چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 331
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 331
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
بالاخره در ميقات عمره مفرده روى هم رفته بايد اين طور گفته بشود، كه اگر اين عمره مفرده مسبوق به حج قران يا افراد باشد، و در دنبال حج قران يا افراد واقع بشود، اين بلا اشكال لازم است كه اين حاجى از مكه خارج بشود الى ادنى الحل و از آنجا محرم بشو،و در همين فرض اگر بخواهد به يكى از مواقيت هم برگردد كه فاصله خيلى بيشتر مىشود مانعى ندارد. اين هم از نظر فتوا مسلم است، و هم از نظر روايات دلالت بر اين معنا است. اين يك فرض.
فرص دوم اين است كه اگر كسى درمكه است، لكن حج قران و افراد انجام نداده، اما مىخواهد در ماه رجب يك مكى عمره رجبيه انجام بدهد، اين مكى كه مىخواهد عمره رجبيه انجام بدهد، آيا لازم است كه براى احرام به ادنى الحل برود؟ كه نزديكترين شان هم همان مسجد تنعيم است، يا اينكه لقائل ان يقول كه اين در همان مكه محرم بشود به احرام عمره مفرده، و ديگر لازم نيست كه به ادنى الحل برود، اين كسى كه صرفاً مىخواهد عمره مفرده انجام بدهد، و ربطى هم به مسئله حج ندارد. در ماه رجب مىخواهد يك مكى عمره مفرده انجام بدهد، در بين رواياتى كه خوانديم يك روايتى بود يك خورده شايد مشعر به اين معنا بود كه مكى ضرورت ندارد كه براى احرام عمره مفرده غير مسبوقه به حج قران و افراد اصلاً ازمكه خارج بشود، بلكه در همان مكه مثل آنهاى كه براى حج محرم مىشوند، حج تمتع، خوب احرام حج تمتع از خود مكه واقع مىشود، «لقائل ان يقول» كه اين روايت اشعار يا دلالتى دارد بر اينكه در خود مكه هم مىتواند محرم بشود، روايت را خوانديم ولى براى اين معنا يك تجديد نظرى درش لازم است، روايت در بيست و دوم از ابواب مواقيت، روايت صحيحه است، اولين روايت «محمد بن على بن الحسين باسناده عن عمر بن يزيد كه عرض كرديم اين روايت صحيحه است «عن ابى عبد الله عليه السلام قال» عبارت هم مال خود امام است، نه اينكه در سؤال واقع شده باشد، امام اين جورى بر طبق اين روايت فرمودند، فرمودند «من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» كسى كه قصد كرده از مكه خارج بشود براى انجام عمره، اين «احرم من الجئرّانة او الحديبية او ما اشبهها» كه عرض كرديم ظاهر «ما اشبههما» است كه تنعيم و امثال ذلك را هم شامل مىشود بحث در اين عبارت «من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» آيا اين ازش استفاده مىشود كه كسى كه مىخواهد عمره انجام بدهد، كه مقصود عمره مفرده است، اين دو حالت دارد، يك حالت اين است كه ميلش اين است كه از مكه خارج بشود و محرم بشود، يك حالتش هم اين است كه نه، در همان مكه بماند، و همانجا محرم بشود به احرام عمره مفرده، آيا اين عبارت «من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» ازش دو صورت استفاده مىشود؟ براى تحقق عمره، يك وقت كسى اراده مىكند كه از مكه خارج بشود، آن وقت اين كسى كه اراده مىكند خروج را، اين برود سراغ حديبيه و جئرّانه و مسجد تنعيم، اما فرض ديگر آنى است كه كسى نه، مىخواهد عمره انجام بدهد، لكن نمىخواهد كه از مكه خارج بشود براى انجام عمره، بگوييم از روايت استفاده مىشود كه چنين كسى در همان خود مكه مىتواند براى عمره مفرده محرم بشود. آيا روايت يك همچه دلالتى دارد؟ يا اينكه متفاهم عرفى از اين روايت اين است، كه كسى كه مىخواهد عمره انجام بدهد، حتماً بايد خارج از مكه بشود، منتها چون مسئله عمره يك شىء مستحبى است، و در اختيار و اراده انسان است، اين به صورت فرض و فريضه مسئله مطرح نيست كه كلمه «من اراد» اين مسئله مطرح شده، «من اراد ان يخرج من مكه ليعتمر» چه بسا دلالتش قوى هم باشد، كه عمره مترتب بر خروج از مكه است، و متفرع بر خروج از مكه است، نه اين بگوييم اين آدمى كه «يريد الاعتمار» اين دو حالت دارد، يك حالت اينكه «يريد الخروج من مكة ليعتمر» يك حالت اين
كه نه «فى نفس مكة يريد ان يعتمر» كه معنايش اين باشد چنين آدمى از همان خود مكه بدون اينكه به ادنى الحل هم برود محرم بشود. ظاهر اين است كه اين روايت ازش لزوم استفاده مىشود، يعنى اعتمار را متفرع بر خروج از مكه مىداند. نه اينكه اعتمار يك چيز مطلقى است، لكن شخص معتمر دوتا حالت داشته باشد، لذا نه تنها اشعارى هم در اين روايت نيست، بلكه ظهور در اين معنا دارد كه كسى كه در مكه است، كه اطلاقش هم اقتضا مىكند چه مسبوق به حج قران و افراد باشد و چه در ماه رجب باشد، كه هيچ گونه مسبوقيتى به حج قران و افراد نداشته باشد، اين «احرم من الجئرّانة او الحديبية او ما اشبههما» لذا جاى اين توهم به نظر من نيست اصلاً كه ما احتمال بدهيم كه كسى كه در مكه است «و لم يكن عمرته مسبوقة» اين «يجوز له ان يحرم من» خود مكه، بدون اينكه برگردد به ادنى الحل، پس اين فرض هم وضعش اينطور است.
و اما آنهاى كه خارج از مكه هستند، خارج از مكه عرض مىشود در يك تقسيم دو نوع هستند، يك وقت افرادى هستند كه فاصله شان با مكه عرض مىشود كه بيش از ميقات است، يعنى بين آنها و بين مكه ميقات فاصله شده، كه وقتى مىخواهد قصد بكند عمره مفرده را و حركت بكند به جانب ميقات، يعنى به جانب مكه، در مسير برخورد به ميقات مىكند، مثل اينكه يك مدنى بخواهد محرم بشود براى عمره مفرده، خوب اين برخورد به مسجد شجره مىكند «و لابد له» اينكه از مسجد شجره محرم بشود، و اگر ضرورتى هم اقتضا كرد مثل همان توجيهى كه ديروز آن روايت صدوق را ما ذكر مىكرديم، خوب ازجحفه محرم بشود كه آن ميقات ثانى است در طريق مدنى به مدينه به مكه. پس كسى كه خارج از ميقات است، يعنى بين او و بين مكه ميقات فاصله شده و حتماً در مسيرش به ميقات بر مىخورد، اين چارهاى ندارد كه براى احرام عمره مفرده از ميقات محرم بشود، البته يك مسئلهاى است كه بعداً ما اين مسئله را شايد امام هم قدس سره الشريف متعرض شده باشند در احكام مواقيت، لكن مرحوم سيد را ضمن بررسى ديدم ايشان متعرض هستند، و آن اين است كه اگر كسى با اينكه در مسيرش ميقات است، قصد عمره مفرده را دارد، لكن به ميقات رسيد و مع ذلك محرم نشد، از ميقات محرم نشد، همين طور به راه ادامه داد «الى ان وصل الى ادنى الحل» آنجا ولو اينكه يك خلاف شرعى اين مرتكب شده كه از ميقات اول محرم نشده، اما الآن كه رسيد به ادنى الحل و مىخواهد هم فقط يك عمره مفردهاى را انجام بدهد، با اينكه عامداً، عالماً احرام از ميقات را ترك كرده، مع ذلك اگر از ادنى الحل محرم بشود براى عمره مفرده، عمره مفردهاش صحيح است، ولو اينكه يك خلاف شرعى هم مرتكب شده، و اين را تنذير مىكنند به آنجاى كه در يك راه دوتا ميقات باشد، مثل اينكه كسى حتى براى احرام مثلاً عمره تمتعش اگر كسى از مسجد شجره محرم نشد، آمد رسيد به جحفه، ظاهر اين است كه خلاف شرع مرتكب شده، لكن احرامى كه از جحفه كه ميقات نزديكتر انجام مىدهد، اين احرام صحيحاً واقع مىشود، كه البته اين بحثش را ما بايد حالا بعداً تفصيلاً بخوانيم، حالا اين به نحو اجمال عرض كرديم. پس نتيجتاً كسى كه بين اين او و بين مكه ميقات فاصله است، اين براى عمره مفرده حتماً بايد از ميقات محرم بشود و حق ندارد ميقات را رها بكند و از ادنى الحل محرم بشود، از نظر حكم تكليفى. كما اينكه اگر كسى عكس باشد مسئلهاش، منزل او در فاصله بين ميقات و مكه قرار گرفته، منزلش بعد الميقات است، بين منزل و مكه فاصله است، اما منزل هم بين مكه و ميقات قرار گرفته، اينجا در مسئله حج عرض مىشود بعداً مىخوانيم و اصلاً مرحوم سيد و بعض ديگر يكى از مواقيت را اين عنوان قرار دادهاند، «دويرة اهله» يعنى خانههاى صاحبان اين خانه، اين دويرة اهله، اين مال آن افرادى است كه منزل شان بعد الميقات و قبل مكة واقع شده. در مسئله حج اينها گفتهاند ضرورت ندارد كه برگردند بيچارهها به ميقات و از ميقات محرم بشوند، بلكه از همان خانه خودش محرم مىشود و حركت مىكند، و ظاهر اين است كه اين اختصاصى به مسئله حج ندارد، در عمره مفرده هم مسئله اينطور است، يعنى كسى كه فرض كنيد منزلش تا مكه ده فرسخ فاصله دارد. ميقات مثلاً شانزده فرسخ است، ادنى الحلش چهار فرسخ است، به اين صورت تصوير كنيد، ادنى الحل چهار فرسخ، منزل ده فرسخ، ميقات معروف شانزده فرسخ، بحث اين است كه اين آدم اگر بخواهد عمره مفرده رجبيه انجام بدهد، وظيفهاش عبارت از چه است؟ ظاهر اين است كه آن ادلهاى كه مىگويد كه اينها ميقات شان همين خانههاى خود شان است، و اين هم به يكى از مواقيت ده گانه كه مرحوم سيد ده تا ميقات ذكر كرده، يكى از عناوين اين مواقيت ده گانه عبارت از همين خانههاى خود اينها است، ظاهر اين
است كه در احرام عمره مفرده هم مسئله همين است، يعنى اين آدم اگر در ماه رجب بخواهد محرم بشود، نه ضرورت دارد كه به اين ميقات شانزده فرسخى و عرض مىشود قبلى بر گردد، و نه حق دارد كه سراغ ادنى الحل چهار فرسخى برود، بلكه از همينجا بايد محرم بشود به احرام عمره مفرده، بعد هم وارد مكه بشود و اعمال عمره مفرده را انجام بدهد. اين فرض هم تقريباً حكمش روشن است.
آنى كه يك قدرى محل اشكال است عبارت از اين فرض است گفتيم افرادى كه فاصله منزل شان تا مكه زياد است، اما در مسير شان هم ميقاتى قرار نگرفته، مثل ايرانى، ايرانى وقتى كه وارد حجاز مىشود، داخل جده مىشود، خوب اين در مسيرش تا جده كه خوب در هوا پيما بوده يا دريا بوده، به ميقاتى برخورد نمىكند، وارد جده هم كه مىشود از جده تا مكه، ميقاتى از آن ميقاتهاى معروفه وجود ندارد، و شاهدش اين است كه در ايام حج بايد به مدينه يا جحفه برگردند بر مىگردند، و از آنجا بايد محرم بشوند، آيا در احرام عمره مفرده تكليف اينها چه است؟ آيا اينها ضرورت داردكه براى عمره مفرده هم وقتى كه وارد جحفه شدند يا وارد جده شدند يا به مدينه و يا به جحفه برگردند؟ يا اينكه نه اينها چون درمسير شان ميقاتى قرار نگرفته، اينها از همين جده بروندالى ادنى الحل كه ادنى الحل شان عبارت از حديبيه است، از حديبيه محرم بشوند و وارد مكه بشوند، عمده بحث اينجا است. ما از روايتى كه جريان عمره رسول خدا را نقل مىكرد، ما استفاده كرديم كه اين معنا هم جايز است، براى ايرانى لازم نيست، براى عمره مفرده به جحفه يا مسجد شجره برگردد، براى خاطر اينكه رسول خدا عرض مىشود در غزوه حنين بعد از آنى كه از غزوه حنين مراجعت كردند، براى عمره مفرده از جئرّانه محرم شدند، نه از قرن المنازل كه ميقات اهل طائف است، ضرورتى نداشته كه به ميقات طائف برگردند و محرم بشوند، از همان جئرّانه كه ادنى الحل در طريق طائف است از آنجا محرم شدند، منتها «ربما يقال» كه ما احتمال مىدهيم كه رسول خدا چون خروج شان از مكه به قصد عمره نبوده، بلكه به قصد شركت در جنگ بوده، و بعد از پيروزى جنگ هم مراجعت رسول خدا به مكه صرفاً براى انجام عمره مفرده نبوده، بلكه براى خاطر اين بوده است كه حاكميت اسلام را در مكه استقرار بهش بدهند، «ربما يقال» كه از اين روايت ما استفاده نمىكنيم كه يك ايرانى كه از ايران خارج مىشود و هيچ هدفى جز عمره مفرده ندارد، اين هم مىتواند من ادنى الحل محرم بشود، آيا بيننا و بين فهمنا العرفى ما مىتوانيم يك همچه احتمال اختصاصى در روايتى كه حكايت عمره رسول خدا را مىكند بدهيم؟ يا اينكه اين روايت يك دلالت روشن دارد بر اينكه رسول خدا با اينكه مكى هم نبودند براى اينكه ايشان متوطن مدينه بود، و بعد از اين هم به مدينه برگشتند، مع ذلك در مراجعت از غزوه حنين، كه در طريق طائف است، بدون اينكه به ميقات طائف برگردند از همان جئرّانه محرم شدند به احرام عمره مفرده، و وارد مكه شدند، و ما از اين عمل رسول خدا استفاده مىكنيم كه هر كسى كه در طريق او، اين قيد در ذهن تان باشد، هر كسى كه در طريق او ميقاتى نيست، «لا يلزم و لا يجب عليه» كه براى عمره مفرده به ميقات برگردد، نه طريق خودش را در نظر بگيرد، در طريق كه ميقات نيست، آخرش به ادنى الحل مىرسد، ادنى الحل از جميع جوانب مكه مسئله ادنى الحل وجود دارد... منتها هر طرفى فاصله مخصوصى دارد و اسم مخصوصى دارد و از طرف جده به مكه همان حديبيه فاصل است، عرض مىشود به عنوان ادنى الحل، مىتواند از آنجا محرم بشود بدون اينكه رجوع به جحفه يا مسجد شجره ضرورت داشته باشد. (سؤال:....؟ جواب: مكى نبود ديگر رسول خدا، رسول خدا ديگر متوطن مكه نبود، متوطن مدينه بود ديگر رسول خدا. رسول خدا اعراض كرده بود از مكه «و سار متوطناً فى المدينة» لذا در همين جريان هم بعد از اين كار هايش تمام شد بلا فاصله برگشتند به مدينه، بلا فاصله بعد هم عرض مىشود مسائل بعدى و حجة الوداع و امثال ذلك پيش آمد حتى در همان حجة الوداع هم باز رسول خدا در مكه نماندند و برگشتند به مدينه، رسول خدا ديگر متوطن مدينه شده بود، و مدنى بود، و اينكه ما مىگوييم مكى، اين به اعتبار ولادت ايشان و اينكه برحهاى از زمان را در مكه بودند، و الا در بعد الهجرة رسول خدا «كان مدنياً و متوطناً فى المدينة»). اين خلاصه چيزى است كه بعد از دقت و تحمل زياد در رابطه با ميقات عمره مفرده كه متأسفانه حتى در كلام جواهر و ديگران اين مسئله غير منقح است، در حالى كه مخصوصاً امروز خيلى مورد ابتلاء است، و مىبايست منقح اين مسئله مطرح بشود، نوعاً منقح مطرح نشده اين معنا. (سؤال:....؟ جواب: نه كسى كه به جده با
هواپيما يا كشتى وارد مىشود، اين اصلاً به محازات هم ارتباط ندارد، در هواپيما چه جورى محازى ميقات در كار است؟! نه ديگر، محازات آنجا معنا ندارد. با هواپيما از تهران حركت مىكند، وارد جده مىشود، اين ديگر محازاتى آنجا مطرح نيست، اين «ورد جده» و از جده هم به مكه، در مسير ميقاتى فاصله نشده و قرار نگرفته. (سؤال:....؟ جواب: او مال قبليش بود، چه را ما حمل بر..؟ مىدانم كدامش را (سؤال:....؟ جواب: جئرّانه؟ خوب چه ربطى به اين دارد. ما الآن جئرّانه را داريم مىگوييم، شما مىرويد سراغ آن، جحفه را حمل بر اضطرار كرديم نه جئرّانه را، او كه على القاعده است مسئله). خوب تا اينجا بحث ما در ميقات عمره مفرده تمام شد.
حالا بحث راجع به مواقيت حج است، چون هفته ديگر هم درس است خيلى عجله نكنيد شما، امسال هوا خوب است، و البته من خودم بيشتر از شما از تعطيل درس خوشحال مىشوم، ولى خوشحالى يك حرف است و مسئوليت حرف ديگر. «القول فى المواقيت» اين عبارت تحرير الوسيله است «و هى المواضع التى عيّنت للاحرام و هى خمسة لعمرة التمتع» مواقيت از نظر لغت، از نظر اصطلاح فقهى و شرعى عبارت از آن محل هايى است كه معين شده براى احرام، آن امكنه و مواضعى كه معين شده براى احرام «يسمى فى الشرع و عند المتشرعة بالميقات» لكن يك بحث لغوى هم در اين است، وقتى كه به لغت مراجعه مىشود، همانطورى كه نقل كردند، در لغت مصباح المنير و صاحب نهايه كه ابن اسير است، كه نهايه ابن اسير نوعاً ناظر به بيان لغات روايات و آيات است، شبيه مجمع البحرين است در لغت ما، منتها ابن اسير عرض مىشود غير شيعى است، اما صاحب مجمع البحرين شيعىٌ، اما نهايه ابن اسير از نظر لغت بسيار متقن و مورد اعتماد است، در نهايه و در مصباح المنير، اينها مىگويند اول وقت را معنا مىكنند، مىگويد وقت عبارت از مقدارى است، از زمان كه براى يك عمل و كار معيّنى در نظر گرفته شده باشد، مقدار از زمان با توجه به ظرفيت آن مقدار براى يك امر و عمل معين، اين را بهش وقت مىگويند. بعد هم مىگويند ميقات هم معنايش همين وقت است، بين ميقات و وقت از نظر معنا فرقى نمىكند، لكن كلمه ميقات به صورت استعاره كه استعاره آنجايى است كه علاقه مشابهت در كار باشد، به صورت استعاره براى مكان هم استعمال شده، و در حقيقت اينكه به اين مواضع و امكنه معروفه ما ميقات مىگوييم بر حسب نظر اين دو لغوى اين تعبير ميقات به صورت مجاز و استعاره است، كه استعاره هم همان نوع من المجاز، لكن استعاره خصوصاً به مجازى گفته مىشود كه علاقهاش علاقه مشابهت باشد. اين دو تا لغوى استعمال ميقات را در مكان به صورت استعاره و مجاز ذكر مىكند. اما دو تا لغوى ديگر، يكى صاحب قاموس، و يكى صاحب صحاح، جوهرى، كه اينها هم از لغويين بسيار بزرگ هستند، ظاهر عبارت اينها اين است، كه اصلاً وقت و ميقات دوتا معناى حقيقى دارد، يك معنايش در رابطه با زمان است، همان مقدار از زمانى كه براى كار معينى در نظر گرفته مىشود، يك معناى حقيقى اش هم عبارت از مكان است، و مىگويند اينكه مىگويند فلان جا ميقات اهل شام است، از همين قبيل است، ميقات به معناى مكان است، و ظاهرش هم اين است كه نه استعارهاى نه مجازى، بلكه اصلاً يك معناى حقيقى است، مثل اينكه ميقات به صورت مشترك لفظى يا مشترك معنوى هم دلالت بر زمان دارد، در بعضى از موارد، هم دلالت بر مكان مىكند، در بعضى از موارد، مرحوم سيد در متن عروه مىفرمايد كه كلمه ميقات كه ما مىگوييم مقصود مان همين امكنه معينه براى احرام است، حالا استعمال ميقات در اينها به صورت مجاز است، يمكن، مرحوم سيد مىگويد. و ممكن است كه به صورت حقيقت متشرعيه باشد، مرحوم سيد، اين احتمال را مىدهد كه به عنوان حقيقت متشرعيه اين معنا باشد.
لكن يك نكتهاى اينجا است كه بعداً كه ما روايات را مىخوانيم در روايات نوعاً كلمه ميقات به كار رفته، اما در بعضى از روايات هم مىبينيم كه به جاى كلمه ميقات كلمه وقت به كار رفته، مىگويد فلان كس وقته، يعنى ميقاته كه مىخوانيم انشاءالله فردا روايتش را. كلمه وقت را بجاى ميقات بكار برده، من از اين استفاده مىكنم كه ما حقيقت متشرعيه در باب ميقات نمىتوانيم قائل بشويم، براى اينكه اگر حقيقت متشرعيه يا بالاتر كسى فكر بكند كه حقيقت شرعيه در كار است، حقيقت شرعيه روى كلمه ميقات امكان دارد، و الا روى كلمه وقت كسى مىتواند توهم بكند كه وقت يك حقيقت شرعيهاى دارد. پس چرا در بعضى از روايات به جاى كلمه ميقات كلمه وقت استعمال شده؟ از اينجا استفاده مىكنيم كه مسئله حقيقت متشرعيه در كار نيست، كما اينكه اگر بخواهيم استعمال وقت را در روايت به عنوان مجاز مطرح كنيم، آن هم خلاف ظاهر است، ظاهر اين است كه كلمه وقت داراى دو تا معنا
است، هم استعمال در زمان مىشود، زمانى كه «وضع لظرف عمل كذا» هم شامل مكان مىشود، منتها مكانى كه يك كارى برايش تعيين شده، و ظرفيتى براى.. مثل كلمه ميقات، استعمال كردهاند، من استفاده مىكنم كه حقيقت شرعيه و متشرعيه مطرح نيست، اسعتمال مجازى هم مطرح نيست، بلكه همان طورى كه صحاح الغه جوهرى و قاموس فيروز آبادى دلالت مىكند و گاهى اكثراً بفرماييد دلالت بر زمان مىكند، گاهى هم دلالت بر مكان مىكند، حالا به صورت اشتراك لفظى است يا به صورت اشتراك معنوى، لكن به عنوان يك حقيقت لغويه مطرح است. اين راجع به لغت ميقات تا مباحث بعديش بعداً انشاءالله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...