دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 181
متن
بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و على آله الطّيبين الطّاهرين و لعنة الله على اعداهم الاجمعين الى يوم الدّين و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
نام درس: حدود
نام استاد: آيت ا...مكارم شيرازى
شماره نوار:181
و اما حديث اخلاقى روز چهارشنبه ادامه حديث امام كاظم سلام الله عليه است. فرمود: يا حشام! انّ الله حكى ان قومٍ صالحين. انّهم قالوا ربنا لا تزق قلوبنا بعد اذ هديتنا و حبلنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب. حين علموا ان القلوب تزيغ. تزيغ الزاغه. به معنى انحراف. تزيغ و تعود الى اماها. اما به معنى نابينايى. الى اماها و رداها. پس حديث اين شد، يا حشام! انّ الله حكى ان قومٍ صالحين انّهم قالوا ربنا لا تزق قلوبنا بعد اذ هديتنا و حبلنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب حين علموا ان القلوب تزيغ و تعود الى اماها. از مسائلى كه در تفسير سوره حمد مطرح است، اين مسأله است كه چرا ما شبانه روز حداقل ده بار اين آيه را تكرار مىكنيم. اهدنا الصراط المستقيم؟ مگر ما در جاده مستقيم نيستيم؟ اگر نيستيم چه رقم نماز مىخوانيم و اگر هستيم چرا مرتباً از خداوند تقاضاى هدايت به صراط مستقيم مىكنيم؟ بسيارى از مفسران جواب دادهاند، گفتهاند منظور اين است ما را به راه راست ثابت بدار. ثواب و بقا در صراط مستقيم اين خودش يك مسأله است. اين در واقع يك هشدار است. اشاره است كه ايها المؤمنون! ايها المسلمون! ايها العباد الصالحون انسان در هر آن و هر ساعت در معرض آفات و خطرات انحراف است. يعنى ممكن است اول كار آمده توى جاده مستقيم اما از اين جاده مستقيم ممكن است منحرف بشويم. شبانه روز دعا مىكنيم و در تمام نمازها از خدا مىخواهيم دو بار در هر نماز كه ما را در مسير مستقيم ثابت بدار. در اين اطراف جاده مستقيم كه يك خط بسيار باريك است. از مو باريكتر، از شمشير تيزتر. همانند پل صراط و آن چه درباره پل صراط گفته مىشود، در دو طرف اين جاده مستقيم يك جاذبههاى كاذبى هست كه انسان را به سوى خود مىكشاند. دعوت مىكند. شياطينى كمين كردهاند با زبانهاى مختلف چرب و نرم، جالب و جاذب، مطابق هوا و هوس. انسان را به اين سو و آن سو مىخواند و لذا هر آن احتمال انحراف هست. ما از خدا مىخواهيم كه ما را در آن جاده ثابت بدارد. و گرفتار آن شياطين نشويم. گرفتار هوى و هوسهايى كه ما را منحرف مىكند از جاده مستقيم نشويم. اين يك واقعيت است. اين خيلى مهم است. كسى ممكن است اصلح ناس باشد يك روز. نبايد اعتماد به آينده خودش كند. بودند كسانى صالح، درستكار. اما يك مرتبه چنان از جاده مستقيم منحرف شدند 180 درجه انحراف. شيطان نمونه عام است.
در نهج البلاغه در خطبه قاسعه است ظاهراً. شش هزار سال عبادت خدا كرد. در ميان ملائكه بود. اما يك وقت پيش آمدى كرد. معلوم شد نه. يك بتى است به نام خودخواهى در درون جان او كه او را از خدا براى هميشه منحرف كرد. خلقتنى من نار و خلقته من تين. لم تكن اسجد لبشرٍ خلقة من صلصالٍ من...همه چيز را برد زير سؤال. كافر مىشود. فرمان خدا را حكيمانه ندانست. چون بر خلاف هواى نفس او بود. ترجيح مرجوح بر راجح دانست فرمان خدا را. ضد حكمت. خب انسان هم معصوم كه نيست. هر آنى هم اين احتمال هست. درباره من، درباره شما، درباره برادران ما، خواهران ما، برادران و خواهران شما. لذا هميشه بايد مواظب بود. اين حديث حشام اين مقدار حديث امام كاظم سلام الله عليه هم همين است. مىفرمايد خداوند از قول صالحينى نقل مىكند كه دعايشان اين است ربنا لا تزق قلبونا بعد اذ هديتنا. خداوندا بعد از آن كه ما را هدايت كردى ما را منحرف نكن. و حلبنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب. رحمتت را شامل حال ما بكن نه عدالتت را. تو وهاب هستى. و نكته قابل ملاحظه در اين جا اين است كه لا تزق. اسناد به خدا مىدهيم. بعد اذ هديتنا. هدايت هم اسناد به خدا داده مىشود. هدايت از تو است، ضلالت هم از
تو. يعنى مظهر جبر. نه. ما اين بحث را مفصل در تفسير نمونه دنبال كرديم. آيات هدايت و ضلالت را كنار هم بچينيم يك نتيجه خيلى واضح دارد و آن اين است گامهاى نخستين هدايت را از سوى ما برداشته مىشود، ادامه راه از خدا است. من يك كارى مىكنم كه مستحق هدايت هستم. گاهى هم كارى مىكنم كه مستحق ضلالت. گمراه مىشوم. كار خدا بى حساب نيست. اجبار نيست. قرآن مىفرمايد در بعضى از آياتش و يضلّ الله الظالمين. خدا ظالمين را گمراه مىكند. يعنى اول من مصداق ظالم مىشوم، بعد مشمول اضلال الهى. ان الله لا يهدى من هو مصرفٌ مرتداد. اصراف از ناحيه من شروع مىشود، بعد هدايت الهى سلب مىشود. قدمهاى اول از سوى ما است، بعد ادامه راه از خدا است. دليلش هم معلوم است. تا امداد الهى نباشد كه من هدايت نمىشوم. من بايد زبان حال و قالم اين باشد، خدايا آن چه در توان داشتم به كار گرفتم. آن چه مىتوانستم، كوشش كردم. اين از ناحيه من. وليكن كوشش و توان من كافى نيست كه من به حق و واقع و آن چه رضاى تو است برسم. خودت باقى مانده را به من كمك كن. اين دعا مستجاب است. چون من آن چه در توان داشتم، انجام دادم. بقيهاش با خدا است. بعضىها مىگويند مثل دعاى پيغمبر. جنگ احزاب جنگ عجيبى بود. واقعاً گروههاى عظيمى براى نابودى اسلام آمده بودند و مسلمانان از عهده آن احزاب ظاهراً برنمىآمدند. عمر ابن عبدواد آمده است ميدان و پيغمبر على (ع) كه بهترين فرد اصحاب و بهترين شجاعان و يارانش بود عمامه به سرش پيچيد و شمشير به دستش داد و بعد هم فرمود خداوندا او را يارىاش كن و پيروزش كن بر دشمن. يعنى خدايا آن چه از ما ساخته بود همين بود. آن چه داشتيم بسيج كرديم. بقيهاش از تو است. در مسأله هدايت هم همين است. در مقابل اين همه عوامل انحراف. اين همه شياطين جن و انس. اين همه هوى و هوسها و انگيزههاى درون. ما به تنهايى از عهده اينها نمىآييم. بايد به مقدارى كه در توان داريم كوشش كنيم. بعد بگوييم خدايا هذا ما يزيق بنا. و منك ما يزيق بك. اين چيزى بود كه ما در بساط داشتيم و در توان. بقيه با تو است. ذيل اين حديث مىفرمايد حين علم. اقوام صالحين اين مسأله را دانستند كه ان القلوب تزيق. گاهى قلوب منحرف مىشود. زاق يعنى انحرف. عوامل انحراف اين ور و آن ور زياد است. خط مستقيم خيلى باريك است. و تعود الى اماها. برمىگردد به همان نبينايى نخست. و رداها. ردا به معنى سقوط است. به معنى هلاكت است. بازگشت به سقوط و هلاكت مىكند. و لذا دائماً از خدا مىخواهد. ما هم بايد در نمازها، بعد از نمازها بخواهيم از خدا ربنا لا تزق قلوبنا بعد اذ هديتنا و حبلنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب. پناه ببريم به رحمت واسعه الهى كه مسلمان و كافر دوست و دشمن را شامل مىشود. بگوييم خداوندا وقتى رحمتت وسعت كل شىء، اين رحمتت شامل حال ما هم بشود. همه روز خودمان را به خدا بسپاريم. تمام كنم اين بحث را با آن جمله معروفى كه از پيغمبر اكرم نقل شده است. كه پيغمبر با آن مقام، با آن عظمت عرض مىكرد رب لا تكلى الى نفسى ارفة عين ابدا. يك لحظه هم من را به خودم وا مگذار. پيغمبر اين را مىگويد تكليف ديگران معلوم است. و اما يك جملهاى هم كوتاه عرض كنم.
بعضى از آقايان شايد مكرر اين مسأله را مطرح مىكنند. راجع به اين مسأله پوشيدن لباس روحانيت در حوزه يك نابسامانيهايى در آن پيدا شده است. كسانى هستند يك روز مىپوشند. يك روز در مىآورند. كسانى هستند صبح لباس مىپوشد. عصر در مىآورد. امروز مىپوشد. فردا در مىآورد. براى امتحان مىآيد مىپوشد. پس فردا در مىآورد. براى مسأله حج مىپوشد. امتحان حج كه تمام شد در مىآورد. خب اينها واقعاً مشكلات در سطح حوزه،..
سؤال؟ حالا اجازه بفرماييد. مسأله اين است كه ببينيد يك آقايى بود مىگفت كه مردم سه دسته هستند. بعضىها معمن هستند، بعضىها مكلا هستند. بعضىها هم مكلم هستند. حالا يك عده مكلم هستند. درست است. ما درك مىكنيم. مشكلاتى دارند. مىگويند آقا ما مشكل داريم. موتور مىخواهيم سوار بشويم. راهمان دور است. منزلمان دور است. نمىخواهيم چنان بشود چنين بشود. خب مىگويند يك مسائلى. درست است. يك مشكلات شخصى و اينها هست. ولى مشكلات نوع را هم بايد در نظر بگيريم. قضاوت مردم را هم بايد در نظر گرفت. البته اين از شوراى سابق حوزه است و شوراى جديد هم تغييرى در آن نداده است كه در مواردى شرط كردند معمن بودن را. از جمله اين شهرك مهديه اخيراً برنامهاش داشت تنظيم مىشد كه اولويتها چيست. و چگونه به افراد داده بشود و اينها. خب يك برنامه خيلى مفصلى روى آن پياده شد كه واقعاً حق به حقدار برسد. يكى از شرايط معمن بودن در آن ذكر شد براى شهرك مهديه و سكونتش. اين دليل دارد. اين اسرار به خاطر اين است كه اين لباس خودش مبلغ است. منتهى به شرط اين كه رعايت شئونش بشود. و خود اين دشمن را كور مىكند. خود اين تبليغ است. بعضى چيزها مبلغ صامت است. يكى از بزرگان بود، يك وقت نقل مىكرد و مىگفت اين منارهها و گلدستههايى كه در مساجد اين طرف و آن طرف برپا مىكنند، خود اينها مبلغ صامت است. از يك خيابانى رد مىشويم مثلاً در تهران، غير تهران چند جا گلدسته مسجد است. خود اين مىگويند اينها مسجدى هستند. دينى هست، اسلامى هست. مسجدى هست. خود اين لباس يك مبلغ صامت است. خاموش است. نبايد ما به يك ملاحظاتى البته يك وقت هم دندان به جگر بايد گذاشت. يك وقت هم نمىشود. آن جا استثنا. ما هم يك وقت استثنائات را نوشتيم توى مصوبات اخير. وليكن سعى كنيد به اين استثنا حدالامكان نزنيد. و رعايت اين مسائل بشود. آنهايى كه محذوراتى دارند خب معمن نشدند. نشدند ديگر. ولى آنهايى كه ندارند حدالامكان معمن شدند. ديگر دگرگونى و تغيير و امروز و فردا و صبح و عصر و اينها نكنند. خداى ناكرده باعث وهن آن لباس نشود. اين هم تذكرى بود كه جمعى از آقايان دارند و لازم بود من يك اشاره كنم و رد بشوم. برگرديم به بحثى كه داشتيم در هشتمين فرع. قبلاً من عرض كنم. يك روايتى بود كه از منابع اهل سنت در مسأله هفتم زن لباسهايش را بايد به خودش بپوشانند در موقعى كه جلد در موردش اجرا مىشود.
آن روايتى كه از منابع اهل سنت بود در منابع آنها پيدا كردند آقايان و آن مال حديث آن زنى كه پيغمبر دستور داد اجراى حد دربارهاش بشود، در سنن بيهقى هست جلد هشتم، صفحه 221 و صفحه 225. دو روايت است. ولى بعيد نيست يك روايت باشد. مضمونش يك خورده با هم تفاوت دارد كه پيغمبر دستور داد شدّ على الجهنيه ثيابها ثم رجمة شدت. جلد هشتم. سنن بيهقى، صفحه 221 و 225. دوبار اين حديث نقل شده است. با دو مضمون. كه كمى با هم تفاوت دارند. بحث در اين بود كه در فرع هشتم كه اگر كسانى زير شلاق تلف شدند. آيا ديهاى دارند. يا ديهاى ندارند؟ اقوال چهارگانهاى در اين مسأله بود كه نقل شد. دانه دانه اين اقوال را بايد ادلهاش را ذكر كنيم. بعد هم سبك و سنگين كنيم و ببينيم كدام ترجيح دارد. قول هم قول مشهور بود كه داد لا تله. مطلقا. خواه حد الله باشد يا حد الناس. خواه حدود باشد يا تعزيرات. لا يتله كه ظاهراً قول مشهور است. در اين جا سه دليل داشت، دليل اول اصل بود. دليل دوم هم قاعده احسان بود. هيچ كدام از اين دو دليل پذيرفته نشد و محكوم قاعده احترام دم المسلم شد. رفتيم سراغ دليل سوم كه روايات باب است. در اين جا ديروز عرض كردم پنج روايت. ولى ظاهراً چهار روايت است كه دلالت مىكند بر اين بحث. چهار روايت در باب 24 از ابواب قصاص نفس در جلد 19 وسائل است. خب حديث 1 را ديروز خوانديم. 1 باب 24. بعد مىرويم سراغ حديث 6. 4 را ديروز گفتيم. 4 دلالت ندارد. 6. عن معل ابن عثمان. وضع سند احاديث را بعد اشاره مىكنم. عن معل ابن عثمان عن ابى عبد الله (ع) فى حديثٍ. حديث 6 باب 24. قال: من قتله القصاص او الحد لم يكن له ديه. حسن اين حديث اين است كه قصاص و حد مقابل هم است كه ديگر احتمال نمىدهيد حد به معنى قصاص باشد. من قتله القصاص او الحد لم يكن له ديه. گفتيم مسلم است كه قصاص به معنى قصاص قتل نيست. خب قتلش كه احتياج به وصف ندارد. مراد قصاص مادون النفس است كه گاهى منتهى به هلاكت نفس مىشود.
سؤال؟ قصاص محل بحث ما نيست. ما حد را داريم بحث مىكنيم. بحث ما حدود است. حديث 4 قصاص دارد. حديث 3 هم دلالت بر بحث ما ندارد. آن دليل بر قول بر تفصيل است. مىآييم. فعلاً قول مشهور را داريم مىگوييم نه قول تفصيل.
سؤال؟ بسيار خب. باشد. حالا كه با هم جمع شدند اجتمع، پس افترقا. قصاص نقطه مقابل حد است. ما هم همين را مىخواهيم بگوييم. آن قصاص را دارد. بحث ما در قصاص نيست. بحث ما در حد است. روايتى پيدا كنيد كه حد مىگويد. حديث هفتم. عن اب العباس عن ابى عبد الله (ع)، قال سألته عن من اقيمه عليه الحد. كسى كه اقامه حد در او شد. أيقاد منه او تعدا ديته. يقاد به معنى قصاص مىشود. آيا قصاصى مىشود؟ يعنى اگر كشته شد. اقيم عليه الحد منتهى به قتلش شد. آيا قصاص يا ديه هست؟ قال، لا. نه قصاصى دارد و نه ديهاى. الا ان يزاد على الرد. مگر اين كه زايد بر حد مجازات اين بزند. الرد در اين جا معنى مجازات را مىدهد. معنى قصاص مىدهد. بيش از حد قصاص، بيش از حد مجازات اگر پيش برود و منتهى بشود به قتل آن جا است كه مسأله قصاص و مسأله ديه پيش مىآيد.
سؤال؟ بله؟ ان يزاد يعنى اضافه بشود. و اما حديث 9 كه بهترين حديث است. مرحوم آيت الله خوئى رضوان الله تعالى عليه در مبانى تكمرة المنهاج فقط اين حديث را ذكر مىكند. چون اين حديث 9 تصح سنداً و اتم دلالتاً است. از همهاش بهتر است.
عن الحلبى. سند كلش معتبر است. عن ابى عبد الله (ع) ايما رجلٍ قتله الحد او القصاص فلاديته له. هر كسى كه حد يا قصاص آن كه ظاهر دلالت است، چون با او حد شده است. حد يا قصاص باعث قتل او بشود ديه ندارد. اين روايت هم اطلاق دارد و هم كالصريح است و از نظر سند هم از همه روايات قبل بهتر است. هر چند بعضى از آنها خوب بود. اما اين روايت سندش شناختهتر است. حالا اين چهار حديث را كه روى هم اضافه كنيم مجموع من حيث المجموع اينها دلالتشان كامل سند هم اگر در بعضىاش ضعفى باشد، در بعضى ديگر قوت است و انجبار با عمل مشهور هم هست. يؤيد بعضهم بعضا هم هست. نه دلالت مشكلى دارد و نه سند. آن وقت در مقابل قاعده احترام دم المسلم اينها چه نسبتى پيدا مىكنند با آن؟ بله؟ نسبت عام و خاص مطلق است ديگر. نسبت عام و خاص مطلق است. آنها مىگويد دم المسلم محترم. لا يقتل. خونى كه ريخته شد بدون علت. اين نبايد هدر برود. بايد يك كسى ديهاش را بدهد. شخص اگر نبود از بيت المال بايد داد. جاهاى ديگر هم همين است. اما شارع مقدس اين را باطل دانسته است. اين را هدر دانسته است و ديه براى او لازم ندانسته است. شايد به همين دليل است كه اين لازمه اتفاقيه مسأله حد است. چون حدود شرعيه گاهى يك لوازمى هم دارد. التزام به شىء التزام به لوازمش است. شارعى كه آمد قانون حدود را قرار داد، اينها در صد نفرش يك نفر هم ممكن است جزء ضايعاتش باشد. التزام به شىء التزام به لوازمش هست. بنابراين اين خون را هدر دانسته و براى اين خون اعتبارى قائل نشده است.
سؤال؟ قتلش با قصاص. اين كه آن چه در جوى مىرود آب است هست. سؤال؟ مىدانم. اگر كسى قاتل بود. ما به حكم قصاص او را كشتيم. يعنى كسى احتمال به ديهاش بدهيم. چه كسى چنين احتمالى را مىدهد؟ قاتل را كشتيم. بايد ديه بدهيم؟ اصلاً هيچ كس احتمال مىدهد؟ ما يك قاتلى را كشتيم. حالا كه كشتيم بياييم ديهاش را هم بدهيم. ديه براى چه بدهيم. خون آن يكى كه ريخته شد ديه نداشت. اين كه قاتل است ديه دارد؟ آن بى گناه ديه نداشت. با همين قصاص تمام شد. ديه نمىدهيم براى او. قصاص شد تمام شد. آن بىگناه خونش ريخته شد. ديه ندارد. اما اين ديه دارد؟ اصلاً اين احتمالش را كسى نمىدهد. اين مال جاهايى است كه قصاص مادون نفس باشد و منتهى بشود به اين معنا. قرينه همراهش است. قرينه عقليه است. خب در اين جا اين سؤال پيش مىآيد پس چرا مرحوم آيت الله خوانسارى ايشان با وجود اين همه روايات فتوا داده است به اين كه نه بالاخره ديه را بايد داد. قاعده احترام دم المسلم را حاكم دانسته است. از عبارت ايشان در جامع المدارك استفاده مىشود كه مرحوم آيت الله خوانسارى به اين احاديث كانّ در مطالعه اجمالى كه داشتند دسترسى پيدا نكردند. تنها روايتى كه ايشان تصوّر نمودند در اين هست، همان روايت مرسلهاى است كه الان به آن اشاره مىكنيم. من عبارت جامع المدارك را برايتان بخوانم، خوب بالاخره انسان محل سقو و نسيان هم هست. با جلالت و عظمت مقام ايشان هم كه ما برايش احترام قائل هستيم منافاتى ندارد. ببينيد عبارت ايشان اين است. از اين عبارت معلوم مىشود كه چه گفته است.
سؤال؟ نخير. صاحب جامع المدارك كيست؟ مرحوم حاج سيد احمد خوانسارى.
سؤال؟ بله. حالا اجازه بدهيد من بخوانم. من عبارت ايشان را مىخوانم. ايشان عبارتى كه دارند مىفرمايند. عين عبارت را نوشتم براى اين كه اشخاص وسواسى مثل شما هم شك نكنند. جامع المدارك جلد 7 صفحه 51 بود. عبارت اين است.
جلد 7، صفحه 51. عبارت اين است. كيف يرفع اليد عنه. عنه اشاره به احترام دم مسلم است...دليلتان اصل است. اصل در مقابل قاعده احترام نمىايستد. و المرسل المذكور. فقط ايشان به حديث مرسله كه به آن اشاره مىكنيم فقط ايشان اين حديث را كانّ ديده بودند. يحتاج حجّيته الى عمل المشهور. حديث مرسله احتياج به ان المشهور دارد. و المسألة غير مذكوره. اين يعنى چه؟ والمسألة غير مذكوره. مسأله در كلمات فقها كانّ مذكور نيست. ايشان اين جا را ملاحظه فرمودند كه باب زنا است و غير مذكور است. كان آن ذيل شرب خمر به نظر مباركشان نرسيده است، مىفرمايد مسأله غير مذكور است. روات هم يك روات مرسل بيش نداريم. در حالى كه ما خوانديم روايات متعددهاى داريم. صحيح السّند داريم بعضىاش. و اينها حاكم مىشود بر قاعده. فعلى هذا قول اول را ما تا اين جا ثابت كرديم.
و اما برويم سراغ اقوال ديگر. قول چهارم هم جواب داده است. دو قول تكليفش روشن شد. قول اول دليلش واضح شد روايت...قول چهارم هم جوابش روشن شد كه قاعده مخصص است به احاديث خاصه. قاعده احترام دم مؤمن ثابت است. اما هر آن يقبل التخصيص. احاديث خاصهاى كه خوانديم الان اين چهار حديث مخصص قاعده شدند. پس جواب قول چهارم داده شد. باقى ماند قول دوم و سوم كه تكليف اينها را بايد روشن كنيم.
اما قول دوم، سؤال؟ بگذاريد تا من مرسله را برايتان بخوانم. جلد 18، در مقدمات الحدود، در باب 3، حديث 4. قال الصادق (ع) من ضربناه اين مرسله است ديگر. محمد ابن على ابن الحسين مرسله است. قال صادق (ع) من ضربناه حداً من حدود الله فمات فلا دية له عليه. و من ضربنا حداً من حدود الناس فمات فان دية علينا. ايشان حتى اين مرسله را هم كه فرق گذاشته است بين حد الله و حد الناس اين را هم قبول نكرده است. مىگويد همه جا هم ضامن است. همه جا هم بايد ديه داشته باشد. همه جا. چرا چون حديثى كه دست ايشان افتاده است كانّ همين حديث 4 باب 3 از ابواب مقدمات حدود است كه مرسله مرحوم صدوق است و ايشان مىگويد مرسله كه اعتبارى ندارد.
سؤال؟ همين يك حديث مرسله است. حالا اجازه بدهيد. تعجب نكنيد. گاهى پيش مىآيد از اين چيزها.
و اما تفصيل. دو تا تفصيل داشتيم كه قول دوم و سوم را من امروز تفصيلش را عرض كنم. تفصيل بين حدود الله و حدود الناس بود. كه گفتيم اگر حد زنا باشد اگر از بين برود ديهاى ندارد. اما اگر مثل حد غزف باشد كه حد الناس است. اگر از بين برود ديه دارد.
دليلى كه براى آن استدلال شده است، روايت حسن ابن صالح صورى است كه حديث 3 باب 24 را خوانديم. همين باب 24 كه خوانديم. 4 تا روايت توى آن بود، حديث 3 روايت حسن ابن صالح است. حسن ابن صالح تضعيف شده است. نظر مباركتان باشد. عن ابى عبد الله (ع) قال سمعت يقول. و همان چيزى است كه الان به صورت حديث مرسله صدوق خوانديم حسن ابن صالح مسند نقل كرده است. همان است. قال سمعته يقول من ضربناه حداً من حدود الله فمات فلا دية له عليه. و من ضربنا حداً من حدود الناس فمات فان ديته علينا. پس يقول من ضربناه حداً من حدود الله فمات فلا دية له عليه و من ضربنا حداً من حدود الناس فمات فان ديته علينا. روايت، روايت خيلى روشنى هست. از نظر دلالت تفصيل قائل شده است در اين جا بين حد ناس و حد الله. در يكى فرموده است ديه ندارد، در يكى ديه دارد. بسيار خب.
سؤال؟ بله. نسبتش هم با روايات دسته اول عموم و خصوص مطلق است. ولى مشكل اصلى چيست؟ سندى ندارد. چون سند ضعيف است، نمىتوانى. همين مضمون در روايت صدوق بود مرسله، و در اين جا هم مسنده و على كل حالٍ سند ضعيف است. بنابراين ما نمىتوانيم مطابق اين حكمى كنيم. تا به اين جا سه قول روشن شد. قول چهارم و آن مخلفاتى كه دارد انشاء الله مىگذاريم براى روز شنبه.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...