• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه، احكام ديات، آيت اللّه مكارم شيرازى
    جلسه 195
    بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين
    «و صلى اللّه على سيدنا محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومين‏لا سيما بقية اللّه المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم».
    خدا را شكر مى‏گوييم كه باز توفيق شروع درس و بحث به ما داد.اميدواريم كه «انشاءاللّه» از خادمين سيدالمرسلين پيغمبر اكرم و از خادمين‏خاتم‏الوصيين امام زمان باشيم و با اخلاص و جديت و پشتكار بى آن كه‏ساعتى از عمر ما بيهوده تلف شود، «انشاءاللّه» برنامه‏هاى درس و بحث را به‏عنوان يك عبادت ادامه بدهيم.
    بحثهايى كه در ديات باقى مانده، به صورت فهرست‏وار من امروزمى خواهم اشاره به همه آنها بكنم. چهارچوبه بحث را براى آينده مشخص‏كنيم تا برادران «على بصيرةٍ» وارد اين مباحث بشوند. و اگر بتوانيم اين مباحث‏هفت گانه‏اى را كه اشاره مى‏كنم، امسال تمام كنيم، توفيق بزرگى نصيب ما شده.در واقع هفت تا مبحث از مباحث ديات باقى مانده: مبحث اول كه از امروز«انشاءاللّه» وارد آن مى شويم: «ديات الأعضاء» است، منظور از ديات الأعضاء،اعضاء بيرونى است، يعنى دست و پا و چشم و گوش و زبان و اين را مى‏گوييم:اعضاء بيرونى، ظاهر.
    اما در مورد اعضاء درونى اگر آسيبى ببيند، يا حتى از بين برود، دركلمات فقها كمتر بحثى ديده مى‏شود، مثلاً يكى از كليه‏ها را كسى به وسيله تيريا چاقو يا امثال و ذلك از بين ببرد، يا نصف معده يا نيمى از كبد، يا طحال، اعضاءدرون اگر از بين برود، در كلمات فقها كمتر از آن بحث شده، شايد به دليل اين‏كه در گذشته آسيب ديدن اعضاء درون مساوى با مرگ بود، حالا هست كه به‏اصطلاح دوخت و دوز مى‏كنند و بخيه مى‏كنند و كم و زياد مى‏كنند و اعضاءدرون را هم نجات مى‏دهند. بالاخره اين موضوع محل ابتلاء است امروز، بعد ازاعضاء برون بايد حساب اعضاء درون را به عنوان مسائل مستحدثه، در اين باب‏برسيم. اين يكى از فصول هفت گانه‏اى است كه بايد دنبالش باشيم.
    بحث دوم و فصل دوم ديات منافع است، منظور از منافع، كارهاى‏اعضاء است: چشم دارد، اما بينايى از كار افتاده، گوش دارد، اما شنوايى از كارافتاده، زبان دارد، اما چشيدن و ذوق از كار افتاده و امثال اينها، اينها را مى‏گويند:ديات المنافع، يعنى كار اعضاء مختل شده، عضو ظاهراً سالم است، كار مختل‏شده. اين هم فصل دومى كه بايد بحث كنيم درباره‏اش.
    فصل سوم: ديات شجاج و جراح است، يعنى جراحاتى كه به سر يابدن وارد مى‏شود، جراحاتى كه به سر و صورت وارد مى‏شود، «شجاج»مى‏گويند. و جراحاتى كه به بدن وارد مى‏شود، غير از سر و صورت «جراح»مى‏گويند كه انواع و اقسامى دارد: چه اندازه اين جراحت در بدن نفوذ مى‏كند؟فقط پوست را پاره مى‏كند؟ گوشت را بر مى‏دارد؟ به استخوان مى‏رسد؟استخوان مى شكند؟ جابجا مى‏كند؟ انواع و اقسامى دارد، اين هم فصل سومى‏است كه در شجاج و جراح بايد صحبت كنيم.
    در همين فصل سوم بحث شكستگى استخوان هم مى‏آيد كه ديگريك فصل جدايى برايش قرار ندادند. بدن مجروح نشده، اما استخوان شكسته،اين را هل داد انداخت زمين، دستش شكست، اما ظاهر بدن سالم است،استخوان از درون شكست. كسر استخوان ملحق به همين شجاج و جراح است‏كه در ذيل آن انشاءاللّه بحث مى‏كنيم. امام (قدس سره الشريف) هم در «تحريرالوسيله» در ذيل بحث شجاج و جراح بحث كرد.
    اين سه بحث در واقع امهات بود، راجع به ديات اعضاء. بحث‏چهارم، فصل چهارم «دية الجنين» است، جنين احكام مخصوص خودش داردو ديات جنين كه در چه مرحله‏اى باشد؟ فصل چهارم بحثهاى باقى مانده راتشكيل مى‏دهد.
    فصل پنجم احكام عاقله است، عاقله كيست؟ و به چه دليل ضامن‏است؟ و كجا ضامن است؟ و چه رقم بايد ديه را سرشكن كنيم بين افراد عاقله؟هر كدام چقدر بدهند؟ اين هم يك مباحث مهمى هست كه در فصل عاقله‏مى‏آيد.
    فصل ششمى كه بايد بحث كنيم، ديه حيوانات است، در واقع ازبحث ديات خارج است چون ديات، ديات انسان است، ولى ملحق كرده‏اندديه حيوانات، آيا ديه حيوانات همان قيمتشان است؟ يا يك چيز ديگرى است‏غير از قيمت و تفاوت قيمت؟
    بحث هفتم كه آخرين بحث است، كفاره قتل است كه اين هم ملحق‏به باب ديات است، ديه نيست، مناسب «كتاب الكفارات» است، چون در فقه‏كتابى به نام «كتاب الكفارات» داريم، ولى اينجا آمده‏اند بحث كفارات را گفتند.اگر كسى آدمى را بكشد بعداً هم مصالحه به ديه بشود، غير از ديه بايد يك كفاره‏هم بدهد، مثل كفاره روزه، كفاره افطار به حرام، كفاره جعل، بايد كفاره بدهد،و اگر كفاره قتل خطاء باشد، آن هم كفاره دارد. در واقع غير از حق الناس، يك‏حق اللّهى هم در قتل هست، چون حق اللّه آن اسمش كفاره است، غالباً هم‏غافلند از اين، خيال مى‏كنند ديه را كه داد، تمام شد، در حالى كه دادن ديه حق‏الناس آن است. طرف بخشيد، خيلى خوب ديه را بخشيد، كفاره قتل چه‏مى‏شود؟ اين هم يك بحث مهمى است كه در آخرين فصل داريم. اين چهارچوب بحثهاى آينده «لتكون على بصيرةٍ» كه چه مباحثى را داريم و چه پيوندى‏اين مباحث با هم دارد.
    در اينجا برويم اول سراغ «ديات الأعضاء» ببينيم چند عضو را بحث‏كردند، اين را فهرست وار بدانيم، تا «على بصيرةٍ» باشيم.
    معمولاً ديات الأعضاء را، مشهور هيجده عضو بيان مى‏كند، مشهورهيجده تا است. مى شمارم اين هيجده تا را: موها، كسى آب داغى، جوشى‏ريخت رو سر كسى، تمام موهايش از بين رفت ديگر هم نروييد، يا روييد، ديه‏اولى چقدر است؟ ديه دومى چقدر است؟ زن باشد چقدر است؟ مرد باشدچقدر است؟ در ديه مو. دوم: عينان است، چشمها، دو تايى يا يكى از آنها، سوم:العنف، بينى را ببرد، دماغ را از بين ببرد. چهارم: الاُذن، گوشها را بريده، همه آن‏را يا نصفش. پنجم: الشّفتان، لبها. ششم: اللسان، زبان كسى را بريدن، هفتم:الأسنان، زد دندانهايش خورد كرد تمامش را، يا نصفش را يا يكى از آنها يا دوتاى از آنها را، از بين بردن دندانها است، تمام دندانهايش ريخت تو دهانش.هشتم: العنق، گردن كسى را شكست. نهم: اللحيان، لحيان دو تا فك، فكها رااز بين برد، البته بعداً ما مى رسيم كه اين دو طرف فك پايين را مى‏گويند: لحيان،بالا استخوان جزء استخوان صورت است. ديديد گوسفند را وقتى كله‏اش راجدا مى‏كنند، استخوان فك پايينش دو قسمت است: يكى اين قسمت است،يكى اين طرف است، اين پايين به هم گره خورده، لحيان اين دو تا است. آيا فك‏بالا جزء لحيان هست؟ نيست؟ يا جزء استخوان صورت است؟ اين يك بحثى‏دارد كه «انشاءاللّه» بايد برسيم؟ چندم شد لحيان؟ نهم. دهم: اليدان، دو تا دست.يازدهم: الرجلان، هر دو پا يا يك پاى كسى را قطع كرد. دوازدهم: الأصابع، تمام‏ده تا انگشت يا قسمتى از آن را بريد، قطع كرد. سيزدهم: الظهر، پشت كسى راشكستن، انداختن او را از بالا، پرتش كردند پايين يا در يك حادثه رانندگى،راننده‏اى تصادف كرد با عابر پياده، پشتش در ستون فقرات شكست. چهاردهم:النّخاع، پشت نشكست، نخاع قطع شد، همين قطع نخاعى كه الان محل بحث‏است، ستون فقرات سالم است، نخاع قطع شد. پانزدهم: السّبيان، پستانهاى‏زن را بريد يا پستانهاى مرد هم محل بحث است. شانزدهم: الركر، آلات‏رجوليت مرد است. هفدهم: الپسيتان، بيضه‏هاى كسى را از بين بردن.هيجدهم: الفرج، فرج مرأه را، اين هيجده مورد است كه ديات الأعضاء مشهوراز اين هيجده تا بحث كرده است، ولى امام (قدس سره) در «تحرير الوسيله» سه‏مورد اضافه كرده است، شده چند تا؟ بيست و يكى. سه موردى كه ايشان اضافه‏كرده: يكى العليان، عليه‏ها، آن باسن‏ها، قسمتى كه انسان موقع نشستن‏مى‏نشيند، آمد در يك حادثه‏اى عمداً، سهواً طورى شد كه از بين رفت، ديگرقابل نشستن نيست - كه اين نوزدهم است. بيستم: الاضلاع، دنده‏ها، دنده كسى راشكست،با اين كه اين جزء شكستگى استخوان است كه بعداً مى‏آيد، ولى‏ايشان بالخصوص اضلاع را جدا كرده است و حكم خاصى برايش گفته، چون‏نص خاص دارد ظاهراً. بيست و يكم: الترقوه، دو تا شانه‏ها شكست، شانه‏راستش را، شانه چپش را، يا هر دو شانه‏اش را. اين بيست و يك مورد است كه‏اينها منصوص است، بايد روى اينها دانه دانه بحث كنيم ببينيم تكليف اينهاچيست؟ تازه بعد بايد بياييم داخل اعضاء باطنه بشويم كه در اعضاء باطنه اگر يك‏كليه كسى را از بين بردند يا در يك حادثه نصف معده‏اش از بين رفت، چون‏انسان با نصف معده مى‏تواند زندگى كند، بعضى‏ها دو سوم معده‏شان برداشتندبا يك سوم زندگى مى‏كنند، نصف كبد از بين رفته با بقيه زندگى مى‏كند، اينهاتكليفش چه مى‏شود؟ اعضاء داخل بدن را بايد چكار كرد؟ منافع را هم‏فهرست‏وار بگويم، باز «على بصيرةٍ» باشيد كه بدانيم چه چيزهايى از اجزاء منافع‏در ديات الأعضاء بحثش نكنيم.
    منافع را هم مشهور هشت مورد ذكر كردند: اول اضابت العقل،مشت به او زد يا دوايى به او داد كه خورد، عقل را زائل شد، اين ديه‏اش چقدراست؟ مى‏رسيم، ديه كامله هست اضابت العقل، ديه. دوم: اضابت السمع،سيلى زد به گوشش، ديگر گوشش كر شد. سوم: ذهاب البصر، رؤيت، بصريعنى: ديد، عين، اين عضو بصر، ديد است، ديدش از بين رفت. چهارم ذهاب‏الشمَّ، حس بويايى‏اش را از كار انداخت يا بواسطه ضربه يا بواسطه دارو يابواسطه هر چه. پنجم: ذهاب الذوق، حس چشايى، چشيدن از بين رفت، ديگرمزه‏ها و طعم‏ها را اصلاً تشخيص نمى‏دهد، ديگه هيچ فرق بين غذا و ميوه لذيذ وخاك نيست. ششم ذهاب الانزال يا ضربه‏اى وارد كرد به اين شخص، يإے؛
    دارويى به آن داد يا ترساندش، بالاخره طورى شد كه ديگر انزال منى از اونمى‏شود. هفتم: ثلث البول يا به خاطر دارو با بواسطه ضربه طورى شد كه اين‏ديگر امساك بول نمى‏تواند بكند. هشتم: ذهاب الصوت، صدا از بين رفت،ديگر نمى‏تواند اين شخص تكلم كند، البته ذهاب الصوت دو حالت دارد كه‏مى‏شود هشتم و نهمش كرد: يكى اين است كه آن جوهر صدا از بين برود،مى‏تواند مثل نماز اخفاتيه حرف بزند، هستند اشخاصى كه تارهاى صوتى‏شان‏آسيب ديده، اما آن صدا بيرون مى‏آيد، تار صوتى ندارد ولى مخارج حروف‏دارد و تنفس در اين مخارج حروف كه افتاد، به صورت آهسته و اخفاةمى‏تواند صحبت كند. ذهاب الصوت به اولى گفته مى‏شود، به دومى هم گفته‏مى‏شود.
    يك وقتى اصلاً به هيچ وجه نمى‏تواند زبان را تكان بدهد، گنگ شد،اين را ترساندش، زدش، دارو به او داد، اين لال شد، اصلاً هيچ نمى‏تواند حرف‏بزند. بنابراين مى‏شود به اين ترتيب نه تاى كرد آن را، بعضى‏ها يكى ديگر هم‏اضافه كردند يعنى دهم كه در «تحرير الوسيله» نيست: ذهاب المزغ، نمى‏تواندبجود، فكهايش آسيب ديده، فكها هست، از بين نرفته، اما لولاهايش آسيب‏ديده، يك طورى هست كه ديگر نمى‏تواند بجود، قادر بر جويدن نيست، به‏قول دكترها: اين تاندومها و اين ارتباطاتى كه هست، قطع شده، قادر به جويدن‏نيست، فك ول است، شل افتاده، اين هم در واقع ضرر المنافع است، فك دارد امامنفعت ندارد، نمى‏تواند بجود. با اين حساب آنوقت اين هم مى‏شود ده تا، اگرصوت و با تكلم از هم جدا كنيم، مزغ را هم اضافه كنيم مى‏شود ده تا. اين‏مجموعه اعضاء و منافعى است كه انشاء اللّه در بحثهاى آينده بايد دانه دانه‏مطرح كنيم و حالا ببينيم بعضى جاها شايد كليات را بگوييم، بعضى جاها واردجزئيات هم بشويم، برنامه‏اى در پيش داريم كه «انشاء اللّه» روشن مى‏كنيم كه‏اين بحثها روشن مى‏شود.
    اينها معلوم شد، بايد برويم سراغ جراحات، جراحات سر وصورت، جراحات بدن، جراحات داخل، شكستگى استخوان، اينها را هم بايدروشن كنيم تا برسيم به بحثهاى مربوط به ملحقات كه ديه جنين، ديه حيوان وعاقله و كفاره و مفاره و اينها هست.
    (سؤال... پاسخ استاد:) چه؟ ببينيد آن جنايت بر ميت را در باب قصاص‏آنجا مطرح كردند، ولى مى‏توانيم ما هم در اينجا جنايات بر ميت را هم مطرح‏كنيم كه چه دياتى دارد؟ گاهى هم جنايات ميت را زير جنين صحبت مى‏كنند،چون مى دانيد جنين و ميت در بعضى از مراحل مثل هم هستند، مى‏گويند:جنين قبل از آن كه روح در او بدمد، دقيقاً مثل ميت است، چون ديه آن صد ديناراست، ديه اين هم صد دينار است. و لذا گاهى اينها را در كنار هم، پيش هم،صحبت مى‏كنند، جنايات بر ميت را در ضمن جنايات جنين مطرح مى‏كنند.ناخن هم جزء انگشتان بحث مى‏شود، اصابع صحبت مى‏كنيم. بعضى‏ها ابروهاو اجفان را هم جداگانه مطرح كردند، اجفان چهار تا پلك و دو تا ابرو اينها را هم‏در ذيل چشم، ديه چشم مطرح مى‏كنند، گاهى هم در ذيل ديه موها مطرح‏مى‏كنند، شعر، مى‏گويند: هم موى سر را مى‏گيرد موى لحيه را هم مى‏گيرد،موى ابروها را هم مى‏گيرد، چهار تا پلك را هم مى‏گيرد، شعر عام است،بعضى‏ها هم همين و ما در همين ذيل موى سر مطرح مى‏كنيم، منحصر به موى‏سر نيست، الشعر است، عام است. اين را كه عرض كردم، يك روشنايى روى‏تمام مباحث افتاد و فهميديم دنبال چه برنامه هايى هستيم؟ انسان اگرچهارچوبه‏هاى بحثها را قبلاً روشن بكند، سلطه بيشترى در مباحث مى‏تواندداشته باشد و با روشنايى بيشترى پيوندهايى كه مباحث با هم دارند، مى فهمدو هر كدام هم جايش را عوضى نمى‏گويد، هر كدام را در جاى خودش مطرح‏مى‏كند.
    (سؤال... پاسخ استاد:)بسيار خوب، ناخن بحث وارد انگشتان است،اصابع است.
    خوب، برويم سراغ اولين بحثمان كه «الشعر» است. مسأله اول«تحرير الوسيله» را مى‏خوانيم كه شعر رأس و لحيه در آن مطرح است. ابروهاو اجفان مى‏ماند براى بعد. «المسألة الاولى، مسأله يك، فى شعر رأس الذكر،يعنى مذكر با مؤنث چون يك خرده تفاوت دارد، صغيراً كان أو كبيرا، بچه باشديا بزرگ، كثيفاً كان أو خفيفا، موهاى پر پشتى دارد يا يك مختصر مو دارد به‏طورى كه موى سر صدق بكند البته، نه يكى در شمال و يكى در شرق و يكى‏در غرب باشد، اينطورى نباشد، الدية كامله، ايشان فتوا مى‏دهند: ديه كامل است‏به شرط اين كه «ان لم ينبت» اگر بريزد و نرويد، يقين پيدا كند كه ديگر موهانمى‏رويد يك ديه كامله بايد بدهد. مثال مى‏زنند «كما لو سبّع على رأسه مائاًحارّاً، آب جوش، ريخت روى سر يك كسى، «كما لو سبّع على رأسه مائاً حارّاًفسقط شعره و لم ينبت» موها ساقط شد و نروييد ديگر «أو أذهب شعره بأىّ‏وجهٍ كار، منحصر به آب داغ نيست «أو أذهب شعره بأىّ وجهٍ كار» يك داروى‏شيميايى، اسيد پاشيد روى سرش، دارويى داد خورد همه موهايش ريخت‏ديگر در نيامد و امثال و ذلك، اين درباره موى سر.
    (سؤال... پاسخ استاد:) بله، يك داروى عوضى، يك شامپوى عوضى،يك صابون عوضى داد و تمام كن، عمداً نيست خطا است ديگر، ديه خطا رابايد بدهد، ديه كامله است بايد بدهد، حالا براى عاقله است، براى خودش‏است، اين را مى رسيم شبه به عمد است، عمد است، بايد بدهد ديگر، موهاى سراين ريخته، ديگر درنيامده، بايد بدهد. انسان در فرهنگ اسلام خيلى قيمتى‏است، خيلى گران قيمتى است. همين مثالى كه مى‏زنند يك داروى عوضى، يك‏صابون عوضى، يك شامپوى عوضى داده به اين، موهايش ريخته، ديگر درنيامده، به حساب دادگاههاى امروز بايد هفت ميليون تومان به او بدهند براى‏اين كه موهاى كله اين را از بين برده‏اند.
    (سؤال... پاسخ استاد:) آنجا هم ديگر حالا جزئيات بماند فروع.
    «و كذا فى اللحيه» همچنين موهاى صورت «اذا حلقت» ريشهايش راطورى تراشيد كه ديگر در نيامد «أو نطفت» كند موهاى صورتش را يا تراشيديا كند «و لم تنبت» چه رقم تراشيد؟ چه رقم كند؟ ديگر در نيامد، تيغ مسمومى‏بود، داروى مسمومى بود، وسيله مسمومى بود، شخصى بود آمادگى داشت كه‏اگر بكنند ديگر در نمى‏آيد، الدية كامله، لحيه هم ديه كامله دارد. بعضى‏هامى‏گفتند: خوب، پس اينهايى كه ريش‏تراشى مى‏كنند چطور؟ حالا مى‏آيم ذيل‏آن «و ان نبتا» اگر هر دو برويد، موى سر برويد، بعد از يك ماه، دو ماه، سه ماه‏روييد، لحيه روييد «ففى اللحيه ثلث الديه على الأقوى» بايد يك سوم ديه رابدهد، اين را خواباندند، ريشهايش را به زور تراشيدند، بعد از يك هفته هم درآمد، بايد يك سوم ديه را به خاطر تراشيدن ريشهاى اين به زور، به او بدهند.خوب اگر سرش را تراشيد، بعد در آمد چه؟ به زور، «و فى شعر الرأس الارش»در موى سر ارش است، دليلى نداريم براى تعريفش، لحيه منصوص است،شعر رأس منصوص نيست، حالا كه منصوص نشد بايد برود در همان قانون‏ارشى كه قبل از تعطيلات مفصل درباره‏اش صحبت كرديم. حكومت، ارش،بحثهاى مربوط به آن، بايد بياييم قسمت سنجى كنيم، چقدر خسارت اين‏ديده؟ از نظر موها بايد، بله، اهل اطلاع درصد خسارت را تعيين بكنند و بعدبگيرند.
    خوب اينها درباره رجل بود، اما انثى چطور؟ موهاى زن يك موقعيت‏بيشترى براى زن دارد تا مرد «و امّ الأنثى ففى شعرها،ديتها كامله ان لم ينبت» تااينجا مثل مرد است، أنثى هم كالمذكر است، اگر موهاى سرش را از بين ببرند ورشد نكند، بعد در نيايد، ديه كامله است «و لو نبت» سر اين زن را تراشيد از بيخ،گاهى مى‏شود اين شوهرها دعواشان مى‏شود، به اين زن مى‏گويد: كارى مى‏كنم‏كه از خونه نتوانى بيرون بروى، سرش را از شمال به جنوب و شرق و غرب مى‏تراشد
    (سؤال... پاسخ استاد:) ديه كامل زن، آن بله ديگر، ديه كامل زن است، هركدام ديه كامله خودشان، دستهايش را قطع كند، ديه كامله زن است، چشمهايش،ديه كامله زن است «و لو نبت» آيا موهايش تراشيد، ولى نبت، بعد از مدتى سبزشد «ففيه مهر نسائها» بايد يك مهر النصّ بهش بدهد، يك ميليون است، دوميليون است، سه ميليون است، كمتر است، بيشتر است عنف عادت، ببينيم‏مهر النص اين زن چيست؟ موهاى سرش را تراشيدى يك مهر النص بايد بهش‏بدهد، جمله آخر را دقت كنيد كه موضوع بحث كاملاً روشن بشود «من غيرفرقٍ بين الصغيرةٍ و الكبيره» فرقى نمى‏كند، يك دختر جوان دم بختى است كه‏الان سرش را تراشيدند، موهايش ريخته، خيلى صدمه بهش مى‏خورد يا يك‏دختر دو ساله‏اى هست يا يك پيرزن شصت ساله‏اى، هفتاد ساله‏اى هست فرق‏نمى‏كند، صغير و كبير اطلاقات ادبى مى‏گويد: يكى است، شارع مقدس بين‏اينها جدايى نيانداخته، چون جدا كردن اينها از هم هر كدامش يك پرونده‏جدايى و دعواى جدايى مى‏شود و اين سنش چقدر است؟ اين دم بخت است؟اين دم بطن است؟ اگر بخواهند اينها را از هم جدا كنند، مثل اين كه تفاوت بين‏خون اشخاص بگذارند، اين عالم بوده، اين دانشمند بوده، اين مرجع بوده،كشتنش، نمى‏دانم اين يك آدم لاابالى بوده، يك آدم بى سواد بوده، باسواد بوده،دكتر بوده، مهندس بوده، اگر بخواهند اينها را از هم جدا بكنند، خونها راتفاوت بگذارند، روزى صدها هزار مورد ممكن است پرونده تازه وارددادگسترى بشود، اصلاً جوابگوى اينها كسى نمى‏تواند باشد، شارع آمده يك‏حكم واحدى گذاشته، قال را كنده، در خيلى از مسائل براى اين كه قال كنده‏بشود، حكم بايد به صورت واحدى در بيايد، دعواخيز نباشد.
    به هر حال، اين هم فهرست مسأله اولاى امروز ما، ديگر اجازه‏بدهيد ادلّه و نقل اقوال را بگذاريم براى فردا.
    و صلى اللّه على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
    پايان تصحيح اول