• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنت الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.
    بعضى از سؤال‏ها كردند من بايد با دقت مطالعه كنم و فردا ان شاء الله جواب عرض كنم. موضوع بحث ما در حد رجم بود. از الثانى من اقسام الحد الرجم فقط عبارت تحرير الوسيله را دوباره مى‏خوانم الثانى الرجم فقط فيجب على المحصن اذا زنا ببالغة عاقله و على المحصنه اذا زنت ببالغ عاقل أن كانا شابين، اذا كانا، أن كانا شابين و فى قول معروف يجمع فى الشاب و الشابه بين الجلد و الرجم و الاقرب الرجم فقط. در اينجا باز مسئله ما يك اصلى دارد و يك سلسله فروعى دارد. اصل مسئله اين است كه حد رجم فى الجمله ثابت است. در كجا در زناى محصن و محصنه اما شرايط و خصوصياتش چيست اين مطلبى است كه بايد در جزئيات بحث كنيم. بنابراين اولا بحث كنيم كه حد رجم براى محصن و محصنه است بعد دانه دانه شرايطش را بيان مى‏كنيم. آيا شاب و شابه بودن شرطش است، آيا بالغه بودن طرف مقابل شرط است، آيا عاقله بودن شرط است. اين‏ها جزئيات است. فعلا ما اصل مسئله را فى الجمله داريم بحث مى‏كنيم. همانطورى كه روز چهار شنبه هم عرض كردم اصل مسئله حد رجم براى زناى محصن و محصنه مسلم است بين علماى اسلام مسلم است. عبارت شيخ را در خلاف مى‏خوانم دقت كنيد. ما اين عبارت را از كتاب خلاف كتاب الحدود، مسئله 1 اولين مسئله باب حدود است. از اينجا نقل مى‏كنم، كلام شيخ اين است كه يجب على الثيّب الرجم، واجب است بر ثيّب، مراد ثيّب در اينجا همان محصن است. الرجم ثيّب با س سه نقطه مقابل بكر است و بهى قال جميع الفقها همه گفتند و حكيه عن الخوارج انهم قالوا لا رجم فى شرعنا، البته خوارج جزء فقها نيستند ولذا ايشان هم گفت قال جميع الفقها و اين‏ها را افرادى خارج از فقها ذكر كرد، اين‏ها منكر شدند چرا لانهم ليس فى ظاهر القرآن و لا فى السنة متواتره، اين دليل خوارج است نه در ظاهر قرآن نه در سنت متواتره چيزى درباره رجم نيست و چون نيست و چون نيست بنا على ذلك منكرش شدند. خوارج يك آدمهايى هستند كه واقعا وقتى انسان تاريخشان را مطالعه مى‏كنند افراد بى‏مغزى بودند. افراد و بى مغز و نادان هم گاهى اين ور قضيه مى‏افتند گاهى آن ور، و خوارج افكار ضد و نقيضى دارند از يك طرف معروف است اين‏ها معتقدند هر كسى گناه كبيره‏اى بكند كافر مى‏شود. گناه كبيره باعث كفر است خيلى شدت به خرج مى‏دهد، از اين طرف هم مى‏گويد نه رجم اصلا در شرع ما نيست و تنها چيزى كه هست همان جلد است. اينجا خيلى نرم و ملايم آنطرف خيلى خشن و خيلى سخت، به هر حال مرحوم شيخ در ادامه مى‏فرمايد دليلنا اجماع الفرقه، يك دليل را اجماع الفرقه مى‏گيرد. دليلنا اجماع الفرقه بعد با فاصله‏اى مى‏فرمايد و زنا ما اذ فرجنه رسول الله (ص)، ما اذ كه داستانش گذشت، احاديثش گذشت مرتكب اين عمل شده بود و پيامبر دستور رجمش را صادر كرد اين هم دليل دومى مى‏شود فعل رسول الله بهترين دليل مى‏شود كه در اينجا حد رجم هست.
    سؤال؟ بله، در اينجاها مى‏گويند فعل دلالت بر وجوب ندارد. در اينجاها فعل دلالت بر وجوب نمى‏كند. دليلش چيست. بله خونريزى مستحب كه ما نداريم خون ريزى اگر باشد واجب مى‏شود يعنى مى‏شود بگوييم مستحب بوده است و احتمال مى‏دهيم عمل به استحباب كرده يا عمل به يك شى‏ء مجاز كرده است. هر چه هست قضيه بالاخره ما داريم فى الجمله ثابت مى‏كنيم. ما بيش از فى الجمله نمى‏خواهيم، نمى‏خواهيم به اطلاق تمسك كنيم. ما مى‏گوييم در مقابل خوارج فى الجمله هست. بله. و رجم عامريه، زن ديگرى هم بوده از طايفه بنى عامر دستور رجم او را هم صادر كرد اين دو مورد، و عليه الاجماع و الصحابه، اجماع صاحبه هم بر همين مسئله رجم است باز با يك فاصله مى‏فرمايد و روى أن عمر انه قال لولا انى اخشا عن يقال زاد عمر فى القرآن لكتبت آية رجم فى حاشية المسحب، من مى‏ترسم‏
    بگويند به اين كه عمر چيزى در قرآن اضافه كرد. اگر اين ترس نبود آيه رجم را مى‏نوشتم كه عرض كردم اين دلالت مى‏كند نخستين كسى كه از اولين اشخاصى كه قائل به تحريف قرآن بودند كه نقص من القرآن شى‏ء، خليفه دوم بوده است. آيه رجم چيست؟ دنباله كلام است الشيخ و الشيخه اذا زنيا فرجموا هما البطّ نكاد من الله، كه همان طرز جمله هم پيداست كه هيچ شباهتى به آيات قران ندارد. نتيجه‏گيرى آخرى اين است كلام شيخ فقط سبت ذلك بسنت و اجماع الصحابه، پس ثابت شد كه اين مطلب در مقابل خوارج به سنت و اجماع صحابه، بسيار خوب. حالا از كلام شيخ طوسى اين چند نكته را به خوبى مى‏شود استفاده كرد. اول اين است كه همه فقها متحدند در مسئله رجم محصن و محصنه. دوم اينكه در زمان پيغمبر اكرم مكرر اين مسئله واقع شده است و سوم هم اين كه عمر معتقد بوده به اينكه آيه‏اى هم در قرآن در اين باره هست. ولى خوارج اعتنا به هيچ كدام نكردند و منكر شدند. اين از نظر اقوال مسئله واضح است ديگر ما بعد از كلام شيخ طوسى نياز نمى‏بينيم اقوال ديگرى در اينجا نقل كنيم. مسلم است.
    سؤال؟ منشاء چيست. منشاء چه باد كلمى از پيغمبر (ص) ممكن است بوده منتهى او تصور كرده آيه است. در حالى كه آيه نبوده روايت بوده است.
    سؤال؟ بله آن‏ها نقل مى‏كنند، عامه نقل مى‏كنند آيه معروف در كلام آن‏ها مرحوم آقاى خوئى در همين البيان در...القرآن ظاهرا در آنجا نقل كردند. خيلى‏ها نقل كردند.
    سؤال؟ حالا اجازه بدهيد بيش از اين وارد اين آيه نشويم. و اما، يك خورده حوصله كنيد. يك خورده حوصله كنيد تا من بحث را برسانم من اين‏ها را مى‏گويم ديگر، عجله كرديد.
    و اما درباره مسئله رجم در منابع حديث ما آيات و روايات زيادى هست. خيلى روايات داريم و اين روايات در باب 1 از ابواب حد زنا جمع است. باب 1، از ابواب حد زنا كتاب وسائل 19 حديث دارد. يك حديثش دلالت ندارد و نمى‏دانيم اين يك حديث را چرا ايشان آورده. راجع به مسئله زناى محصنه نيست ولى 18 تا از اين 19 حديث دلالت دارد كه من نمى‏خوانم ديگر، چون مسئله مسلم است و رواياتش مطالعه مى‏كنيد فقط به بعضى از آنها اشاره مى‏كنم. بنابراين از اين 19 رواياتى كه در باب 1، از ابواب حد زنا است 18 تا روايتش دلالت دارد بر مسئله حد رجم براى زناى محصن و محصنه فقط آنى كه دلالت ندارد آن روايت 19 است كه سيد مرتضى رضوان الله تعالى عليه فى رسالة المحكم و المتشابه نقل كرده است. آن اثرى در حكم رجم ندارد. فقط يك دانه حديث در اين‏ها هست كه آن يك حديث، حديث 18 است. يك وسائل به من لطف كنيد، حديث 18 اين باب كه ايشان هم الان اشاره كردند عرض كردم مى‏آيد. وسائل نيست. بله، حديث اين است كه شبيه همان آيه خليفه دوم است، بله، آيه غير شريفه محمد ابن على ابن حسين حديث 18 باب 1، به اسناد...عن سليمان ابن خالد قال قلت لابى عبدالله عليه السلام فى القرآن رجم، در قرآن يك رجم است اين مقابل همان وسوسه‏هاى خوارج بوده قال نعم قلت كيف، قال الشيخ و الشيخه، فرجموا هما البته فانهما قضيه الشهوه، فانهما قضيه الشهوه هم شايد اشاره به اين است كه اينها دوره شهواتشان گذشته و ديگر حالا انحرافى اين چنين دامنشان را گرفته نها فرجموا هما است. حالا اين روايت.
    سؤال؟ بله، اين روايت اين هم است. همين مضمون است. پيداست محمود و التقيه است و نمى‏شود قبولش كرد به خاطر عدله زيادى كه ما در عدم تحريف قرآن داريم. ان القرآن هو ما بين دفتين، لم...لم يزد عليه شى‏ء، به مقتضاى آن عدله آن وقت لحن هم پيداست لحن آيه نيست و آن حديث معروفى هم كه از عمر نقل شده پيداست كه بر محمول بر تقيه است، و تازه اين از بحث ما خارج است. ما بخش محصن را داريم، محصن و محصنه را داريم بحث مى‏كنيم اين روايت ممكن است بگويد شيخ و شيخه ولو محصن و محصنه نباشند اين‏ها حد رجم دارند.
    سؤال؟ بله، ما عكس را قبول نداريم. مى‏گوييم اصلش درست نيست.
    سؤال؟ چى تقيه، نه روايت امام صادق عليه السلام تقيه كرده است از مخالفين گفته است اين روايت در كتاب الله بوده است يك آيه بوده در كتاب الله.
    سؤال؟ چرا نداريم تقيه، تقيه بالاتر از بقيه تقيه‏ها نيست. در يك محيطى بوده است كه در آن محيط افراد متعصب معتقد به صدور چنين روايتى از عمر بودند، آيه‏اى روايتى به عنوان آيه، از عمر بوده‏اند و از امام صادق سؤال كردند و امام هم اگر بفرمايد نه آيه‏اى در قرآن نداريم معنى‏اش مقابله كردن صريح است با گفته خليفه دوم، شرايطى بوده جايى بوده كه اين مقابله صريح را امام صلاح نمى‏دانسته است و لذا نگفته است.
    سؤال؟ بله، گفت اين مال قرآن است گفت من مى‏ترسم وصله به من بچسبانند و الا اين جزء قرآن است. اگر از وصله نمى‏ترسيدم كه جزء قرآن مى‏نوشتم اين را چه تعجبى دارد كه شما تعجب مى‏كنيد كه امام صادق عليه السلام در يك جايى بوده است و افراد طرفدار خليفه دوم متعصب در آنجا بوده‏اند و سخنى درباره قرآن بوده است و از امام صادق سؤال كردند آيا چنين چيزى بوده است. امام مى‏فرمايد بوده است، تقية.
    سؤال؟ امام قرآن را حفظ كرده در يكجا يك جمله‏اى بگويد مانع كار امام نيست امام در طول عمرش آنقدر مطالب گفته براى حفظ قرآن كه اين يك جمله از بين نمى‏برد آثار آن را، حالا اين بحث تحريف را نرويد. بحث در اين است كه روايات باب ما رواياتى است متعدد و دال بر مقصد و از اين نظر ما مشكلى نداريم. ديگر من روايات را نمى‏خوانم چون در لابلاى بحث‏هاى بعد هم اين روايات مى‏آيد.
    سؤال؟ رجم مهم‏تر است يا هفده ركعت نماز شبانه روز، هفده ركعت، كجاى قرآن هفده ركعت داريم.
    سؤال؟ اين هم اصل حد زانى و زانيه است. اگر شما به اصلش قناعت كنيد و جزئياتش را نخواهيد اصل حد است اما اگر جزئيات مى‏خواهيد. يك مسائل مهمى است كه مادر قرآن نداريم. اصلا نماز پنج گانه هم در قرآن به روشنى نيست از آياتى خوب ما در آورديم و آقايان از تفاسير در آورده‏اند. ولى خيلى روشن نيست نمازهاى پنج گانه در قرآن، يك همچين مسائلى مورد ابتلايى در قرآن نيست ركعات نماز نيست. معذالك شما مى‏گوييد چرا يك همچين مسئله مهمى در قرآن نيست. حالا ان شاء الله وقتى آياتش را آوريد مى‏دانيد كه دلالت آنها خيلى روشن نيست. نمازهاى پنج گانه هست، هفده ركعت هم هست، هفده ركعت هم هست. چرا معطل مى‏كنيد خودتان را، بگذرم. بسيار خوب حالا ان شاء الله نلتمس جواب آخر.
    و اما برويم سراغ جزئيات مسئله فراموش نكنيم قرآن مجيد قانون اساسى اسلام است. در قانون اساسى تمام قوانين مدنى و جزايى نوشته نمى‏شود. قرآن قانون اساسى است، گاهى يك اشاراتى به..
    سؤال؟ بله، غير از تقيه نه، هيچ راه ديگرى غير از تقيه، نداريم. تكذيب كنيد بگوييد مجعول روايت. بله سندش را انكار كنيد بگوييد مجعول، و الا اگر جعل درباره‏اش نباشد حتما تقيه است.
    پس در اصل اين بحث معطل بيش از نشويم بگذريم لا كلام فى ثبوت رجم فى الجمله فى المحصن و المحصنه، و اما برويم سراغ فرع دومى كه در اينجا داريم و آن اين است كه آيا بلوغ و عقل شرط است يا نه. عبارات تحرير الوسيله اين بود كه بلوغ و عقل شرط است اذا زنا ببالغة عاقله، نه بلوغ و عقل در زانيه آن كه بحثى نيست در مزنيه بها هم بلوغ و عقل شرط است، بنابراين اگر به صغيره باشد نه، به مجنونه باشد نه، اين حكم جارى نمى‏شود اين مسئله مهمى است كه ما يك پلى هم مى‏زنيم بين اين مسئله و مسئله سابق كه بعضى از آقايان گفتند. درباره زناى به عنف با صغيره الان در قوانين مدنى ترديد مى‏شود كه آيا حدش اعدام است و فلان و اينها و بيشتر سزاوار است در زناى به عنف صغيره بحث بشود. حالا ما اينجا را كه بحث كرديم پلى مى‏زنيم به آن مسئله در زناى به عنف هم يك مقدار بيشتر صحبت مى‏كنيم. به هر حال در زناى محصن و محصنه گفتند، نسبت به محصنش صحبت كنيم اگر طرف مقابل مزنيه بها بالغه عاقله نبوده باشد اين حكم جارى نمى‏شود. حالا اقوال در مسئله چيست بعد هم عدله، مسئله مهمى است. اما از نظر اقوال مرحوم محقق در شرايع لابد ملاحظه كرده‏ايد اعتبار مى‏كند هم بلوغ را هم عقل را، عبارت شرايع اين است و لو زنا البالغ المحصن بغير البالغه او بلمجنون فعليه الجلد، دون الرجم، با صراحت فتوى مى‏دهد محقق، اگر زنا كند محصن بغير بالغه يا بمجنونه فقط جلد است تازيانه‏اش مى‏زنند. رجم ندارد. مرحوم شهيد ثانى در مصالح بعد از آنى كه اين عبارت محقق را ذكر مى‏كند مى‏فرمايد هذا مذهب الشيخ و جماعت من المتاخرين، ذيل همين كلام در مسالك، كشف الجسام هم يك حرفى دارد. مى‏فرمايد و ان زنا بصغيره او مجنون دو تا با هم ذكر مى‏شود دليلش مشترك است. و أن زنا بصغيرة او محنون جلد خاصه، كما فى نهاية و لجامع و الشرايع نهايه شيخ و جامع ابن سعيد و شرايع محقق، كما فى نهاية نهايه شيخ، و الجامع جامع ابن سعيد و الشرايع شرايع محقق، آن وقت بعد از اين مى‏فرمايد عدله‏اى ذكر مى‏كند سه تا دليل از آنها ذكر مى‏كند كه من عدله ثلاثه را بعدا مى‏گويم. سه دليل براى اين قول محقق و اين‏ها ذكر مى‏كند بعد ايشان مى‏گويد و فى الكل نظر، در عدله ثلاثه اشكال است يعنى خود كاشف الجسام در اين مسئله متذلذل بوده است. كشف الجسام جلد 2، صفحه 398، صاحب جواهر هم ان شاء الله الرحمن ديده‏ايد اينجا و بعد از آن كه وارد اين مسئله مى‏شود و عدله موافقين را ذكر مى‏كند. همه را اشكال مى‏كند و همه را بى‏اعتبار مى‏داند. مى‏گويد ما دليلى بر اين استثناء نداريم، دليلى بر شرطيت بلوغ و عقل و مزنيه بها نداريم. جواهر جلد 41، صفحه 321، بعد از آن كه آن دو سه دليل را كه بعدا اشاره مى‏كنيم ذكر مى‏كند خود صاحب جواهر هم نسبت به اين مسئله بى‏اعتناست و اين اشطراط را نمى‏پذيرد. اقوال را داريم ذكر مى‏كنيم. حالا معلوم شد كه اين مسئله مسلم نيست اين شرط، اين شرط را چند نفرى گفتند. اشطراط به بلوغ و عقل را در مزنيه بها شيخ در بعضى از كتبش گفته است ابن سعيد گفته جمعى از متاخرين گفته‏اند، مسئله حتى مشهور هم نيست، تا چه رسد به اين كه اجماعى باشد مخالفينى هم دارد. عبارت كشف الجسام را ديديد كه مى‏گويد فى الكل نظر، صاحب جواهر هم كه مخالفت كرده. مبانى تكميلة منهاج مرحوم آيت الله خوئى هم در مسئله اشكال مى‏كند خيلى‏ها اشكال كردند. بنابراين مسئله از نظر اقوال مختلف فيها است. نه اين طرفش نه آن طرفش مسلم نيست بحسب الاقوال، سرنوشت را در روايات عدله بايد روشن كنيم و اما دليل قائلين به اين مسئله چيست. آنهايى كه قائلند به اين كه بايد بلوغ و عقل را شرط بدانيم دليلشان چيست؟ چندين دليل آوردند، سه دليل را خيلى‏ها آورند. ولى ديدم در كتاب درّ المنزود به نُه دليل ايشان عدله را بالا بردند حدود نه دليل براى مسئله ذكر كردند كه بسيارى از آن استهسانات است. ما قبل از آن كه وارد عدله اشطراط بشويم برويم سراغ روايات مطلقه، ببينيم واقعا روايات مطلقه‏اى در مسئله داريم كه فرقى بين اين مجنون و غير مجنون بالغه و غير بالغه نكند اول پاى اطلاقات را محكم كنيم بعد برويم سراغ مقيد، الدليل على التقيد موجود املاء، راه صاف مسئله اول محكم كردن پاى اطلاق در مسئله است. ما وقتى مراجعه مى‏كنيم مى‏بينيم روايات خوبى داريم در مسئله، كه اين‏ها مطلق است. كاملا اطلاقش قابل پذيرش است. من از روايات حديث 3 و 1 را مى‏خوانم. 1 اين باب و 3 اين باب منحصر به اين‏ها نيست. اين حديث اطلاقش كجا عيب دارد عن ابى بصير عن ابى عبدالله عليه السلام باب 1، حديث 1، صدر حديث را نمى‏خوانم ذيل حديث، فاذا زنا الرجل محصن رجم و لم يجلد، رجمش مى‏كند اين كجا اطلاقش كمبود دارد. آيا زنا صدق نمى‏كند به غير بالغه، آيا اجازه، آيا زنا صدق نمى‏كند با مجنونه، حتى امرء ندارد كه بامرءة بگوييد منصرف است دارد اذا زنا الرجل محصن رجم و لم يجلد، روايت 3 هم دقت كنيد. روايت 3 هم روايت سماعه است عن ابى عبدالله عليه السلام، ذيلش را مى‏خوانم فاما المحصن و المحصنه فاليهما الرجم، قبلا دارد اذا زنيا، اذا زنيا دارد. فاما المحصن و المحصنه فاليهما الرجم، زنيا صدق نمى‏كند، تنها چيزى كه در مقابل اين اطلاق داريم و آن از مسائل عجيب است به عقيده من بيانى است در درّ المنزود فرمودند و آن اين است كه اين منصرف است از زناى به مجنونه و صغيره، چرا؟ چون فرد غالب اين نيست، فرد غالب عبارت است از زناى به كبيره، و اين هم حمل بر غالبش مى‏كنيم و چون حمل بر غالب مى‏كنيم بنابراين صغيره را شامل نمى‏شود. عرض بنده اين است كه احتمال انصراف در اينجا خيلى بعيد.
    سؤال؟ من اول پاى مسئله را محكم كنم ببينيد مسير مسئله را آن رقم وارد شدند درست نيست. مسير مسئله اين است اول ما ببينيم اطلاقاتى داريم تا بگوييم آن عدله بر تقيد ديگر آن عدله تقيد سه دليل، سه دليل نه، نُه دليل ذكر كردند، از سه تا به نه تا ترقى كرده‏اند ما اين‏ها را بحث مى‏كنيم. منتهى ما پايه اصلى مسئله را بگذاريم.
    سؤال؟ همان است مى‏خواهم همان آن‏ها را الان بخوانم برايتان، همان 18 حديث ببينيم اطلاق دارد يا ندارد. ما مى‏خواهيم پايه اصلى مطلقات را ببينيم بعد دليل بر تقيد ببينيم. مسير مسئله را بايد يك مسير صحيح انتخاب كرد. ما از اول برويم به سراغ اين كه عدله‏اى داريم بر تقيد يانه، اول دليلى بر اطلاق داريم. اگر دليلى بر اطلاق داشتيم مى‏رويم دنبال مقيد اگر نداشتيم اصلا دليل بر تقيد ما نمى‏خواهيم. وقتى اطلاق نباشد چه نيازى به دليل بر تقيد، بنابراين ما اول مى‏خواهيم پايه را محكم كنيم ما مى‏گوييم روايت ما مطلق است. زنيا دارد امرء هم در آن نيست فقط چيزى كه گفتم انصراف فرد غالب است و فرد غالب هم اين است كه كبيره عالقه بوده باشد. بالغه عاقله باشد. عرض ما اين است اين ادعاى انصراف عجيب است با اينكه ما زياد ديده‏ايم، شنيده‏ايم در جرائد خوانده‏ايم مواردى كه تجاوز به صغيره شده است. فرد نادر نيست، كجايش نادر است در همين عصر و زمان ما كراراً اين مسائل بوده، بچه‏هايى را چه پسر، چه دختر، حالا دختر هم بوده پسر هم بوده، پسرش فعلا مورد بحث ما نيست. دختر مورد بحث ماست. دخترهاى نابالغى را دزديدن بردند تجاوز به عنف كردند و رها كردند آمدند، كشتند اين يك فرد نادرى نيست. كما اينكه پرونده‏هايش در دادگاه‏ها هست اين قبيل چيزها، چه فرد نادرى است. آيا واقعا به قدرى نادر است كه اين اطلاقات منصرف است.
    سؤال؟ نسبت كافى نيست. البته علماء نسبت به غير علماء كم‏اند اين سبب نمى‏شود كه وقتى گفتند اكرم المومن مى‏گويند علما در اقليتند و بنابراين اكرم المومن علما را شامل نمى‏شود. نسبت معيار نيست. معيار اين است به قدرى كم و نادر باشد كه ذهن انسان سراغ اين نرود بدون شك ذهن انسان به سراغ تجاوز بر كبيره و صغيره هر دو مى‏رود چنان نيست كه اين نباشد. حالا اجازه بدهيد ببينيم كه به كجا مى‏رسيم و از اين عجيب‏تر اين است كه در ذيل در درّ المنزود يك فتوايى مى‏دهند كه هيچ كس نگفته و آن اين است كه عدله حد رجم هم منصرف است. نه رجمش مى‏كنند اين را نه جلدش، عدله جلد هم منصرف است نه جلد نه رجم؛ بنابراين كسى كه زنا بكند العياذ بالله با صغيره يا مجنونه لا يرجم و لا يجلد و لو كان محصن. چاره‏اى هم نديدند از اين حرف چرا به علت اينكه اگر انصراف را در رجم ادعا كنيد در جلد هم انصراف را بايد انصراف كنيد چه فرقى مى‏كند. فرد نادر اگر فرد نادر اطلاقات رجم منصرف است اطلاقات جلد هم بگوييد منصرف است. بنابراين يك همچنين آدمى كه گفتگوى اعدامش است شما مى‏گوييد به او يك شلاق هم نزنيد. آزاد آزاد و اگر تعزيرى بكنند.
    سؤال؟ چه فرق مى‏كند. اگر توجه نكرديد اگر زناى با صغيره كم است هم محصنه‏اش كم است هم غير محصنه‏اش كم است. چه فرق مى‏كند محصن و محصنه.
    سؤال؟ فرق نمى‏كند چه تفاوتى مى‏كند. فرق نمى‏كند چه تفاوتى مى‏كند. حالا اجازه بدهيد من عبارت ايشان را بخوانيم.
    سؤال؟ بگذاريد براى بنده هنوز مسئله تمام نشده است.
    سؤال؟ فرد غالب يك جا باعث انصراف است و آن اين است كه ندرت در حدى بوده باشد كه ذهن به سراغ آن نرود نه هر ندرتى، ندرت شديد بايد بوده باشد وقتى مى‏گويند انسان، انسان مثلا دو سرى ممكن است در دنيا پيدا شود ولى ذهن نمى‏گويد انسانى كه دارى دو سر باشد يا داراى چهار دست باشد. اين‏ها فرد نادر نيست، مثل اين‏ها هست. فرد نادر زناى با صغيره فرد نادرى نيست كه ذهن به سوى آن نرود. اجازه مى‏دهيد من صحبت كنم آن را هم يكبار گفتيد من هم شنيدم. تكرار نكنيد. يكبار گفتيد من قبلا هم كه گفتيد فهميدم آن كلمه... كه گفتيد فهميدم چه مى‏خواهيد بگوييد. اجازه بفرماييد من بحث را به يك جايى برسانم.
    ايشان عبارتشان اين است مى‏گويند به انصراف الايه و الروايات، آيه كدام آيه است. آيه فجلدوا است. بنابراين آيه فجلدوا را هم ايشان منصرف مى‏دانند، انصراف فى الايه و الروايات هم جلد منصرف مى‏دهند آن وقت اين يك قول ثالثى در مسئله مى‏شود كه هيچ كس غالبش نيست يعنى عده‏اى قائل شدند به اين كه جلد بايد بشود مثل محقق، عده‏اى هم قائل شدند كه رجم بايد بشود، ما بياييم قول ثالثى بگوييم لا جلد و لا رجم، نه جلدى در اينجا بوده باشد و نه رجمى در بوده باشد و اين خيلى چيزى است كه زير بارش رفتن كار مشكلى هست، به هر حال حالا كه اينجا پايه بحث روشن شد. ما اطلاقاتى داريم دقت بفرماييد كه مى‏گويد محصن و محصنه بايد رجم بشوند طرف مقابل چه چيز باشد نمى‏گويد بنابراين روايات ما مطلق است. حالا از اينجا برويم سراغ آن هشت دليل ديگر يك دليلش همين انصراف بود از نه تايى كه ايشان ذكر مى‏كند برويم سراغ هشت نكته ديگرى كه آن سه نكته‏اى كه خيلى‏ها گفتند و نكات ديگرى ببينيم دليلى بر تقيد در اين مسئله داريم يا دليل بر تقيد مسئله نداريم.