• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 347
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    در مسأله چهار اينطور مى‏فرمايند ما لم يمر على احد المواقيت، جاز له الاحرام من محاذاة احدها و لو كان فى الطريق ميقاتان، يجب الاحرام من محاذات ابعدهما الى مكه، على الاحوط، و الاولى تجديد الاحرام للاخر، اين مواقيتى را كه ملاحظه فرموديد بر حسب رواياتش كه در بعضى از آن روايات بلكه طائفه‏اى از آن روايات تصريح شده بود، كه رسول خدا صلوات الله عليه اين مواقيت را براى اين كشورهاى مختلف و مناطق مختلف توقيت كرده‏اند هم براى خودشان و هم براى آنهائى كه مرور مى‏كنند بر اين مواقيت، لذا گفتيم كه ما ايرانيها مخصوصاً آن مدينه قبليها، خوب اينها مسجد شجرة كه براى ايرانيها توقيت نشده، لكن به لحاظ اين كه اينها مرور مى‏كنند بر مسجد شجرة، و بعد از اقامت در مدينه، در راه حج، از مسجد شجرة عبور مى‏كنند، لذا براى اينها هم عنوان ميقاتى دارد، و لو اين كه در اصل توقيت ذكرى از اينها به ميان نيامده، اين را گذرانديم، لكن يك عنوان ديگرى اينجا مطرح است، و آن اين است كه اگر كسى بر هيچ يك از اين مواقيت در طريق مكه مرور نمى‏كند، يك راهى را انتخاب كرده كه آن راه به هيچ يك از اين مواقيت عبور نمى‏كند و برخورد نمى‏كند، آيا اين از كجا محرم بشود، در حالى كه اراده مناسك و حج را دارد. اينجا فقهاء اجمالاً مثل اين كه متفق باشند به اين معنا، به استثناى يك عبارتى كه مرحوم محقق در شرايع ذكر كردند، كه اين از مشكلات عبارات شرايع هم هست، كأن علماء متفقند كه كسى كه مرور بر مواقيت نمى‏كند حالا باز آن هم فى الجملة كه فى الجملة قدر متيقنش اين است كه نمى‏تواند به يكى از اين مواقيت برود، چون مسأله دو صورت دارد يك صورت اين كه مى‏تواند راه را كج بكند و خودش را به يكى از مواقيت برساند، يك صورت اين است كه نه، برايش ممكن نيست اين معنا، حالا قدر متيقنش همان صورت عدم تمكن است و لو اين كه كلمات فقهاء اينطورى كه صاحب جواهر مى‏فرمايد اطلاق دارد و عبارت امام بزرگوار هم تقريبا مطلق است، اينها مى‏گويند كه از محاذى ميقات محرم بشود، حالا معناى محاذات چيست و به چه صورت بايد
    محاذات تحقق پيدا بكند، صغراى اين مسأله را در مسأله پنجم خود امام بزرگوار قدس سره مطرح مى‏كنند كه مقصود از محاذات چيست؟ و حقيقت محاذات چيست؟ آيا محاذات، محاذات زمينى بايد باشد دريائى هم كفايت مى‏كند بالاتر هوائى آيا كفايت مى‏كند كه اگر كسى در سيارة محاذى ميقات قرار گرفت اين بحثش را در مسأله پنجم كه مسأله بعد از اين مسأله است آنجا مطرح مى‏شود، لذا حالا روى خصوصيات عنوان محاذات حالا شما دقت نكنيد تا بهش برسيم. اجمالا فتاوى مى‏گويد كه اين آدم مى‏تواند از محاذى ميقات محرم بشود، در حقيقت محاذات ميقات هم يترتب عليه حكم الميقات، همانطورى كه احرام از ميقات صحيح است و جائز و مشروع است، احرام از محاذى ميقات هم همين حكم را دارد، ظاهر اصحاب اين معنا هست، يكى دو تا روايت صحيحه در اين باب هست، كه مى‏خوانيم ان شاء الله اين دو تا روايت را، ولى اين عبارتى را كه محقق در شرايع كه مى‏دانيد كه ديگر متقن‏ترين متون فقهيه شيعه عبارت از شرايع است از نظر متنى ديگر به اتقان شرايع ما نمى‏توانيم متنى ارائه بكنيم، و خيلى مرحوم محقق در اين كتاب مهارت به خرج داده، ايشان وقتى به اين مسأله مى‏رسد مسأله را اينجورى عنوان مى‏كند، عبارت ايشان اين است و لو حجّ على طريقٍ لايفضى الى احد المواقيت، اگر يك طريقى را در مسير حج انتخاب كرد كه اين منجر به هيچ يك از مواقيت نمى‏شود، برخورد به هيچ ميقاتى از اين مواقيت مقررة نمى‏كند، خوب حالا اين موضوع مسأله، در حكمش اينطور مى فرمايد، مى‏فرمايد قيل چنين گفته شده، كه يحرم اين آدم محرم مى‏شود اذا غلب على ظنه محاذاة اقرب المواقيت الى مكة» در نقل اين قول اين خصوصيات را ايشان ذكر مى‏كند .محرم مى‏شود كجا، از محاذات اقرب مواقيت به مكه، كه اقرب مواقيت به مكه آنى است كه با مكه تقريبا دو مرحله فاصله دارد دو هشت فرسخ فاصله دارد، آن هم اذا غلب على ظنه، يعنى همين مقدار كه مظنة پيدا كرد كه اينجائى كه الان در آن واقع هست اين محاذى اقرب المواقيت الى مكه است، همانجا محرم بشود، خوب اولا اين را نسبت به قيل داده كه خوب در شرح لمعة مكرر خوانديم كه وقتى كه مصنف يك مطلبى را نسبت به قيل مى‏داد، مى‏گفت هذا يشعر به اين كه يا تضعيف مى‏كند اين قول را، يا لااقل مردد در اين معنا است، اما مختار خودش نيست، نسبت به قيل مى‏دهد، قيل يحرم اذا غلب على ظنه، محاذاة اقرب المواقيت الى مكه، اولا نسبت به قيل داده كه مشعر به اين است كه خود ايشان معلوم نيست كه اختيار كرده باشد، آن وقت بحث در اين است كه اين خصوصياتى كه در اين قول كه نقل شده، وجود دارد سه خصوصيت است، يكى اصل الاحرام من المحاذى اين خودش يك مطلب تازه‏اى است قبل از اين كه اين بحث را مطرح بكند ايشان، صحبت از
    محاذات مطرح نبوده، صحبت از مواقيت و من يمر على المواقيت، اما عنوان محاذات تا قبل از اين عبارت اصلا در كلام محقق مطرح نبوده، محاذات را به همين عبارت ايشان مطرح مى‏كند، پس اولين خصوصيتى كه در اين قولى كه به قيل ايشان نسبت داده وجود دارد الاحرام من المحاذى، اين يك خصوصيت، دوم اين كه طرف حساب محاذات را اقرب المواقيت الى مكه قرار داده در حالى كه بعداً مى‏گوييم كه شايد مقتضاى تحقيق طرف حساب محاذات أبعد المواقيت الى مكه هست، و روايت هم همين معنا را دلالت مى‏كند خصوصيت سومى كه در اين قيل وجود دارد، اين است كه در احراز محاذات علم و يقين اعتبار ندارد، همين غلب على ظنه، يك ظن غالبى پيدا بكند به اين كه اين محلى كه درش هست محاذى اقرب المواقيت الى مكه است، از همانجا محرم بشود، آيا اين سه خصوصيتى كه در اين قولى است كه ايشان نسبت به قيل مى‏دهد آيا ترديد محقق راجع به تمام خصوصياتش است، يعنى از اول ايشان ترديد دارد كه احرام از محاذى جايز است يا جايز نيست، اصلا ترديد دارد در اين معنا، يا اين كه نه، احرام از محاذى را قبول دارد، اما طرف حساب محاذات را اقرب المواقيت الى مكه قرار دادن قبول ندارد، يا اين كه آن را هم قبول دارد اين غلب على ظنه را قبول ندارد، يك چنين ابهامى در اين عبارت وجود دارد اگر مى‏گفت ايشان قيل يحرم من المحاذى للميقات، ما مى‏فهميديم كه ايشان در اصل مسأله احرام از محاذى دچار يك ترديدى هست كما اين كه بعضيها ديدم شايد دچار اين ترديد باشند، و مقتضاى احتياط را خلاف اين معنا مى‏دانند، اما با توجه به اين كه اين دو سه خصوصيت در اين قول ذكر شده، ما نمى‏دانيم كه ترديد محقق در رابطه با كداميك از اينها است، ترديدش در چيست؟ آن وقت يك اختلافى هم بين صاحب مسالك و صاحب مدارك كه هر دوى آنها شرح بر شرايع است در تفسير اين عبارت واقع شده، شهيد ثانى در مسالك مى‏گويد كه مقصود از محقق اصلا آنجائى است كه اين در مسيرى كه آمده به هيچ ميقاتى كه برخورد كرده به محاذات با اين مواقيت بعيدة و ابعد هم برخورد نكرده، و الا ايشان مى‏گويد اين روشن است كه اگر كسى مثلا به محاذات مسجد شجرة برخورد بكند حتما بايد از آنجا محرم بشود، مى‏فرمايد مقصود شرايع اين است يك راهى را آمده، هر نقطه‏اى كه رسيده اين گم و گور بوده، نفهميده اين محاذى ميقات هست يا نه، حالا آمده آمده آمده تا رسيده به شانزده فرسخى مكه، اينجا شهيد ثانى مى‏فرمايد مقصود اين است كه ديگر اين شانزده فرسخى محرم بشود، براى خاطر اين كه ميقاتى كمتر از شانزده فرسخ ما ديگر نداريم، اين فاصله را هر كسى از هر كجا بيايد بايد با احرام طى بكند، و لو اقرب المواقيت الى مكه باشد، پس در حقيقت كلام شرايع را بر يك همچو چيزى حمل كرده، و صاحب مدارك هم رسماً با اين تفسير مسالك مخالفت‏
    كرده، كه اين را ديگر دنبال نمى‏كنيم، بالاخرة تنها چيزى كه در كتاب شرايع در رابطه با مسأله محاذات مطرح شده، اين عبارت است و اين عبارت هم به لحاظ اين كه چند تا خصوصيت در اين قول وجود دارد ما نمى‏دانيم ترديد محقق در رابطه با كداميك از خصوصياتى است كه در اين قولى كه نقل مى‏كند وجود دارد، اين لازم بود به لحاظ اين كه ريشه مسأله شرايع است مى‏بايست اين عبارت را يك قدرى درش دقت بكنيم، اما عرض كردم با قطع نظر از اين ترديد و بعضى از فتاواى متأخرين مشهور بين فقهاء حالا فى الجملة، اين است كه يكى از جاهايى كه احرام از او مانعى ندارد او عبارت از محاذى ميقات است، دليل بر اين مسأله چيست؟ مرحوم سيد در متن عروة مى‏فرمايد دو تا روايت صحيحة هست هر دويش هم مال ابن سنان است كه خوب روى آن مبنائى كه ما مكرر ذكر كرديم، يك روايت است و عجيب اين است كه بعضى از شراح يعنى جمعى از شراح عروة هم اينجا به اين نكته توجه كرده‏اند و گفته‏اند
    اين دو تا روايت يك روايت است لكن يك اثرى بعضى از اينها بار كرده با اين كه روايت واحد است، كه بعد عرض مى‏كنيم آن اثر غير صحيح است، حالا روايت دو تا روايت به اصطلاح مرحوم سيد، در باب هفتم از ابواب مواقيت، يكى روايت اول كه كلينى نقل كرده اين روايت را، عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسن بن المحبوب عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله عليه السلام روايت صحيحة است، قال امام صادق ابتدائاً بدون اين كه سؤالى عبدالله بن سنان كرده باشد كه اين نكته براى يك جهتى است كه بعد مى‏خواهيم از اين روايت استفاده كنيم از اول بايد به آن توجه كرد، كه خود امام صادق صلوات الله عليه بدون اين كه سؤالى شده باشد، و خصوصياتى در سؤال مطرح شده باشد، بدون اين جهت خودشان ابتدائاً اين حكم را بيان كردند، قال امام صادق صلوات الله عليه فرمودند من أقام بالمدينة شهراً اگر كسى يك ماه در مدينه اقامت كرده و هو يريد الحج، و مقصودش هم اين است كه بعد از اين يك ماه به حج مشرف بشود، و از اولى هم كه وارد مدينه شده همان هدف اصليش حج بوده، خوب ثم بدا له ان يخرج فى غير طريق اهل المدينة، بعد كه موقع حج پيش آمد اهل مدينه از همان راه معمولى كه از كنار مسجد شجرة عبور مى‏كند از همانجا مى‏روند مسجد شجرة محرم مى‏شوند و ثم مى‏روند به حج، اما اين بدا له ان يخرج فى غير طريق اهل المدينة، آن طريقى كه يأخذونه اهل مدينه آن راه را مى‏گيرند و طى مى‏كنند اين به نظرش آمد كه يك راه ديگرى را برود، يك مسير ديگرى را به مكه طى بكند، كه اين مسيرى كه اين مى‏خواهد طى بكند اين ديگر به مسجد شجرة برخورد نمى‏كند پس چه بكند؟ مى‏فرمايد فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال، اين بعد از آنى كه شش ميل از مدينه دور شد، با دور شدن شش ميل از همانجا محرم بشود، چه‏
    خصوصيتى دارد اين شش ميل دور شدن از مدينه، مى‏فرمايد فيكون حذاء الشجرة من البيداء، اين شش ميل خصوصيتش اين است كه از وادى بيداء محاذى با مسجد شجرة خواهد بود، يعنى وقتى كه از آن وادى عبور مى‏كند و از كنار مسجد شجرة نمى‏گذرد شش ميل كه از مدينه دور شد بيداء با طى كردن شش ميل محاذات با مسجد شجرة دارد، و روى محاذات از همانجا محرم مى‏شود، فيكون حذاء الشجرة من البيداء، حالا ما روايت را تقريبا براى يك هدف داريم مى‏خوانيم، و الا حالا باز با اين روايت ما بحثها و حرفها داريم فعلا براى اصل اين معنا كه اين روايت دلالت مى‏كند بر اين كه محاذات مسجد شجرة هم يجوز الاحرام منه، همانطورى كه احرام از مسجد شجرة جايز است از بيداء بعد از شش ميل دور شدن از مدينه چون فاصله خود مسجد شجرة تا مدينه شش ميل است كسى شش ميل وقتى كه از بيداء را طى كرد اين محاذات با مسجد شجرة پيدا مى‏كند، فيكون حذاء الشجرة من البيداء، از آن وادى كه ازش تعبير به بيداء مى‏شود، روايت ديگر كه آن هم مال همين عبدالله بن سنان است روايت سوم اين باب است منتهى راوى‏اش صدوق عليه الرحمة است، صدوق باسناده عن الحسن بن محبوب عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله عليه السلام، قال من أقام بالمدينة و هو يريد الحج، أقام شهرا او نحوه، يك ماه يا بيشتر، ثم بدا له بعد به نظرش اينجورى آمد كه عن يخرج فى غير طريق المدينة، وقتى كه مى‏خواهد از مدينه به مكه برود از غير آن راه معمولى مدينه به مكه به مكه برود، اينجا فاذا كان حذاء الشجرة و البيداء مسيرة سته اميال، وقتى كه محاذات با مسجد شجرة و بيداء پيدا كرد، كه محاذات هم با شش ميل تحقق پيدا مى‏كند فليحرم منها، از همان ستة اميال محرم بشود، و به عنوان محاذى مسجد شجرة اين احرام صحيح است، خوب اين دو تا روايت كه به نظر ما يك روايت است، لازمه يك روايت بودن چيست؟ اينجا يك اثرى برش بار است، و آن اين است كه در بعضى از بحثهاى مربوط به اين دو روايت، وقتى كه ما برخورد بكنيم ببينيم اين تعبير در اين دو روايت بعضى هايشان يك مفادى دارد كه در تعبير در يك روايت ديگر آن مفاد وجود ندارد، آيا اين مفاد حجيت دارد يا نه؟ به نظر مى‏رسد كه ليس بحجة، چرا؟ براى آن كه بعد از آنى كه شما احراز كرديد كه اين دو روايت واحد است در حقيقت نمى‏دانيد كه آن لفظى كه صادر عن الامام عليه السلام شده، آيا مطابق با روايت اول مثلاً، كه خالى از آن مفاد است، يا مطابق با روايت دوم است كه مشتمل مثلاً بر آن مفاد است، آيا مى‏دانيد بگوييد چون هر دو سند صحيح است، با اين كه يقين داريد يك روايت است، و معناى اين كه يك روايت است، يعنى امام صادق صلوات الله عليه يك عبارت از ايشان صادر شده، و آن عبارت مردد بين عبارت روايت اول و بين عبارت روايت دوم است، پس اگر يك كدامشان يك مفاد اضافى‏
    داشت، ما نمى‏توانيم بگوييم روايت صحيحة است و دلالت بر اين مفاد اضافى مى‏كند، و براى حجيت دارد، نه وقتى كه يك روايت بود، ما بايد قدر متيقنش را بگيريم، و آنى را كه يكى از آنها زائداً دلالت مى‏كند، ما هيچ دليلى نداريم بر اين كه او از امام عليه السلام صادر شده باشد، اين يك نتيجه‏اى است كه بر وحدت روايتين ترتب پيدا مى‏كند، حالا در اين دو روايت مباحثى هست، اولين بحث اين است كه خوب اين دو روايت حالا اجمالاً دلالت مى‏كند بر اين كه محاذات هم يك عنوانى است در باب احرام، حالا براى كى، كجا، خصوص مسجد شجرة، با چه خصوصيات، اينها را كار نداريم، اجمالاً اين دو روايتى كه يك روايت است، چون صحيحة هم هست، بر طبقش هم فتوا داده شده، اين معنا را دلالت مى‏كند، كه محاذات هم در باب ميقات خودش يك عنوانى است، و لو در يك دائره محدود، و دائره بسيار ضيقى، اما اين هم يك عنوانى است، فيكون حذاء الشجرة من البيداء، محاذات هم نقشى در صحت احرام دارد، آن وقت در اين رابطه كه اصل مسأله محاذات است، دو تا روايت معارض وجود دارد، يكى روايت دوم همين باب است، كه مرحوم كلينى، بعد از آنى كه صحيحه عبدالله بن سنان را به همان نقل اول نقل مى‏كند، صاحب وسائل مى‏فرمايد كه قال الكلينى و فى روايةٍ أخرى، اما ديگر نمى‏گويد اين روايت راويش كيست، و چه كسى در سندش واقع شده، در حقيقت يك روايت مرسله‏اى را مرحوم كلينى نقل مى‏كند، و فيه رواية أخرى راجع به همان موردى كه من أقام بالمدينة شهراً، مى‏فرمايد در يك روايت ديگرى جور ديگرى ذكر شده، فرموده، يحرم من الشجرة ثم يأخذ أى طريقٍ شاء، اين كسى كه مى‏خواهد از راه، غير معمولى برود، در اين روايت مرسله مى‏گويد بيايد مسجد شجرة محرم بشود، از مسجد شجرة كه بيرون آمد، هر راهى را دلش مى‏خواهد طى بكند، در حقيقت اين روايت مرسله مسأله محاذات را به كلى انكار مى‏كند، مى‏گويد نه يحرم من الشجرة ثم يأخذ أى طريق شاء، لكن خوب چون اين روايت مرسلة است، و روايت مقابلش صحيحة است، از اول ما عذر اين روايت را به واسطه ارسالش عذرش را مى‏خوانيم، لكن يك روايت ديگرى است در باب هشتم، كه تنها روايتى كه در باب هشتم مطرح شده، همين روايت است، و قبلا هم ما اين روايت را خوانديم، ولى الان هم مورد ابتلاء است، روايت را شيخ نقل مى‏كند، باسناده عن موسى بن القاسم، موسى بن القاسم عن جعفر بن محمد بن حكيم، كه اين از رجال كامل الزيارات است، شيخ ابن قولويه است، و الا توثيق خاص ندارد، مشمول همان توثيق عامى است كه شيخ يعنى استاد شيخ مفيد، در كتاب كامل الزيارة، نسبت به تمام افرادى كه در اسانيد كتابش قرار گرفتند، مى‏گويد آنچه را كه من در اين كتاب نقل مى‏كنم، من ثقات الروات، و ثقات الاصحاب نقل مى‏كنم، يك چنين توثيق‏
    عامى نسبت به رواتى كه در آن كتاب مطرح است، ايشان دارد، توثيق عام اگر معارض نداشته باشد، جرح خاص نداشته باشد، تضعيف خاص در مقابلش نباشد، ظاهراً حجيت دارد، و بايد بر او اعتماد كرد، ايشان نقل مى‏كند عن ابراهيم بن عبدالحميد عن ابى الحسن موسى عليه السلام، قال ابراهيم مى‏گويد سألته عن قومٍ، قدموا المدينة، يك جمعيتى غير اهل مدينة وارد مدينة شدند، فخافوا كثرة البرد، و كثرة الايام، هم هوا سرد بود، و هم ديدند اگر بخواهند، از مسجد شجرة محرم بشوند، چون دورترين مواقيت به مكة مسجد شجرة است، كه هشتاد فرسخ تا مكه فاصلة دارد، و بايد آن هم در آن زمان كه وسائل نقليه امروز نبوده، قاعدتاً هفت هشت روز بايد در حال احرام بمانند، تا از مسجد شجرة خودشان را به مكه برسانند، فخافوا كثرة البرد، و كثرة الايام، يعنى الاحرام من الشجرة، اگر بخواهند از شجرة محرم بشوند، بايد هفت هشت روز در حال احرام باشند، اينها يك نقشه‏اى به ذهنشان آمد، و ارادوا أن يأخذوا منها، الى ذات عرق، گفتند كه ما از مدينه، راه را طى مى‏كنيم، و خودمان را مى‏رسانيم به ميقات اهل عراق، كه ذات عرق است، و ذات عرق تا مكه همان شانزده فرسخ، فاصله دارد، فيحرموا منها، از ذات عرق محرم بشوند، آيا اين معنا جايز است يا نه؟ فقال لا، امام فرمودند نه، اين را به هم صورت عادى نفرمودند و هو مغضبٌ، در حالى كه غضبناك بودند، بعد به صورت قاعده كلية فرمودند من دخل المدينة فليس له أن يحرم الا من المدينة، هر كسى كه وارد مدينه مى‏شود بايد احرامش از مدينه باشد، كه البته مقصود از اين كه احرامش از مدينه، نه اين كه از داخل مدينه، يعنى احرامش از ميقات اهل مدينه باشد، كه ميقات اهل مدينه، مسجد شجرة است، كه فاصله كمى تا خود مدينه دارد، و الان هم كه شايد هيچ فاصله‏اى نداشته باشد، خوب اين روايت به لحاظ اين كه سندش معتبر است، گفته شده كه اين دلالت مى‏كند بر اين كه محاذات به درد نمى‏خورد، بايد از همان مسجد شجرة محرم بشوند، آن وقت گفتند دلالت روايت اين است، اما چون مشهور از اين روايت اعراض كردند، ما اين روايت را كنار مى‏گذاريم، اما همانطورى كه بعض الاعلام قدس سره الشريف فرمودند، نه اينجا جمع دلالى هم دارد، آيا اين روايت مى‏خواهد جلوى محاذات را بگيرد، يا اين روايت مى‏خواهد جلوى احرام از ذات عرق را بگيرد، اين روايت مى‏خواهد بگويد كه كسى حق ندارد كه وارد مدينه بشود، نه از مسجد شجرة، نه از محاذى مسجد شجرة، اصلاً رها كند مسجد شجرة را، هم خودش را و هم محاذاتش را، از محاذى مسجد شجرة عبور بكند، خودش را به ذات عرق برساند، و از آنجا محرم بشود، ظاهر اين است كه روايت يك چنين مطلبى را مى‏خواهد دلالت بكند، و روى اين حساب اين روايت منافاتى با صحيحه عبدالله بن سنان ندارد، براى اين كه آن صحيحة روى محاذات تكيه‏
    مى‏كند، اين روايت هم محاذات را نفى نمى‏كند، بلكه اين روايت مى‏گويد كه كسى حق ندارد وارد مدينه بشود، مسجد شجرة كأنّ خودش را و محاذاتش را هر دو را ناديده بگيرد، و بعد خودش را به ذات عرق برساند و از آنجا محرم بشود، پس نتيجه اين بحث اين شد، كه كأن نص و فتوا متوافقند بر اين كه در باب ميقات ما يك عنوانى داريم، به نام عنوان محاذات، لكن حالا اين فى الجملة است، و دنبال اين بحثهايى وجود دارد كه ان شاء الله بعداً عرض مى‏كنيم. و الحمد لله رب العالمين