• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 351
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    راجع به آن مطلبى كه ديروز به بعض الاعلام قدس سره اشكال شد، دقيقا يك مثلثى را ترسيم كردم من، كه قاعده او عبارت از ده سانتيمتر بود، و دو ضلع او هر كدام دوازده سانتيمتر، خيلى هم دقيق، چون مسأله دقيق بود، فاصله بين ميقات و محاذات كه فرض ايشان بود ده سانتيمتر، بعد از يكى از اين دو ضلع با فاصله سه سانت يك خطى را مستقيماً به جانب ميقات كشيديم دقيق، معلوم شد كه حق با ايشان است و آن خط عرض مى‏شود قصيرتر از آن قاعده است، قاعده ده سانتيمتر بود، و با فاصله سه سانت آن خطى كه منتهى مى‏شد به ميقات دقيقاً عبارت از نه سانتيمتر بود، كه معنايش اين است كه از محيط دايره وقتى كه وارد دايره مى‏شود خلاصه خطوط زيادترى به عنوان اقصر الخطوط مطرح است و فاصله‏اش از فاصله خود محيط كه يك خط مستقيمى بين ميقات و محاذات مطرح باشد فاصله كمتر است، اين را دقيقاً خودم كشيدم و بررسى كردم ديدم حق با ايشان است.
    و اما مسأله امروز مسأله شش، تثبت المحاذاة بما يثبت به الميقات، على ما مر، بل بقول اهل الخبرة، و تعيينهم بالقواعد العلمية، مع حصول الظن منه، بعد از آن كه ما موضوع محاذاة را فهميديم و معنى محاذات را بررسى كرديم حالا بحث در اين واقع مى‏شود كه راه ثبوت محاذات و اثبات محاذات چيست؟ از كجا يك حاجى بفهمد كه اين محلى كه دارد از آنجا احرام مى‏بندد، اين محاذات با ميقات دارد، عرض كرديم كه مسأله محاذات و لو اين كه يك مسأله عرفى است و آن خط مستقيمى كه بين محاذات و بين ميقات مطرح است يك خط مستقيم هندسى عقلى نيست، يك خط مستقيم عرفى است، مع ذلك اين معنايش اين نيست كه حالا كه ما ارجاع به عرف كرديم هر كجا را به عنوان محاذى مطرح بكند يا هر خطى را با هر نوع انحراف و انكسارى به عنوان خط مستقيم مطرح بكند، عرف يك مسامحات مختصرى دارد كه عقل آن مسامحات را نمى‏پذيرد، اما اينطور نيست كه هر كجا را عرف بگويد محاذى مسجد شجرة است چشمش را ببندد و عنوان محاذات را ثابت بكند، لذا با
    اين كه محاذات يك مسأله عرفية است مع ذلك بايد ثابت بشود، اگر انسان از راه علم برايش ثابت شد، حالا علم گفت من اى طريق حصل، ديگر قطع طريقى اين حجيت دارد، و از راهى پيدا بشود، حالا فرض كنيد يك كسى خودش مهندس است، و از آن راههايى كه پيش خودش ثابت است مى‏تواند محاذات را به دست بياورد، و علم برايش پيدا بشود، علم كه حاصل بشود بحثى نيست، كما اين كه اگر بينة و شهادت عدلين به مسأله محاذات وجود داشته باشد، از باب اين كه بينة يك حجيتى دارد شرعا در موضوعات و جزء يك موارد معدودى حجيت بينة به نحو عموم در رابطه با موضوعات ثابت است، لذا اگر بينة هم قائم بشود، بلااشكال حجت است، كما اين كه اگر شياع مفيد للوثوق باشد، كه در اصل مواقيت ما اين مطلب را ذكر كرديم، كه اگر شياع افاده وثوق بكند، آن وثوق حجيت دارد، من اى طريق حصل، در آنجا اگر نظرتان باشد، در رابطه با خود ميقات، امام مى‏فرمودند كه اگر اهل ابتلاء خبر بدهند و قول اينها مفيد مظنة باشد، اين كفايت مى‏كند، و اگر افاده وثوق كرد ديگر به طريق اولى، حالا اينجا اول مى‏فرمايند كه مسأله محاذات هم راه ثبوتش همان راه ثبوت خود ميقات است، همان راههايى كه براى ثبوت ميقات ذكر شد، براى محاذات هم مطرح است، بعد اينجا كأن يك راهى را اضافه مى‏كنند علاوه بر آن راههايى كه آنجا ذكر شد، يك راه خاصى را در اينجا اضافه مى‏كنند، مى‏فرمايند بل بقول اهل الخبرة، و تعيينهم بالقواعد العلمية، اضافه اينجا اين است كه در آن ميقات مسأله قول اهل ابتلاء كه مسأله مسأله خبرويت نبود، فقط اطلاع بود، از اين مردم بپرسند كه آيا اينجا جحفة است يا نه، آنهائى كه در حاشيه جحفة مثلاً زندگى مى‏كنند خوب آنها معمولاً اهل اطلاع هستند، كسى در حاشيه يك ميقاتى زندگى مى‏كند خودش و پدرش و اجدادش در آنجا زندگى مى‏كردند، اينها طبيعةً اطلاع دارند از اين كه جحفة كجاست. لذا آنها به عنوان اهل اطلاع مطرح هستند، اما در اينجا كه مسأله محاذات است، يك مطلب ديگرى هم اضافه مى‏شود، و آن اهل خبرة است، خبرة معنايش اين است كه از راه قواعد علمى از راه جهت يابى از راه مسائل هندسى آشنائى با جغرافى و امثال ذلك، اگر بعضيها گفتند كه هذه النقطة، هذه الارض محاذى للميقات، اما اين در حقيقت شهادتشان مستند به استنباطشان هست، مستند به آن قواعد علميه‏اى است كه در اختيارشان هست، نه مستند به يك چيزى كه از پدرانشان و اجدادشان در اين رابطه شنيده باشند، لذا مى‏فرمايد قول اهل خبرة حجيت دارد، اگر افاده مظنة بكند، اما اگر افاده مظنة نكرد، اينجا قول اهل خبرة ليس بحجة، آن وقت اينجا سؤال مى‏شود كه جمع كردن بين اين دو مطلب كه از يك طرف مخبر اهل خبرة باشد، و از طرف ديگر قولش افاده مظنة بكند اين روى چه ملاكى است، روى چه مبنايى است، اگر مسأله خبرويت مطرح است ،
    خوب انسان غير خبرة بايد رجوع به خبرة بكند، قول خبرة حجيت دارد، در بين عقلاء كه اينطور است، چه افاده مظنة بكند و چه افاده مظنة نكند، و علاوه اين مسأله مظنة ظن من حيث هو هو، اين ليس بحجة، نه تنها دليل بر اعتبارش قائم نشده، بلكه دليل بر عدم اعتبار مظنة قائم شده، اصل اولى در باب مظنة عدم حجيت است، الا ما قام الدليل على اعتباره، حالا اگر دليل خاص قائم بر اعتبارش بشود، به عنوان خاص حجيت پيدا مى‏كند و اگر از راه دليل انسداد و امثال ذلك مطرح شد، به عنوان ظن مطلق حجيت پيدا مى‏كند، و الا با قطع نظر از دليل خاص يا عام ما دليلى بر حجيت مظنة نداريم، آن وقت اشكال و سؤال اين است كه از يك طرف شما مى‏گوييد كه اين مخبر و قائل به اين كه محل محاذى ميقات است، بايد اهل خبرة باشد و از يك طرف حجيت قول او را مقيد به حصول مظنة مى‏كنيد، اين جمع بين اين دو تا از كجا پيدا شده، باز اگر مسأله وثوق مطرح بود، انسان مى‏گفت معنايش اين است كه ملاك همان وثوق است كما اين كه در باب شياع ما همين معنا را عرض كرديم، گفتيم شياع بما هو شياع نقشى ندارد شياع اگر افاده وثوق بكند ،آن وثوق نقش در حجيت شياع دارد، اما اگر ما مسأله را از وثوق پايينتر آورديم، مطلق مظنة را و لو اين كه به مرحله وثوق هم نرسد، ما مطرح كرديم، آن وقت از ما سؤال مى‏كنند ماالدليل على حجية هذه المظنة، يك اشكال اضافه‏اى در مسأله محاذات هست، كه در مسأله ميقات آن اشكال وجود ندارد در مسأله ميقات ممكن است كسى بگويد كه روى عنوان حرج روى عنوان اين كه خوب حالا كسى رسيده وسط بيابان، مى‏گويند هذه هى الجحفة، راهى هم ندارد چكار بكند، لقائل و لو اين كه ما آنجا دو راه ذكر كرديم كه حالا هم اشاره مى‏كنم به آن دو تا راه، كه مرحوم سيد هم در عروة اشاره كردند، آنجا ممكن بود كسى بگويد كه چه كند اين آدم بيچاره، اگر مظنه را براى اين حجت قرار ندهيم، لعله يلزم منه الحرج، يقع فى العسر و المشقة، اما در باب محاذات چون بحث ما در باب محاذات يك سعه‏اى در او هست، همانطورى كه عرض كرديم، از خود روايت عبدالله بن سنان هم اينجورى استفاده مى‏شود كه اگر كسى نمى‏خواهد از مدينه از غير طريق اهل مدينه به مكه برود، دلش مى‏خواهد از راه ديگرى برود، اين را امام مى‏فرمايد از محاذى مسجد شجرة محرم بشود، معنايش اين است كه مسأله عدم تمكن از رفتن به مسجد شجرة، مطرح نيست، نه خيلى هم متمكن است اما هو لايريد الخروج من طريق اهل المدينة، يا يريد الخروج من غير طريق اهل المدينة، يعنى دلش مى‏خواهد از يك راه ديگرى برود، اما هيچ ضرورتى و هيچ مسأله‏اى او را مجبور به اين معنا نكرده، اگر الزام مى‏كرد امام او را به اين كه حتما بايد از مسجد شجرة برود هيچ مسأله‏اى نبود، هيچ خلاف ضرورت و اضطرارى پيش نمى‏آمد، لذا در باب محاذات با توجه به فتاوى و با
    توجه به دليلش كه روايت عبدالله بن سنان است، كه احرام از محاذات جايز است حتى براى آن كسى كه رفتن به خود ميقات براى او هيچ اشكالى ندارد، و هيچ حرج و مشقتى درش وجود ندارد، خوب وقتى كه ما اينجورى دائره حكم را توسعه مى‏دهيم، خوب حالا كسى رسيده به يك جائى، ظن پيدا كرد از قول اهل خبرة، به اين كه اين نقطه، محاذى فلان ميقات است، رفتن به ميقات هم برايش هيچ مسأله‏اى نيست، كاملا هم آسان است، بياييم اينجا بگوييم نه هيچ ضرورتى ندارد شما به همين ظن به محاذات، كه از قول اهل خبرة براى شما پيدا شده، مى‏توانيد اكتفاء بكنيد، خوب ماالدليل عليه؟ كدام دليلى دلالت بر اين معنا پيدا كرده، كه ظن حاصل از قول اهل خبرة، مجوز احرام از محاذات است، با اين كه اين يتمكن من الذهاب الى الميقات و احرام از ميقات قطعى، بايد اينجورى ما مسأله را مطرح بكنيم، آن وقت اين مشكل مى‏شود، دليلى بر حجيت چنين مظنه‏اى قائم نشده، لذا اينجا آنجا دو تا راه ذكر مى‏كرديم، اينجا راه سومش اين است برود ميقات، براى اين كه ميقات تشخيص و ثبوتش خيلى آسان است وقتى انسان به ميقات برسد آنجا ديگر راه براى اثبات ميقات خيلى فراوان وجود دارد چه بسا اصلا انسان ترديد هم نمى‏كند، اما در مسأله محاذات معمولا انسان با ترديد مواجه است، چه جورى مى‏تواند انسان ثابت بكند كه اين محل محاذات با ميقات دارد، پس در درجه اول مى‏گوييم اين آدم برود سراغ ميقات از ميقات محرم بشود، و اگر نخواست سراغ ميقات برود، همان دو راهى كه آنجا ذكر كرديم، و مرحوم سيد هم آنجا عرض كرديم اشاره كردند اينجا هم مطرح است، آن دو راه اين بود يكى مسأله نذر احرام قبل الميقات، منتها اين نذر احرام قبل الميقات بايد به اين صورت باشد، مثلا اين به يك جايى رسيده احتمال مى‏دهد كه هذا هو الميقات احتمال مى‏دهد كه ميقات دو فرسخ جلوتر است، اما در قسمتى كه آمده ميقات نيست، اين مى‏آيد نذر مى‏كند كه از همين جائى كه الان احتمال مى‏دهد كه اين ميقات است محرم بشود، آن وقت اين به حسب واقع از دو حال خارج نيست، اگر ميقات باشد، خوب نذر احرام من الميقات هم مانعى ندارد بفرماييد نذر احرام از خود ميقات لغو است، اما اگر اينجا ميقات شد و اين محرم شد و لو اين كه به دنبال اين نذر محرم شده، بفرماييد فرضاً نذرش باطل است، اما احرامش از كجاست؟ احرامش از ميقات واقع شده، و احرام هيچ گونه اشكالى به او توجه ندارد، و اگر احرام يعنى ميقات دو فرسخ جلوتر است باز هم احرام از اينجا مانعى ندارد براى اين كه ما در احكام ميقات مى‏آييم مى‏گوييم كه ما دو مورد داريم كه احرام قبل الميقات جايز است اولين موردش نذر احرام قبل الميقات است، كه اين يك مسأله مسلم و مجمع عليه بين فقهاء ما است كه اذا نذر ان يحرم قبل الميقات» اين مجوز احرام قبل الميقات است، البته بايد از نظر علمى‏
    يك قدرى مسأله را توجيه كرد، كما اين كه مرحوم آقاى آخوند هم در كفاية به يك مناسبتى همين مسأله نذر احرام قبل الميقات را مطرح مى‏كند توجيه مى‏كنند تا بر قاعده تطبيق بشود، و ما توجيه‏اش را بعد ان شاء الله عرض مى‏كنيم، پس يك راهش اين است كه نذر بكند احرام من هذا الموضع را، آن وقت هذا الموضع ان كان ميقاتا احرامى كه ازش واقع مى‏شود احرام از ميقات است و احرام قبل الميقات احرام از خود ميقات است مشكله‏اى ندارد، و اگر قبل الميقات است مسوغ احرام قبل الميقات نذرى است كه در كار آمده، پس يقيناً احرام از اين محلى كه احتمال مى‏دهد انه الميقات و احتمال مى‏دهد كه ميقات جلوتر است، احرام از اين موضع اولى بلااشكال جايز است، در صورتى كه نذر بكند احرام از اين محل را، راه دوم اين بود كه بگوييم نه، لازم نيست نذر بكند، همين به احتمال به رجاء، رجاء اين كه ان هذا الموضع هو الميقات همين كفايت مى‏كند كه احرامش را جايز بكند، و آنجا عرض كرديم اين كه شما شنيديد كه احرام قبل الميقات جايز نيست، اين حرمتش حرمت ذاتيه نيست، اين حرمتش حرمت تشريعيه است، و حرمت تشريعيه با احتياط ديگر تحقق ندارد، يعنى اگر كسى قبل الميقات به عنوان اين كه اسلام مى‏گويد احرام مشروع است محرم بشود، اين حرام است، اما اگر كسى دارد از اينجا محرم مى‏شود به او مى‏گوييم تو به چه عنوانى از اينجا محرم مى‏شوى آيا به عنوان قبل الميقات، مى‏گويد نه من چون احتمال مى‏دهم كه اين موضع ميقات باشد، رجاءً و احتمالاً لكونه هو الميقات، من محرم مى‏شوم و بعد، بعد از اين كه محرم شد، اين تلبية و نيت را استمرار مى‏دهد تا آن دو فرسخى كه ديگر قطع پيدا مى‏كند به اين كه يا همانجا ميقات است يا اين دو فرسخ گذشته ميقات بوده، پس شروع احرامش از همين محلى است كه يحتمل ان يكون ميقاتاً، ثم استدامه مى‏دهد و استمرار مى‏دهد هم نيت را و هم تلبية را تا آنجائى كه يقين پيدا مى‏كند كه يا خود همانجا ميقات است يا همان جاى اولى كه احرم منه و احرم فيه احتياطاً، اين دو تا مسأله در رابطه با محاذات هم مطرح مى‏شود، طابقاً النعل بالنعل، به اضافه اين كه گفتيم در محاذات يك راه سومى وجود دارد و آن اين است كه دست از محاذات بردارد، و خودش را به ميقات برساند و از ميقات محرم بشود، (سوال... و پاسخ استاد) آن يك بحث ديگرى است بعدا مى‏خوانيم، پس نتيجةً با اين كه اين دو سه تا راه وجود دارد و اينها راههايى است كه براى انسان يقين و يا چيزى كه قائم مقام يقين است از نظر حجيت شرعية وقتى كه اين راهها وجود دارد، آن وقت چه معنا دارد كه ما در باب محاذات بگوييم اگر اهل خبرة اخبار كردند كه ان هذا المحل محاذى للميقات،
    اگر قول اهل خبرة افاده مظنة كرد براى شما حجيت دارد، يا بايد روى قول اهل خبرة تكيه كرد، و لو اين كه افاده مظنة نكند، كما اين كه مثلا در باب اصول در
    مسأله حجيت قول لغوى از اين بحثها ديديد مطرح است، كه بعضيها گفتند قول لغوى لانه اهل الخبرة حجيت دارد، يعنى و لو اين كه افاده مظنة هم نكند حجيت دارد، پس اين كه مسأله مظنة را ضميمه مى‏كنيد معنايش اين است كه روى خبرويت اين مخبر تكيه نمى‏شود، خوب اگر روى خبرويت اين مخبر تكيه نمى‏شود، ظن هم دليل بر اعتبار ندارد، ظن هم دليل بر حجيت ندارد، بلكه از يكى از آن سه راهى كه عرض كرديم در محاذات سه راه است و در محتمل الميقات دو تا راه، از آن راهها مى‏تواند يك احرام من الميقات او من محاذى الميقات با اطمينان تحقق پيدا بكند بدون اين كه هيچ مشكله‏اى وجود داشته باشد، (سوال... و پاسخ استاد) خوانديم آن روايت.. اينجا را نمى‏گيرد آن مال آن جايى است كه افاده وثوق بكند، آن كه مى‏گويد سؤال بكنيد اگر نمى‏دانيد معنايش اين است كه سؤال كنيد كه بدانيد، نه معنايش اين است عبارت اين است، معناى عرفى آن عبارت اين است در همان بحث گذشته هم بعضيها گفتند اين روايت را، تا اينجا اين مواقيت خمسة را با مسأله محاذات اگر ما حساب بكنيم، در حقيقت مى‏شود شش تا ميقات كه مرحوم سيد اصلا خود محاذات را به عنوان يك ميقات كأن مستقل مطرح كرده، حالا در مسأله هفت كه مفصل است لكن يك تكه‏اش را فعلاً مى‏خوانيم مى‏فرمايند كه ما ذكرنا من المواقيت هى ميقات عمرة التمتع و هنا مواقيت أخر الاول مكة المعظمة، و هى لحج التمتع، الثانى دويرة الاهل اى المنزل، و هى لمن كان منزله دون الميقات الى مكة، حالا اين يك تكه‏اى اين مسأله است، مى‏فرمايند اين مواقيتى كه ما ذكر كرديم اين مواقيت مال عمره تمتع است، اينجا يك نكته‏اى را بايد رويش دقت كنيم، اين مال عمره تمتع است معنايش اين است كه عمره تمتع حتماً بايد از اين مواقيت خمسة يا ستة اگر محاذات هم يك ميقات مستقلى شناخته بشود، عمره تمتع حتما بايد از يكى از اين مواقيت پنج گانه يا شش گانه باشد، ديگر هفتمى ندارد، عمره تمتع هفتمى ندارد، اما اين معنايش اين نيست كه از اين مواقيت در غير عمره تمتع نمى‏شود استفاده كرد و كسى حق ندارد و يا مشروع نيست كه كسى محرم بشود، نه اگر كسى مثل الان فى زماننا هذا كه خوب عرض مى‏شود مردم بحمد الله به عمره مفردة مى‏روند و الان هم ظاهرا شروع شده، خوب اينهائى كه مى‏روند مدينه بعد كه مى‏خواهند محرم بشوند به احرام عمره مفردة، اينها هم واجب است از مسجد شجرة محرم بشوند، حق ندارند از غير مسجد شجرة محرم بشوند، مگر اين كه مريض و عليل و اينها باشد تازه بعد نوبت به جحفة مى‏رسد، پس اين كه ايشان مى‏فرمايد اين مواقيت لعمرة التمتع، اين آن جهت قصة مقصود ايشان هست، پس نتيجةً اين كه مى‏گوييم مواقيت مال عمره تمتع است مى‏گوييم مثلا مسجد شجرة براى عمره تمتع است، اين معنايش اين نيست كه غير عمره تمتع‏
    نمى‏شود از مسجد شجرة، معنايش اين است كه عمره تمتع بايد از اين مواقيت خاصة باشد، و الا عمره مفردة هم براى كسى كه الان به مدينه مى‏رود، واجب است كه از مسجد شجرة محرم بشود، يا اين كه در ايام حج مثلاً، فرض كنيد يك حاجى ايرانى مى‏رود مدينه، لكن قبلا حجة الاسلامش را انجام داده، حالا مى‏رود يك حج مستحبى انجام بدهد، خوب در اين حج مستحبى نمى‏خواند ديگر حج تمتع انجام بدهد، مى‏خواهد يك حج افراد انجام بدهد كه ديگر قربانى پانصد ريالى هم گريبانش را نگيرد، خوب اين از كجا بايد محرم بشود، بلا اشكال از مسجد شجرة بايد محرم بشود، پس اين كه مى‏فرمايند اين مواقيت لعمرة التمتع، معنايش اين نيست كه غير عمره تمتع اينجا ميقاتش نيست، معنايش اين است كه عمره تمتع از غير اين مواقيت ديگر معنا ندارد، امكان ندارد يك كسى محرم بشود به عنوان عمره تمتع از غير اين مواقيت، مگر در ضرورت، مثل اين كه يك كسى فراموش كرده باشد احرام از ميقات را،
    ديگر برگشتن به ميقات هم برايش امكان نداشته باشد، وقت هم ديگر مثلا ضيق شده باشد، يك موارد خاصه ضرورتى اقتضاء مى‏كند و الا در حال اختيار براى عمره تمتع غير از احرام از اين مواقيت خمسة يا ستة اصلاً راه ندارد، اين يكى، بعد مى‏فرمايند اينجا يك مواقيت ديگرى هم هست كه عرض كرديم مرحوم سيد اينها همه را دنبال هم ذكر مى‏كنند، يك ميقات خود مكه است، خود شهر مكه، خود شهر مكه ميقات است، براى چه كسى؟ براى حج تمتع، اينهائى كه عمره تمتعشان تمام مى‏شود بعد مى‏خواهند محرم به احرام حج تمتع بشوند، ميقات احرام حج تمتع خود مكه است، لكن افضلش مسجد الحرام است در مسجد الحرام هم خوانديم كه افضلش يا مقام يا تحت الميزاب است كه اين بحث را گذرانديم، باز همين جا هم اين نكته مطرح است، اين كه ما مى‏گوييم مكه ميقات براى حج تمتع است، اين معنايش اين است كه حج تمتع از غير مكه امكان ندارد، حاجى محرم بشود، اما غير حج تمتع خود اهالى مكه كه ايشان در همين يك سطر بعد ذكر مى‏كنند، اگر خود اهل مكه مستطيع شدند، وظيفه‏شان هم حج قران‏يا افراد است آنها كه وظيفه‏شان حج تمتع نيست، آنها وظيفه اولى شان قران‏يا افراد است، خوب حالا يك مستطيع مكى اين مى‏خواهد محرم بشود، براى حج قران‏يا افراد در همين عبارت بعدى خود ايشان مى‏فرمايد كه از داخل خانه‏اش، از همان خانه‏اى كه در مكه دارد مى‏تواند محرم بشود، و نيت حج قران‏يا افراد را بكند، پس اين كه مى‏فرمايند مكه ميقات لحج التمتع، معنايش اين است كه حج تمتع از غير مكه نمى‏شود احرام به او شروع بشود، اما خود مكه هم غير حج تمتع نمى‏شود كسى در او محرم بشود، نه مسأله اينطور نيست، پس يك ميقات هم به عنوان مكه مطرح است براى حج تمتع به اين معنايى كه عرض كرديم.
    ميقات بعدى كه حالا مطرح مى‏كنيم براى مطالعه، چيزى است كه در روايات از آن تعبير شده به دويرة الأهل، خوب دويرة پيداست كه مصغر دار است يا شايد جمع دار هم باشد، حالا اين را به لغت مراجعه بكنيد، دويرة الاهل، خانه‏هاى خود اينهائى كه مى‏خواهند حج انجام بدهند، در كجا اين خانه‏ها عنوان ميقاتى پيدا مى‏كند آنجايى كه كسى فاصله خانه‏اش تا مكه كمتر از فاصله اقرب المواقيت الى مكه باشد، اقرب المواقيت الى مكه عبارت از ظاهراً دو مرحله است كه هر مرحله‏اى هشت فرسخ است، شانزده فرسخ اقرب المواقيت الى مكه است، حالا اگر كسى خانه‏اش تا مكه چهار فرسخ است، خانه‏اش تا مكه پنج فرسخ است خوب اين طبعاً حجى هم كه بر او واجب است حج قران‏يا افراد است خوب اين از كجا محرم بشود، بر حسب روايات بسيار زياد و بر حسب فتاوا آن هم نه فتاواى علماى شيعه فقط، بلكه از علامة نقل مى‏كند صاحب جواهر كه ايشان در كتاب منتهى فرموده كه يك نفر از اهل علم حتى من السنة با اين معنا مخالفت نكرده، الا مجاهد فقط، غير از مجاهد جميع علماء شيعة و سنى بر اين معنا متفقند، كه اگر كسى محل سكونتش و خانه و منزلش در فاصله‏اى قرار گرفت كه آن فاصله با مكه كمتر از فاصله اقرب المواقيت الى مكه است و اين هم طبعاً وظيفه‏اش حج قران‏يا افراد است اين آدم از همان داخل خانه شخص خودش مى‏تواند محرم بشود و نيت حج قران‏يا افراد بكند و بعد شروع بكند، اين حالا اجمال اين مسأله، تا بعضى از روايات و بعضى از خصوصيتاتى كه در اينجا مطرح است فردا ان شاء الله عرض مى‏كنيم.
    و الحمد لله رب العالمين