• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 324
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    بحث در اين بود كه در حج تمتع هدى لازم است، و در حج افراد لازم نيست، رواياتى را در اين زمينه خوانديم كه دلالت بر اين معنا داشت، و فتوا هم استقرار بر اين معنا دارد. لكن يك روايت صحيحه ايست در اين باب كه يك قدرى شايد ظهور بر خلاف اين معنا داشته باشد، اين روايت صحيحه را در همين جلد دهم وسائل در ابواب ذبح باب اول حديث دوم، شيخ نقل مى‏كند «باسناده عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى عن عيصى بن القاسم» روايت روايت صحيحه است، «عن ابى عبد الله عليه السلام انه قال فى رجل اعتمر فر رجب» در باره كسى كه عمره رجبيه انجام داده، كه هم عمره مفرده است، و هم در غير اشهر حج است، خصوصيت عمره در رجب اين دو جهت است، كه هم عمره مفرده است، و هم عمره مفرده ايست كه در غير اشهر حج واقع شده. يعنى امكان تبدّل به عمره تمتع را ندارد، براى اين‏كه عمره مفرده‏اى كه مى‏توانست متبدل به عمره تمتع بشود، آن عمره مفرده‏اى بود كه در اشهر حج انجام بگيرد. پس حالا مورد اين است «انه قال فى رجل اعتمر فى رجب فقال» امام صادق اين طور فرموده‏اند بر طبق اين روايت، فرمودند خوب تعبير را دقت بفرماييد «ان كان اقام بمكة حتى يخرج منها حاجاً» اگر اين آدمى كه در رجب عمره انجام داده، در مكه ماند، تا اين‏كه خارج بشود از مكه به صورت يك حاج و انجام دهنده حج، اين «فقط وجب عليه هدى» اين برش هدى واجب است. و هدى به عهده او است، «فان خرج من مكة» اما اگر از مكه بيرون آمد، «حت يحرم من غيرها» تا اين‏كه از غير مكه احرام ببندد، «فليس عليه هدى» ظاهرش را حساب بكنيم، اين درست عكس آن مطلبى است كه ما درش بحث مى‏كنيم و ذكر كرديم، براى اين‏كه اين آدمى كه عمره رجبيه را انجام داده، اگر در مكه ماند، و نخواست از مكه خارج بشود، حتى براى احرام، اين غير از اين‏كه حج غير تمتع را انجام بدهد، راهى ندارد، براى خاطر اين‏كه اگر حج تمتع بخواهد انجام بدهد، او بايد اول عمره واقع بشود، و عمره تمتع ميقاتش مكه نيست، عمره تمتع حتماً بايد از يكى از اين مواقيت پنج گانه يا شش گانه، مثل مسجد شجره جحفه و امثال ذلك تحقق پيدا بكند، پس اين چطور مى‏شود؟ كه مى‏فرمايد «ان كان اقام بمكة حتى يخرج من مكة حاجاً» معنايش اين است كه يك حجى مى‏خواهد انجام بدهد كه لازم نيست قبل از او عمره‏اى واقع بشود، و اين طبعاً حج قران يا افراد خواهد بود، آن وقت در اين صورت مى‏فرمايد «فقد وجب عليه هدى» اما در صورت ديگر «فان خرج من مكة حتى يحرم من غيرها» كه البته اين شامل عمره تمتع هم مى‏شود، بلكه فرد شاخصش عمره تمتع است، «فليس عليه هدى» به حسب ظاهر اين نقطه مقابل حرفى را كه ما ذكر كرديم دلالت مى‏كند، لذا در توجيه اين روايت و اين‏كه روايت را حمل بر چه بكنيم؟ اين مشكله‏اى بوجود آمده، شيخ در تهذيب مى‏فرمايد كه آن جمله اول را ما حمل مى‏كنيم بر حج تمتع، كه مسبوق به عمره تمتع است، آن وقت اينجورى مى‏گوييم «حتى يخرج من مكة حاجاً» يعنى حجش از مكه شروع مى‏شود، و اين منافاتى ندارد كه عمره تمتعش از غير مكه بايد شروع بشود، پس جمله اول را ما حمل مى‏كنيم بر حج تمتع، آن وقت آن جمله بعدى «و ان خرج من مكة حتى يحرم من غيرها» حمل مى‏كنيم بر غير حج تمتع، اين خيلى حرف بعيدى است، براى خاطر اين‏كه تقابل بين جملتين تقابل تنها در اين رابطه است كه در جمله اول، به عبارت ديگر دو تا جمله در يك جهت مشترك اند و آن اين است كه اين آدم كه عمره رجبيه انجام داده، حالا مانده در مكه، و مى‏خواهد حج انجام بدهد، دوتا جمله در اين جهت مشترك اند، منتها فرق شان به حسب ظاهر در اين جهت است كه در يك صورت ضمن اين‏كه مى‏خواهد حج انجام بدهد، از مكه هم نمى‏خواهد بيرون برود، براى احرام حج نمى‏خواهد پايش را از مكه بيرون بگذارد. اما در جمله دوم براى احرام حج از مكه بيرون‏
    مى‏رود، چه جورى ما مى‏توانيم باييم بگوييم كه آن جمله اولى كه مى‏خواهد اينجورى بگويد، هم حج انجام بدهد، و هم پايش را از مه بيرون نگذارد، و از غير مكه مرحم نشود، ما اين را حمل بر حج تمتع بكنيم، با اين‏كه در حج تمتع ضرورت دارد كه چون مسبوق به عمره تمتع است، حتماً بايد از مكه خارج بشود، مثل اين‏كه فرض كنيد، همين افرادى كه رفته‏اند عمره رجبيه انجام داده‏اند، اگر حجة الاسلامى به عهده شان است، لكن همان جا ماندند در مكه تا زمان حج، خوب حالا كه پس فردا مسئله حج پيش مى‏آيد، اين آدمى كه وظيفه اصليش حج تمتع است، اين چه جورى بايد حج تمتع را انجام بدهد؟ اين چاره‏اى ندارد جز اين‏كه از مكه خارج بشود، به يكى از آن مواقيت معروفه خودش را برساند، و از آنجا محرم بشود، به احرام عمره تمتع، بعد برگردد به مكه، عمره‏اش را تمام بكند، و بعد از خود مكه محرم بشود به احرام حج تمتع. به عبارت روشن‏تر تقابل بين اين دو جمله در اين جهت است كه در فرض اول اين آدم نمى‏خواهد ضمن اين‏كه حج را انجام بدهد، پايش را از مكه بيرون بگذارد، نمى‏خواهد از مكه خارج بشود، و اين با حج تمتع سازگار نيست، اما دومى كه خارج مى‏شود «حتى يحرم من غير مكة» آن فرد شاخصش اگر منحصر هم نباشد، عبارت از حج تمتع است، لذا اين توجيهى كه مرحوم شيخ در آنجا كرده‏اند، اين توجيه به نظر غير صحيح مى‏آيد، كما اين‏كه يك توجيه ديگرى كرده‏اند، گفته‏اند اين «فقد وجب عليه هدى» اين وجب را به معناى لغوى معنا مى‏كنيم، كه به معناى ثبوت و مطلق ثبوت است، و اين منافاتى با استحباب ندارد، خوب مى‏گوييم استحباب اين طرف را درست كرديد، اما آن «ليس عليه هدى» در جمله مقابل را چه جورى درست مى‏كنيد؟ چون ما اينجا دو تا مطلب در اين مسئله داشتيم، يكى اين‏كه در حج تمتع هد ثابت است، و واجب است، و يكى اين‏كه در حج افراد واجب نيست، خوب شما اين «قد وجب عليه هدى» را در حج افراد حمل بر استحباب بكنيد، اما «ليس عليه هدى» در جمله مقابل كه در رابطه با تمتع است، او را چه جورى توجيهش بكنيد؟ آنجا بايد اثبات بشود مسئله هدى، لذا اين حمل هم حمل صحيحى نيست.
    شهيد اول در كتاب دروس (سؤال:...؟ جواب: نه آن وقت در مقابل ذكر بشود معنايش اين است و الا هدى ظهور در همان تمتع دارد، ما از مقابله استفاده كرديم). عرض مى‏شود كه مرحوم شهيد اول در كتاب دروس اين روايت را ذكر مى‏كند، بعد هم به دنبال ذكر روايت يك جمله كوتاهى دارد، مى‏فرمايد «و فيه دقيقة» در اين روايت يك دقيقه‏اى وجود دارد، يك نكته‏اى وجود دارد، اما اشاره نمى‏كند كه اين نكته عبارت از چه است؟ صاحب جواهر عليه الرحمه مى‏فرمايد احتمال دارد كه نظر شهيد اول در دروس به اين مطلب باشد، كه اين هدى در اين روايت غير از آن هدى است كه مورد بحث ما است، اين هدى عنوان كفاره دارد، عنوان جبران دارد، آن وقت فرق بين جملتين را ما اينطورى ذكر بكنيم، بگوييم در جمله اول كه مى‏فرمايد «قد وجب عليه هدى» اين موردش آنجايى است كه بر اين لازم بوده كه از مكه خارج بشود، لكن خارج نشده، در حقيقت يك تخلفى انجام داده، و اين «قد وجب عليه هدى» يعنى به عنوان الكفاره، بعنوان الجبران يك همچه چيزى را ما ذكر بكنيم. اما در فرض دوم، اين برايش لازم بوده از مكه خارج بشود، و از غير مكه محرم بشود، چون هيچ گونه تخلفى تحقق پيدا نكرده، ديگر «ليس عليه هدى» يعنى «ليس عليه كفارة» به عبارت ديگر بحث ما در هدى كفاره‏اى نيست، بحث ما در آن هديى است كه جزء مناسك حج است، و جزء اعمال حج است، آنجا بين حج تمتع و حج افراد ما فرق قائليم، اما آنجاى كه مسئله كفاره مطرح باشد، ما هدى كفاره‏اى مورد بحث ما نيست، وروايت را لامحاله حمل بر يك همچه چيزى مى‏كنيم، لكن خوب ما حالا اضافه مى‏كنيم كه اگر فرضاً روايت هم قابل توجيه نباشد، و درست عكس آن مطلبى را كه شما ذكر مى‏كنيد، دلالت داشته باشد، پس در نتيجه معارض با روايات گذشته است، وقتى كه مسئله تعارض مطرح شد، روايات گذشته ديگر شهرت فتوائيه‏اى مسلم، بلكه بالاتر از شهرت مطابق با روايات گذشته است، لذا نمى‏توانيم بر طبق اين روايت فتوا بدهيم، يا به اين توجيه بعيدى كه صاحب وسائل هم، صاحب جواهر ذكر مى‏كنند قانع بشويم، يا اگر قانع نشديم، مسئله مسئله تعارض و ترجيح روايات گذشته بر اين روايت خواهد بود، اجمالاً بر طبق اين روايت نمى‏تواند كسى نظر بدهد و فتوا بدهد. اين مسئله ديروز.
    اما آخرين مسئله‏اى كه در باب عمره داريم، اين مسئله نه است، مسئله نه مى‏فرمايد «صورة العمرة المفردة كعمرة التمتع الا فى‏
    امور احدها ان فى عمرة التمتع يتعيّن التقصير و لا يجوز الحلق» خوب اين از نظر عبارت ادبى بايد «انه فى عمرة التمتع» براى اين‏كه أن اگر شد، آن وقت «فى عمرة التمتع» نمى‏تواند نه اسمش باشد، و نه «يتعين» مى‏تواند اسم باشد. بايد قاعدتاً انه باشد. ولى حالا عبارت ان است. «ان فى عمرة التمتع يتعين التقصير و لا يجوز الحلق و فى العمرة المفردة تخير بينهما» حالا باز دنباله دارد. در رابطه با حج مسئله گذشته دلالت كرد كه حج افراد با حج تمتع در جميع اعمال و مناسك مشترك با هم اند، الا در مسئله هدى، كه در حج تمتع واجب است، و در حج افراد واجب نيست. اما در عمره مفرده چطور؟ عمره مفرده را بايد با عمره تمتع ما مقايسه كنيم، ببينيم فرق بين عمره تمتع و عمره مفرده در چه است؟ ايشان مى‏فرمايد كه در همه جهات با هم مشترك اند، فقط در سه جهت بين شان اختلاف و فرق وجود دارد، يك فرق شان اين است كه در عمره تمتع مسئله حلق بعد از سعى بين صفا و مروه جايز نيست، بلكه حتماً تقصير تعيّن دارد، همان گرفتن ناخن و كوتاه كردن مو حتماً بايد تقصير تحقق پيدا بكند. اما در عمره مفرده‏اى كه در ماه‏هاى ديگر مردم مشرف مى‏شوند، مثل عمره رجبيه، آنجا نه، آنجا بعد از سعى بين صفا و مروه انسان مخير است بين اين‏كه حلق بكند، يا اين‏كه تقصير بكند، پس يك فرق بين عمره تمتع و عمره مفرده در همين جهت است، كه عمره تمتع «يتعين فيها التقصير» اما عمره مفرده «يتخير بين الحلق و التقصير» اين تقريباً مشهور بين فقها عبارت از اين معنا است، لكن در بين فقها اصحابى پيدا شده‏اند كه به يك نوعى از عبارت شان مخالفت با اين معنا استفاده مى‏شود، از خلاف مرحوم شيخ نقل شده كه ايشان يك ضابطه كلى در باره مطلق معتمر بيان كرده، و هيچ قيد عمره مفرده دنبال او نياورده، ايشان نقل شده ازش كه «ان المعتمر ان حلق جاز و التقصير افضل» معتمر اگر حلق بكند مانعى ندارد، لكن اگر تقصير بكند، بهتر است، پس در حقيقت تخيير بين حلق و تقصير را مرحوم شيخ در كتاب خلاف روى كلى «المعتمر» آورده و استثنا نكرده «الا فى عمرة التمتع» يا مقيد نكرده عنوان معتمر را به عمره مفرده، «المعتمر جاز له» اين‏كه حلق بكند، لكن اگر تقصير بكند بهتر است. از مختلف علامه نقل شده كه «انه قال كان يذهب اليه والدى» علامه در مختلف مى‏فرمايد كه پدر من همين نظريه را داشت، كه كلى معتمر ولو عمره تمتع باشد، مخير بين حلق و تقصير است، آن وقت بعضى‏ها در مقام توجيه بر آمده‏اند، در توجيه آمده‏اند اينجورى گفته‏اند، گفته‏اند مسئله حلق و تقصير مثل مسئله اقل و اكثر مى‏ماند، يعنى حلق هميشه شروعش با تقصير است، يعنى كوتاه مى‏كند، تا به مرتبه‏اى كه عنوان حلق تحقق پبدا مى‏كند،... فكأن در ماهيت حلق مسبوقيت به تقصير مطرح است، يعنى شروع حلق با تقصير خواهد بود، كسى كه سر را مى‏تراشد، اين شروعش از كوتاه كردن تحقق پيدا مى‏كند، حالا يك همچه توجيهى هم در رابطه با اين فتوا شده. علامه در كتاب منتها، ايشان هم تقريباً روى همين توجيه تكيه كرده، منتها ايشان اينجورى گفته، گفته است كه در عمره تمتع تقصير واجب است، و حلق جايز نيست، لكن اگر كسى حلق كرد، در حقيقت هم واجبش را انجام داده، هم عمل حرام مرتكب شده، چطور؟ نه مثل صلاة در دار غصبى، نه، اولين مرتبه حلق كه عبارت از شروع در حلق است، او عبارت از تقصير است، لذا واجب به همان تحقق پيدا كرد، اما بعدش كه مسئله حلق تحقق پيدا مى‏كند، آن يك امرى است كه اتصاف به حرمت دارد، حرمت زائد بر آن امر واجب است، كه خوب البته اگر اين حرف را هم ما از ايشان بپذيريم، جواب روشنش اين است كه اگر با اولين مرتبه تقصير حاصل شد، ديگر چه معنا دارد كه حلق حرام باشد؟ مگر روى يك حكم ديگرى كه آن حكم ديگر عبارت از اين است كه كسى كه عمره تمتع را انجام مى‏دهد در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع يك تكاليف به دوشش است، كه يكى از آن تكاليف قبلاً بحث كرديم، او عبارت از اين بود كه از مكه خارج نشود، كه يك بحث مفصلى بود و روايات مفصلى.
    يكى از احكام ديگرى كه اين كسى كه عمره تمتع را انجام داده، اين است كه در فاصله بين عمره و حج، حلق‏الرئس برش ظاهراً حرام است، حق ندارد سرش را بتراشد، با اين‏كه همه محرمات احرام برش حلال مى‏شود اما در ذهنم است كه «لا يجوز له ان يحلق رئسه» ولو در فاصله بين عمره تمتع و حج تمتع است. شيخ در تهذيب به استناد يكى دو روايت، يك فتوائى را داده كه اين مربوط به روايت است، مى‏فرمايد «من اقص شعر رئسه عند الاحرام او لبد فلا يجوز له الا الحلق و متى اقتصر على التقصير كان عليه دم شات» اين ديگر مسئله را بالاتر ذكر كرده، براى اين‏كه تا بحال آن‏هاى هم كه مخالفت مى‏كردند مى‏گفتند نه، در عمره تمتع مخير بين حلق و
    تقصير است، اما شيخ به استناد يكى دو تا روايت مى‏گويد اگر كسى در حال احرام موى سرش را عقص بكند، كه معنا مى‏كنند عقص را، كه يعنى موهاى را به همان اصولش برگرداند، موهاى طويل را بر گرداند به اصول و همانجا جمع بكند، «او لبده» لبد آن هم يك نوع ديگرى است از جمع كردن مو و متراكم شدن در يك جا، شبيه همين نمدهاى كه ما ازش تعبير به لبد مى‏كنيم، اگر اين طور باشد، «فلا يجوز له الا الحلق» اين آدم حتماً بايد حلق بكند، و اگر به جاى حلق تقصير بكند، بايد يك گوسفند كفاره بدهد «و متى اقتصر على التقصير كان عليه دم شات» لكن خوب مشهور عقيده شان اين است، كه در عمره تمتع تقصير تعيّن دارد.
    اول ما ادله مشهور را بررسى كنيم، بعد برسيم به اين يكى دو روياتى كه شيخ ذكر كرده، يا به آن حرفى كه تقصير را شروع در حلق مى‏دانند، ببينيم آن حرف درست است يا نه؟
    روايات در ابواب حلق و تقصير جلد دهم وسائل است، ابواب حلق و تقصير باب اول، باب اول يكى حديث عرض مى‏شود كه سوم...