سه شنبه 29 خرداد 1403 - 9 ذيحجه 1445 - 18 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 136
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنت الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله على العظيم.
باز آقايان سؤال از تعطيلات مىكنند. انتخابات نمىدانم نزديك است و چيه و هوا هم كه گرم نشده است. بله، به هر حال به تعطيلات خيلى فاصله داريم و انتخابات هم مانع از تعطيل نيست. أن شاء الله نگران نباشيد. آن روزهاى وفات را ما تعطيل مىكنيم البته، وفات عرفه و عيد قربان تعطيل است ولى بقيهاش درس خوانده مىشود. أن شاء الله تا بيست و پنجم ماه درسها هست. شايد هم زودتر تعطيل بشود حالا ببينيم اوضاع چه مىشود.
الخامس، آن بعداً أن شاء الله، الخامس من اقسام الحدود. پنجمين حد، الجلد و و الجز، سه حد با هم اجرا مىشود درباره يك گروه. جلد و تازيانه و بعد هم و جز، تراشيدن سر و تبعيد كردن يكسال. در تحرير اين چنين مىفرمايند عبارت تحرير را بخوانيم كه متن بحثهاى ماست و هى، هى اين سه حد با هم. و هى حد البكر و هو الذى، بكرى كه در اينجا مىگوييم معنى خاص دارد. و هو الذى تزوج و لم يدخل بها. تزوج كرده عقد بسته است اما عروسى نكرده است. على الاقرب. اين على الاقرب مىخورد به اين تفسير مىخورد براى بكر، نه اين است كه به اصل مسئله بخورد. اصل مسئله تقريبا مسلم است كه جمع بين حدود است. پس عبارت اين شد. و هى حد البكر، بكر چه كسى، هو الذى و هو الذى تزوج و لم يدخل بها على الاقرب. تفسير بكر را به كسى مىكنيم كه عقد بسته دارد و هنوز عروسى نكرده است. برويم به سراغ اقوالى كه در اين مسئله است. در اينجا يك كلامى دارد مرحوم صاحب رياض كه اقوال مسئله را در بين ما روشن مىكند كلامى هم شيخ طوسى در خلاف دارد كه اقوال اهل سنت را روشن مىكند. ما اگر اين دو كلام را ذكر كنيم، كلام صاحب رياض و كلام شيخ طوسى اقوال عامه و خاصه روشن مىشود ولى ضمناً يادتان باشد سه مسئله است كه اينجا با هم مخلوط است. يكى اصل اين كه اين حكم حدود متعدد در اينجا هست، اين يك مسئله است. ديگر اين كه آيا دو حد است يا سه حد، جلد و تقريب، يا جز به معنى حلقه رأس هم هست. سه حد است يا دو حد است. در بسيارى از كلمات دو حد آمده است فقط جلد آمده و نفى بلد، تازيانه و تبعيد. عن مسئله حلقه رأس نيست. در بسيارى از كلمات هم حلقه رأس هست. بعضى تعبير به حلق كردند، بعضى از تعبير به جز كردن كه هر دو يك معنى است. جز اين نيست كه موهايش را بگيرند بكنند. منظور اين است كه سر تراشى بشود. همان چيزى كه الان هم در زندانهاى دنيا معمول است، زندانىها را اولى كه مىبرند در زندان اولين كارى كه مىكنند بله، از آن موهاى كه سالها زاهى برايش زحمت كشيده راحتش مىكنند.
سؤال؟ بله، ولى گاهى مىشود كه خيلى هم ناراحت مىشوند اينها براى اين مسئله، ولى من يادم است تنها جايى كه اين كار را انجام ندادند در زندانى بود كه علماى ععلام در 15 خرداد داشتند. ما آنجا كه بوديم نه مسئله حلق بود و نه چيزى، اين نبود. ولو علتش هم مقاومت آقايان بود. مقاومت آقايان سبب شد كه اين كار را نكنند. حتى اين نمرهاى كه مثل سارقين مىاندازند گردن آقايان بايد اين نمره گردنشان باشد مقاومت كردند عدهاى، حتى شماره را هم نپذيرفتند، گفتند مثلا دستمان مىگيريم. به هر حال، حالا منظور اين است كه يك مسئله اين است اصل تعدد حد است كه دو تا مسلم است. يك مسئله راجع به سومى است حد سوم آيا حلق رأس است. و يك مسئله هم در صغرى بكر و تفسير بكر است كه بكر من هو. آيا به معنى افرادى است كه محصن نيستند يا نه عقد بسته داشته باشند. سه مسئله است با هم اينجا مخلوط در عبارات است و ما هم مخلوط فعلا ذكر مىكنيم تا از هم جدا كنيم. اصل حد اجمالا مسلم است اين دو حد، سومى محل بحث است و بكر هم آيا به معنى مطلق غير محصن است يا نه به معنى عقد بسته است. اينها
محل بحث است.
سؤال؟ چرا؟ من گفتم آن هم جزء حد است بعضىها، چرا؟ حالا يك حد مجموع سه تا يا سه حد اين چه فرقى مىكند تفاوت عبارت است. جمع بين الحدود ثالثه است ديگر، كما اينكه قبلا هم جمع داشيتم. قبلا بين دو حد جمع كرديم رجم و جلد بود. حالا هم بگوييد حدش سه شاخه دارد يا سه حد دارد. اين تعبيرات اختلاف در تعبير است.
حالا دقت كنيد من كلام صاحب رياض را بخوانم بعد هم كلام شيخ طوسى به اندازه كافى اقوال در اينجا نشان داده شده است. مرحوم صاحب رياض بعد از آن كه حكم حلق و جلد و را در اينجا ذكر مىكند، هم به معنى نفى عن بلد سنة، معنى مىكند تبعيد يكسال، بعد اين چنين عبارتش است. بلا خلاف اجد هو فى الجمله، بلا خلاف اجد هو فى الجمله، اين فى الجمله براى اينكه آن دو مسئله بعد قاطى نشود به اين. اجمالا تعدد حدى در اينجا هست. بل عليه الاجماع فى المسالك و اليع، در مسائل اليع ادعاى اجماع شده است. اجمالا بكر چه كسى، آيا حلق هم هست، كار به اينها نداشته باشيم. تا اينجا كلام رياض بود بعد مىآيد اشاره به ادله مىكند كه دو روايت داريم روايت 8 و 7 باب 7، است كه مىآيد ان شاء الله.
سؤال؟ حالا مىرسيم. شرحش الان در عبارت مىآيد. حوصله كيند، الان مىآيد، عرض كردم حوصله كنيد، راجع به اين فقط مذكر اين نسبت به دختر نه جزمى دارد نه تبعيدى دارد. اين فقط در طرف پسر است.
بعد اشاره مىكند به روايتين آتيتين كه مابعدا مىگوييم كه يكى روايت حنان است و ديگرى روايت على ابن جعفر است بعدا مىگوييم. بعد از آنكه اشاره به روايتين مىكند قال باز عبارت اين است و ليس فيهما ككثير من النصوص ذكر الجز، در اين دو روايت كه پايه اصلى است روايت حنان است روايت على ابن جعفر، در اين دو روايت فقط جلد و تقرتب است. جز و حلقه رأس نيست. كما هنا، همانگونه كه محقق، هنا اشاره به كلام محقق است كه متن رياض است. رياض شرح نافع است ديگر. كما هنا يعنى همانگونه كه محقق در متن رياض يعنى نافع جز را نگفته است.
سؤال؟ مختصر النافع.
و الشرايع و القواعد و الارشاد و التحرير و النهاية و المراسم بعد با فاصلهاى مىگويد بل فيها ذكر الجلد و خاصه، همين دو تا را ذكر كرده است. و لعله لذا لم يذكره من القدما جماعت. شايد به همين دليل است كه در نصوص هم نيست خيلى از نصوص در خيلى از فتاوى نيست. شايد به همين دليل جماعتى از قدما هم ذكر حلق نكردند. كه از صدوق و العمانى و الاسكافى و الشيخ فى المبسوط و الخلاف و ابن زهره ولكن الاول اشحر. اول كدام است ذكر جز هم بكند بل لم ينقل الخلاف فيه كثير، يعنى بسيارى آمدند جز را گفتند اصلا اشاره به اختلاف هم نكردهاند. نتيجه تا به اينجا اصل مسئله آن دو تا را مسلم گرفتند جلد و اما مسئله حلق كه سومىاش باشد كثيرى قائل شدند ولى نه همه، عدهاى از عبارات سكوت دارد كما اينكه عدهاى از نصوص سكوت دارد، و مسئله حلقه رأس ذكر نشده است. اصل مسئله اتفاقى، اين راجع به حلق اختلافى شد اين يادتان باشد.
سؤال؟ رياض جلد 2، صفحه 467.
اين احاطهاى بر مجموعه اقوالىاش است. يعنى تقريبا پيدا كرديم درباره اين مسئله. راجع به تفسير بكر بعد نقل مىكنيم. و قال شيخ الطائفه، اين هم كلام مرحوم شيخ در خلاف است. قال شيخ الطائفه رحمة الله عليه فى الخلاف، عبارت اين است اذا زن البكر جلد مع و قرّب عاماً. رب و با غين تغريب مىشود، تبعيد مىشود. عاماً، كل واحد حد، اين هم براى خاطر ايشان كه مىگفتند چرا مىگوييد سه تا حد. كل واحد حد، هر كدام از اين دو تا يك حد است. اين مقابل ابو حنفيه است. ابو حنيفه مىگويد اولى حد است دومى تعزير است. كل واحد حد، ان كان ذكر اين در صورتى كه مذكر باشد. و ان كان انثى لم يكن عليها تغريب، زن زانيه را تبعدش نمىكنند. تغريبش نمىكنند. و بهى قال مالك، مالك هم با ما و فتواى ما هم صداست. توجه داشته باشيد شيخ طوسى همانطور كه قبلا هم در كلام رياض آمده بود، اشارهاى به مسئله جز نكرد. فقط آن دو حد را گفت. دنباله كلام شيخ طوسى و قال قوم هما سواء، بعضىها گفتند هر دو، زن و مرد مساوىاند. يعنى چه زن و مرد مساوىاند؟ يعنى هر دو تبعيد بشود ظاهرش اين است. نه هيچكدام تبعيد نشود. هر دو تبعيد بشود پس زن و مرد هر دو تبعيد مىشود. ذهب اليه اوضاعى، كه يكى از فقهاى عامه است، و الصورى و ابن ابى ليلا، و احمد و الشافعى، پس دو نفر از فقهاى اربعه قائل شدند كه زن و مرد هر دو تبعيد مىشوند. ولى مالك گفته بود فقط مرد تبعيد مىشود زن تبعيد نمىشود مثل ما، ابو حنيفه چه مىگويد نفر چهارم از فقهاى اربعه. و قال ابو حنيفه الحد هو الجلد، حد همان جلد است. تغريب چيه؟ مىگويد تغريب همان تعزير است. اگر خواست حاكم شرع تبعدش مىكنند نخواست نمىكند يكسال، شش ماه، و حتى دلش خواست به جاى تبعيد حبس مىكند. تعزير ديگر، تعزير دستش باز است. فرق حد و تعزير اين است كه در حد دست قاضى و حاكم شرع بسته است ولى در تعزير دستش باز است. و قال ابو حنيفه الحد هو الجلد و تغريب ليس لحد، و انما هو تعزير، تعزير الاجتهاد الامام، يعنى مؤكول الاجتهاد الامام. اينجا دقت كنيد يك نكتهاى است كه بعضى من ديدم از اين مقامات قضايى بالا رويش دنبال اين مىگشتند كه ببينند آيا مىتوانند جايى تبعيد تفصيل باشد به حبس، يا تبعيد حتما من بلد لا بلد. آخر بوده باشد. اينجا يك اشارهاى شده به اينكه حبس هم مىشود جانشين تبعيد باشد.
سؤال؟ حالا اجازه بدهيد مىرسيم.
و قال ابو حنيفه الحد هو الجلد و تغريب ليس لحد و انما هو تعزير الاجتهاد الامام و ليس بمقدر فامرء الحبس فعل، و امرء التغريب الى بلد آخر فعل حبس خواست مىكند. تبعيد به بلدى ديگر. من غير تقدرين، يك سال و شش ماه هم ندارد. سواء كان ذكر أو انثى، دختر و پسر هم فرق نمىكند. حالا من يك جمع بندى روى اقوال بكنم چهره اقوال به دست آمد. خلاف مسئله 3 است از مسائل كتاب حدود. ببينيد از نظر شيعه اصل جمع بين الحدين مسلم است در مذكر هم است در مؤنث نيست . راجع به جلد اختلافى است و اين از نظر ما، حالا بكر چه معنى دارد آن بعد. و اما از نظر فقهاى عامه نه اينها حداقل سه قول در ميانشان است. قول كسانى كه همچون ما مىگويند. و قول دوم هم قول كسانى است كه هيچ فرقى بين مذكر و مؤنث نگذاشتند. قول سوم هم قول كسانى است كه مثل ابو حنيفه هستند مىگويند مذكر و مونث يكسان هستند اما يكى از آن حد است يكى تعزير است. در اولى دست حاكم بسته، در دومى دست حاكم باز است. كمش خواست بكند، زيادش بكند اصلا انجام نده، حبس كند تبعيد كند آزاد. پس بين اينها يك اختلاف بين و آشكارى است.
سؤال؟ مقدر شرعى دارد يعنى دستش بسته است. خود شما داريد مىگوييد مقدر، همين معنى دست بسته است. يعنى خيال مىكنيد يعنى دستش را به زنجير بستهاند. يعنى صد تا را نود و نه تا نمىتواند بكند. اين دست بسته اما در تعزير مىتواند از نود و نه تا يك تازيانه، دستش باز است. اين مراد از دست باز يعنى آزاد بودن در انتخاب عدد، اما در حد انتخاب عدد دست حاكم نيست خداوند گفته مائة، مائة را نمىشود، نود و نه تا كرد. نود و نه تا و نصفى هم نمىشود بايد صد تا كامل باشد.
برويم سراغ آن خلاف سومى كه در مسئله است راجع به اينكه بكر يعنى چه آيا هر كسى كه زن ندارد بكر است. قابل ثيب يا بكر به معنى عقد بسته داشته باشد. بگوييم يك اصطلاح خاصى در اينجا، جاهاى ديگر بكر معنىاش اين نيست. بكر مقابل ثيب است ثيبات و ابكارا مقابل هماند. ولى اينجا بالخصوص مىگوييم بكر مصطلح است در كسى كه ازدواج كرده و عقد بسته دارد، عروسى نكرده است. در اينجا باز قولان بين الاصحاب بين اصحاب دو قول است. قول اول آن است كه بكر هو الذى ليس بمحصن، محصن نيست، مطلقات است. خواه عقد بسته داشته باشد خواه نداشته باشد. در خلاف مبسوط، سرائر، تكرار مىكنم در كتاف خلاف كه الان اشاره كرديم. مبسوط، سرائر و همچنين ظاهر عمانى، اسكافى، حلبى، اكثر المتاخرين، بل الدوى عليه الشهره، بل الاجماع، كه بكر به معنى مقابل ثيب است. اين يك قول اما قول دوم هو الذى عقد دوام و لم يدخل بها، عقد هم عقد دوام باشد نه عقد منقطع، سابقا داشتيم عقد منقطع به درد نمىخورد براى محصن و بساط و اينها بودن. اينجا هم به درد نمىخورد عقد دائم باشد و لم يدخل بها. اين هم حكايت كردند عن النهاية و الجامع، جامع ابن سعيد و الغنيه، و المغنع و المغنعه، مغنع صدوق، مغنعه مفيد. و الغنع و المغنعه و المراسم و الوصيه. بسيارى از قداما ببينيد اين قيد را لازم دانستند. بل عن التحرير الشهره عليه، تحرير هم گفته مشهور است آن ور گفته بودند مشهور است اين ور هم گفتند مشهور است. علامه هم در مختلف همين را انتخاب كرده، فخر المحققين هم در ايضاح همين را انتخاب كرده است. اخطاره علامه فى مختلف و بلده فى ايضاح. اين مجموعه اختلافاتى كه در اين مسئله است. حالا به روشنى مىتوانيم بفهميم چهره مسئله از نظر فقها چيست؟ اقوال مسئله چطورى است. برويم وارد ادله شويم، ببينيم ادله كدام سمت است. عمده دليلى كه در اينجا داريم دو روايت است همان دو روايتى هم كه صاحب رياض به آن اشاره كرد روايتان. روايتى است از حنان ابن سدير، و روايتى هم هست از على ابن جعفر، صاحب جواهر هر دو را مىگويد خبر حنان، خبر على ابن جعفر در حالى كه ظاهرا سلسله سند خوب است و لذا ديدم بعضىها صحيح مىگويند. صحيحة حنان و صحيحة على ابن جعفر، رجال سند به نظر خوب مىرسند، حنان مشترك است ولى حنان در اينجا حنان ابن سدير است با قرائنى كه هست. مرد ثقهاى است.
سؤال؟ واقفى باشد هم مانع از قبول روايت نمىشود. يك وسائل به من لطف كنيد. اينها هر دو در باب 7، است.
سؤال؟ نه وسيله مال ابن حمزء است از قدماست.
باب 7 را دقت كنيد من مىخوانم حديث 7، و حديث 8، اين باب 7. حديث 7 كه حديث حنان است قبلش من بخوانم. محمد ابن على ابن محبوب ثقه از احمد، احتمالا احمد ابن محمد ابن يحيى است. ثقه است. على ابن حكم توثيق شده است، حنان ابن سدير توثيق شده است. قال سأل رجل ابا عبدالله عليه السلام و انا اسمع، من نشسته بودم و گوش مىدادم ديدم كسى از امام صادق عليه السلام اين مسئله را سؤال كرد. عن البكر يفجر و قد تزوج سفجر، بكر فجور را بجا مىآورد تزويج هم كرده فجور را بجا مىآورد. ففجر قبل عن يدخل باهله، قبل از آن كه عروسى كند. فقال يضرت مائة، و يجز شعره و ينفى من المصر، هر سه جمع است. يضرب مائة، و يجز شعره و ينفى من المصر، حول اين سه برنامه همان سه برنامه معروف يك برنامه چهارمى هم ذيلش است. كه فتوى به آن نمىدهد، ظاهراً. و يفرق بينه و بين اهل، يعنى چه يفرق بينه و بين اهل؟ يعنى طلاقش مىدهند. يعنى طلاق داده مىشود. واجب است از اين زن جدا بشود. حرام بماند. نه به اجبار جدايش مىكنند. كان زن به اجبار طلاق مىگيرد از يك همچين شوهرى.
سؤال؟ يفرق نه، اين احتمال به اينكه يفرق بينه و بين اهله يعنى در تبعيدگاه نمىگذارند زنش را همراهش ببرد. تبعيدگاه تك و تنها بايد باشد آنجا. اين احتمال بعيد است علتش را هم من ذكر مىكنم يك روايت سومى داريم در اينجا كه آن تفسير مىكند كه اين يفرق، آنجا يفرق مهر هم بايد بدهد. يفرق مهر هم بايد بدهد كه از يفرق مهر هم بايد بدهد معلوم مىشود طلاق است. اين را من به قرينه روايت ثالثى است كه تفسيرش خواهم كرد. خوب حالا اين چهارمى مشكلى را در حديث ايجاد مىكند آيا حملش بر استحباب كنيم. چه كار كنيم، عمل به آن نشده چه بايد كرد اين خودش مسئله دارد. حالا يك سؤال ديگر من از شما مىكنم در فهم معنى اين حديث خيلى مهم است و آن اين است اين شرط كه عقد بسته باشد در كلام امام بود يا در كلام راوى بود. امام اين قيد را ذكر كرد يا راوى آمد اين قيد را ذكر كرد. رواى ذكر كرد. اگر امام اين قيد را ذكر كرده بود مفهوم داشت اما اگر رواى محل ابتلايش يك همچين آدمى بوده مثل اينكه يك كسى آمد سؤال كرد هل فى الغنم صاعمة الزكاة، قال فى الغنم صاعمة الزكاة. مىگويند اينجا مفهوم ندارد. چون قيد را راوى گفته است و محل ابتلاءاش را جواب داده است. و اى بسا، اين اى بسا را هم دقت كنيد. اى بسا راوى خيال مىكرد اين محصن است، عقد بسته داشته است نكند مرد زندار است. نكند داخل در مقدار محصن است. امام فرمود نه محصن نيست. بنابراين ما مىتوانيم از اين حديث مفهوم بفهميم كه اگر عقد بسته نداشته باشد اين احكام جارى نيست. نه چون در كلام رواى قيد است. هميشه توجه داشته باشيد قيودى مفهوم پيدا مىكند كه در كلام امام بوده باشد اگر در كلام سائل باشد، اى بسا آن قيد محل ابتلاءاش بوده و غير از آن محل ابتلاء نبوده است. همان را سؤال كرده است همان را هم به او جواب دادند چه مفهومى شما مىتوانيد از اين حديث بگيريد اين نظر مباركتان باشد تا برسيم به روايت دوم و سوم.
سؤال؟ حالا آن ذيلش باشد تا ببينيم چه مىشود. ذيل چهارمى باشد تا ببينيم چه مىشود.
و اما روايت على ابن جعفر.
سؤال؟ چه، حالا من آن عبارت را باز مىبينم بعد جواب عرض مىكنم.
و اما حديث 8، اين باب اجازه بدهيد ما هنوز قضاوت نهايى درباره اين احاديث نكرديم. داريم يواش يواش جلو مىرويم مسئله مسئله شلوغى است بايد با احتياط مداركش را بررسى كرد، ببينيم چه مىشود. تحرير هم كه ديديد يك خورده با ترديد جواب مىفرمايند. الاقرب مىگويند، الاقوا مىگويند. و اما روايتمان على ابن جعفر عن اخيه موسى ابن جعفر عليه السلام كه روايت 8 اين باب است. 8 باب 7 است. قال امرءة تزوج امرءة و لم يدخل بها، باز اين قيد در كلام چه كسى است. كلام راوى است. سألت عن رجل تزوج امرءة و لم يدخل بها فزنا زنا رجل ما عليه. قال يجلد الحد. حد مىزند. و يحلق الرأس اين هم شاهد، كه يحلق تفسير يجز است. يجز بعضىها خيال كردند كه موهايش را مىگيرند دانه دانه مىكنند نه يحلق دارد و يفرق اصلا چيزى بوده در سابق هم معلوم مىشود بوده است حتى قبل از اسلام هم بوده است كه يكى از كارهايى كه بر سر زندانىها مىآوردند. سرشان را مىتراشيدند شايد هم يك وسيله حفاظتى بوده است. چرا؟ چون زندانىها فرار كه مىكردند در جمعيت پيدا بودند. اين كله تراشيدهها معلوم مىشود زندانى هستند و يكى از دلائلى هم كه سابقا اصرار داشتند سرشان را بتراشند براى اينكه اگر سربازى فرار مىكرد يا با لباس مبدل وسط جمعيت مىآمد كاملا نمايان بود. بله شايد هم يك جنبه حافظتى داشته. على كل حال احتمالا قبل از اسلام هم بوده است. بله سألت عن رجل تزوج امرءة و لم يدخل بها فزنا ما عليه قال يجلد الحد و يحلق الراس و باز هم دارد و يفرق بينه و بين اهل و ينفى سنة، هر چهار تا هست. حالا اجازه بدهيد. بعد در ذيل اين روايت در همين وسائل، دقت كنيد عن سكويى يك روايت ديگر از سكويى است كه راوى غير از راوى است بايد شماره ما را بگذارد به صاحب وسائل شماره برايش نمىگذارد. حالا صاحب وسائل هم اين نمرهها را شايد نگذاشته است. آقايان گذاشتند نمره گذارى بعضى جاهايش بد است اين يك روايت مستقل است ما نبايد گول اين بخوريم كه ذيل آن است. عن السكويى عن ابى عبدالله، رواى على ابن جعفر نيست. آن على ابن جعفر از موسى ابن جعفر بود. از سكويى از ابى عبدالله است هيچ ربطى به آن ندارد. نه امام آن امام است نه راوى آن راوى، ولى هيچ شماره گذارى در وسائل نشده ولى اين را همين يواشكى ذيل همان روايت فبلى ذكرش كردند. ولى ما بايد دقت كنيم. عن السكويى عن جعفر عن ابيه عن آباء. سكويى چون سنى است و معروف به سنى است مىگويند سنى است يا تقييم كرده است. معمولا عن جعفر عن آباء، ائمه را بما انهم ائمه قبول ندارند. بما انهم روايان عن رسول الله، يا عن على عليه السلام كه از صحابه است چون اينها قول صحابه را قبول دارند بعد از صحابه را ديگر قبول ندارند. فى المرء اذا زنت قبل يدخل بها، اين مال زن است. فى المرء اذا زنت قبل يدخل بها قال يفرق بين هما و لا صداقلها، جدايشان مىكنند. صداق ندارد چرا لان الحدث كان من قبلها. يعنى اين حادثه، اين برنامه اين كار از ناحيه او بوده است. من اين را شاهد گرفتم براى اينكه يفرقهايى كه گفته مىشود اشاره به طلاق است منتهى اينجا از ناحيه زن است زن باعث اين طلاق شده است مهريه ندارد اما آنجا مهريه دارد. فتلخص تا اينجا من يك خلاصه كنم دنباله احاديث مىماند. باز هم احاديث مىماند مهم آن دو حديث بود. و تلخص مما ذكرنا اين كه اين دو حديث هر سه مطلب را دارد اين يك مطلب چهارم هم دارد كه آقايان روى آن فتوى نمىدهند. ايشان سؤال كردند كه اين روايتن پس چرا صاحب رياض فرمود خلو الروايتين، عبارت خلو الروايتين نبود. عبارت عكس اين بود من اين عبارت يادم آمد بخوانم عبارت را تمام كنيم اين بحث را، عبارت صاحب رياض اين بود. و ليس فيهما ككثير من النصوص ذكر الجز كما هنا و الشرايع، شرايع هم ذكر جز دارد حالا اين عبارت را طبيق مىكنم. چطور بايد متن مختصر النافع را ببينيم تا عبارت روشن شود.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...