• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم. و به نستعين و صلّ الله على سيدنا محمدٍ و على آله الطّيبين الطّاهرين و لعنة الله على اعداهم الاجمعين الى يوم الدّين و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    نام درس: حدود
    نام استاد: آيت ا...مكارم شيرازى‏
    شماره نوار:178
    حديث اخلاقى امروز دنباله حديث امام كاظم سلام الله عليه به حشام ابن حكم است. يا حشام! ان العقلا زهدوا فى الدنيا و رغبوا فى الآخره. لانّهم علموا ان الدنيا طالبةٌ مطلوبه. و الآخره غالبةٌ مطلوبه فمن غلب الآخره طلبة الدنيا حتى يستوفى منها رزقه و من غلب الدنيا طلبته الآخره فيعطيه الموت فيفسد عليه دنياه و آخرته.
    باز تكيه در اين جمله هم بر مسأله عقل و عقلا است. عاقلان نشستند و درباره دنيا و آخرت انديشيدند. ديدند دنيا هم طالب است و هم مطلوب است. آخرت هم، هم طالب است و هم مطلوب است. به همين دليل آنها در دنيا زاهد شدند و در آخرت راغب شدند. اين تعبير جالبى هست كه دنيا هم طالب است و هم مطلوب است. آخرت هم، هم طالبت است و هم مطلوب است. دنيا مطلوب است، پيدا است مطلوب عده‏اى است و مورد رغبت آنها است. و ما طالب چطور؟ طلب رزق مى‏كند براى افرادى كه اهل آخرت هستند. يعنى خيال نكنيد دنيا را فقط بايد دنبالش رفت. نه دنياى طالب هم داريم. تو هم كه دنبال دنيا حرص نزنى روزيت را خدا مى‏رساند. در واقع اشاره به همان حديثى است كه الرزق رزقان رزقٌ تطلبه و رزقٌ تطلبك. ما دو رقم روزى داريم. يك روزى كه دنبالش مى‏روى و يك روزى هم كه او دنبال تو مى‏آيد. دنيا پرستان طلب دنيا مى‏كنند، ولى اهل آخرت دنيا طلب آنها مى‏كند. پس دنيا هم طالب است و هم مطلوب است و به همين دليل است كه اهل آخرت نسبت به دنيا بى رغبت هستند. و همچنين آخرت. هم طالب است و هم مطلوب است. مطلوب چه كسانى است؟ اهل آخرت است. طالب چه كسانى است؟ اهل دنيا است. مرگ مى‏آيد و آنها را به آخرت مى‏كشد. يعنى تو به سوى آخرت نروى، آخرت به سوى تو خواهد آمد. تو به سوى دنيا نروى دنيا به سوى تو خواهد آمد. تعبير، تبعير دقيقى هست. به اين دليل عقلا به سراغ آخرت مى‏روند نه به سراغ دنيا. چون مى‏دانند به سوى دنيا نروند، دنيا به سويشان مى‏آيد و به سوى آخرت هم نيايند، آخرت مى‏آيد به سوى آنها. مى‏برد آنها را.
    در اينجا يك بحثهايى است كه امروزى‏ها مى‏كنند و اين گونه روايات را دست آويز قرار مى‏دهند كه دين وسيله تخدير است. مردم را وادار مى‏كند بى اعتنايى به دنيا داشته باشند، تا سرمايه داران از خدا بى خبر دنياى آنها را بچاپند. اين وسيله تخدير جمعيتهاى زحمت كش است. بعضى‏ها اين حرف‏ها را مى‏زنند كه جواب‏هايش داد شده است. جوابش را يكى از ائمه عليهما السلام داد. فرمود انى لا اعصيكم بدار الدنيا، انّكم بها مصتوعصون. من شما را توصيه به دنيا نمى‏كنم. شما خودتان به دنبالش داريد مى‏رويد. معنى‏اش اين است اين روايتهاى زهد در دنيا نه به معنى ترك دنيا است. بلكه يك ترمزى هست، كنترلى هست براى افراد حريص. مردم در سراشيبى كه قرار مى‏گيرند، ماشين كه در سراشيبى قرار مى‏گيرد، خودش دارد مى‏رود. ديگر احتياج نيست كه هى گازش بدهند و فشار بياورند. دور برمى‏دارد نابود مى‏شود. آن جا بايد يواش پا روى ترمز بگذارند و بردارند. دور بر ندارد. مردم در مسير دنيا مثل اين اتومبيل در سراشيبى هستند. اينجا نبايد به آنها بگويند برويد دنبال دنيا. بيشتر برويد. داغتر برويد. كسى كه سر از دنيا پرستى در مى‏آورد، همه چيز را به آتش مى‏كشد. همين كارى كه الان ابرجنايتكاران دنيا دارند انجام مى‏دهند و با سرعت دنبال منافعشان مى‏روند و همه دنيا هم به آتش كشيده بشود مهم نيست. براى آنها مهم نيست. آخرت مثل سربالايى است. اين را بايد هى فشار بياورند رويش. آن را ديگر نمى‏شود كه ترمزش كرد. بايد يك نفس بروند بالا.بنابراين اين‏
    توصيه‏هاى به زهد نه به معنى ترك مطلق دنيا است، بلكه به معنى ترك حرص است، طمع است، افزون‏طلبى است. انحصارطلبى است. خودبينى است. خود محورى است. براى اين كه جلوى اينها را بگيرند. نباشد، سر از اين مسائل در مى‏آورد. مضافاً بر اين كه دو رقم دنبال زندگى مادى رفتن تصور مى‏شود. يك رقم اين كه محور من هستم. اين غلط است. يك وقت محور ما هستيم. اين آخرت است. اين دنيا نيست. راوى عرض كرد خدمت امام باقر سلام الله عليه گويا بود. يا امام صادق سلام الله عليه. من دنبال تجارت هستم. مى‏ترسم دنيا پرست باشم. فرمود تجارت را براى چه مى‏خواهى؟ عرض كرد درآمدش رابه بستگان فقيرم مى‏دهم. صله رحم به جا مى‏آورم. حج به جا مى‏آورم. به نيازمندان مى‏دهم. انفاق فى سبيل الله مى‏كنم. فرمود اين آخرت است. اين دنيا نيست. دنيا آن است كه خودت محور باشى. ما الان هم همين را مى‏گوييم. مى‏گوييم آباد كردن دنيا براى آباد كردن جامعه اسلامى و سربلند شدن جامعه اسلامى اين آخرت است. اما براى خود محورى و انحصارطلبى، اينها باشد اينها مضموم است. به هر شكل و صورتى باشد مضموم است. اين يك مطلب است.
    مطلب ديگر اين است روايات زهد را و روايات طلب رزق را بايد كنار هم بچينيم و همه را در پرتو هم تفسير كنيم. فقط يك روايات را نمى‏شود ديد. كما اين كه الآيات تفسروا بعضه بعضا روايات هم تفسر بعضه بعضا است. كنار هم كه بچينيم خيلى روشن استفاده مى‏شود كه منظور از اين روايات زهد جلوگيرى از فزون‏طلبى‏ها است كه مايع فساد دنيا است. اين نكته را هم توجه داشته باشيد كه دنيا دائماً يك چيزى را از انسان مى‏گيرد اگر يك چيزى مى‏دهد. هر نفسى كه انسان مى‏زند، يك قدم به مرگ نزديك‏تر مى‏شود. بعضى‏ها مى‏گويند ورزشكاران عمرشان كوتاهتر از ديگران است. چرا؟ چون اينها كه ورزش مى‏كنند نفسهاى پى در پى سريع مى‏كنند و به همان نسبت فاصله بين خودشان و مرگ را كم مى‏كنند. البته انسان 90 سال سالم عمر كند بهتر از آن است كه صد سال بيمار باشد. نمى‏خواهيم بگوييم ورزش بد است. ولى مى‏خواهم بگويم هر نفس شماره دارد. هر نفسى كه انسان مى‏زند يكى از آن شماره كم مى‏شود تا برسد به آخر خط. من اگر چيزى از دنيا بگيرم، چيزى هم به دنيا داده‏ام. عمر مى‏دهم، متاع فانى مى‏گيرم. اين همان معامله‏اى است كه خصرت...اما اگر اين عمر را مى‏دهم بهتر از آن را مى‏گيرم. مصداق ان الذين آمنوا و عمل الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر مى‏شوند،من متاع فانى مى‏دهم و متاع باقى مى‏گيرم. اينها مسائلى است كه هم خود ما بايد به آن توجه كنيم در زندگيمان قبل از آن كه به ديگران بگوييم. مصداق كلام على باشيم. فرمود مردم هر چه به شما مى‏گويم اول خودم عمل مى‏كنم. ما احصّكم الا غايةٍ...اسبقكم اليها. هر چه مى‏گويم اول خودم. ما هم اين كاره باشيم. لا عنهاكم عن معصيةٍ الا اتناها قبلكم عنها. هر گناهى مى‏گويم نكنيد اول خودم ترك مى‏كنم و بعد به شما مى‏گويم. اين اكر ما است. واقعاً اگر مردم عمل ببينند از ما، سرمايه عظيمى از معنويت در وجود اينها نهفته شده است كه خيلى كار مى‏شود با اين سرمايه ايمان كرد. من امروز فكر مى‏كردم در همين جريانى كه در كشمير پيدا شده است شايد خيلى از آقايان سابقه تاريخى‏اش را نداشته باشند كه آن معبدى كه زيارت گاه عده زيادى از مسلمانان است، به نام زيارتگاه حضرت بال معروف است، حضرت به معنى زيارتگاه است. بال يعنى ساحل دريا. يعنى زيارتگاه ساحل دريا. تمام اهميتش اين است كه يك تار موئى از پيغمبر در يك محفظه‏اى در آن جا مى‏گويند نگهدارى مى‏شود. و براى حفظ اين يك تار مو چه قدر حاضر هستند مسلمان‏ها قربانى بدهند. حالا اين تار مو واقعيت دارد يا ندارد نمى‏دانم. چهار قرن قبل كسى از مدينه آمده است ادعا كرده است، من از خدّام حرم حضرت بودم و از آن جا به عللى مجبور شدم فرار كنم و تار موئى از پيغمبر پيش من است و خواب ديدند و بيدارى ديدند و كرامات ديدند و مى‏گويند. و بعد اين را آوردند و با يك تاريخ خيلى طولانى سرانجام در اين كشمير در آن جا گذاشته شد. من كار ندارم اين اصالت دارد يا نه. ولى در حدود 20 سال قبل بود. من فراموش نمى‏كنم. سر و صدائى شد كه اين تار مو را دزديدند. و به هم ريخت پاكستان و كشمير و اينها. عده زيادى كشته شدند. درگيرى پيدا شد تا زمانى كه پيدا شد به اصطلاح و سر جايش گذاشتند. ما همان وقت در مجله مكتب اسلام يك مقاله‏اى نوشتيم تحت عنوان به خاطر يك تار موى پيغمبر. و احساسات مذهبى مردم كه چه قدر براى يك تار مو حاضر هستند قربانى بدهند، تازه اين يك تار مو هست يا نيست، و از اين سرمايه بايد استفاده كرد، كه طاغوت در آن زمان از اين سرمقاله هم ناراحت شدند كه احساسات مذهبى مردم را اينها دارند بسيج مى‏كنند در مسيرهايى كه مى‏خواهند. يك چنين سرمايه‏هايى در كشور اسلام. در غرب اين چيزها نيست. در دنياى مادى اين چيزها نيست. در دنياى دلار اين حرفها نيست. ما اگر بتوانيم اين سرمايه‏ها را بسيج كنيم. تربيت كنيم. شكل بدهيم. خيلى كار مى‏توانيم در مقابل اين دولتهاى استكبارى و جهان خواران دنيا بكنند. ظاهر آنها ترساننده است. باطنشان خالى است. تهى است. نمونه‏هايش را ديديد در سومالى و جاهاى ديگر. به هر حال اگر الگويى باشيم كه مردم را هدايت كنيم مشكل حل است.
    و اما ايام فاطميه هم مى‏دانيد هست. بايد به ياد بانوى اسلام فاطمه زهرا سلام الله عليها همه باشيم. روز جمعه و شنبه و يكشنبه اين سه روز محتمل است كه ايام شهادت باشد و شنبه و يكشنبه حوزه تعطيل است و اين سه روز هم در واقع ايام فاطميه است. ما هم از قديم در منزل داشتيم مجلس سوگوارى را. من خودم هم دلم مى‏خواهد اسم ما در ليست نوكران اين خانواده باشد، اين سه شب را صحبت مى‏كردم. چون خيلى شلوغ مى‏شد منزل، امسال را منتقل كرديم به مدرسه امير المؤمنين. بعد از نماز مغرب و عشاء، شب جمعه، شب شنبه، شب يكشنبه اين سه شب انشاء الله. خود بنده هم صحبت مى‏كنم. شايد يك مقدار هم راجع به مسائل ولايت و امامت و اين مسائلى كه متناسب است انشاء الله بحث كنيم و اميدواريم هميشه در سايه اين خانواده همه ما باشيم.
    و اما بحث فقهيمان. سومين حكم از احكام هفت گانه‏اى كه در مسأله چهارم بود اين است كه اشد الضرب بشود. سومين حكم از احكام هفتگانه‏اى كه در مسأله چهارم بود، اين است كه اشد الضرب باشد. يك مقدار اقوال را نقل كنم. صاحب مسالك شهيد ثانى رضوان الله تعالى عليه مى‏گويد و ضربهما اشد الضرب هو المشهور روايتاً و فتواً. هم به حسب روايات مشهور است و هم به حسب فتوا. ثم قال. بعد مى‏فرمايد و روايت بكونه متوسطاً رواها حريض. مرسلاً عن الباقر (ع). قال، اين حديث حريض است. قال: يضرب ين الضربين يضرب بين الوردين. يعنى متوسط. نه شديد و نه ضعيف. و عمل بها بعض الاصحاب. اين كلام شهيد ثانى است. كلام متينى است. همين طور است. اشد الضرب مشهور است. هم به حسب روايت مشهور است و هم به حسب فتوا مشهور است. ولى روايت شازى هم داريم كه مى‏گويد متوسط بايد ضرب باشد. از كسانى كه تصريح به اشد الضرب كردند ابن ادريس در سرائر است. صاحب رياض در رياض است. تعبير صاحب رياض اين است اشد الضرب كما هو الاظهر الاشد. صاحب جواهر تصريح كرده است كه اين...روايتاً و فتوا و جمع ديگرى هم فتوا داده‏اند. بنابراين از نظر اقوال مسلم است. مشهورتر، يا مشهور. اشد الضرب است. و ضرب متوسط شاز است. دلائلى كه براى اشد الضرب است پيچيده نيست. مسأله مسأله ساده‏اى است. زود مى‏توانيم رد بشويم. به خلاف مسأله سابق. پنج روايت داريم حداقل در وسائل و در مستدرك هم ظاهراً بعضى از روايات هست. در وسائل يكى روايت اسحاق ابن عمار است كه قبلاً خوانديم. حديث 2 باب 11 بود. من اين پنج حديث را شماره‏هايش را بگويم و بعد بخوانيم. 2 و 3 و 4 و 8 و 9. اين پنج حديث است كه همه اينها اشد الضرب دارد. روايت اولى‏اش را مى‏خوانديم. اسحاق ابن عمار قال سألت ابا ابراهيم عن الزانى كيف يجلد قال اشد الجلد. حالا اين اشد را همچنان بزن كه ديگر نتواند تكان بخورد. از جا بلند نشود نه. معنى اشد الضرب را عرض مى‏كنم. روايت دومى هم باز اسحاق ابن عمار است. همان مضمون است. روايت سومش روايت سماعه است كه از امام صادق است. فرمود حد الزانى كاشدّ ما يكون من الحدود. روايت چهارم، روايت محمد ابن سنان است. عن الرضا (ع) فى ما كتب اليه. فرمود، و علت ضرب الزانى على جسده باشدّ الضّرب. علتش چيست؟ لمباشرة الزنا. چون مباشرت زنا كرده است. واستلذاذ جسد كلّه. تمام بدن لذت برده است. تمام بدن بايد مجازات بشود. اشد الضرب هم بايد بوده باشد. اين نكته را دقت كنيد. به درد موارد مختلف مى‏خورد. گاهى مى‏شود امام مى‏آيد يك مسأله فرعى درباره يك مسأله كلى مى‏دهد. مثل اين جا. علت اشدّ الضرب را مى‏گويد. از اين تعبير چه مى‏فهميم؟ اشدّ الضرب مسلم بوده است. امام اشد الضرب را نمى‏گويد. مى‏گويد علتش اين است.اين گونه روايات نشان مى‏دهد مسأله مشهور بوده است. در بين روات ائمه مسأله مشهور بوده است. مى‏گويد اين كه مى‏بينى اشدّ الضرب مى‏زند، به خاطر اين است كه تمام بدن لذت برده. بايد تمام بدن مجازات ببيند. معنى‏اش اين است كه اشدّ الضّرب مسلّم بوده است. امام دارد علتش را مى‏گويد. شاخ و برگاهايش را دارد مى‏گويد. در مواردى از فقه به همين گونه تعبيرات مى‏رسيم كه اصل يك مسأله را مفروض مى‏گيرند، علتش را، استثنائش را، شاخ و برگش را مى‏گويند و اين نشان مى‏دهد مسأله در يك مقياس وسيعى منتشر بوده است. و حديث 5 هم حديث قرب الاسناد است. عن علىٍ (ع). قال حد الزانى اشدّ من حد القاضف. اين فقط در مقايسه با قاضف است. همين. در آن مقايسه است. خب از اين روايات اجمالاً اشد بودن را فهميديم. ديگر احتياج به ملاحظه سند ندارد. چون روايات هم متضافر است و هم معمولٌ بها است. نيازى به بررسى سند ندارد. هر چند بعضى‏هايش سندش هم معتبر هست. بعضى سندش اشكال دارد، بعضى سند معتبر. ولى اصولاً تضافر و تكاثر روايت و همچنين عمل كردن اصحاب به آن هر كدام علت جداگانه‏اى است براى اعتبار سند.
    سؤال؟ حالا. اجازه بدهيد من اين روايات را تمام كنم.
    سؤال؟ نه. آيه نمى‏تواند. لا تأخذكم بهما متوسط هم باشد. بعضى‏ها از زدن متوسط هم رأفت پيدا مى‏كنند. خفيفش هم حاضر نيستند بزنند. قرآن مى‏گويد رأفت پيدا نكنيد. در متوسط هم رأفت است. منحصر نيست كه رأفت منحصر به اشد الضرب بوده باشد. به هر حال استدلال به آيه مشكل است در اينجا.
    و اما روايت معارض را هم بخوانيم. حديث معارض همان حديث حريض است. حريض ابن عبد الله استو خودش ثقه است. ولى دارد عن من اخبره. مرسله است. عن من اخبره. عن ابى جعفر (ع) اين حديث 6 باب 11 است. قال و يضرب بين الضربين. اين تكه‏اش مربوط به ما است. درباره زنا فرمود يضرب بين الضربين. خوب اين معارض با آن است. پيدا است در موقع تعارض ترجيح با روايات طايفه اولى است. چون اولاً اين سند ندارد. سند هم داشته باشد در مقام معارضه خذ بما اشتهر بين صحابك. آن هم شهرت روايى دارد و هم شهرت فتوايى. دو شهرت دارد. چون داراى دو شهرت است مقدم بر اين است به فرض اين كه اين سند معتبر بود. حالا كه سند هم معتبر نيست و مرسله است. فبناعاً على ذالك، مسأله از مسائل واضحه است كه اشد الضرب. حالا معنى اشد الضرب چيست؟ اين مهم است. ما معنا اشد الضرب؟
    سؤال؟ نه. شايد راجع به مفترى است. آن مفترى بله. مفترى غير از زنا است. مال غضف بين الضربين است. ايشان غضف را با زنا اشتباه كردند. حالا دقت كنيد. يك روايت بيشتر نيست.
    و اما اصل مسأله واضح است. ما معنا اشد الضرب؟ آيا اين معنى مقايسه با ساير موارد است؟ يعنى با حد غضف كه بسنجى اينجا قوى‏تر مى‏زنند. آيه در مقايسه است همان طور كه حديث پنجم مى‏گفت يا نه، اشد مطلق، آن هم اشد عقلى نه عرفى. يعنى آن درجه‏اى كه بالاتر از آن نيست. با تمام قوت بزند. آيا اين منظور است يا اشد عرفى. يعنى يك ضرب نسبتاً شديدى باشد. در مقابل متوسط است. عيناً مقابل با متوسط است. متوسط داريم، شديد داريم، خفيف داريم. اشد به معنى شديد است اينجا. چرا؟ چون نقطه مقابل متوسط است. كه حد غضف است. و الا اگر واقعاً به معنى اشد يعنى آن آخرين درجه باشد، آن ضارب هم يك آدم قوى پيكر باشد، اين مضروب هم آدم غير قوى باشد، خب همان چند تاى اولى كافى است براى كشتن او و از كار انداختن او. اين را بدانيد ضربى كه با تازيانه مى‏زنند بايد معرض قتل نباشد و همچنين معرض نقص عضو هم نباشد. لابد ان لا يكون معرضاً للقتل و معرضاً لنقص العضو. چرا؟ اين چرا را ما به قرينه روايات متعدد مى‏توانيم بفهميم. دقت كنيد. داريم مريض را سابقاً خوانديم. نمى‏زنند. مريض را نبايد زد. زن باردار را نبايد زد. نفسا را نبايد زد. اينها را داشتيم سابقاً تا از اين حالت دربيايد. خب اگر بزند و او بميرد، بزند ولو ناقص بشود، چرا مريض را نزنند؟ مريض را نمى‏زنند به خاطر نقص عضو است يا خطر جانى است؟ باز دستور داشتيم در شدت حر و برد لا يجوز الجلد. حالا يا حرام است، يا مكروه است. هر چه. دستور داده بودند در شدت حر و برد گرما و سرما نزنيد. تابستان‏ها صبح خنك يا عصر خنك. وسط ظهر نزنيد. زمستان‏ها وسط ظهر بزنيد. صبح سرد، غروب آفتاب سرد نزنيد. اينها بحثهاى سابق است. اگر بنا است بزنيم و داغون كنيم و اوراق كنيم به قول بعضى‏ها، حالا سرما باشد، گرما باشد، مريض باشد، سالم باشد، ديگر اين ملاحظات چيست؟
    سؤال؟ حال مردم؟ نه. من مى‏خواهم اسناد به متن روايات كنم. اين كه من مى‏گويم بايد ناقص نكند و خطر جانى نداشته باشد، دليلم چيست. چون اين بحث را متعرض غالباً نشدند. اين اشد الضرب بايد معلوم بشود. نه ضرب كشنده ناقص كننده.
    سؤال؟ نخير. سرما و گرما به خاطر شخص مريض است. نه به خاطر حال مردم است. به خاطر شخص مجرم است. كما اين كه مريض هم گفتند نزنيد. باردار را، نفسا را، همه اينها روايت داشت كه نزنيد. اينها به خاطر حال او است نه به خاطر حال مردم كه سرما نخورند مى‏آيند تماشا. خب تابستان چه؟ عرق نريزند مى‏آيندن تماشا. حال مردم نيست. به خاطر ملاحظه حال او است و هكذا مسائلى كه در آينده مى‏آيد. از جمله اين كه توى صورتش نزنيد. توى سر نزنيد. بر عورت نزنيد. اين مسأله بعد است كه مى‏رسيم ان قريب. خب نزنيد اينها براى چيست؟ توى سرش مى‏زنى، چشمش كور مى‏شود. شما هم توى كمر محكم مى‏زنى، استخوانش را مى‏شكنى و يا اين است كه نخاعش قطع مى‏شود. آن هم جايز نيست. اگر نخاع قطع شدن جايز است خب چشمش هم كور بشود. بر عورت نزنيد. خطرناك است. بر چشم نزنيد. بر سر نزنيد. خطرناك است. شارعى كه دستور مى‏دهد به سر و صورت و عورت نزن، شارعى كه مى‏گويد توى گرما و سرما نزن، شارعى كه مى‏گويد موقعى كه مى‏خواهى بزنى مريض نباشد، باردار و نفسا نباشد، خب لابد منظورش اين نيست كه با شلاق ناقص و نابودش كنى. پس اين اشدّ الضربى كه در اينجا داريم، نه به معنى اشدى است كه منجر به نقصان بشود و يا منجر به مرگ بشود.
    سؤال؟ روايت ندارد. ولى روايات ديگر را ما كنار اين روايت مى‏چينيم و ببينيم معنى اشدّ الضرب چيست. يعنى بزن و اينها را متلاشى كن؟ خب اين با آن روايات نمى‏سازد. اسلامى كه مى‏گويد سرما و گرما را رعايت كن، نفسا را رعايت بكن، مريض را رعايت بكن، توى سر و صورت نزن، اين انسان را نمى‏گويد كه بزن داغونش كن، اوراقش كن. نمى‏گويد. خب پيدا است. من اين را مى‏گويم. چون در اينجا بحث در مورد اشدّ الضّرب اين بزرگان نكردند كه اين اشد ضرب چيست.
    سؤال؟ هر كسى هر چه قدرت دارد بزند. اين نيست. اشدّ الضرب حساب و كتابى دارد. بعضى وقتها ما اينها را توى رساله مى‏نويسيم و دست افراد ناآگاه مى‏افتد و شلاق را برمى‏دارد. حساب نمى‏كند طرف چه اندازه قوت دارد، بازوى خودش چه قدر قوت دارد، بالا مى‏برد، پائين مى‏آورد چهار تا مى‏زند نفسش بند مى‏آيد. آخر اين را ما بايد بفهمانيم. در رساله هم كه اين اشدّ الضربى كه مى‏گوييم، مراد اشدّ الضرب به چه معنى است. و اسلام چه اشدّ الضربى گفته است. بله. اشخاص فرق مى‏كند. درست است. يك اشخاصى هست كه اين ضربهاى معمولى ايجاد الم در آنها نمى‏كند. آنها شديدتر است. يك اشخاصى است خفيف‏تر. ولى اين دو تا را فراموش نكنيد. نه خطر، نه نقصان. اين دو تا را ايجاد نكنيد. نه ناقص البدن كند، نه ايجاد. البته لازمه ضرب گاهى كبودى بدن، گاهى مجروح شدن بدن. خب اين چيزهايى است. چون ضرب بدون اينها نيست. آن هم اشدّ الضرب. امام ما لم ينتهى الى نقصان العضو او الى خطر الفوت. من مى‏گويم اين دو تا را بايد در اينجا به آن توجه كرد.
    سؤال؟ در اين جاها اگر كسى بزند ضامن هم هست. مى‏رسيم انشاء الله. مى‏گويند ضامن هم نيست در آن جاهايى كه احتمال خطر مى‏دهى ضامن هستى. در آن جايى كه احتمال نقصان مى‏دهى، احتمال يعنى خوف خطر، خوف نقصان. در آن جا ضامن هم هست. اين كه مى‏گوييم ضامن نيست، آن جايى است كه مطابق معيار شرعى انجام داده است، آن وقت يك نقصان و چيزى هم لازم آمده است. آن جا را ما استثنا مى‏كنيم.
    سؤال؟ اشدّ الضرب يعنى ضرب شديد. اما شديد تا چه اندازه؟ اين تا چه اندازه‏اش را من شرح دادم. اجازه بدهيد مسأله چهارم هم كوتاه است من بگويم. چند جمله‏اى بيشتر نيست. مسأله چهارمى كه در اينجا داريم و يفرق على جسده من اعالى بدنه الى قدمه. حكم چهارم تفرقه است. جدا ساختن و اينها را تقسيم بر اعضا كردن. صد تا را به يك محل نزن. خود اين هم شاهد عرض من است كه من آن روز فراموش كردم اين را جزء شواهد بياورم. همين تجزيه كردن، يك منطقه نزن، براى اين است كه ناقص مى‏كند.
    سؤال؟ تقسيم كن در تمام بدن. گفته‏اند. هر دو را گفته‏اند.
    اين مسأله را هم جماعتى از اصحاب، حالا ادعاى اجماع و شهرتى من نديدم. ولى جماعتى از اصحاب اين تفريق را گفتند. محقق در شرايع، صاحب جواهر، ابن ادريس در سرائر اينها كسانى هستند كه كلامشان را ما ديده‏ايم. و غيره. عده‏اى از بزرگان گفته‏اند. در سه تا روايت هم به آن اشاره شده است. يكى روايت 1 باب 11 است، 6 باب 11، 8 باب 11. 1 و 6 و. 8 از باب 11.
    روايت 1 روايت زراره است. فرمود يفرّق على الجسد الكلّه. مطلب واضح است. در روايت محمد ابن سنان هم كه الان عن الرضا (ع) خوانديم كه فرمود چون تمام بدن لذت را چشيده است، تفريق بايد بشود. و روايت زراره هم داشت، روايت مرسله حريض هم داشت كه بايد تجزيه بكند بر تمام بدن. منتهى علاوه بر اينها بعضى از روايات ديگر هم به مفهوم دلالت دارد. كدام روايت كه الان به آن اشاره كردم؟ كدام روايات به مفهوم دلالت دارد؟ رواياتى كه مى‏گفت صورت و عورت و اينها مستثنى است. خود اينها دلالت مى‏كند بقيه بدن را، البته اشعارى دارد. بقيه بدن در معرض چه واقع مى‏شود.
    البته دو فلسفه براى اين ذكر كرده‏اند. يك فلسفه‏اش اين است كه تمام بدن لذت برده است، تمام بدن بايد ضرب بر آن وارد بشود، يك فلسفه‏اش اين است كه گفتند مظنه خطر است. اگر تفريق نكنيم بر مجموع اعضا خطرى از ناحيه فوت يا نقص عضو ممكن است حاصل بشود. بنابراين تجزيه مى‏كنيم. تا اين جا چهار تا حكم را خوانديم. حكم پنجم روز دوشنبه انشاء الله.