• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام استاد آية الله لنكرانى
    تاريخ درس 1371
    موضوع خارج فقه حج
    شماره درس 345
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    عرض كرديم كه يكى از مواقيت، عبارت است از جحفة، كه اين بر حسب روايات، ميقاتى است كه رسول خدا صلوات الله و سلامه عليه، براى اهل شام،
    كما فى بعض روايته و مصر كما فى بعضى روايات ديگر، يا اهل مغرب يا جمع بين دو تا از اين عنوان، در بعض روايات ديگر، كه عرض كرديم بين اينها معارضه‏اى هم وجود ندارد، چون معنايش اين است كه اينها مرورشان و سيرشان به حسب عادت از اين ميقات خواهد بود و روى اين جهت است كه براى اينها توقيت شده، علاوه كه اصلاً موضوعيتى هم ندارد، هر كسى اهل هر كجا باشد و به هر ميقاتى مرور بكند، كما اين كه قبلا هم اشاره كرديم بعداً هم بحث تفصيليش مى‏آيد ان شاء الله كه يكى از احكام مواقيت همين معنا است، كه هر كسى بر هر ميقاتى عبور بكند از همان جا بايد محرم بشود، و اگر در مسير او دو تا ميقات وجود دارد، يكى نزديكتر به مكه و يكى دورتر، از همان دورتر بايد محرم بشود، تا عبور از ميقات من غير احرام تحقق پيدا نكند، حالا عرض كرديم چند تا روايت درباره جحفه، بعضى نكاتى در بعضى از رواياتش هست به آن جهت بخوانيم و بعد ميقات ديگر ان شاء الله، در همان باب اول از ابواب مواقيت، باب اول، اولين روايت، روايت ابى ايوب خراز است كه روايت صحيح است، اين روايت بعد از آن كه امام صادق بعضى از مواقيت را مى‏شمارد مى‏فرمايد و وقّت امام صادق مى‏فرمايند كه رسول خدا توقيت كرد لاهل المغرب الجحفة، بعد مى‏فرمايد و هى عندنا مكتوبة مهيأه، باهاى هوز و عين، مى‏فرمايد جحفة در نزد ما مهيأه نوشته شده، اين ظاهر اين است كه مقصود از اين عبارت، اين است كه در آن صحيفه‏اى كه پيش ما هست، عنوان اولى جحفة عنوان مهيأة بوده و رسول خدا هم به عنوان مهيأة اين ميقات را توقيت كردند، آن وقت به نظر مى‏رسد بعد از آن كه آن مسأله سيل و اجحاف سيل پيش آمده به لحاظ آن حادثه بعدى اسم جحفة را پيدا كرده، كه در زمان رسول خدا اينجورى به نظر مى‏رسد، عنوان جحفة وجود نداشته و اگر در بعضى از روايات هم ما ببينيم كه رسول خدا براى مثلاً اهل شام جحفة را
    ميقات معين كرده، اين معنايش اين نيست كه جحفة به عنوان جحفة در زمان رسول خدا مطرح بوده، نه ممكن است در آن زمان نام ديگرى داشته، لكن بعد از اين حادثه سيل و اجحاف سيل بها و بأهلها، عنوان جحفة پيدا كرده، و هى عندنا مكتوبة مهيأة، اين يك روايت، البته اين تكه هايش كه مربوط ما نحن فيه است مى‏خوانيم، عرض مى‏شود كه در اين روايت ديديد كه عنوان اهل مغرب داشت، در روايت دوم اين باب هم كه روايت معاوية بن عمار است آن هم صحيحة است، دارد و وقّت لاهل المغرب الجحفة و هى مهيأة، جحفة همان مهيأه قبلى است كه مثلاً اسم جديدش عبارت از جحفة است، براى خاطر آن حادثه، اين دو روايتى كه خوانديم هر دو مشترك بودند در اين كه عنوان اهل مغرب ذكر شده بود، اما در روايت سوم، كه صحيحه حلبى است دارد و وقّت لاهل الشام الجحفة، به جاى اهل مغرب عنوان اهل شام در اين صحيحه حلبى ذكر شده، عرض مى‏شود كه در روايت پنجم اين باب كه صحيحه على بن جعفر عن اخيه موسى بن جعفر عليهما السلام است، آنجا مى‏فرمايد كه و اهل الشام و مصر من الجحفة، اينجا جمع كرده بين اهل شام و مصر، پس در دو روايت اول اهل مغرب بود، در روايت بعدى اهل شام بود، در اينجا هم اهل الشام و مصر، آن وقت روايات ديگرى هم هست كه به عنوان اهل الشام يا مثلاً نوعاً هم همان مسأله اهل الشام در روايات مطرح شده، از اين كه اين روايت، ديروز هم اشاره كردم، جمع كرده است بين اهل شام و مصر، اين شاهد بر اين است كه بين اينها هيچ منافاتى نيست، لذا هم در عبارت مرحوم سيد و هم در عبارت امام بزرگوار قدس سرهما، مى‏بينيد كه مى‏فرمايند الجحفة هى لاهل الشام و مصر و مغرب، بعد هم و من يمر عليها، من غيرهم، اين هم يك ميقات.
    ميقات چهارم، كه خيلى بحث هم ندارد، يلملم يا ألملم در بعضى از تعبيرات كه گفتند ألملم آن هم درست است يا يرمرم با دو تا «را» اين هم گفته‏اند كه اطلاق مى‏شود، اما آن كه در روايات ما ملاحظه مى‏كنيم كه خوب ظاهر رواياتى اين است كه عين تعبير امام معصوم عليه السلام را بيان كرده، در همه اين روايات همين عنوان يلملم عرض مى‏شود مطرح است، حالا اگر اصلش هم ألملم بوده لكن شهرت همان يلملم است، و در روايات هم به همين عنوان مطرح است، و خيلى از روايات عرض مى‏شود كه اين يلملم درش مطرح است، و براى اهل يمن هم اين ميقات معين شده، فقط يك روايتى بعداً مى‏آييم مى‏خوانيم كه با اين روايات كأن مخالف است و براى اهل يمن يك ميقات ديگرى را ذكر كرده، كه بعد او را عرض مى‏كنيم و توجيه‏اش مى‏كنيم، و الا نوع رواياتى كه در باب مواقيت وارد شده، همين روايت اول ابو ايوب خراز دارد و وقّت لاهل اليمن يلملم، روايت دوم معاوية بن عمار آن هم همين تعبير را دارد و وقّت لاهل اليمن يلملم، روايت سوم هم همينطور،
    روايت چهارم هم دارد و اهل اليمن من يلملم، و هكذا روايت ششم دارد و لاهل اليمن يلملم تا آخر، آن وقت يك نزاعى هم هست كه آيا يلملم اسم كوه است يا اسم يك وادى هست اين هم از بعضى از فقهاء بزرگان فقهاء، مثل علامة در كتاب قواعد شهيد در كتاب مسالك، بعضيها ديگر استفاده مى‏شود كه يلملم نام يك كوهى است لكن از بعضى از كتابهاى ديگر و همينطور از بعضى از فقهاء مثل فخر المحققين در شرح ارشاد علامة پدرش ايشان مى‏فرمايد كه يلملم اسم يك وادى است كه قاعدتاً وصل به آن كوه است، به نظر هم مى‏رسد كه وادى باشد براى اين كه اصولاً يك كوه را بخواهند به عنوان ميقات، ميقات قرار بدهند، به نظر يك امر بعيدى مى‏رسد براى اين كه ميقات بايد يك محلى باشد، كه همه مردم از پير و جوان و مريض و عليل و امثال ذلك، اينها بتوانند ازش استفاده بكنند و اگر عنوان جبل باشد خوب جبل را كسى كمتر كسى قدرت دارد بالاخرة صدى شايد بيست سى مردم قدرت ندارند كه از جبل و لو در همان قسمتهاى پايينش استفاده بكنند، لذا به نظر مى‏رسد كه عنوان ميقاتى با وادى مناسبتر است تا با عنوان جبل، جبل خيلى سنخيت با ميقات ندارد، اين هم (سوال... و پاسخ استاد) آن هم شروع، شروعش از كوه است، و الا رفتن بالاى كوه كه لازم نيست، مبداء و منتهايش كوه است، اين هم يك ميقات، ميقات پنجم كه خوب عرض مى‏شود كه امام بزرگوار در تحرير الوسيله همين ميقات پنجم را در اينجا ذكر كردند، اما مرحوم سيد مواقيت متعددى كه ايشان آن مواقيت را بعداً ذكر مى‏كنند و الا اين مواقيتى كه رسول خدا صلوات الله معين كردند، همين پنج تائى است كه ايشان متعرض شدند، ميقات پنجم قرن المنازل، و هو لاهل الطائف، حالا يك مشكله‏اى راجع به خود كلمه قرن المنازل است، كه از صحاح جوهرى عرض مى‏شود كه جوهرى خودش از لغويين بسيار مهم است ايشان آمده گفته اين كلمه قرن المنازل است، به فتح راء قرن المنازل، و تصريح هم كرده به اين كه اين ميقات است و چون ظاهراً ايشان هم اهل تسنن است، و بعداً هم مى‏گوييم كه از نظر علماى اهل تسنن، و رواياتشان قرن المنازل ميقات براى اهل نجد است نه ميقات براى اهل طائف از نظر آنها، لذاست كه جوهرى در صحاح مى‏گويد و هو ميقات اهل نجد، روى فتاواى آنها، اما مى‏گويد قرن المنازل، و بالاتر دنبال مى‏كند مى‏گويد كه اويس قرن هم مربوط به همين قرن المنازل است مربوط به همين جا است مسأله اويس قرن، روى اين حساب است، لكن صاحب قاموس، شديداً جوهرى و صاحب صحاح را تخطئه مى‏كند در دو جهت تخطئه مى‏كند يكى اين كه اولاً اين قرن المنازل نيست بلكه قرن المنازل است، و رايش ساكن است نه اين كه متحرك باشد، و اشتباه دوم، اين است كه اصلاً اويس قرن آن قرن اسم مكان نيست، آن قرن اسم يك طائفه‏اى است و اين طائفه هم در يمن بودند،
    اسم مكان و محل نيست اويس قرن براى خاطر اين كه از آن طائفه بوده و مربوط به آن طائفه بوده، لذا به او مى‏گفتند اويس قرنى، او ربطى به محل و مكان ندارد، لذا شديداً صاحب قاموس عرض مى‏شود در مقابل صاحب صحاح ايستاده، صاحب كشف اللثام هم مى‏فرمايد كه همه اتفاق دارند بر اين كه اين صاحب صحاح اشتباه كرده و در دو جهت هم اشتباه كرده، لكن مرحوم نراقى در كتاب مستند، ايشان مى‏گويد نه، ما عبارت صحاح را نديدم كه اين دو اشتباه در آن باشد، معلوم مى‏شود كه اصلاً خود عبارت صحاح كم ينبغى روشن نيست و شايد اختلاف نسخه درش بوده، اما چيزى كه تأييد مى‏كند كه صاحب صحاح اين حرف را زده باشد، اين است كه صاحب مجمع البحرين هم همين معنا را اختيار كرده و نظريه صاحب صحاح را گرفته، لكن حالا علاوه بر دو اشكالى كه به صاحب صحاح وارد است كه چرا قرن را قرَن گرفته، چرا اويس قرنى را منسوب به اين مكان دانسته، در حالى كه اويس قرن مربوط به طائفه و قبيله است نه اين كه ارتباط به اين مكان داشته باشد، اشكال خاصى كه به صاحب مجمع البحرين وارد است اين است كه مجمع البحرين عالم شيعى است آن وقت عالم شيعى در اين جهت هم تبعيت از صحاح كرده كه مى‏گويد و هو ميقات اهل نجد، لااقل اين جهت را ايشان نمى‏بايست اشتباه بكند اين را مى‏بايست از كتب فقهاء ما گرفته باشد، حالا جوهرى به اعتبار اين كه فقهائشان قرن المنازل يا قرَن المنازل را به قول او ميقات اهل نجد قرار دادند، ايشان گفته و هو ميقات اهل نجد، اما مجمع البحرين شما چرا ديگر مى‏گوئيد ميقات اهل نجد، شما بايد بگوييد ميقات اهل الطائف، كه هم فتواى فقهاى شما است، و هم روايات شما صراحت در اين معنا دارد مخصوصاً هم كه مجمع البحرين اصلاً براى حل لغاتى است كه در روايات وارد خصوصيت مجمع البحرين در بين كتابهاى لغت ما و همينطور خصوصيت نهايه ابن اثير، در بين لغت اهل تسنن، اين است كه اين دو كتاب، ناظر به لغاتى است كه در آيات و روايات وارد شده و الا اگر لغتى در آيه و روايتى وارد نشده باشد، اينها معنايش را متعرض نيستند، پس با اين عنايتى كه موضوع كتاب شما به روايات دارد، ديگر صحيح نيست كه همه اين روايات را شما ناديده بگيريد و بگوييد كه قرن المنازل حالا يا قرَن المنازل اين ميقات اهل نجد است، با اين كه صريح روايات اين است كه ميقات اهل طائف است تنها يك روايتى داريم كه او را هم بايد در مقام توجيه‏اش بربياييم ان شاء الله، اين يك اشكال از نظر عنوان قرن المنازل، و اما از نظر اين كه اين ميقات را رسول خدا براى چه كسى قرار داده، باز روايات متعدد در همين باب اول مثل همان روايت ابى ايوب خراز مى‏فرمايد و وقّت لاهل الطائف قرن المنازل، در روايت دوم و وقّت لاهل الطائف قرن المنازل، در روايت سوم عين همين عبارت و وقّت لاهل الطائف‏
    قرن المنازل، در روايت نهم و وقّت باز لاهل الطائف، وقّت اينجورى است و لاهل الطائف من قرنٍ آن ديگر اضافه به منازل ندارد، و باز در روايات ديگر هم به همين كيفيت، تنها دو تا روايت در اينجا هست كه اين دو روايت هم در همين باب اول ذكر شده، كه اين ازش استفاده مى‏شود كه رسول خدا قرن المنازل را براى اهل طائف قرار نداده، يكى روايت ششم اين باب است، كه صحيحه هم هست، صحيحه عمر بن يزيد، بعد از آن كه چند تا از ميقاتها را مى‏شمارد، مى‏فرمايد و لاهل نجد قرن المنازل، قرن المنازل را رسول خدا براى اهل نجد ميقات قرار داد، در حالى كه بر حسب رواياتى كه ما خوانديم، نجد ميقاتش عبارت از آن ميقات دومى بود كه ما ذكر كرديم، بر حسب رواياتى كه قبلاً خوانديم، آن وقت جمع بين اين روايات چه مى‏شود، بعضى از روايات ميقات اهل نجد را آن ميقات دومى كه خوانديم قرار داده، اين روايت تنها ميقات اهل نجد را عبارت از همين قرن المنازل قرار داده، جمع بين اينها عبارت از اين معنا است، يك احتمال داده شده كه بياييم بگوييم كه بابا ممكن است براى نجديين دو تا جاده وجود دارد، دو تا طريق الى مكة وجود دارد، يك طريقش به همين قرن المنازل مى‏خورد و در مسيرش اين قرن المنازل واقع است، و يك طريقش هم آن ميقات قبلى، مانعى ندارد كه اگر يك كشورى يك جمعيتى داراى دو طريق باشند و هر طريقى به يك ميقاتى برخورد بكند دو تا ميقات برايشان قرار بدهند، كما اين كه يك احتمال ضعيفى كه من يك جائى ديدم بعد هم هر چه گشتم دو مرتبه پيدا نكردم، شما اين را هم دنبال كنيد، اما ديدم بعد هر چه گشتم يادم رفت كه كجاست كتابها را هم گشتم، پيدا نكردم، و آن اين است كه اصلاً ما دو تا نجد داشته باشيم يك نجدى مربوط به حجاز كه ميقاتش عبارت از آن ميقات قرن المنازل است و يك نجدى مربوط به عراق و ميقاتش عبارت از عقيق است كه دو تا نجد وجود داشته باشد، نجدالعراق و نجد الحجاز، نجد العراق ميقاتش مثل ساير عراقيين عقيق است اما نجد الحجاز اين ميقاتش عبارت از قرن المنازل است، عرض كردم اين را من ديدم ولى بعد هر چه گشتم پيدا نكردم، يادم هم نيامد كه كجا ديدم اين معنا را، لكن يك جمع سومى صاحب حدائق عليه الرحمة در اين رابطه دارد و آن اين است كه ايشان آمده اين روايت را حمل بر تقية كرده، همانطورى كه من اشاره كردم كه علماى اهل تسنن روى يك روايتى كه ابن عمر عن رسول الله صلى الله عليه و آله نقل مى‏كند روى آن روايت مى‏گويد رسول خدا قرن المنازل را براى اهل نجد ميقات قرار داده، و عامه هم بر طبقش فتوا دادند، صاحب صحاح هم روى همين فتوا گفت و هو ميقات اهل نجد، عرض مى‏شود مجمع البحرين هم كوركورانه تقليد از ايشان كرد و گفت آن هم ميقات اهل نجد است، پس در حقيقت مسأله حمل بر تقية مخصوصاً با كثرت‏
    رواياتى كه مى‏گويد قرن المنازل ميقات براى اهل طائف است و فقهاء شيعه عموماً بر طبقش فتوا دادند، اينجورى روايت را توجيه بكنيم اگر هم قابل توجيه نيست به لحاظ مخالفت با مشهور و دع الشاذ النادر، فان المجمع عليه لاريب فيه، اين روايت را و لو در اين تكه و در اين قسمتش، به عنوان محرز عنه بودن مى‏توانيم كنار بگذاريم، اين يك روايت.
    روايت ديگر، كه باز مخالف با روايات قبلى است، روايت هفتم اين باب است كه اين هم تصادفاً روايت صحيحة است راوى على بن رعاب است تا اينجا مى‏رسد كه مى‏فرمايد امام صادق صلوات الله عليه مى‏فرمايد و وقّت يعنى رسول خدا صلوات الله عليه توقيت كردند، لاهل اليمن قرن المنازل، قرن المنازل را براى يمنيها رسول خدا ميقات قرار دادند، با اين كه همه روايات گذشته مى‏گفت و وقّت رسول الله لاهل اليمن يلملم، خيلى روايات به همين عبارت درش ذكر شده بود، حالا با اين روايت چه كنيم؟ و از آن طرف مسأله مخالفت و موافقت عامه هم در اينجا مطرح نيست، اين دو تا راه حل دارد يا آن راه حل اول را ما پيش بكشيم، بگوييم معلوم مى‏شود كه براى يمنيها هم دو تا راه به مكه وجود دارد، و دو تا جاده از يمن به حسب معمول به جانب مكه مى‏رود، يك جاده در مسيرش يلملم واقع شده، و يك جاده در مسيرش قرن المنازل واقع شده، و به لحاظ اين كه مسير اينها به مكه دو تا ميقات درش هست، جمع بين اين روايات را به اين كيفيت بكنيم كه با هم هيچگونه منافاتى نداشته باشد، اما اگر كسى اين راه حل را نپذيرفت، همان مسأله دوم مطرح مى‏شود، كه خوب روايات متكثره كه مفتى به است و همه حتى علماى اهل تسنن هم در اينجا نيامدند بگويند كه ميقات يمنيين عبارت از قرن المنازل است، قرن المنازل را ميقات نجديين قرار دادند، نه ميقات يمنيين، روايات متعدده متضافره‏اى كه فتوا بر طبقش است، همه مى‏گويد كه قرن المنازل ميقات براى غير يمنيين است، و احدى نيامده يمن را در رابطه با قرن المنازل مطرح بكند، لذا اين قسمت روايت به عنوان اين كه محرز عنه عند الكل است ما كنار مى‏گذاريم، اگر آن جمع دلالى اول امكان‏پذير نباشد، نوبت به همين معنا مى‏رسد كه با روايات اينجورى برخورد بكنيم، اين پنج تا ميقات، ميقاتهايى است كه رسول خدا توقيت كردند و به همين كيفيتى كه ملاحظه فرموديد روايات هم بر آن دلالت دارد، اما خوب مواقيت ديگرى وجود دارد كه بعضيهايش را قبلا هم اشاره كرديم مثل حج تمتع اين ميقاتش كجاست؟ ميقاتش عبارت از مكه است، كسى كه مى‏خواهد حج تمتع محرم بشود به حج تمتع اين بايد از مكه محرم بشود، كه گفتيم افضلش هم مسجد الحرام است، پس خود مكه هم يك عنوان ميقاتى دارد و همينطور عناوين ديگرى هم به اين جهت هست كه عرض كرديم امام بزرگوار آنها را در مسائل آخر مواقيت‏
    مطرح مى‏كنند، اما در صدر مسأله خواستند همان مواقيت توقيت شده رسول خدا صلوات الله را مطرح كرده باشند، اين راجع به اين مواقيت تا دنباله بحث .
    و الحمد لله رب العالمين