• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 322
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    آخرين صورتى كه در اين فرع مرحوم سيد ذكر شده بود، كه صاحب جواهر هم همه اين صور را اجمالاً اشاره دارند، آنجاى بود كه حيض در عمره تمتع بعد از تماميت طواف، و قبل از نماز طواف عارض بشود، ما عرض كرديم كه در اينجا نيازى نيست كه ما به اولويت تمسك بكنيم، بگوييم آن رواياتى كه بعد از تماميت چهار شوط، دلالت مى‏كرد بر تماميت عمره تمتع، به طريق اولى بعد از تماميت طواف، اين مطلب را دلالت دارد، نيازى به اين معنا نيست، گرچه اين معنا واقعيت است، براى اين‏كه رواياتى در مسئله وارد شده در خصوص همين فرض، و روايات دلالت بر اين معنا مى‏كند. روايات در باب هشتاد و هشتم از ابواب طواف.
    اولين روايت روايتى است كه صدوق «باسناده عن ابان عن زرارة قال سئلته» خوب اين به حسب ظاهر مضمره است، اما وقتى كه ملاحظه كنيم كه راويش عبارت از زراره است، و پيدا است كه مكانت و منزلت حديثى و فقهى و علمى زراره و وضع حال او كه ما اطلاع داريم اقتضا ندارد كه از غير امام مسئله‏اى را سؤال بكند، لذا اين كليت ندارد كه هركجا روايتى مضمره شد ما فورى قلم بكشيم دور آن روايت، بايد ببينيم راويش كه است؟ اگر راوى مثل زراره بود، ما يقين داريم كه زراره هيچ مسئله فقهيه‏اى را از غير امام نمى‏پرسد، لذا با اين‏كه روايت به حسب ظاهر مضمره است، اما شكى در اعتبار اين روايت نيست. «قال سئلته عن امرئة طافت بالبيت فحاضت قبل ان تصلى الركعتين» هنوز دو ركعت نماز طواف را نخوانده، لكن از طواف فارغ شده، حيض برش عارض شد، «فقال ليس عليها اذا طهرت الا الركعتين» بعد از آنى كه پاك شد، هيچ وظيفه‏اى جز خواندن دو ركعت نماز ندارد، «و قد قضت الطواف» طوافش را انجام داده، در رابطه با طواف هيچ مشكله‏اى ندارد. حالا اين روايت خوب البته اختصاصى به عمره تمتع ندارد، «امرئة طافت بالبيت» اما طوافش در عمره بوده، در حج بوده، در حج هم طوافش خود اصل طواف حج بوده، يا طواف نساء بوده، اين‏ها را ديگر همه را شامل مى‏شود اختصاصى نه به حج دارد، نه به عمره دارد، سؤال درش اطلاق است. لكن از جواب استفاده مى‏كنيم كه «ليس عليها اذا طهرت الا الركعتين» كه اين اختصاص به طواف واجب دارد، چون در طواف مستحبى نماز ضرورت ندارد، طواف واجب است كه نماز براى او ضرورت دارد، از جواب فقط همين خصوصيت را استفاده مى‏كنيم، كه اين موردش طواف واجب است، اما طواف واجب در حج است يا در عمره است، هيچ مسئله‏اى ديگر فرقى بين اين‏ها نمى‏كند. پس اين روايت روايت معتبره ايست، از نظر دلالت هم دلالت بر تماميت طواف مى‏كند، خوب اگر عمره تمتع اين جريان درش واقع شد، ديگر وجهى براى عدول باقى نمى‏ماند، براى خاطر اين‏كه طواف تحقق پيدا كرده، و صحيحاً هم تحقق پيدا كرده. لكن خوب اگر ضيق وقت شد، در ضيق وقت يعنى اگر بخواهد اين زن صبر بكند تا پاك بشود، بعد دوركعت نماز طواف را انجام بدهد، خوب در ضيق وقت هم باز عمره تمتعش كامل است، فقط بايد همان دو ركعت نماز طواف را ولو بعد از مناسك منا انجام بدهد، عدول ديگر مطرح نيست. طواف صحيحاً واقع شده، لمقتضاى روايت. اين يك روايت.
    روايت دوم، روايت ابى الصباح كنانى است كه اين هم روايت صحيحه ايست، «قال سئلت ابا عبد اللَّه عليه السلام عن امرئة طافت بالبيت» اين ديگر تصريح مى‏كند «فى حج او عمرة» حالا عمره تمتع باشد، عمره مفرده باشد، حج باشد، فرق نمى‏كند، «ثم حاضت قبل ان تصلى الركعتين» بين طواف و بين دو ركعت نماز طواف حيض برش پيدا شد، اينجا تكليف چه است؟ «قال اذا طهرت فالتصل ركعتين» بعد از آنى كه پاك شد، دو ركعت نماز را انجام بدهد «عند مقام ابراهيم و قد قضت طوافها» طوافش را انجام داده، از نظر
    طواف هيچ گونه مشكله‏اى نيست، يعنى ديگر جاى عدول هم چه ضيق وقت باشد. چه سعه وقت باشد مطرح نيست، منتها اگر ضيق وقت شد، آن ركعتين را بعد از انجام مناسك منا انجام مى‏دهد، اين هم يك روايت.
    در باب هشتاد و نهم، باب بعدى، اولين روايت باز روايت صحيحه است، «معاوة بن عمار قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن امرئة طافت بالبيت ثم حاضت قبل ان تسعى» فرق اين روايت با دو روايت قبلى در همين جهت است، كه دو روايت قبلى فقط خصوص مانحن فيه را متعرض بود، يعنى حيض بين طواف و بين نماز طواف، اما اين يك اطلاقى در اينجا است، كه اطلاقش بايد شامل مانحن فيه بشود، براى اين‏كه سؤال اين است كه «امرئة طافت بالبيت ثم حاضت قبل ان تسعى» قبل از سعى حائض شده، آن وقت بگوييم قبل از سعى حائض شده، اين اطلاق دارد، يك فردش آنجاى است كه نماز طواف را هم خوانده و بعد حائض شده، يك فردش هم آنجايى است كه نه، طواف را انجام داده، لكن نماز طواف را نخوانده حائض شده، اطلاق اين سؤال، اما اين اطلاق به نظر من چندان قرص نيست، متفاهم عرفى از اين عبارت اگر بگويند كسى بعد از طواف و قبل از سعى حائض شده، در ذهن عرف آن فرض جا مى‏گيرد، و متفاهم عرفى آن صورت است، يعنى طواف را با آن چه كه مربوط به طواف است، چون اين دو ركعت نماز هم عنوانش نماز طواف است، و از متعلقات طواف است، لذا اگر تعبير كردند كه قبل از سعى، بعد الطواف عرض لها الحيض، به نظر مى‏رسد كه عرف فقط همان صورت را استفاده مى‏كند، يعنى عروض حيضش بعد از طواف و بعد از ركعتين طواف بوده، عرف اينجوى استفاده مى‏كند. لذا در جواب هم امام مى‏فرمايد «قال تسعى» مانعى ندارد با حيض سعى كردن منافات ندارد، براى اين‏كه عرض كرديم نه سعى مشروط به طهارت است، و نه مسعى جزء مسجد الحرام است. لذا سعى در حال حيض هيچ مسئله‏اى ندارد. اين روايت به نظر من ولو اين‏كه به اطلاقش براى مانحن فيه تمسك كرده‏اند، لكن اطلاقش محل تأمل و محل اشكال است. آن وقت دنباله‏اش هم «قال و سئلته عن امرئة سعت بين الصفا و المروة فحاضت بينهما» اگر در وسط سعى حيض برش پيدا بشود «قال تم سعيها» لكن حالا نيازى هم به اين روايت نيست، آن دو روايت قبلى كافى است برى ما. و يك شاهد بر اين‏كه اين روايت اطلاقش مانحن فيه را نمى‏گيرد، اين است كه خو صاحب وسائل هم اين روايت را در باب ديگر عنوان كرده، و الا در آن باب مورد بحث فقط همان دو روايت اول را ذكر كرده. لذا در اصل اين مسئله ترديدى نيست، كه كسى كه بعد الطواف ولو قبل الركعتين حائض بشود، هيچ گونه عدولى به حج افراد و تبدل وظيفه مطرح نيست، و فقط دو ركعت نماز طواف بر عهده اين واجب است.
    اما يك نكته‏اى اينجا است، و آن اين است كه در همين مورد يك وقت مسئله ضيق وقت مطرح است، يعنى اين زن اگر بخواهد صبر كند، تا طوافش را انجام يعنى ركعتين طواف و اعمال بعدى را انجام بدهد، ديگر وقت تنگ مى‏شود، در ضيق وقت مى‏گوييم مانعى ندارد، اين برود سعى بين صفا و مروه را انجام بدهد، در همين حال حيض، تقصير بكند، محل كه شد بعد محرم بشود به احرم حج تمتع، بعد از مناسك منا هم مى‏آيد دو ركعت نماز طوافى را كه باقى مانده انجا مى‏دهد، اين روشن است، اشكال در اين صورت است كه اگر وقت وسعت دارد، ده روز الآن وقت دارد هيچ مشكلى از نظر وقت ندارد، خوب را دقت بفرماييد، «الآن بعد الطواف عرض لها الحيض» آيا اين زن الآن چه كند، مسئله عدول مطرح نيست، مسئله اين است كه آيا تمام مدت حيضش را بايد در حال احرام باقى بماند، بعد كه حيضش تمام شد غسل بكند، دو ركعت نماز طواف را انجام بدهد، بعد هم سعى بين صفا و مروه، بعد هم تقصير، وقت هم است براى همه اين مسائل، كه در نتيجه اين هفت هشت ده روز، در حال احرام عمره تمتع باقى بايد بماند، آيا مسئله اينطور است؟ يا اين‏كه نه اينجا را هم از نظر اين جهتى كه مى‏خواهيم عرض كنيم حكم صورت ضيق را برش بار مى‏كنيم، يعنى چه؟ يعنى مى‏گوييم الآن كه حائض شد، اين ديگر لازم نيست در حال احرام باقى بماند، خوب نمى‏تواند دو ركعت نماز طواف را بخواند، برود سعى و تقصير و كارهايش را انجام بدهد، از احرام بيرون بيايد، در نتيجه اين پنج شش روزه‏اى كه در حال حيض است، ديگر در حال احرام نيست، بعد كه حيضش تمام شد، برود غسل بكند و دو ركعت نماز طوافش را انجام بدهد، كدام يكى از اين‏ها است؟ در سعه وقت آه، مسئله ضيق مطرح نيست، آيا اين زنى كه مى‏گوييد عروض حيض بعد الطواف عمره تمتعش را باطل نمى‏كند، عدول به حج افراد هم نمى‏كند، الآن چه كند؟ بايد تمام مدت حيض را در احرام بماند؟ بعد كه پاك شد روى ترتيب برود دو
    ركعت نماز طواف را انجام بدهد، بعد سعى بين صفا و مروه، بعد تقصير و محل بشود، و از احرام عمره تمتع بيرون بيايد، آيا اين است؟ يا اين‏كه نه در اين جهت حكم ضيق را برش بار بكنيم، بگوييم آنجاى كه ضيق بود چطور زود مى‏رفت سعى بين صفا و مروه را انجام مى‏دا و تقصير مى‏كرد و محل مى‏شد، بعد هم دو ركعت نماز طواف را بعد از مناسك منا انجام مى‏داد، كدام يكى از اينها است؟ اينجا ظاهر همانطورى كه صاحب جواهر هم اشاره مى‏كنند، مى‏فرمايند از بعضى از كلمات همان مطلب اول استفاده مى‏شود، اما روى قاعده، مطلب اول كه حكم ضيق را برش بار كنيم، اما روى قاعده وجهى ندارد ما اين حرف را بزنيم، براى اين‏كه اين الآن مسئله‏اى ندارد، نه عصر و حرجى مطرح است، نه ضيق وقتى مطرح است، و اعمال هم بينش ترتيب اعتبار دارد، اول طواف است، خوب طوافش را انجام داده، بعد دو ركعت نماز طواف است، تا اين دو ركعت را انجام ندهد، حق ندارد سراغ سعى بين صفا و مروه برود، براى اين‏كه «سعى متأخر عن الطواف و الركعتى الطواف» سعى تأخر از اينها دارد، پس روى چه حسابى ما الآن بهش اجازه بدهيم، در صورت ضيق كه به او اجازه مى‏داديم براى خاطر ضيق وقت به او اجازه مى‏داديم، مى‏گفتيم اين از يك طرفى عمره تمتعش تمام است، حق عدول به حج افراد ندارد، از طرف ديگر وقت هم ندارد صبر بكند كه بعد الطهارة بقيه اعمال عمره را انجام بدهد، لذا بهش اجازه داده مى‏شد كه نماز طواف را نخوانده برود سعى بين صفا و مروه را انجام بدهد، تقصير بكند، بعد هم محرم بشود به احرام حج. لذا روى قاعده و روى اعتبار ترتيب بين اين اعمالى كه در عمره مطرح است، ما بايد اينجورى بگوييم، بگوييم ضمن اين‏كه اين طوافش صحيح است، اما در حال احرام است، اگر حيضش هفت روز، هشت روز طول مى‏كشد، تمام اين هفت هشت روزه محرم است، و بايد از محرمات احرام اجتناب بكند، بعد كه پاك شد برود غسل كند، اول دو ركعت نماز طواف را انجام بدهد، بعد هم سعى بين صفا و مروه و تقصير ثم محرم بشود به احرام حج، فرض اين است كه وقت هم وسعت كامل براى همه اين مراحل را دارد. لذا اين نكته ايست كه اينجا بايد بهش توجه كرد، ولو اين‏كه در كلام سيد اشاره‏اى به اين معنا اصلاً نشده. هذا كله.
    اگر نظر تان باشد يك فرعى بود در كلام سيد كه ما بعنوان اضافه بر متن تحرير و تكميل تحرير مطرح كرديم، حالا در اصل مسئله‏اى كه ما در تحرير داشتيم يك ذيلى دارد، يعنى يك فرعى است كه آن فرع را بايد متعرض بشويم، چون مسئله ما مسئله هفت بود، و موضوعش حائض يا نفساء بود كه ما را كشاند به آن فرع مرحوم سيد و تا اينجا بحث ادامه پيدا كرد. حالا در ذيل مسئله هفت امام بزرگوار يك فرعى را متعرض شده‏اند، آن فرع اين است. «ولو دخل مكة» اين ديگر به حائض و اينها ارتباط ندارد، يك مسئله كلى است «ولو دخل مكة من غير احرام لعذر و ضاق الوقت احرم لحج الافراد و اتى بعد الحج بعمرة مفردة و صح و كفى عن حجة الاسلام» مسئله اين است، كه اگر كسى كه وظيفه‏اش حج تمتع است، و بايد عمره تمتع را شروع بكند، اگر اين آدم روى نسيان، يا روى جهل، در ميقات محرم نشد به احرام عمره تمتع، حالا فرد روشنش مسئله نسيان است، يادش رفت كه در مسجد شجره محرم بشود، و برود براى عمره تمتع، همين طور بدون احرام رفت و وارد مكه هم شد، اما حالا كه وارد مكه شده، مواجه شده با ضيق وقت، مى‏بيند اگر بخواهد محرم بشود به احرام عمره تمتع، ولو نه برگردد به ميقات، ولو مثلاً به ادنى الحل برگردد، اصلاً زمان ديگر ظرفيت براى عمره تمتع ندارد. پس اين دو خصوصيت الآن درش است، يكى اين‏كه بدون احرام لكن نه عمداً، بلكه لعذر، نسياناً يا جهلاً... آن جهلى كه يعذر فيه الجاهل، بدون احرام وارد مكه شده، از طرفى هم مواجه شده با ضيق وقت، كه ديگر زمان ظرفيت براى عمره تمتع را ندارد. ايشان مى‏فرمايد در اينجا اين آدم مثل كسى رفتار بكند كه وظيفه‏اش اصلاً حج افراد است، يعنى در همان مكه محرم بشود به عنوان حج افراد، بعد برود حج افراد را انجام بدهد، بعد از تماميت حج افراد يك عمره مفرده هم انجام بدهد، اين هم عملش صحيح است و هم كفايت از حجة الاسلام مى‏كند، با اين‏كه وظيفه اصليش حج تمتع بوده، مع ذلك اين حج افراد اينجورى، اين عرض مى‏شود يكفى عن حجةالاسلام. عرض مى‏شود كه در مقام تشبيه بايد تشبيه كنيم به آن صورتى كه از اولى كه مى‏خواست از مسجد شجره محرم بشود، همان جا حساب مى‏كرد كه نمى‏تواند براى عمره تمتع محرم بشود، وقت ضيق است، و اگر اين بخواهد محرم بشود براى عمره تمتع نمى‏تواند عمره تمتع را به پايان ببرد، اينجا اگر نظر تان باشد، هم امام و هم مرحوم سيد ظاهراً فرمودند كه از همان اول نيت حج افراد مى‏كند، اصلاً عمره را نيت نمى‏كند، نيت حج افراد مى‏كند. لكن ما اگر باز نظر تان باشد مناقشه كرديم، گفتيم‏
    ادله عدول اين صورت را شامل نمى‏شود كه در حال احرام بداند كه اگر محرم بشود به احرام عمره تمتع، نمى‏تواند عمره تمتع را به آخر برساند «لان الوقت ضيق» ما آنجا مناقشه كرديم. اما ظاهر اين است كه اينجا جاى براى مناقشه وجود ندارد، در مانحن فيه، چرا؟ براى اين‏كه آنجا ما كه مناقشه مى‏كرديم مى‏گفتيم كه چه مانعى دارد، با اين‏كه علم دارد به اين‏كه اين نمى‏تواند عمره تمتعش را به آخر برساند، لكن الآن وظيفه‏اش اين است، احرام عمره تمتع را شروع بكند، بعد هم كه دچار ضيق وقت شد «يعدل الى حج الافراد» چه ضرورتى دارد كه از حالا عنوان حج افراد را نيت بكند، نه حالا همان عمره تمتع، حالا مى‏داند هم كه نمى‏تواند اتمام بكند، خوب هروقت نتوانست عدول مى‏كند الى حج الافراد، آن جا ما اين مناقشه را در كلام امام بزرگوار ذكر كرديم، اما ظاهر اين است كه اين مناقشه اينجا جريان ندارد، براى اين‏كه اين آدم چه كند؟ از يك طرف نسيان كرده، نسيان جزء آن «كلما ما غلب الله عليه و هو اولى بالعذ» اين‏كه جرمى ندارد در اين‏كه فراموش كرده احرام از ميقات را به عنوان عمره تمتع را، پس از اين طرف كه هيچ گونه جرمى ندارد. از اين طرف كه نه با اختيار خودش، به واسطه ضيق وقت كه يك امر قهرى است، اين مواجه با ضيق وقت است، پس بگوييم چه كند اين آدم؟ يا بايد اصلاً حج انجام ندهد، يا بايد اصلاً حجش را كنار بگذارد، آن وقت منشأ كنار گذاشتن چه است؟ مسئله‏اى نيست كه به اين ارتباطى داشته باشد، مسئله‏اى نبوده كه به سوء اختيار اين مطرح باشد. يا بايد بگوييم اصلا؟ً اين آدم حق ندارد حج انجام بدهد، اين‏كه نمى‏شود، حج تمتع هم كه مسبوق به عمره تمتع است، فرض اين است كه «الوقت ضيق بالاضافة الى عمرة التمتع» پس چاره‏اى جز اين نيست كه بگوييم كه اين آدم از اول نيت بكند حج افراد را، و محرم بشود به عنوان حج افراد، مگر اين‏كه كسى اين شبهه باز در ذهنش بيايد، بگوييم احرامش را بعنوان عمره تمتع شروع بكند، نيت بكند، خوب نمى‏داند «يعدل الى حج الافراد» در نيت عمره تمتع نيت بشود، لكنم زمان هيچ اقتضاء تحقق عمره تمتع را ندارد. آن وقت حالا بالنية يا قهراً عدول به حج افراد تحقق پيدا بكند، اين بعيد به نظر مى‏رسد، با مضاق فقه و با مضاق متشرعه كه آشنائى با مضاق شارح دارند، اين معنا خيلى بعيد به نظر مى‏رسد لذا روى قاعده در اينجا مخصوصاً با توجه به اين‏كه الآن در خود مكه هم است، در خود شهر مكه است، زمان هم هيچ ظرفيتى براى عمره تمتع ندارد، اين را در حقيقت ولو اين‏كه روايت خاصى در اينجا وجود ندارد، و اصل مسئله را هم در كلمات من پيدا نكردم، حالا شما ممكن است بيشتر تتبع بكنيد، لكن روى آن مناط و ملاكى كه ما از ادله عدول استفاده مى‏كنيم، روى قاعده همين بيان ايشان را در اينجا بايد بپذيريم، ولو اين‏كه در آنجا به نظر ما محل مناقشه بود، لذا اين آدم مثل يك مكى كه «يجب عليه حج الافراد» از همان مكه محرم مى‏شود به احرام حج افراد، بعد هم عمره مفرده به جا مى‏آورد، و اين به حساب حجة الاسلام واجب او گذاشته مى‏شود و ديگر تكرار حج بر اين ضرورت ندارد. (سؤال:...؟ جواب: استطاعت زمانى براى تمتع ندارد، و الا در همه موارد عدولى كه قبلاً ذكر مى‏كرديم اين اشكال شما وارد است. (سؤال:...؟ جواب: مى‏دانم اين هم از همان ادله استفاده مى‏كنيم، مقصود اين است كه عدول را شما دليل نگيريد بر اين‏كه استطاعت زمانيه ندارد، استطاعت زمانيه نسبت به اصل الحج است، نسبت به نوع الحج نيست، نسبت به نوع ما استطاعت زمانيه لازم نداريم، نسبت به اصل حج استطاعت زمانيه لازم است، فرض اين است كه اين استطاعت هم وجود دارد). اين مسئله تمام تا مسئله بعد انشاء الله.