دوشنبه 28 خرداد 1403 - 8 ذيحجه 1445 - 17 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 348
متن
نام استاد آية الله لنكرانى
تاريخ درس 1371
موضوع خارج فقه حج
شماره درس 348
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در اين بود كه اگر از محاذى ميقات محرم بشود، آن هم به منزله احرام من الميقات است، و عرض كرديم كه معنى محاذات، و صغراى محاذات را در مسأله بعد ان شاء الله بحث مىكنيم، حالا بحث روى كبراى اين مسأله هست، اصل اين معنا پيداست كه يك حكمى است مخالف با قاعدة، براى اين كه قاعده اقتضاء مىكند بر حسب روايات زيادى كه در باب مواقيت وارد شده، قاعده اقتضاء مىكند كه احرام بايد از همان مواقيت تحقق پيدا بكند، كسى كه از مدينه عازم حج است، بايد از مسجد شجرة محرم بشود، حالا يك نزاعى در خود مسجد شجرة بود كه آيا اختصاص به داخل مسجد دارد يا بيرون مسجد هم متصل به مسجد آن هم به عنوان ميقات مطرح است، اما هر چه هست بايد از ميقاتى كه تسمى مسجد شجرة و لو حالا توسعه هم داشته باشد و بيرون مسجد متصل به مسجد را هم شامل بشود، حتما از همان محدوده بايد محرم بشود، اما از محاذى مسجد شجرة كه فرضاً سه كيلومتر با مسجد شجرة فاصله دارد پنج كيلومتر فاصله دارد، اين ليس احراما من مسجد الشجرة، بلكه احرام از محاذى مسجد شجرة هست، اين بر خلاف قاعده است، و ما ملاحظه كرديم كه دو تا روايت كه در حقيقت يك روايت بود منتها روايت صحيحه، اين دلالت بر اين معنا مىكرد، و در مقابل هم يكى دو روايت بودند يا به علت ارسال يا به علت امكان جمع دلالى منافاتى با اين روايت صحيحة نداشتند، لذا تا اينجا اين مقدار ثابت شد، كه محاذات فى الجملة اين احرام از او صحيح است، همين مقدار به نحو اجمال ثابت شد، لكن اينجا بحثهائى در رابطه با همين روايت يا دو روايتى كه مستند اين حكم است و غير از اين دو روايت ديگر روايتى هم وجود ندارد، بحثهائى در اينجا مطرح است، يك بحث كه اين بحث مهمى است اين است كه اين روايت تنها محاذات مسجد شجرة را مطرح كرده، نه محاذات هر ميقات را، به عبارت ديگر مدعا اين است، آنى كه مشهور بر طبقش فتوا دادند، شهرتش هم يك شهرت خيلى بالايى است بلكه اصلا مخالفى صريحا در مسأله نقل نشده، گر چه بعضى از متأخرين اشكال كردند،
اما فتواى به خلاف كسى نداده، و آن عبارتى را هم كه از شرايع ما نقل كرديم آن عبارت هم دلالت بر مخالفت مرحوم محقق نمىكرد، آن عبارت درش ابهام و اجمال وجود داشت، آن وقت مدعا يعنى آنچه را كه مشهور بر طبقش فتوا دادند، محاذات هر ميقاتى است و اختصاص به مسجد شجرة ندارد، محاذات عقيق هم همينطور است، محاذات جحفة هم همينطور است، محاذات يلملم و قرن المنازل هم همينطور است، آن وقت سؤال مىشود كه اين از كجا استفاده شده با اين كه حكم بر خلاف قاعده است و قاعده اقتضاء مىكند كه محاذى به عنوان ميقات مطرح نباشد، خوب حالا دو تا روايت يا يك روايت آمد در رابطه با مسجد شجرة مطرح كرد گفت مانعى ندارد از بيداء كسى اگر شش ميل از مدينه دور بشود، اين محاذى مسجد شجرة است و مىتواند از آنجا محرم بشود، آيا ما از اين استفاده كلى مىتوانيم داشته باشيم. مرحوم سيد در عروة اينطور مىفرمايد، مىفرمايد وقتى اين دو روايت را به عرف عرضة كنيم، عرف از مسجد شجرة عنوان مثاليت را استفاده مىكند يعنى خصوصيتى براى مسجد شجرة قائل نيست، مسجد شجرة به عنوان احد المواقيت مطرح است. پس اگر روايت يا دو روايت گفت از محاذى مسجد شجرة مانعى ندارد عرف مى فهمد كه اين حكم نسبت به تمامى مواقيت سريان و جريان دارد، و هيچ خصوصيتى براى مسجد شجرة نيست، و علاوه از نظر فتوا هم كسى نيامده بين مسجد شجرة و غير مسجد شجرة فرق بگذارد، آنهائى كه قائل شدند به اين كه محاذات كافى است محاذات هر ميقاتى را قائل شدند، آنهائى هم كه اشكال كردند در باره همه مواقيت اشكال كردند، بين مسجد شجرة و غير مسجد شجرة كسى قائل به فصل نشده، لذا ما حكم را از اين دو روايت به تمامى مواقيت سرايت مىدهيم، خوب اين حرف تقريبا مورد قبول كثيرى از فقهاى متأخر هم هست، لكن دو نكته در اينجا هست نكته اول همان بود كه ما ذكر كرديم كه حكم برخلاف قاعده است و حكم بر خلاف قاعدة اگر يك دليل محكمى براى او وجود داشته باشد، و لو اين كه بفرماييد آن دليل اطلاق باشد، اطلاق هم مىتواند حكم مخالف قاعده را ثابت بكند، براى اين كه اطلاق و اصالة الاطلاق حجة عقلائية و در باب الفاظ، اما اگر يك دليل محكمى در رابطه با يك حكم مخالف قاعدة نداشته باشيم، ما چطور مىتوانيم اين حكم را سرايت بدهيم به غير مورد دليلش، دليل در رابطه با مسجد شجرة حكم را بيان كرده، خوب شما احتمال نمىدهيد كه مسجد شجرة چون در بين مواقيت يك خصوصيتى دارد و از يك فضيلت بسيار بالائى برخوردار است ممكن است اين شدت فضيلت روى محاذات او اثر گذاشته باشد، اما در سائر مواقيت كه اين مقدار داراى فضيلت نيستند، ممكن است احرام از محاذات آنها كافى نباشد، لكن اين نكته را من خيلى در عين حال رويش تأكيد نمىكنم، اما مهم
اين نكته دوم است، نكته دوم اين است اين دو روايت يا يك روايتى كه مستند ما است، اگر همين مقدار دلالت مىكرد كه كسى كه از مدينه مىخواهد از غير جاده معمولى به مكه برود، و در حقيقت از كنار مسجد شجرة عبور نمىكند، اين مىتواند از محاذى مسجد شجرة محرم بشود و محاذات را هم مشخص مىكند، كه شش ميل اگر از مدينه دور شد، اين مىشود محاذى مسجد شجرة، اگر همين مقدار اين دو روايت دلالت مىكرد بعيد نبود كه ما همانطورى كه مرحوم سيد مىفرمايد ما الغاء خصوصيت بكنيم بگوييم مسجد شجرة چه خصوصيتى دارد اين مثل رجل شكّ بين الثلاث و الاربع مىماند وقتى اين عبارت را به عرف الغاء بكنى براى رجوليت خصوصيتى قائل نيست و لو اين كه لفظ رجل است و رجل هم شامل مرأة نمىشود، لكن عرف خصوصيتى براى رجلٌ استفاده نمىكند، اگر روايت همين مقدار را دلالت مىكرد لايبعد كه ما همان فرمايش مرحوم سيد را اخذ بكنيم، اما ما مىبينيم كه در روايت يك قيودى ذكر شده و يك خصوصياتى مطرح شده كه آن خصوصيات را اصلاً عقل ما نمىرسد، ارتباط آن خصوصيات را با حكم ما نمىفهميم، و خصوصيات هم در كلام امام عليه السلام آن هم ابتدائاً، يك وقت يك خصوصيتى در كلام سائل ذكر مىشود خوب آدم ممكن است بگويد اين خصوصيات نقشى ندارد، مثل اين عوامهايى كه مىآيند از انسان مسأله مىپرسند خوب شما مبتلابهتان بوده مىبينيد هشت تا خصوصيت ذكر مىكند شش تايش اصلا دخالت در حكم ندارد، لكن خوب آن واقعة را با همه خصوصياتش مطرح مىكند، در كلام سائل بايست ترقى كنيم، و لو سائل مثل زرارة باشد، كه مشكل است آنجا كسى هم چو حرفى بزند، لكن فرضا اگر خصوصياتى در كلام سائل ذكر بشود، انسان خيلى نمىتواند روى آن خصوصيات تكيه بكند، اما اگر يك جملهاى را در مقام بيان حكم آن هم به صورت جمله شرطية يك مطلبى را ذكر كردند، در قضيه شرطيه ديگر ارتباط بين شرط و جزاء را ما نمىتوانيم بگوييم وجود ندارد، به هيچ اين شرط دخالتى در ترتب جزاء ندارد، بحث مفهوم حالا بحثى است كه آيا ارتباط به نحو عليت باشد، عليتش هم عليت منحصرة باشد آن يك داستان ديگرى هست، اما بين شرط و جزاء هيچ گونه ارتباطى نباشد وجود و عدمش شرط كالعدم باشد، و متساوى باشد، اين خلاف آن چيزى است كه عرف استفاده مىكند، آن وقت ما به روايت كه مراجعه مىكنيم با اين مسأله مواجه مىشويم، حالا روايت را دقت بفرمائيد همان اولى از باب هفتم از ابواب مواقيت، ببينيد عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله عليه السلام قال ابتدائا بصورت يك ضابطه و بيان حكم به يك عبارتى كه به قضيه شرطيه برمىگردد، مىفرمايد من أقام بالمدينة شهراً، اولين خصوصيت اين است كه كسى يك ماه در مدينه اقامت
كرده باشد، در آن عبارت روايت بعدى، أو نحوه دارد يا به اندازه يك ماه مثلا يك روز كم و زياد، ولى «من أقام بالمدينة شهراً» اين يك خصوصيت، و هو يريد الحج، يعنى مقصودش از اقامت به مدينه اين بوده كه اين مدت را باشد و بعد حج انجام بدهد، يعنى اين اقامت مقدمه حج است، هدف و انگيزهاى غير از مسأله حج در كار نيست، آمده داخل مدينه يك ماه بماند زيارت كند قبر رسول اكرم و ائمه بقيع عليه و عليهم السلام را، و بعد هم به دنبال حج برود كه اقامت مدينهاش مقدميت براى حج داشته باشد، و هو يريد الحج، ثم بدا له ان يخرج له فى غير طريق اهل المدينه، الذى يأخذون، حالا روى اين تكهاش ديگر ما تكيه نكنيم كه از اولى كه وارد مدينه شد، هدفش اين بود كه از غير راه معمولى به مكه برود يا اين كه نه اول هدفش اين بود كه از راه معمولى برود ثم بدا له، بعد منصرف شد و گفت نه ما از راه غير معمولى مىخواهيم به مكه برويم، اين هم حالا يك خصوصيت است فرضنا كه ما روى اين خصوصيتش تكيه نمىكنيم، اما آن دو خصوصيت اول أقام بالمدينة شهراً، خوب حالا من أقام بالمدينة عشرة ايام، خوب روايت نمىگيرد اين را، يا خصوصيت دوم، و هو يريد الحج، اگر كسى نه آمد مدينه، براى تجارت، هيچ هدف حج هم نداشت، بعد كه اقامتش در مدينه طول كشيد و نزديك ايام حج شد، گفت حالا كه نزديك شده، پس خوب است يك حجى هم انجام بدهيم، روايت نمىگيرد اين را، روايت مىگويد من أقام بالمدينة شهراً و هو يريد الحج، اين دو خصوصيت، ثم بدا له، حالا اين هم ممكن است يك خصوصيت سومى شما ذكر بكنيد يا اين را برايش خصوصيتى قائل نشويد، چنين آدمى فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال فيكون حذاء الشجرة، من البيداء، خوب مسجد شجرة را با اين دو خصوصيت، مسجد شجرة را محاذاتش را با اين دو خصوصيت گفتند احرام از او جايز است، آيا ما اينجا مىتوانيم از مسجد شجرة الغاء خصوصيت بكنيم، اگر از اول مىگفت كه من ورد بالمدينه، بعد هم خواست حج انجام بدهد، از غير طريق معمولى هم انجام بدهد، اين به شش ميل از مدينه كه دور شد اين مىشود محاذى مسجد شجرة، از همانجا محرم بشود، ما مىتوانستيم الغاء خصوصيت كنيم از مسجد شجرة، اما وقتى مىبينيم يك خصوصياتى در روايت آن هم به صورت قضيه شرطيه كه ارتباط بين شرط و جزاء يك مسأله عرفى و عقلائى است آن هم خود امام عليه السلام، اين خصوصيات را ذكر كردند، آن وقت نتيجه اين مىشود ما همان طورى كه آن دو تا خصوصيت را عقلمان نمىرسد، اقامه به مدينه يك ماه چه خصوصيتى دارد نمىدانيم، عقل ما نمىرسد براى فهم اين خصوصيت، و هو يريد الحج، اين كه در شروع اقامت قصد حج داشته باشد، و انگيزه او حج باشد، با آن آدمى كه انگيزهاش حج نبوده و بعد اراده حج كرده، به نظر ما هيچ فرقى ندارد، عقل ما نمىرسد،
اما خوب اين دو تا خصوصيتى است كه در كلام امام رويش تكيه شده، در يك حكم تعبدى على خلاف القاعدة، وقتى در يك حكم تعبدى على خلاف القاعدة روى دو خصوصيت تكيه شد، كه هيچ ما عقلمان پى نمىبرد به مدخليت آن دو خصوصيت، آن وقت از خصوصيت سومش كه عبارت از محاذات مسجد شجرة است ما چه جورى مىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم، چه جورى مىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم، اگر نبود آن دو خصوصيت اول، حق را مىداديم به مرحوم سيد، اما با قرين بودن و مقارن بودن با آن دو خصوصيت، واقعش اين است ما از مسجد شجرة هم نمىتوانيم الغاء خصوصيت بكنيم، و روى اين جهت اصلاً يك مشكلهاى در اصل حكم براى ما پيدا مىشود، براى اين كه مشهور همان طورى كه از مسجد شجرة الغاء خصوصيت كردند و گفتند خصوصيتى براى مسجد شجرة وجود ندارد، اين قيودى هم كه در كلام امام ذكر شده، اصلا در كلام مشهور شما به يكى از اين قيود برخورد نمىكنيد، آنها هيچ نيامدند صحبت از اقامه به مدينه عشراً بكنند، نيامدند صحبت از اراده حج هنگام شروع اقامت به مدينه بكنند، آن وقت مشكل اين مىشود مشهور اين فتوا را به نحو اطلاق با اين كه بر خلاف قاعدة است از كجا درآوردند، از كجا مشهور اين فتوا را بهش رسيدند كه از محاذى هر ميقات براى هر كسى، البته حالا يك بحثى هست كه اين مسأله محاذات اختصاص دارد به آن كسى كه لايتمكن من الاحرام من الميقات، يا عموميت دارد، آن يك بحث ديگرى است كه بعدا ان شاء الله ذكر مىكنيم، ولى همين مقدار به نحو اطلاق كه هر ميقاتى بدون هيچ قيد و شرطى مىخواهد در مدينه،
همين مسجد شجرة، مىخواهد در مدينه يك ماه اقامت كرده باشد، مىخواهد يك روز اقامت كرده باشد، مىخواهد هنگام اقامتش در مدينه اراده حج را كرده يا اين كه نه انگيزهاش تجارت بوده، ثم بدا له ان يحج من المدينة، هيچ در كلمات مشهور بين اينها فرق گذاشته نشده، لذا اين مشكله اينجا هست، بياييم اين حرف را بزنيم بگوييم همانطورى كه استناد مشهور به يك روايتى اگر ضعيف باشد ضعف آن روايت را جبران مىكند و اگر دو روايت متعارض باشد، موافقت شهرت به عنوان مرجح مطرح است، علاوه بر اينها يك مطلب سومى هم بگوييم، بگوييم فهم مشهور هم از يك روايت حجيت دارد، روايت را بايد ببينيم مشهور چه چيزى از آن فهميده، خوب مشهور غير از اين روايت كه مستند ديگرى نداشتند، دليل اين روايت، روايت اين خصوصيات را مىگويد فتوا هم فاقد اين خصوصيات است، پس لابد بايد بگوييم مشهور از اين روايت مسأله احرام از محاذات را به طور اطلاق استفاده كردهاند، و بگوييم فهم مشهور در عرض مىشود از روايت هم براى ما حجيت دارد، آيا مىشود كسى براى شهرت ديگر اين مقدار ارزش قائل بشود كه مستند مشهور
را ببيند، ببيند تطبيق نمىكند بر مدعاى مشهور، لكن چون مشهور اينجورى از روايت فهميدند، بگوييم خوب ما هم طبعا للمشهور روايت را اينجورى معنا مىكنيم، انصاف اين است اين مشكلهاى است، حالا اين مشكله آيا وهنى در روايت ايجاد مىكند يا وهنى در فتواى مشهور ايجاد مىكند از طرفى گفتيم كسى در اين مسأله و لو يك نفر، يك فتواى مخالف صريح نداده، و لو اين كه بعضيها ترديد كردند اشكال كردند، اما درست در مقابل مشهور بايستند و فتواى مخالف بدهند در مسأله ديده نشده، و از طرفى هم مستند اين روايت است، آدم خوب نمىتواند كه جلوى فهم خودش را بگيرد، و چشمهايش را هم بگذارد، و بگويد مفاد روايت همانى است كه مشهور مىگويند، اين يك مشكلة، دو تا مشكله ديگر هم اينجا هست، كه يكىاش البته، قابل جواب است، و لو اين كه بعض الاعلام قدس سرهم آن را يك اشكالى كأن در اينجا فرض كردند عرض مىكنيم كه ايشان عرض مىشود روايت را مثل اين كه جور ديگر خواندند، اما يك مشكله اساسى اينجا هست، آن مشكله اساسى اين است، كه اين روايت مىگويد كه اگر كسى يك ماه در مدينه ماند و هو يريد الحج، ثم بدا له، چه چيز بدا له، اين كه از غير طريق معمولى به مكه برود، خوب اين غير طريق معمولى به مكه رفتن، چند تا طريق غير معمولى در كار است، يك طريق غير معمولى، به موازات همين جاده معمولى است كه همين محاذى مسجد شجرة واقع مىشود، اما يك طريق غير معمولى از غرب مدينه است كه او سر از جحفة در مىآورد، اصلا نه به مسجد شجرة برخورد مىكند نه به محاذى مسجد شجرة، يك طريق غير معمولى از شرق مدينه است كه او به عقيق ارتباط پيدا مىكند و ميقاتش عقيق است آن هم هيچ ارتباطى نه به مسجد شجرة دارد و نه به محاذى مسجد شجرة، راهى هم هست آقايانى كه نجف بودند اصلا از خود نجف با ماشين يك راهى هست تا خود مدينه، از جاده تبوك، اينطور نيست كه ثم بدا له ان يخرج فى غير طريق اهل المدينه، غير طريق اهل المدينه همان موازى با طريق اهل مدينه باشد، عرض مىشود محاذى با مسجد شجرة، نه چند تا غير طريق اهل مدينه هست، غربش سر از جحفة در مىآورد، شرقش سر از عقيق درمى آورد، طريق هم مسجد شجرة، موازى اين طريق هم محاذى مسجد شجرة، پس چرا روايت مىگويد ثم بدا له ان يخرج، فى غير طريق اهل المدينه، فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال، اين فقط يك راهش است، آن دو تا راه ديگر برخورد به خود جحفة است، بايد از جحفة محرم بشود، آن يكى ديگر كه شرق باشد برخورد به عقيق مىكند از خود عقيق محرم مىشود، نه كارى به مسجد شجرة دارد نه كارى به محاذى مسجد شجرة، اين هم يكى از مشكلات اين روايت است كه در حقيقت موضوع را غير طريق اهل المدينه قرار داده، و حكم را احرام از محاذى مسجد
شجرة، در حالى كه غير طريق اهل مدينه راهشان منحصر به محاذى به مسجد شجرة نيست، اين يكى از مشكلات مهم اين روايت است، يك مشكل ديگرى كه عرض كرديم بعض الاعلام اين مشكل را رويش تكيه كردند، ايشان مىفرمايد كه تعبير اين دو روايت فرق مىكند، اين روايت اول تعبيرش اين است، فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال، خوب اگر بر اين چيزى متفرع نكرده بود، ما همان روى شش ميل تكيه مىكرديم، اما وقتى اين معنا را برايش متفرع كرده فيكون حذاء الشجرة من البيداء يعنى اين ستة اميال موضوعيت ندارد، آنى كه مدخليت دارد، محاذات با شجرة است، محاذى با مسجد شجرة، فيكون حذاء الشجرة، من البيداء، يعنى حكم روى اين عنوان بار شده، محاذات بما هو محاذات، مىخواهد حالا شش ميل باشد، كمتر باشد بيشتر، و ذكر شش ميل به عنوان مقدمه اين معنا است و الا آنى كه موضوعيت دارد، فيكون حذاء الشجرة من البيداء است، در صحيحه اولاى عبدالله بن سنان اينجورى وارد شده، اما در صحيحه دومش كه صدوق نقل كرده عبارت اين است، بعد از آنى كه موضوع را ذكر مىكند، با همان خصوصيات مىفرمايد كه اذا كان حذاء الشجرة و البيداء مسيرة ستة اميال، فليحرم منها، بعض الاعلام مثل اين كه اين عبارت را اينجورى خواندند، از حرفهايشان استفاده مىشود، ايشان عبارت را اينجورى خوانده، فاذا كان حذاءُ الشجرة، اين را اسم براى كان، و مسيرة ستة اميال را خبر گرفتند، آن وقت نتيجه اينجورى شده، كه اگر محاذى شجرة شش ميل شد، فليحرم منها، معنايش اين است كه ممكن است محاذى شجرة بيش از شش ميل باشد، آن وقت لايحرم منها، به عبارت روشنتر، از اين استفاده مىشود كه محاذات بما هو محاذات نقش ندارد، اين ستة اميال موضوعيت دارد، در محاذات، و الا اگر يك جا محاذاتى فرض بكنيم، مثل اين كه ايشان مىفرمايد يك كسى به صورت خط غير مستقيم و خط منكسر فرضاً كيلومتر راه رفت، آن هم محاذى بود با مسجد شجرة، چون يك حالت انحرافى پيدا كرد، اين روايت شاملش نمىشود، لانه بيش از شش ميل رفته، در حالى كه روايت مىگويد فاذا كان حذاء الشجرة، و البيداء مسيرة ستة اميال، فليحرم منها، پس در حقيقت يك مخالفتى بين دو روايت ملاحظه مىشود، روايت اول تمام الملاك را نفس المحاذات قرار داده، اما روايت دوم مىگويد نه، محاذات بما هو محاذات، اثر ندارد اگر محاذات شش ميل شد، فليحرم منها، پس معلوم مىشود خصوصيتى براى اين شش ميل قائل شده، حالا ايشان مىگويند يك قدرى هم مسامحة كنيم، يك ميل كم و زياد اين مسألهاى نيست، اما روايت اين را مىگويد، در حالى كه به نظر من ايشان اصلا عبارت روايت به صورت مبتداء و خبر اينجورى نيست، عبارت اينجورى است دقت كنيد، فاذا كان اين شخص، حذاء الشجرة، اين اسم شخص است، و
خبرش حذاء است، و ستة اميال هم عطف بيان است، حذاء شجرة شش ميل است، اين بيان حذاء شجرة است، نه اين كه محاذات را تقسيم به دو قسم مىكند، «اذا كان حذاء الشجرة ستة اميال» اين بيان ايشان فرضاً درست است، كه حالا روى آن هم عرض مىكنيم درست نيست، اما اگر روايت اينجورى باشد، فاذا كان حذاء الشجرة، كه حذاء الشجرة به صورت عطف بيان ستة اميالٍ، فليحرم منها، از اين محرم بشود، و شاهدش هم همان روايت قبلى است، روايت قبلى كه مىگويد فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال فيكون حذاء الشجرة» خود شخص را مىگويد محاذى شجرة است، يا احرامش را محاذى با شجرة مىداند، و الا بايد بگويد فتكون حذاء الشجرة، بالاخرة ظاهر اين است كه اين عبارت به اين صورت نيست كه ايشان عبارت را خواندند كأن بين دو تا روايت يك تنافى و يك منافاتى الغاء كردند، اين اولا، حالا ثانياً سلمنا كه عبارت همين است كه ايشان مىگويد، فاذا كان حذاء الشجرة ستة اميال» اين معنايش اين نيست كه شش ميلى كه اين طى كرده باشد، اين داخلش نيست كه شش ميل را اين حاجى طى كرده باشد، نه بحذاء الشجرة شش ميل با مدينه فاصله دارد، ممكن است انسان يك فرسخ را با خط انحرافى پنج فرسخش بكند، اما اگر انسان يك فرسخ را با خط انحرافى پنج فرسخش كرد، اين معنايش اين نيست كه فاصله پنج فرسخ است، فاصله يك فرسخ است منتها شما يك فرسخ را با پنج فرسخ راه طى كرديد، به صورت مارپيچ خط منحنى و به صورت انحرافى يك فرسخ را پنج فرسخ شما طى كرديد، اما واقعيت مسأله اين است كه اين فاصله يك فرسخ است، اين كه اينجا مىفرمايد فاذا كان» روى قرائتى كه ايشان خواندند، «فاذا كان حذاء الشجرة ستة اميال» معنايش نه ستة اميالى كه من مىروم، ستة اميال با مدينه فاصله دارد، حالا اين ستة اميال را من هم به صورت ستة اميال طى كرده باشم يا اين ستة اميال را من به صورت انكسار و انحناء ده ميل طى كرده باشم، اما طى كردن من ستة اميال را عشرة اميال اين سبب نمىشود كه فاصله ده ميل بشود، فاصله شش ميل است، فاصله يعنى آنى كه راه عرفى است، راه عرفى شش ميل است منتها شما اين راه عرفى شش ميل را با ده ميل طى كرديد، پس در حقيقت روى قرائت ايشان هم كه به نظر من قرائت درست نيست اصلاً فرضنا كه روايت را آنجورى هم قرائت بكنيم، باز معناى روايت اين نيست كه ايشان فرمودهاند، لذا بين دو روايت هيچ منافاتى نيست، حالا به همين مقدار اكتفاء مىكنيم چون ذكرى از ايشان به ميان آمد و خوب ايشان تازه رحلت كردند براى اين كه خوب همه استفاده مىكنيم از بيانات و كتابهاى ايشان مناسب است كه به اين مناسبت يكى يك حمدى براى ايشان قرائت كنيد.
و الحمد لله رب العالمين
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...