• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و على آله الطّيبين الطّاهرين و لعنة الله على اعداهم الاجمعين الى يوم الدّين و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    نام درس: حدود
    نام استاد: آيت ا...مكارم شيرازى‏
    شماره نوار:201
    كلام در مسأله سوم از ملحقات حد زنا بود. بحث در اين بود كه 4 شاهد تشكيل بينه مى‏دهد. آيا زوج مى‏تواند يكى از اين چهار شاهد باشد يا نه؟ به عبارت ديگر سه نفر مرد بيگانه و شوهر زن چهارمى آمدند شهادت دادند كه ديديم اين زن مرتكب خلاف شده است. آيا اين شهود اربعه كه يكى‏اش زوج است پذيرفته است يا نه؟ در اين جا گفتيم كه سه قول در مسأله هست.
    قول معروف و مشهور اين است كه بله. فرقى نمى‏كند بين اين كه زوج احدهم باشد يا نه.
    قول دوم اين است كه نه ترد الشهاده. شهادت مردود است. سه نفر را كتك مى‏زنند حد غضف و شوهر بايد ملاعنه كند. اگر ملاعنه كرد نجات پيدا مى‏كند و اگر ملاعنه نكرد حد بر او جارى مى‏شود. حد غضف.
    قول سوم هم اين بود كه فرق بگذاريم بين مدخولٌ بها در اين جا ترد الشهاده و غير مدخولٌ بها در اين جا تقبل الشهاده. تقبل.
    بعضى از آقايان نوشتند كه در درّالمنزود در اين جا قول چهارم و پنجمى هم هست. قول چهارم اين است كه از سرائر و وسيله و جامع نقل كردند. اگر زوج قبلاً غضف كند و بعد برود سراغ شهود، بايد چهار تا شاهد بياورد. خودش كافى نيست. اگر اول غضف كند. يعنى نسبت زنا را بدهد، بعد برود سراغ آوردن شاهد. سه تا شاهد به ضميمه خودش كافى نيست. اما اگر از اول غضف نكند. صاف همراه سه شاهد ديگر چهار تايى بيايند شهادت بدهند. در اين جا تقبل. پس تفصيل بدهيم آن جايى كه مسبوق بالغضف است و آن جايى كه مسبوق بالغضف نيست. ولى نظر مباركتان باشد ما روز قبل گفتيم اين اصلاً از محل نزاع ما خارج است. چرا از محل نزاع خارج است؟ براى اين كه مدعى مى‏شود. مدعى هيچ وقت قولش جرء احد الشهود حساب نمى‏شود. ولو اعدل عدول عالم هم باشد. شخصى كه مدعى شد خودش جزء يكى از دو شاهد نمى‏شود.
    سؤال؟ غاضف چون شوهر است مدعى است. مى‏خواهد نفى ولد بكند. آثار ديگر را مى‏خواهد بار بكند. آثارى دارد ديگر.
    سؤال؟ همين است. تفاوتش اين است كسى كه غاضف بشود منفرداً آمد غاضف مى‏شود. كسى كه غاضف بشود بعد خودش قولش به عنوان يكى از شهود پذيرفته نمى‏شود كما اين كه هيچ كجا قول مدعى ولو اعدل عدول باشد به عنوان چيز شمرده نمى‏شود. بنابراين اصلاً اين مسأله خارج از بحث ما است. بحث ما آن جايى است كه همراه شهود بيايد. چون شهود هم مجتمعاً بايد بيايند. همراه شهود وارد بشود و شهادت بدهد. نه اين است يك غضفى بكند و بعد آن وقت شاهد از او بخواهند بگويد خودم يكى، سه تاى ديگر مى‏آورم. و همچنين قول پنجم. آن را هم نگاه بكنيد. اينها خارج از بحث ما است. در بحث ما همين سه قول بيشتر نيست. قول پنجم آن جايى است كه نفى ولد كند. نفى ولد كرد مدعى مى‏شود. ارتباطى به بحث ما ندارد. فعلى هذا فى المسأله ثلاثة اقوال.
    سؤال؟ در لعان مدعى هست. شهادتش قبول نمى‏شود. آن قسمهاى اربعه جانشين چهار تا شاهد است كه از بيرون بياورند مى‏شود. و الاّ شهادت شخص خودش در لعان قبول نمى‏شود. آن قسمهاى اربعه، سوگندهاى اربعه هر كدام جانشين يك شاهد مى‏شود.
    عرض كرديم برويم اول ببينيم مقتضاى قاعده در مسأله چيست بعد ادله خاصه را ببينيم. مقتضاى قاعده يعنى اطلاقات رواياتى كه داريم مى‏گويد به اين كه چهار تا شاهد كافى است. ندارد اين چهار تا شاهد كه باشند. بنابراين شوهر و غير شوهر...هستند. همه مى‏توانند جزء شهود باشند. در مطلقات ما تقييد نشده است كه شاهد چه كسى باشد. هر مرد عادلى باشد كافى است. علاوه بر اين ظاهر يكى از آيات سوره نور هم اطلاق است. آيه 4. و الذين يرمون المحسنات ثمّ لم يعطوا باربعة شهدا. يرمون ازواجهم نيست. دقت كنيد. و الذين يرمون المحسنات. آيه 4 سوره نور را مى‏گويد. ثم لم يعطوا باربعة شهدا فجلدوهم ثمانين جلده. مفهومش اين است كه الذين يرمون المحسنات ثم عطعوا باربعة شهدا. عطعوا باربعة الشهدا يكى‏اش زوجش باشد؟ خب باشد. شما اگر رمى كرديد بايد چهار شاهد بياوريد. اين چهار شاهد يكى‏اش زوج باشد يا نباشد. فرقى نمى‏كند. پس بگوييم اطلاق مفهوم آيه چهارم سوره نور شامل مى‏شود آن جايى كه زوج احد الاربعه باشد.
    سؤال؟ رامى را ما نمى‏گوييم. سؤال؟ بسيار خب. عرضم روشن نشده است. سؤال؟ بايد شرح بدهم ديگر. مى‏گوييد به اجمال رد شدم. مى‏خواهم شرح بدهم. سؤال؟ اگر يك شخص بيگانه آمد زنى را رمى كرد. گفت چهار تا شاهد مى‏آورم. اولى شوهر اين زن است كه خودش ديده است. سه تا شاهد ديگر هم هستند. داخل در اين آيه است الذين يرمون المحسنات ثمّ لم يعطوا باربعة شهدا مفهومش اين است اذا عطا باربعة الشهدا يقبل. مرد بيگانه رمى كرده است. گفتند شاهدت كو؟ گفت چهار تا شاهد دارم. يكى‏اش شوهر اين زن است. گفتند برو بردار بياور. آمد چهار تا شاهد را همراه خودش آورد. گفت اين شوهرش است. خودش ديده است. آن سه تاى ديگر هم ديدند. داخل در اين آيه شريفه هست يا نيست؟ اطلاق دارد ديگر. مگر اين كه كسى بگويد چون مفهوم است، مفهوم در مقام بيان نيست. اطلاق ندارد. از اين راه‏ها وارد بشويد. و الاّ ظاهرش اطلاق است ديگر. ظاهر آيه اطلاق است. شامل مى‏شود آن جايى كه احدهم الزوج بوده باشد. اللهم الاّ ان يقال آيه به مفهوم دلالت دارد و آيه در مقام بيان از ناحيه مفهوم نيست، پس اطلاق نمى‏توانيم بگيريم. از اين اشكال‏ها. و اين اشكال هم معلوم نيست وارد باشد. آن مال دومى است. مال شوهرش است. سه تا آيه سوره نور داريم. يكى الذين يرمون الازواجهم است. آن را نرسيديم. فعلاً آيه والذين يرمون المحسنات. يك مرد بيگانه آمده است يك نسبت بدى داده است. مى‏گويد چهار تا شاهد مى‏آورم. يكى از اين چهار تا شوهرش است. اين اطلاق دارد ديگر. آيه اطلاق دارد از اين نظر اگر اشكال عدم كونه فى مقام البيان نكنيد. خب تا به اين جا اطلاق آيه و از آن بهتر اطلاقات روايات شامل مى‏شود كه اين چهار تا شاهد احدكم زوج باشد يا نباشد. حالا در مقابل اين اطلاقات كسانى كه قائل هستند به اين كه تردّ الشهاده به دو تا دليل متمسك شدند. مرحوم آيت الله خوئى در مبانى تكرمة المنهاج كاملاً شرح داده است. دليل آنها را. چون خودش جزء كسانى است كه مى‏گويد ترد الشهاده. اولين دليلى كه آوردند اين آيه است. آيه 6 سوره نور. و الذين يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهدا الاّ انفسهم. ايشان مى‏گويد اين شهدا همان شهدايى است كه آيه قبل بوده است. يعنى اربعة الشهدا. چون اين ناظر به آيه قبل است، آيه قبل هم اربعة الشهدا است، ظاهرش اين است كه يعطون باربعة الشهدا. لم يعطوا خودش را كه انسان نمى‏آورد. لم يعطوا باربعة الشهدا. ندارد آيه باربعة الشهدا است.
    سؤال؟ من مى‏گويم يك مرد بيگانه همسايه آمده و اين همسايه‏اش را متهم به زنا كرده است. ثمّ يعطى باربعة شهدا احدهم زوجها. اين مرد همسايه مى‏رود چهار تا شاهد مى‏آورد. يكى از چهار تا شاهد زوج اين زن است. يعطى باربعة شهدا منهم زوجها. يعطى به. بر مى‏دارد و او را مى‏آورد. اين جا كه استدلال قول مخالف است چه مى‏گويد؟ مى‏گويد آيه مى‏گويد و الذين يرمون ازواجهم. مردى همسرش را متهم كرد. رمى كرد. و لم يكن لهم شهدا. شهدا نبود. شهدا يعنى آن چهار شاهد. عطف به آيه قبل مى‏شود كه آيه 4 بود، پس شهداى اين جا شهداى آيه قبل است. يعنى بايد چهار تا
    شاهد بياورد غير از خودش. اين جا شوهر است ديگر. رامى شوهر است. آيه مى‏گويد اگر رامى شوهر باشد بايد چهار تا بياورد. پس اين دليل مى‏شود كه شوهر نمى‏تواند احد الشهود باشد. اين يكى از دو دليل مبانى تكملة المنهاج مرحوم آيت الله خوئى است رضوان الله تعالى عليه. يكى از دو دليلش ظاهر آيه شريفه است. معلوم شد نحوه استدلال ايشان؟ آيه 6 را گرفته است، كلمه شهدا را گرفته است، عطف كرده است به ما قبل شهدا يعنى اين 4 شاهد. معنى‏اش اين است كه غير از خودش 4 تا بياورد. اما جوابى كه ما عرض مى‏كنيم. اين دو جواب زنده دارد. يك جوابش همين است كه تا به حال بحث كرديم. اين از مسأله ما خارج است. يرمون ازواجهم. شوهر غاضف شده است. رامى شده است. مدعى شده است. گفتيم اين خارجٌ عن البحث. شما به آيه‏اى استدلال مى‏كنيد كه ارتباطى به بحث ما ندارد. بحث ما اين است كه شوهر دست سه نفر ديگر را بگيرد و هر دو با هم به عنوان شهود وارد دادگاه بشوند. فرض كنيد اصلاً يك مدعى خارجى هم داشته باشيم. آن همسايه آمده. شوهر به عنوان احد الشهود حضور پيدا كرده است.
    سؤال؟ هر شاهدى غاضف است. هر شاهدى را كه غاضف حساب نمى‏كنند. منظور از غاضف اين است اولاً غضف، ثم شهود. نه همه با هم به عنوان شهود. پس اين آيه اولاً از بحث ما خارج است. اين يك نكته روشن.
    و اما نكته دوم. آيه على خلاف مطلوبه ادل. چرا؟ براى اين كه مى‏گويد لم يكن لهم شهدا الا انفسهم. اين انفسهم چيست؟ آيه استثنا متصل است يا منقطع است؟ ظاهر استثنا چيست؟ متصل است. الا انفسهم يعنى خودش يكى از شاهدها است. لم يكن لهم شهدا الا انفسهم. يعنى خودش يك شاهد است. بيشتر از يكى نيست. چون غير از خودش سه تاى ديگر نيست قبول نمى‏شود. ظاهر استثنا اين است كه متصل است. و ظاهر اين آيه اين است كه زوج احد الشهود است. مى‏گويد و لم يكن لهم شهداءٌ. چهار شاهد نيست مگر يكى كه خودش است. الاّ انفسهم. پس با اين الاّ استفاده مى‏شود قول زوج به عنوان احد الشهود پذيرفته مى‏شود. چون يك نفر بيشتر نيست پذيرفته نمى‏شود.
    سؤال؟ اگر سه نفر ديگر همراهش بيايد قبول مى‏شود. اين آيه ذيلش اين است. مگر استثنا منقطع بگيريد. اگر استثنا متصل باشد معنى‏اش اين است كه چون يكى است قولش قبول نمى‏شود. اگر سه تاى ديگر همراهش باشد قبول مى‏شود. و لم يكن لهم شهداء الاّ انفسهم. خوب دقت كرديد اين دو نكته را؟ نكته اول كه ما گفتيم آيه خارج از بحث ما است. نكته دوم سلّمنا آيه داخل بحث ما باشد، آيه على خلاف مطلوب شما ادل است. چون شوهر را يكى از شهود شمرده و به عنوان الاّ شمرده است و مى‏گويد فقط يك نفر است و لذا پذيرفته نمى‏شود. يعنى اگر سه نفر ديگر اضافه بشود پذيرفته مى‏شود. فعلى هذا از اين آيات قرآن نه تنها نتوانستيد از اين آيه چيزى استفاده كنيد، بلكه على خلاف مطلوب شما مى‏تواند عَدَل بوده باشد.
    سؤال؟ بله. ولى من مى‏گويم سلّمنا كه حرف شما را،...اگر گفتيم اين خارج از بحث ما است كه استثنا را بايد منقطع بگيريم. اگر اين خارج از بحث ما نيست كه ما استثنا را منقطع مى‏گيريم به قرينه خارجيه. اما اگر شما كه اصرار داريد به اين استدلال كنيد در ما نحن فيه، اين بر خلاف مطلوبتان است. اين مى‏گويد سه تاى ديگر اضافه كنيد كافى است. بعد از اين جا ايشان رفته است سراغ دليل دومش كه روايات است. دو روايت استدلال كردند. و تعجب هم مى‏كنند كه چرا بعضى از بزرگان مثل صاحب جواهر يكى از اين دو روايت را ذكر نكردند. دو روايتى كه ايشان استدلال كرده است هر دو روايت در باب 12 از ابواب لعان است. يكى از اينها حديث مسمع است. حديث 3 باب 12. و تصريح مى‏كنند به اين كه اين روايت صحيحه است. سندش معتبر است. عن ابى سيار مسمع. مسمع يك وقت درباره‏اش صحبت كرديم مفصل. كنيه‏اش ابى سيار است. عن ابى عبد الله (ع) فى اربعةٍ شهدوا الامرئةٍ بفجورٍ احدهم زوجها. يكى از چهار شاهد شوهر است. قال يجلدون الثلاثه. در وسائل هر كجا به اين يجلدون رسيده است يك تشديد هم رويش گذاشته است. يجلّدون. آيا يجلّدون صحيح است يا يجلدون. شاهد قرآن است. فجلدوهم ثمانين جلده. ثلاثى‏اش خودش متعدى‏
    است. فجلدوهم. جلّدوهم نيست. جلّدوهم يعنى جلدش را گرفتند. كتابهايى كه جلد مى‏گيرند تجليد مى‏كنند. يجلدون الثّلاثه. آن سه تا را جلدشان مى‏كنند. و يلاعنها زوجها. زوج هم ملاعنه مى‏كند و يفرّق بينهما. اينها بدون طلاق از هم جدا مى‏شوند. يكى از آثار لعان است و لا تحلّ له ابدا حرمت ابدى هم پيدا مى‏كند اين زن. اين هم يكى ديگر از آثار لعان است. لعان سه چهار تا اثر دارد كه اين هم اشاره به آثار لعان است. حالا، اين روايت سندش را كه تصريح كردند و قبول كردند. دلالتش هم صحيح است ديگر. دلالتش ظاهرش اين است كه يردّ الشهاده. حالا صريح نگيريم ظهورش ظهور خوبى است كه دلالت دارد بر اين كه زوج نمى‏تواند احد الاربعه باشد. علاوه بر اين روايت اضافه كردند به روايت زراره. حديث 2 اين باب است.
    حديث دوم اين باب روايت زراره است. سندش عن اسماعيل ابن خراش عن زراره. اين اسماعيل مردى است ناشناخته و مجهول. اصلاً بگرديد كتب رجال ببينيد چيزى درباره اسماعيل پيدا مى‏كنيد. من بعضى از كتب رجال را ديدم حتى اسمش را نديدم بنويسند اسماعيل ابن خراش مجهولٌ. در بعضى از كتب اصلاً اسمش هم نيست. حالا احتمال مى‏دهم در جاهاى ديگر بشود پيدايش كرد. به هر حال اين على الحساب مجهول است. اسماعيل ابن خراش عن زراره عن احدهما. فى اربعةٍ شهدوا الامرئةٍ بالزّنا احدهما زوجها. عين همان است. قال يلاعن الزّوج و يجلد الآخرون. زوج بايد ملاعنه كند، آن سه نفر ديگر بايد جلد بشوند. تا اين جا دو تا روايت. يكى سندش مشكل و ضعيف، و يكى روايت معتبر اما دلالت هر دو ظاهرش رو به راه است. در مقابل اين دو روايت دو تا روايت معارض داريم كه سندشان به اين خوبى نيست.
    سؤال؟ حالا روى مبناى كسانى كه مسمع را بپذيرند. روى اين مبنا من دارم مى‏گويم. ما روى سندش فعلاً اشكال نمى‏گذاريم. مهم اين است كه دو روايت فعلاً در مقابل اينها هست و آن دو روايت سندش به اين قوت نيست. ولى معمولٌ بهاى اصحاب است. و موافق ظاهر قرآن هم هست. و اما آن دو روايت يكى‏اش روايت 1 اين باب است و يكى باب 12 از لعان، جلد 15 وسائل. يكى هم روايت 4 است. روايت 1 و 4 از باب 12. 1 را بخوانم. عن عبّاد ابن كثير عن ابراهيم ابن نعيم. اين سند به خاطر عبّاد مورد بحث و زير سؤال است. عبّاد ابن كثير شخصى نيست كه بتوانيم توثيقش كنيم. بنابراين سند به خاطر عبّاد ابن كثير زير سؤال است عن ابراهيم ابن نعيم عن ابى عبد الله (ع). قال سألته عن اربعةٍ شهدوا الامرئةٍ بالزّنا احدهم زوجها. يكى‏اش شوهر است. قال تجوز شهادتهم. قبول است. حديث 4 قال الصدوق. مرسله است. و قد روى انّ الزّوج احد الشّهود. شوهر يكى از 4 تا مى‏تواند باشد. آيا اين مرسله صدوق همان روايت زراره نيست؟ ظاهراً همان است ديگر. بعيد است يك حديث ديگرى باشد.
    سؤال؟ اگر سند ديگرى داشته باشد اين بله. اما اگر به سند ديگرى نباشد، مى‏گويند سند ديگرى هم دارد. حالا. اگر سند ديگرى نداشته باشد همان است. اما اگر،...حالا ما مى‏گوييم يك روايت است تا يك تحقيق بيشترى روى سند صدوق هم بكنيم و ببينيم سند ديگرى دارد. سلّمنا يك روايت است. امر داير شده است معارضه بين دو روايت. آن روايت مشهور به آن عمل كردند، اين روايت نه. مى‏دانيد شهرت جابر ضعف سند مى‏شود و تازه روايت اول موافق كتاب الله است. روايت تقبل موافق كتاب الله است. موافق ظاهر اطلاقات احاديث است. علاوه بر همه اينها موافق اعتبار هم هست. اعتبار يعنى ملاكات ظنّيه كه ما مؤيد هميشه مى‏شماريم. چرا شهادت شوهر قبول نشود. شوهر كه از ديگران در اين مسائل دقيق‏تر است. حاضر نيست به اين آسانى متهم كند هسمرش را. از صد نفر، نود و نه نفر حاضر نيستند متهم كنند. حالا يك نفر يك عناد مخصوصى داشت. گفت جهنم آبروى ما هم برود. بگذار ما اين را متهم كنيم. مرد بيايد به دروغ زنش را متهم كند كه ديدم من اين را كه در حال زنا بود. آدم خيلى بى غيرتى باشد كه يك درصد اين طور نيستند. بنابراين دليلى نداريم كه ما احد الشهود را زوج ندانيم و زوج را از كار بيندازيم. پس اولاً موافق مشهور
    است روايت تقبل. ثانياً موافق اطلاق كتاب الله است. ثالثاً موافق اعتبار است. رابعاً،
    سؤال؟ هميشه موافقت، موافقت اطلاقات است. نه موافقت صريح. رابعاً، سؤال؟ اعتبار يعنى قرائن ظنيه قويه. و آن اين است شوهر كمتر از ديگران در شهادت نيست بلكه بيشتر از ديگران است. شوهرى حاضر نمى‏شود به دروغ بگويد با چشم خودم ديدم با همسر من ديگرى...بالله زنا مى‏كرد. اين كه مى‏آيد مى‏گويد ديدم، كارد به استخوانش رسيده است كه مى‏آيد مى‏گويد ديدم. شهادت شوهر كمتر از ديگران نيست. بيشتر از ديگران است. چرا رد كنيم شهادت شوهر را؟
    سؤال؟ عرض كردم مؤيد است. نمى‏گويم دليل.
    و اما رابعاً. اين رابعاً را دقت كنيد. قابل توجه است. نكته‏هايى است كه انسان وقتى فكر مى‏كند در لابه‏لاى اطراف اين بحث يك چيزهاى تازه‏اى مى‏تواند پيدا كند.
    رابعاً لعان كجا است؟ ظاهر قرآن مى‏گويد لعان آن جايى است كه خودش تك و تنها باشد. شوهر تك و تنها باشد. والذين يرمون المحسنات و لم يكن لهم شهدا الاّ انفسكم. دليلش هم اين است كه مى‏آيد چهار تا قسم مى‏خورد كه هر قسمى جانشين يكى از شهود مى‏شود. اصلاً مورد لعان موردى است كه شوهر تك و تنها است. مورد اصلى است. شما مى‏خواهيد لعان را ببريد جايى كه سه تا شاهد دارد. اين هم يكى. لعان مال جايى است كه تك و تنها است. اين هم مؤيد است كه عرض مى‏كنم نه به عنوان دليل. ظاهر آيه شريفه اين است تك و تنها است. حالا كه تك و تنها شد مى‏آيد. ظاهر آيه شريفه لعان اين است كه خودش تك و تنها باشد. اين آيه. ظاهر اعتبار هم اين است كه شوهر شهادتش كمتر از ديگران نيست. بلكه دقتش، شهادتش بيشتر از ديگران است. اين دو مؤيد. اما دليل اصلى موافقت مشهور و موافقت ظاهر كتاب الله است. اين دليل اصلى ما است.
    سؤال؟ مى‏گويند ظاهر كتاب با روايت صحيح تخصيص خورده است. در صورتى روايت صحيحه مى‏تواند تخصيص ظاهر كتاب بدهد كه معارض نباشد. اگر معارض داشته باشد كه روايت صحيحه تخصيص كتاب الله نمى‏دهد وقتى معارض دارد.
    سؤال؟ معارض معمولٌ بهاى اصحاب است. سندش قوى مى‏شود. بله. چون اصحاب عمل به آن كردند سند قوى و مقدم و موافق كتاب الله است. فعلى هذا ما معتقد هستيم كه اقواى در اين مسأله اين است كه به روايت عبّاد ابن كثير عمل كنيم.
    سؤال؟ بله. سؤال؟ بله ديدم. مى‏گويند مرحوم محقق جمع كرده است بين اين دو روايت جمع دلالى و جمع دلالى مقدم است. آنى كه مى‏گويد لا تقبل، حملش كنيم بر آن جايى كه سابقاً غضف كرده و بعد شاهد آورده است. اما آنى كه مى‏گويد تقبل حملش كنيم در جايى كه مسبوق به غضف نباشد. تكرار مى‏كنم اشكال را. بعضى‏ها آمدند جمع دلالى كردند بين اين دو روايت. مى‏دانيد جمع دلالى مقدم است؟ چه گفتند؟ گفتند روايتى كه مى‏گويد تقبل، مال آن جايى است كه مسبوق به غضف نباشد. چهار تايى همراه هم بيايند دست هم را بگيرند و شهادت بدهند. اما روايت كه مى‏گويد لا تقبل حملش مى‏كنيم در آن جايى كه اول غضف مى‏كند و بعد مى‏رود سه تا شاهد مى‏آورد و مى‏گويد خودم هم چهارمى‏اش. حالا من از شما سؤال كنم حتماً در اين باره تجربياتى در فقه داريد. ما مى‏گوييم اين جمع قبول نمى‏شود. چرا؟ جمع دلالى در اين جا لا تقبل. چرا؟ جمع دلالى بايد جمع با قرينه باشد نه تبرّئى. اينها را مى‏گويند جمع تبرّئى. يعنى شما يك روايت را به ميل خودتان به يك طرف حمل كنيد، يك روايت را به ميل خودتان به يك طرف. اگر يك شاهد جمعى بياوريد بر اين معنا، ما قبول مى‏كنيم. شاهد جمع بايد از خود روايات بياوريد. بعضى از اصحاب فتوا دادند آن جمع تبرئى است. شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه در كتابهايش جمع تبرئى زياد دارد. ولى‏
    در اصول متأخرين ما جمع گفتند على قسمين است. جمع مع الشّاهد، جمع تبرئى. جمع مع الشاهد بايد يك شهادت لفظيه‏اى بياوريم كه گوشه و كنار روايت باشد، بتوانيم آن را حمل بر اين كنيم و اين را حمل بر آن. و الاّ مى‏شود جمع تبرئى. من مثال برايتان بزنم براى جمع تبرئى. ما حديث داريم ثمن الازرة سهدٌ. يك حديث هم داريم لا بعث ببيع الازره. بعضى‏ها مى‏گويند جمع مى‏كنيم بينهما. حمل مى‏كنيم به ثمن الازرة سهدٌ، به ازره انسان لا...ازره حيوانات ديگر. ما همان جا مى‏گوييم به چه دليل؟ كه گفت انسان و غير انسان. بعضى‏ها مى‏گويد حمل مى‏كنيم ثمنٌ ازره سهدٌ مال آن جاهايى كه از كود استفاده نمى‏كنند براى زراعت. و آن جايى كه مى‏گويد لا بعث ببيع الازره حملش كنيم به آن جايى كه كود به عنوان يك متاع گرانبها خريد و فروش مى‏شود. خب اينها به ميل و من و شما كه نيست روايت را حمل كنيم به اين جا يكى‏اش تابستان، يكى‏اش زمستان، يكى شب، يكى روز، يكى اين بلاد، يكى آن بلاد. جمع قرينه مى‏خواهد. اگر قرينه داشته باشد آن هم قرينه عبارات يا متصل يا منفصل. فتواى بعضى‏ها هم هيچ به درد نمى‏خورد در اين مسأله. به علت اين كه آنها هم جمع تبرئى قائل بودند. پس جمع بينهما نمى‏شود كرد. چيزى كه باقى مى‏ماند فردا بحثش كنيم قول سوم است كه اينها تفصيل قائل شدند. نكته‏اى دارد كه انشاء الله فردا بحثش را خواهيم كرد.