يکشنبه 13 خرداد 1403 - 23 ذيقعده 1445 - 2 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 126
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين و لعنت الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و لا حول و لا قوة الا بالله على العظيم.
ما يك مطلبى درباره حاكميت بعضى از روايات بر قاعده جبر از درّ المنزود نقل كرديم. بعضى از آقايان مىگفتند در درّ المنزود عكس اين هست من مجدداً مراجعه كردم ديدم نه همين مسئله است يا دو صفحه قبل است يا دو صفحه بعد است 268 در صفحه 268 دارد كه آن روايات بر قاعده جبر حاكم است. به هر حال بحثمان در اين بود كه آيا اين حكم اعدام كه درباره زناى با محارم، و كافر به مسلمه و زناى به عنف جارى مىشود، شامل محصن و غير محصن هر دو است يا نه، يعنى اگر محصنه هم باشد محصن بوده باشد باز هم همين قتل است يا چيز ديگرى هست گفتيم در اينجا دو بحث است. يك بحث اين است كه در محصن به جاى قتل رجم باشد، و تقويت كرديم اين را گفتيم حق اين است كه اگر محصنه است قتلش به شكل رجم است نه به شكل ضرب بالسيف، دليلمان هم گفتيم ديگر حالا تكرار نمىكنيم اما نكته دوم اين بود كه آيا در محصن در اين سه موردى كه اعدام است علاوه بر اعدام تازيانه هم هست. قبلا تازيانه بزنند بعد اعدام كنند، يا نه؛ در اينجا سه قول است يكى قولى است كه به مشهور نسبت داده شده و انصافا هم ظاهر كلمات مشهور است كه نه محصن و غير محصنه فرق نمىكند، يك حد بيشتر ندارد همان قتل است همان رجم است، چيز اضافهاى نيست تازيانه نيست. جمع بين الحدين نيست يك حد است. ظاهر كلمات مشهور در اينجا همين است چه زناى با محارم باشد، و چه به عنف و چه كافر به مسلمه يك حد بيشتر ندارد ديگر جلد و ملدى در كار نيست. اين قول مشهور است، و اما قول دومى كه در اينجا داريم اين است كه بايد جمع بشود. بايد جمع بشود بين القتل و الجلد همه جا اول بايد صد تازيانه بزنند بعد هم به قتل برسانند. قتل، اين قول دوم قولى است كه مىگويد محصنه و غير محصنه قتل منتهى قبلش جلد است. اين را ما نقل مىكنيم از شرح لمعه، شهيدين در لمعه هر دو عقيدشان اين است. جلد 9 صفحه 68، هم شهيد اول هم شهيد دوم مىگويند اول بايد جلدش كنند و بعداً قتل، قول سوم قولى است كه از سرائر نقل كردند ابن ادريس در سرائر، تفصيل داده بين محصن و غير محصن، اگر محصن بوده باشد اول جلد ثمّ الرجم، تكرار مىكنم اول جلد ثمّ الرجم هذا فى المحصن اما فى غير المحصن الاول هو الجلد ثمّ القتل، پس هم شهيد اول و دوم و هم ابن ادريس همه جمع كردند. منتهى شهيد اول و دوم جمع كردند بين قتل و جلد ابن ادريس فرق گذاشته است. مىگويد اگر محصن است جلد و رجم، اگر غير محصن است، جلد و قتل؛ اين ما عبارتشان را در لمعه و در نوعاً اگر بخواهيد نگاه بكنيد جلد 9 صفحه 68 عرض كردم سرائر را من در اينجا يادداشت نكردم. الان عبارت رياض را برايتان مىخوانم كه در عبارت رياض اشاره شده است. صاحب رياض اين اقول ثلاثه را به صورت مندرج ذكر كرده است ولى اشاره كرده است. محاصل كلام رياض اين است قال فى الرياض بله در جلد 2 صفحه 466، و فى الجلد زانى المحكوم بقتله عبارت رياض را مىخوانم جلد 2 صفحه 466، و فى الجلد زانى المحكوم بالقتله فى كل من الصور الثلاث، سه صورت چه چيزهايى بود، زناى با محارم بود و زناى با عنف بود و زناى كافر با مسلمه قبل القتل، يعنى جلدش كنند قبل القتل، يعنى جلدش كنند قبل از قتل، نه اينكه تازيانه به مرده بزنند. تردد آيا بايد جلد بشود يا نه، تردد، من الاطلاق الادلة متقدمه، فتوى و نصّ و اجماعاً من قولا، ادله متقدمه هم فتاوا، هم نصوص، هم اجماع منقول، چى بود بالقتل، بالقتل، من دون الذكر جلد قبله، بالقتل من دون الذكر جلد قبله، فى شىء منها، اين نكته مهمى است كه ما بعد رويش تكيه مىكنيم تمام روايات، تمام فتاواى يعنى اكثر فتاواى، و تمام روايات فقط قتل مىگويد، چيز ديگرى نمىگويد جلد اگر بود چرا نگفت. نه ورودها فى مقام حاج و بيان الحكم مسئله، اين وجهى شد
براى قول مشهور كه حالا ما بعد برمىگرديم استدلالات را، صاحب رياض دليلى براى قول مشهور آورده اين اطلاقاتى است كه در كلمات مشهور است و در روايات است. فقط قتل را گفته مقام حاجت را هم بوده پس چرا جلد را نگفته، چرا نفرمود. و من الجمع اين وجه دوم است. و من الجمع بينها و بين الادله، وجه دوم اين است كه جمع كنيم بينها، بين چه چيز بين اين روايات قتل و بين الادلة الدالة به عمومها أو اطلاقها بجلد مطلق الزانى، و من الجمع بينها و بين الادلة الدالة به عمومها أو اطلاقها بجلد مطلق الزانى، اين هم وجه آن طرف كه ما بگوييم رواياتى داريم آيه مىگويد الزانى و الزانيه فاجلدوا، خوب فاجلدوا عام است محصن و غير محصن، زناى با محارم عنف همه را مىگويد. جمع مىكنيم بين اين آيه و روايات جلد با آن روايات قتل مىگوييم همين و همان، هر دو، بعد صاحب رياض اشاره به شهيدين در لمعتين مىكند، بعد هم اشاره مىكند به كلام ابن ادريس... و تفصيل ابن ادريس را اشاره مىكند و اطلاق شهيدين در لمعتين را هم بيان مىكند. كه شهيدين مطلقا گفتند جمع بين هما است، بين القتل و الجلد اما ابن ادريس مفسد است بين چه چيز بين محصن و غير محصن، در محصن جلد رجم در غير محصن جلد و قتل؛ از اينجا روشن شد كه اقوال ثلاثه مسئله چيست؟ حالا برويم سراغ ادله و مسئله را جمع و جورش كنيم.
سؤال؟ اول حبسش مىكنند. به چه مناسبت اول حبس كنند. بله نه ما چيزى به نام حبس در اينجا نداريم، مگر اينكه كسى است و مجرم است و الان وسيلهاى براى اجراى حد نداريم و مىترسيم فرار كند آن مقدمتاً گاهى ممكن است زندان بكنند و الاّ در اينجا چيزى به عنوان حد يا تعزير، زندان نداريم.
حالا برويم سراغ ادله ببينيم ادله چه مىگويد.
سؤال؟ اين مال آنجايى بود كه زنده بماند، اگر گفتيم ضربة واحده، آنها كه معرضن عن اصحاب بود كسى هم فتوى نداده بود مطابق اين.
بسيار خوب، اما ما يدل على قول المشهور، همان است كه الان به آن اشاره كرديم الان يك توضيح بيشترى هم دربارهاش مىدهيم و آن اين است كه روايات ما كه درباره قتل وارد شده است. چه اعدام زانيه به محارم چه به عنف، چه كافر با مسلمه، اينها همه مطلقه، هيچ كدام درباره جلد سخنى ندارد. منتهى اسم اين ميزان اطلاق مقامى است نه اطلاق لفظى، بد نيست من اينجا باز يك توضيحى درباره اطلاق مقامى و لفظى بدهم تا فرقش روشن بشود در واقع آن مسئله اصوليه در اينجا تبيين بشود كه به درد جاهاى مختلف مىخورد. منظور از اطلاق لفظى اين است كه مولا يك لفظ گفته و اين قيدى به آن نزده است. الطق رغبة مؤمنه نگفت، در مقام بيان هم بود. كان فى مقام البيان و قيدى به اين لفظ نزده و لفظ هم معنى آن وسيع و گسترده است. مقدمات حكمت جمع جور مىشود و ما مىگوييم چى لفظ اطلاق دارد. شمول دارد، كافره، مؤمنه، كذا و كذا، همه را شامل مىشود اين را مىگويند اطلاق لفظى كه با آن آشنا هستيد و در مطلق و مقيد و مقدمات حكمت و اينها درباره آن بحث شده است. ولى اطلاق مقامى آن جايى است كه پاى لفظى در ميان نيست يك لفظ شامل و عام نيست. مقام مقام بيان بوده است و در مقام بيان امام ذكر نكرد. حالا من مثالى بزنم فرض كنيد كسى مىرود از امام معصوم اجزاى نماز را سؤال مىكند. امام مىگويد بشمار، الاتكبير، الحمد، سوره را نمىگويد، الركوع، السجود الى آخر اكتب بنويس، الحمد، الركوع و السجود و التشهد و تسليم، اين كه لفظ نداريم كه قيد به آن بزنند، مقام مقام شمارش اجزا است. نه جزء را شمارد دهمى را نگفت اين را مىگويند الاطلاق المقامى، اطلاق مقامى اقتضا مىكند كه سوره جزء نباشد. لانّه كان فى مقام بيان اجزاء الصلاة، و لم يذكر السوره، سوره را نفرمود. فكلامه مطلق اما لا بالاطلاق لفظى چون لفظى در اينجا نيست فرمود اكتب يك دو سه و چهار اينها را شمارد نه تا شمارد. و لم يذكر السوره، اين رامىگويند اطلاق مقامى دارد، و اطلاق مقامى در فقه خيلى مأثر است كاربرد به اصطلاح دارد و در جاهاى زيادى ما مىتوانيم از آن استفاده كنيم اطلاق مقامى را؛ بسيارى جاهاست كه دست ما به دامن اطلاق لفظى نمىرسد اما اطلاق مقامى كارگشاست. عيناً ما نحن فيه، ما نحن فيه آمد سؤال كرد، رجل زنا بذات محرم قال يقتل اين لفظى ندارد كه جلد به وسيله آن نفع اثبات كنيم، كارى به جلد ندارد ولى مقام، مقام بيان حد بوده و تمام حد را مىخواسته بيان كند. وقتى فرمود يقتل يعنى تمام الحد، القتل معنىاش اين است مقام اقتضاء مىكند تمام الحد القتل، يعنى واقعاً جلد هم واجب بوده اما نگفته اين كه باور كردنى نيست يك مسئلهگو اگر اين گونه مسئله بگوييد به او اشكال مىكنيد، ايراد مىكنيد. مىگوييد آقا چرا جلدش را نگفتيد. دو چيز است هم جلد هم قتل چرا فقط قتل را گفتيد مسئله را ناقص گذاشتيد يك مسئلهگو اگر اينطور مسئله بگويد ما به او ايراد مىكنيم. اما عليه السلام نمىنشيند هر دو راجع به جد بگويد يكى را در مقام بيان گفته ديگرى را اهمال كرده باشد.
سؤال؟ اطلاق بوده آن اطلاق لفظى است. مىگويد راجع به محصن و غير محصن اطلاق لفظى است. رجل اطلاق لفظى دارد سواء كان متزوج، أو غير متزوج، محصناً أو غير محصن، كلمه رجل اطلاق لفظى دارد. اما ما چيزى نداريم كه اطلاق لفظى داشته باشد راجع به جلد كه هست يا نيست فقط در مقام بيان حد اين گفت يقتل، يجلد ثمّ يقتل نفرمود عدم البيان فى مقام البيان من دون أن يكون هناك لفظ عام، شامل.
سؤال؟ شايد جلد مسلم بوده است. عجب مسلمى بوده كه امروز بر مشهور فقها نامسلم است بله يك چيزى از واضحات باشد، از مسلمات باشد امام نمىگويد. اما اين كه مسلم نبوده، مسلماً مسلم نبوده است. و بنابراين يحتى.
مسئله اجازه بدهيد من اين را عرض كنم، اين را هم عرض كنم.
سؤال؟ بله اينجا جاى بيان بوده اينجا جايى است كه امام عليه السلام بايد بيان كند. من مىگويم اگر يك مسئلهگوى عادى اگر اين چنين مسئله بيان كند شما به او ايراد مىگيرد چه رسد به امام عليه السلام.
مسئله به قدرى واضح است كه صاحب جواهر تعبير خوبى دارد مىگويد آنهايى كه قائل به جمع بين هما سخنشان كل اجتهاد فى مقابل نص، يعنى اين روايت، روايت را ايشان نص گرفته است اينكه مىگويد يقتل نص است. قتل است. لا جلد، ايشان روايات يقتل را به معنى نص، چون مىگويد يقتل، نمىگويد يجلد، ثمّ يقتل اين را كنص ايشان گرفته، بقيه آنهايى كه مىگويند جمع كنيد و بين هما و برويد آيه را بياوريد زميمه كنيد به اينها، اينها دارند در مقابل نص مرسوم پيش خودشان اجتهاد مىكنند آيه را از آنجا مىآورند، جمع كنند. اگر بود به ما مىگفت ديگر، فبنا عن على ذلك، من نمىخواهيم بگويم نص است يا نيست. عبارت جواهر جلد 41 صفحه 317 من نمىخواهم بگويم واقعاً نص است ولى ظهور ظهور خوبى است. اطلاق مقامى در اينجا قوى است ولذا مشهور، خب ديگر مشهور كه در فتاوايشان نبايد كم بگذارند. در فتاوى چرا مشهور نگفتند يجلد ثمّ يقتل فقط يك ابن ادريس پيدا شده در ميان قدما و يك شهيدينى هم ميان متأخرين اين دو سه بزرگوار آمدند جمع بين هما گفتند ديگر هيچكس نگفته است. همه گفتند يقتل، يقتل، يقتل، نگفتند ديگران يجلد ثمّ يقتل
سؤال؟ جوابش صاحب جواهر جواب داد. صاحب جواهر جواب داد از اين، جواب جواهر را عرض كردم.
سؤال؟ ايشان مىگويد ما نحن و فيه كنص آنها را بايد تقييد كنيد. آيه شريفهاى كه مىگويد، بله ازانية و زانى بله فجلدوا كل واحد منهما مائة جلد، آن را تقييد كنيد به (قطع نوار) صاحب جواهر مىگويد اين واضح است اين يقتل در مقام بيان است غير از اين نگفته اگر بود مىفرمود، اين كنص است حالا نگوييد نص، كنص ظاهر قوى اين مقدم بر ازانية و زانى است. آن يك اطلاقى دارد اطلاقش تقييد كنيد آن كه كارى ندارد اطلاق تقييد كردن.
سؤال؟ من نه، آن يك بحث ديگرى است. ما ديروز عرض كرديم راجع به قتل آيا قتل و اسباب قتل از آن جهت هم نص است. اطلاق مقامى از نظر عدم ذكر جلد اما قتلش به ايّناه بوده باشد ظهورى است كه قتلش بالسيف است. ما گفتيم اين ظهور را بالسيف را صرف نظر مىكنيم در مورد محصن، چرا به علت اينكه زناى محصنه با أم و أخ نبايد كمتر از زناى محصنه با ديگران باشد نمىشود. اين محال است كه اين اخف مجازاتاً باشد. بايد اين اشد مجازاتاً باشد بايد اين اشد مجازاتاً باشد نه اخف، نمىشود. باز هم مىگويند قياس، قياس اولويت قياس است. اما همه قبول دارند. من مىگويم اولويت است ديگر، خب نيست اولويت كه هيچى، زناى با مادر اولى نيست از زناى اجنبيه به عقيده شما، اولويت ندارد كه هيچ، ما مىگويم زناى با محارم اولويت دارد نسبت به زناى با اجنبيه، زناى با عنف اولويت دارد نسبت به زناى به متابعه، شما مىگوييد نه اولويت ندارد، قياس است. ما مىگويم قياس، قياس اولويت است مگر ما از لفظ قياس مىترسيم ما قياس ذنى را از آن وحشت داريم. قياس اولويت كه اشكال ندارد. قياس منصوص العله كه اشكالى ندارد. چند روز قبل كه صحبت كرديم كه اينها حجت است قياساتى دارند كه اهل سنت حجت مىدانند و ما حجت نمىدانيم. على كل حال اين دليل من، شما اجازه بدهيد هنوز مانده بحث.
سؤال؟ صاحب جواهر كنص هم نمىگويد مىگويد نص، حالا ما مقلد صاحب جواهر نيستيم. صاحب جواهر اين را مىگويد أن القول، عبارت جواهر اين است أن القول بوجب الجمع تقريباً عبارت اين است كل اجتهاد فى مقابل نص، كل اجتهاد والاّ نص مىگويد نمىگويد كنص، كل اجتهاد فى مقابل نص.
سؤال؟ ما مىگوييم نص نيست، حالا ايشان گفته ما مىگوييم ضرب قوى است. مانده ظهور قوى.
سؤال؟ احتمال خلاف مىدهيم، احتمال مىدهيم مؤكول كرده است، همين حرفى كه آقايان مىزنند مؤكول كرده است به جاى ديگر چون جلد بيان شده است نيازى نديده خلاف ظاهر اين، محال نيست كه امام مؤكول كرده باشد به جاى ديگر.
به هر حال هذا دليل المشهور، اين دليل قول مشهور است كه جمعى بين هما نيست. اما دليل مرحوم ابن ادريس و شهيدين كه جمع مىكند. اينها دو دليل برايشان ذكر شد. دليل اولى كه براى اينها ذكر شده ما عرفت الاشارة اليه من الجمع بين الادله، همين كه الان گفتيم. الجمع بين الادله، ادله چه چيز، ادله قتل و ادله جلد، روايات قتل را مىگيريم، آيه فجلدوا را مىگيريم جمع بين هما مىكنيم يا روايات رجم را مىگيريم آيه فجلدوا را مىگيريم رجم و جلد يا قتل و جلد، كه يكى دليل مىشود براى حلى ابن ادريس و ديگرى هم دليل مىشود براى شهيدين در لمعتين، اينها جمع كردند بين ادله قتل و جلد و به مقتضاى اين جمع اين سخن را گفتند. ولكن يك اشكال واضح، اشكال همان است كه الان گفتيم و حاصلش اين بود كه روايات قتل اگر نگوييد مثل صاحب جواهر نص است، ظهورش خيلى قوى از نظر اطلاق مقامى، امام در مقام بيان ذكرى از جلد نكرد، اگر بود مىبايست بايد بگويد. همه مردم كه مجتهد نيستند كه جمع بين ادله كنند، يعنى ايها المستمع اين را كه من مىگويم بگير، برو با آيات و روايت ديگر جمع كن اين كه همه مردم مجتهد نيستند سائلى آمده سؤالى كرده بايد مسئله را تا آخر براى گفت، گفت يك مسئله گوى معمولى اين طور مسئله را بگويد مىگوييم بيانش بد است بنابراين جمع بين ادله جايى است كه ظهور قوى در اين اطلاق مقامى نباشد، اگر باشد نبوتى به جمع بين ادله نمىرسد. دليل دوم دليلى است كه در كشف الجسام است، كشف الجسام جلد 2 صفحه 398، ايشان يك دليل دوم آورده البته خودش هم مىگويد يعيد، مؤيد مىفرمايد و قد يعيده قول الصادق عليه السلام فى ما مرء، فى خبر ابى بصير، ظاهراً خبر اول آن باب باشد، اذا زن الرجل بذات محرم حد حد زانى، الاّ انّه اعظم ذنباً يك گناهش بيشتر است، خب گناهش بيشتر است لابد مجازاتش هم بيشتر است. بيشترى آن به چيست. به اين است كه جلدش كنند ثمّ القتل، اينها ديگر لوازم مطلب است والاّ روايات دارد اعظم ذنباً است. بگويم بله اين اعظم ذنباً يك دليل بر اين مىشود كه يك عقوبت دنيوى اضافهاى بكنيد. عقوبت دنيوى هم نداريم جز اين كه بيايند جلدش كنند و فيه، بله و فيه اشكال واضح اين هم اشكال واضحى دارد علت اين كه اعظم ذنباً اولا معلوم نيست كه مراد مجازات دنيوى باشد. شايد مجازات اخروى مىفرمايد امام، يعنى در قيامت اين گناهش بيشتر است، اعظم و ذنباً است. يعنى اين را مىكشند محصن را هم اذا كان زناى محصنه آن را هم مىكشند هر دو در دنيا قتل است، هر دو در دنيا رجم است اما در آخرت، مجازات او سنگينتر است. اعظم ذنباً.
سؤال؟ كسى كه حجّارى شد پاك مىشود نه.
سؤال؟ در صورتى است كه توبه كند، اگر كسى را آمديد حد زديد ولى توبه نكرد.
سؤال؟ اگر توبه كند بينه و بين الله، نه توبه كند و بينه و بين الناس ثابت شود، اگر بينه و بين الله توبه كند يا اگر بعد از قيام البينه توبه كند بعد از قيام البينه خدا مىبخشدش، و اين حد او را پاك مىكند اما اگر توبه نكرده باشد. مجرد اجراى حد پاك نمىكند ولى ظاهراً تخفيف مجازات باشد. على كل حال، اجازه بدهيد اولا اعظم ذنباً دلالتى ندارد بر مجازات دنيوى ممكن است مجازات اخروى باشد، ثانيا به فرض كه مجازات دنيوى هم باشد چه كسى گفته مجازات دنيوى بايد جلد اضافه شود. چه كسى گفته است.
سؤال؟ بله، حد حد الزانى يعنى حد الزانى كه قتله، مراد اين است. اذا زن الرجل بذات محرم، حد حد الزانى نه آن حد جلد حد زانيه يعنى قتل مراد است آن وقت الا انه اعظم ذنباً، على كل حال معطل نكنيم خودمان را اين روايتى است كه خود كشف الجسام هم قبول دارد يك تاييدى بيشتر نيست. يك دلالت روشنى بر اين مسئله ندارد. حالا اجازه بفرمايد، اجازه بفرماييد، الان مىرسيم، الان مىرسيم به او برمىگرديم.
در اينجا يك استثنايى بعضىها كردند، نعم در اينجا يك استثنايى بعضىها كردند، كه آيا شيخ و شيخه مجازاتش در اينجا قتل است يا نه، شيخ و شيخه در اينجا مجازاتشان رجم است. بعدش جلد است. در آينده ان شاء الله به زودى مىرسيم يكى از حدود مركبى كه گفتم آن زناى پيرمرد و پيرزن اگر اينها زنا كنند. مشهور، دقت كنيد. مشهور عقيدهشان اين است كه جمع بين الحدين مىشود پيرمردى، پيرزنى زناى با اجنبيه كند مشهور معتقدند به جمع البين الحدين سيعطى ان شاء الله، حالا ما قبول بكنيم يا نه مشهور اين است. اگر ما آنجا مشهور قائل شدند به اين كه جمع بين الحدين چيست؟ در اين دو مورد حالا اگر آمديم اين پيرمرد و پيرزن كه زنا كردند العياذ بالله زناى با محارم بود. آن وقت اينجا جمع را بگوييم يا نگوييم. در اجنبيه توجه داريد، يك خورده حوصله كنيد در اجنبيه ما گفتيم، آن وقت بگوييم اگر با مادر و خواهرش باشد اخف است، كمتر است يك دانه جايزه هم بايد به او داد. فقط قتل جلد ندارد اينجا همان قياس اولويت است. اين قياس اولويت از اطلاق مقامى هم بالاتر است. چون قياس اولويت قطعى است قطع داريم. چطور مىشود يك كسى با زن بيگانهاى زنا بكند پيرمرد باشد، پيرزن باشد بيگانه با بيگانه زنا بكند. حدى كه براى او جارى مىشود مركب باشد. اجازه بدهيد تعبد كه بر خلاف عقل نمىگويند پس قياس اولويت شما بگوييد در جاهاى ديگر قبول نكنيد قياس اولويت را، پس چرا؟ تعبدى است قرآن گفته و لا تقلهما افل، ولى يك سيلى تعبدى است شايد جايز باشد سيلىاش شايد جايز باشد اف نگو، اما سيلىاش شايد...، اين است. پس چرا آن جا اولويت مىدهيد. اگر شما قياس اولويه را قبول نداريد. هيچ كجا قبول نداشته باشيد. آن انگشت كه حسابش جداست آن كه يقينى نيست. تازه خود همان روايت را بياييم بحث دربارهاش بكنيم. شما آن امام مىفرمايد يك نسبتى هست مساوات زن و مرد و در تمام سطوح نيست در بعضى از سطوح مساوات زن و مرد است در بعضى از سطوح مساوات بين زن و مرد نيست. زن ومرد آيا مساوى اند يا غير مساوى هستند واقعاً اين چيزى است كه عقل ما نمىرسد اين جزء واضحات نيست و لذا امام عليه السلام در آن روايت صحيحه معروف ما را ارشاد كردند و اگر خواب غفلتى بود بيدار كردند. اما نمىشود ولا تقلهما اف، در روايت دارد سيلى جايز است، اما اف جايز نيست تعبداً، اين نمىشود. ما نحن فيه همين است، پيرمرد، پيرزن، الشيخ و الشيخه زنيا، بالاجنبيه جمع بين الحدين، اما در صورتى كه با محارم باشد نه جمع نمىكنيم يك جايزه مىدهيم حد جلد را از اينها بر مىداريم در اينجا اين استثناء را بعضى از آقايان كردند و به عقيده ما اين استثناء استثناء به جايى هست. پاى قياس اولويت در ميان است. توجه داريد، ان قلت يك ان قلت و اقلتى بگوييم اين بحث را تمام كنيم. ان قلت شايد اين از قبيل و من عاد فيمتقموا الله منه است. ما در سوره مائده آيه 95، در صيد فى حال الاحرام، داريم اگر كسى صيد در حال احرام بكند بايد كفاره بدهد. صيد فى حال الاحرام بايد كفاره بدهد. اما و من عاد اگر صيد مكرر شد مىگويند اگر مكرر شد اين كفاره ندارد، ندارد. عذابش خيلى سنگين شده ديگر خدا مىگويد «فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ» پس صيد كفاره دارد، اما صيد مكرر كفاره ندارد «وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ» وقتى كه جرم سنگين شد ديگر از كفاره رفت آن ورتر، يك چيزى بالاتر از كفاره است. تهديد انتقام الهى شده است. فليكن ما نحن فى هكذا، ما نحن فيه اگر با مادر و خواهر نبود، الشيخ و الشيخه، اذا زنيا با خواهر و مادر نبود جمع بين الحد، اما اگر با خواهر و مادر باشد بر مىگرد تخفيف پيدا مىكند. چرا؟ چون گاهى شدت جنايت باعث غلظت مجازات نمىشود اين تعبير خودش اين است. گاهى شدت جنايت باعث تغليظ مجازات نمىشود. بگوييم ما نحن فيه همين است. الجنايت اشد ولكن مجازات اشد نيست بلكه اخف است. حالا اين ان قلت اين آخرين دست و پايى است كه كسى مىتواند بكند. قلنا ما جواب مىدهيم مىگوييم اين جواب درست نيست. آيه هم معنىاش اين نبود، آيه نمىگويد جنايت مكرر، مجازاتش سبكتر است مىگويد مجازاتش سنگينتر نيست. كسى كه دو بار صيد كند بالاخره بايد كفاره بدهد زيادتر نمىشود «وَمَنْ عَادَ فَيَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ» زيادتر نمىشود. آيه نمىگويد اگر يك بار باشد مجازات كفاره بده اما اگر دوبار شد اصلا كفاره نده اين را كه نمىگويد آيه نمىگويد اخف است، آيه مىگويد اشد نيست خدا انتقام از چنين آدمى مىكشد. يعنى علاوه بر يك كفاره خدا انتقام مىكشد. آيه نمىگويد اگر شديدتر شد جنايت مجازات اخف مىشود ما يك همچين چيزى نداريم، اين كه خيلى بد معنى است. فعلى هذا در ما نحن فيه نمىگويند شما بگويد اخف است الشيخ اذا بذات محرم مجازاتنا اخف، نمىشود اين را گفت. بنابراين نتيجه اين شد كه ما اين استثناء را در مسئله مىتوانيم بكنيم اما استثناى ديگرى نيست. فردا ان شاء الله مسئله 1 را مىخوانيم، چون ما بحثهاى مسئله 1 را در واقع صحبت كرديم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...