شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 191
متن
بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و على آله الطّيبين الطّاهرين و لعنة الله على اعداهم الاجمعين الى يوم الدّين و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
نام درس: حدود
نام استاد: آيت ا...مكارم شيرازى
شماره نوار:191
كلام در مسأله ششم از مسائل كيفيت اجراى حد بود. در اين مسأله فروعى بود و عنوان مسأله اين بود كه امام يا حاكم شرع دستور مىدهند به شخصى كه بنا هست رجم بشود قبلاً غسل كند و بعد كفن بر او مىپوشانند و حنوط مىكنند و بعد كه رجم شد نمازى مىخوانند و دفن مىكنند. يعنى در واقع غسل ميت مقدم مىشود. مسأله از نظر اقوال بين ما مسلم بود اجمالاً. البته شاخ و برگها محل بحث است. ولى اساس مسأله مخالفى در آن نيست. بعضىها خواستند مسأله را زير سؤال ببرند، ولى از مخالفت اجماع ترسيدند. ولى اهل سنت عكس ما هستند. احدى غسل مسلم قائل نيست در ميان آنها. اقوال را ذكر كرديم ديروز. حالا برويم سراغ ادله.
عمده دليلى كه اين مسأله دارد يك دانه حديث است كه در باب 17 از ابواب غسل ميت در جلد دوم وسايل نقل شده است. حديث را مىخوانم. محمد ابن يعقوب عن عدةٍ من اصحابنا عن سهل ابن زياد عن محمد ابن الحسن ابن شمون عن عبد الله ابن عبد الرحمان عن مسمع كردين عن ابى عبد الله (ع). متن حديث را دقت كنيد تا بعد به سندش برسيم. قال امام صادق فرمود المرجوم و المرجومه يغسلان. و يحنطان يا يحنّطان. بعضى نسخ يغتسلان دارد. يعنى در كتب فقهى نقل مىكنند در بعضى از نسخ يغتسلان ديده شده است ولى در وسائل يغسلان است. يغسلان و يحنطتان و يلبسان الكفن قبل ذالك. ثم يرجمان بعد رجمشان مىكنند. و يصلّى عليهما. ظاهر عبارت اين است كه ديگر غسلى نيست. بعدش نماز است. و المغتص منه بمنزلة ذالك. كسى كه به عنوان قصاص كشته مىشود. و المغتص منه بمنزلة ذالك يغسل و يحنط و يلبس الكفن. غسل كرده مىشود و حنوط و كفن بر او مىپوشانند يا خودش كفن مىپوشد ثم يقاد. يقاد يعنى چه؟ يعنى قصاص مىشود. و يصلّى عليه. بعد هم نماز است. ديگر غسل مجددى نيست. خب اين حديث را دقت كنيد ذيلش. مىگويد و رواه الصدوق مرسلاً عن امير المؤمنين. اين يك حديث ديگر است. ولو باز صاحب وسائل شماره نزده است. ذيل همين حديث مىگويد و رواه الصدوق مرسلاً عن امير المؤمنين. خب اين پيدا است كه حديث ديگرى است. آن حديث...
سؤال؟ حالا نقل كردهاند. بسيار خب. و رواه الصدوق. ظاهر عبارت ايشان اين است. عبارت 1 است. و رواه الصدوق مرسلاً عن امير المؤمنين. آن حديث از امام صادق (ع) بود. اين حديث عن امير المؤمنين است. اين حديث ديگرى است. صاحب جواهر هم ظاهراً به عنوان حديث ديگرى اين حديث را در جواهر نقل مىكند. مرسله است. ولى دو حديث است. يك حديث نيست. بعد هم اسناد كلينى و اينها را نقل مىكند كه آنها همين حديث است به مسمع كردين برمىگردد. غير از اينها يك حديث هم در واقع اگر حديث حساب بكنيم فقه الرضا است. حديث فقه الرضا را از مستدرك نقل مىكنيم. آن هم حديث 1 باب 17. جلد دوم مستدرك. حديث 1 باب 17 از ابواب غسل ميت. بابها همانند هم است. عبارت فقه الرضا اين است. و ان كان الميت مرجوماً بدع بغسله و تحنيطه حنوط به او مىكنند و تكفينه ثم يرجم بعد ذالك. و كذالك القاتل. قاتلى هم كه قصاص مىكنند همين گونه است. حالا آيا اين فقه الرضا همان مضمون حديث امام صادق نيست كه صدوق يا پدرش برداشتند و فتوا دادند يا حديث ديگرى است عن العلى ابن موسى الرضا؟ على كل حالٍ حالا اين دو يا سه تا حديث در مجموع شد. فقه الرضا كه حديث بودنش قطعى نيست. بحثش را يك وقت داشتيم. مرسله صدوق هم كه ضعيف السند بالارسال. باقى مىماند آن حديث مسمع. در
حديث مسمع از نظر سند بحث است. سؤال؟ نگفتيم معتبر است. گفتيم به منزله حديث مىشود شمرد آن را. چون اينها به متون احاديث فتوا مىدادند، اين هم بمنزلة حديثٍ مرسل. نه اين كه بمنزلة حديثٍ مسند. بالاتر از يك حديث مرسل نمىشود. بسيار خب.
و اما سند حديث مسمع. اول كلام در خود جناب مسمع است. مسمع كردين. كردين اسم پدرش نيست. لقبش است. پدرش عبد الملك است. مسمع ابن عبد الملك. لقبش كردين است. درباره اين بعضىها مىگويند مجهولٌ ضعيف. مجهولش مىدانند و تضعيفش مىكنند. ولى بعضى دست و پا كردهاند براى اين كه اين شخص را توثيق كنند. غايت چيزى كه در مجموع عبارات اهل رجال ما ديدهايم كه براى توثيق مسمع دست و پا كردند سه چيز است. يعنى بر اساس سه چيز براى توثيق آن كوشيدهاند. كلامى است نجاشى دارد و كلامى است كشى دارد كه هر دو از بزرگان علماى رجال هستند، يك كلامى هم مرحوم آيت الله خوئى دارد. مبنايى كه ايشان دارند در كتاب معجم رجال الحديث در جلد 18 در آن جا دارد.
اما كلامى كه نجاشى دارد درباره اين مىگويد شيخ بكر ابن واعل بالبصره. بكر ابن واعل يك قبيهاى بود در بصره. يكى از شيوخ بزرگشان همين مسمع كردين بود. شيخ بكر ابن واعل بالبصره و وجهها. وجه آن قبيله بود. شخصيت شناخته شده آن قبيله بود. و سيد المسامعه. چند نفر هستند. مسمع ابن فلان، مسمع ابن فلان. جمعشان مسامعه مىشود. اين سيد المسامعه بوده است. و قول ابى عبد الله (ع). امام صادق (ع) فرمود انّى لاعدّك لامرٍ عظيم. حالا يا لعدئك وعده به شما مىدهند يا آمادهات كردهاند. انّى لاعدّك لامرٍ عظيم يا ابا سيّار. كنيهاش ابو سيّار است. لقبش كردين است. اسمش مسمع ابن عبد الملك است. حالا چه لعدك باشد مسأله مهمى را به تو وعده مىدهم يا تو را آماده كردم براى مسأله مهمى. مىخواهند بگويند از مجموع اينها يك مدحى است در سرحد وثاقت. شيخ بكر ابن واعل بود و وجه آن قبيله بود و سيد المسامعه بود و امام صادق هم فرموده باشد دربارهاش كه من وعده مهمى به تو مىدهم يا تو را براى انجام كار مهمى آماده كردهام و در نظر گرفتهام. بگوييم مجموع اين تعبيرات نشان مىدهد كه يك آدم حسابى بوده است. اين وجه اول.
و ثانيها يعنى آن وجه دومى كه براى تقويت اين گفته شده است حديثى است كه كشّى نقل مىكند. رجال كشّى تمام احاديث است. به خلاف نجاشى كه استنباطات است. كشّى از كه نقل مىكند؟ از على ابن حسن ابن فضّال كه خودش مرد ثقهاى است ولو از نظر مذهب فتحى و منحرفه، ولى از نظر وثاقت بنو فضّال موثوقٌ بهم بودند. از جمله على ابن حسن ابن فضال است.و پدرش حسن ابن فضال. مىگويد انّه من اهل البصره. اين شهادت ابن فضال است درباره مسمع. مىگويد انه من اهل البصره و كان ثقةً. تصريح كرده است. بعد آن حديث معروف را نقل مىكند. لابد ديدهايد در كتابهاى مقاتل و حالات امام حسين را و آن حديث معروف را در بكا بر سيد الشهدا سلام الله عليه حديث مسمع را نقل كردهاند. كه امام صادق (ع) به مسمع فرمود كه اهل كجا هستى؟ خلاصه تقريباً چنين است. فشرده مىگويم. اهل كجا هستى؟ گفت اهل بصره هستم. فرمود بصره تا كربلا فاصله زيادى ندارد. به زيارت قبر امام حسين مىروى يا نمىروى؟ گفت نمىروم آقا. براى اين كه من مرد سرشناسى هستم و مأمورين استخبارات حكومت هم مراقب ما هستند و اگر بفهمند ما علاقه شديدى به شما داريم ما را شكنجه مىكنند و اذيت و آزار فراوان. حضرت اين عذر را از او پذيرفتند. فرمودند وقتى به ياد امام حسين مىافتى آيا متأثر مىشوى؟ گفت: شديد. بسيار متأثر مىشوم. ايام عاشورا گاهى غذا نمىخورم. آثار حزن و اندوه در خانه ما و در قيافه من پيدا مىشود. حضرت فرمودند مضمون كلام آفرين بر تو. تو از كسانى هستى كه قلبشان با قلب ما مربوط است و به تو بشارت بدهم هنگامى كه خواستى از دنيا بروى پدرانم بر بالين تو حاضر مىشوند و سفارش مىكنند به ملك الموت مهربانتر از مادر با تو رفتار كند. آن وقت امام
صادق (ع) گريه كرد مسمع هم گريه كرد. مىگويند خود اين حديث دليل بر اين است كه اين يك آدم حسابى بوده است. شيعه پابرجايى بوده است. شديد المحبه بوده است به اهل البيت. ثقه هم كه دارد. اين هم يكى.
و اما سومين وجه آن برنامهاى است كه مرحوم آيت الله خوئى رضوان الله تعالى عليه داشتند. ايشان مبنايشان اين بود تمام كسانى كه در سند كتاب كامل الزيارت واقع شدند، چون در اول كتاب كامل الزيارات مىنويسد تمام اين كتاب را من با اسناد صحيح نقل كردم. يعنى شهادت مىدهد بر اين كه تمام اسناد صحيح است. بر اساس اين مرحوم آيت الله خوئى تمام رجالى كه در اسناد كتاب كامل الزيارات واقع شده بود ايشان تصريح مىكرد. و به اين ترتيب بسيارى از رواياتى كه از نظر ديگران ضعيف بود، از نظر ايشان صحيح بود. چرا؟ لوقوع رجاله فى اسناد كتاب كامل الزيارات. ولى شنيده شد كه ايشان بعداً از اين نظريه برگشتند و مسائلى را كه بر آن اساس بنا كرده بودند تغيير دادند. حديث كشّى مرحوم آيت الله خوئى در معجم رجال حديث نقل مىكند، مرحوم ممقانى نقل مىكند، در بسيارى از كتب رجال نقل كردهاند. حالا اين سه وجه را بعضىها نمىپذيرند. اما اخيرى كه من وقع فى سند رجال كامل الزيارات، احاديث كامل الزيارات آن كه خب خود مبتكرش برگشته است و نپذيرفته است. وقتى ايشان برگردند، نظيرش هم در كتاب من لا يحضر است كه مىگويند مرحوم صدوق قول داده است كه هر چه كه در اين كتاب من لا يحضر نقل مىكنم كلها ثقات. بعد هم در رجالش افراد بسيار ضعيفى ديده شده است و مىگويند اينها دليلى است كه صدوق برگشته است از اين قولى كه داده. شايد كامل الزيارات هم به همين سرنوشت گرفتار شده است كه من لا يحضر الفقيه گرفتار شده است. به هر حال اين سومى كافى نيست. و اما دومى خيلى خوب است. اگر انه ثقه باشد. همين حديث على ابن حسن ابن فضال را بعضى نقل كردند بدون انه ثقه. عين همين حديث. بعضىها نقل كردند انّه ثقه ندارد. پس حديث ابن فضال نسخش مختلف شد. حالا كه مختلف شد از اعتبار مىافتد. بله معلوم مىشود آدمى بوده است كه از عاشقان امام حسين بوده است. خيلىها عاشق امام حسين هستند. حالا من مسمع را جسارت نمىكنم. افرادى هستند اين همه سينه مىزنند و اين همه فلان، ممكن است يك وقتى نمازش را هم نخواند يا كوتاهى در نماز هم بكند. هستند. و انشاء الله خداوند از بركت اين عزادارى امام حسين بالاخره هدايتشان مىكند.
سؤال؟ نيست اين انّه ثقه در بعضى از نسخ. در بعضى از نسخ در كلام كشّى نيست. نسخ مختلف است و چون نسخ مختلف است اعتبارى به اين نيست. بله اين آدم خوبى بوده است و محب بوده است و حضرت به او بشارت دادهاند آباء من مىآيند بر بالين تو، چنين و چنان. عاقبت به خير از دنيا مىروى. ولى اينها آن عدالتى كه ما در راوى مىخواهيم مىشود يا نمىشود؟ بعضىها مىگويند نه. آنى كه ما مىخواهيم نمىشود. و هكذا سيد المسامعه بود. بسيار خب. وجه المسامعه بود. چنين بود، چنان بود. مردى بود كه خمس پولش هم در محض خمس آورد و داد خدمت حضرت. آدم خمس بده هم بود. ولى همه آدمهاى خمس بده عادل هستند؟ همه عزاداران امام حسين عادل هستند؟ همه اينها را كه نمىشود. على كل حال،...
سؤال؟ من نمىخواهم انتخابى در اين مسأله كنم. سؤال؟ اجازه بدهيد. من مقصدم چيست؟ من مىخواهم گهگاه بعضى از رجال را مطرح كنم طرز سنجش وثاقت آنها را ببينيم چه رقمى است. كار به خصوص به مسمع هم ندارم. قرائن را دانه دانه جمع مىكنيم و بحث مىكنيم و بررسى مىكنيم و سبك و سنگين مىكنيم. بعد يك تصميمگيرى مىكنيم كه نحوه كار با كتب رجال هم يك مقدار معلومتر و واضحتر باشد. به هر حال از مجموع اينها بعضىها وثاقت نتوانستند استفاده كنند و لذا مىگويند اهل حديث ضعيفٌ. اضف الى ذالك در رجال حديث بعضى افراد ديگر هم هستند كه محل اشكال هستند از جمله خود سهل ابن زياد است. عجيب است. سهل ابن زياد از كسانى است كه كلينى خيلى از او نقل مىكند. يعنى احاديث سهل را در كافى جمع كنيم خيلى مىشود. در عين حال سهل ابن زياد محل
بحث است.
سؤال؟ بعضىها مىگويند الامر فى سهل سهلٌ. ولى سهل هم نيست. صعب است. يعنى اعتنا به آن نكنيد. على كل حالٍ. حالا چيزى كه مهم است. العمده اين است كه اين حديث معمولٌ بها است. با وجود اين شهرت و بلكه ادعاى اجماع مشكلى ما اينجا نداريم. اگر مسمع مشكل داشته باشد، سهل ابن زياد مشكل داشته باشد، اينجا مشكل نداريم. حديث، حديثى است كه معمولٌ بهاى اصحاب، تا آن جا كه ادعاى اجماع دربارهاش شده است و تقريباً كالمتضافر هم هست. دو سه تا حديث...
سؤال؟ اجماع باشد يعنى معمولٌ بها نيست. يعنى چه؟ اجماع مدركى است. خيلى خب. اجماع مدركى است يعنى از همين. سؤال؟ اجماع مدركى معنىاش اين است كه اجماع سند را درست مىكند. اگر دلالت را خدشه كرديد عيب دارد. اجماع كه از شهرت بالاتر است. سند را درست مىكند. پس فكر ما از سند حديث راحت شد و مشكلى نداريم.
سؤال؟ اينها ديگر بايد در اصول بحث بشود. ما اينها را بحثهايش را آن جا داشتهايم. اگر حديثى در كتب معتبر بوده باشد به مرعام و مسمع بوده باشد، اصحاب به آن عمل كرده باشند ولو استناد هم نكردند، ولى چون مرعام و مسمعشان بوده است، ظاهرشان اين است كه مدرك اين بوده است و همين شهرت عمل يا بالاتر از شهرت عمل اجماع عملى سبب مىشود كه اين حديث از نظر سند محكم بشود. اينها را ديگر در اصول بحثش را داشتيم و تكرار نمىكنيم. فعلى هذا فكرمان در اينجا از نظر سند حديث راحت. دلالت هم كه خوب بود. صريح بود. تنها باقى مىماند يك دانه اشكال. و آن اشكال صاحب حدائق است. يادتان است ايشان چه اشكالى كرد؟ مىگفت اين مخالف قواعد است و عجيب است صاحب حدائقى كه محدث است، اخبارى است، در مقابل اخبار تواضعش خيلى زياد است. اينجا آن تواضع خبرى را كنار گذاشته است. رفته است روى يك خورده مسائل قواعدى و عقلى كه از ايشان انتظار نمىرود. مىگويد خلاف قواعد است. چه قاعدهاى؟ لابد منظورش اين است كه غسل ميت. بعضىها هم تصريح كردند به اين. منظورش اين است كه غسل ميت بعد از مردن و نجاست بدن است. براى اينكه نجاست پاك بشود. اين هنوز نمرده نجس شده غسل مىكند. مثل اين است كه انسان وضويى بگيرد قبل از خواب، بگوييم اين اثر مىكند در اين حدث نوم يا حدث ديگر. خب وضوى قبل الحدث كه اثرى ندارد. غسل قبل از حدث هم اثرى ندارد. اين بعداً مىميرد. نجس مىشود. كانّ اين خلاف قاعده است. قاعده اين است انّما شرّع غسل الميت لربّ النجاسه. نجاستى كه نيامده چه رقم برطرفش كنيم. عرض كردم اشكالى است كه از ديگران انتظارش مىرود. اما از صاحب حدائق كه در مقابل اخبار اين چنين تسليم است نه. يك چنين انتظارى نيست. ولى على كل حال اين اشكال جواب دارد. اگر روايات معتبرى برسد ما مىتوانيم بگوييم مفهوم روايت است كسى كه قبلاً غسل مىكند با مردن آن نجاست بدن نمىآيد. يعنى جلو نجاست بدن را مىگيرد. مانعى دارد اگر شارع مقدس بگويد؟ ما مدعى امام صادق كه نمىتوانيم بشويم. امام صادق (ع) مىفرمايد اگر اين مرجوم و مرجومه قبلاً غسل بكند با مردن اصلاً نجس نمىشوند كانّ يك عائقى است، يك مانعى است.
سؤال؟ بله آن اصلاً مانعى دارد البته نقطه مقابل اين است از جهاتى. آن اصلاً مانع دارد. غسل نمىخواهد، اين غسلى كه مىكند ممانعت از حصول نجاست مىكند. و اين غسل موافق اعتبار هم هست. البته ما تكيه بر اعتبارات ظنيه عقلى نمىكنيم. ولى به عنوان مؤيد عرض مىكنم. اين غسل موافق اعتبار هم هست. بعد از آن كه اين را سنگسار كنند ديگر غسل كار مشكلى است. چه بهتر اين كه قبلاً غسل داده بشود. غسل ميت تنها لرفع النجاسه نيست. نوعى احترام ميت است.
سؤال؟ بله. حالا چرا تيمم؟ غسلش بدهيد. من نمىگويم اين را بدون روايت. مىگويم حالا كه روايت وارد شده است كانّ وجهش اين است. ما وقتى مىتوانيم غسلى بدهيم كامل، قبل از آن كه او را سنگسار كنند، چه نيازى به اين كه بعد از سنگسار تيممش بدهند. بدن آش و لاش شد و به هم ريخته شد حالا بيايند تيممش بدهند. على كل حال اين استعباد صاحب حدائق و بعضى ديگر، ليس فى محلّه. روايتى است معمولٌ بها. معتبر. واضح الدلاله در مقابل اين استبعادات نمىشود ايستاد. پس مشكل دلالى كه داشتيم همين مشكلى بود كه از نظر صاحب حدائق و بعضى ديگر بود و جوابش را داديم.
و اما يك دانه معارض هم دارد. و آن حديث 4 باب 14 است از همين جلد 18. برگشتيم به باب حدود. حديث 4 باب 14 از ابواب حد الزنا. بعد از آنى كه روايت هم بگويم چه روايتى است. همان مرفوعه احمد ابن محمد ابن خالد است كه با سند صحيح هم نقل شده بود. ديروز عرض كرديم. مرفوعه احمد ابن محمد ابن خالد يك سند هم داشت صحيح سند ابو بصير. روايت هم سندش خوب است. مردى آمد خدمت على (ع) اقرار كرد به زنا و دستور رجمش با آن تشريفات صادر شد وقتى كه تمام شد، قيل له يا اميرالمؤمنين على تغسّله؟ شما مىخواهيد اين را دفنش كنيد. غسلش نمىدهيد؟ قال قد اغتسل بما هو طاهرٌ الى يوم القيامه. غسلى كرد با اين عملش كه تا روز قيامت پاك است. قبلش هم ندارد كه حضرت امر فرموده باشد غسل كند. ظاهرش اين است كه اين عمل، اين توبه او را ظاهراً و باطناً هر دو پاك كرد. نه تنها در باطنش اثر گذاشت، در ظاهر او هم اثر گذاشت و پاك است. مفهوم اين روايت اين است كه اصلاً غسل ندارد. نه قبلاً و نه بعداً. لا قبلاً و لا بعداً. و ظاهراً احدى فتواى به اين روايت نداده است. اين معرضٌ عنهاى همه است.
سؤال؟ نه. جمع نمىشود با هيچ كدام از اقوال. آنهايى كه مىگويند غسل قبلى مستحب است، معنىاش اگر عمل به مستحب نكردى بعداً واجب است. همه يك غسل را واجب مىدانند. يا قبل، يا بعد. اگر قبلاً غسل نداند بعداً بايد غسل بدهند. احدى را ما سراغ نداريم فتوا به مضمون اين روايت داده باشد كه اصلاً غسل لازم نيست. همين توبه او ظاهر و باطنش را تا قيامت پاك مىكند. پس اين معارض هم رفت كنار. خوب ملاحظه كرديد نحوه ورود در بحث.
سؤال؟ من صدر حديث را نخواندم. مفصل است. قبلاً خوانديم. آمد اعتراف به زنا كرد. بعد از آنى كه مقدمات اعتراف درست شد حضرت دستور دادند جمع شدند ايها الناس اجتمعوا. صورتهايتان را ببنديد. دنباله همان حديث است. همه مقدماتش حاصل شد و حفيرهاى شد و گذاشتنش آن جا و بعد حضرت بدون غسل دفنش كرد. عرض كردند چرا غسل نمىدهى؟ فرمود غسل لازم نيست. عرض كردند كسى به اين حديث فتوا نداده است. مسير بحث را تا به اينجا فهميديم. اقوال را دانستيم. سنى، شيعه، اجماع اصحاب را دانستيم. مدرك اصلى را پيدا كرديم. سند را بررسى كرديم. دلالت را بررسى كرديم. مخالف و معارض را هم دانستيم، فعلاً روايت براى ما كامل شد.
سؤال؟ بله ديگر. نه. اگر قبلاً غسل داده شده حضرت بايد در جواب بفرمايد قبلاً غسل كرده ديگر غسل دوم نمىخواهد. فرمود نه. اين كارى كرد، توبهاى كرد كه ظاهر و باطن او را پاك كرد. اين ظاهرش است كه غسلى لازم نيست. حالا بيش از اين معطل نشويم. حديث دلالت خوب، سند خوب، اجمال مسأله را ما قبول كرديم. حالا برويم سراغ شاخ و برگها.
سؤال؟ سند ديگرى نيست. آن دو تا سندى كه نقل مىكند آنها مىرسد به مسمع ديگر. دو تا سند از كافى نقل مىكند. به مسمع مىرسد. تنها سندى كه جداگانه داريم همان سند مرسله صدوق است.
سؤال؟ آن بله. آن كه هيچ چيز. خيال كردم روايت ديگرى را مىگوييد. بله. يك روايت ديگرى هم داريم كه فرمود برداريد اين مرجوم را همان كارى كه با موتاى ديگر انجام مىدهيد انجام بدهيد. يعنى برويد غسل كنيد، كفن كنيد،
دفن كنيد. اينها را دارد. آن روايت را ما بعداً از آن استفاده مىكنيم. آن جايش اين جا نيست. ريشههاى مسائل بايد اول محكم درست كرد. تمام شاخ و برگها برمىگردد به اين حديث. حالا ما بايد دانه دانه شاخ و برگها و مقاماتى كه صاحب مفتاح الكرامه مىفرمود، دانه دانه بحث كنيم و بياييم. اول اين است كه آيا اين واجب است يا مستحب است. غسل قبلى واجبٌ او مستحب. مشهور يا ظاهر كلمات مشهور وجوب است. ظاهرش اين است كه يغسل يا يكفّن. ظاهرش اين است ديگر. فعل مضارع است كه دلالت بر وجوب مىكنيم. ظاهر حديث هم يغسلان است. حالا يغسلان يا يغسّلان يا يغتسلان. هر چه باشد، يغتسلان، يغسّلان، يغسلان ظاهرش وجوب است.
سؤال؟ خب حالا ديگر فعل مضارع را بحثش را در اصول داشتيم. در اصول داشتهايم كه فعل مضارع نه تنها دلالت بر وجوب مىكند، بلكه به عقيده بعضىها بيش از وجوب مىرساند.
سؤال؟ ما نمىخواهيم تمام بحثهاى اصولى را اينجا تكرار كنيم. اشاره مىكنيم. تكرار كه نمىكنيم بحثهاى اصولى را. به هر حال ما از اين اصول مىفهميم عين اين مسأله را در جاهاى ديگر داريم. كسى مىآيد از امام صادق (ع) سؤال مىكند من بيمار بودم. چه كنم روزهام را؟ مىگويد تغذى. يا كسى بيمار بوده چه كند؟ مىگويد يغذى. تغذى، يغذى، يعيد، يغتسل يا يغسل يده. يغسّل يده. همه اينها را ما از وجوب مىفهميم. تا قرينهاى در كار نباشد وجوب را مىفهميم. مرحوم شهيد ثانى رضوان الله تعالى عليه در مسالك مىگويد اين سنّةٌ. از كجا اين را ايشان فتوا مىدهد؟ چرا سنت با اين ظهور حديث. ممكن است علتش اين باشد كه در روايات رجم همهاش غسل و كفن ندارد. خيلى از روايات رجم است، داستان ماعظ ندارد به اين كه حضرت به او فرمود برو غسل كن و كفن بپوش. چندين روايت ما داشتيم. مىفرمود كه زنى آمد اقرار كرد، مردى آمد اقرار كرد. مسير از اول تا آخر نوشته. اسمى از غسل در آن نيست. اگر اين غسل قبلاً واجب بود فقط در همين روايت مسمع. اين همه روايات رجم كردن على (ع) يا رجم كردن پيغمبر (ص) در عصر و زمان خود. اين همه روايات داريم. هيچ كدام مسأله غسل قبلى ندارد. فقط اين است. فبناعاً على ذالك اين عدم ذكر است. در احاديث ديگر اى بسا قرينه بر استحباب بشود. حالا روايات ديگر را ببينيد تا فردا انشاء الله مسأله را تكميل كنيم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...