شنبه 26 خرداد 1403 - 6 ذيحجه 1445 - 15 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب قضا (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 109
متن
جلسه صد و نهم
درسخارج فقه بحث قضا
حضرت آية الله العظمى فاضل لنكرانى «مد ظله العالى»
تاريخ 9 / 3 / 77
ملكيت مستقل دو مالك
ملكيت مستقل دو مالك بر مال واحد و اشكالات آن
مرحوم سيّد صاحب عروة در ملحقات مىفرمايند كه جايز است دو مالك مستقل، بدون شركت، بر مال واحدى، ملكيّت داشته باشند و اين را تقويت مىكنند.
ما عرض كرديم: اگر مقصود ايشان از جوازى كه مىفرمايد، جواز عقلى باشد جوابش اين است كه مسائل عقلى را در اينجا كه در رابطه با ملكيت است، نبايد آورد، براى اين كه ملكيت، يك واقعيت تكوينى و حقيقت خارجى نيست، و اگر كسى مثلاً خيال بكند كه اجتماع مالكين، مثل اجتماع سواد و بياض مىماند و همان طورى كه اجتماع سواد و بياض به خاطر مسأله تضاد از نظر عقل، امكان ندارد، پس اجتماع مالكين هم «على شىءٍ واحد بنحو الاستقلال» مثلاً ايشان از اين راه بخواهد بگويد جايز است، در حالى كه مسأله ملكيت، يك امر اعتبارى است كه نه تنها از نظر شارع اين طور است، از نظر عقلا هم همين طور است.
وقتى عقلا زيد را مالك خانه مىدانند، اينجا يك امر ثالث تكوينى غير از مسأله خانه و غير از مسأله زيد، تحقق ندارد. تا ديروز كه عمرو، مالك اين خانه بود و امروز كه زيد، مالك اين خانه شده، هيچ تحولى در يك امر تكوينى و واقعيت تكوينيه تحقق پيدا نكرده و حتى در باب معانى حرفيّه، مرحوم محقق كمپانى نظرى داشت كه ما اين نظر را در بحث اصولى تأييد كرديم و آن نظر اين بود كه ضعيفترين مرحله وجود تكوينى در معانى حرفيّه وجود دارد. چون مراحل وجود تكوينى، يكى مرحله جوهر است كه اصلاً استقلال وجودى دارد و نيازى به شىء ديگر ندارد، يكى هم مرحله عَرَض است كه نياز به معروض دارد و متقوّم به معروض است. امكان ندارد كه سفيدى بدون عارضيت براى جسم تحقق پيدا بكند. امّا مرحله وجود حروف از اين هم پائينتر است، براى اين كه قسمتى از حروف، حاكى از يك واقعيتهايى هستند كه آن واقعيتها نه تنها نياز به يك طرف دارد، بلكه نياز به دو طرف دارد. مثلاً در «زيدٌ فى الدّار» ما سه واقعيت داريم: يك واقعيت زيد، يك واقعيت دار و يك واقعيت ظرفيّت دار براى زيد. تا مادامى كه زيد در خانه نيامده بود، اين ظرفيت تحقق نداشت، امّا حالا كه زيد در خانه آمد، اين ظرفيت تحقق واقعى پيدا كرد.
اين تحقق واقعى در باب ظرفيت، هم متقوّم به ظرف است و هم متقوّم به مظروف است. وقتى كه مىگوييد: «الماء فى الكوز» هم كوزه واقعيت دارد، هم ماء واقعيت دارد، هم «كون الماء فى الكوز» واقعيت دارد. اين ديگر ضعيفترين مرحله موجودات واقعيّه است.
در باب ملكيتى كه ما بحث مىكنيم حتّى اين ضعيفترين مرحله هم وجود ندارد. امروز كه زيد مالك خانه شده نه چيزى به زيد اضافه شده، نه چيزى به عمرو اضافه شده، آنچه كه در كار هست، يك اعتبار عقلائى است كه اكثراً و نوعاً اعتبار شرعى هم همراهش هست و گاهى از اوقات هم اين دو از هم انفكاك پيدا مىكنند. در بعضى از موارد، ملكيت شرعيه است نه ملكيت عقلائيه. در بعضى از جاها ملكيت عقلائيه است، نه ملكيت شرعيه. امّا در آنجائى كه ملكيت هم شرعيه است و هم عرفيّه و عقلائيه، زيد به يك معامله شرعى اين خانه را خريد، يك تغيّر تكوينى و تحوّل تكوينى پيدا نشد، بلكه شارع تا ديروز عمرو را به عنوان مالك اعتبار مىكرد و امروز به واسطه معامله شرعيه صحيحهاى كه واقع شد، زيد را مالك اعتبار مىكند. در حقيقت اين ملكيت، يك نسبت خاصهاى است كه شارع بين المالك و المملوك اعتبار مىكند.
لذا اگر اين ملكيت بخواهد به صورت استقلال باشد، معنايش اين است كه شارع طرف اضافه اين اعتبار را زيد ببيند. آيا مىشود در عين اين كه طرف اعتبار ملكيت را نسبت به تمام خانه، زيد ببيند براى عمرو هم همين حساب را امروز قائل بشود كه شارع يا عقلا بگويند كه ما اين نسبت خاصهاى را كه از آن تعبير به ملكيت مختصه مىكنيم، هم مىخواهيم در رابطه با زيد ببينيم و هم در رابطه با عمرو؟ اين مطلبى است كه از نظر عقلا تأييد نشده است. عقلا اگر اين اضافه خاصّه، تامّه، مستقلّه ملكيت را بين زيد و اين خانه ديدند و گفتند: اين خانه، ملك زيد است، ديگر تا معاملهاى نشود، تا نقل و انتقالى اختياراً يا قهراً تحقق پيدا نكند، طرف اعتبار ملكيت فقط همين است، شارع مقدس هم همين معنا را ملاحظه كرده است.
تعارض بيّنتين در صورت شهادت بر ملكيت مستقل دو مالك
مؤيّد اين مطلب هم از نظر شارع و هم از نظر عقلا اين است كه در صورت شك اگر بيّنهاى قائم بشود بر اين كه اين خانه بتمامه مال زيد است، آيا اگر يك بيّنه شرعيه ديگر قائم بشود بر اين كه اين خانه بتمامه مال عمرو است، ديد شما در رابطه با اين دو بيّنه عنوان تعارض و تكاذب است؟ يا اينكه مىگوييد: چه مانعى دارد هر دو بيّنه راست مىگويند، هم اين خانه بتمامه مال زيد است و هم اين خانه بتمامه مال عمرو است؟!
ما در شرع چنين مسألهاى نداريم و در بين عقلا هم اين مسأله مطرح نيست كه شىء واحد را بتمامه براى دو مالكِ مستقل و خصوصى اعتبار بكنند، بگويند مثلاً همان طورى كه دو نفر مىتوانند مالك يك خانه بنحو نصف مشاع بشوند، بنحو استقلال هم مىتوانند، مثل اين كه اگر پدرى فوت كرد و خانهاى را به ارث گذاشت كه فقط داراى دو پسر بود، بگوييم: اين دو پسر، مالك اين خانهاند لكن بنحو نصف مشاع، نصفش اختصاص به اين پسر دارد، نصفش اختصاص به پسر دوم. آيا در غير مسأله اشاعه و نصف مشاع تصور اين معنا درست است كه بگوييم همه خانه هم مربوط به زيد است، و هم مربوط به عمرو، و در مقام تعبير هم تعبير كنيم چه مانعى دارد كه زيد مالك تمام خانه باشد، و عمرو هم مالك تمام خانه؟
چيزى كه مرحوم سيد را وادار به اين حرف كرده ملاحظه نظائرى است كه ايشان ديده آن نظائر، غير از اين، راه حلى ندارد. يكى از آن نظائر مهم، مسأله حق الفسخ است. ايشان مىفرمايد كه بين حق و ملكيت در اين جهت فرق نيست، در حالى كه حق الفسخ در مورد يك معامله مىشود مال بايع و مشترى هر دو باشد، مثلا بايع در معامله، حق الفسخ را تا يك ماه براى خودش قائل بشود و مشترى هم در معامله تا يك ماه براى خودش حق الفسخ قائل بشود. ايشان مىفرمايد: با اينكه حق الفسخ يك حق واحدى است، چطور مىتواند هم استقلالاً به بايع ارتباط داشته باشد و هم استقلالاً به مشترى ارتباط داشته باشد؟ نه به معناى انضمام، بلكه به معناى استقلال و لازمه استقلال هم اين است كه هر كدام در ظرف اين يك ماه معامله را زودتر فسخ كردند معامله، معامله فسخ بشود زيرا اين يك حق الفسخ مشروطى است كه در ظرف خودش تحقق پيدا كرده و اگر معامله فسخ شد ديگر مجالى براى فسخ ديگرى باقى نمىماند.
تفاوت بين حق فسخ و ملكيت
جواب فرمايش مرحوم سيد اين است، اين كه شما مىفرماييد: بين حق الفسخ و بين ملكيت، هيچ گونه تفاوتى نيست جوابش اين است كه از نظر عقلا كاملاً تفاوت هست و شاهدش هم همان مسأله بيّنهاى است كه ما عرض كرديم. اگر يك بيّنه قائم بشود بر اينكه زيد، مالك به تمام معناى اين شىء است و بيّنه ديگرى قائم بشود بر اين كه عمرو، مالك به تمام معناى اين شىء است، عقلا بين البيّنتين تعارض و تكاذب مىبينند. اما در مورد حق اگر دو بيّنه قائم شد: يك بيّنه بر اين كه بايع در اين معامله تا يك ماه خيار فسخ دارد، همين مقدار و بيّنه ديگر قائم شد بر اينكه مشترى تا يك ماه خيار فسخ دارد، جمع بين اين بيّنتين مانعى ندارد به اين كه حكم بكنيم كه هم بايع خيار دارد و هم مشترى خيار دارد، و هر كدام زودتر از حق الفسخ استفاده كرد، ديگر موضوع و زمينهاى براى استفاده ديگران باقى نمىماند. لذا اين تنظير مرحوم سيد، جوابش خيلى روشن است. اما در بعضى از تنظيرهايى كه ايشان كرده بايد دقت كنيم.
تنظير مقام به باب مالك زكات
ايشان مىفرمايد: در باب زكات شما مىگوييد: فقرا، مالك زكات هستند، به هر كدام از اينها هم زكات بدهيد مجزى است و لازم نيست كه بين همه فقرا تقسيم بكنيد. همه زكاتتان را به يك فقير مستحق بپردازيد مانعى ندارد. اگر به جاى زيد فقير به عمرو فقير هم مىپرداختيد مانعى نداشت.
كانّ سيد مىفرمايد: سؤال مىشود كه مالك زكات چه كسى است كه اگر به هر كدام بپردازيد كافى است و لازم هم نيست به ديگرى بپردازيد؟ ايشان مىفرمايد: مالك عبارت است از نوع و نوع هم كه وجودش عبارت از افراد است، پس لازم مىآيد كه افراد فقرا با تعدد و تكثرى كه دارند مالك زكات باشند، آن هم نه به اندازه يك مقدار كم بلكه مالك همه زكات هستند و لذا شما همه زكاتتان را به هر كدامشان بپردازيد كافى است. در باب خمس مخصوصاً سهم سادات، چون سهم امام مال شخص است و يك داستان خاص به خودش دارد، اما در باب سادات اين سهم ساداتى كه شما به سادات مىپردازيد ايشان مىفرمايد: مالكش عبارت از نوع است و هر سيدى هم «بما انّه فرد من افراد ذلك النوع» مالك اين سهم است و مىتوانيد مثلاً در آنجائى كه سهم سادات بيش از خرج يك سال سيد نباشد، همه مخارج يك سالهاش را به يك نفر بپردازيد. ديگر لازم نيست كه تعدد قائل بشويد، يك مقدار به اين سيد، يك مقدار به سيد ديگر و هكذا.
مىفرمايند: نظير اين هم در باب وقف تصور مىشود: اگر كسى يك مالى را براى علما وقف كرد نه به اين كه منافع اين مال را به تمام علما بدهد، بلكه به اين معنا كه منافع اين عين موقوفه را به غير علما ندهند اما به يك عالم هم بدهند به دو عالم هم بدهند، مانعى ندارد. در اينجا مرحوم سيد مىفرمايد: مالك منافع اين عين موقوفه كيست؟ نمىتوانيم بگوييم كه كل واحدٍ مستقلاً مالك است بلكه بايد بگوييم: نوع، مالك است و هر فردى از افراد علما هم وجود اين نوعاند، و اگر به هر كدام بتمامه داده بشود كفايت مىكند.
اجتماع مالكين بر مال واحد در مالكيتهاى شخصيه
بعد مرحوم سيد ترقى مىكند، مىفرمايد: اين مثالهايى كه زديم در مالكيتهاى نوعيه بود، در مالكيت شخصيه هم اجتماع مالكين بر مال واحد امكان تحقق دارد. مثل آنجايى كه كسى مقدارى از مال خودش را وصيّت بكند براى زيد و عمرو كه زيد و عمرو موصىله مىباشند، امّا نه به نحو شركت كه يك مقدارش به زيد داده بشود، يك مقدارش به عمرو، بلكه اگر به هر كدام از اين دو داده بشود، از نظر موصى كافى است و مطابق با وصيت است. اينجا زيد و عمرو بعد از فوت موصى نسبت به اين مال موصىبه چه حكمى دارند؟ دو مالك شخصى نسبت به اين مال هستند آن هم نه به جزء المال، بلكه به تمام المال آن هم نه به نحو اشتراك، به نحو استقلال كه اين موصىبه به هر كدام داده بشود عمل به وصيت و نظر موصى تحقق پيدا كرده است.
مرحوم سيد باز تنظير ديگرى كرده است به مسأله ولايت اب و جدّ نسبت به مال صغير. اگر يك تجارتى براى مال صغير مورد مصلحت بود هم از نظر پدرش و هم از نظر جدّ پدرى، كدام حق تصرف دارند؟ هر دو دارند، لكن در فقه در جاى خودش ذكر شده كه هر كدام نسبت به ديگرى، سبقت بگيرد، ديگر محلى براى تصرف ديگرى باقى نمىماند و الاّ «من اوّل الامر لكلٍ منهما حق التصرف، فى جميع المال» و اگر يكى تصرف كرد و زمينه را از بين برد، ديگر به اعتبار انتفاى موضوع، ديگرى نمىتواند تصرفى داشته باشد. از اين نوع موارد، مسأله واجب تخييرى و كفائى است كه قبلا عرض كرديم كه ايشان به عنوان توضيح ذكر مىفرمايد.
مسأله حق خيار را كه ما عرض كرديم. در مسأله ولايت هم كه ملكيتى در كار نيست بلكه يك حق تصرفى است، آنجا هم بگوييم كه شارع براى هر دوى آنها حق تصرف قائل است و اگر يكى قبل از ديگرى با شرائط، تصرف كرد، ديگر موضوعى براى تصرف ديگرى باقى نمىماند. اين هم قابل جواب است.
تنظير مقام به باب مالك سهم سادات
امّا آن كه يك قدرى مشكل است مثل مسأله سهم سادات است. عرض كرديم: در باب سهم امام چون شخصى است و متعلق به حضرت بقية اللّه روحى له الفداء است مشكلى نيست اما در باب سهم سادات، چه كنيم و چه مطلبى را اينجا ملتزم بشويم؟ با توجه به اينكه گفتيم: دو مالك مستقل بتمامه در آنِ واحد نه اعتبار عقلائى دارد و نه اعتبار شرعى دارد، در مثل مسأله سادات چه چيزى را ملتزم بشويم، آيا بگوييم كه اينها مالك نيستند؟ كه خداوند با تعبير به لام ملكى در آيه خمس ملكيت اينها را تأييد كرده. بگوييم: در باب زكات، مستحق زكات، مالك زكات نيست و چشمها را روى هم بگذاريم و بگوييم: اينها مصرفاند امّا اين پولى كه اين سيد در بازار براى خودش كفش مىخرد، لباس مىخرد، مالك اين پول نيست و فقط مثلاً يك اباحه تصرفى در اين كار است؟ اين چيزى است كه انسان نه از نظر متشرعه مىتواند ملتزم بشود و نه ظواهر ادله آن را تأييد مىكند. پس نحوه ملكيتشان چطورى است؟ در باب سهم سادات چه كسى مالك سهم سادات است؟
ضمناً به شما عرض كنم كه اين مسأله با مسأله ديگر كه ارتباط سهم سادات و مالك سهم سادات با مالك اصلى، آيا به نحو اشاعه است يا به نحو كلى فى المعيّن است يا اقوال مختلفه هفتگانهاى كه در اين باب مطرح است؟ فرق دارد، اين غير از آن مسأله است. كارى به شركت و كلّى فى المعيّن و ذمّه و امثال ذلك نداريم. بحث ما اين است كه اين نصف، پنج يك ربح باقى مانده از هزينه سال كه مربوط به سادات است و سادات مالك اين هستند و در عين حال لازم نيست كه انسان به همه سادات بپردازد، بلكه اگر به يكى از آنها نه زائد بر مخارج سال پرداخت همان هم براى پرداخت سهم سادات كفايت مىكند، نحوه ملكيت اينها چه جورى است؟
اينجا اباحه تصرفى كه مرحوم شيخ در باب معاطات احتمال مىدهد نيست بلكه يك ملكيت رسميّه است و در عين حال انسان نبايد يك سهم سادات مختصر خودش را بين همه سادات عالَم تقسيم بكند، ولو اين كه به يك سيد هم بيشتر از مخارج سالش نبايد بپردازد. حالا يك مسلمانى هست، سهم ساداتش هم به اندازه مخارج سال يك سيد نمىرسد، نحوه ملكيت اين سيد نسبت به اين سهم سادات بالخصوص با قطع نظر از آن مسأله اشاعه و اقوال مختلفهاى كه در اين باب هست در باب خودش اين سهم خودش را چطورى مالك مىشود؟ اين يك مسألهاى است كه هم مبتلابه است هم خيلى روى آن فكر نشده. روى آن فكر بكنيد ببينيد راه حلش اين است كه مرحوم سيد خودش را مجبور به اين معنا ديده است؟ يا ان شاء اللّه يك راه حل ديگرى براى آن پيدا بكنيم بدون اين كه مستلزم اين فايدهاى باشد كه مرحوم سيد مىخواهد از اين مورد و امثالش استفاده بكند؟
پرسش
1 - فرمايش سيد در مورد ملكيت مستقل دو مالك بر مال واحد را توضيح دهيد.
2 - تعارض بيّنتين در صورت شهادت بر ملكيت مستقل دو مالك مؤيّد چيست؟
3 - تفاوت بين حق فسخ و ملكيت را بيان كنيد.
4 - كيفيت تنظير مقام را به باب مالك زكات از نظر سيد توضيح دهيد.
5 - آيا مرحوم صاحب عروه اجتماع مالكين بر مال واحد در مالكيتهاى شخصيه را مىپذيرد؟ شرح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...