چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 323
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 323
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
در مسئله هشت مىفرمايند «صورة حج الافراد كحج التمتع الا فى شىء واحد و هو ان الهدى واجب فى حج التمتع و مستحب فى الافراد» مىفرمايند كه از نظر اعمال و از نظر صورت مناسك در رابطه با خود حج، به عمره كارى ندارد، در رابطه با نفس حج اعمال و مناسك حج افراد عين اعمال و مناسك حج تمتع است، در حج و كيفيت اعمال بين اين دو تا هيچ فرقى نيست، الا در يك جهت فقط، و آن اين است كه در حج تمتع هدى واجب است، يعنى يكى از اعمال عيد قربان و يوم النحر براى متمتع عبارت از ذبح و هدى است، اما براى كسى كه حجش حج افراد باشد، اين هدى ضرورت ندارد، بلكه به عنوان مستحب مطرح است. خوب اين حرف از نظر فتاوا كه جاى هيچ ترديدى نيست، صاحب جواهر كه اين مسئله را البته اينجا عنوان نفرموده، ايشان در جلد نوزدهم جواهر در احكام ذبح و احكام هدى آنجا مسئله را صاحب جواهر متعرض شده، لذا مىبينيد كه مرحوم سيد هم در عروه، در اينجا متعرض نشده است اين مطلب را، اما امام بزرگوار اينجا مطرح فرمودهاند، آنجا صاحب جواهر مىفرمايد كه «الاجماع بقسميه عليه» هم اجماع محصل، هم اجماع منقول كه خوب پيدا است در مسئلهاى كه روايات وجود داشته باشد، مخصوصاً اگر كتاب و قرآن هم قبل از روايات دلالت بر يك مطلبى بكند، آنجاها ديگر اجماع اصالتى ندارد، بلكه مستند همان كتاب و سنت است، و او مستند مجمعين خواهد بود. لكن فقط به منظور اينكه مسئله از نظر فتوا اختلافى نيست، بلكه ايشان از علامه، در منتها نقل مىفرمايد كه ايشان فرموده همه علماء مسلمين اتفاق بر اين معنا دارند، نه تنها علماء اماميه.
و اما از نظر دليل، مهمترين دليل آيه شريفه ايست كه ما در رابطه با اصل اقسام حج و اينكه حج داراى سه نوع است، روى اين آيه شريفه مفصل بحث كرديم، كه شروع آيه شريفه از «و اتموا الحج و العمرة لله» بعد هم صورت احصار را ذكر مىكند، بعد مىفرمايد «فاذا امنتم» صورتى كه احصارى در كار نباشد، «فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى» كه ظاهر اين آيه كه هم در مقام تنويع است، و مشروعيت حج تمتع را بيان مىكند، ظاهرش اين است كه اين «مااستيسر من الهدى» اين از ويژگىهاى اين «من تمتع بالعمرة الى الحج» است، كسى كه حجش حج تمتع باشد، مسئله هدى در باره او مطرح است، آن هم براى كسى كه قدرت داشته باشد. اما اگر قدرت نداشته باشد، آنجا مسئله ده روز روزه مطرح است، كه سه روزش در حج، «و سبعة اذا رجعتم» بالاخره هدى از خود آيه شريفه استفاده مىشود كه تنها در رابطه با «من تمتع بالعمرة الى الحج» مطرح است، پس در حج افراد كه فعلاً مورد بحث ما است، جاى براى هدى وجود ندارد. بله حالا در حج قران يك مسئلهاى است كه آن را تحقيقش را در حج قران مىخوانيم، آنجا هم قرآن شريف كلمه هدى را بكار برده، «حتى يبلغ الهدى محله» لكن آنجا هدى جزء ماهيت حج قران است، آن هم با آن خصوصيت اشعار و تقليدى كه در مسئله قران مطرح است، اما در باب تمتع كه ما مسئله هدى را مطرح مىكنيم، نه به عنوان ماهيت حج تمتع است، لذا اگر كسى قدرت بر هدى نداشت، مسئله صيام ده روز مطرح مىشود. اين به عنوان حكم حج تمتع مطرح است، نه بعنوان ماهيت حج تمتع. لكن حالا در باب قران، ما فعلاً بحثى نداريم، بحث ما در مقايسه حج تمتع با حج افراد است. مىخواهيم بگوييم كه در حج تمتع هدى وجود دارد و وجوب دارد، اما در حج افراد وجود ندارد، اولين دليلش همين آيه شريفه است، كه ظاهرش اين است كه هدى را و وجوب هدى را خود اين «فما استيسر من الهدى» اين جمله ايست كه انشائيه است، دلالت بر وجوب مىكند، يعنى «يجب عليه» اينكه «ما استيسر من الهدى» را در حج تمتع به كار ببرد. اما در حج افراد، اين معنا وجود ندارد. علاوه روايات متعددهاى
مستفيذه در اينجا وجود دارد كه چند تا روايتش را مىخوانيم، لكن در مقابل اينها هم يك روايتى است، كه يك قدرى معناى آن روايت به ظاهر مخالف با اين معنا است كه بايد آن روايت هم بررسى بشود انشاء الله.
يكى از ادلهاى كه صاحب جواهر هم اشاره نكرده، لكن در ذهن ما به لحاظ اينكه تازه از اين مسئله گذشتيم وجود دارد، اين است كه در روايات عدول الى حج الافراد، در مسئله ضيق وقت رواياتى كه راجع به عدول الى حج الافراد را مىخوانديم، در بعضى از آن روايات اين معنا بود كه حالا كه عدول مىكند در ضيق وقت الى حج الافراد، آن وقت نتيجه مىگيرد «فليس عليه هدى» در روايات عدول بعضى هايش در ذهنم است كه اين نتيجهگيرى را كرده بود. اما در جواهر اشارهاى به اين روايات عدول نشده، و سرش هم اين است كه ايشان چون اين بحث را در باب حج در ابواب منا و مناسك منا مطرح كردهاند، قاعدتاً ديگر در ذهن شان مسئله عدول وجود نداشته، اما ما چون به تازگى از مسئله عدول فارغ شديم، شما مراجعه كنيد در بعضى از روايات عدول اين معنا وجود داشت، كه حالا كه عدول الى حج الافراد مىكند، ديگر «فليس عليه هدى ليس عليه دم» يك همچه تفريعاتى در بعضى از روايات عدول وجود داشت.
لكن علاوه بر آن روايات روايات ديگرى هم است، كه اين روايات عرض مىشود كه قسمت مهمش در ابواب اقسام حج كه جلد هشتم وسائل است، يك باب دهم، حديث اول. عرض مىشود كه حديث اول روايتى است كه ولو اينكه در سندش محمد بن سنان واقع شده، كلينى نقل مىكند «عن محمد بن يحيى عن احمد بن محمد عن محمد بن سنان» كه ايشان تضعيف شده، «عن ابن مسكان عن سعيد الاعرج قال» اين عبارت را دقت بفرماييد، البته صاحب جواهر كه اين روايت را نقل كرده، يك خورده تعبيراتش مختلف با تعبير صاحب وسائل است، لكن خوب چون وسائل كتاب روايت است، و استقلالاً روى روايت تكيه دارد، بايد وسائل را ما ملاك قرار بدهيم، سعيد اعرج مىگويد كه «قال ابو عبد الله عليه السلام من تمتع فى اشهر الحج» اگر كسى در اشهر حج عمره به جا آورد، «او من تمتع فى اشهر الحج» به قرينه بعدش، يعنى عمره به جا آورد، ولو اينكه اين عمرهاش هم عمره مفرده باشد، چرا؟ براى اينكه يك بحثى سابقاً خوانديم كه اگر كسى در اشهر حج عمره مفرده انجام داد، اولاً مىتواند عمره مفرده انجام بدهد، بعد كه عمره مفرده انجام داد، اين از دو حال بيرون نيست، يك وقت اين است كه بر مىگردد به محل خودش، مثل اينكه در ماه شوال يا ذى قعده، يك عمره مفردهاى انجام داد، «و رجع الى بلده» اين هيچ مسئلهاى نيست، و اشكالى ندارد، اما اگر رفت عمره مفرده را انجام داد، بعد حساب كرد، گفت حالا كه ما آمديم، بمانيم اينجا حج را هم انجام بدهيم، اين عمره مفردهاى را كه انجام داده، اين «تحسب عمرة التمتع» اين عمره تمتع حساب مىشود، و حجى را كه بعد از اين عمره انجام داده، به عنوان حج تمتع مطرح است، كه اين بحث را ما خوانديم و مفصل بحث كرديم. و حتى يك بحثى بود كه آيا اين يك مسئله اختيارى است، يعنى بايد با نيت اين عمره مفرده را عمره تمتع قرار بدهد، يا اينكه اين يك انقلاب قهرى است كه حتى نيازى به نيت هم ندارد، و در ذهن من است كه ما همين معنا را اختيار كرديم، و گفتيم ظاهر روايات اين است كه اين انقلاب قهرى است و حتى نياز به نيت جديد هم ندارد. حالا اين روايت اين جورى مىگويد «من تمتع فى اشهر الحج» يعنى «اتى بالعمرة المفردة ثم اقام بمكة حتى يحضر الحج من قابلٍ» بعد در مكه ماند تا در آينده حج را حضور پيدا بكند، معناى قابل سال آينده نيست، عامل قابل معنايش سال آينده است، و الا قابل به معناى آينده است، «ثم اقام بمكة حتى يحضر الحج من قابل» اين «فعليه شات» براى اينكه اين حجش حج تمتع است، آن عمره مفردهاى هم كه انجام داده انقلاب به عمره تمتع پيدا كرد، حجى هم كه انجام مىدهد حج تمتع است، و لازمه حج تمتع «عليه شات» است، اينكه هدى بايد در او بكار گرفته بشود، اما «و من تمتع فى غير اشهر الحج» اما اگر در ماه رجب رفت مكه و عمره رجبيه انجام داد، «ثم جاور» كه جواهر تجاور نوشته، و غلط هم تجاوز در نسخههاى همين چاپ جديد نوشته، كلمه مكه هم دنبالش است ايشان نوشته «ثم» به حسب چاپ «ثم تجاوز مكة» خوب غلط است، تجاور است، و بهترش هم جاور ايست كه در وسائل نقل شده. «و من تمتع فى غير اشهر الحج ثم جاور مكة» را مثلاً «حتى يحضر الحج» در ماه رجب رفت عمره رجبيه انجام داد، بعد گفت خوب حالا كه آمديم مىمانيم تا وقت حج، اين «فليس عليه دم» اين ديگر هدى برش واجب نيست، «و انما هى حجة مفردة» اين ديگر نمىشود آن عمرهاش عمره
تمتع حساب بشود، براى اينكه عمره مفردهاى كه بعداً تبديل به عمره تمتع پيدا مىكند خصوص عمره مفرده ايست كه در اشهر حج واقع بشود، و الا عمره مفردهاى كه قبل از اشهر حج واقع بشود، او ديگر معنا ندارد انقلاب به عمره مفرده پيدا بكند، لذا آن عمره مفرده حسابش جدا است، حالا هم كه اين مىخواهد حج را انجام بدهد، حج بدون مسبوقيت به عمره تمتع است، و لا محاله «يكون حجة مفردة» و حجه مفرده است، «ليس عليه دم» پس روايت به اين صورت دلالت روشنى دارد «و انما الاَضحى» يا «اُضحى على اهل الامصار» قربانى و هدى و اضحيه بر اهل شهرها، يعنى آنهاى كه از دور مىآيند تمتع را انجام مىدهند، وظيفه شان حج تمتع است، آنها بايد مسئله قربانى را رعايت بكنند، منتها عرض كرديم اين روايت يك اشكال سندى دارد. اين يك روايت.
در باب پنج از همين ابواب اقسام حج حديث سوم، در باب پنج حديث سوم ديگر روايت از نظر سند هيچ اشكالى درش نيست، عرض مىشود كه شيخ نقل كرده «عن صفوان بن يحيى عن حماد بن عيسى و ابن ابى عمير» اين دوتايى نقل كردند «عن عمر بن ازينة عن زرارة» روايت كاملاً صحيحه است، «قال سئلت ابا جعفر عليه السلام عن الذى يلى المفرِد للحج» يا «المفرَد للحج...؟» سؤال اينجورى است، عرض مىشود كه «عن الذى» آن چيزى كه «يلى المفردة للحج فى الفضل» كه معناى ظاهرش اين است كه در فضيلت او تقدم بر حج افراد دارد، و حج افراد را پشت سر مىگذارد، در تلو خودش قرار مىدهد، معناى اين عبارت اين نيست كه اين پشت حج افراد در فضيلت واقع شده، نه، حج تمتع حج افراد را در فضيلت تلو خودش قرار مىدهد، پشت سر خودش قرار مىدهد، در حقيقت سؤال زراره اين است، كه آنى كه افضل از حج افراد است چه است؟ سؤال اين است. «فقال المتعة» فرمود حج تمتع است، «فقلت و ما المتعة» حج تمتع چه است؟ تصوير حج تمتع كدام است؟ البته زراره كه مىداند حج تمتع كدام است، لكن اينها براى اينكه در مقابل مخالفين قرار گرفتهاند و براى اينكه اين اسناد براى زمانهاى ما محفوظ بماند اين يك نكته ايست در روايات. شما خيال نكنيد اين سؤالاتى را كه سائلين مىكردند همهاش يك مسائل مبتلابه خود شان را مىآمدند از امام مىپرسيدند، نه خود ائمه صلوات الله عليهم اجمعين به اينها گفته بودند، به اينها فرموده بودند كه خلاصه اين مسائل را از ما بپرسيد و ضبط كنيد و براى آينده اينها مورد احتياج و مورد ابتلاء پيروان ما خواهد بود... لذا هر سؤالى كه واقع مىشود، اين حكايت از جهل سائل نسبت به اين معنا نمىكند، بلكه مىخواهد عين مطلبى را از زبان امام در جواب سؤال بشنود و بعد به عنوان روايت براى شاگردان خودش آنها هم براى شاگردان بعدى تا به وسائط مختلف در اختيار عصرهاى بعدى قرار بگيرد. «فقلت و ما المتعة» زراره سؤال مىكند كه حج تمتع كدام است، «فقال» امام فرمود «يهل» يعنى شروع مىكند به حج «فى اشهر الحج» كه مقصود عمره است، منتها عمره و حج چون يك عمل در حج تمتع است، لذا تعبير به حج شده. شروع به حج مىكند، يعنى محرم مىشود «فاذا طاف بالبيت» وقتى كه وارد مكه شد، طواف كرد، «فصل الركعتين خلف المقام» دو ركعت نماز طواف را خلف مقام ابراهيم انجام داد، «و سعى بين الصفا و المروة و قصر و احل» محل شد، از احرام بيرون آمد «فاذا كان يوم التروية اهل بالحج» يعنى شروع به حج مىكند، محرم به احرام حج مىشود، «و نسك المناسك» همه مناسك را كه ديگر اصل مناسك حج روشن بوده، منتها آن خصوصيت تقدم عمره تمتع را بر حج و اعمال عمره تمتع را امام بيان كردهاند، اما ديگر اعمال حج را ضرورتى نداشته بيان بكنند، مگر يك عملى را كه در حج تمتع خصوصيت دارد. لذا مىفرمايد «فاذا كان يوم التروية اهل بالحج و نسك المناسك» مناسك حج ديگر روشن است، اما اضافهاى كه بايد اينجا تذكر داده بشود، «و عليه الهدى» اين خصوصيتى است كه در تمتع وجود دارد. «فقلت و ما الهدى» هدى عبارت از چه است؟ «و قال افضله بدنة اوسطه بقرة اخفضه شات» افضلش شتر است، اوسطش گاو است، پائينترش عبارت از يك گوسفند است، پس ببينيم اين نكته كه وقتى كه به حج مىرسد هيچ تعرضى نسبت به مناسك حج ندارد امام فقط آن ويژگى حج تمتع را كه عبارت از هدى است، بيان مىفرمايد، اين هم دليل بر انحصار است، دليل بر اين است كه در حج افراد هدى نيست، براى اينكه اگر هدى بود خوب چه خصوصيتى داشت كه امام از بين همه مناسك مشتركه مسئله هديى را كه آن هم مشترك است او را ذكر بكند. پس اينكه تحرز براى خصوص هدى مىكند مخصوصاً به ضميمه اينكه زراره سؤال مىكند كه هدى چه است؟ خوب اگر هدى در حج افراد هم ثابت بود، ديگر معنا نداشت زراره سؤال بكند كه «و ما الهدى» خوب هدى همانى است كه در حج افراد هم ثابت است، اينها همه دليل بر
اين است كه اين ويژگى اين را براى چه عرض مىكنم؟ براى اين عرض مىكنم كه يك كسى نيايد چشم هايش را ببندد، بگويد اين روايت مىگويد در حج تمتع هدى است، اما كجايش دارد كه در حج افراد هدى نيست؟ ممكن است كسى ابتدائاً اين شبهه در ذهنش بيايد، بگويد اثبات شىء كه نفى ماعدا نمىكند، اين مىگويد در حج تمتع هدى است. اما در حج افراد نيست، اين را از كجا ما استفاده بكنيم. با اين بيانى كه عرض كردم كاملاً استفاده مىشود كه روايت ضمن اينكه مىخواهد اثبات بكند هدى را در حج تمتع، انحصار را هم مىخواهد افاده بكند و دقت در روايت اين اقتضا را دارد.
يك روايت در باب چهارم، حديث بيستم است، كه اين روايت را همان طورى كه صاحب جواهر نقل كرده، ايشان هم از تهذيب نقل كرده، اين راويت را. لكن اين هم باز متأسفانه از همان اشكالاتى است كه به صاحب وسائل وارد است، كه گاهى يك تكه روايت را نقل مىكند، باز اگر در ذيلش بفرمايد «الحديث» آدم احتمال مىدهد، يعنى فكر كند كه خوب ذيلى هم دارد، منتها ذيلش را ايشان نقل نكرده. اما متأسفانه در اينجا يك تكه روايت را ايشان نقل كرده، كلمه «الحديث» هم ندارد، ظاهرش اين است كه تمام روايت است، در حالى كه روايت هم از تهذيب گرفته شده، به تهذيب كه مراجعه مىشود، انسان مىبيند كه يك تكه مخصوصاً همان تكه مورد نياز بحث امروز ما است، آن تكه را صاحب وسائل نه نقل كرده، و نه اشارهاى كرده به اينكه اين حديثى ذيلى دارد، اما صاحب جواهر كامل نقل كرده، در ذيلش هم محشى اشاره كرده كه صاحب وسائل اين حديث را نصفش را نقل كرده و نصف ديگر را نياورده. آن مقدارى كه ايشان نقل مىكند با توجه به اينكه سندش هم درش محمد بن سهل است «عن ابيه السهل» يعنى سهل درش اشكال است، سهل بن زياد، «عن اسحاق بن عبد الله قال سئلت ابا الحسن عليه السلام عن المعتمر» آن وقت «المقيم بمكة» در تهذيب اين كلمه «المقيم» را ندارد، ولى خود مرحوم شيخ در استبصار همين روايت را كه نقل كرده كلمه «المقيم» را هم بعد از معتمر آورده. «عن المعتمر المقيم بمكة» عمره رجبيهاى انجام داده، بعد هم مانده حالا در مكه، تا وقت حج پيش آمده، آن وقت سؤال اين است، «يجرد الحج» حج را تجريد بكند، يعنى حج افراد بجا بياورد، كلمه افراد، با «يجرد» يك معنا دارد، «يجرد الحج او يتمتع مرتاً اخرى» يا اينكه نه، دوباره برود عمره شروع بكند و عمره تمتع را انجام بدهد، بعد هم به دنبال او حج را. «فقال» امام فرمود «يتمتع احب الىّ» اگر تمتع انجام بدهد، به لحاظ اينكه تمتع افضل انواع حج و اقسام حج است، او بهتر است، لكن اگر بخواهد تمتع انجام بدهد، عمره تمتع را كه نمىشود در مكه شروع بكند «و اليكن احرامه من مسيرة ليلة او ليلتين» بايد برود به سوى يكى از ميقاتها، ميقاتهاى كه يك شب يا دو شب با مكه فاصله دارند، شروع عمره تمتع بايد از آنجا باشد. حج تمتع است كه احرامش از مكه است، اما عمره تمتع را كه نمىشود كسى از غير مواقيت شروع بكند، عمره تمتع بايد از ميقات شروع بشود. تا اينجا را صاحب وسائل نقل كرده، خوب تا اينجايش به ما ربطى ندارد. اما ذيلش كه در تهذيب است اين است، «فاذا اقتصر على عمرته فى رجب» كه اين قرينه بر اين است كه آن معتمر، معتمر در غير اشهر حج است «فاذا اقتصر على عمرته فى رجب لم يكن متمتعاً» براى اينكه عمره رجبيه انقلاب به عمره تمتع پيدا نمىكند، آن كه انقلاب... «ان لم يك متمتعاً لا يجب عليه الهدى» اگر عنوان تمتع از حج اين كنار رفت، اثرش اين مىشود كه «لا يجب عليه الهدى» ديگر هدى بر اين واجب نيست. خوب اين چند تا روايت، يك روايت كوچولو هم بگوييم تا بعد آن روايت معارض به ظاهر را فردا انشاء الله مىخوانيم.
اين روايت كه الآن مىخواهيم بخوانيم در جلد دهم وسائل است، ابواب ذبح، باب اول، حديث چهارم، شيخ نقل مىكند «باسناده عن معاوية بن عمار عن ابى عبد الله عليه السلام عن المفرِد» كسى كه حج افراد انجام مىدهد «قال ليس عليه هدى و لا اضحية» اين هدى و اضحيه را كه دو تا قرار داده، براى اين جهت است كه يكش مسئله قران را نفى مىكند، «ليس عليه هدى» چون در حج قران مسئله هدى از همان اول احرامش مطرح است، «و لا اضحية» يعنى قربانى در روز...؟ و يوم النحر، پس مفرد نه اضحيه در روز عيد قربان را دارد، و نه آن هدى را كه قارن احرام خودش را با اشعار و تقليد آن هدى بايد شروع بكند. پس اين عبارت «ليس عليه هدى» ناظر به نفى قران است، «و لا اضحية» ناظر به حج تمتع است. اين روايات و آيهاى بود كه اين استفاده را كرديم. لكن يك روايتى در اين باب است، يك خورده بايد رويش دقت بكنيم فردا انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...