• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم.
    نام درس: خارج فقه بحث حج.
    نام استاد: فاضل لنكرانى.
    تاريخ: 1371 ه.ش‏
    اعوذبالله من الشيطان الرجيم.بسم الله الرحمن الرحيم.
    عرض كرديم كه آنهايى كه منزلشان دورت اهل دو الميقات واقع شده است، يعنى به تعبير ما، بعد از ميقات قرار گرفته است، اينها لازم نيست كه براى احرام حج برگردند و يك مسيرى را طى كنند و خودشان را به ميقات برسانند. بلكه از همان منزل محرم مى‏شوند. حالا به دنبال اين بحث واقع شده است كه آيا خود اهالى مكه و ساكنين مكه در رابطه با حج قران و افراد از كجا محرم مى‏شوند؟ آنها وظيفه‏اشان در حج الاسلام همان حج قران و افراد است. اگر يك مكى بخواهد عمره مفرده انجام بدهد، تكليفش روشن است. اگر بخواهد حج تمتع انجام بدهد، بايد شروع عمره‏اش بلا اشكال از ميقات باشد. و حجش هم از داخل خود مكه. پس بحث متمعض در اين جهت است فقط. كه يك مكى و ساكن مكه بخواهد حج قران يا افراد انجام بدهد كه اين حج قران و افراد قبل از عمره مفرده بايد شروع بشود. اين شروع حجش و احرامش از كجا خواهد بود. در حج قران و افراد؟
    از نظر فتاوى تقريبا مشهور بلكه بالاتر از مشهور كه به تعبير بعضى شهرتا كادت تكون اجماعا. از نظر فتوا تا اين درجه شهرت محقق و عظيم است كه اهل مكه براى حج قران و افراد از همان خود مكه محرم مى‏شوند. مثل متمتعى كه براى حج تمتع از مكه محرم مى‏شود،اينها هم براى حج قران يا افراد از خود مكه محرم مى‏شوند. از نظر فتوا تقريبا مسئله روشن است. انما اشكال در دليل بر اين معنا است كه به چه دليل؟ كدام دليلى اين مسئله را اقتضى مى‏كند؟ قبل از اينكه حالا به روايات مراجعه بكنيم، مثلا روى آن فلسفه‏اى كه آن روى ماعرض كرديم، كه اينهايى كه خانه‏اشان دون الميقات و نزديك‏تر به مكه است، در حقيقت شارع كه اينها را الزام نفرموده است به اينكه برگردند و از ميقات محرم بشوند، پيدا است كه يك تسهيلى شارع براى اينها مى‏خواهد قائل بشود. انسان ممكن است اينجور بگويد كه اگر آنهايى كه منزلشان در ده فرسخى مكه قرار گرفته است، لازم نيست كه حتى شش فرسخ به عقب برگردند و از ميقات محرم بشوند، خب، اينهايى كه در خود مكه واقع شده‏اند و منزلشان و مسكنشان خود شهر مكه است كانّ به طريق اولى بايد مسئله در مورد اينها پياده بشود. آنها لازم نيست كه به ميقات برگردند. آن وقت آيا اهل مكه ضرورت دارد كه بروند و از ميقات محرم بشوند؟ يك چنين اولويتى انسان فكر ميكند؟ لكن اين اولويت يك اولويت قطعيه نيست كه انسان بتواند ملاك و مستند حكم قرار بدهد. بگويد اگر آنهايى كه منزلشان دون الميقات است، احرامشان از منزل است، پس اهالى مكه به طريق اولى بايد از منزل محرم بشوند. يك چنين اولويتى هست، اما يك اولويت قطعيه‏اى كه انسان بتواند روى او تكيه بكند و در فتوا مستند قرار بدهد، به اين حد نمى‏رسد اين اولويت. در مسائل تعبديه نمى‏تواند انسان چون راه ندارد كه تمام ابعاد و خصوصياتش را انسان به دست بياورد. بعله، ما اينجور فكر مى‏كنيم كه يك حكم تسهيلى است واين حكم تسهيلى درباره اهل مكه به طريق اولى بايد پياده بشود.
    اما اينها يك مسائل ظنيه است و نمى‏تواند انسان اينهارا مستند قرار بدهد. پس چه بايد كرد؟ اينجا بعضى‏ها به همان روايات نه از نظر اولويت بلكه از نظر اطلاق خواسته‏اند استناد بكنند. بگويند آن روايتى كه مى‏گويد من كان منزل اهله دون الميقات، يا دورة اهله دون الميقات فاليحرم من منزله. اين عين عبارت روايتى بود كه خوانديم. اين من كان دورية اهله دون الميقات، كسى بگويد اين عبارت اطلاق دارد اصلا. دون الميقات يعنى آن طرف ميقات قرار گرفته است. حالا
    آن طرف ميقات قرار گرفتن، هم مى‏سازد با اينكه در فاصله مثلا پنج فرسخى مكه واقع شده است، و هم مى‏سازد با اينكه در خود مكه واقع شده باشد. اهالى مكه هم اينها منزل‏هايشان دون الميقات است. يك چنين اطلاقى كسى بخواهد براى اين روايات قائل بشود. بگويد نه، ما اولويت را كارى نداريم، اما اطلاق را يك دليل لفظى است، ما به اين اطلاق تمسك مى‏كنيم. آيا مى‏شود كسى يك چنين اطلاقى از اين عبارت استفاده بكند؟ ظاهر اين است كه نه، مخصوصا باتعبير به دورة اهل كه عرض كرديم اين تسرير مى‏سازد با يك خانه‏هاى محقر روستايى كه در نواحى مختلف و اطراف مختلف شهر واقع شده است. علاوه اين عبارت را وقتى كه به عرف القا مى‏كنيم من كان دويرة اهل دون الميقات، اين پيدا است كه يك طرف محاسبه‏اى در كار است. و در محاسبه با آن طرف حساب اين منزل، نزديك‏تر از ميقات است. خوب ان طرف حساب خود مكه است. ديگر مكه را نمى‏توانيم بگوييم دون الميقات است. آن طرف حساب ديگر ندارد. به عبارت ديگر در آن دويرة اهل ما سه تا عنوان داشتيم. ميقات، دويرة اهل، مكه. آن وقت مى‏گفتيم اگر مكه را شما طرف حساب قرار بدهيد، اين دويره نزديك‏تر به مكه است تا ميقات. پس مكه به عنوان طرف حساب مطرح بود و ما ميقات و دويره را با مقايسه با مكه حساب مى‏كرديم. اما در خود مكه، ديگر با چه ما حساب بكنيم؟ مكه را با ميقات در محاسبه با چه ما حساب بكنيم؟ لذا به نظر نمى‏رسد كه اين عبارت من كان دويرة اهل دون الميقات يك اطلاقى داشته باشد و ما بتوانيم از اطلاقش حتى منازل خود مكه را هم استفاده كنيم، و بگوييم اطلاق اين روايت شامل اهالى مكه هم مى‏شود.
    سؤال؟ عمده كلمه دون است. آن يك تأييد مهمى نبود.
    سؤال؟ چرا، غايت ندارد. الى ندارد. اگر اينطور باشد چه بهتر. چه بهتر كه اگر الى مكه شد ديگر ظهورش در خروج مكه قوى‏تر است. يعنى براى اينكه اين الى به عنوان همين طرف محاسبه مطلب را بيان كرده است، به اين عنوان كه خب، ميقات دو تا بُعد دارد. يك بعُد به طرف مكه است. يك بعد اين طرفش است. مى‏گويد اين كه ما دون الميقات ميگوييم الى جانب المكه را مى‏گوييم. يعنى طرف حساب ما مكه است. خب، اگر طرف حساب مكه است، و ميقات و دويره را در محاسبه با او مى‏سنجيد، پس ديگر خود مكه را نمى‏شود شما در اين حساب داخل بكنيد. خود مكه خارج است. دو چيز ديگر را در محاسبه و مقايسه با مكه بايد بسنجيد. نه خود مكه را. لذا خيلى بعيد به نظر مى‏رسد كه كسى بخواهد به اين عبارت تحميل اطلاق بكند و بگويد اين روايت اطلاق دارد و حتى خانه‏هاى مكه را هم شامل مى‏شود. اما در يك روايت مرسله‏اى كه ما خوانديم كه ما گفتيم از مرسلات معتبره هم هست، عبارت اينجور ذكر شده بود، مرسله صدوق بود، روايت ششم از همان باب هفدهم از ابواب مواقيت، قال صدوق فرمود و سأل الصادق عليه السلام، عن رجل منزله خلف الجهف من اين يحرم، قال من منزله. كسى منزل او پست جهفه واقع شده است. از كجا محرم بشود؟ امام فرمود از منزل خودش محرم بشود. خب، اين روايت ادعاى اطلاق در آن بهتر از روايت قبلى است. كسى منزلش پشت جهفه واقع بشود. اينجا مقايسه ديگر با امر سومى نشده است. ملاك را جهفه قرار داده است و پشت جهفه. آن وقت كسى بگويد پشت جهفه هم پنج فرسخى جهفه است، هم ده فرسخى، هم خود مكه بيست و چهار فرسخى جهفه، ان هم پشت جهفه واقع شده است. مقايسه با مكه نشده است. من كان منزله خلف الجهفه. اين سؤال شد امام فرمود فاليحرم من منزله.اين ادعاى اطلاق اينجور شده است.
    منتهى بعضى‏ها روايت را به ارسال تضعيف كرده‏اند كه ما عرض كرديم اين از مرسلات معتبره است و نمى‏شود به لحاظ سند اين روايت را مخدوش كرد. بعضى‏ها هم خواسته‏اند به لحاظ دلالت در اين روايت مناقشه كنند. و او بعض الاعلام قدس سره الشريف است. ايشان مى‏فرمايد كه مسئله خلف، خلف بودن و قدّام بودن اين يك مسئله‏اى نيست كه را رابطه با مكان‏ها بدون ملاحظه يك شخصى كه از جانبى حركت مى‏كند، و به جانب ديگر مى‏رود، بدون ملاحظه اين شخص نمى‏شود ملاحظه كرد و به عبارت ديگر، ايشان مى‏فرمايد عنوان خلفيت، و قداميت دو تا عنوانى است كه در
    رابطه با حركت انسانها از مكانى به مكان ديگر مطرح است. مى‏فرمايد اگر كسى از كربلا مثلا حركت بكند به جانب نجف. وقتى از كربلا بيرون آمد ما مى‏توانيم بگوييم كربلا را به تعبير فارسى ما پشت سر گذاشت. اما همين كس اگر از نجف حركت كند و بيايد به كربلا ميگوييم نجف را پشت سر گذاشت. چطور در ان مثال عنوان خلفيت براى كربلا بود، در اين مثال و اين مورد براى نجف پيدا شد؟ اين كاشف از اين است كه عنوان خلفيت و قدّاميت يك چيزى نيست كه عارض خود مكان باشد من حيث هو هو. اين در رابطه با كسى است كه از مكانى به مكان ديگر حركت مى‏كند اگر شروعش از اينجا باشد، اينجا عنوان خلفيت پيدا مى‏كند، اگر شروعش از آن طرف باشد، آنجا عنوان خلفيت پيدا مى‏كند. لذا مى‏فرمايد كه در حقيقت اين به اعتبار شخص است. خب، حالا كه به اعتبار شخص شد، پس چه؟ ديگر پس چه را ايشان بيان نمى‏كند، روايت را چه جور بايد معنا بكنيم؟
    در حالى كه عبارت روايت در اين روايات ولو اينكه شما مى‏بينيد كه گاهى يك جمله كوتاه بيشتر نيست ولى خب، ما معتقد هستيم كه كلمات ائمه معصومين ما عليهم السلام اينها تالى طلب قرآن است. اينها مثل كلمات ديگران نيست. حتى مثل كلمات صدها بالاتر از بو على سيناها هم نيست. اينها ما فوق اين حرف‏ها است. در عين اينكه در بيان احكام بودند لكن نهايت فصاحت و بيان مطالب مطرح است. آيا اين عبارتى كه در روايت است، من كان منزله خلفا الجهفه اصلا به حركت كارى ندارد. اين آدمى كه منزلش پشت جهفه است. حالا فرض كنيم اصلا مكه هم نرود. از توى خانه‏اش هم بيرون نيايد. اگر از توى خانه‏اش بيرو نيايد باز هم مى‏گوييم ليس منزله خلف الجهفه؟ اين وقتى بيرون مى‏آيد و يك دورى مى‏زند و يك حركتى مى‏كند، عنوان منزله خلف الجهفه مطرح است. نمى‏تواند ما اين حرف را بزنيم. بعله، يك نكته لطيفى در اينجا وجود دارد كه آن نكته لطيف مفعول عنه ايشان قرار گرفته است و آن نكته اين است، درست است كه در باب خلفيت و در قداميت، ما هم قبول داريم كه يك حركتى معتبر است. والاّ اگر حركتى اصلا نباشد، به تعبير ايشان نمى‏شود گفت كربلا خلف نجف است. نمى‏شود گفت نجف خلف كربلا است. اما گاهى از اوقات بعضى از مكانها يك مسير خاصى متوجه به آنها است كه آن مسيراين است كه مثل اين خيابانهاى يك طرفه، مسير يك طرفى دارد و به اعتبار اين مسير يك طرفى عنوان خلفيت و قداميت پيدا مى‏شود ولو اينكه الان هم شخص متحرك نباشد. اما چون مسير طبيعى به اين محل عبارت از اين مسير خاص است، به لحاظ اين مسير خاص خلف قدام تحقق پيدا ميكند ولو اينكه اين شخص، خودش در حال حركتى نباشد. مسئله مواقيت اينجور است،كسى كه متوجه به مواقيت مى‏شود از بيرون توجه به ميقات پيدا ميكند. به عبارت ما جاده مواقيت اين جاده يك طرفه است. براى خاطراينكه كسى كه رفت مكه در برگشتن ديگر كارى به ميقات ندارد. اصلا اعتنايى به ميقات هم نمى‏كند. ميقات در چه شرايطى مورد توجه است؟ براى آنهايى كه از خارج مى‏آيند واز طريق ميقات مى‏خواهند محرم بشوند و به جانب مكه بروند. پس، ميقات در رابطه با اين حركت موضوعيت دارد. و در رابطه بااين حركت خلف و قدام دارد، و خلف و قدامش هم تغييرناپذير است. كسى كه منزلش آن طرف ميقات است، اين خلف الميقات است ولو حركت هم نكند. كسى هم كه منزلش اين طرف ميقات است، اين قبل الميقات و قدّام الميقات است ولو اينكه تا آخر هم از خانه خودش هيچ حركتى نداشته باشد. پس يك نكته ظريف اين است، اصل الحركه در خلفيت و قداميت نقش دارد، اما حركت من، نه حركت صاحب اين منزل، نه حركت زيد و عمر و بكر. حركت به جانب اين محل. حركت به جانب ميقات هميشه از قبل از ميقات است. از قبل از ميقات به جانب ميقات حركت است. اين حركت ملاك خلفيت و قداميت است و اين كه در ذهن ايشان است، اين را هم دقت كنيد، اين يك تعبير عرفى است، تعبير عرفى اين است، اگر از من و شما سؤال بكنند، مثلا اين پاساژى كه پشت اين مسجد واقع شده است، شما ميگوييد پشت مسجد. در حالى كه رو به روى شما است پاساژ. چرا ميگوييد پشت مسجد؟ اين خلف بودن مثل و به معناى بعد بودن و قدام بودن به منزله قبل بودن است. شما مى‏گوييد اين پاساژ در پشت اين مسجد واقع شده است، در
    حالى كه ما الان رو به روى اين پاساژ قرار گرفتى. پس چرا مى‏گوييد پشت اين مسجد واقع شده است؟ اين يك تعبير عرفى است، كه هم در بين ما فارس‏ها اين تعبير هست و هم در روايت واقع است. در ورايت هم عين همين تعبير است. محل‏هاى قبل از رسيدن به ميقات را عنوان قدام الميقات از آن تعبير ميكنيم، مثل اينكه ميگوييم پيش از ميقات است و محل‏هاى بعداز ميقات عنوان خلف الميقات دارد. پس در حقيقت اينجور ما مى‏خواهيم در دلالت روايت مناقشه بكنيم، غير صحيح است. روايت به كسى كارى ندارد. من كان منزله خلف الميقات. ولو اينكه اين نخواهد اصلا مكه هم برود. اگر نخواست مكه برود، ديگر منزلش خلف ميقات نيست. وقتى مى‏خواهد برود مكه و حركت ميكند خلف ميقات مى‏شود. نه بابا اين منزلش خلف الميقات است. ميخواهد مكه برود، نرود، از خانه بيرون بيايد يا نياد، عنوان خلف الميقات اينجا مطرح است، (قطع نوار).