سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 223
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين ولعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
بحث در مسئله پنجم از مسائل باقى مانده حد الزنا بود، رسيديم به اينجا كه «من اقتض يا من افتض بكراً باسبعه او بشىء آخر كان عليه مهر نسائها و يعذره الحاكم بما يريه» بحث در تعذيرش آمد، در اينجا اقوال مختلفى بود، بعضىها مىگفتند اين در اختيار حاكم است، قلتاً و كثرتاً، كم و زيادش دست حاكم است مثل تمام تعذيرات، بعضى معين كردند ميان سى و نود و نه، بعضى ميان سى و هشتاد، بعضى ميان سى و هفتاد و پنج ضربه. اين بحثهاى بود كه ديروز عنوان شد. حالا مدرك ما احاديث ما است، بايد برگرديم و ببينيم از احاديث چه مىتوان استفاده كرد؟ «المدرك الوحيد فى هذه المسئلة هو احاديث الباب» در ميان احاديث يك حديث داريم كه عليه الحد، حد برش جارى مىكند، اگر در اين مسئله صرف از نظر اقوال علما مىشد مىگفتيم حد بر اين مسئله واجب است، و حد معين است. احاديث هشتاد را هم مىگرفتيم و مىگفتيم آن احاديث هم كه مىگويد هشتاد، حد اين كار معين در هشتاد شد، مانند حد شرب خمر و قذف. ولى خوب فتوائى بر وجب حد در اين مسئله نداريم، احدى قائل نيست، تنها عبارتى از مقنعه صدوق نقل شده كه آن هم قابل حمل بر تعذير است. بنابراين چه كنيم اين كلمه حد را؟ حدى كه در اينجا است بگوييم معنى اعم از تعذير دارد. داريم در احاديث ما جاهاى كه حد به اعم اطلاق شده است، شامل تعذيرات هم مىشود، اگر نظر تان باشد در همان باب اول و دوم باب حدود است، خوانديم اين احاديث را احاديث متعدد است، «ان الله جعل بكل شىء حداً و جعل على من تجاوز الحد حداً» خداوند براى هرچيزى قانونى قرار داده و هركسى از قانون تخلف كند حد دارد. يعنى حد معين يا اعم ا تعذير است؟ تخلف از قانون پنج شش مورد است كه حد دارد، بقيه تعذيرات است. پس (سؤال:...؟ جواب:...). پس كلمه حد در احاديث ما اطلاق به معنى اعم از حد و تعذير شده است، و چون فتواى علما بر اين مسئله نيز اين فتاوا را نمىتوانيم ناديده بگيريم و بر خلاف اجماع فتوا بدهيم كه در اينجا حدى واجب است، «فعلى هذا» بايد حد را بر اعم حمل كنيم كه شامل تعذيرات هم مىشود. اين در باره حديثى كه حد دارد. ولى چند تا حديث هم ثمانين داشت، ثمانين را چه كنيم؟ ثمانين باز اگر فتواى بر خلافش نبود مىگفتيم متعين است، جمع مىكرديم بين حد و بين ثمانين، مطلق، مقيد، حمل بر تقييد، مسئله حل بود، عرضم را دقت كنيد، اگر مشكل فتاوا در اين مسئله نبود، يك روايت حد مىگويد، يك روايت ثمانين مىگويد، مطلق و مقيد است، تقييد مىكرديم و روى هشتاد مىايستاديم، بعنوان يك حد، ولى چه كنيم فتاوا به ما اجازه نمىدهد اين كار را بكنيم، خلاف اجماع مىشود. (سؤال:...؟ جواب:... در اينجا نداريم، غير از هشتاد در مسئله «من افتض بكراً» هيچ روايت ديگرى نيست، غير از بعضى رواياتى كه حالا من مىرسم و از مستدرك الوسائل اشاره مىكنم، بحث حره را داريم مىگوييم «من افتض بكراً حرتاً» موضوع بحث را چرا عوض مىكنيد؟). پس ار مشكل فتاوا نبود روى اصول شناخته شده هميشگى مان مطلقى داشتيم و مقيدى داشتيم و جمع مىكرديم و حمل بر تقييد مىكرديم و مسئله تمام بود مىگفتيم هشتاد فتوا مىداديم الاقوى ثمانون، رد مىشديم. ولى خوب اين مشكل فتاوا مانع ما است، آمديم حد را حمل بر تعذير كرديم، خوب هشتاد را چه كار كنيم؟ هشتاد هم سه راه مىشود براى عمل كردن به آن پيدا كرد، يكى اين است بگوييم ثمانين از قبيل بيان مصداق است، بيان مصداق است، كم له من نظير، گاهى كبريات كليه يك مصداقش بيان مىشود، تعذير هم دامنه وسيعى دارد يكى از مصاديقش ثمانون است، ولو خلاف
ظاهر است اين كه مىگوييم ولى چه كنيم در مقابل فتاوا بايد يك محمل مناسبى پيدا كنيم، يك محمل بر بيان مصداق. محمل دوم اين است كه ما بگوييم اين حديث با حديث حد يكى است، دو تا حديث نيست، آنى كه از امام صادر شده يا كلمه حد بوده، يا كلمه ثمانون بوده، دو كلمه از امام صادر نشده، بحث مطلق و مقيد مال آنجاى است كه دو روايت باشد، اينجا در واقع يك روايت است با اختلاف نسخ، يك دانه حديث بيشتر نيست، حديث صحيحهاى بود كه ما در اينجا نقل كرديم، از كه بود صحيحه؟ صحيحه عبد الله بن سنان بود، اين صحيحه يك حديث بيشتر نيست در واقع از قبيل اختلاف نقل است، و مىدانيم در موقع اختلاف نقل تعارض مىكنند وتساقط مىكنند، زيد جملهاى گفته نمىدانيم جملهاى كه زيد گفته است ثمانون بوده يا كلمه حد بوده، هردو نبوده، يكى بوده، آيا ثمانون بوده راوى نقل به معنا حد كرده يا حد بوده راوى نقل به معنا ثمانون كرده نمىدانيم، ولذا هيچ كدام براى ما حجت نيست، و هردو از نظر حجيت ساقط است بنابراين فكر ما هم از ناحيه كلمه حد راحت شد، هم از ناحيه ثمانون راحت شد، هيچ كدامش براى ما حجت نيست. ما مىمانيم و ادله تعذيرات. (سؤال:...؟ جواب:... ابن سنان عبد الله يا غيره باز در شخص راوى بحث است كه اين راوى اين يك نفر كه است؟ (سؤال:...؟ جواب: همين يعنى شك كرده كه است، باز هم يك روايت است، باز هم دو روايت نمىشود، دو روايت اين است كه يكى عبد الله بن سنان، يك جاى ديگر بگويد غيره. دو راوى باشد، او غيره باز ترديد است). فبنائاً على ذلك ما ممكن است بگوييم هردو را از كار بيندازيم، اين هم يك احتمال. احتمال سوم اين است بگوييم ثمانون بطور متعين معرض عنها است، كار نداريم به اختلاف نسخ، فرض كنيد دو حديث، يك حديث حد دارد، يك حديث ثمانون دارد، ثمانون بطور متعين حديث معرض عنها، حالا يصح العمل به. اين هم يكى. پس يا اين است معرض عنها است رهايش كنيم، يا اين است كه اختلاف نقل است، در اختلاف نقل تعارض و تساقط است، يا اين است حمل بر بيان مصداق كنيد، فعلى هذا فكر شما از همه رهايى پيدا مىكند. به عقيده ما از همه بهتر همان احتمال اول است. حد را حمل كنيم بر اعم، ثمانون را هم حمل كنيم بر بيان مصداق. (سؤال:...؟ جواب: رمى عملى نيست، رمى عملى مال آن حديث ديروز بود، اين رمى عملى نيست. آن يك دانه حديث بود با مشكلاتش، اين روايت عبدالله بن سنان هيچ مسئله رمى عملى نيست، اگر رمى عملى بكند تازه رمى عملى هم باطل است، كسى قائل نيست بر اينكه رمى عملى را بايد شلاق زد، لفظ صريح لازم است، ببينيد باب قذف را. در باب قذف «اللفظ الصريح» غير لفظ نه، لفظ غير صريح هم نه، خوب فتاوا آنجا اين است، ما چطور مىتوانيم همه را بزنيم كنار). حالا «و الذى يؤيد هذا الاحتمال» چيزى كه مؤيد اين احتمال است، كدام احتمال؟ حد اعم باشد، ثمانون هم بيان مصداق باشد، دو حديث است از على عليه السلام در مستدرك الوسائل، و جزء قضاياى على عليه السلام است، در يك حديثش البته يكش از جعفريات است يكى از دعائم الاسلام است، از نظر سند اين دو حديث را نمىخواهيم تقويت كنيم، و آنى كه از جعفريات است عن على است، داستانى نقل مىكند غير از داستان عبد الله بن سنان، زنى يا دختر از دختر ديگرى ازاله بكارت كرده بود، بالعصبة حضرت علاوه بر اين كه گفت مهر را بده، دارد «و نالها بشىء من الضرب» اول «الزمها المهر» گفت مهرش را بده، بعد «و نالها بشىء من الضرب» خوب اين ظاهرش همان مسئله تعذير است ديگر، يك مقدارى زدش، يك مقدارى زدش، اين تعبيرى است كه معمولاً در تعذيرات مىآورند. اين حديث دوى باب سى و پنج از ابواب حد زناى مستدرك الوسائل است. جلد هجده مستدرك است. اين حديث جعفريات بود.
و اما حديث دعائم الاسلام، شبيه همين قضيه است كه ازاله بكارت است، فرمود «عليها مهرها» بر آن زن مرتبك اين جنايت مهر آن زن است، «عليها مهرها و توجع عقوبتاً» يعنى يك مقدار مىزنندش دردش بيايد، توجع از وجع است، «توجح عقوبتاً» اين هم حديث سه همان باب است. اين دو روايت مستدرك انصافاً روشنتر مىكند بحث را ولو حجيت سندش مسلم و ثابت نباشد، اما على كل حال بعنوان دو مؤيد در مسئله ما نمايان مىشود و ما مىتوانيم در اين مسئله تا حدى با فكر راحتتر فتوا بدهيم. نتيجه اين شد كه آنچه در تحرير الوسيله است و جمعى از متأخرين هم هماهنگ با آن هستند، خوب است، «يعذره الحاكم بما رئى» مقدارى كه صلاح مىداند، اما اگر كسى بخواهد احتياط كند بهترين راه احتياط چه است؟ اينجا احتياط هشتاد تا است، واقعاً اگر بخواهد احتياط كند هشتاد تا است. و همانطور هم كه گفتند بعضى از آقايان شبهه نمىگوييم، ولى شبهه اينكه اين نوعى قذف بوده باشد هم است، ولو بعنوان شبهه عملاً اين دختر را متهم كرده است، كه اين كار خلاف انجام داده است، ولو متهم ساختن عملى حد قذف نمىآورد ولى خوب شبههاى است، حاكم مخير است يا معين است «اذا دار الامر بين تعيين و تخيير» خوب احتياط تعيين است ديگر. اذا دار الامر بين تعيين و تخيير احتياط كدام است؟ احتياط تعيين است، يعنى اگر ما هشتاد تا بزنيم با هيچ قولى مخالفت نكرديم، قول كسانى كه مىگويند، حد، كسانى كه ثمانين بگويند، سى تا ثمانين، يا سى تا نود و نه، ظاهر احاديث هم كه دارد همين را مىگويد، آنى كه مىگويد حاكم مخير است، خوب هشتاد تا هم مىتواند بزند، واقعاً هم جايى نيست كه سى تا تازيانه بزنند، كار كار سنگينى است، حاكم هم مخير باشد حضرت عباسى نبايد سى تا بزند، جرم سبك را مىروند سراغ سى تا و بيست و بيست و پنج تا و ده و پنج تا، يك جرم سنگينى است بايد يك مقدار تعذيرش بالا باشد، (سؤال:...؟ جواب: بحث كيفيت نيست، بحث عدد است، صحبت اين است چند تا شلاق بزند، ما مىگوييم اگر هشتاد تا شلاق بزند با همه موازين مىسازد ولذا ما مىگوييم الاحوط ولو اقوى تخيير است، ولكن بهتر اين است كه قاضى در چنين جاى احتياط نكند، عمل به هشتاد بكند هم با احاديث تطبيق مىكند هم با كلمه حد تطبيق مىكند، و هم انصاف اين است جرم جرم بالاى است، كه با سى تا و بيست و چهل و تا پنجاه تا نمىسازد. (سؤال:...؟ جواب: نه بما رئى يعنى بما رئى من المصلحة، مقدار جرم، ما رئى كه گفته مىشود معمولاً مقدار جرم است و واقعاً مقدار جرم در اينجا سنگين است، حالا آن تحمل ندارد آن يك بحث ديگرى است. اگر تحمل دارد هشتاد تا چيز عادلانهاى اينجا است، ظالمانه محسوب نمىشود. خوب هذا تمام الكلام در اين مسئله. بگذريم برويم سراغ مسئله شش.
ما مسئله شش و هفت را داريم اين دو سه روز كه از بحث باقى مانده است ما اين مسائل را تمام كنيم برسد انشاء الله اول بحث. مسئله ششم عبارت تحرير را مىخوانم، سريع مىخوانم مفصل است. موضوع بحث در مسئله ششم اين است گاهى زمان و مكان باعث مىشود حد زنا يا حد شرب خمر يا حدود ديگر تشديد بشود، شدت پيدا كند، كما اينكه در ديه هم همينطور است، ديه هم زمان و مكان باعث شدتش مىشود، افزايشش مىشود، حدود هم همينطور است، اگر در زمان شريفى «كشهر رمضان» كسى مرتكب زنا يا شرب خمر بشود، علاوه بر حد معمولى يك چيز اضافه هم مىزنند، اگر در مكان شريفى «كمسجد الحرام» كسى العياذ بالله مرتكب چنين گناهى بشود علاوه بر حد معمولى يك چيزى اضافه هم به او مىزنند، اين مسئله ششم مربوط به اين است، اختصاص به زنا هم ندارد، زنا، شرب خمر، قذف، همه اينها را شامل مىشود. «من زنا فى زمان شريف كشهر رمضان و الجمع» روز جمعه «و الاعياد» اعياد اسلامى» اين زمان بود، «او مكان شريف كالمسجد و الحرم و المشاهد المشرفة عوقب» مجازات مىشود «زيادتاً على الحد» اضافهاش چه قدر است؟ بسته به نظر حاكم است «و هو بنظر الحاكم» حاكم نه معنايش فعال ما يشاء است، حاكم بايد شرائط و خصوصيات را در نظر بگيرد «و تلاحظ الخصوصيا فى الازمنة و الامكنة او اجتماع زمان شريف مع مكان شريف» اگر زمان و مكان هردو شريف بود باز شدت بيشتر مىشود «كمن ارتكب العياذ بالله فى ليلة القدر المصادفة للجمعة فى مسجد او عند الزرائح المعظمة من المشاهد المشرفة» اگر عوامل باهم دست به دست هم بدهند....؟ يك فرضيهاى است، كسى برود در مسجد الحرام و روز جمعه و شب قدر نمىدانم شب جمعه و شب قدر و مرتكب زنا بشود و با محارمش باشد و چنين باشد، خوب اينها يك فرض بعنوان اينكه
مسئله روشن بشود است. حالا. اين مسئله يك ريشه دارد مسلم، يك مشت شاخ و برگ دارد قابل چك و چك كردن، هميشه در فقه توجه داشته باشيد، بسيارى از مسائل در فقه يك ريشه قطعى دارد، شاخ وبرگ هايش محل بحث است، اول ريشه قطعيش را انسان بايد پيدا بكند دليلش را پيدا بكند، تثبيت كند، بعد برود سراغ شاخ و برگها چك و چك كند، كدامش را مىپسندد كدامش را نمىپسندد، كدامش مطابق موازين است، مطابق ادله است كدام نيست كدام مشكوك است، كدام بايد اصل درش جارى بكنيم، ريشهاى كه مسلم در اين مسئله اجماعى است اين است مكان و زمان شريف فى الجمله مؤثر است، مكان و زمان شريف فى الجمله مؤثر است، مرحوم صاحب رياض در جلد دوم صفحه چهار صد و هفتاد و چهار مىفرمايد «بلا خلاف يظهر» در اصل مسئله مىگويد خلافى ظاهر نيست، صاحب جواهر رضوان الله عليه در همين مسئله من صفحهاش را يادداشت نكردم، ولى حول و حوش همين صفحاتى است كه روز قبل گفتم، سه صد هفتاد و سه، صاحب جواهر هم مىگويد «بلاخلاف اجده فيه» آن بلاخلاف مىگويد، صاحب رياض هم بلاخلاف يظهر مىگويد، ظاهراً هم مسئله اتفاقى است از نظر آن ريشه اصلى مطلب.
حالا برويم سراغ ادله، ببينيم دليل ما چه است؟ در اينجا عمدتاً دو دليل داريم، اين دو دليل را خوب رويش دقت كنيد كه در شاخ و بركها بايد از اين دو دليل استفاده كنيم و بهرهگيرى بشود، دليل اول «انتحاك الحرمة» خيلىها به اين استدلال كردهاند، بسيارى از بزرگان در جواهر است، در مدارك العروه است، در در المنزود است، در رياض است در خيلى از كتابها است، «انتحاك الحرمة» استدلال كردهاند به اينكه حتك حرمت است، و حتك حرمت هم احتياج دارد به يك مجازات اضافه، خيلى فرق است كسى اين عمل را در مسجد الحرام انجام بدهد يا در يك جاى محله فاسد و بد نام، آنى كه رفته در محله بدنام انجام داده با مسجد الحرام يكى نيست. آن انتحاك الحرمه است. اين يك دليل.
دليل دوم يك حديثى است كه سندش مرفوعه است، خيلى از آقايان مىگويند مرسله است، ولى مرفوعه است، مرفوعه و مرسله تفاوت دارد، مرسله آن است كه «عن بعض اصحابنا عن رجل» امثال ذلك. مرفوعه آن است كه مىگويند «رفعه الى فلان» يعنى يك تكه از سند را مىاندازند. وقتى انداختند تعبير به رفع مىكنند، هردو يك خاصيت دارد، مرفوعه و مرسله يك خاصيت دارد، آن عن بعض عن رجل است، اين رفعه الى فلان است. مرفوعة ابى مريم، حديث در وسائل الشيعه ابواب حد المسكر حديث يك باب نه، در زنا حديث نداريم، حديث در مسكر وارد شده، ولى چون حديث معلل است، از قبيل قياس منصوص العلة است، از باب مسكر به زنا و ساير ابواب تعدى مىكند. حديث اين است كه «عن ابى مريم مرفوعة ابى مريم قال اتى امير المؤمنين بالنجاشى» نجاشى شاعر معروف را آوردند خدمت على عليه السلام روز ماه رمضان شراب خورده بود، داستانش مفصل است البته. اين حديث كوتاه است، ولى جاهاى ديگر داستانش نقل كردند و كسى از دوستانش مىآيند و نجاشى مىگويد كباب در تنور گذاشتم حسابى حال آمده، و شراب نابى هم داريم و آخر روز ماه رمضان است، عيبى ندارد و در روز ماه رمضان هم افطار كرده، هم شراب خورده، احترام ماه رمضان را هم از بين برده، در اينجا «اتى امير المؤمنين بالنجاشى الشاعر قد شرب الخمر فى شهر رمضان فضربه ثمانين» هشتاد تا تازيانه به او زد، «ثم حبس» (سؤال:...؟ جواب: ماه رمضان بوده، در خانه خودش بوده و آمدند شهادت دادند، اگر شهادت نمىدادند كه فاش نمىشد، شايد صد بار شراب خورده يك بارش ما فهميديم، شهود آمدند شهادت دادند «ثم حبسه ليله» يك شب على عليه السلام فرمود حبسش كنيد، «ثم دعا به من الغد» فردا آوردند «فضربه عشرين» بيست تا ديگر زد. «فقال له يا امير المؤمنين هذا ضربتنى ثمانين فى شرب الخمر» هشتاد تا زدى مال شرب خمر، قبول نوكرت هم هستم، «و هذه العشرون ما هى» اين بيست تا از كجا پيدا شد؟ «قال هذا لتجرئك على شرب الخمر فى شهر رمضان، در وسائل دارد «لتجرئك» ولى در نسخه جواهر «لجرئتك» صافتر است، «لجرئتك فى شهر رمضان» حالا من يك سؤال از شما بكنم بقيه بحث بماند براى فردا. سؤال اين است چرا حضرت يك شب اين را حبس كرد؟ (سؤال:...؟ جواب: چرا يك جا صد تا تسويه حساب نكرد؟ مبادا خيال كنند حد شرب خمر شده صد تا، فردا بگويند آه، حد شرب خمر شد صد تا، هشتاد تا را زد، حد شرب خمر اشتباه نشود، فردا بياوريد بيست تاى اضافى را بزنيد، دنباله بحث براى فردا.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...