چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 326
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 326
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
براى تكميل بحث در رابطه با تقصير كه در عمره تمتع تعيّن دارد، بر حسب آنچه كه از روايات و فتاوا استفاده شد، يك بحثى باقى مىماند، و آن اين است كه اگر در عمره تمتع تقصير ترك بشود، اين داراى چه حكمى است؟ اين دو صورت دارد، يك وقت اين است كه نسياناً ترك مىشود، يعنى كسى كه سعى بين صفا و مروه را انجام داده، در عمره تمتع فراموش كرد تقصير را، و بعد محل شد، و بعد محرم شد، به احرام حج تمتع، تقصير در عمره تمتع به كلى ترك شده، عن نسيان.
صورت دوم اين است كه با تعمد تقصير را ترك بكند، و با توجه ترك بكند، و محل بشود، و بعد هم محرم بشود به احرام حج تمتع، تا زمانى كه ديگر وقتى براى عمره تمتع ديگر باقى نيست، آيا در اينجا تكليف چه است؟ در صورت اول كه مسئله نسيان باشد، يك بحث در اين است كه آيا اين عمره تمتعش به اين كيفيت با اينكه فاقد تقصير است لكن نسياناً تقصير را ترك كرده و بعد محل شده و بعد هم محرم به احرام حج تمتع، آيا اين به عنوان حج تمتع و عمره تمتع عملش صحيح است؟ يا اينكه بعنوان عمره تمتع و حج تمتع ليس بصحيح.
و مطلب دوم اين است كه آيا اين كفارهاى برش مترتب است؟ اين ترك تقصير با اينكه ناشى از نسيان بوده، آيا كفارهاى برش مترتب است يا نه؟ در آن حكم اولش كه از نظر صحت و تحقق عنوان حج تمتع و عمره تمتع باشد، صاحب جواهر مىفرمايد هيچ مخالفى را من در اين مسئله نيافتم. همه معتقدند كه به حج تمتعش لطمهاى نمىخورد، ولو اينكه تقصير هم ترك شده، ضربهاى به اين عنوان نمىخورد. رواياتى هم كه در آن جهت بعدى مىخوانيم باز هر دوى شان روى اين معنا اتفاق دارند، كه متعه اين آدم و حج تمتعش صحيحاً واقع شده، و هيچ تغييرى از اين نظر پيدا نمىشود، لكن در مسئله ثبوت كفاره تقريباً اختلافى است، به لحاظ اينكه ورايات در اين معنا مختلف است، از بعضى از روايات استفاده مىشود كه علاوه بر صحت حج تمتع كفارهاى هم در كار نيست. لكن بعضى از روايات دلالت بر ثبوت كفاره مىكند و جماعتى از فقهاء قدماء بر طبقش فتوا دادهاند و حكم كردهاند به اينكه بايد كفارهاى بدهد. پس ما اين روايات را براى هردو جهت مىخوانيم، هم براى اينكه اصل حج تمتع اين بعنوان تمتع ضربه نمىخورد، و از بين نمىرود. يكى هم براى مسئله ثبوت كفاره و عدم ثبوت كفاره، كه اين جهتش مورد اختلاف است.
روايات در ابواب احرام جلد نهم وسائل ابواب احرام، باب پنجاه و چهار، يك روايت هست كه صاحب جواهر اين روايت را ذكر نكرده، لكن براى آن حكم اول تنها اين روايت روايت خوبى است، روايت دوم اين باب، باب پنجاه و چهار، صحيحه عبد الرحمن بن الحجاج «قال سئلت ابا ابراهيم عليه السلام عن رجل تمتع بالعمرة الى الحج» يعنى حج تمتع را شروع كرد، كه شروعش با عمره تمتع خواهد بود، «فدخل مكة فطاف و سعى» اعمال عمره را انجام داد، خوب طاف كه ذكر مىكند، يعنى با دنبالهاش كه عبارت از دو ركعت نماز طواف باشد «فطاف و سعى» لكن بعد از سعى «و لبس ثيابه و احل و نسى ان يقصّر» لباسهاى مخيطش را ديگر پوشيد كه در حال احرام براى رجال لباس مخيط جايز نيست، اين ديگر لباس هايش را پوشيد و محل شد، اما نسيان كرد كه قبلاً تقصير را انجام بدهد، «حتى خرج الى عرفات» يعنى به دنبال اين محرم شد به احرام حج و بعد رفت براى وقوف به عرفات، «قال لا بأس به» مانعى ندارد «يبنى على العمرة و طوافها» بنا بگذارد بر همان عمره و طواف عمره، يعنى حكم بكند به اينكه آن كارهاى را كه بعنوان عمره انجام داده صحيح است، «و طواف الحج على اثره» بعداً هم بعد از وقوفين و مناسك منا به دنبالش طواف حج و طواف
زيارت خواهد آورد. اين از نظر دلالت بر صحت و تماميت عمره تمتع و حج تمتع خوب است، ديگر مسئله كفاره نفياً و اثباتاً مورد تعرض قرار نگرفته، ولو اينكه انسان مىتواند از عدم تعرضش استفاده بكند كه مسئله كفاره وجود ندارد، براى اينكه اگر كفاره ثابت بود، خوب «كان عليه البيان، اين مقدار را مىشود در رابطه با كفاره هم ازش استفاده بكنيم.
اما روايت سوم كه روايتى است كه كلينى نقل مىكند «عن على بن ابراهيم عن ابيه» ابراهيم بن هاشم «عن ابن ابى عمير عن معاوية بن عمار» صحيحه است اين روايت «عن ابى عبد الله عليه السلام قال سئلته عن رجل اهل بالعمرة» شروع كرد به عمره تمتع، و اعمال عمره تمتع را اهلى باهاى هوز، «اهل بالعمرة» يعنى شروع كرد به انجام عمره. «و نسى ان يقصر حتى دخل فى الحج» فراموش كرد كه تقصير را انجام بدهد، تا اينكه محل شد و بعد هم محرم شد به احرام حج، «قال» امام فرمود بر طبق اين روايت «يستغفر الله و لا شىء عليه و قد تمت عمرته» باز نسبت به تماميت عمره اين روايت دلالتش روشن است. اما اين جملهاى كه مىفرمايد استغفار بكند خدا را و بعد هم مىفرمايد «و لا شىء عليه» اين «لا شىء عليه» به دنبال استغفار، آيا معنايش اين است كه عذابى برش مترتب نيست؟ عقابى برش ترتب ندارد؟ كه منافات نداشته باشد كه يك كفارهاى به عهده اين ثابت باشد، آيا اين «لا شىء عليه» كه به دنبال يستغفر الله ذكر مىكند؟ اين مسبوقيت به استغفار يك ظهورى در اين «لا شىء عليه» نسبت به عذاب اخروى مىآورد؟ يا اينكه لقائل ان يقول كه اين «لا شىء عليه» اطلاق دارد، هم عذاب اخروى را نفى مىكند، و هم كفاره، كه عنوان عقوبت دنيوى است، كفاره خوب جريمه است، عقوبت است، منتها عقوبت دنيوى، آيا اين «لا شىء عليه» اطلاق دارد؟ يا مسبوقيت به «يستغفر الله» ظهورى در خصوص عذاب اخروى را برايش ايجاد مىكند. ديگر نسبت به جريمه دنيوى و كفاره هيچ گونه تحرزى ندارد. حالا اين احتمال را داشته باشيد، تا روايت مقابلش را هم بخوانيم ببينيم در مقام جمع چجورى مىشود بين اينها جمع كرد، و يا اگر قابل جمع نبودند كدام را بايد ترجيح داد.
يكى حديث ششم همين باب است، كه بعنوان معارض تقريباً مطرح است، اين حديث ششم را شيخ نقل مىكند «عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى عن اسحاق بن عمار» او معاوية بن عمار بود، اين اسحاق بن عمار است، «قال قلت لابى ابراهيم عليه السلام الرجل يتمتع فينسى ان يقصّر» تمتع را انجام مىدهد، لكن فراموش مىكن تقصير را، «حتى يهل بالحج» تا زمانى كه از احرام عمره تمتع بيرون مىآيد و بعد محرم مىشود به احرام حج، آن وقت يادش مىآيد كه تقصير را انجام نداده. «قال فقال» ابو ابراهيم فرمود صلوات الله عليه، «عليه دمٌ يحريقه» اولاً نسبت به اصل تماميت متعه هم باز خود همين روايت هم ازش استفاده مىشود، وقتى كه مىگويد كه تنها بايد كفاره بدهد، معنايش اين است كه آن عمل به همان صورت صحيح است، به همان صورت ضربه نخورده، لكن در عين حال كفارهاى هم دارد، مثل بعضى از محرمات احرام را كه اگر كسى در حال احرام مرتكب بشود، ضمن اينكه عمل را باطل نمىكند، حج عمره تمتع را از بين نمىبرد، لكن در عين حال كفاره هم برش ترتب دارد، لذا اين روايت هم خودش باز براى آن جهت اولى دلالت دارد، در حقيقت همه روايات روى تماميت متعه متفق هستند، فقط اختلاف شان در اين جهت است، كه اين روايت مىگويد «عليه دم يحريقه» بر او يك خونى است كه بايد آن خون را اراقه كند و بريزد، يعنى كفاره بدهد، كه اين هم حد اقلش عبارت از شات است، يا اصلاً انصراف به شات دارد، هركجا كلمه دم ذكر مىكنند، و خصوصيتى را مطرح نمىكنند، ظهور در همان شات دارد. حالا بين اين روايت كه «عليه دم يحريقه» و بين آن روايت «يستغفر الله و لا شىء عليه» آيا چجورى جمع دلالى بكنيم؟ بياييم جمع دلالى به اين صورت بكنيم اين روايت «عليه دم يحريقه» را همانطورى كه صاحب وسائل مىفرمايد، جماعتى از فقهاء اين را حمل بر استحباب كردهاند و يك شاهدى هم برايش ذكر كردهاند، و آن اين است كه در بين محرمات يا ترك واجبات در اعمال عمره و حج، فقط در مسئله صيد است كه اگر نسياناً هم واقع بشو، كفاره دارد. اما مسائل ديگر در حال نسيان و جهل معذور اگر واقع بشود «لا يترتب عليه الكفارة» آيا بياييم اين جورى جمع بكنيم؟ اين جمع يك مبعدى دارد، مبعدش اين است، اگر به صيغه افعل اين تعبير تعبير شده بود، كه ما خوب روى اينكه صيغه افعل، اگر قرينهاى بر عدم وجوب باشد، حمل بر استحباب مىشود، و كثيراً ما هم صيغه افعل در استحباب استعمال شده، مسئلهاى نبود، اما اين با كلمه عليه، عليه مثل همان «لله على الناس حج البيت» مىماند،
على را ديگر حمل بر استحبابش خيلى بعيد است، نسبت به واجب مىشود تعبير به على كرد، اما نسبت به مستحبات اين تعبير به «على» چندان تناسبى ندارد. لذا اين حمل خيلى بعيد به نظر مىرسد، آيا بياييم آنجورى جمع بكنيم، بگوييم آن روايت كه داشت «يستغفر الله و لا شىء عليه» اين خيلى ظهور در نفى كفاره نداشت، به اعتبار مسبوقيت به استغفار ظهور در نفى عقوبت اخروى داشت، و اين هيچ گونه منافاتى با «عليه دم يحريقه» ندارد، اين جورى بياييم جمع بكنيم. يا اينكه نه بياييم اينطور بگوييم، بگوييم درست است آن «لا شىء عليه» هم يك اطلاق دارد، نكره در سياق نفى است، نكره در سياق نفى افاده عموم مىكند، اما خوب عموم قابل تخصيص است، و بين دليل مخصص، و دليل عام معارضهاى وجود ندارد، عام و خاص از موضوع ادله متعارضه و خبرين متعارضين خارج هستند، اينجورى بياييم ما جمع بكنيم، روى قاعده بايد يك همچه حرفى زد كه جمع دلالى بين اينها به اين صورت وجود دارد، كه «لا شىء عليه» عموميت دارد، و اين خصوص يك جهت را ذكر مىكند، و بين دليل عام و دليل خاص، معارضهاى در كار نيست، لذا اگر ما باشيم و روى قواعد و مسئله جمع دلالى، جمع دلالى اقتضاى اين معنا را ندارد، كه ما حمل بر استحباب در روايت اخير داشته باشيم، بلكه جمع دلالى به تخصيص آن عام است، تازه اگر عمومى داشته باشد. و الا احتمال داده مىشود كه او فقط نسبت به عذاب اخروى متعرض باشد، و نسبت به جريمه سكوت كرده باشد. لذا به نظر مىرسد كه اين روايت اخير بايد بهش ملتزم شد، همانطورى كه جماعتى از قدماء اصحاب، مثل ظاهراً شيخ، ابن زهره، ابن همزه، و بعضىهاى ديگر بر طبق اين روايت فتوا دادهاند. (سؤال:...؟ جواب: فقيه بوده؟ از كجا مىگوييد فقيه بوده؟ (سؤال:...؟ جواب: از آن يستغعفر الله؟ آن معنايش فقر نيست، در كلام سائل هم هيچ اشارهاى به فقر نشده، كسى كه «احل بالعمرة و نسى ان يقصر» شما يك چيزى در ذهن شما است كه در بعضى از كفارات كفتهاند كه اگر كسى قدرت نداشت، غير قادر بجاى آن جريمه مالى استغفار بكند، اينكه قرينهاى بر اين معنا نمىشود كه هر كجا كه مسئله استغفار را مطرح مىكنند معنايش اين است كه براى فقير مسئله استغفار مطرح است). اين صورت نسيان.
اما صورت تعمد ترك تقصير، عمداً تقصير نكرد، محل شد و بعد هم محرم شد به احرام حج تمتع، مشهور قائل اند به اينكه متعه اين باطل است، متعهاش باطل است، اما اين حجى را كه بعد انجام مىدهد، و محرم مىشود به احرام حج، اين يك حج مستقلى خواهد بود، عنوان تمتع را از دست مىدهد، در حقيقت به لحاظ اينكه عمره تمتعش باطل است، كسى كه عمداً تقصير را ترك بكن، اين «يسير عمرته باطلة». اما حجى را كه به دنبال اين واقع مىشود و محرم مىشود به احرام حج... مشهور مىگويند اين حج صحيحاً واقع مىشود، اما نه به عنوان حج تمتع، بلكه مثل يك حج افراد است، كه بعدش هم مثلاً عمره مفردهاى اگر بخواهد انجام بدهد، اينجا در حقيقت دو جور بحث مىشود كرد، يك بحث بحث قاعدهاى است، با قطع نظر از رواياتى كه در اين مسئله وارد شده، يك بحث هم با توجه به روايات است. اگر ما بخواهيم روى قاعده بحث بكنيم، روى قاعده اصلاً اين هم عمرهاش باطل است، و هم حجش باطل است، كما اينكه ابن ادريس كه خبر واحد را حجت نمىدانست، و كثيراً ما روى قواعد فتوا مىدهد، و تكيه مىكند، ايشان همين معنا را اختيار كرده، مىگويد اين آدمى كه تقصير را عمداً ترك كرده، اين هنوز از احرام عمره تمتع خارج نشده. هنوز خارج نشهد از احرام عمره تمتع. بعد هم كه آمد محرم شد به احرام حج، آن احرامش باطل است، براى خاطر اينكه اين بايد محل بشود و بعد محرم بشود به احرام حج تمتع، احرام حجش كه باطل شد، ديگر اين عمره تمتع هم در امسال قابل تكميل نيست، براى اينكه يكى از خصوصيات عمره تمتع كه قبلاً هم خوانديم اين بود كه عمره تمتع و حج تمتع بايد فى عام واحد واقع بشود، كسى نمىتواند بگويد من عمره تمتع را امسال انجام مىدهم، سال ديگر هم مىروم حج تمتع را انجام ميدهم، عمره تمتع و حج تمتع بايد فى عام واحد تحقق پيدا بكند، لذا اگر اين حجش باطل شد، نتيجه اين مىشود كه عمرهاش هم باطل مىشود، ديگر نمىتوند عمره تمتع در امسال صحيحاً واقع باشد، چون حج صحيحى پشت سر او واقع نشد، و انجام نگرفت، لذا اگر ما باشيم و روى قاعده، بايد بگوييم اين هنوز از عمره تمتع بيرون نيامده محرم شده است به احرام حج، آن احرامش باطل، نتيجتاً عمره تمتعش هم به لحاظ اينكه در عام واحد حج پشت سر او قرار نگرفته، آن هم «يسير باطلاً» روى قاعده مطلب اينطور است، ابن ادريس هم روى قاعده همينجورى
فتوا داده، اما خوب چه كنيم كه دو تا روايت در مسئله وجود دارد، كه آن دو روايت مىگويد كه عمرهاش باطل، لكن حجش صحيح، اما نه بعنوان حج تمتع، به تعبير روايت، حجه مبطوله، يعنى حجه جدا شده از عمره تمتع، كه ازش تعبير به حج افراد و حج مستقل مىشود. روايات آن هم در همين باب است، در همين باب پنجاه و چهار از ابواب احرام، يكى حديث چهارم است كه سند اين اشكال دارد، «باسناده» شيخ «عن محمد بن الحسن الصفار عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان» كه ضعفش به واسطه همين محمد بن سنان است، «عن العلاء بن الفضيل قال سئلته» اضمار هم باز درش وجود دارد، مگر اينكه باز اشكال اضمار را به همان جهت رفع بكنيم، چون علاء بن فضيل هم از اجلاء روات اماميه و محدثين شيعه است، «قال سئلته عن رجل متمتع طاف ثم اهل بالحج قبل ان يقصر» كه اين «قبل ان يقصر» قرينه مىشود بر اينكه آن «طاف» هم طواف را شامل مىشود، هم ركعتين طواف را شامل مىشود، هم سعى بين صفا و مروه را شامل مىشود، فقط مسئله در رابطه با تصير است «رجل متمتع طاف ثم اهل بالحج قبل ان يقصر» پيدا است كه روى تقصير تكيه دارد، كما اينكه به لحاظ اينكه مسئله نسيان ديگر در اين سؤال ذكر نشده، به خلاف آن سه روايت قبلى كه همه در رابطه با تصريح داشتهاند، اما اينجا ديگر مسئله نسيان مطرح نيست، ظاهر اينكه بگويند اين معنا واقع شد، و كلمه نسيان را هم ذكر نكنند، اين ظاهر عرفيش عبارت از تعمد است، يعنى عمداً تقصير نكرد، عمداً تقصير را ترك كرد، و با اينكه تقصير را ترك كرد اهل بالحج، شروع كرد به حج و محرم شد به احرام حج، «قال» امام فرمود برطبق اين روايت «بطلت متعته» حج تمتعش و عمره تمتعش به عنوان تمتع باطل است، اما «هى حجة مبطولة» اين يك حجه جدا شده است، جدا شدهاى از عمره، يعنى آن عمره ديگر به اين ارتباطى پيدا نمىكند، اين يك حج مستقلى است، و يك حج افرادى خواهد بود، كه اصلاً خود حج افراد هم علت اينكه بهش افراد مىگويند براى خاطر استقلالى است كه در حج افراد است، كما اينكه عمره مفرده را هم بهش عمره مفرده مىگويند براى خاطر استقلالى است كه در آن عمره وجود دارد، اما عمره تمتع به لحاظ ارتباطش با حج تمتع اين ديگر فاقد استقلال است. و عنوان استقلال درش نيست. خوب اين روايت بر خلاف قاعده مىگويد احرامش براى حج صحيح است، منتها اسمش را ديگر حج تمتع نبايد گذاشت، و اسمش را حج افراد بايد گذاشت، البته اين ازش استفاده نمىشود كه اگر كسى وظيفه او بعنوان حجة الاسلام حج تمتع باشد، اين عمل كفايت مىكند از آن حجة الاسلام، اين را ديگر نمىتوانيم استفاده بكنيم، و روى قاعده نبايد هم كفايت بكند، مگر در مواردى كه دليل بركفايت قائم شده باشد. اين روايت اشكالش همان مسئله ضعف سندش است. (سؤال:...؟ جواب: باشد مانعى ندارد. وقتى كه روايت بر خلاف قاعده حكم به صحت مىكند، عرض كردم اصلش بر خلاف قاعده است، ديگر اين مسئله نيتش هم مسئلهاى نيست).
يكى هم روايت پنجم اين باب است، اين را هم شيخ در تهذيب «باسناده عن موسى بن القاسم عن صفوان عن اسحاق بن عمار عن ابى بصير» اين سندش سند خوبى است، ايشان نقل مىكند «عن ابى عبد الله عليه السلام قال المتمتع اذا طاف و سعى ثم لبى بالحج قبل ان يقصر» هنوز در عمره تمتع تقصير را انجام نداده تلبيه حج را گفت، يعنى محرم به احرام حج شد، كه اين هم عرض كرديم به لحاظ اينكه ذكرى از نسيان درش نيست، ظهور در تعمد دارد، اينكه در ذيل اين دو تا روايت صاحب وسائل نقل مىكند كه مرحوم شيخ اين دوتا روايت را حمل بر صورت تعمد كرده، ظاهر اين است كه نيازى به اين حمل ندارد، خود دوتا روايت فى نفسه دلالت بر تعمد مىكنند، و صورت تعمد را دلالت دارند. پس عبارت اين بود «المتمتع اذا طاف و سعى ثم لبّى بالحج قبل ان يقصّر فليس له ان يقصر» ديگر حق تقصير ندارد، لكن «و ليس عليه متعة» معناى اين على، يعنى همان لام است، يعنى متعهاى هم ديگر وجود ندارد. بعنوان متعه نمىتواند اين واقع بشود. اين روايت هم سنداً معتبر است، هم دلالتاً خوب است، علاوه مشهور هم به اين دوتا روايت و بر طبق اينها فتوا دادهاند، ولو اينكه مفاد اين دو روايت بر خلاف قاعده است.
اما ابن ادريس عرض كرديم چون مبناى او عدم حجيت خبر واحد است، ولو اينكه در كمال صحت باشد، ايشان روى همان قاعده مىگويد به كلى باطل است هيچ مسئلهاى به نام حج وجود ندارد، نه حج تمتع، و نه حج غير تمتع. بعضى از فقها، مثل علامه در بعضى از كتاب هايش و شهيد در كتاب دروس، فتواى ابن ادريس به پذيرفتهاند، و مورد انتقاد صاحب جواهر قرار گرفتهاند،
صاحب جواهر مىفرمايد خوب ابن ادريس مبنايش اين است كه خبر واحد ولو صحيح باشد حجيت ندارد لذا اين دو روايت را كنار گذاشته، اما شما كه خبر واحد را حجت مىدانيد، لا اقل اين روايت ابى بصير كه از نظر سند اعتبار دارد، چرا بر طبق اين روايت فتوا نداديد و با نظر... مشهور بر طبق اين دو روايت فتوا دادهاند، و استناد به اين دو روايت هم كردهاند، لذا اگر كمبودى هم در سند شان وجود داشته باشد. به اعتبار استناد مشهور جبران پيدا مىكند. و بالنتيجه اگر كسى تقصير را در عمره تمتع عمداً ترك كرد، اين فقط حجش بعنوان تمتع باطل است، اما بعنوان يك حجه منقطعه و مبطوله و مستقله محكوم به صحت است. تا بعد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...