يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 236
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
نامهاى نوشتند كه يكى از آقايانى كه در درس شركت مىكرده آقاى شيخ ابو القاسم زارع كه در مباحثه فقه و اصول همهاش بوده، اخيراً مرحوم شده بر اثر يك حادثه دردناكى هم خودش هم پدرش، يك فاتحه تقاضا كردند خوانده شود برايش.
بحث ما در مسئله چهارم بود، بحث در اين بود كه آيا حد قتل در مسئله لواط عموميت دارد؟ شامل محصن و غير محصن هردو مىشود؟ يا نه؟ مخصوص به محصن است، فتاواى اصحاب براين بود كه لا فرق بينهما لا فرق بين المحصن و غير المحصن و لا فرق بين الفاعل و المفعول، همه اينها حدش قتل، ادعاى اجماع هم بر اين مسئله شده، تنها در كلام صاحب رياض يك اشارهاى شده كه بعضىها در اين مسئله مخالفت كردهاند بين محصن و غير محصن فرق گذاشتهاند، اما اين بحض كه است؟ اشارهاى نشده. مرحوم آية الله خوئى هم در كتاب مبانى تكمله ايشان هم مىفرمايد اين تفصيل تفصيل بدى نيست، «لول الاجماع» ما هم مىتوانيم تفصيل را بين محصن و غير محصن بدهيم، ايشان اين مطلب را در مبانى نقل مىكند جلد يك صفحه دويست و سى. عبارت اين است «و هل يقتل غير المحصن؟ المشهور انه يقتل و فيه اشكال و الاظهر عدم القتل» فتوا مىدهد ايشان «و الاظهر عدم القتل» خدا رحمت كند ايشان را ايشان فتاواى خلاف مشهور داشتند، اين شهرتها خيلى زياد بهش اهميت نمىداند در مقابل احاديث، حالا برسيم ببينيم چه مىشود سرچشمه مسائل اختلاف اخبار است، ما ديروز گفتيم سه طايفه داريم در اخبار، طايفه اولى طايفه ايست كه مىگويد لا فرق، حالا يا صريحاً مىگويد «لا فرق بين المحصن و غير المحصن» يا باطلاقه، و بترك الاستفصال، لا فرق بينهما، محصن و غير محصن يقتل. اين احاديث را خوانديم طايفه اولى بود.
در مقابل اين طايفه هفت هشت تا حديث داريم كه مىگويد «فرق بين المحصن و غير المحصن» طايفه دوم است، فرق مىگذارند، در ميان اينها احاديث معتبر هم ظاهراً است، اصلاً متضافر است، هفت هشت تا حديث است. مىگويد «فرق بين المحصن و غير المحصن» حالا اينها باز گاهى در فاعل است گاهى در مفعول است، گحاهى مطلق است، مىگويد من اينها را جدا از هم نكردم كه گروههاى احاديث زياد نشود. وقتى مىرسيد به احاديث...؟ در فقه، سعى كنيد اينها دسته بندى بشود از هم جدا بشود، بعد در مقابل هم بچينيد، يا جمع دلالى دارند مطلق اند، مقيد اند، عام اند، خاص اند، ظاهر اند، اظهر اند، جمع دلالى مىكنيم، يا ندارد كار به تعارض مىكشد، يا مرجحات است عمل به مرجحات مىكنيم، يا نيست تخيير قائل مىشويم، تا ببينيم چه مىشود. ما هم طايفه اولى را نقل كرديم، طايفه اولى هم باز لحن احاديثش مختلف بود نخواستيم خيلى طوائف زياد بشود، بعضى فاعل بود، بعضى مفعول بود بعضى هردو بود، منتها مىگفت يقتل محصناً كان او غير محصن. اما طايفه ثانيه فرق بين محصن و غير محصن مىگذارد عيناً داستان داستان زنا است، همانگونه كه در زنا محصن يقتل، و غير المحصن يجلد، در مانحن فيه هم همين را مىگويد. اين احاديث را من مىخوانم امروز دقت كنيد لحن اينها هم متفاوت است. در باب يك حديث سه، در سند اشخاصى هستند كه قابل بحث اند، مانند محمد بن سنان، عبد الله بن سنان از اصحاب اجماع است، ولى محمد محل بحث است، اختلاف بسيار شديدى در محمد بن سنان است، «عن محمد بن سنان
عن على بن فضيل قال قال ابو عبد الله عليه السلام حد اللوطى مثل حد الزانى و قال ان كان قد احصن رجم و الا جلد» خيلى صريح است، «فرق بين المحصن و غير المحصن» ديروز عرض كردم كلمه اللوطى، ظاهرش عام است يشمل الفاعل والمفعول، بعلت كه اسناد به آن قوم است، و آن قوم هردو گروه در ميان شان بودند، بنابراين اين از احاديث عامه ايست كه فرق بين المحصن و غير المحصن مىگذارد. حالا ما تابع حديثيم ببينيم آيا نقشى دارد يا ندارد؟ فعلاً اين احاديث مىگويد دارد.
حديث دوم، حديث هفت باب سه است، «عن ابى بصير» سند حديث بعيد نيست معتبر باشد رجال سند ظاهراً همه خوب اند، «عن ابى عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول ان فى كتاب علىٍ عليه السلام اذا اخذ الرجل مع غلام فى لحاف مجردين» صدر حديث كارى به ما ندارد، «اخذ الرجل مع غلام فى لحاف مجردين» اينها را برهنه در زير لحاف بيابند، اما ندانند آيا كارى انجام شده يا نه؟ «ضرب الرجل» رجل را جلدش مىكنند «و عدل الغلام» غلام را هم نابالغ را تأديب مىكنند، اين كار به ما ندارد، ذيلش «و ان كان ثقب» اگر ادخالى شده باشد «و كان محصناً رجم» قيد و كان محصناً دارد، منتها اين در خصوص فاعل است، ساكت است از طرف مقابل، «ان كان ثقب و كان محصناً رجم» رجم مىشود، بله سكوت دارد حالا نسبت به آن كه اگر او بالغ بود، آيا آن هم مرجوم مىشد يا نمىشد؟ و آيا فرق بين محصن و غير محصن است، ندارد ديگر، سكوت كرده.
حديث سوم، هشت همين باب است، هشت باب سوم، اين حديث هم سندش ظاهراً معتبر است، شيخ طوسى باسنادش از حسين بن سعيد اهوازى، سعيد بن سعيد اهوازى دو برادر بودند حسن بن سعيد اهوازى، حسين بن سعيد اهوازى، هردو از ثقات اند، طريق شيخ طوسى هم به حسين بن سعيد اهوازى ظاهراً طريق صحيح و معتبرى است. «عن ابن ابى عمير» كه از معاريف است «عن عدة من اصحابنا» ظاهرش مرسله است ولى خوب مراسيل ابن ابى عمير مقبول است، مخصوصاً كه مىگويد «عدة من اصحابنا» يعنى متضافر است، نه يك نفر، «عن ابى عبد الله عليه السلام فى اللذى يوقب» آنى كه ايقاب و ادخال كند، «ان عليه الرجم ان كان محصناً و عليه الجلد ان لم يكن محصناً» صريح است، ان كان محصناً عليه الرجم، و عليه الجلد ان لم يكن محصناً» ولى باز در خصوص موقب است، فاعل است.
حديث چهارم حديث يكى باب يك است، برگشتيم به باب يك، «عن زرارة عن ابى جعفر قال الملوط حده حد الزانى» اين مهم است چون در خصوص ملوط است كه طايفه ثالثه ما با اين حديث مخالف است، فرقى بين فاعل و مفعول در طايفه ثالثه گذاشته شده، حالا در اينجا با صراحت مىفرمايد «الملوط حده حد الزانى، ظاهرش اين است بين محصن و غير محصن فرق باشد، يتفاوت المحصن و غيره. اين هم حديث چهارم.
حديث پنجم، ما حديث شش اين باب است، شش همين باب يك، «عن الحسين بن الوان عن جعفر بن محمد عن ابيه عن على عليهم السلام» باز راوى راوى ديگر است، حديث حديث ديگر است، حسين بن الوان است «انه كان يقول فى اللوطى ان كان محصناً رجم و ان لم يكن محصناً جلد الحد» اين هم ظاهرش تفصيل است، بين محصن و غير محصن اين هم صريح است. در ظاهرش اطلاق دارد لوطى هردو طرف را شامل مىشود. مىگويند اگر اطلاق داشت بايد تثنيه مىآوردند، جوابش چه است؟ اللوطى جنس است، جنس مفرد است اطلاق دارد، يعنى «من يعمل عمل قوم لوط يرجم ان كان محصناً» حالا عمل آنها فرق نمىكند فاعلاً او مفعولا.
حديث ششم، حديث هفت باب يك است، «عن ابى البخترى عن جعفر بن محمد» در سند اين حديث افراد مورد بحثى ظاهراً هستند «عن ابى البخترى عن جعفر بن محمد عن ابيه ان على بن ابى طالب عليه السلام كان يقول حد اللوطى مثل حد الزانى ان كان محصناً رجم و ان كان عذباً» عذب غر محصن است، غير متأهل است «جلد مأة» اين هم حديث ششم.
دو حديث ديگر داريم يكى از مستدرك است، و يكى هم از سنن بيحقى است، حديث مستدرك حديث هفت باب يك است، از ابواب لواط، عبارت اين است «عن ابى جعفر اللوطى ان كان محصناً رجم و ان كان غير محصن جلد مأة».
و اما حديث هشتم حديث آخرى ما حديثى است كه بيحقى در سنن دارد، در جلد هشتم سنن، صفحه دويست و سى و سه. «عن ابى موسى قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اذا اتى الرجل بالرجل فهما زانيان» ظاهر اين چه است؟ ظاهرش اين است اگر محصن باشد رجم، اگر غير محصن باشد جلد. (سؤال:...؟ جواب:...). خوب تا به اينجا احاديث مخالف داريم كم نيستند. متضافر اند. تقريباً تعداد شان در حدود همان تعداد احاديثى كه مطلقا مىگفت بايد حد رجم جارى بشود. اين هم طايفه دوم بود.
برويم سراغ طايفه سوم، طايفه سوم تفصيل در تفصيل است، يعنى مىگويد فرق است بين فاعل و مفعول، فاعل بين محصن و غير محصنش تفاوت است يرجم، اما مفعول بين محصن و غير محصن تفاوت نيست، مطلقا يقتل. لا فرق بينهما. دراينجا دو تا حديث بيشتر نداريم ولى بعضى هايش سندش معتبر است، يكى حديث چهار باب يك است، يكى هشت باب يك. چهار باب يك، «عن حماد بن عثمان» مرحوم آية الله خوئى تعبير مىكند «معتبرة حماد» سند سند معتبرى است، «قال قلت لابى عبد الله عليه السلام رجل اتى رجلاً قال عليه ان كان محصناً القتل» حالا اينجا به من اشكال نكن اينجا قتل دارد آنجا رجم دارد، ما فعلاً در سدد قتل و رجم نيستيم، ظاهر قتل شايد بالسيف باشد، ظاهر رجم طورى ديگرى است. ما فعلاً در سدد نحوه قتل نيستيم. فعلاً در باره اصل قتل صحبت مىكنيم، نحوه و كيفيت در مسئله پنجم انشاء الله مىآيد. چون ديدم مرحوم آية الله خوئى در مبانى رفتهاند در نخ اينكه بعضش قتل است، بعضش رجم است، ما فعلاً در اين مسئله فارغ الباليم از كيفيت قتل، كيفيتش بعداً. «قال ان كان محصناً القتل و ان لم يكن محصناً فعليه الجلد» تا اينجايش كه معلوم است، در فاعل تفصيل بين محصن و غير محصن شده. «قال قلت فما على الموطى به» از ماده عطى يعطى است، «فما على الموطى به» يعنى مفعول چه است كارش؟ «قال عليه القتل على كل حال محصناً كان او غير محصن» دلالت خيلى واضح است، تفصيل در تفصيل.
حديث هشت را هم بخوانم، «عن يزيد بن عبد الملك» هشت باب يك، «قال سمعت ابا جعفر يقول ان الرجل ببخشيد ان الرجم على الناكح و المنكوح ذكراً كان او انسا اذا كانا محصن و هو على الذكر اذا كان منكوحاً احصن او لم يحصن» در منكوح يعنى مفعول، رجم است محصن باشد يا غير محصن. اما در ناكح خواه در باب زنا، خواه در باب لواط، در ناكح تفصيل بين المحصن و غير المحصن. اين مجموع احاديثى است كه ما داريم در اينجا، هر سه گروه هم احاديث معتبر دارد، بايد برويم ببينيم راه جمع بين اينها چيست؟ يك راهش اين است بياييم جمع دلالى كنيم، جمع دلالى چه است؟ عموم اولى را با دومى تقييد كنيم، اولى مىگفت مطلقا حد اعدام است، دومى مىگفت فرق است بين محصن و غير محصن، مسئله جمع بين اطلاق و تقييد هم يك جمع شناخته شدهاى است، مطلق و مقيد است، بايد جمع بينهما كرد، فرق بگذاريم بين محصن و غير محصن، روايت اولى مطلق است، آيا مىشود آن همه روايات را تقييدش كنيم؟ فراموش نكنيد، مطلبى را كه در اصول داشتيم، اگر روايات مطلقه متعدد باشند، در مقام حاجت وارد شده باشد، تقييد آن همه روايات با اين روايات كار آسانى نيست، اى بسا كار به تعارض بكشد، ولى خوب على الحساب احتمال تقييد را مىدهيم، طائفه اولى را به طائفه ثانيه تقييد كنيم، وطايفه ثانيه را هم طايفه ثالثه تقييد بكنيم، بگوييم فرق بين محصنه و غير محصنه كه مىگذارد، يك قيدى هم مىخورد، فرق بين فاعل و مفعول هم مىگذاريم. محصن و غير محصن فرق دارد به مقتضاى طايفه ثانيه، فاعل و مفعول هم فرق دارد به مقتضاى طايفه ثالثه. آن وقت نتيجه چه مىشود؟ نتيجه اين مىشود «ان كان فاعلاً فرق بين المحصن و غير المحصن و ان كان مفعولاً لا فرق و يقتل على كل حال» (سؤال:...؟ جواب: نه آن تقييدها و آن اطلاقها مىگويند ما نمىتوانيم....؟ نه آنها مستثنا است، آنها كه مقيد است عاقل باشد، بالغ باشد، مختار باشد، آنها مسلم است آنها را بحث نكنيد، آن اطلاق، تقييد همهاش دارد، همه اينها مقيد به بلوغ است، همه اينها مقيد به اختيار است، همه اينها مقيد به علم است، همه اينها مقيد است، اينها بحثى نيست. بنابراين جمع دلالى ما به حسب ظاهر جمعى است، طايفه اولى ار به ثانيه تقييد مىكنيم ثانيه را به ثالثه تقييد
مىكنيم، ولى دو مشكل در اينجا داريم، يك مشكل اعراض مشهور است، مشهور اعراض كردهاند، آنها هم بلد بودهاند جمع دلالى بكنند، فقط ما بلديم جمع دلالى؟! ما اينها را از آنها ياد گرفتيم، و بر سر خان نعمت آنها و سفره علمى آنها رضوان الله تعالى عليهم نشستيم، آنها اين هشت تا روايت، هفت هشت تا روايت، پنج شش تا روايت را در مقابل روايت سابقه نديدند؟! كار آنها اطلاق و تقييد را جمع مىكنند بينهما، چرا اينجا جمع نكردند؟ فعلى هذا مسئله اعراض مشهور يك مسئله است.
مسئله دوم هم مسئله حمل بر تقيه است، كه شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه گفته حمل بر تقيه كنيم، كدام، دومى را سومى را، اينها را حمل بر تقيه كنيم، وروايات اولى را عمل كنيم، آيا مىشود حمل بر تقيه كنيم؟ عامه كه غالب شان مثل ما بودند. تقيه از كه؟ از ابو حنيفه؟ ابوحنيفه كه اصلاً مىگفت حد ندارد، از يك قول شافعى، احمد و مالك كه مثل ما فتوا مىدادند، فرقى بين محصن و غير محصن نمىگذاشتند، شافعى هم در احد قولين كه مثل ما بود ديروز خوانديم، فرقى بين محصن و غير محصن نمىگذاشت، ابو حنيفه هم كه اصلاً قائل به حد نيست، قائل به تعذير است، آن هم كه روايات نمىشود ناظر به او باشد، فقط احد قولى الشافعى بود كه فرق مىگذاشت بين محصن و غير محصن، آيا اين روايات تقيه است ناظر به احد قولى شافعى است؟ خوب بعيد به نظر مىرسد تقيه از يك قول ضعيف، حمل بر تقيه مشكل است، اعراض مشهور خوب است، بگوييم مشهور اعراض كردند، منتها مرحوم آية الله خوئى به اعراض مشهور خيلى عقيده نداشت، ما در مبنا با ايشان مختلفيم، ايشان اعراض مشهور ار اعتناى نمىكند، ما در باب حجيت خبر واحد عمل مشهور و اعراض مشهور را هردو معتبر دانستيم، حالا آنجا بحثش. ايشان بى اعتناى داشتند خوب فتوا دادند.
و اما مشكل سومى هم كه در اينجا است، همان مشكلى است كه عرض كردم روايات مطلقه اگر زياد باشد در محل ابتلاء بوده باشد، متعدد، متضافر، در محل اعتماد، موقعى كه مىخواهند افراد را قتل، اعدام، امام هيچ قيدى به او نزند بگويد من امروز مطلقش مىگويم، يك ماه ديگر مقيدش مىگويم، نمىشود، مسئله اعدام است. فعلى هذا يا روايات را متعارض بگيريم، بسيار خوب، مىدانم پس معنيش اين است كه آن روايات يك عيبى دارد، روايات مفصله يك عيبى دارد، چرا مطلق مىگويند؟ محل حاجت است مىخواهند گردن بزنند، خوب ديدند گفتند مطلق چرا گفتند؟ چرا هشت تا روايت ديروز خوانديم همهاش مطلق بود؟ مقام بيان است سؤال مىكنند، نه مقام بيان ترك استفصال بود، بچهاى را آوردند حضرت فرمود بزرگ و بچه كوچك و بزرگ حالا بچه بالغ گفتيم است، بخوابانيد گردن گفت بزنيد نگفت اين بچه زن دارد، بزرگ هم ممكن است زن داشته باشد زنش پيشش نباشد، نپرسيد اهلك عندك، همين اندازه كه آوردند و دست گير كردند و پيش عمر آوردند و يكى هم در زمان على عليه السلام بود و بدون سؤال بدون اينكه همسر دارد بدون اينكه همسرش مسافر است، نيست، فرمود گردن بزنيد، در باب خون ريختن آن مطلق و مقيد آن رقمى را ما نمىتوانيم بگوييم آن مطلق است در مقام حاجت است، نمىشود، (سؤال:....؟ جواب: بسيار خوب بيان حكم است در مقام اجرا است، در مقام اجرا بايد سؤال كنند، (سؤال:....؟ جواب:... يك نفر دست گير كردند آوردند پيش عمر، على عليه السلام علم غيب دارد يا به حسب علم ظاهر؟ علم ظاهر است فرمود گردنش را بزنيد، شايد چه است؟ اگر بود براى ما نقل مىكردند؟ ندارد سؤال كردن و سؤال نكردن، راويان چرا اين جزئيات را نقل نكردند؟ خيانت كردند پس. بايد اين قيود را بگويند ما فردا گردن كسى را نزنيم بيخود). بهرحال مسئله به اين واضحى كه مرحوم آقاى خوئى فتوا دادند و مشهور را كنار گذاشتند نيست، مشكلات دارد. انشاء الله فردا من تكميل مىكنم بحث.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...