• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و على آله الطّيبين الطّاهرين و لعنة الله على اعداهم الاجمعين الى يوم الدّين و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    نام درس: حدود
    نام استاد: آيت ا...مكارم شيرازى‏
    شماره نوار:179
    كلام در كيفيت جلد زانى بود. در مسأله چهارم فروعى بود. رسيديم به فرع پنجم. فرع پنجم درباره استثناى وجه و فرج و رأس است. در اين باره كلمات بزرگان ما مختلف است. بعضى‏ها آمدند وجه و فرج را گفتند. گفتند تازيانه كه مى‏زنند به صورت نزنند. به فرج هم نزنند. بعضى‏ها به جاى وجه رأس گفتند. گفتند بر سر و بر فرج نزنند. بعضى‏ها هر سه را گفتند. الوجه و الرّأس و الفرج. در واقع بشكافيم ظاهرش سه قول است. حالا بگوييد قابل جمع است، همه يك چيز مى‏گويند آن يك چيزى ديگرى است. در بدو نظر سه قول است. حالا من مى‏خوانم عبارات علما را تا ببينيم ظاهر كلماتشان در اين مسأله سه قول است. يعنى استثنا سه رقم گفتند. مرحوم شيخ در خلاف در كتاب حدود در مسأله 12 مى‏آيد استثناى وجه و فرج را مى‏كند. ما...الوجه و الفرج. آخر كار هم مى‏گويد اجماع اصحاب ما بر اين است. دليلنا اجماعٌ فرقه و اخبارهم. يعنى دعوى اجماع بر استثناى وجه و فرج كه تازيانه به اينها نزنند. بعد مى‏گويد و به قال الشّافعى. شافعى مثل ما گفته است. او هم استثناى وجه و فرج كرده است. و قال ابو حنيفه الاّ الوجه و الفرج و الرّأس. ابو حنيفه سه گفته است. الاّ الفرج و الوجه و الرّأس. از اين عبارت شيخ استفاده مى‏شودكه واقعاً دو قول است. شافعى مى‏گويد و به قال الشافعى. او هم مثل ما دو تا گفته است. ولى ابو حنيفه سه تا گفته است. بعد هم مى‏گويد دليلنا اجماع الفرقه و اخبارهم. آيا آهر عبارت شيخ طوسى اين نيست كه دو قول مختلف است؟ كسى كه وجه مى‏گويد رأس را نمى‏گويد. فقط صورت را مى‏گويد و فرج. به هر حال ظاهر عبارت شيخ طوسى اين است كه در اين مسأله در ميان عامه دو قول است، در ميان خاصّه يك قول است. بسيار خب. اين يك قول.
    و اما بعد از اين. مرحوم سيد ابو المكارم ميرزقرى در قنيه. ايشان استثنا مى‏كند خصوص رأس و فرج را بدون اين كه ذكر وجه كرده باشد. بعد هم مى‏گويد عليه الاجماع. اجماع بر رأس و فرج ادعا مى‏كند. اين عبارت قنيه را ما نقل مى‏كنيم از كتاب سلسلة الينابيه الفقهيه اين مجموعه‏اى كه اخيراً جمع آورى كردند. كتب قدما را جمع كردند و تجزيه كردند و تركيب خوبى درست كردند، جلد 23 از سلسلة الينابى الفقهيه صفحه 202، جلد 23. حالا در اين جا شما اختيار داريد بگوييد كه رأسى كه صاحب قنيه گفته است، اين رأس وجه را هم مى‏گيرد. چون سر به مجموعه سر و صورت اطلاق مى‏شود. وقتى مى‏گويند سرش را جدا كرد، نه معنى‏اش اين است از بالاى صورت. از گردن كه كل سر و صورت را مى‏گيرد. بنابراين لا يقعد كه كلام قنيه هم شامل رأس بشود و هم وجه و هم فرج. اين هم قول دوم در مسأله. بعضى از بزرگان ما مثل ابن ادريس در سرائر. ايشان هر سه را گفته است. هر سه را با هم بيان كرده است. كلام ابن ادريس را هم از سرائر مى‏خوانيم. ايشان فرموده است و يضرب جميع جسده الاّ رأسه و وجهه و فرجه. اين از سلسله الينابى الفقهيه، همان جلد 23 است، صفحه 230. آن 202 بود قبلى قنيه، اين 230 است. خب به حسب ظاهر اين روايات با هم متفاوت است. و اگر كلام شيخ طوسى در كتاب خلاف نبود ما مى‏گفتيم همه يك چيز را مى‏گويند. همه يك مطلب را مى‏گويند. آنى كه رأس مى‏گويد وجه را هم مى‏گويد. آنى كه وجه را مى‏گويد رأس را هم مى‏گويد. احتمال مى‏داديم. ولى چه كنيم كه ظاهر كلام شيخ طوسى در خلاف اين است كه اينها را مقابل هم انداخته است. بسيار خب. اين اقوال به ظاهر مختلف برويم سراغ ادله. ببينيم ادله چه اقتضا مى‏كند.
    سؤال؟ عرض كردم. اگر نبود اين كلام شيخ طوسى در مسأله 12 كتاب حدود خلاف، ما احتمال مى‏داديم كه همه‏
    يك چيز را مى‏گويند. آنى كه وجه مى‏گويد منظورش سر و صورت است. آنى هم كه وجه مى‏گويد، منظورش رأس و وجه است. احتمال مى‏داديم همه يك چيز مى‏گويند. ولى شيخ طوسى ملاحظه كرديد اينها را مقابل هم انداخت. شافعى را موافق ما دانست. ابو حنيفه را موافق ما ندانست. چون شافعى دو چيز گفته است. وجه و فرج، اما ابو حنيفه سه چيز گفته است. رأس را هم اضافه كرده است. اين ظاهر كلام شيخ طوسى اين است كه اينها از هم جدا هستند.
    حالا برويم سراغ ادله. نحن ابناء الدليل. مسأله‏اى كه با اجماع درست نمى‏شود. دليل دارد. اولين دليل ما يك دليل به اصطلاح كلى است كه سابقاً هم به آن اشاره كرديم. گفتيم كه جلد نبايد طورى باشد كه ايجاد خطر و نقص عضو كند. نه خطر قتل و نه نقص عضو. چرا؟ براى اين كه جلد براى اين وضع نشده است. نگفته است تازيانه بزن و ناقص كن. منظور از جلد همان عدم جلد است. بيش از اين نيست. شارع مقدس بيش از اين از ما نخواسته است و لذا گفتيم اگر واقعاً مى‏داند خطرناك است بزند، ضايع كند، ناقص كند، بكشد. اگر قبلاً احتمالش را مى‏داده است ضامن است و بايد از عهده بر بيايد. و كلامى هم در اين زمينه از صاحب رياض داريم. آن هم يك چنين استدلالى دارد. اين استدلال كلى را آورده است. عبارت رياض اين است. مى‏گويد انّ ضربه ربما اوجب العما. مى‏زنى تازيانه به صورتش، چشمهايش كور مى‏شود. انّ ضربه ربما اوجب العما و اختلال العقل. توى سرش تازيانه مى‏زنى عقل مختل مى‏شود. و نحو الذّالك. نقايص ديگر است. من ما ليس بمقصودٍ من الجلد. تعبير خوبى است. من ما ليس بمقصودٍ من الجلد. شما تازيانه توى سرش مى‏زنى ديوانه مى‏شود. تازيانه توى صورتش مى‏زنى نابينا مى‏شود. مقصود از تازيانه اين نبوده است. منظور اين است كه اين الم و درد جلد را احساس كند. مقصود اين نبوده است كه اين را كور و كر و ديوانه‏اش كنند. صاحب رياض اين را در جلد 2، صفحه 471 دارد. البته اگر اين دليل عقلى بگيريد يك مقدار دليل كلّى توسعه هم پيدا مى‏كند. هر جاى خطرناكى نبايد زد. مثلاً به گردن بزنند. بخوابانند اين طرفى كه شاهرگ گردن است. گلو. زير گلو. ده تا تازيانه اين جا بزنند يا شاهرگ‏ها از كار مى‏افتد، يا حنجره از بين مى‏رود. خب اين هم هست ديگر. با اين كه هيچ كس اين جا را نگفته است. البته عامه بعضى اقوالى دارند. من نقل مى‏كنم الان. ولى در بين خاصه ما نديديم راجع به تازيانه زدن بر گردن را كسى استثنا كرده باشد. ولى اگر بنا بشود واقعاً اين مسأله كلى و دليل كلى را ما استدلال كنيم توسعه پيدا مى‏كند، مى‏گويد دعواى وجه و رأس و اينها هم از بين مى‏رود. معلوم است. وقتى به سر بزنند خطرناك است. به صورت بزنند خطرناك است. به جلوى گردن حتى به پشت گردن بزنند. پشت گردن تازيانه مى‏پيچد ديگر. چنان نيست كه تازيانه فقط نوكش بخورد به پشت گردن. يك وجب جلوتر تازيانه بزند، تازيانه مى‏پيچد جلوى گردن و ممكن است خطراتى ايجاد كند. اگر دليل ما اين باشد كه صاحب رياض هم موافق است با اين دليل. خب ما بايد تعميم بدهيم. اين جا بعضى از كلمات عامه را بخوانم كه اينها يك خورده تعميم دادند. همين تعميمى كه عرض كرديم از دليل كلى ما مى‏توانيم استفاده كنيم در كلمات عامه هست. در فقه على المذاهب الاربعه اين طور دارد، مى‏گويد قال العلما. معلوم مى‏شود اين اختلافى بينشان نيست. جاهايى كه اختلافى است، مى‏گويد الحنفيه قال كذا، الشافعيه، المالكيه و الحنبليه. ولى آن جايى كه اختلافى نيست مى‏گويد قال العلما. قال العلما الى ان قال و يتّقى فى الضرب المقاتل. مقاتل يعنى چه؟ آن جاهايى كه خطرناك است. كالثغرة النهر. نهر هم كه به معنى گلو است. ثغره به معنى شكاف است. حالا در اين جا گلو كه شكافى ندارد. شابد به معنى گودى گردن باشد. يعنى تازيانه به آن بزنى، آن شاهرگها و تازيانه و لوله مرى، لوله تنفس از آن جا رد مى‏شود. روى آن لوله‏ها بخورد شايد نفس بند بيايد. تعبير اينها اين است. و يتّقى فى الضرب المقاتل كالثغرة النهر و الفرج و الوجه. لقول النبى (ص) اذا ضرب احدكم فاليتقل وجه. با اين كه كلام پيغمبر اكرم (ص) مخصوص به وجه است، ولى اينها توسعه دادند. كانّ از آن تعبد نفهميدند. از آن فهميدند كه هذا حكمٌ عام لجميع مظان الخطر. هر كجا مظنه خطر باشد، كانّ آن را دانستند.
    اين را ما از كتاب الفقه على المذاهب الاربعه، جلد 5، صفحه 61 نقل مى‏كنيم. خب اين دليل كلى ما بود. شبه عقلى ما بود. و اما روايات خاصه هم داريم. چند تا روايت هم در اين مسأله داريم. يكى از آنها روايت 1 باب 11 است. روايت زراره عن ابى جعفر (ع) است. در لابه‏لايش است. البته اين تكه‏اى كه مورد استدلال است من مى‏خوانم. و يترك الرأس و المذاكير. مذاكير هم به معنى فرج است. اين ديگر وجه ندارد. و فى طريقٍ آخر. همين روايت زراره به عبارت ديگرى نقل شده است. اما در طريق ديگرى دارد و يترك الوجه. همين روايت زراره به جاى رأس وجه است. يترك الوجه و المذاكير. هر دو همان حديث 1 باب 11 است.
    حديث دومى هم داريم كه حديث 6 باب 11 است. حديث حريض است. عن من اخبره. مرسله حريض. حريض ابن عبد الله...عن ابى جعفر (ع). حديث قبلى از امام باقر بود، اين هم از امام باقر است. هر دو از امام باقر سلام الله عليه است. در آن حديث هم يك تكه‏اش مربوط به ما است. فرمود و يتّق الفرج و الوجه. اين دو روايت. اين روايت 6 باب 11 بود.
    روايت سومى هم داريم. روايت محمد ابن مسلم عن ابى جعفر. 6 باب 11 است. در باب رجم است. اما در لابلاى حديث باب رجم بحث جلد هم شده است. آن تكه‏اى كه مربوط به ما هست در حديث 6 باب 11 اين است. فرمود، و لا يرجم من وجهه. چرا؟ لانّ الرّجم و الضرب لا يصيبان الوجه. لانّ الرّجم و الضرب. عطف كرده است. مسأله شلاق هم عطف آن شده است. فرمود لا يصيبان الوجه. نبايد به صورت زده بشود. اين جا فقط وجه است.
    سؤال؟ چرا. بله؟ بله. نسبت به رجم وجهى دارد و نسبت به جلد وجه ديگرى دارد. مانعى ندارد كه دو فلسفه داشته باشد.هيچ كدام را نبايد به صورت زد. نه سنگ و نه تازيانه. سنگ براى...
    سؤال؟ دو دليل است. منافاتى با هم ندارد. نفى نمى‏كند. اثبات شى‏ء نفى ما ادا نمى‏كند. اگر ما گفتيم يك دليل كلى شبه عقلى داريم و آن اين است كه در تازيانه بايد تنها مجازات تازيانه را ببيند اما قتل و نقصان عضو نبايد باشد. اين معنى‏اش اين نيست كه هيچ دليل ديگرى هم در هيچ جاى ديگر نداريم. ما مى‏گوييم اين يك نكته است. اين يك دليل است. اثبات شى‏ء كه نفى ما ادا نمى‏كند. شارع مقدس مى‏گويد در رجم كه كشته مى‏شود آن هم به صورتش نزن...آخر.
    سؤال؟ شما كه داريد تكرار حرف ايشان را مى‏كنيد بعد از آن كه من جواب دادم. من مى‏گويم منافات ندارد يك حكم دو ملاك داشته باشد. يك ملاك در باب شلاق است كه نقص عضوى از تو نخواسته است. يك ملاك اضافه بر آن هست كه در باب رجم است و آن رعايت مسائل انسانى است. حالا كه مى‏خواهى او را به قتل برسانى، تو صورت نزن. حتى قتل هم انسانى باشد. عيناً مثل اين است كه مى‏گويند گوسفند را وقتى مى‏خواهى سر ببرى آبش بدهى خب چه فايده دارد بدهى. اين كه مى‏ميرد. اينها يك سلسله مسائل انسانى است. اين غير از آن است. مانع ندارد دو ملاك براى حكم واحدى بوده باشد. ما اگر اثبات كنيم احد الملاكين كه اثبات شى‏ء نفى ما ادا نمى‏كند. اين سه تا روايت. اضافه كنيد به آن حديث نبوى كه الان خواندم.
    سؤال؟ بله؟ چرا نمى‏ميرد؟ مى‏ميرد. بله. يك سنگ گاهى مى‏زنند توى پهلوى يك كسى مى‏افتد مى‏ميرد. با يك سنگ. نا با سنگهاى متعدد.
    روايت چهارمى هم كه در اين مسأله هست، آن حديثى است كه در كلمات عامه بود كه الان از كتاب الفقه على المذاهب الاربعه خوانديم مى‏فرمود كه پيغمبر فرمود به صورت نزن.
    سؤال؟ در مستدرك هم هست حديث. منتهى ما احاديث مستدرك را در آن جاهايى كه نياز باشد غالباً سراغش مى‏رويم. اينجا احاديث متعدده داريم، علاوه بر اين در مستدرك هم راست است. حديث است. خب از مجموع اين احاديث آن قاعده كلى و فتاواى اصحاب و ادعاى اجماع و از اينها مسأله ثابت است ديگر. و الانصاف اين كه القاء خصوصيت هم ممكن است. از صورت القاء خصوصيت كنيم به سر. القاء خصوصيت كنيم به گردن. بعضى از مناطق حساس بدن را القاء خصوصيت كردن بعدى ندارد. بنابراين مسأله بحمد الله ثابت است و خوب است در موقع فتوا هم اين طور بگوييم. بگوييم لا يجلد على الوجه و رأس و الفرج و كل محلٍ مظنةٍ لخطر و نقص العضو. كلى‏اش كنيم. گردن را هم بگوييم ديگر. حالا آقايان نفرمودند. خب بگوييد ديگر. چه اشكالى دارد؟ القاء خصوصيت مى‏شود. يعنى واقعاً وجه تعبدى است؟ اگر گردن خطرش بيشتر از وجه باشد، گردن استثنا نيست؟ روى شاهرگش بخوابانيم و صد تا تازيانه روى شاهرگش بزنيم. خب اين مسلّم است خطرناك است. خطر مرگ است. مى‏دانم. ده تايش را بزنيم، پنج تايش را بزنيم، دو تايش را بزنيم. خب مسلم است. از بالا بزنيم به پائين. ده تا بزنيم برگرديم دوباره كه در مجموع ده تايش بخورد روى شاهرگ. خب خطر دارد ديگر. فعلى هذا فتوايى كه ما مى‏دهيم يك فتواى عام است. مى‏گوييم لا يجوز ضرب در اين اجزاء و ما اشبعها من مظانه الخطر و نقص العضو.
    سؤال؟ مى‏گويند حديث در مقام بيان است. اگر مى‏خواست ذكر مى‏كرد. ائمه نظر مباركشان اين بوده است كه شنونده‏ها بايد عاقل باشند. خب وقتى مى‏خوانند تعبد كه نيست صورت خصوصيت داشته باشد. مى‏زنى چشمش كور مى‏شود اشكال دارد. اما روى شاهرگش مى‏زنى مى‏ميرد عيب ندارد. اين كه منظور نيست دست هر عرفى بدهى القاء خصوصيت مى‏كند. حالا ديگر اين كفايت مذاكرات. اجازه بدهيد از اين بحث بگذريم.
    سؤال؟ مى‏گويند كمر هم بزنند قطع نخاع است. آن رقم بزنى كه قطع نخاع بشود، نه. آن را هم ما مى‏گوييم اشدّ الضّرب. آن روز مگر نبوديد اشد ضرب. نگفتم مگر اشد الضّرب يعنى قطع نخاع. اشدّ الضّرب يعنى اشدى كه لا يجمع النقص. بگذرم. حالا انشاء الله برسيم ببينيم اين شلاق بايد چه رقمى باشد. بحث نكردند آقايان از آن. عامه بعضى‏هايشان بحث كردند و دست چه قدر بايد بالا بيايد...شلاق حتماً بايد آيا از پوست باشد يا نه از پنبه و اينها هم باشد عيب ندارد يا نه كابل هم باشد اشكالى ندارد. جنس شلاق بايد چه باشد. بعضى‏ها مى‏گويد بايد دستش يك قرآنى بگذارد زير بغلش. دستش را كه بلند مى‏كند قرآن نيفتد. آيا اينها سندى دارد، مدركى دارد؟ زن مى‏تواند شلاق بزند يا مرد حتماً بايد بزند. پير باشد، جوان باشد، بچه باشد، نابالغ باشد. خب اينها هم يك سلسله فروعى است كه متعرض نشدند. اينها را هم بايد بالاخره قواعد دستمان است و برداريم بحثش كنيم و جلو برويم و ببينيم به كجا مى‏رسيم.
    و اما مسأله 6 و 7 را هم ذكر كنيم. آن درباره مرئه است كه مرئه،...
    سؤال؟ ضمان؟ مى‏رسيم. عرض مى‏كنم. مى‏گويند در مسائل بعد آمده است ضمانى نيست. مى‏رسيم عرض مى‏كنيم انشاء الله. ما مى‏گوييم در آن جايى ضمان نيست كه مسأله خطر نبود. خطر تصادفى شد. مظنه نبود ولى شد. پيش بينى نمى‏شود. اما در آن جايى كه يظن الخطر در آن جا ما ضمان را مى‏گوييم. ضامن است. اين بعد است. انشاء الله مى‏آيد.
    و اما مسأله 6 و 7 راجع به مرئه است. مرئه بايد جالستاً بوده باشد و مستور به ثياب بوده باشد. هم جالس و هم مستور به ثياب كه اين 6 و 7 را با هم ذكر مى‏كنيم. البته اين مشهور بين علما است. از جمله كسانى كه ادعاى اجماع به آن كرده است، مرحوم سيد اب المكارم...است در قنيه. عبارت قنيه اين است و المرئه جالسةً يعنى تضرب و المرئه جالسةً قد شدّت عليها ثيابها. هم جالس باشد و هم لباسش را به آن بپيچانيم. يك مقدارى بعد از اين عبارت با فاصله مى‏گويد كل ذالك بدليل الاجماع. اين همان مدركى است كه الان دادم. سلسلة الينابى الفقهيه، جلد 23، صفحه 202.
    سؤال؟ ثياب ندارد؟ سؤال؟ درست است. بالاخره قنيه ادعاى اجماع كرده است. مسأله هم مشهور است. در كلمات علما هم جالس بودنش مشهور است و هم عليها ثيابها. هر دو مشهور است. تنها قول مخالفى كه در اين مسأله نقل شده است از مقنع صدوق است. از عبارت صدوق نقل كردند كه زن و مرد اگر برهنه يافته شوند، بايد برهنه شلاق بخورند. عبارتى كه مرحوم علامه در مختلف از مقنع نقل كرده است اين است. اين عبارتى است كه علامه در مختلف از كتاب مقنع نقل مى‏كند، صاحب جواهر هم همين را نقل كرده است، شهيد ثانى در مسالك هم همين را نقل كرده است. و يجلدان. يجلدان تسنيه است. زن و مرد. فى ثيابهما الّتى كانت عليهما حين زنيا. تا اينجايش را كارى نداريم. بعد مى‏گويد و ان وجدا مجردين ضربا مجردين. اين را ما از كشف السان نقل مى‏كنيم. جواهر دارد. كشف السان هم دارد. مسالك هم دارد. من از كشف السان نقل مى‏كنم. كشف السان، جلد 2، صفحه 403. كشف السان از كه نقل كرده است؟ از علامه در مختلف. علامه در مقنع صدوق گفته است اگر اين دو برهنه يافته شوند هر دو زن و مرد را برهنه بايد بزنند. علامه در مختلف تا اين حرف را نقل كرده است جواب داده است. گفته است نه. نسبت به زن لا يجوز. صاحب جواهر هم همين طور مى‏گويد. مى‏گويد زن بدنش عورت است. جايز نيست برهنه كردن زن.
    سؤال؟ بله. مى‏گويند حالا زنها بيايند اين را شلاق بزنند. حالا ببينيم زن مى‏تواند شلاق بزند يا نه. تا بعد ببينيم چه مى‏شود. و شهيد ثانى هم در مسالك وقتى نقل مى‏كند مى‏گويد درست نيست. هم علامه، هم صاحب جواهر، هم شهيد ثانى، همه اين عبارت را كه نقل كردند، رد مى‏كنند. مى‏گويند درست نيست. و من العجب اين كه نسخه مقنع موجوده الان در دست ما اين ذيل را ندارد. يعنى اين نسخه مقنعى كه الان در دست است، اين و ان وجدا مجردين ضربا مجردين اين تكه را ندارد. همان صدر را دارد. حالا چه شده علامه اين را گفته، صاحب جواهر هم اعتماد كرده است، مسالك هم اعتماد كرده است، كشف السان هم اعتماد كرده است، همه دنباله خط قواعد را گرفته‏اند و مختلف علامه را گرفتند و آمدند جلو، در حالى كه مقنع صدوق اين را ندارد. علامه هم بعيد است كه يك چنين چيزى بى حساب نقل كند ولو اين كه خطا و اشتباه براى هر بشرى ممكن است. ما احتمال مى‏دهيم نسخه‏اى كه نزد علامه بوده است داشت. نسخه موجوده نزد علامه شايد داشته است. نسخه مقنع پيش ايشان بوده است. اما نسخه مقنعى كه ما الان داريم، ندارد اين ذيل را. پس يك فتواى شازى داشتيم از صدوق كه زن را هم بايد برهنه كرد ان وجدت عاريتاً و اين يك فتواى شاز هم از بين رفت. معلوم نيست كه صدوق در مقنع يك چنين فتوايى داده باشد. اين ثابت نشده است. اگر ثابت نشود كه مسأله لا خلاف فيه مى‏شود. نسبت به برهنه نشدن بدن زن لا خلاف فيه مى‏شود. بسيار خب برويم سراغ ادله و ببينيم چه دليلى داريم. و اما دليلى كه براى اين مسأله داريم، راجع به نشستنش روايت 1 باب 11 است. سابقاً برايتان خوانديم. عبارت اين است، ما رواه زراره عن ابى جعفر باقر سلام الله عليه قال يضرب الرجل الحد قائماً و المرئة قاعدتاً. مرد ايستاده، زن هم نشسته. خب همين يك حديث ما را بس است اگر در سندش هم گفتگويى باشد يا نباشد، چون معمولٌ بهاى اصحاب است و فتوا بر آن داده‏اند، خب، مى‏شود...كرد. خب حالا آيا از اين حديث نمى‏شود حكم دوم را هم در بياوريم؟ چرا زن را مى‏نشانند و شلاق مى‏زنند؟ لابد لان يكون مستوره. و الا ضربات و فشار شلاق كه كمتر نيست اگر نشسته بيشتر نباشد از ايستاده، بالاخره كمتر نيست. شايد هم بيشتر باشد نشسته. بنابراين به خاطر تخفيف مجازات نيست. چون نشسته اخف از ايستاده نيست. پس براى چيست؟ براى اين كه محفوظتر باشد. شارعى كه مى‏گويد او را بنشان، محفوظ باشد، آيا اين شارع مى‏گويد برهنه‏اش كن؟ يك چنين چيزى را اجازه مى‏دهد؟
    سؤال؟ بسيار خب. نشسته و ايستاده كه فرقى نمى‏كند. على كل حال مى‏افتد. افتادن را مى‏افتد. فبناعاً على ذالك من عقيده‏ام اين است كه از خود اين روايت استفاده مى‏شود كرد. مسأله برهنه بودن به طريق اولى. من يك وقت يادم است درباره حجاب صحبت مى‏شد، بعضى‏ها رفته بودند جمع مى‏كردند آيات و روايات صريح حجاب را. من به فكر افتادم آن آياتى را جمع كنم كه صريح نيست اما از اكثرى‏ها بهتر است. مثلاً رفتم سراغ اين دستورات. زن جايى كه نشسته اگر بلند شد آن محلى كه زن نشسته است گرم شده. مرد مكروه است بنشيند. اين يك دستور است. اسلامى كه مى‏گويد آن جايى كه گرم شده است با بدن زن، مرد نمى‏نشيند، ولو مكروه. اجازه مى‏دهد زن...برهنه بيرون بيايد؟ در موقع نماز زن كه مى‏خواهد بلند بشود، طورى بلند مى‏شود كه پشت سرش نمايان نشود. يعنى اول بنشيند سر دو زانو بعد صاف بلند بشود. زن موقعى كه در ركوع خم مى‏شود، خودش يك بحث است ديگر. قابل ملاحظه است. خم مى‏شود، به مقدار خم در ركوع نشود. داريم به اين كه بگذارد دستهايش را روى فخر الزين. بالاتر از ركبه بگذارد. زن را كه مى‏خواهند توى قبر ببرند طورى ببرند كه بدن خم نشود. قسمتهاى عقب سر نمايان نشود. اسلامى كه در مرده زن، در نماز زن، در اين برنامه‏ها يك چنين دستوراتى داده است اجازه مى‏دهد زن برهنه بلند بشود و بيايد بيرون. گاهى مى‏شود از احكام جنبى يك استنباطى ما مى‏توانيم بكنيم كه از آن متن قوى‏تر است. اگر اين روايات مكروهات كه درباره زن و مستحبات درباره زن اگر اين را جمع و جورش كنيم خودش خيلى مى‏شود. از مجموع يك دليل عقلى بر مسأله حجاب مى‏شود پيدا كرد آن زمانى كه...اصلاً در اسلام حجاب نبوده است. حجاب را اين آخوندها در آوردند. آن وقت اين بحث‏ها بود كه خب الحمد الله به بركت جمهوى اسلامى نيست. دنباله اين بحث مى‏ماند براى فردا انشاء الله.