• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام درس خارج فقه حج
    نام استاد حضرت آية الله لنكرانى حفظه الله تعالى
    تاريخ سال 1371
    شماره درس 335
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    اين مطلبى را كه مرحوم سيد، تقويت فرمودند، و تقريباً جمعى از شراح عروة هم از ايشان تبعيت كردند، و آن اين است كه، بر فرض كه ما ذى الحليفة را عبارت از خود مسجد شجرة بدانيم، و در اين معنا ترديدى نداشته باشيم كه ذى الحليفة اسم خود مسجد شجرة است، و كلمه مسجد شجرة هم عنوان براى آن مجموعه نيست، عنوان براى خود مسجد است، بر فرض كه اين معنا را بپزيريم، ايشان فرمودند كه در روايات، مى‏گويد بايد از مسجد محرم شد، اما روايتى نمى‏گويد كه بايد در مسجد محرم شد، در حقيقت مسجد به عنوان مبدأيت مطرح است، نه به عنوان ظرفيت، و معناى مبدأيت اين است كه نه قبل از مسجد كسى مى‏تواند محرم بشود، و نه مى‏تواند احرام خودش را از مسجد دورتر قرار بدهد، اما اگر از كنار ديوار مسجد آن هم، متصلا، حالا محاذاتش را فعلا كارى نداريم، از كنار ديوار مسجد شجرة، اگر كسى محرم شد، مرحوم سيد مى‏فرمايد اين صدق مى‏كند، كه انه أحرم من مسجد الشجرة، و در روايات هم بعضى از روايات، روايات صحيحة تعبير اين بود كه مواقيتى را كه رسول خدا توقيت فرموده، «لا ينبغى لحاج ٍ و لا لمعتمرٍ ان يحرم قبلها و لا بعدها» معناى ميقات را اين كرده بود كه كسى نمى‏تواند قبل از آنها محرم بشود، و نمى‏تواند بعد از آنها محرم بشود، اما اگر از ديوار مسجد كسى محرم شد، اين كه نمى‏گويند قبل المسجد و نمى‏گويند بعد المسجد، بلكه صدق مى‏كند كه انه احرام من المسجد، لذا مرحوم سيد به زرس قاطع تقريبا مى‏فرمايد كه ما در تفسير ذى الحليفة، اگر معنا كنيم ذى الحليفة را به خصوص مسجد شجرة، مع ذلك ضرورتى ندارد كه احرام از داخل مسجد باشد، بايد احرام من المسجد باشد، و آن وقت عرض كرديم لازمه فرمايش ايشان اين است كه ديگر اين تضييقاتى كه براى جنب و براى حائض در حال احرام به وجود مى‏آورند، چون خود احرام كه مشروط به طهارت نيست، جنب هم مى‏تواند محرم بشود، حائض هم مى‏تواند محرم بشود، اين تضييقاتى كه به وجود آوردند كه جنب و حائض در حال عبور از مسجد شجرة محرم بشود يعنى از يك در وارد بشود، و از ديگر خارج بشود، و در همين حال مرور محرم بشود، و مكث نكند در مسجد، روى اين بيان مرحوم سيد ديگر اين تضييقات هم وجهى ندارد، براى اينكه غير حائض و جنب هم مى‏تواند از كنار ديوار مسجد اختياراً بشود، خوب، حائض و جنب كه ديگر به طريق اولى، آيا مسأله اينطور است، گاهى‏
    بعضى از مسائل است كه، انسان مى‏بيند خيلى حرف ندارد در مقابلش بزند، لكن اجمالا هم مى‏فهمد كه اين مسأله دل چسب نيست، نه اين كه خلاف احتياط است، يعنى با ذوق شرعى و متشرعه نمى‏خواند، و لو اينكه درست هم نتواند انسان رد بكند اين مطلب را، به نظر هم يكى هم همين مسأله است، درست است كه اين راهى كه اينها طى كردند، خيلى نمى‏شود در مقابلشان مقاومت كرد، گر چه حالا يك شواهدى عليه اين بيان به نظر مى‏رسد كه عرض مى‏كنيم، ولى در عين حال اولا وقتى كه به عرف بگويند، با تناسب حكم و موضوع شما كه مى‏خواهيد محرم بشويد كه محرم شروع در عبادت حج است، آن حج با آن عظمت، اين شروع احرامت در مدينة، از مسجد شجرة بايد باشد، عرف چه مى‏فهمد، آيا مى‏فهمد كه مقصود اين است كه مسجد شجرة، خود مسجد نقش ندارد، احرام از داخل مسجد نقش ندارد، مقصود آن مكان خاص است، به طورى كه اگر فرضا خداى ناكرده، مسجد خراب شد و ديگر مثلا سيلى آمد و خداى ناكرده و همه چيز را با خود برد و ديگر علامتى هم نبود، بگوييم خوب مسجد كه موضوعيتى نداشته، بايد دنبال آن زمينى بگرديم كه در رابطه با مسجد بوده، عرف چنين چيزى را نمى‏فهمد، حالا يك شاهدى به ذهن من آمده، رواياتش را و لو اينكه قبلا ما خوانديم، ولى ديگر وقت نشد كه من تجديد بكنم مراجعه به اين روايات را، مگر ما در احرام براى حج تمتع، حج كه احرام حج گفتيم بايد از مكة باشد، بعد هم گفتيم يستحب اينكه از مسجد الحرام باشد، ظاهراً آنجا هم تعبير به «من» شده، خوب «من» آنجا را چرا اينطور شما معنا نمى‏كنيد، اگر كسى كنار ديوار مسجد الحرام بايستد براى حج محرم بشود، درست است كه احرام صحيح است، اما آيا عمل استحبابى هم تحقق پيدا كرده، اين صدق مى‏كند كه انه أحرم من مسجد الحرام، يا اينكه شما آنجا كه مى‏رسيد، مى‏گوييد مستحب اين است كه از داخل مسجد الحرام محرم بشود، حالا مى‏گويم رواياتش را با اينكه خوانديم اين بحث را، آنجا هم در ذهنم اين است كه تعبير به «من» شده، مع ذلك خود آقايان «من» را آنجا معناى به «فى» كردند، گفتند در داخل مسجد الحرام محرم بشود، منتها به عنوان يك وظيفه استحبابى ، چطور آنجا اين حرف زده نمى‏شود، اما اينجا كه مسأله احرام از مسجد شجرة است، شما مى‏آييد مى‏گوييد كه نگفتند كه احرام در مسجد شجرة، گفتند از مسجد شجرة، و اين نكته دارد، خوب دقت فرماييد، مسأله احرام غير از مسأله نماز است، نماز يك چيز پنج دقيقه‏اى، ده دقيقه‏اى است، اگر يك مكان خاصى به عنوان استحباب مطرح باشد، با كلمه «فى» تعبير مى‏كنند، مى‏گويند «من صلى فى المسجد» مثلا فلان آثار را دارد، اين براى خاطر اين است كه نماز يك عبادت كوتاهى است، و ارتباطش با مسجد، جز ارتباط ظرفى نمى‏تواند باشد، اما در باب احرام اين حالا چه ما بگوييم از خارج مسجد، و چه بگوييم از داخل مشجد، اين شروعش از آنجاست، و الا اين آدم بايد روزها حالا روزها هم بفرماييد فى زماننا، هذا نه ساعتها بايد در احرام بماند، علت اينكه در باب احرام كلمه «من» را تعبير مى‏كنند، نه كلمه «فى» را اين را به مرحوم سيد بايد عرض كنيم، اين است كه احرام يك چيزى نيست كه در مسجد واقع بشود، و تمام بشود، احرام شروعش از مسجد است، شروعش از ميقات است، و الا اين دنباله دارد، بايد به مكة برود، طواف و سعى و امثال ذلك را انجام بدهد تا اينكه بعد از احرام خارج بشود، لذا يك چنين عبادتى كه شروعش از مسجد است اين مناسبت ندارد كه با كلمه «فى» تعبير بشود، حتى در تعبيرات عرفى ما، در تعبيرات عرفى خودمان، اگر از يك كسى بپرسند شما كجا نماز خوانديد، مى‏گويد نمازم را در مسجد مثلا امام خواندم، تعبير به «فى» مى‏كند، اما همين عرف وقتى كه مسأله احرام را مطرح مى‏كند، كلمه «فى» را نمى‏آورد در كار، مى‏گويد كجا محرم شدى؟ يعنى شروع احرامت از كجا بوده،لذا بين كلمه فى و كلمه من اين اختلاف به لحاظ اين است كه مسأله صلاة با مسأله احرام، بينشان فرق است، آن شروعش از مسجد شجرة است، اما نماز مجموع ظرفش عبارت از مسجد است، لذاست كه اين مقايسه و اين استفاده، به نظر من درست نيست، علاوه در بعضى از روايات، يك روايتى هم بود كه آن روز يكى از برادرها اشاره مى‏كرد، در روايت صحيحه حلبى بود، بعد از آنى كه ذا الحليفة را به مسجد شجرة تفسير مى‏كرد، دنبالش اينجورى مى‏گفت يصلى فيه و يحرز الحج، در مسجد نماز بخوانيد و بعد شروع حج را از آنجا بكنيد، نه معنايش اين است كه برويد در مسجد نماز بخوانيد بعد بياييد بيرون مسجد محرم بشويد، آيا كسى اينجورى از اين عبارت استفاده مى‏كند، اين صحيحه حلبى كه بسيار روايت خوبى در اين باب بود، اين صحيحه اين بود، الاحرام، ببينيد اول به كلمه «من» است، الأحرام من مواقيت خمسة» روايت سوم باب اول مواقيت، وقّتها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لاينبغى لحاج و لا لمعتمرٍ ان يحرم قبلها و لا بعدها» كه دارد و وقّت كه عرض كرديم ظاهر اين است كه واوش زياد است، وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هو مسجد الشجرة، يصلى فيه و يفرض الحج، يعنى همانجا كه آدم نماز خوانده، حج را شروع مى‏كند و فرض حجش را عرض مى‏شود ابتدا مى‏كند، پس اين خودش يك قرينه بر اين است كه با اينكه در صدر عبارت دارد الأحرام من مواقيت خمسة، مع ذلك مى‏گويد يصلى فيه و يفرض الحج، و در آخر كلام به مرحوم سيد و بعض الأعلام، و بعض ديگرى كه تبعيت از مرحوم سيد كردند، ما اين سؤال را ازشان مى‏كنيم، مى‏گوييم خوب اگر مى‏خواستند بگويند كه بايد از مسجد يعنى از خود مسجد شما محرم بشويد نه از خارج مسجد، چه جورى اين را مى‏بايست تعبير بكنند، چه تعبيرى بكنند، بيايند همان تعبير صلاة را بكنند، بگويند أحرم، فى مسجد الشجرة، خوب احرام كه يك چيزى نيست كه ظرفش مسجد باشد، شروع احرام ارتباط به مسجد دارد، و الا بقاى احرام كه ارتباط به مسجد ندارد، عرض كردم عمده اشكال همين است، كه بين صلاة و بين احرام كأن اينها خيال كردند يك جور است، با اينكه احرام يك امر مستمرى است و شروعش از مسجد شجرة خواهد بود، اما به خلاف مسأله صلاة، او كه ديگر معنا ندارد شروعش از مسجد باشد و استمرارش در غير مسجد، لذاست كه مسأله احرام از مسأله صلاة روى اين نكتة جدا مى‏شود و در باب احرام چاره‏اى نداريم جزء اينكه كلمه «من» را بگوييم، خوب اگر عرض كردم فرضا از اينها مى‏پرسيم كه اگر واقعا احرام از داخل مسجد لازم بود، چه جورى بايد تعبير بكنند، چه جورى اين مطلب را به گوش من و شما برسانند، خوب بالاتر از اين است كه مى‏گويد احرام از چند ميقات است، براى اهل مدينة هم ذا الحليفة است، ذا الحليفة هم خصوص مسجد است، ديگر معطلى دارد، مطلب ديگرى مانده كه اينها نگفتند، چه جورى ديگر مسأله را براى من و شما بيان بكنند، لذا همانطورى كه در حاشيه امام بزرگوار بر اين قسمت از كلام مرحوم سيد كه ايشان با يك جمله مختصر فرموده‏اند كه و ما فى المتن فيه مناقشة بل مناقشات، همين طور است واقعيت مسأله اين است كه اين حرف، حرف قابل قبولى نيست، و اگر ما ذى الحليفة را به خود مسجد شجرة تفسير بكنيم كه عرض كرديم ظاهر هم همين است، ضرورت دارد كه از داخل مسجد اين احرام تحقق پيدا بكند، اين راجع به بحث گذشته، در عبارتى كه خوانديم و در رواياتى كه خوانديم، خوب نوعاً اين بود كه رسول خدا ذا الحليفة را ميقات براى اهل مدينة قرار داد، حالا عطف شده به اهل مدينة، ما ايرانيهائى كه مثلا مدينه قبل هستيم از مدينه مى‏خواهيم حج تمتع را شروع بكنيم، خوب ظاهر ابتدائى اين روايات اين است كه مسجد شجرة را لأهل المدينة رسول خدا ميقات قرار داده، خوب ما كه مى‏رويم آنجا كه اهل مدينه نمى‏شويم پس ما چكاره هستيم كه ميقات ما مسجد شجرة است، لذا يك حكم كلى به دنبال اين مطرح است، اهل مدينه و من يمر على طريقهم» آنهائى كه مثل مدنيها از آن طريق مى‏خواهند حجشان را انجام بدهند، حالا به چه دليل؟ دليل لازم دارد هر مسأله‏اى، اين هم ادله خاصة دارد، هم يك دليل عامى دارد كه او به نظرم، ما را اصلا از آن ادله خاصه هم تا حدى بى نياز مى‏كند، و آن اين است مواقيتى را كه رسول خدا صلوات الله عليه مشخص كردند، براى شهرها و كشورهاى خاصى بوده، براى عراق كجا، براى شام كجا، براى يمن كجا، براى طائف كه شهر است كجا، براى مدينه كه شهر است كجا، خوب سوال اين است، مگر مسأله وجوب حج محدود به اينها است، مسأله وجوب حج يك تكليف عمومى است كه همه مسلمانهاى جهان در سرتاسر عالم، وقتى كه مستطيع بشوند، حج براى ايشان واجب است، خوب اينها معمولا حجى كه برايشان واجب است، حج تمتع است، كه شروعش بايد با عمره تمتع بشود، عمره تمتع هم از ميقات است، خوب پس ميقات اينها كجاست؟ به عبارت روشنتر براى ايرانيها كه ديگر ميقات معين نكرده، براى هنديها و پاكستانيها و كشورهاى ديگر اسلامى كه ميقات معين نكرده، خوب حج هم كه بر ايشان واجب است، آيا براى اينها احرام از ميقات واجب نيست، با اينكه اينها بايد عمره تمتع قبل از الحج شروع بكنند، و عمره تمتع يكى از ويژگيهايش اين بود كه بايد از ميقات محرم بشود، به خلاف عمره مفردة، كه گفتيم از عدنا الحل مى‏تواند محرم بشود، يك فرق بين عمره تمتع و عمره مفردة در همين جهت بود، كه عمره تمتع حتما بايد از ميقات محرم بشود، خوب رسول خدا براى ما كه ميقات معين نكرده، پس بما چكار بكنيم، براى ما واجب نيست احرام از ميقات، يا واجب است احرام از ميقات، خوب حالا كه احرام از ميقات واجب است، روى قاعده از كدام ميقات براى ما احرام واجب است، خوب پيداست همان ميقاتى كه در مسير ما هست، اگر ما از مسير عراق رفتيم، از ميقات عراق براى ما واجب است، اگر كما هو المتداول، الان از طريق مدينه آن مدينه قبليها حركت مى‏كنند به جانب مكه، خوب بايد از مسجد شجرة محرم بشوند، و مدينه بعديها با اينكه اينها در جدة وارد مى‏شوند و جدة تا مكه ديگر ميقاتى براى عمره تمتع ندارد، چاره‏اى ندارند جز اينكه خودشان را به يكى از مواقيت برسانند، لذا ملاحظه شده كه نزديكترين ميقات و بهترين ميقات در رابطه با ايرانيهايى كه وارد جدة مى‏شوند و مدينه بعد هستند عبارت از جحفة است، با اينكه رسول خدا جحفة را براى اهل شام به عنوان ميقات معرفى كردند و توقيت كردند، پس يك دليل در حقيقت، خود اين دليل اگر ما ادله خاصة هم در مسأله نمى‏داشتيم ما را هدايت مى‏كرد، اين است كه از يك طرف مواقيت را رسول خدا براى شهرهاى خاص و كشورهاى خاص معين كرده، از يك طرف وجوب حج، كل مسلم مستطيع فى العالم را شامل مى‏شود و از طرفى هم عمره تمتع حتماً بايد از ميقات باشد، از عدنا الحل نمى‏شود در حال اختيار كسى عمره تمتع را شروع بكند، خوب جمع بين اين مسائل چه اقتضاء دارد، اقتضاء دارد بگوييم هر كسى در هر نقطه‏اى از عالم اگر مسلمان و مستطيع است و مى‏خواهد حج بكند همان راهى را كه دارد انتخاب كرده براى رفتن به مكة در همان راه به هر ميقاتى كه برخورد مى‏كند واجب از آن ميقات محرم بشود، پس در حقيقت اين كه دارد «و وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة» اين معنايش يك مسأله اختصاصى نيست، كه اگر كسى اهل مدينة نشد حق ندارد از مسجد شجرة محرم بشود، علاوه روايات متعددى هم هست كه اين معنا را تأييد مى‏كند، يك چند تا از آن روايات هم براى تطبيق مطلب عرض بكنيم. عرض مى‏شود كه در باب پانزده از ابواب مواقيت يك روايتى هست روايت اول صحيحه صفوان بن يحيى عن ابى الحسن الرضا عليه السلام قال كتبت اليه ان بعض مواليك بالبصرة يحرمون ببطن العقيق، بعضى از شيعيان شما كه در بصرة هستند اينها به بطن عقيق محرم مى‏شوند، بطن عقيق همان ميقاتى است كه رسول خدا براى اهل عراق معين كرده، بعد سؤال اين است مى‏گويد و ليس بذلك الموضع ماء و لا منزل، در بطن عقيق نه آب پيدا مى‏شود نه محل سكونت، و عليهم فى ذلك مؤنة شديدة، يك مؤنه‏اى شديده‏اى، اگر بخواهند با نبود آب و منزل و جهات امكانات بخواهند از آنجا محرم بشوند، با مشكلات مواجه مى‏شوند، از آن طرف «و يعجلهم اصحابهم و جمالهم من وراء بطن عقيق بخمسة عشر ميلا منزل فيهما و هو منزلهم الذى ينزلون فيه» لكن بالاتر از اين عرض مى‏شود پانزده ميلى بالاتر يك جايى است كه آبى هست و منزلى هست و امكاناتى هست، آيا از آنجا مى‏شود اينها محرم بشوند، فترى ان يحرموا من موضع الماء للرفقة بهم و خفة عليهم خفته يا خفةٍ، يعنى براى سبك بودن نه خفت به معناى عرفى، برايشان راحت‏تر است، سبك‏تر است در مقابل سنگينى و شدت، فكتب ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وقّت المواقيت، عمده اين عبارت است، ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وقّت المواقيت لأهلها و من أتى عليها من غير اهلها، مواقيت را براى اهل اين شهرها و كشورها توقيت كرده، اما نه براى خصوص اينها، و من أتى على المواقيت من غير اهلها، آنهايى هم كه از خارج مى‏آيند و بر اين مواقيت وارد مى‏شوند، و مرورشان بر اين مواقيت است، براى آنها هم ميقات عبارت از همانهايى است كه رسول خدا توقيت كردند، لكن و فيها رخصة لمن كانت به علة، كه اين مسأله بعدى است كه مى‏خوانيم و لا تجاوز الميقات الا من علةٍ، يك مسأله‏اى كه بعد مى‏خوانيم كه آيا مدنيها يا اينهايى كه وارد مدينه مى‏شوند، چون در مسيرشان به مكة دو تا ميقات وجود دارد يكى مسجد شجرة و يكى جحفة، آيا مى‏توانند مسجد شجرة را رها بكنند و از جحفة كه ميقات دوم است محرم بشوند، آنجا مشهور بين فقهاء، بعضى‏ها يكى دو تا با مشهور مخالفت كرده‏اند مشهور بين فقهاء اين است كه نه، مگر اينكه كسى مريض باشد، عليل باشد، ضعيف باشد، او مى‏تواند احرامش را به ميقات بعدى تأخير بياندازد، و الا در حال اختيار و عدم الضرورة و عدم المرض و العلة، هيچ كس حق ندارد حتى از مسجد شجرة، اينهائى كه به مدينه وارد شدند احرام خودشان را تأخير بياندازد. يكى هم عرض مى‏شود اين روايت ابراهيم بن عبدالحميد بود كه جزء روايات قبلى هم ما خوانديم روايت را، لكن صاحب وسائل اينجا هم اين روايت را آورده، روايت دوم همين باب است، گفتيم اين هم روايت موثقه‏اى هست، عن ابى الحسن موسى عليه السلام فى حديث كه تمام حديث را در همين بحثهاى روز قبل خوانديم، قال ببينيد عبارت اين است، «من دخل المدينة، فليس له ان يحرم الا من المدينة» خوب اين من دخل المدينة» يعنى با اينكه اهل مدينه نيست، خوب غريب است ارتباطى با شهر مدينه ندارد، لكن حالا كه وارد شهر مدينه شده به عنوان اينكه از اين طريق حج را انجام بدهد، فليس له ان يحرم الا من المدينة» كه آن روز عرض كرديم كه مقصود از اين «الا من المدينه» يعنى من ميقات اهل المدينه» نه اينكه اين مقصود از مدينه دوم يعنى بايد حتما از داخل شهر مدينه محرم بشود، اين عبارت اين است، آن كسى هم كه داخل مدينه مى‏شود مى‏شود مثل اهل مدينه، همانطورى كه اهل مدينه، از مسجد شجرة بايد محرم بشوند، اين هم بايد از مسجد شجرة محرم بشود، يكى هم در باب هشتم حديث اول، اين همان روايت ابراهيم بن عبدالحميد است كه خوانديم، در باب اول حديث پنجم يك تعبيرى مى‏كند بعد از اينكه مواقيت را مى‏شمارد، و براى مى فرمايد «اما اهل الكوفة و خراسان و ما يليهم فمن العقيق» خود اين تعبير تعميم را دلالت دارد، با اينكه در روايات ديگر اين نيست، «اما اهل الكوفة و خراسان و ما يليهم فمن العقيق» بعد در ذيلش يك توسعه‏اى هم مى‏دهد، مى‏فرمايد« و اهل السند كه قاعدتاً همين پاكستان باشد اين من البصرة» اين عبارت را بعد خود امام معنا مى‏كنند، چون ظاهر اهل السند من البصرة» يك تعبير غير صحيحى به نظر مى‏رسد، خودشان معنا مى‏كنند يعنى من ميقات اهل البصرة» اهل سند در طريقشان به مكة از راه بصره مى‏روند و همان ميقاتى كه رسول خدا براى عراق و اهل بصرة، مشخص كرده اينها هم ميقاتشان همان ميقات است، لذا ترديدى در اين مسأله نيست، هم به لحاظ آن نكته‏اى عامه‏اى كه عرض كرديم و هم به لحاظ روايات خاصة، كه اين مواقيت در عين اينكه بر حسب كثيرى از روايات براى خصوص يك شهر و يك كشور توقيت شده، اما دائره ميقاتيش عموميت دارد و هر كسى كه مرور بر طريق آنها هم مى‏كند اين مواقيت براى آنها عنوان ميقاتى پيدا مى‏كند تا مسأله بعد .
    و الحمد لله رب العالمين