• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • نام درس خارج فقه حج
    نام استاد حضرت آية الله لنكرانى حفظه الله تعالى
    تاريخ سال 1370
    شماره درس 334
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم
    رواياتى را ملاحظه مى‏كرديم، كه در رابطه با ميقات ذى الحليفة و احياناً تفسير ذى الحليفة و يا بعضى از عناوين ديگر، كه در همين رابطه هست، دلالت داشتند، يك روايت در باب، هفتم از ابواب مواقيت است، روايتى صحيحه محمد بن يعقوب نقل مى‏كنند عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن الحسن بن محبوب عن عبد الله بن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام قال، روايت صحيحة است، من أقام بالمدينة شهراً و هو يريد الحج» كسى كه فرضاً يك ماه در مدينة مانده، اين مقصود اين نيست كه يك خصوصيتى براى ماندن يك ماه است، مقصود اين است كه اين اهل مدينة نيست و از خارج آمده و مدتى هم در مدينة مثلاً مانده «و هو يريد الحج» ثم بدا له ان يخرج فى غير طريق اهل المدينة الذى يأخذون» مى‏خواهد حج را انجام بدهد لكن به نظرش اينجورى رسيده، كه از غير آن طريقى كه معمولاً اهالى مدينة از آن طريق مى‏روند، كه اهالى مدينة معمولا از خود مسجد شجرة عبور مى‏كنند، لكن اين از غير آن طريق مى‏خواهد برود به جانب، مكة و حج، اين تكليفش چيست؟ كه از يك طرف به شجرة يا مسجد شجرة، عبور نمى‏كند نمى‏خواهد از آن راه برود، و از يك طرف هم اراده حج دارد و حتما بايد محرم بشود «ثم بدا له ان يخرج فى غير طريق اهل المدينة الذى يأخذون» آن طريقى كه مدنيها آن طريق را مى‏گيرند، خوب اين چه كار بكند، «هل يكن احرامه من مسيرة ستة اميال» مى‏فرمايد كه شش ميل كه از مدينة دور شد، در آن سر شش ميلى، محرم بشود، روى چه عنوان؟ «فيكون حذاء الشجرة» براى اينكه اين شش ميلى محاذى شجرة است از بيداء از آن طريق ديگر، حالا اين البته خودش يك بحثى است كه خيلى محل اختلاف است، كه خود شجرة تا مدينة، آيا شش ميل است، كمتر از شش ميل است، بعضى‏ها تا نه ميل هم ذكر كردند، از اين طرف بعضيها تا يك ميل هم ذكر كردند، يك اختلاف عجيبى است كه صاحب جواهر بعد از اينكه اين اقوال مختلفه را نقل مى‏كند كه يكى از اقوال هم اين است، كه يكى از مورخين به نام سمحودى ظاهراً در كتاب خلاصة الوفا» چون يك تاريخى است، وفاء الوفاء در رابطه با مدينة المصطفى، تاريخ مدينة است، اين خلاصه‏اى ظاهراً دارد، سمحودى در آن خلاصة الوفا مى‏گويد كه من خودم شخصاً از همان در مسجد رسول خدا باب السلام شخصاً امتحان كردم و اندازه‏گيرى كردم، از آنجا تا عتبه مسجد شجرة، عبارت از 19732 زراع و نيم‏
    بود، حالا هر زراعى قاعدتاً حدود نيم متر باشد، ايشان اينجورى مى‏گويد حالا صاحب جواهر مى‏فرمايد: اين بحثها بى ارزش است، براى اينكه حالا هر چه باشد مسجد شجرة يك جاى روشن و مشخصى هست، و هيچ ترديدى در اينكه مسجد شجرة كجاست و جايش كجاست و خصوصيتش چيست واقع نشده، اما خوب اين ثمره‏اش در محاذات ظاهر مى‏شود، اگر در خود مسجد شجرة اين اختلاف اثر نداشته باشد، در محاذى مسجد شجرة بنابراين كه اگر كسى بخواهد از محاذات محرم بشود، مثل اينكه حالا فرض كنيد كه در حال اختيار هم نباشد، يك كسى است اگر بخواهد برود از مسجد شجرة محرم بشود، آنجا دشمنى در كمين او است، اما خوب حتماً هم مى‏خواهد مكة برود محرم هم بشود، او بايد از محاذى مسجد شجرة، محرم بشود، آن وقت در محاذات اين معنا اثر دارد، كه خوب فاصله مسجد تا مدينة چقدر است، كه در محاذات اين فاصله را رعايت بكنيم، اجمالا اين روايت اينجورى مى‏گويد، مى‏گويد فليكن احرامه من مسيرة ستة اميال، اين معلوم مى‏شود كه فاصله را عبارت از شش ميل اين روايت مى‏داند، آن وقت اگر در شش ميلى رفت، «فيكون حذاء الشجرة» عمده نكته‏اى كه ما اين روايت را برايش خوانديم اين است كه نمى‏گويد فيكون حذاء مسجد الشجرة» بلكه تعبير به خود عنوان شجرة شده، بدون اين كه كلمه مسجدى در كار آمده باشد، حالا كلينى در همين مورد روايت مى‏گويد كه صاحب وسائل هم دارد قال الكلينى و فى رواية اخرى يحرم من الشجرة ثم يأخذ اى طريق شاء» نه اين آدم حتما بايد برود شجرة محرم بشود بعد كه از شجرة بيرون آمد، هر راهى را دلش مى‏خواهد خودش انتخاب بكند، مى‏خواهد راه معمولى مدنيين باشد، يا راه غير معمولى، آن به اختيار خودش است، باز در اين روايتى هم كه كلينى مى‏گويد، يحرم من الشجرة دارد، هيچ صحبتى از كلمه مسجد نشده، اين هم يك روايت، روايت ديگر، عرض مى‏شود كه باب هشتم روايت اول، كه شيخ نقل مى‏كند بأسناده عن موسى بن القاسم عن جعفر بن محمد بن حكيم كه جعفر بن محمد بن حكيم از همان توثيقهاى عام درباره‏اش است، در اسناد كامل الزيارات است، عن ابراهيم بن عبدالحميد كه ثقة مع كونه واقفياً، ايشان نقل كرده عن ابى الحسن موسى عليه السلام قال ابراهيم مى‏گويد سئلته عن قوم قدموا المدينة» جمعيتى وارد مدينة شدند به قصد حج، از طرفى هم هوا خيلى سرد بود، فاصله بين مكة تا مسجد شجره مدينة هم حدود تقريباً هشتاد فرسخ است، دورترين مواقيت عبارت از همين مسجد شجرة است، آن وقت اينها «فخافوا كثرة البرد و كثرة الايام» ديدند از يك طرف هوا سرد است از يك طرف هم هشتاد فرسخ در احرام بودن ايام زيادى را به دنبال دارد، مخصوصا در آن زمان با آن وسائلى كه در آن زمان بوده كه قاعدتاً هفت هشت روز طول مى‏كشيده تا
    از مدينة به مكة بروند، «فخافوا كثرة البرد و كثرة الايام» آن وقت اينجا يك تفسيرى دارد، كثرة ايام در چه رابطه «يعنى الاحرام من الشجرة» اگر بخواهند از شجرة محرم بشوند مستلزم كثرة ايام است، بحث در اين عبارت است كه وقتى تفسير مى‏كند خود سائل نمى‏گويد احرام من مسجد الشجرة، مى‏گويد احرام من الشجرة» عنوان شجرة را مطرح كرده، آن وقت بعد اينش ديگر به اين بحث فعلى ما ارتباطى ندارد و لو اينكه در ذيل همين بحث هم، اين تكة محل ابتلاء است، خوب حالا اينها از اين طرف خوف دارند، نظرشان چيست؟ «و ارادوا ان يخذوا منها الى ذات عرق» دلشان مى‏خواهد به مسجد شجرة و شجرة كارى نداشته باشند، بروند خودشان را به ميقات عراق برسانند، كه ميقات عراق ذات عرق است، و ذات عرق فاصله‏اش تقريبا شانزده فرسخ است تا مكه، فيحرموا منها» آيا اين درست است يا نه؟ فقال لا و هو مغضب، امام در حالى كه عصبانى بودند فرمودند: نه، حق ندارند اين كار را بكنند، «من دخل المدينة فليس له ان يحرم الا من المدينة» هر كسى كه وارد مدينة مى‏شود بايد از مدينه كه اين ديگر پيداست يعنى از ميقات مدينة محرم بشود، و الا اين احتمال نيست كه از داخل مدينه محرم بشود، پس در اين روايت هم فقط مسأله شجرة مطرح بود، باز در باب اول از ابواب مواقيت، روايتى هست، كه اين روايت صحيحه است، روايت هفتم عبدالله بن جعفر فى قرب الاسناد عن احمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن محبوب عن على بن رعاب قال سئلت ابا عبدالله عليه السلام عن الأوقات التى وقّتها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم للناس؟ فقال امام صادق سلام الله عليه فرمودند: ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هى الشجرة» بعد هم مواقيت ديگر را بيان مى‏كنند، نتيجه اينطور شد كه ما اين روايات را كه ملاحظه كرديم بعضى از اين روايات عنوان شجرة در او ذكر شده بود، بعضى از اين روايات عنوان ذوى الحليفة ذكر شده بود، لكن دو تا روايت جمع كرده بود بين ذو الحليفة و عنوان ديگر، در حقيقت دو تا روايت ذو الحليفة را تفسير كرده بود، در مقام تفسير دو تا روايت است كه در نتيجه هم عنوان ذو الحليفة در او مطرح است هم آن عنوان ديگر، يكى همين روايت صحيحه اخيره على بن رعاب است، كه ايشان تفسير كرده ذا الحليفة را به خود شجرة، بدون اينكه صحبتى از مسجد به ميان آورده باشد، يكى هم روايتى بود كه ديروز خوانديم كه روايت حلبى بود كه صحيحه حلبى روايت سوم همين باب اول از ابواب مواقيت او هم گفته بود كه «و وقّت لأهل المدينة ذا الحليفة و هو مسجد الشجرة» در حقيقت دو تفسير مغاير با هم مطرح است، و همانطورى كه ما ديروز عرض كرديم، مسأله، مسأله اطلاق و تقييد نيست، اينجا جاى اطلاق و تقييد نيست، براى اينكه اولا مسجد شجرة با خود شجرة عنوانش، عنوان كلى و فرد نيست‏
    بلكه عنوان جزء و كل است، و ثانياً با قطع نظر از اين مسائل، مسأله دو تا تفسير است، گفتند مثل همان مثالى كه ديروز عرض كردم يكى بگويد البيت و هو مجموع الدار، يكى بگويد البيت معناه يك اتاقى است از دار، اينجا جاى اطلاق و تقييد نيست، اما جاى اين معنا هست كه در مقام جمع بين اين دو تا، ما مرتبه دلالتشان را در نظر بگيريم، مرتبه ظهورشان را در نظر بگيريم، ببينيم آنى كه ذا الحليفه را معينناً، به مسجد شجرة تفسير مى‏كند، اين اظهر در تعيين مراد از ذا الحليفة است، يا آنى كه ذا الحليفة را مطلقا به شجرة معنا مى‏كند، و هيچ صحبتى از مسجد به ميان نمى‏آورد، ظاهر اين است كه بين اين دو تا، نسبت، نسبت اظهر و ظاهر است، درست است كه هر دويشان ظهور دارند، و در اصل ظهور مشتركند، اما ظاهر اين است كه آنى كه تفسير به مسجد شجرة مى‏كند، اين در دلالتش و ظهورش مثل اينكه عرف مى‏فهمد كه يك دقت بيشترى شده، و روى اين حساب يك اظهريتى در كار است، پس در حقيقت مسأله، نه مسأله مجاز و حقيقت است، نه مسأله اطلاق و تقييد است، بلكه مسأله در رابطه با دو تا تفسير است، و ظاهر اين است كه آنى كه تفسير مى‏كند به مسجد شجرة، انسان به ذهنش مى‏آيد كه چه وجهى داشته كه كلمه مسجد را در كار بياورد، به خلاف آنى كه ذكرى از مسجد نمى‏كند، به عبارت ديگر، اگر كلمه مسجد شجرة آمد، مسجد شجرة جزء من الشجرة و اما تعبير به خود شجرة، شجرة ربما در غير مسجد شجرة تحقق پيدا بكند، باز به عبارت روشنتر از اين، اگر گفت مسجد شجرة، قطعا شجرة هم با اين تحقق دارد، اما اگر گفت شجرة، يمكن ان يتحقق فى غير مسجد الشجرة، من سائر اجزاء الشجرة، اما از نظر اصل ظهور هر دو مشتركند، بحث در اظهريت و ظاهريت است، و به نظر مى‏رسد كه اين رواياتى كه، اين دو روايتى كه تقريبا درست در مقابل هم قرار گرفتند، اين دو روايت، روايت حلبى را ما بايد ترجيح بدهيم و حكم بكنيم به اينكه، ميقات مسجد شجرة است، و مؤيدش هم اين است كه بزرگانى مثل مرحوم محقق هم در كتاب شرايع هم در كتاب مختصر النافع كه امروز ملاحظه مى‏كردم، اينها اصلا هيچ عبارت ذى الحليفة را مطرح نكردند، از همان اول كه وارد شدند، مى‏گويند ميقات اهل المدينة مسجد الشجرة، ديگر هيچ اشاره‏اى به اين كه مقصود از ذا الحليفة مسجد شجرة است و مسائل ديگر، در اين رابطه در كلام اينها وجود ندارد، لذا اينى كه امام اول به صورت احتياط مطلق بعد هم در ذيل فرمودند لا يخلو من وجه، كه همان مسجد شجرة ميقات براى اهل مدينه باشد، ظاهراً اين به نظر قوى مى‏رسد، لكن يك بحثى به دنبال اين هم در كلام سيد واقع شده، هم به طبع سيد شارحين كتاب عروة مطرح كردند، مرحوم سيد - خوب دقت فرماييد - مى‏فرمايد كه ما قبول مى‏كنيم اصلا اختيار مى‏كنيم كه ذو الحليفة عبارت از مسجد شجرة است، ليس الا، قبول مى‏كنيم اختيار
    مى‏كنيم، به صورت الاقوى هم ظاهراً ايشان تعبير مى‏كند، اما يك حرف ديگرى داريم، و آن اين است كه اگر مسجد شجرة ميقات شد، چه ضرورتى دارد كه ما از داخل مسجد محرم بشويم، چه ضرورتى دارد، آنى كه معتبر است احرام من الميقات است، من الميقات يعنى من مسجد الشجرة، خوب من مسجد الشجرة كه معنايش توى مسجد شجرة نيست، مسجد شجرة را به عنوان ظرفيت احرام اخذ نكردند، به عنوان مبدائيت احرام فرض كردند، اگر يك جائى را به عنوان مبدئيت فرض كردند، اين معنايش اين نيست كه ظرف هم بايد داخل مسجد باشد، احرام از مسجد شجرة به اين معنا صدق مى‏كند، كه كسى بيايد كنار ديوار مسجد شجرة بايستد، نه جلوتر نه بالاتر، محرم بشود از آنجا، اگر محرم شد از كنار، ديوار مسجد شجرة، بعد شما از او سؤال كرديد، كه از كجا و از كدام ميقات، شما محرم شديد، و او در جواب شما گفت كه من از مسجد شجرة محرم شدم، اين حرف دروغى است، اگر شما از او مى‏پرستيد كه در كجا محرم شدى، مى‏گفت در مسجد شجرة، اين درست نبود كه احرامش از كنار ديوار مسجد شجرة باشد، اما كلمه «فى» در روايات ذكر نشده، حتى همان روايتى كه ديروز خوانديم، و گفتيم كه بعضى نكات هم در اين روايت هست، آن روايت مى‏گفت كه در علل الشرايع بود، از امام سوال مى‏كرد كه چرا رسول خدا از مسجد شجرة محرم شد، و از قبل از مسجد شجرة محرم نشد، يعنى چرا از داخل خود مدينة رسول خدا محرم نشد، خوب مى‏خواهد از مسجد النبى كه اينقدر فضيلت دارد، اينقدر بعد از مسجد الحرام فضائل و آثار و بركات دارد، خوب مى‏خواست از خود مسجد خودشان محرم بشود، چرا آمد از مسجد شجرة محرم شد، بعد آن جواب را امام دادند، جريان اسراء و معراج و محاذات شجره و امثال ذلك، ببينيد از اينها مرحوم سيد و همينطور بعضى از شراح كه اين معنا را كاملا تأييد مى‏كنند، مى‏فرمايند كه اگر از ما سؤال بكنند كه ميقات كجاست؟ ما مى‏گوييم مسجد الشجرة، اما معناى اينكه ميقات مسجد الشجرة است، اين نيست كه احرام هم بايد داخل مسجد شجرة باشد، معنايش اين است كه احرام نبايد قبل باشد و نبايد بعد باشد، و در همين صحيحه حلبى كه در حقيقت ما اين صحيحه حلبى را ترجيح داديم بر همه رواياتى كه در اين باب بود، به عنوان اظهريت من حيث الدلالة، وقتى كه مى‏گويد كه ذو الحليفة عبارت از مسجد شجرة است، دنبالش يك عبارتى دارد، مى‏فرمايد لاينبغى، يعنى قبل از او، لا ينبغى لحاج ٍ، و لا لمعتمرٍ قبلها و لا بعدها، پيداست كه نظر روى قبل و بعدش است، مى‏خواهد قبل و بعدش را نفى بكند، كه در مقام احرام كسى حق ندارد جلوتر از مسجد الشجرة محرم بشود، و يا بعد از مسجد شجرة محرم بشود، لذاست كه مرحوم سيد مى‏فرمايد كه ما عقيده مان اين است كه ذو الحليفة مسجد الشجرة، ميقات مسجد الشجرة، لكن لايلزم ان‏
    يكون الاحرام فى مسجد الشجرة، آنى كه لازم است ان يكون الاحرام من مسجد الشجرة، كلمه «فى» نيست، كلمه «من» مطرح است، حالا اگر كسى از پشت ديوار مسجد شجرة محرم شد، اين لا يصدق اينكه احرامش از مسجد شجرة بوده، پس از كجا اين احرام تحقق پيدا كرده، (سوال...و پاسخ استاد:) نگويند مسجد نيست، لكن لازم نيست احرام در مسجد باشد، خوب از مسجد است، شما اگر الان مثلا از مسجد امام، از كنارش شروع به حركت بكنيد و بياييد اينجا، نمى‏گوييد من از مسجد امام تا به اينجا آمدم؟ عرفاً نبود، حقيقت است مسامحة نيست، حقيقت است، از مسجد امام تا به اينجا آمدى، مى‏دانم، آن ذيلش هم يك دليل بر خلافش هم هست، عرض مى‏شود، عمده نكته روى كلمه «منه» و كلمه «فى» است، فى الميقات لازم است يا احرام من الميقات لازم است، اينى كه در كلمات فقهاء در روايات و همه اينها شما ملاحظه كرديد، احرام من الميقات لازم است، خوب اگر كسى از كنار مسجد شجرة، محرم شد، احرام من الميقات است، علاوه ايشان مى‏گويد ما ممكن است يك حرف ديگرى بزنيم، چون اين حرف اول باز يك خورده دائره‏اش ضيق است، بايد از همين نزديكيها كنار ديوار مسجد و امثال اين محرم بشود تا صدق بكند كه احرام از مسجد شجرة تحقق پيدا كرد، مرحوم سيد مى‏فرمايد نه، ما ممكن است بالاترش را بگوييم، ما بعدا مى‏آييم مى‏گوييم يكى از مواقيت، محاذات ميقات است، مگر محاذات يكى از مواقيت نيست، مگر محاذات اختصاص به مضطر دارد، اختصاص به ناسى و جاهل دارد، آدم عالم هم مى‏تواند از محاذات ميقات محرم بشود، خوب اگر كسى رفت از فاصله دويست مترى درست محاذى مسجد شجرة محرم شد، كه اگر از آنجايى كه محرم شده، يك خط مستقيم واقعى بكشند، مى‏خورند به مسجد شجرة، آيا هذا لا يكون محاذياً للميقات» خوب به عنوان محاذات ميقات اين احرامش صحيح است، در مسأله محاذات لازم نيست كه بعد در كار باشد، يعنى بين اين محل و آن ميقات، كه اين محل محاذى آن است، حتما يك كيلومتر و دو كيلو متر و ده كيلو متر فاصله باشد، كه اگر دويست متر فاصله داشته باشد، اين اشكال دارد، كه چه مانعى دارد كه ما روى عنوان محاذات ميقات بياييم مسأله را مطرح بكنيم، لذاست كه بعضى از فقهاى بزرگ مثل مرحوم محقق ثانى در حاشيه قواعد، ايشان فرموده كه اين مشكل است كه ما جلوى افرادى را كه از بيرون مسجد شجرة محرم مى‏شوند بگيريم، و بعضى از بزرگان فقهاء ديگر، مى‏فرمايد كه خيلى اصلاً اين حرف عجيب است، با اينكه مسجد شجرة به عنوان مبدأيت ميقات مطرح است، بعد بياييم بنشينيم روى احرام حائض و جنب فكر بكنيم، و بعد يك راه حلى پيدا بكنيم، بگوييم خوب حائض و جنب هم از مسجد در حال عبور محرم بشوند، چه ضرورتى دارد كه اينها داخل‏
    مسجد بشوند، تا اينكه مسأله عبور و اجتياز و مرور را شما مطرح بكنيد، آنى كه هست احرام من مسجد الشجرة است، من مسجد الشجرة از كنار مسجد شجرة، كه ديگر متصل به مسجد هم باشد، اين ديگر در حقيقت قدر متيقنش است، يك چنين مطلبى را مرحوم سيد و به طبع ايشان بعضى از شراح عروة ذكر مى‏كنند، و البته بعضى از شراح در تأييد اين مطلب يك مطلبى را به صورت لا يبعد ذكر مى‏كنند كه او ديگر ظاهراً اين مقطوع البطلان است، و آن اين است كه مى‏گويند كه ما احتمال مى‏دهيم كه اصلا مسجد شجرة مثل مسجد سليمان باشد، چطور مسجد سليمان اسم مجموعه آن شهر است، مسجد شجرة هم اسم مجموعه آن محوطة است، يعنى همانى است كه در روايات ديگر ازش تعبير به شجرة مى‏كنند كه مقصود از مسجد عنوان علنيت آن هم براى مجموعه آن منطقه و محدوده باشد كه اين البته عرض كردم اين را مى‏تواند انسان بگويد اين مقطوع البطلان است، براى اينكه مسجد شجرة همانطورى كه در اذهان متشرعة خلفاً عن سلف، هر كسى از آن قبلى خودش گرفته، اسم خصوص آن مسجدى است كه در آنجا واقع شده، اما آن مجموعه را گفت ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين، كه كسى به آن مجموعه در تاريخى در اصطلاح مردم، به اين مجموعه عنوان مسجد شجرة اطلاق بكند، لذا اين حرف به نظر غير صحيح مى‏رسد اما اصل آن حرف مرحوم سيد را كه درست است كه ميقات خود مسجد است اما احرام لا يلزم ان يكون ظرفه المسجد، بلكه احرام من المسجد باشد، يعنى لا متقدماً على المسجد و لا متأخراً عن المسجد و هذا يصدق به اينكه از كنار ديوار مسجد محرم بشود و لو فى حال الاختيار بدون اينكه جنابت و چيزى در كار باشد، حالا در عين حال روى اين مطلب مرحوم سيد يك دقت بيشترى بفرمائيد تا روز شنبه ان شاء الله
    و الحمد لله رب العالمين