مشهور، اينها هم يك روايت دارند «قال صلى الله عليه و آله و سلم اقتل الفاعل و المفعول به احصنا ام لم يحصنا» اين ديگر اطلاق نيست صريح است، محصن و غير محصن يكى است، اين هم مىشود يك مؤيدى براى بحث گذشته ما باشد.
خوب اين سه قول است، البته ابو حنيفه كه سابقاً گفتيم قائل به حد نيست در اينجا قائل هب تعذير است، آن هيچ چه. بعد در ذيل اين كلام در الفقه على المذاهب الاربعه اقوال صحابه را نقل مىكند صحابه چه كردند؟ مىگويد ابوبكر گفت اينها را بايد به شمشير بكشند و «يقتلان بالسيف ثم يحرقان بالنار» فقط همين يكى، قتل بالسيف ثم احراق بالنار، مىگويد رئى امام على هم همين است، كثير اصحاب هم همين است، روايات ما هم سابقاً همين مىگفت، كه على عليه السلام هم فرمود اينها را بايد كشت و بعد هم احراق بالنار كرد. از ابن عباس نقل مىكند كه از كوه بلند «من جبل شاهق او بناء مرتفع» گفته از كوه بلندى يا مرتفع اينها را مىاندازند، «و يهدم عليهما الجدار» اين واو به معنى او است يا به معنى واو است، از كوه بلند كه انداختيم يا از بناى مرتفع، بعد يهدم عليهما الجدار، يعنى هردو باهم؟ يا واو به معنى در اينجا به معنى او است، ظاهراً واوش به معنى او است بعد هم دارد «و يتبعان بالاحجار» يعنى هم رجم، هم حدم جدار، هم القاء من عالى، يا اينها به معنى او است؟ اگر كلام ابن عباس به معنى او باش سه تا از آن پنج تا در كلام ابن عباس است (سؤال:...؟ جواب: دارد «ينكسان» يعنى سرازير شان مىكنند «من مكان مرتفع» مثال هم زده «مثل جبل شاهق او بناء مرتفع» بعد دارد «و يهدم عليهما الجدار» ما گفتيم به معنى او است، بعد هم دارد «و يتبعان بالاحجار» بعد هم بالحجر، خوب اينها هركدامش اسباب قتل است به تنهايى كافى است احتياجى نيست جمع، واو به معنى او باشد، «حتى يموتا كما حصلا بقوم لوط» اين تشبيه در عبارت ابن عباس است، اينها را به سر شان مىآوريم «حتى يموتا كما حصل لقوم لوط» در واقع او استنباطش را از قوم لوط در عذاب قوم لوط كرده. (سؤال:...؟ جواب: بله ولى چون...؟ كافى است بنابراين احتياجى به يقين نيست. بعد هم يك قول ديگر است كه يك مجازات هفتمى است كه هيچ كس نگفته از عبد الله بن زبير نقل مىكند، «يحبسان فى انتن المواضع» اينها را در يك جاى بسيار بدبدويى بايد حبس شان كنند تا «يموتا نتناً» از بوى بد بميرند. چون كار اينها كار كثيفى بوده، مجازات شان هم مثل كار شان كثيف است، در انتن المواضع اينها را حبس مىكنند تا نتناً بميرند حالا اين ديگر مدركش چه بوده عبد الله بن زبير، حساب و كتابى كه نبوده. بسيار خوب. بعد هم جمله آخرى مال كلام الفقه على المذاهب را بگويم مىگويد «ولكن الرجح من هذه الآراء ان حده الرجم» تقويت با رجم است، آن كلمات عامه، آن كلمات خاصه، حالا بايد برويم ببينيم سرچشمه اين تعبيرات كجا است، سرچشمه اختلاف روايات است، اختلاف هم نگوييم بهتراست تفاوت روايات است، لحن روايات در اين مسئله بسيار متفاوت است و به همين جهت اقوال هم مختلف شد، اما قبل از آنى كه من وارد بشوم چون وسواس دارم در اين گونه مسائل وارد روايات بشوم يك نكتهاى را بايد خدمت شما عرض كنم، آخر كار هم تكرار مىكنم ولى اجازه بدهيد قبلاً هم بگويم، آن نكته اين است يك وقت مىگويند قاضى مخير است، معنى تخيير قاضى اين نيست مطابق هواى نفسش يا ميل مباركش هيچ كجا تخيير قاضى به اين معنى نيست، در باب تعذيرات قاضى مخير است بين يك شلاق تا مثلاً هفتاد و چهار شلاق، نود و نه شلاق....؟ اين نه معنيش اين است اگر قاضى خوابش را كرده استراحت كرده نهار را خورده، خلاصه سر حال است بگويد كمتر بزنيد، اما اگر عصبانى است خسته است كوفته است بى خواب است گروسنه است، بگويد بيشتر بزنيد، اينكه نيست، تخيير قاضى يعنى شرائط را در نظر گرفتن، ما عواملى داريم مخففه، عواملى داريم مشدده، قاضى بايد نگاه به عوامل تشديد و تخفيف
كند، و در موارد تخيير انتخابش را بر حسب آن عوامل كند، آزاد نيست در انتخاب كردن، ببيند اين شخص گناهش خيلى بزرگ است، اين عمل تكرار كرده، آدم فهميدهاى است آدم بى سوادى است، آدم بى تجربهاى است، آدم با تجربهاى است، متأهل است، مجرد است، شرائط را بايد دقيقاً بگيرد محيطش محيط آلودهاى است، محيطش محيط غير آلودهاى است، بايد شرائط را در نظر بگيرد عوامل تخفيف و عوامل تشديد، (سؤال:...؟ جواب: بله اين در واقع تعيين است به يك معنا، همينطور كه گفتيد تخيير به حسب ظاهر اما تخيير تابع شرائط، نوع تعيين است، منتها به حسب مقامات فرق مىكند. حالا مىخواهم نتيجه بگيرم، اگر ما در زمانى بوديم (سؤال:...؟ جواب: علم و جهل؟ يعنى چه؟ (سؤال:...؟ جواب: اگر كسى جاهل به حرمت بوده باشد نه، حكم در بارهاش جارى نمىشود، واقعاً جاهل باشد، نه. حالا اگر اين را مىخواهم نتيجه بگيرم فورا اگر ما در زمانى بوديم يا مكانى بوديم كه ديديم بعضى از اين انواع مجازاتها چون خيلى شديد است يك عكس العملهاى داشت بهانهاى به دست دشمنان داد كه اينها دارند افراد را مىسوزانند، آتش مىزنند، از بالاى كوه پرتاب مىكنند، چنين مىكنند، چنان مىكنند، و اين سبب تبليغات سوء دشمن شد بهانه شد، يا در محيط مسلمين هم افراد ضعفاء الايمانى بودند كه هنوز تعبد تسليم شان نسبت به شرع در حد بالا نيست، اگر در محيطى باشيم مؤمنين و تعبد شان در شرع و تسليم شان در مقابل قانون الهى در مستواى عالى باشد جامعه امام زمانى باشد جامعه زمان پيغمبر باشد، جامعه زمان على عليه السلام باشد، آزاد است، هركدام از اين پنج تا. اما اگر شرائطى بود يا از جهت دشمن يا از جهت دوست ضعيف الايمان، ما ديديم مصلحت اين است كه همان اولى را انتخا بكند حاكم، مخير است ديگر، تخيير هم گفتم نه به معنى هواى نفس است، تخيير به معنى انتخاب طبق شرائط است، اگر شرائط ايجاب كرد كه قاضى انتخاب بكند آن خفيف را ضرب بالسيف كند، ممكن است ما در چنين زمان و شرائطى كه الآن هستيم بگوييم آقا همان ضرب بالسيف، هم بقيه انحائش نه، يا رجم، بقيه انحائش؟ القاء جدار عليه؟ احراقه بالنار، القائهم من جبل، مخيريم مجبور كه نيستيم آن را انتخاب كنيم، تخيير هم به معنى رعايت مصالح و ظروف و شرائط است، تخيير به معنى اينكه قاضى يك قاضى عصبانى است يا يك قاضى مقدسى است يا يك قاضى متوسط الحال، اين تخيير به اين معنى كه نيست، تخيير يعنى شرائط تفاوت داشته باشد، خوب اگر شرائط زمانيه، مكانيه، محيط، و كيفيات ايجاب كرد تخيير بكنيم آنهايش كه اخف است، چون اينها اخف و اشد دارد، بعضش شديدترين است احراق است، بعضى خفيفترين است سيف است، بعضى متوسط است، در واقع سه نوع بود، مادام كه مشكلى نباشد براى سه نوع مخير است، اما مشكلى براى نوع اخير بود، احراق بود، مىآيد آن دو را متوسط، يا خفيف يا انتخاب مىكند، مشكل براى متوسط هم بود، نوع خفيف را انتخاب مىكند، هيچ اشكالى از نظر ما ندارد، سراغ عناوين ثانويه من نرفتم آه، عناوين ثانويه حسابش جدا است، آن يك بحث ديگر است. من مىگويم روى عناوين اوليه هم بخواهيم مشى كنيم فردا شما قاضى شديد نگوييد آقا الا و بالا ببريم بالاى كوه دماوند، از آن قله پنج هزار مترى بيندازيم پائين،...؟ رضوان الله تعالى عليهم گفتهاند، دسته هم در آنجا در كنيد و مردم را جمع كنيد در آنجا و يك مشت حرف و حديث و اينها درش باشد. نه اين عناوين اوليه هم ايجاب مىكند كه مخير است، تخيير هم بايد طبق ضوابط و شرائط باشد، آدم بايد عاقل باشد در اجراى احكام شرع، وقتى شارع دست اين قاضى را باز گذاشت و تخيير بهش داد، اى بسا براى ملاحظه همين مسائل هم بوده است شارع مقدس اجازه داد. خوب اين نكتهاى بود كه م جلو جلو گفتم تا بعد برويم سراغ بقهى مطالب.
حالا دراينجا (سؤال:...؟ جواب: دليل مراعات مصلحت براى اينكه تخيير قرينه همراهش است، تخيير به معنى هواى نفس قاضى كه نيست، تخيير يعنى ملاحظه شرائط، هيچ وقت نمىآيد مجازات مردم را به ميل قاضى بگذارند، قاضى چه كاره است؟ بنده از بندگان خدا است، آن هم بايد مصالح اسلام و مسلمين و مجازاتهاى احكام مختلف و مجرم را در نظر بگيرد قاضى هم از خودش چيزى ندارد، خداوند جان افراد را كه نداده دست قاضى هرطور ميل داشته باشد انجام بدهد، لابد شرائط است، عوامل مخففه و مشدده است، ما درباره جدال و جبل داريم بحث مىكنيم ايشان در باره هواپيما بحث
مىكنند، مىگويند اگر از هواپيما باشد چطور مىشود؟ بسيار خوب.
برويم سراغ روايات باب، مهم اين است كه روايات چند گروه است، (سؤال:...؟ جواب:...). روايات مختلف است. عدهاى زايدى از روايات قتل بالسيف است، من چون روايات را قبلاً خواند آدرسهاى روايات را خدمت تان عرض مىكنم، حد اقل پنج تا روايت داريم كه قتل بالسيف مىگويد، غير از روايت مستدرك الوسائل، يكى روايت سليمان بن هلال است، «عن الصادق عليه السلام» حديث دوى باب يك، اين قتل بالسيف دارد. دوم روايت ابوبكر حزرمى است، آن هم عن الصادق عليه السلام است. انى روايت يك باب دو است، آن دوى باب يك بود، اين يكى باب دو است. اين هم قتل بالسيف دارد. سوم روايت سيف تمار است، آن هم قتل بالسيف دارد باز از امام صادق عليه السلام. اين روايت دوى باب دو است. چهارم روايت عبد الرحمن الرزمى است، عبد الرحمن ارزمى دو روايت دارد كه ما هردو را يك كاسه كرديم، حديث سه و چهار باب سه، اين هم عن الصادق عليه السلام، اين هم قتله بالسيف است، اين هم سيف دارد. پنجم روايت ابو يحيى واسطى است، از كه؟ معلوم نيست، مرفوعه است امام را ذكر نكرده، مضمره و مرفوعه هردو است، هم مرفوعه است و هم مضمره است. «مارويه ابو يحيى الواسطى» اين هم حديث شش باب سه است. اين پنج الى شش حديث، اينها قتل بالسيف دارد.
ولى يك نكته بگويم بحث امروز را تمام كنيم، نكته اين است بسيارى از اين روايات همان روايات معرض عنها بود كه فرق مىگذاشت بين محصن و غير محصن، اجازه بدهيد من اين مطلب را الآن نگويم فردا، اين پنج روايت نظر مبارك تان باشد فردا انشاء الله توضيح بيشترى داده مىشود.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...