• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 329
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    بحث در ميقات عمره مفرده بود، اين مسلم است كه عمره مفرده را اگر از يكى از آن مواقيت معروفه شروع بكند، اين بلا اشكال است، لكن بحث در اين است كه ميقات ديگرى به نام ادنى الحل براى عمره مفرده وجود دارد يانه؟ اصل اين مسئله هم به نحو اجمال هيچ ترديدى درش نيست، لكن اشكال در عموميت اين معنا است، و مخصوصاً نسبت به آنهاى كه نائى و دور هستند، و قصد مى‏كنند عمره مفرده را و مثلاً وارد جده مى‏شوند، آيا براى اين‏ها جايز است كه از ادنى الحل محرم بشوند براى عمره مفرده، يا جايز نيست؟ يك روايت را ديروز ملاحظه كرديم، آن روايت موردش عمره مفرده‏اى بود كه مسبوق به حج افراد بود، اگر كسى حج افراد انجام بدهد و به دنبال او عمره مفرده، آن بلا اشكال مى‏تواند از مسجد تنعيم يا ادنى الحل ديگر محرم بشود، حالا بعضى روايات ديگر در اينجا وجود دارد. در ابواب مواقيت، كه همين جلد هشتم وسائل است، باب بيست و دوم، روايت اول يك روايت صحيحه ايست كه «محمد بن على بن الحسين (صدوق)» نقل مى‏كند «باسناده عن عمر بن يزيد» كه اسناد صدوق به عمر بن يزيد صحيح است، و خود عمر بن يزيد هم موثق، لذا روايت، روايت صحيحه است، ايشان نقل مى‏كند «عن ابى عبد الله عليه السلام قال من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» كسى كه اراده بكند كه از مكه خارج بشود، براى انجام عمره، خوب پيدا است كه خروج از مكه براى انجام عمره، اين مربوط به عمره مفرده است، براى اين‏كه عمره تمتع جايش عبارت از خود مكه است، ميقاتش هم مشخص است، و علاوه آن نكته‏اى كه آن روز ذكر كرده‏ام، كه كلمه عمره يا معتمر وقتى كه به نحو اطلاق ذكر مى‏شود، اين ظهور در عمره مفرده دارد، و الا عمره تمتع يا اضافه به تمتع مى‏شود، يا مثل آيه شريفه «من تمتع بالعمرة الى الحج» از اين قبيل تعبيرات در باره او است، پس اين عبارت «من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» حالا از كجا عمره را شروع بكند، از كجا محرم بشود، مى‏فرمايد «احرم من الجئران يا جئرّان او الحديبية او ما اشبهها» كه به احتمال قوى «ما اشبه هما» باشد. اين روايت نسبت به روايتى كه ديروز خوانديم از دو نظر خودش دلالت بر توسعه دارد، در روايت ديروز فقط مسئله مسجد تنعيم ذكر شده بود كه ما مى‏گفتيم القاء خصوصيت مى‏شود، و با القاء خصوصيت توسعه مى‏داديم، اما اين روايت خودش به صراحت دلالت بر توسعه مى‏كند، مى‏گويد «جئرّان» يا حديبيه «او ما اشبها» يا «ما اشبههما» كه تمام ادنى الحل را شامل مى‏شود. اين يك جهت. جهت دوم اين بود كه روايت ديروز در رابطه با عمره مفرده‏اى بود كه مسبوق به حج افراد بود، كسى كه حج افراد انجام داده، و بعد عمره مفرده را مى‏خواهد انجام بدهد، مرئه حائض روايت مى‏گفت «فلتخرج الى التنعيم» اما اين روايت مى‏گويد «من اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» ديگر فرقى نمى‏كند بين آن كسى كه قبلاً حج قران و افراد انجام داده، يا اين‏كه نه، در ماه رجب درمكه است، و مى‏خواهد عمره انجام بدهد، و باز فرقى نمى‏كند، اين اختصاص به مكى، يعنى آن كسى كه اهل مكه باشد، و مقيم در مكه باشد، يا حد اقل مجاور به مكه باشد، اختصاص به آن ندارد، بلكه هر كسى كه «اراد ان يخرج من مكة ليعتمر» منتها اين فرضى را كه الآن مورد ابتلاء مثلاً افراد ايرانى است در مواقعى كه عنوان خودشان حج عمره كه اين تعبير غلطى هم است، در ايام عمره مفرده، اينها مى‏روند شامل اين‏ها نمى‏شود، براى اين‏كه اين‏ها از مكه خارج نمى‏شوند براى انجام عمره مفرده، اينها از ايران آمده‏اند، از اولى هم كه آمده‏اند قصد شان عمره مفرهد بوده، آيا ما از اين روايت مى‏توانيم استفاده بكنيم كه يك غير مكى، يك ايرانى، اگر بخواهد عمره مفرده در حين ورودش به مكه انجام بدهد، اين هم مى‏تواند از ادنى الحل محرم بشود، از تنعيم و جئرانه و حديبيه و امثال ذلك محرم بشود، از اين روايت نمى‏توانيم استفاده بكنيم. پس‏
    ضمن اين‏كه اين روايت نسبت به روايت ديروز يك توسعه‏هاى را دربرداشت، مع ذلك جميع موارد مورد بحث را اين روايت دلالت ندارد، محدوده‏اش آن كسى است كه از مكه مى‏خواهد خارج بشود، براى انجام عمره مفرده، اما آن كسى كه از خارج مكه مى‏خواهد وارد مكه بشود و هدفش هم عمره مفرده است ما از كجاى اين روايت استفاده كنيم كه آن از ادنى الحل مى‏تواند محرم بشود. اين روايت دلالت ندارد. حالا يك روايتى است اينجا كه از مشكلات روايات است، و بعضى‏ها حالا نمى‏دانم روى اين‏كه نتوانسته‏اند مشكله‏اش را رفع بكنند، اصلاً اشكال را متعرض نشده‏اند، مثل بعضى از محشين هستند كه آنجاهاى كه نيازى به دقت دارد و غموض دارد آنجا را ناديده مى‏گيرند، بعضى‏ها اصلاً به اشكال اين روايت كه مى‏خواهيم بخوانيم توجه نكردند. آنهاى هم كه توجه كردند، يك جورى توجيه كرده‏اند كه توجيه شان غير قابل قبول است، لذا يكى از مشكلات در باب عمره مفرده اين روايت است كه اين روايت حاكى عمل رسول خدا است صلوات الله و سلامه عليه. حالا روايت را در همين باب بيست و دوم از ابواب مواقيت صدوق اينجورى مى‏گويد «قال» يعنى «قال الصدوق و ان رسول الله» اين به حسب ظاهر مرسله است، لكن از آن مرسلاتى است كه ما گفتيم اعتبار دارد، براى اين‏كه صدوق نمى‏گويد كه «و رُوى ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فعل كذا» نسبت به رُوِىَ نمى‏دهد، حالا اگر كسى اصل حرف ما را در اين قبيل موارد هم نپذيرد، خوشبختانه در اينجا اين روايت را غير از صدوق مرحوم كلينى نقل كرده، او ديگر هيچ گونه ايرسالى هم درش نيست، سندش هم صحيح است فقط بعضى از اختلافى در تعبير بين دو روايت وجود دارد. حالا آنى را كه صدوق نقل كرده كه حديث دوم همين باب بيست و دوم ابواب مواقيت است، آن عبارتش اين است «و ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اعتمر ثلاث عمر متفرقات» رسول خدا سه عمره پراكنده انجام داد، كه مقصود همان بعد از هجرت است، نه در مجموعه حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، خوب پيدا است كه رسول خدا تا زمانى كه در مكه بودند، روى قاعده خوب عمره‏هاى مفرده خيلى زيادى انجام مى‏دادند، يعنى طبع قصه يك همچه اقتضائى دارد. پس اين‏كه مى‏فرمايد رسول خدا سه عمره پراكنده انجام دادند، خود اين معنايش اين است يعنى بعد الهجرة، بعد از آنى كه از مكه هجرت به مدينه كردند، «كلها فى ذى القعدة» تمام اين سه عمره در از نظر زمانى مصادف با ذى القعده بوده، نه ذى القعده يك سال، سال‏هاى متعدد، لكن از نظر ما و شهر با ماه ذى القعده مصادق بوده. حالا اين سه عمره چه بود؟ كجا بود؟ «عمرة احل فيها من عصفان و هى عمرة الحديبية» يك عمره‏اى كه رسول خدا در آن عمره از عصفان، كه سابقاً هم مى‏خوانديم، «عصفان كعثمان» اين در طريق مدينه به مكه واقع شده، و فاصله اين عصفان تا مكه مرحلتان است، يعنى تقريباً شانزده فرسخ است. «عمرة احل فيها من عصفان و هى عمرة الحديبية» كه حالا توضيحش را من عرض مى‏كنم انشاءالله. اين يك عمره.
    يكى هم «و عمرة القضاء» كه علت قضاء را عرض مى‏كنيم چه است؟ «احرم فيها من الجحفة» در عمره قضا رسول خدا از جحفه محرم شد، اينجا يك اختلاف در تعبير اين است كه در عمره اول كلمه اهل باهاى هوز ذكر شده، و در عمره دوم «احرم فيها من الجحفة» بجاى اهل تعبير به احرم شده.
    و عمره سوم «و عمرة اهل فيها من الجئران» عمره‏اى كه رسول خدا از جئران كه در طريق طائ است و ادنى الحل طائف است از آنجا محرم شدند، «و هى بعد ان رجع من الطائف من غزات حنين» زمانى بود كه رسول خدا از جنگ حنين برگشته بودند به جانب مكه مى‏آمدند، به جئرانه كه رسيدند محرم شدند به احرام عمره مفرده. اين روايت با اين تعبيرات صدوق با كلمه قال كه به نظر ديگران مرسل است، يعنى غير معتبر، لكن به نظر ما مرسل معتبر است، اما گفتيم اينجا خيلى فرق نمى‏كند، براى اين‏كه نظير همين روايت را با يك مختصر اختلاف در تعبير كه حالا عرض مى‏كنيم، مرحوم كلينى صاحب كافى به صورت مسند از معاوية بن عمار، آن هم با سند صحيح نقل كرده، منتها او را ديگر صاحب وسائل اينجا نقل نمى‏كند، اين جلد هشتم وسائل است، صاحب وسائل او را در جلد دهم در ابواب عمره، باب دوم حديث دوم، آنجا نقل مى‏كند روايت كافى را. روايت اين است «صحيحة معاوية بن عمار عن ابى عبد الله عليه السلام قال اعتمر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ثلاث عمر متفرقات» اينجا داشت «كلها فى ذى القعدة» اما اينجا تعبيرش اين است «عمرة ذى القعدة» اولين عمرة «احل من عصان و هى عمرة الحديبية» از نظر تعبير به احل، با روايت صدوق‏
    در اين فرض يك سان است، «و عمرة» ديگر از اين استفاده نمى‏شود كه اين دو عمره بعدى هم در ماه ذى القعده بوده، اما از روايت صدوق مى‏گفت كل اين سه تا عمره در ماه ذى القعده واقع شده «و عمرة احل من الجحفة و هى عمرة القضاء» يك تعبير و اختلاف در تعبير اين است كه در روايت صدوق در اين عمره دوم، به جاى «اهل» كلمه «احرم» ذكر شده، اما در اين صحيحه معاوية بن عمار همان شبيه تعبير اول كلمه اهل ذكر شده. «و عمرة اهل من الجحفة و هى عمرة القضاء» سومين «و عمرة من الجئرانة» در روايت صدوق دارد «اهل فيها من الجئرانة» اما در اينجا دارد «و عمرة من الجئرانة» نه «اهل» دارد و نه «احرم» «بعد ما رجع من الطائف من غزوة حنين» باز اين هم، اين روايت.
    يك روايت ديگرى در همان ابواب عمره است، باب دوم، حديث سوم، اين حديثى كه قبلاً خوانديم حديث دوم بود، آن حديث سوم همان باب است، «صحيحة ابان عن ابى عبد الله عليه السلام قال اعتمر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عمرة الحديبية» اين يكى. «و غزى الحديبية من قابل» اين دو تا. «و من الجئرانة حين اقبل من الطائف ثلاث عمر كلهن فى ذى القعدة» تمامش در ذى القعده بوده، در اين صحيحه ابان هم تصريح شده به اين‏كه اين سه عمره در سال‏هاى متفرق، اما از نظر ماهش عبارت از ذى القعده بوده. بعضى روايات ديگر هم در اين باب است، منتها يك نكته‏اى را اول عرض بكنيم، خود صدوق در كتاب من لايحضر، يك جاى ديگر روايت كرده، كه رسول خدا نه تا عمره انجام داده‏اند، لكن شارح كتاب من لايحضر، علامه مجلسى والد علامه مجلسى معروف در روضة المتقين كه شرح كتاب من لايحضره الفقيه است، ايشان احتمال قوى مى‏دهد كه اين تصحيف و تحريفى درش است، و الا تسعة عم نيست، بلكه اين ثلاث عمر است. حالا اصل اين سه عمره را با توجه به توضيحاتى كه داده شده و روايات و تواريخ هم تأييد مى‏كند، اين را عرض بكنيم، بعد بياييم سراغ اشكال اساسى اين روايت، كه اشكال اساسى آن هم دوتا اشكال اساسى بسيار مهم دارد،... اين عمره اول را كه اين روايات مى‏گويد «اهل فيها من عصفان» و اسمش را هم عمره حديبيه گذاشته‏اند، عمره حديبيه نه به لحاظ اين است كه احرام از حديبيه واقع شد، نه، «اهل من عصفان» علت اين‏كه اسمش را عمره حديبيه گذاشته‏اند براى اين بود كه رسول خدا در همان سالى كه مسئله صلح حديبيه پيش آمد، كه صلح حديبيه را در تاريخ لابد كاملاً ملاحظه فرموديد، كه صلح حديبيه در سال ششم هجرت رسول خدا بود، رسول خدا با يك جمعيتى و با يك ابزار و الات از نظر ركوبى، شترهاى متعددى، عازم شدند كه بيايند مكه، براى انجام عمره مفرده، ماه هم ماه ذى قعده بود، اين روايات هم مى‏گويد كه رسول خدا از عصفان يعنى شانزده فرسخى به مكه، آنجا محرم شدند به احرام عمره مفرده، بعد كه اين خبر به مشركين رسيد كه رسول خدا با يك جمعيتى كه حالا تاريخ در تعداد آن جمعيت مختلف است، اينها عازم اند كه وارد مكه بشوند، براى انجام عمره مفرده، خوب شايد آنها فكر مى‏كردند كه اين يك مسئله سياسى است، صورتش صورت عبادت است، اما باطنش مسئله تهاجم است، قاعدتاً مشركين اينجورى با مسئله برخورد كردند، لذا مشركين قبل از اين‏كه رسول خدا به مكه وارد بشود، در همان حديبيه كه ديروز عرض كرديم حدود بيست و چند كيلومتر سه چهار فرسخ با مكه فاصله دارد، آمدند و سد راه رسول خدا شدند، گفتند امكان ندارد، به شما اجازه ورود به مكه را نمى‏دهيم، و در همانجا يك قراردادى و مصالحه‏اى بين رسول خدا و بين مشركين به امضا رسيد كه از او تعبير مى‏كنند به صلح حديبيه، اما نتيجتاً رسول خدا اين احرامى را كه بعنوان عمره مفرده با اصحاب شان بسته بودند، مشركين نگذاشتند كه اينها وارد مكه بشوند، و عمره مفرده را انجام بدهند، لذا در آن سال موفق به انجام مناسك عمره مفرده نشدند، حالا قاعدتاً همان مسائل مسدود و محصور در رابطه با اين جا پياده مى‏شود، اما در روايات كه اين مطلب را متحرز است، اشاره‏اى به اين معنا نشده. ضمن موادى كه در آن صلح نامه امضا شد و ذكر شد، يكى اين بود كه رسول خدا در سال آينده بتواند، حق داشته باشد، كه با اصحاب خودش به عنوان انجام عمره مفرده به مكه بيايد، لكن بيش از سه روز در مكه توقف نكنند، اين هم جزء يكى از مواد آن قرارداد و صلح نامه بود، لذا رسول خدا در همان سال صلح حديبيه بدون اين‏كه عمره را به آخر برسانند روى ممانعت مشركين برگشتند، سال هفتم هجرت پيش آمد، خوب روى قرارداد رسول خدا با اصحاب خود شان بر طبق اين روايات كه ماه ذى القعده را ذكر مى‏كند، رسول خدا تصميم گرفتند براى انجام عمره مفرده، بيايند به مكه بيش از سه روز هم توقف نداشته باشند. در اين عمره دو خصوصيت است،
    يكى اين‏كه اسم اين عمره، عمرة القضاء گذاشته شد، يعنى اين جاى عمره سال گذشته است كه عمره سال گذشته را مشركين نگذاشتند كه رسول خدا وارد مكه بشود، اين را به جاى او، حالا اين قضا واجب است يا واجب نيست، آن حالا يك بحث ديگرى دارد، لكن عنوانش عنوان عمرة القضاء بود كه در سال هفتم هجرت رسول خدا آمدند با اصحاب خود شان سه روز هم بيشتر در مكه نماندند، عمره مفرده را به عنوان قضاء عمره سال گذشته انجام دادند، و بعد هم برگشتند به مدينه.
    سال هشتم هجرت كه سال بعد است پيش آمد، ديگر سال هشتم هجرت سال فتح مكه بود، در هنگام ورود رسول خدا به مكه چون مسئله مسئله قتال و مبارزه و امسال ذلك بود، خوانديم هم در بحث‏هاى گذشته كه اين حكمى كه مى‏گويد كه كسى حق ندارد وارد مكه به غير احرام بشود، يكى از موارد مستثنايش همين مورد است، كه رسول خدا چون به عنوان جنگ و قتال و براى تسلت بر مكه وارد مكه شدند، ورود شان به مكه «كان بلا احرام» نه عمره مفرده، نه حج اتفاقاً ماه هم ماه رمضان بوده، آنطورى كه تاريخ نشان مى‏دهد، هيچ احرامى در كار نبود، رسول خدا وارد مكه شدند، با آن جمعيت انبوه، و آن تجهيزات كامل متناسب با آن روز. مكه را فتح كردند، و خوب ديگر مشركين تسليم شدند، و مكه در قدرت رسول خدا و حكومت رسول خدا در آمد. در ايامى كه رسول خدا در مكه بودند، جنگى پيش آمد در حنين، به نام همان غزوه حنين معروف كه حنين يك جائى است بين مكه و طائف، اين طورى كه نقل مى‏كنند، لذا رسول خدا در آن جنگ شركت كردند، و آن جنگ هم رسول خدا فاتح شدند و به نفع رسول خدا و اسلام تمام شد. آن وقت رسول خدا از آن صحنه كه بر مى‏گشتند به طرف مكه، كه ديگر مكه در سلطه رسول خدا بود، آنجا كه بر مى‏گشتند رسيدند به جئرانه، كه جئرانه ادنى الحل در طريق طائف است، آنجا نيت كردند عمره مفرده را، و محرم شدند به احرام عمره مفرده، آن هم باز در ماه ذى القعده بود عرض كردم در شرائطى كه اصل ورود رسول خدا به مكه هيچ احرامى و اشتغال به عبادت عمره‏اى مطرح نبود. لذا اين سومين عمره‏اى بود كه رسول خدا بعد از هجرت از مكه، يعنى از اول زمان هجرت انجام دادند، بعد هم كه برگشتند به مدينه، ديگر سال نهم هجرت پيش آمد، در سال نهم هم هيچ مسئله‏اى نه به نام عمره، نه به نام حج مطرح بود، تا سال دهم هجرت، كه مسئله‏اى حجة الوداع پيش آمد، كه رسول خدا بعد از هجرت از مكه به مدينه تنها يك نوبت حج انجام دادند، و آن حجة الوداع بود، و عرض هم كرديم كه در حجة الوداع بعد از آنى كه رسول خدا محرم شدند از مسجد شجره، حج قران را رسول خدا شروع كردند، چون حج تمتع هنوز مشروعيت پيدا نكرده بود، لذا خود رسول خدا همانطورى كه هم تاريخ و هم صاحب جواهر هم تصريح مى‏كند به اين.... حج تمتع، در حجة الوداع بود، آن هم بعد از ورود رسول خدا به مكه، و دستور هم اين بود، كه آنهاى كه سوق هدى نكردند و حج شان حج افراد بوده، عدول به عمره تمتع بكند، اما آنهاى كه سوق هدى كردند كه رسول خدا از جمله همين افرادى بود كه سوق هدى كرده بود، ديگر مسئله عدول به عمره تمتع براى ايشان مطرح نبود. اين سير جريان عمره و حج رسول خدا در زمان هجرت.
    حالا اشكال را من عرض مى‏كنم، كه شما روى جوابش فكر كنيد، اولين اشكال اين است كه خوب در همان سال حديبيه كه اولين عمره رسول خدا بعد از هجرت بود، رسول خدا به چه مناسبت از عصفان محرم شدند؟ با اين‏كه كسى كه از مدينه مى‏آيد بايد از مسجد شجره محرم بشود، و رسول خدا قاصد عمره مفرده هم بود، قاصد عمره مفرده بود، از مدينه به اين قصد بيرون آمد، روايت مى‏گويد «اهل من عصفان» عصفان اصلاً ميقات نيست، نه ميقات است و نه ادنى الحل است، هيچ يك از اين دو عنوان را ندارد، عصفان يك جايى است در شانزده فرسخى مكه در طريق مدينه. در طريق مدينه دوتا ميقات وجود دارد، اولين مسجد شجره است، كه ابعد المواقيت است و هشتاد فرسخ با مكه فاصله دارد، بعدش هم مسئه جحفه است كه تقريباً بيست و چهار فرسخ با مكه فاصله دارد، اما عصفان، اين چه بوده كه رسول خدا از او محرم شده‏اند، عصفان نه ميقات بود، و نه ادنى الحل، هيچ كدام، نه حد حرم بود، و نه عنوان ميقات، پس چطور رسول خدا از او محرم شدند؟ اين يك اشكال مهم راجع به عمره حديبيه كه اولين عمره رسول خدا است بعد الهجرة.
    اشكال دوم مسئله عمرة القضاء است كه در سال دوم رسول خدا انجام داده‏اند، و آن اين است كه روايت مى‏گويد كه عمرة القضاء
    را رسول خدا از جحفه شروع كرد، در حالى كه يكى از احكامى كه بعداً دررابطه با مواقيت مى‏خوانيم اين است، اگر كسى در يك طريقى دوتا ميقات در مسيرش قرار دارد، حتماً بايد از اين ميقات اولى محرم بشود، حق ندارد ميقات اول را بهش بى اعتنايى كند و بگويد ما مى‏رويم از ميقات دوم محرم مى‏شويم، پس چطور رسول خدا مسجد شجره را در عمرة القضاء رها كردند و از جحفه محرم شدند؟ در حالى كه جحفه ميقات دوم است، و كسى حق ندارد ميقات اول را رها بكند و از ميقات دوم محرم بشود، مخصوصاً با اين‏كه هيچ مسئله‏اى هم نبود، در عمرة القضاء روى مواد صلح نامه اصلاً رسول خدا مجاز بود كه وارد مكه بشود و عمره را انجام بدهد. اين دو اشكال مهم به اين روايت است. حالا شما دقت كنيد ببينيد حل اين دو اشكال به چه كيفيتى مى‏تواند واقع بشود.