پنج شنبه 24 خرداد 1403 - 4 ذيحجه 1445 - 13 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 195
متن
درس خارج فقه، احكام ديات، آيت اللّه مكارم شيرازى
جلسه 195
بسم اللّه الرحمن الرحيم و به نستعين
«و صلى اللّه على سيدنا محمد و على آله الطيبين الطاهرين المعصومينلا سيما بقية اللّه المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم».
خدا را شكر مىگوييم كه باز توفيق شروع درس و بحث به ما داد.اميدواريم كه «انشاءاللّه» از خادمين سيدالمرسلين پيغمبر اكرم و از خادمينخاتمالوصيين امام زمان باشيم و با اخلاص و جديت و پشتكار بى آن كهساعتى از عمر ما بيهوده تلف شود، «انشاءاللّه» برنامههاى درس و بحث را بهعنوان يك عبادت ادامه بدهيم.
بحثهايى كه در ديات باقى مانده، به صورت فهرستوار من امروزمى خواهم اشاره به همه آنها بكنم. چهارچوبه بحث را براى آينده مشخصكنيم تا برادران «على بصيرةٍ» وارد اين مباحث بشوند. و اگر بتوانيم اين مباحثهفت گانهاى را كه اشاره مىكنم، امسال تمام كنيم، توفيق بزرگى نصيب ما شده.در واقع هفت تا مبحث از مباحث ديات باقى مانده: مبحث اول كه از امروز«انشاءاللّه» وارد آن مى شويم: «ديات الأعضاء» است، منظور از ديات الأعضاء،اعضاء بيرونى است، يعنى دست و پا و چشم و گوش و زبان و اين را مىگوييم:اعضاء بيرونى، ظاهر.
اما در مورد اعضاء درونى اگر آسيبى ببيند، يا حتى از بين برود، دركلمات فقها كمتر بحثى ديده مىشود، مثلاً يكى از كليهها را كسى به وسيله تيريا چاقو يا امثال و ذلك از بين ببرد، يا نصف معده يا نيمى از كبد، يا طحال، اعضاءدرون اگر از بين برود، در كلمات فقها كمتر از آن بحث شده، شايد به دليل اينكه در گذشته آسيب ديدن اعضاء درون مساوى با مرگ بود، حالا هست كه بهاصطلاح دوخت و دوز مىكنند و بخيه مىكنند و كم و زياد مىكنند و اعضاءدرون را هم نجات مىدهند. بالاخره اين موضوع محل ابتلاء است امروز، بعد ازاعضاء برون بايد حساب اعضاء درون را به عنوان مسائل مستحدثه، در اين باببرسيم. اين يكى از فصول هفت گانهاى است كه بايد دنبالش باشيم.
بحث دوم و فصل دوم ديات منافع است، منظور از منافع، كارهاىاعضاء است: چشم دارد، اما بينايى از كار افتاده، گوش دارد، اما شنوايى از كارافتاده، زبان دارد، اما چشيدن و ذوق از كار افتاده و امثال اينها، اينها را مىگويند:ديات المنافع، يعنى كار اعضاء مختل شده، عضو ظاهراً سالم است، كار مختلشده. اين هم فصل دومى كه بايد بحث كنيم دربارهاش.
فصل سوم: ديات شجاج و جراح است، يعنى جراحاتى كه به سر يابدن وارد مىشود، جراحاتى كه به سر و صورت وارد مىشود، «شجاج»مىگويند. و جراحاتى كه به بدن وارد مىشود، غير از سر و صورت «جراح»مىگويند كه انواع و اقسامى دارد: چه اندازه اين جراحت در بدن نفوذ مىكند؟فقط پوست را پاره مىكند؟ گوشت را بر مىدارد؟ به استخوان مىرسد؟استخوان مى شكند؟ جابجا مىكند؟ انواع و اقسامى دارد، اين هم فصل سومىاست كه در شجاج و جراح بايد صحبت كنيم.
در همين فصل سوم بحث شكستگى استخوان هم مىآيد كه ديگريك فصل جدايى برايش قرار ندادند. بدن مجروح نشده، اما استخوان شكسته،اين را هل داد انداخت زمين، دستش شكست، اما ظاهر بدن سالم است،استخوان از درون شكست. كسر استخوان ملحق به همين شجاج و جراح استكه در ذيل آن انشاءاللّه بحث مىكنيم. امام (قدس سره الشريف) هم در «تحريرالوسيله» در ذيل بحث شجاج و جراح بحث كرد.
اين سه بحث در واقع امهات بود، راجع به ديات اعضاء. بحثچهارم، فصل چهارم «دية الجنين» است، جنين احكام مخصوص خودش داردو ديات جنين كه در چه مرحلهاى باشد؟ فصل چهارم بحثهاى باقى مانده راتشكيل مىدهد.
فصل پنجم احكام عاقله است، عاقله كيست؟ و به چه دليل ضامناست؟ و كجا ضامن است؟ و چه رقم بايد ديه را سرشكن كنيم بين افراد عاقله؟هر كدام چقدر بدهند؟ اين هم يك مباحث مهمى هست كه در فصل عاقلهمىآيد.
فصل ششمى كه بايد بحث كنيم، ديه حيوانات است، در واقع ازبحث ديات خارج است چون ديات، ديات انسان است، ولى ملحق كردهاندديه حيوانات، آيا ديه حيوانات همان قيمتشان است؟ يا يك چيز ديگرى استغير از قيمت و تفاوت قيمت؟
بحث هفتم كه آخرين بحث است، كفاره قتل است كه اين هم ملحقبه باب ديات است، ديه نيست، مناسب «كتاب الكفارات» است، چون در فقهكتابى به نام «كتاب الكفارات» داريم، ولى اينجا آمدهاند بحث كفارات را گفتند.اگر كسى آدمى را بكشد بعداً هم مصالحه به ديه بشود، غير از ديه بايد يك كفارههم بدهد، مثل كفاره روزه، كفاره افطار به حرام، كفاره جعل، بايد كفاره بدهد،و اگر كفاره قتل خطاء باشد، آن هم كفاره دارد. در واقع غير از حق الناس، يكحق اللّهى هم در قتل هست، چون حق اللّه آن اسمش كفاره است، غالباً همغافلند از اين، خيال مىكنند ديه را كه داد، تمام شد، در حالى كه دادن ديه حقالناس آن است. طرف بخشيد، خيلى خوب ديه را بخشيد، كفاره قتل چهمىشود؟ اين هم يك بحث مهمى است كه در آخرين فصل داريم. اين چهارچوب بحثهاى آينده «لتكون على بصيرةٍ» كه چه مباحثى را داريم و چه پيوندىاين مباحث با هم دارد.
در اينجا برويم اول سراغ «ديات الأعضاء» ببينيم چند عضو را بحثكردند، اين را فهرست وار بدانيم، تا «على بصيرةٍ» باشيم.
معمولاً ديات الأعضاء را، مشهور هيجده عضو بيان مىكند، مشهورهيجده تا است. مى شمارم اين هيجده تا را: موها، كسى آب داغى، جوشىريخت رو سر كسى، تمام موهايش از بين رفت ديگر هم نروييد، يا روييد، ديهاولى چقدر است؟ ديه دومى چقدر است؟ زن باشد چقدر است؟ مرد باشدچقدر است؟ در ديه مو. دوم: عينان است، چشمها، دو تايى يا يكى از آنها، سوم:العنف، بينى را ببرد، دماغ را از بين ببرد. چهارم: الاُذن، گوشها را بريده، همه آنرا يا نصفش. پنجم: الشّفتان، لبها. ششم: اللسان، زبان كسى را بريدن، هفتم:الأسنان، زد دندانهايش خورد كرد تمامش را، يا نصفش را يا يكى از آنها يا دوتاى از آنها را، از بين بردن دندانها است، تمام دندانهايش ريخت تو دهانش.هشتم: العنق، گردن كسى را شكست. نهم: اللحيان، لحيان دو تا فك، فكها رااز بين برد، البته بعداً ما مى رسيم كه اين دو طرف فك پايين را مىگويند: لحيان،بالا استخوان جزء استخوان صورت است. ديديد گوسفند را وقتى كلهاش راجدا مىكنند، استخوان فك پايينش دو قسمت است: يكى اين قسمت است،يكى اين طرف است، اين پايين به هم گره خورده، لحيان اين دو تا است. آيا فكبالا جزء لحيان هست؟ نيست؟ يا جزء استخوان صورت است؟ اين يك بحثىدارد كه «انشاءاللّه» بايد برسيم؟ چندم شد لحيان؟ نهم. دهم: اليدان، دو تا دست.يازدهم: الرجلان، هر دو پا يا يك پاى كسى را قطع كرد. دوازدهم: الأصابع، تمامده تا انگشت يا قسمتى از آن را بريد، قطع كرد. سيزدهم: الظهر، پشت كسى راشكستن، انداختن او را از بالا، پرتش كردند پايين يا در يك حادثه رانندگى،رانندهاى تصادف كرد با عابر پياده، پشتش در ستون فقرات شكست. چهاردهم:النّخاع، پشت نشكست، نخاع قطع شد، همين قطع نخاعى كه الان محل بحثاست، ستون فقرات سالم است، نخاع قطع شد. پانزدهم: السّبيان، پستانهاىزن را بريد يا پستانهاى مرد هم محل بحث است. شانزدهم: الركر، آلاترجوليت مرد است. هفدهم: الپسيتان، بيضههاى كسى را از بين بردن.هيجدهم: الفرج، فرج مرأه را، اين هيجده مورد است كه ديات الأعضاء مشهوراز اين هيجده تا بحث كرده است، ولى امام (قدس سره) در «تحرير الوسيله» سهمورد اضافه كرده است، شده چند تا؟ بيست و يكى. سه موردى كه ايشان اضافهكرده: يكى العليان، عليهها، آن باسنها، قسمتى كه انسان موقع نشستنمىنشيند، آمد در يك حادثهاى عمداً، سهواً طورى شد كه از بين رفت، ديگرقابل نشستن نيست - كه اين نوزدهم است. بيستم: الاضلاع، دندهها، دنده كسى راشكست،با اين كه اين جزء شكستگى استخوان است كه بعداً مىآيد، ولىايشان بالخصوص اضلاع را جدا كرده است و حكم خاصى برايش گفته، چوننص خاص دارد ظاهراً. بيست و يكم: الترقوه، دو تا شانهها شكست، شانهراستش را، شانه چپش را، يا هر دو شانهاش را. اين بيست و يك مورد است كهاينها منصوص است، بايد روى اينها دانه دانه بحث كنيم ببينيم تكليف اينهاچيست؟ تازه بعد بايد بياييم داخل اعضاء باطنه بشويم كه در اعضاء باطنه اگر يككليه كسى را از بين بردند يا در يك حادثه نصف معدهاش از بين رفت، چونانسان با نصف معده مىتواند زندگى كند، بعضىها دو سوم معدهشان برداشتندبا يك سوم زندگى مىكنند، نصف كبد از بين رفته با بقيه زندگى مىكند، اينهاتكليفش چه مىشود؟ اعضاء داخل بدن را بايد چكار كرد؟ منافع را همفهرستوار بگويم، باز «على بصيرةٍ» باشيد كه بدانيم چه چيزهايى از اجزاء منافعدر ديات الأعضاء بحثش نكنيم.
منافع را هم مشهور هشت مورد ذكر كردند: اول اضابت العقل،مشت به او زد يا دوايى به او داد كه خورد، عقل را زائل شد، اين ديهاش چقدراست؟ مىرسيم، ديه كامله هست اضابت العقل، ديه. دوم: اضابت السمع،سيلى زد به گوشش، ديگر گوشش كر شد. سوم: ذهاب البصر، رؤيت، بصريعنى: ديد، عين، اين عضو بصر، ديد است، ديدش از بين رفت. چهارم ذهابالشمَّ، حس بويايىاش را از كار انداخت يا بواسطه ضربه يا بواسطه دارو يابواسطه هر چه. پنجم: ذهاب الذوق، حس چشايى، چشيدن از بين رفت، ديگرمزهها و طعمها را اصلاً تشخيص نمىدهد، ديگه هيچ فرق بين غذا و ميوه لذيذ وخاك نيست. ششم ذهاب الانزال يا ضربهاى وارد كرد به اين شخص، يإے؛
دارويى به آن داد يا ترساندش، بالاخره طورى شد كه ديگر انزال منى از اونمىشود. هفتم: ثلث البول يا به خاطر دارو با بواسطه ضربه طورى شد كه اينديگر امساك بول نمىتواند بكند. هشتم: ذهاب الصوت، صدا از بين رفت،ديگر نمىتواند اين شخص تكلم كند، البته ذهاب الصوت دو حالت دارد كهمىشود هشتم و نهمش كرد: يكى اين است كه آن جوهر صدا از بين برود،مىتواند مثل نماز اخفاتيه حرف بزند، هستند اشخاصى كه تارهاى صوتىشانآسيب ديده، اما آن صدا بيرون مىآيد، تار صوتى ندارد ولى مخارج حروفدارد و تنفس در اين مخارج حروف كه افتاد، به صورت آهسته و اخفاةمىتواند صحبت كند. ذهاب الصوت به اولى گفته مىشود، به دومى هم گفتهمىشود.
يك وقتى اصلاً به هيچ وجه نمىتواند زبان را تكان بدهد، گنگ شد،اين را ترساندش، زدش، دارو به او داد، اين لال شد، اصلاً هيچ نمىتواند حرفبزند. بنابراين مىشود به اين ترتيب نه تاى كرد آن را، بعضىها يكى ديگر هماضافه كردند يعنى دهم كه در «تحرير الوسيله» نيست: ذهاب المزغ، نمىتواندبجود، فكهايش آسيب ديده، فكها هست، از بين نرفته، اما لولاهايش آسيبديده، يك طورى هست كه ديگر نمىتواند بجود، قادر بر جويدن نيست، بهقول دكترها: اين تاندومها و اين ارتباطاتى كه هست، قطع شده، قادر به جويدننيست، فك ول است، شل افتاده، اين هم در واقع ضرر المنافع است، فك دارد امامنفعت ندارد، نمىتواند بجود. با اين حساب آنوقت اين هم مىشود ده تا، اگرصوت و با تكلم از هم جدا كنيم، مزغ را هم اضافه كنيم مىشود ده تا. اينمجموعه اعضاء و منافعى است كه انشاء اللّه در بحثهاى آينده بايد دانه دانهمطرح كنيم و حالا ببينيم بعضى جاها شايد كليات را بگوييم، بعضى جاها واردجزئيات هم بشويم، برنامهاى در پيش داريم كه «انشاء اللّه» روشن مىكنيم كهاين بحثها روشن مىشود.
اينها معلوم شد، بايد برويم سراغ جراحات، جراحات سر وصورت، جراحات بدن، جراحات داخل، شكستگى استخوان، اينها را هم بايدروشن كنيم تا برسيم به بحثهاى مربوط به ملحقات كه ديه جنين، ديه حيوان وعاقله و كفاره و مفاره و اينها هست.
(سؤال... پاسخ استاد:) چه؟ ببينيد آن جنايت بر ميت را در باب قصاصآنجا مطرح كردند، ولى مىتوانيم ما هم در اينجا جنايات بر ميت را هم مطرحكنيم كه چه دياتى دارد؟ گاهى هم جنايات ميت را زير جنين صحبت مىكنند،چون مى دانيد جنين و ميت در بعضى از مراحل مثل هم هستند، مىگويند:جنين قبل از آن كه روح در او بدمد، دقيقاً مثل ميت است، چون ديه آن صد ديناراست، ديه اين هم صد دينار است. و لذا گاهى اينها را در كنار هم، پيش هم،صحبت مىكنند، جنايات بر ميت را در ضمن جنايات جنين مطرح مىكنند.ناخن هم جزء انگشتان بحث مىشود، اصابع صحبت مىكنيم. بعضىها ابروهاو اجفان را هم جداگانه مطرح كردند، اجفان چهار تا پلك و دو تا ابرو اينها را همدر ذيل چشم، ديه چشم مطرح مىكنند، گاهى هم در ذيل ديه موها مطرحمىكنند، شعر، مىگويند: هم موى سر را مىگيرد موى لحيه را هم مىگيرد،موى ابروها را هم مىگيرد، چهار تا پلك را هم مىگيرد، شعر عام است،بعضىها هم همين و ما در همين ذيل موى سر مطرح مىكنيم، منحصر به موىسر نيست، الشعر است، عام است. اين را كه عرض كردم، يك روشنايى روىتمام مباحث افتاد و فهميديم دنبال چه برنامه هايى هستيم؟ انسان اگرچهارچوبههاى بحثها را قبلاً روشن بكند، سلطه بيشترى در مباحث مىتواندداشته باشد و با روشنايى بيشترى پيوندهايى كه مباحث با هم دارند، مى فهمدو هر كدام هم جايش را عوضى نمىگويد، هر كدام را در جاى خودش مطرحمىكند.
(سؤال... پاسخ استاد:)بسيار خوب، ناخن بحث وارد انگشتان است،اصابع است.
خوب، برويم سراغ اولين بحثمان كه «الشعر» است. مسأله اول«تحرير الوسيله» را مىخوانيم كه شعر رأس و لحيه در آن مطرح است. ابروهاو اجفان مىماند براى بعد. «المسألة الاولى، مسأله يك، فى شعر رأس الذكر،يعنى مذكر با مؤنث چون يك خرده تفاوت دارد، صغيراً كان أو كبيرا، بچه باشديا بزرگ، كثيفاً كان أو خفيفا، موهاى پر پشتى دارد يا يك مختصر مو دارد بهطورى كه موى سر صدق بكند البته، نه يكى در شمال و يكى در شرق و يكىدر غرب باشد، اينطورى نباشد، الدية كامله، ايشان فتوا مىدهند: ديه كامل استبه شرط اين كه «ان لم ينبت» اگر بريزد و نرويد، يقين پيدا كند كه ديگر موهانمىرويد يك ديه كامله بايد بدهد. مثال مىزنند «كما لو سبّع على رأسه مائاًحارّاً، آب جوش، ريخت روى سر يك كسى، «كما لو سبّع على رأسه مائاً حارّاًفسقط شعره و لم ينبت» موها ساقط شد و نروييد ديگر «أو أذهب شعره بأىّوجهٍ كار، منحصر به آب داغ نيست «أو أذهب شعره بأىّ وجهٍ كار» يك داروىشيميايى، اسيد پاشيد روى سرش، دارويى داد خورد همه موهايش ريختديگر در نيامد و امثال و ذلك، اين درباره موى سر.
(سؤال... پاسخ استاد:) بله، يك داروى عوضى، يك شامپوى عوضى،يك صابون عوضى داد و تمام كن، عمداً نيست خطا است ديگر، ديه خطا رابايد بدهد، ديه كامله است بايد بدهد، حالا براى عاقله است، براى خودشاست، اين را مى رسيم شبه به عمد است، عمد است، بايد بدهد ديگر، موهاى سراين ريخته، ديگر درنيامده، بايد بدهد. انسان در فرهنگ اسلام خيلى قيمتىاست، خيلى گران قيمتى است. همين مثالى كه مىزنند يك داروى عوضى، يكصابون عوضى، يك شامپوى عوضى داده به اين، موهايش ريخته، ديگر درنيامده، به حساب دادگاههاى امروز بايد هفت ميليون تومان به او بدهند براىاين كه موهاى كله اين را از بين بردهاند.
(سؤال... پاسخ استاد:) آنجا هم ديگر حالا جزئيات بماند فروع.
«و كذا فى اللحيه» همچنين موهاى صورت «اذا حلقت» ريشهايش راطورى تراشيد كه ديگر در نيامد «أو نطفت» كند موهاى صورتش را يا تراشيديا كند «و لم تنبت» چه رقم تراشيد؟ چه رقم كند؟ ديگر در نيامد، تيغ مسمومىبود، داروى مسمومى بود، وسيله مسمومى بود، شخصى بود آمادگى داشت كهاگر بكنند ديگر در نمىآيد، الدية كامله، لحيه هم ديه كامله دارد. بعضىهامىگفتند: خوب، پس اينهايى كه ريشتراشى مىكنند چطور؟ حالا مىآيم ذيلآن «و ان نبتا» اگر هر دو برويد، موى سر برويد، بعد از يك ماه، دو ماه، سه ماهروييد، لحيه روييد «ففى اللحيه ثلث الديه على الأقوى» بايد يك سوم ديه رابدهد، اين را خواباندند، ريشهايش را به زور تراشيدند، بعد از يك هفته هم درآمد، بايد يك سوم ديه را به خاطر تراشيدن ريشهاى اين به زور، به او بدهند.خوب اگر سرش را تراشيد، بعد در آمد چه؟ به زور، «و فى شعر الرأس الارش»در موى سر ارش است، دليلى نداريم براى تعريفش، لحيه منصوص است،شعر رأس منصوص نيست، حالا كه منصوص نشد بايد برود در همان قانونارشى كه قبل از تعطيلات مفصل دربارهاش صحبت كرديم. حكومت، ارش،بحثهاى مربوط به آن، بايد بياييم قسمت سنجى كنيم، چقدر خسارت اينديده؟ از نظر موها بايد، بله، اهل اطلاع درصد خسارت را تعيين بكنند و بعدبگيرند.
خوب اينها درباره رجل بود، اما انثى چطور؟ موهاى زن يك موقعيتبيشترى براى زن دارد تا مرد «و امّ الأنثى ففى شعرها،ديتها كامله ان لم ينبت» تااينجا مثل مرد است، أنثى هم كالمذكر است، اگر موهاى سرش را از بين ببرند ورشد نكند، بعد در نيايد، ديه كامله است «و لو نبت» سر اين زن را تراشيد از بيخ،گاهى مىشود اين شوهرها دعواشان مىشود، به اين زن مىگويد: كارى مىكنمكه از خونه نتوانى بيرون بروى، سرش را از شمال به جنوب و شرق و غرب مىتراشد
(سؤال... پاسخ استاد:) ديه كامل زن، آن بله ديگر، ديه كامل زن است، هركدام ديه كامله خودشان، دستهايش را قطع كند، ديه كامله زن است، چشمهايش،ديه كامله زن است «و لو نبت» آيا موهايش تراشيد، ولى نبت، بعد از مدتى سبزشد «ففيه مهر نسائها» بايد يك مهر النصّ بهش بدهد، يك ميليون است، دوميليون است، سه ميليون است، كمتر است، بيشتر است عنف عادت، ببينيممهر النص اين زن چيست؟ موهاى سرش را تراشيدى يك مهر النص بايد بهشبدهد، جمله آخر را دقت كنيد كه موضوع بحث كاملاً روشن بشود «من غيرفرقٍ بين الصغيرةٍ و الكبيره» فرقى نمىكند، يك دختر جوان دم بختى است كهالان سرش را تراشيدند، موهايش ريخته، خيلى صدمه بهش مىخورد يا يكدختر دو سالهاى هست يا يك پيرزن شصت سالهاى، هفتاد سالهاى هست فرقنمىكند، صغير و كبير اطلاقات ادبى مىگويد: يكى است، شارع مقدس بيناينها جدايى نيانداخته، چون جدا كردن اينها از هم هر كدامش يك پروندهجدايى و دعواى جدايى مىشود و اين سنش چقدر است؟ اين دم بخت است؟اين دم بطن است؟ اگر بخواهند اينها را از هم جدا كنند، مثل اين كه تفاوت بينخون اشخاص بگذارند، اين عالم بوده، اين دانشمند بوده، اين مرجع بوده،كشتنش، نمىدانم اين يك آدم لاابالى بوده، يك آدم بى سواد بوده، باسواد بوده،دكتر بوده، مهندس بوده، اگر بخواهند اينها را از هم جدا بكنند، خونها راتفاوت بگذارند، روزى صدها هزار مورد ممكن است پرونده تازه وارددادگسترى بشود، اصلاً جوابگوى اينها كسى نمىتواند باشد، شارع آمده يكحكم واحدى گذاشته، قال را كنده، در خيلى از مسائل براى اين كه قال كندهبشود، حكم بايد به صورت واحدى در بيايد، دعواخيز نباشد.
به هر حال، اين هم فهرست مسأله اولاى امروز ما، ديگر اجازهبدهيد ادلّه و نقل اقوال را بگذاريم براى فردا.
و صلى اللّه على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
پايان تصحيح اول
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...