• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 350
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    بحث در موضوع، محاذات بود، كه محاذات به چه كيفيتى تحقق پيدا مى‏كند، عرض كرديم كه مرحوم سيد در كتاب عروة دو وجه و دو طريق براى محاذات ذكر كرده‏اند، راه اول را ديروز عرض كرديم، با آن اشكال و مناقشه‏اى كه متوجه آن طريق بود، راه دوم در يك عبارت كوتاهى ايشان مى‏فرمايد و بوجهٍ آخر» راه اين است كه اين طريقى را كه اين حاجى طى مى‏كند اين كسى كه اراده احرام دارد حالا هر طريقى هست، و قاعدةً طريقى است كه به خود ميقات مرور نمى‏كند، اين طريقى را كه انتخاب كرده، و به ميقات مرور نمى‏كند، ملاحظه كند، ببيند اين طريق كدام قسمتش از نظر فاصله با ميقات فاصله‏اش كمتر است، همين مقدار، هر قسمتى و هر جزئى كه فاصله‏اش با ميقات كمتر باشد، و به تعبير ايشان اخصر الخطوط بين او و بين ميقات باشد، همان نقطه محاذات است، همان نقطه بايد محرم بشود، همان نقطه صدق محاذات مى‏كند، اين راهى است كه ايشان ذكر كردند، حالا يك بحث اين است كه آيا اين دو تا راه، راه اول و راه دوم، اصولا با هم قابل توفيق و قابل جمع هست يا نه؟ لكن اين بحث مهمى نيست، بحث مهم اين است كه آيا اين راه دوم درست است يا نه؟ يك اشكالى مرحوم آقاى حكيم قدس سره به ايشان كرده‏اند، آن اشكال اين است كه ايشان مى‏فرمايد كه اگر ما فرض بكنيم، كه اين راهى را كه اين كسى كه اراده احرام و حج دارد راهى را كه انتخاب كرده، اين راه از پشت ميقات مى‏گذرد، و وقتى كه به پشت ميقات مى‏رسد نزديكترين و كم فاصله‏ترين راه اين به ميقات، همين قسمتى است كه پشت ميقات واقع شده، يعنى قبل الميقات، اما وقتى كه از پشت ميقات خارج مى‏شود، راه يك جورى است كه هى فاصله با ميقات زيادتر مى‏شود، و حداقل اين مقدار فاصله‏اى كه پشت ميقات با ميقات دارد، ديگر در مسير اين، اين مقدار فاصله كم وجود ندارد، تنها فاصله كم همين فاصله‏اى است كه از پشت ميقات تا ميقات وجود دارد، خوب روى بيان ايشان، ايشان كه ديگر مسأله يمين و يسار را مطرح نكرده، مسأله خلف و غير خلف را مطرح نكرده، يك ضابطه كلى‏
    راهى را كه اين به عنوان مسير به مكه انتخاب كرده، آن نقطه‏اى كه فاصله‏اش با ميقات از همه نقاط كمتر است آن محاذى با ميقات است، و لو كان قبل الميقات و لو كان به تعبير ايشان خلف الميقات، كه مقصود از خلف همين معنى است، آيا مى‏شود كسى ملتزم به اين معنا بشود؟ فقط به عنوان اين كه اين نقطه فاصله‏اش كمترين فاصله است، بگوييم هذا يصدق عليه المحاذاة، اين اشكال مرحوم آقاى حكيم به مرحوم سيد وارد است، لكن بعض الاعلام قدس سره ايشان يك اشكال ديگرى به مرحوم سيد كرده‏اند، كه اين اشكال به نظر يك قدرى جور در نمى‏آيد، و شايد به مرحوم سيد متوجه نباشد، اين اشكال اين است خوب دقت كنيد، ايشان مى‏فرمايند فرض كنيم شبيه همان دايره‏اى كه ديروز فرض كرديم، يك دائره‏اى هست كه دو خصوصيت در اين دائره بايد وجود داشته باشد، يك خصوصيت اين كه مكه را به عنوان مركز اين دائره قرار بدهيم، نقطه مركزييه دائره عبارت از مكه است، خصوصيت دوم اين كه اين مواقيت يكى از آنها، فرض كنيد مسجد شجرة، اين در يك جزئى از اجزاء محيط اين دائره قرار گرفته باشد، پس خصوصيت دائره اين است كه ميقات در يك جزئى از اجزاى محيطش هست، و مركزش هم عبارت از مكه است، حالا ايشان مى‏فرمايد كه ما اگر فرض كرديم كه يك كسى به جاى اين كه از همين نقطه‏اى كه ميقات است محرم بشود، بيايد در يك فاصله چهل و پنج درجه كه فاصله چهل و پنج درجه مى‏شود نصف ربع دايره، براى اين كه ربع دائره نود درجه است، نصفش صد و هشتاد درجه، مجموعش سيصد و شصت درجه، آن وقت اگر فرض كنيم در همين محيط در يك فاصله چهل و پنج درجه اين آدم عرض مى‏شود واقع در اين دائره شد، خوب ايشان مى‏فرمايد كه مرحوم سيد مى‏خواهد اين جور بگويد، مى‏خواهد بگويد كه اين چهل و پنج درجه در اين شرائط نزديكترين فاصله‏اى است كه با آن جزء ميقاتى وجود دارد، يعنى در اين مسير كه كأن از دائره فرضاً شروع مى‏شود، ديگر ما جائى نزديكتر از اين نداريم، در حالى كه اشكال ايشان اين است، مى‏فرمايد وقتى كه اين از چهل و پنج درجه پايش گذاشت داخل دائره، و قاعدتاً سير را ادامه مى‏دهد الى مركز، نتيجه اين مى‏شود، كه اين راهى را كه اين طى كرده، با آن فاصله‏اى كه ميقات با مكه دارد مجموعه اينها يك مثلثى را تشكيل مى‏دهد كه قاعده اين مثلث عبارت از همان قوس دائره چهل و پنج درجه است كه يك طرفش ميقات است و يك طرفش هم محاذات است كه اين از آن محرم شده، آن وقت ايشان مى‏فرمايد وقتى كه اين از محاذات محرم شد، آمد داخل اين ضلع مثلثى كه در مقابل آن ضلع مثلث ميقات به مكه قرار گرفته، ايشان مى‏فرمايد فرض كنيد اگر يك فرسخ دو فرسخ در داخل دائره رفت، آن فاصله دو فرسخ تا ميقات كمتر از فاصله‏اى است كه بين ميقات و بين محاذات وجود داشته، ايشان عبارتشان اين‏
    معنا را دلالت مى‏كند، در حالى كه به نظر نمى‏رسد اينطور، شما در قاعده مثلث وقتى كه قاعده را يعنى آن خط مستقيم تك را وقتى كه ملاحظه كنيد، بعد بياييد سراغ دو ضلع مثلث، هر كدام از اجزاء اين ضلعها را بخواهيد يك خطى بكشيد به زاويه مثلث كه درش فرضاً ميقات واقع شده، آيا آن خط عرض مى‏شود امتدادش بيشتر است يا خود قاعده مثلث، به نظر مى‏رسد كه خود قاعده مثلث اخصر الخطوط بين ميقات و بين محاذات است اما خطوط بعدى با توجه به اين كه فرض كنيد ما ميقات را در زاويه يمين مثلث قرار بدهيم، آن خطوطى كه از يك فرسخ به اين ميقات كشيده مى‏شود، از دو فرسخ به اين ميقات فرضا كشيده مى‏شود، از سه فرسخ به اين ميقات كشيده مى‏شود، قاعدتاً آن خطوط بيش از خود همين قوس و خطى است كه بين محاذات و بين عرض مى‏شود ميقات وجود دارد، لذا به نظر مى‏رسد كه اين اشكال ايشان وارد نيست بر مرحوم سيد، اما اشكال مرحوم آقاى حكيم كاملاً وارد است، (سوال... و پاسخ استاد) متساوى الساقين است، شما وقتى فرض دائره را كرديد و همه خطوط مى‏خواهد از اقواس دائره منتهى به مركز بشود، اين هميشه ديگر متساوى الساقين است براى اين كه ما ديروز گفتيم كه جميع خطوطى كه از محيط دائره منتهى به مركز دائره مى‏شود اينها از نظر مقدار متساوى است و به عبارت هندسى شعاع دائره كه عبارت از نيم قطر دائره است، در هر طرف دائره شما اين شعاع را پياده بكنيد اين يكسان است كم و زياد نمى‏شود، و الا اگر كم و زياد شد، اين كشف از اين مى‏كند كه دائره درست ترسيم نشده، و الا اگر درست ترسيم بشود، همه شعاعها و خطوط يكسان است، لذا مثلثى كه شما فرض مى‏كنيد، بلا اشكال مثلث متساوى الساقين است و قاعده‏اش يك حالت قوسى فقط درش وجود دارد، بر خلاف مثلثهاى معمولى، آيا اين حالت قوسى اقتضاء مى‏كند كه آن خط مستقيمى كه از يكى از اين دو ضلع به ميقات منتهى بشود، آن عنوان أقصريت داشته باشد، يا اين كه نه چنين اقتضائى در قوسى بودن نيست، و ظاهر اين است كه همين مقدار چهل و پنج درجه اقصر الخطوط است، اما مسأله اصلى اين است كه هيچ كدام از اينها معنى محاذات نيست، محاذات همين چيزى است كه در كلام امام بزرگوار تفسير شده، و عرف مساعد است و حالا عرض مى‏كنيم ان شاء الله روايت هم همين معنا را دلالت دارد، آن كه در كلام ايشان بود اين است كه «ان يصل فى طريقه الى مكه الى موضع يكون الميقات على يمينه او يساره بخطٍ مستقيم» اين مسأله يمين يا يسار در مسأله محاذات كاملا نقش دارد در ما نحن فيه، وقتى كه مى‏گويند كه اگر شما مى‏خواهيد از مسجد شجرة محرم نشويد از محاذى مسجد شجرة محرم شو، حالا با قطع از نظر از خصوصياتى كه در روايت است و اين معنا را تأييد مى‏كند، آيا هيچ به ذهن شما مى‏آيد اگر به شما گفتند آقا جون شما
    مى‏توانيد از محاذى مسجد شجرة محرم بشوى، بگويد خوب پس من از خود مدينه محرم مى‏شوم، مگر مدينه محاذى مسجد شجرة نيست، شما يك خط مستقيمى از مدينه بكشيد ينتهى الى مسجد شجرة، اگر صرف خط مستقيم يا اقصر الخطوط كه آن هم خط مستقيم است، اگر اين كفايت مى‏كند در صدق عنوان محاذات، خوب خود مدينه محاذى مسجد شجرة است، فاصله مدينه با مسجد شجرة خيلى كم است، شايد اين محاذاتى كه بعدها يك خورده توضيح مى‏دهيم، چه بسا بين محاذى و محاذَى، شايد عرض مى‏شود چند فرسخ هم فاصله وجود داشته باشد، در مدينه هم كه چيزى نيست، حداكثر شش ميل از مدينه تا مسجد شجرة فاصله دارد، اگر همين مقدار به ما گفته بودند كه شما به جاى اين كه از خود مسجد شجرة محرم بشويد مى‏توانيد از محاذات مسجد محرم بشويد، آيا در ذهن شما مى‏رفت كه فيجوز الاحرام من نفس المدينه، از خود مدينه محرم مى‏شويم، آن هم محاذى مسجد شجرة است، آن هم بايد خط مستقيم خيلى هم زود اتصال به مسجد شجرة پيدا مى‏كند، نه عرف نمى‏فهمد اين معنا را، عرف مى‏فهمد كه محاذَى يك مسأله‏اى است در رابطه با يمين و يسار، يعنى يك جائى باشد، يا در يمين مسجد شجرة، يا در يسار مسجد شجرة، و در رديف مسجد شجرة قرار گرفته باشد، و ارتباطش هم بايد به صورت خط مستقيم باشد، اما خط مستقيمش نه خط مستقيم عقلى و دقى، خط مستقيمش خط مستقيم عرفى است براى خاطر اين كه خود عرف با عقل در خود خط مستقيم بينشان اختلاف نظر وجود دارد، خيلى چيزها را عرف خط مستقيم مى‏بيند اما با دقت عقلى و با آن ابزار و آلات هندسى لايكون خطاً مسقيماً، اما ما چون مفاهيم و عناوينى كه در روايات و ادله احكام اخذ شده بايد در تشخيص اين معناى اينها به عرف مراجعه بكنيم، عرف همان خط مستقيم به نظر خودش را كافى مى‏بيند، مى‏گويد اگر يكى از طرف چپ مسجد شجرة كه ارتباطش با آنجا مستقيم است يا از طرف راست مسجد شجرة كه ارتباطش تا مسجد شجرة به خط مستقيم است اين يصدق المحاذات، پس در حقيقت در عنوان محاذات قبليت كنار مى‏رود، بعديت هم كنار مى‏رود، بلكه موازات با مسجد شجرة مطرح است، حالا موازات عن يمين باشد يا موازات عن يسار باشد، و روايت عبدالله بن سنان آن روايت اينجورى مى‏گويد مى‏گويد اگر كسى مى‏خواهد از غير طريق اهل مدينه به مكه برود ستة اميال را طى بكند، خوب اين ستة اميال را براى چه طى بكند، چه خصوصيتى دارد ستة اميال، اين براى خاطر اين است كه فاصله مدينه تا مسجد شجرة شش ميل است، مى‏گويد اين شش ميل بايد طى بشود، اطلاقش اقتضاء مى‏كند كه اين شش ميل در جانب يمين مسجد شجرة قرار گرفته باشد، يا در جانب يسار مسجد شجرة قرار گرفته باشد، اطلاق دارد يمين و يسار ديگر در آن مطرح نيست، اما به اندازه‏
    فاصله مسجد شجرة با مدينه، بايد طى بكند، پس از نظر يمين و يسار اطلاق دارد و چون مسجد شجرة هم شش ميل است و اين روايت هم مى‏گويد شش ميل، قاعدتاً اينجورى مى‏شود كه يك خط مستقيمى اين يمين و مسجد شجرة يا يسار و مسجد شجرة را مى‏تواند به هم مرتبط بكند، و به هم متصل بكند، پس نفس همين معنا كه مى‏گويد بايد ستة اميال من المدينه طى بكند، خودش دليل بر اين است كه مسأله قبل و بعد ديگر در محاذات مطرح نيست، آنى كه مطرح است يمين و يسار است و ستة اميال هم فاصله هم مسجد است هم محل محاذى است، پس طبعاً بين اينها يك خط مستقيم عرفى وجود دارد، آن وقت نكته‏اى كه من در رابطه با اين روايت خيلى به آن عنايت دارم كه تذكر بدهم، اين است كه امام عليه السلام در اين روايت مى‏فرمايد فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال فيكون حذاء الشجرة، اين يكون حذاء الشجرة دو تا مطلب را بيان مى‏كند، يكى حكم را بيان مى‏كند، كه ما از اين تفريع استفاده كرديم كه حكم روى عنوان محاذات بار است، نه روى عنوان ستة اميال، اما آن مسأله‏اى كه مى‏خواهم من از آن استفاده بكنم اين است، اينى كه امام مى‏فرمايد اگر شش ميل شما طى كرديد اين محاذات با شجرة موضوعاً تحقق پيدا مى‏كند، آيا اين را امام به صورت تعبد مى‏خواهد بگويد، يعنى مى‏خواهد بگويد تعبداً اسم اين را بايد محاذات بگذاريد، مثل ساير امور تعبديه، آيا اين است مسأله، يا اين ديگر در بيان موضوع اعمال تعبد نشده، يعنى اين كه مى‏فرمايد فيكون حذاء الشجرة يعنى خود تو مى‏دانى كه اين محاذى شجرة هست، خود عرف هم اين را محاذى شجرة مى‏بيند، پس نه اين كه در معنى محاذات يك نوع تعبدى به كار رفته باشد، آن وقت كأن امام دارد بما انه من اهل العرف مى‏فرمايد اگر كسى از مدينه شش ميل را طى بكند تتحقق المحاذات العرفيه التى هى الموضوع لجواز الاحرام، خود روايت دارد محاذات را معنا مى‏كند خود روايت دارد ما را ارشاد به معناى عرفى محاذات مى‏كند، يعنى در حقيقت اين بيانى را كه امام بزرگوار بيان فرمودند، كه يك معناى عرفى است ضمن اين كه خود عرف مساعد با اين معنا هست روايت هم دليل بر اين معنا هست، خود روايت دارد ما را هدايت به اين معنا مى‏كند، كه فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال فيكون حذاء الشجرة، با توجه به اين كه تعبدى در موضوع يكون حذاء الشجرة به كار نرفته، بلكه همان ارشاد به آن معناى عرفى و آن چيزى است كه عرف از معنى محاذات استفاده مى‏كند، پس در نتيجه ما هم از روايت و هم از عرف استفاده مى‏كنيم كه محاذات بايد عن يمين المحاذَى باشد، يا عن يسار المحاذَى باشد، نتيجه اين مى‏شود كه اگر كسى از مدينه شش ميل به يك سمت ديگرى رفت غير آن سمتى كه در آن مسجد شجرة هست، روايت نمى‏خواهد بگويد اينجا هم فيكون حذاء الشجرة، و لو اين كه اين را ما به صورت يك اشكالى به‏
    روايت مطرح كرديم، اما پيداست كه مراد روايت اين نيست، و لو لفظش هم به حسب ظاهر اطلاق داشته باشد، آيا روايت مى‏خواهد بگويد اگر مثلا مسجد شجرة در جانب مغرب است شما شش ميل به جانب مشرق رفتيد، اين يكون حذاء الشجرة، يا اين كه نه از روايت استفاده مى‏شود كه در همان سمتى كه مسجد شجرة وجود دارد و در همان جهتى كه مسجد شجرة وجود دارد، شما به جاى اين كه مرورتان بر مسجد شجرة باشد، از يمين مسجد شجرة عبور كنيد، از يسار مسجد شجرة عبور كنيد، اما سمت و جهت همان سمت است و همان جهت است و عنوان هم عنوان يمين و يسار نسبت به مسجد شجرة وجود دارد، پس در حقيقت ما دو سه تا خصوصيت در رابطه با محاذات حالا به دست آورديم، يكى اين كه عن يمين يا يسار باشد، يكى اين كه ارتباط به خط مستقيم باشد، سوم اين كه خط مستقيم هم خط مستقيم به حسب نظر عرف باشد، لا بحسب دقت عقلية، آن ضرورتى ندارد، علاوه چه بسا امكان هم نداشته باشد، چطور ممكن است كسى با يك خط مستقيم هندسى مسأله محاذات را بتواند به دست بياورد، و به او برسد، يك جهت اينجا باقى مى‏ماند، و آن اين است كه آيا اين يمين و يسار را كه شما در رابطه با محاذات مطرح مى‏كنيد، و مى‏گوئيد با يك خط مستقيمى ارتباط بين اين و بين ميقات مطرح باشد، آيا اين خط مستقيم هر مقدار فاصله داشته باشد، و لو مثلا بيست فرسخ، يمين مسجد شجرة است، اما بيست فرسخ با مسجد شجرة اين خط مستقيم فاصله دارد، آيا اين مقدار فاصله را هم شامل مى‏شود يا اين كه نه، بايد فاصله اين مقدارها نباشد، اين مقدارها نبايد فاصله باشد، در مسأله مسجد شجرة البته اين تصورش مشكل است به خاطر اين كه شش ميل اگر انسان به سمت مسجد شجرة برود، هيچ وقت فاصله خيلى زياد نخواهد بود، هر چه هم شما از يك طرف شش ميل از مدينه آمديد از طرفى هم به همان جهتى كه مسجد شجرة در آن واقع است شما خارج شديد، مثلا اگر به جهت مغرب است شما به جهت مغرب آمديد، جمع بين اين دو تا هيچ وقت اقتضاء نمى‏كند كه فاصله بين محاذى و محاذَى بيست فرسخ باشد، ده فرسخ باشد، حتى شايد به پنج فرسخ و اينها هم نرسد، اما خوب درباره مواقيت ديگر كه مسأله محاذات را ما مطرح مى‏كنيم، آنجاها كه نيامدند بگويند كه از مدينه شما چه مقدار فاصله بگيريد، نيامدند مبداء و فاصله مبداء را تا محاذى ميقات مطرح بكنند، حكم شده مثلا محاذى جحفة، آيا در محاذات جحفة اگر ده فرسخ هم با جحفة فاصله داشته باشد، لكن عن يمين الجحفة، يا عن اليسار الجحفة، خط هم خط مستقيم است، آيا صدق محاذات مى‏كند يا صدق محاذات نمى‏كند، اينجا ظاهر اين است كه مشكل است كه اگر فاصله زياد باشد، زيادى فاصله و لو اين كه يمين و يسار است، و لو اين كه خط مستقيم هم هست، اما اگر اين خط مستقيم فاصله‏
    اش خيلى زياد شد، اين ديگر عنوان را از محاذات خارج مى‏كند، و يك مؤيدى هم براى اين مطلب ذكر كردند، آن مؤيد اين است گفتند كه اهل عراق مگر ما نخوانديم كه ميقاتشان عبارت از عقيق است مى‏گويند در حالى است كه اهل عراق در مسير خودشان قبل از آنى كه به عقيق برسند، به يك نقطه‏اى مى‏رسند كه آن نقطه محاذات با مسجد شجرة دارد، اما از فاصله زياد محاذات دارد با مسجد شجرة، اما فاصله خيلى زياد است، در حالى كه نگفتند به اهل عراق كه شما از محاذى مسجد شجرة محرم بشويد، گفتند وقتى كه به عقيق رسيديد آنجا محرم بشويد، و همين حرف را نسبت به شاميين از نظر جحفة مى‏گويند، مى‏گويند اهل شام قبل از آنى كه به جحفة برسند در طريق خودشان به جحفة به يك نقطه‏اى مى‏رسند كه او محاذات با مسجد شجرة دارد، اما فاصله طولانى است فاصله خيلى زياد است، فرض كنيد عن يسار مسجد شجرة است اما با فاصله بسيار طولانى، پس چرا نيامدند به اهل شام بگويند كه شما از محاذى مسجد شجرة محرم بشويد، نيامدند اين حرف را بزنند، (سوال... و پاسخ استاد) چرا گفته من يمر عليه، مثل اين كه شما زود مسائل را فراموش مى‏كنيد، خوب بله، فرق نمى‏كند، حالا اگر در مدينه نيامدند آمدند مسجد شجرة، اگر يك نفر شامى از شام يكسر رفت به مسجد شجرة، اين حرف را نزنيد، به حاجياتان نگوييد اين چيزها را، عرض مى‏شود كه از اينجا استفاده مى‏كنيم كه مسأله كثرت فاصله اين ضربه عرفى به محاذات مى‏زند، و لو اين كه عن يمين باشد، عن يسار باشد، خط مستقيم باشد، مع ذلك كثرت فاصله نمى‏گذارد محاذات عرفيه تحقق پيدا بكند، و باز يك مؤيد ديگرى هم در رابطه با خود روايت عرض بكنيم و آن اين است دليل ما در باب محاذات اين روايت بود بيشتر از اين ما دليل نداشتيم، فرض كنيد ما الغاء خصوصيت كرديم گفتيم مسجد شجرة خصوصيت ندارد، آن قيودى هم كه در روايت وارد شده« من اقام بالمدينة شهراً و هو يريد الحج» و امثال ذلك اينها هم دخالت ندارد، خوب اين قيود كنار، مسجد شجرة هم خصوصيتى ندارد، هر ميقاتى محاذاتش جواز احرام دارد اما اين مقدار را هم ما مى‏توانيم الغاء خصوصيت بكنيم، كه محاذاتى كه در روايت ذكر شده، محاذاتى است كه با فاصله كم مطرح است براى اين كه گفتيم هر كسى شش ميل از مدينه دور بشود به سمت مسجد شجرة هر مقدار هم فاصله زياد بگيرد فاصله‏اش با مسجد شجرة خيلى زياد نخواهد بود، براى اين كه در فاصله شش مترى آن هم فى جهة واحدة مگر چه مقدار مى‏تواند بين آن محاذات و بين مسجد شجرة فاصله وجود داشته باشد، آن وقت لقائل عن يقول كه آن مقدارى را كه روايت دلالت بر جواز احرام از محاذى مى‏كند آنجايى است كه محاذات در يك خط مستقيم كم فاصله تحقق داشته باشد، اما آنجايى كه خط مستقيم به ده فرسخ و بيست فرسخ مى‏رسد و
    لو اين كه يمين و يسار هم فرضاً باشد خط هم خط مستقيم باشد، ما چه دليلى بر جواز احرام از آنجا مى‏توانيم داشته باشيم، اگر كسى در معنى عرفى هم يك مقدار خدشه داشته باشد ما مى‏گوييم از نظر دليل، دليلى بر جواز احرام از فاصله زياد نداريم، هر مقدارى عرف، آن مقدارى كه عرف مى‏گويد.
    يك مطلب كوچك باقى مى‏ماند كه اين را عرض كنيم و تمام كنيم بحث محاذات يعنى موضوعش را، آيا محاذات از بالا چطور است، از داخل طيارة، اين لقائل كه امكان ندارد، براى اين كه مسجد شجرة وقتى با حركت طيارة مقايسه بشود، طيارة هم كه ايستگاه هوايى ندارد كه انسان توقف بكند و محرم بشود، در مثل مسجد شجرة و جحفة و امثال ذلك امكان ندارد اما در مثل عقيق كه يك وادى طولانى است و چند فرسخ تقريبا طول اين وادى است اين امكان تحقق دارد، كه وقتى كه طياره مثلا به اول وادى عقيق رسيد همانجا كسى داخل طياره تلبية بگويد نيت بكند لباس بپوشد، در ميقات هم هست، به خلاف مسجد شجرة و امثال ذلك، لذا امكانش در مسأله وادى عقيق مطرح است، آيا محاذات من فوق كفايت مى‏كند يا نه؟ ايشان مى‏فرمايد كه نه، منتها نه به صورت قطعى، مى‏فرمايند معلوم نيست كه عرف اسم اين را محاذات بگذارد و ما از دليل محاذات بتوانيم اين معنا را استفاده بكنيم، لكن به نظر بعيد نمى‏رسد كه انسان قائل به جواز بشود، براى اين كه آن يمين و يسار را كه ما مى‏گفتيم در مقابل قبل و بعد است در مقابل قبل الميقات و بعد الميقات است، اما آنجايى كه واقعا طائرة به فرمايش ايشان مثلا روى وادى عقيق است كه با يك خط مستقيم عرض مى‏شود كه به وادى عقيق مى‏رسد، چه مانعى دارد كه ما احرام از آنجا را تجويز بكنيم، به نظر مى‏رسد كه از نظر عرف بعيد نيست اين معنا، يك مؤيد كوچكى هم من در روايات، يك روايتى قبلا مى‏خوانديم به ذهنم آمد البته روايت مرسل است صدوق در علل الشرايع در باب اول از ابواب مواقيت آخرين روايت است، از امام سؤال مى‏كنند مرسله است روايت، از امام سؤال مى‏كنند كه چرا رسول خدا از مسجد شجرة محرم مى‏شدند اين چه خصوصيتى دارد، خوب كتاب علل الشرايع اصلاً متصدى بيان علل و مثلاً فلسفه‏هاى احكام است در اين روايت با اين كه مرسله است امام اينجورى جواب مى‏دهند، مى‏فرمايند در شب معراج وقتى كه رسول خدا را به آسمان بالا بردند، وقتى كه رسيد به حذاء الشجرة آنجا تعبير مى‏كند وقتى كه رسيد به حذاء مسجد شجرة آنجا خداوند به او خطاب كرد كه يا محمد صلى الله عليه و آله أ لم يجدك يتيماً فآويتك و وجدتك ضالاً فهديتك» آن وقت قال نعم تلبية را رسول خدا آنجا خواندند، و عرض مى‏شود ان الحمد يعنى اول كه خطاب شد لبيك گفتند به دنبال اين مسأله دوم ان‏الحمد و النعمة و الملك لك وحدك، اين را آنجا گفتند، آن وقت روايت مى‏گويد فلذا، احرام از مسجد شجرة
    موضوعيت پيدا كرد، خوب آنجا هم كلمه حذاء را به كار برده مى‏گويد فلما وصل الى حذاء الشجرة و هم نكته را هم دارد بيان مى‏كند كه نكته مى‏سازد با اين كه در محاذات، محاذات من فوق هم مطرح باشد، لذا به نظر من بعيد نمى‏آيد كه در محاذات من فوق هم احرام جايز باشد، و لو اين كه امام بزرگوار قدس سره مى‏فرمايند لايترك الاحتياط به اين كه انسان در هواپيما محرم نشود اما به اين صورت آن هم در خصوص وادى ميقات به نظر مى‏رسد مانعى ندارد تا بعد.
    و الحمد لله رب العالمين