دوشنبه 28 خرداد 1403 - 8 ذيحجه 1445 - 17 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 353
متن
بسم الله الرحمن الرحيم.
نام درس: خارج فقه بحث حج.
نام استاد: فاضل لنكرانى.
تاريخ: 1371 ه.ش
اعوذبالله من الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.
عرض كرديم كه آنهايى كه منزلشان دورت اهل دو الميقات واقع شده است، يعنى به تعبير ما، بعد از ميقات قرار گرفته است، اينها لازم نيست كه براى احرام حج برگردند و يك مسيرى را طى كنند و خودشان را به ميقات برسانند. بلكه از همان منزل محرم مىشوند. حالا به دنبال اين بحث واقع شده است كه آيا خود اهالى مكه و ساكنين مكه در رابطه با حج قران و افراد از كجا محرم مىشوند؟ آنها وظيفهاشان در حج الاسلام همان حج قران و افراد است. اگر يك مكى بخواهد عمره مفرده انجام بدهد، تكليفش روشن است. اگر بخواهد حج تمتع انجام بدهد، بايد شروع عمرهاش بلا اشكال از ميقات باشد. و حجش هم از داخل خود مكه. پس بحث متمعض در اين جهت است فقط. كه يك مكى و ساكن مكه بخواهد حج قران يا افراد انجام بدهد كه اين حج قران و افراد قبل از عمره مفرده بايد شروع بشود. اين شروع حجش و احرامش از كجا خواهد بود. در حج قران و افراد؟
از نظر فتاوى تقريبا مشهور بلكه بالاتر از مشهور كه به تعبير بعضى شهرتا كادت تكون اجماعا. از نظر فتوا تا اين درجه شهرت محقق و عظيم است كه اهل مكه براى حج قران و افراد از همان خود مكه محرم مىشوند. مثل متمتعى كه براى حج تمتع از مكه محرم مىشود،اينها هم براى حج قران يا افراد از خود مكه محرم مىشوند. از نظر فتوا تقريبا مسئله روشن است. انما اشكال در دليل بر اين معنا است كه به چه دليل؟ كدام دليلى اين مسئله را اقتضى مىكند؟ قبل از اينكه حالا به روايات مراجعه بكنيم، مثلا روى آن فلسفهاى كه آن روى ماعرض كرديم، كه اينهايى كه خانهاشان دون الميقات و نزديكتر به مكه است، در حقيقت شارع كه اينها را الزام نفرموده است به اينكه برگردند و از ميقات محرم بشوند، پيدا است كه يك تسهيلى شارع براى اينها مىخواهد قائل بشود. انسان ممكن است اينجور بگويد كه اگر آنهايى كه منزلشان در ده فرسخى مكه قرار گرفته است، لازم نيست كه حتى شش فرسخ به عقب برگردند و از ميقات محرم بشوند، خب، اينهايى كه در خود مكه واقع شدهاند و منزلشان و مسكنشان خود شهر مكه است كانّ به طريق اولى بايد مسئله در مورد اينها پياده بشود. آنها لازم نيست كه به ميقات برگردند. آن وقت آيا اهل مكه ضرورت دارد كه بروند و از ميقات محرم بشوند؟ يك چنين اولويتى انسان فكر ميكند؟ لكن اين اولويت يك اولويت قطعيه نيست كه انسان بتواند ملاك و مستند حكم قرار بدهد. بگويد اگر آنهايى كه منزلشان دون الميقات است، احرامشان از منزل است، پس اهالى مكه به طريق اولى بايد از منزل محرم بشوند. يك چنين اولويتى هست، اما يك اولويت قطعيهاى كه انسان بتواند روى او تكيه بكند و در فتوا مستند قرار بدهد، به اين حد نمىرسد اين اولويت. در مسائل تعبديه نمىتواند انسان چون راه ندارد كه تمام ابعاد و خصوصياتش را انسان به دست بياورد. بعله، ما اينجور فكر مىكنيم كه يك حكم تسهيلى است واين حكم تسهيلى درباره اهل مكه به طريق اولى بايد پياده بشود.
اما اينها يك مسائل ظنيه است و نمىتواند انسان اينهارا مستند قرار بدهد. پس چه بايد كرد؟ اينجا بعضىها به همان روايات نه از نظر اولويت بلكه از نظر اطلاق خواستهاند استناد بكنند. بگويند آن روايتى كه مىگويد من كان منزل اهله دون الميقات، يا دورة اهله دون الميقات فاليحرم من منزله. اين عين عبارت روايتى بود كه خوانديم. اين من كان دورية اهله دون الميقات، كسى بگويد اين عبارت اطلاق دارد اصلا. دون الميقات يعنى آن طرف ميقات قرار گرفته است. حالا
آن طرف ميقات قرار گرفتن، هم مىسازد با اينكه در فاصله مثلا پنج فرسخى مكه واقع شده است، و هم مىسازد با اينكه در خود مكه واقع شده باشد. اهالى مكه هم اينها منزلهايشان دون الميقات است. يك چنين اطلاقى كسى بخواهد براى اين روايات قائل بشود. بگويد نه، ما اولويت را كارى نداريم، اما اطلاق را يك دليل لفظى است، ما به اين اطلاق تمسك مىكنيم. آيا مىشود كسى يك چنين اطلاقى از اين عبارت استفاده بكند؟ ظاهر اين است كه نه، مخصوصا باتعبير به دورة اهل كه عرض كرديم اين تسرير مىسازد با يك خانههاى محقر روستايى كه در نواحى مختلف و اطراف مختلف شهر واقع شده است. علاوه اين عبارت را وقتى كه به عرف القا مىكنيم من كان دويرة اهل دون الميقات، اين پيدا است كه يك طرف محاسبهاى در كار است. و در محاسبه با آن طرف حساب اين منزل، نزديكتر از ميقات است. خوب ان طرف حساب خود مكه است. ديگر مكه را نمىتوانيم بگوييم دون الميقات است. آن طرف حساب ديگر ندارد. به عبارت ديگر در آن دويرة اهل ما سه تا عنوان داشتيم. ميقات، دويرة اهل، مكه. آن وقت مىگفتيم اگر مكه را شما طرف حساب قرار بدهيد، اين دويره نزديكتر به مكه است تا ميقات. پس مكه به عنوان طرف حساب مطرح بود و ما ميقات و دويره را با مقايسه با مكه حساب مىكرديم. اما در خود مكه، ديگر با چه ما حساب بكنيم؟ مكه را با ميقات در محاسبه با چه ما حساب بكنيم؟ لذا به نظر نمىرسد كه اين عبارت من كان دويرة اهل دون الميقات يك اطلاقى داشته باشد و ما بتوانيم از اطلاقش حتى منازل خود مكه را هم استفاده كنيم، و بگوييم اطلاق اين روايت شامل اهالى مكه هم مىشود.
سؤال؟ عمده كلمه دون است. آن يك تأييد مهمى نبود.
سؤال؟ چرا، غايت ندارد. الى ندارد. اگر اينطور باشد چه بهتر. چه بهتر كه اگر الى مكه شد ديگر ظهورش در خروج مكه قوىتر است. يعنى براى اينكه اين الى به عنوان همين طرف محاسبه مطلب را بيان كرده است، به اين عنوان كه خب، ميقات دو تا بُعد دارد. يك بعُد به طرف مكه است. يك بعد اين طرفش است. مىگويد اين كه ما دون الميقات ميگوييم الى جانب المكه را مىگوييم. يعنى طرف حساب ما مكه است. خب، اگر طرف حساب مكه است، و ميقات و دويره را در محاسبه با او مىسنجيد، پس ديگر خود مكه را نمىشود شما در اين حساب داخل بكنيد. خود مكه خارج است. دو چيز ديگر را در محاسبه و مقايسه با مكه بايد بسنجيد. نه خود مكه را. لذا خيلى بعيد به نظر مىرسد كه كسى بخواهد به اين عبارت تحميل اطلاق بكند و بگويد اين روايت اطلاق دارد و حتى خانههاى مكه را هم شامل مىشود. اما در يك روايت مرسلهاى كه ما خوانديم كه ما گفتيم از مرسلات معتبره هم هست، عبارت اينجور ذكر شده بود، مرسله صدوق بود، روايت ششم از همان باب هفدهم از ابواب مواقيت، قال صدوق فرمود و سأل الصادق عليه السلام، عن رجل منزله خلف الجهف من اين يحرم، قال من منزله. كسى منزل او پست جهفه واقع شده است. از كجا محرم بشود؟ امام فرمود از منزل خودش محرم بشود. خب، اين روايت ادعاى اطلاق در آن بهتر از روايت قبلى است. كسى منزلش پشت جهفه واقع بشود. اينجا مقايسه ديگر با امر سومى نشده است. ملاك را جهفه قرار داده است و پشت جهفه. آن وقت كسى بگويد پشت جهفه هم پنج فرسخى جهفه است، هم ده فرسخى، هم خود مكه بيست و چهار فرسخى جهفه، ان هم پشت جهفه واقع شده است. مقايسه با مكه نشده است. من كان منزله خلف الجهفه. اين سؤال شد امام فرمود فاليحرم من منزله.اين ادعاى اطلاق اينجور شده است.
منتهى بعضىها روايت را به ارسال تضعيف كردهاند كه ما عرض كرديم اين از مرسلات معتبره است و نمىشود به لحاظ سند اين روايت را مخدوش كرد. بعضىها هم خواستهاند به لحاظ دلالت در اين روايت مناقشه كنند. و او بعض الاعلام قدس سره الشريف است. ايشان مىفرمايد كه مسئله خلف، خلف بودن و قدّام بودن اين يك مسئلهاى نيست كه را رابطه با مكانها بدون ملاحظه يك شخصى كه از جانبى حركت مىكند، و به جانب ديگر مىرود، بدون ملاحظه اين شخص نمىشود ملاحظه كرد و به عبارت ديگر، ايشان مىفرمايد عنوان خلفيت، و قداميت دو تا عنوانى است كه در
رابطه با حركت انسانها از مكانى به مكان ديگر مطرح است. مىفرمايد اگر كسى از كربلا مثلا حركت بكند به جانب نجف. وقتى از كربلا بيرون آمد ما مىتوانيم بگوييم كربلا را به تعبير فارسى ما پشت سر گذاشت. اما همين كس اگر از نجف حركت كند و بيايد به كربلا ميگوييم نجف را پشت سر گذاشت. چطور در ان مثال عنوان خلفيت براى كربلا بود، در اين مثال و اين مورد براى نجف پيدا شد؟ اين كاشف از اين است كه عنوان خلفيت و قدّاميت يك چيزى نيست كه عارض خود مكان باشد من حيث هو هو. اين در رابطه با كسى است كه از مكانى به مكان ديگر حركت مىكند اگر شروعش از اينجا باشد، اينجا عنوان خلفيت پيدا مىكند، اگر شروعش از آن طرف باشد، آنجا عنوان خلفيت پيدا مىكند. لذا مىفرمايد كه در حقيقت اين به اعتبار شخص است. خب، حالا كه به اعتبار شخص شد، پس چه؟ ديگر پس چه را ايشان بيان نمىكند، روايت را چه جور بايد معنا بكنيم؟
در حالى كه عبارت روايت در اين روايات ولو اينكه شما مىبينيد كه گاهى يك جمله كوتاه بيشتر نيست ولى خب، ما معتقد هستيم كه كلمات ائمه معصومين ما عليهم السلام اينها تالى طلب قرآن است. اينها مثل كلمات ديگران نيست. حتى مثل كلمات صدها بالاتر از بو على سيناها هم نيست. اينها ما فوق اين حرفها است. در عين اينكه در بيان احكام بودند لكن نهايت فصاحت و بيان مطالب مطرح است. آيا اين عبارتى كه در روايت است، من كان منزله خلفا الجهفه اصلا به حركت كارى ندارد. اين آدمى كه منزلش پشت جهفه است. حالا فرض كنيم اصلا مكه هم نرود. از توى خانهاش هم بيرون نيايد. اگر از توى خانهاش بيرو نيايد باز هم مىگوييم ليس منزله خلف الجهفه؟ اين وقتى بيرون مىآيد و يك دورى مىزند و يك حركتى مىكند، عنوان منزله خلف الجهفه مطرح است. نمىتواند ما اين حرف را بزنيم. بعله، يك نكته لطيفى در اينجا وجود دارد كه آن نكته لطيف مفعول عنه ايشان قرار گرفته است و آن نكته اين است، درست است كه در باب خلفيت و در قداميت، ما هم قبول داريم كه يك حركتى معتبر است. والاّ اگر حركتى اصلا نباشد، به تعبير ايشان نمىشود گفت كربلا خلف نجف است. نمىشود گفت نجف خلف كربلا است. اما گاهى از اوقات بعضى از مكانها يك مسير خاصى متوجه به آنها است كه آن مسيراين است كه مثل اين خيابانهاى يك طرفه، مسير يك طرفى دارد و به اعتبار اين مسير يك طرفى عنوان خلفيت و قداميت پيدا مىشود ولو اينكه الان هم شخص متحرك نباشد. اما چون مسير طبيعى به اين محل عبارت از اين مسير خاص است، به لحاظ اين مسير خاص خلف قدام تحقق پيدا ميكند ولو اينكه اين شخص، خودش در حال حركتى نباشد. مسئله مواقيت اينجور است،كسى كه متوجه به مواقيت مىشود از بيرون توجه به ميقات پيدا ميكند. به عبارت ما جاده مواقيت اين جاده يك طرفه است. براى خاطراينكه كسى كه رفت مكه در برگشتن ديگر كارى به ميقات ندارد. اصلا اعتنايى به ميقات هم نمىكند. ميقات در چه شرايطى مورد توجه است؟ براى آنهايى كه از خارج مىآيند واز طريق ميقات مىخواهند محرم بشوند و به جانب مكه بروند. پس، ميقات در رابطه با اين حركت موضوعيت دارد. و در رابطه بااين حركت خلف و قدام دارد، و خلف و قدامش هم تغييرناپذير است. كسى كه منزلش آن طرف ميقات است، اين خلف الميقات است ولو حركت هم نكند. كسى هم كه منزلش اين طرف ميقات است، اين قبل الميقات و قدّام الميقات است ولو اينكه تا آخر هم از خانه خودش هيچ حركتى نداشته باشد. پس يك نكته ظريف اين است، اصل الحركه در خلفيت و قداميت نقش دارد، اما حركت من، نه حركت صاحب اين منزل، نه حركت زيد و عمر و بكر. حركت به جانب اين محل. حركت به جانب ميقات هميشه از قبل از ميقات است. از قبل از ميقات به جانب ميقات حركت است. اين حركت ملاك خلفيت و قداميت است و اين كه در ذهن ايشان است، اين را هم دقت كنيد، اين يك تعبير عرفى است، تعبير عرفى اين است، اگر از من و شما سؤال بكنند، مثلا اين پاساژى كه پشت اين مسجد واقع شده است، شما ميگوييد پشت مسجد. در حالى كه رو به روى شما است پاساژ. چرا ميگوييد پشت مسجد؟ اين خلف بودن مثل و به معناى بعد بودن و قدام بودن به منزله قبل بودن است. شما مىگوييد اين پاساژ در پشت اين مسجد واقع شده است، در
حالى كه ما الان رو به روى اين پاساژ قرار گرفتى. پس چرا مىگوييد پشت اين مسجد واقع شده است؟ اين يك تعبير عرفى است، كه هم در بين ما فارسها اين تعبير هست و هم در روايت واقع است. در ورايت هم عين همين تعبير است. محلهاى قبل از رسيدن به ميقات را عنوان قدام الميقات از آن تعبير ميكنيم، مثل اينكه ميگوييم پيش از ميقات است و محلهاى بعداز ميقات عنوان خلف الميقات دارد. پس در حقيقت اينجور ما مىخواهيم در دلالت روايت مناقشه بكنيم، غير صحيح است. روايت به كسى كارى ندارد. من كان منزله خلف الميقات. ولو اينكه اين نخواهد اصلا مكه هم برود. اگر نخواست مكه برود، ديگر منزلش خلف ميقات نيست. وقتى مىخواهد برود مكه و حركت ميكند خلف ميقات مىشود. نه بابا اين منزلش خلف الميقات است. ميخواهد مكه برود، نرود، از خانه بيرون بيايد يا نياد، عنوان خلف الميقات اينجا مطرح است، (قطع نوار).
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...