چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب الحج (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جلسه 317
متن
بسم الله الرحمن الرحيم
نام درس: حج
نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى
شماره درس: 317
تاريخ، 1370
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قول چهارمى كه در مسئله بود، اين بود كه اگر اين زن در حال احرام براى عمره تمتع حائض باشد، يا نفساء، از همان اول عدول مىكند به حج افراد، و شروع عمل به عنوان حج افراد واقع مىشود. اما اگر در حال احرام طاهر بود، و به نيت عمره تمتع محرم شد، و بعد الاحرام، حالا يا در بين راه مثلاً مدينه به مكه، يا بعد از ورود به مكه حائض شد، اينجا ديگر حق عدول ندارد، اينجا به همان كيفيتى كه قبلاً هم اشاره شد طواف را انجام نمىدهد، لكن سعى بين صفا و مروه را انجام مىدهد، و تقصير مىكند، و عمره تمتعش صحيحاً واقع مىشود، فقط بر عهده او قضاء طواف عمره و دو ركعت نماز طواف باقى مىماند، كه آن را هم بعد از مناسك منا انجام مىدهد. اين تفصيل را مرحوم فيض كاشانى هم در كتاب وافى، و هم در كتاب مفاتيح شان، كه يك متن فقهى است، مثلاً مثل شرايع متن فقهى است. و همينطور صاحب حدائق اين قول را اختيار كردهاند. اينجا بحث در دليل اين قول است، دليلى كه براى اين قول ذكر مىشود عبارت از وجوه متعدده ايست، اولين وجه اين است كه جمع بين روايات يك همچه اقتضائى دارد كه معناى اين اين است كه اگر ما يك شاهد ديگرى هم نمىداشتيم، و مؤيدى هم بر اين جمع نمىداشتيم، خود جمع بين روايات يك همچه اقتضائى مىكرد، مثل قول ديروز كه بحث شد، قائل به تخيير مىگفت جمع بين روايات اقتضاى تخيير مىكند، و در حقيقت جمع دلالى بين روايات يك همچه اقتضائى دارد، اين قول هم ظاهرش اين است كه اين مسئله را مستند قرار مىدهد، كه جمع دلالى بين روايات اقتضاى يك همچه تفصيلى دارد، كه ما بگوئيم حائض حال الاحرام عدول مىكند الى حج الافراد، اما حائض بعد الاحرام، اين تتم عمرة التمتع، و ديگر عدول به حج افراد نمىكند، منتها براى اين جمع، يك شاهدى هم ذكر كردهاند كه او عبارت از يك روايت است، به ضميمه فقه رضوى، اگر حجيت داشته باشد دو تا روايت مىشود.
ما حالا اول با قطع نظر از شاهد خود اين مسئله را بررسى بكنيم ببينيم چطور جمع بين روايات يك همچه اقتضائى مىكند، روايات را كه در اين بحث ملاحظه كرديد، در خصوص....؟حيض بعد الاحرام دو دسته روايات متعارض واقع شده بود، حالا با قطع نظر از آن بيان كه ديروز من عرض كردم، با قطع نظر از آن بيان فى نفسه در حيض بعد الاحرام دو دسته روايات متعارض واقع شده بود، آن وقت چه جورى ما بين اينها جمع بكنيم به حيض حال الاحرام و حيض بعد الاحرام، جمع بين دو روايت به تفصيل موردش آنجاى است كه فرض كنيم، يك روايتى به صورت اطلاق يك چيزى را مأمور به قرار مىدهد، از باب مثال، روايت ديگرى بطور اطلاق نفى مىكند آن معنا را، بياييم بگوييم در مقام جمع بين اين دو تا، هركدام را بر يك موردى حمل مىكنيم، مثلاً از باب مثال، اگر يك دليلى مىگويد «اعتق الرقبة» دليل ديگرى هم مىگويد «لا تعتق الرقبة» بياييم بگوييم كه ما براى جمع بين اين دوتا مطلق متخالف مىآييم براى هركدامش يك مورد خاصى قائل مىشويم، مىگوييم اعتق الرقبة حمل مىشود بر رقبه مؤمنه، لاتعتق الرقبة حمل مىشود بر رقبه كافره، اينجورى تفصيل مىدهيم و مىگوييم جمع بين اين دو مطلق متخالف اقتضا مىكند كه ما يك همچه تفصيلى را قائل بشويم. اما اگر يك دليلى گفت «اعتق الرقبة المؤمنة» دليل ديگر گفت «لا تعتق الرقبة المؤمنة» اينجا چجورى ما تفصيل بدهيم و بين اين دوتا از راه تفصيل جمع دلالى بكنيم؟ چجورى ما بين اين دوتا جمع بكنيم؟ در خصوص حيض بعد الاحرام دو دسته روايات متخالف وارد شده، خصوص حيض بعد الاحرام، يك دسته روايات در حيض بعد الاحرام حكم به عدول مىكند، يك دسته روايات در حيض بعد الاحرام حكم به اتمام عمره تمتع مىكند، آن وقت چجورى ما بين اين دوتا اين جورى جمع بكنيم، و اصولاً
اين ديگر از آن تخيير كه ديروز ذكر شد، آن تخيير باز يك وجه توجيهى و اثباتى انسان مىتوانست برايش ذكر بكند، همانطورى كه بعض الاعلام ذكر فرمودند، ايشان فرمودند اين دو دسته روايات، هركدام ظهور در تعين دارد، ما ظهور در تعينش را به قرينه دسته مقابل از بين مىبريم، نتيجه اين مىشود كه تخيير قائل مىشويم، مىگوييم در حيض بعد الاحرام مخير بين العدول و بين الاتمام است، خوب حالا با قطع نظر از آن اشكالات كه عرض شد، خوب فى نفسه اين يك مطلب قابل گفتن است، مطلبى است كه انسان بكند مطرح بكند، ولو داراى مناقشه باشد، اما بحث اين است كه حرف اينها قابل طرح نيست، مىگويند جمع بين طائفتين اقتضا مىكند كه ما در حيض بعد الاحرام مسئله اتمام را قائل بشويم، و در حيض حال الاحرام مسئله عدول را، در حالى كه دعواى عمده بين روايات در رابطه با همان حيض بعد الاحرام است، كه چند تا روايت دلالت بر عدول مىكند، و چند تا روايت هم دلالت بر اتمام مىكند، چجورى ما جمع بكنيم بين اين دو دسته رواياتى كه هردوى شان در خصوص حيض بعد الاحرام وارد شدهاند. لذا اصلاً اين حرف به نظر مىرسد كه قابل اصلاً بحث نيست؟ نمىشود اين حرف را مطرح كرد، و اينكه شنيديم كه ما مطلقات را در مقام جمع حمل بر تفصيل مىكنيم، مثل آن مواردى است كه من اشاره كردم، اما در مانحن فيه هم كه چيزى وجود ندارد.
لكن اينها يكى دوتا شاهد ذكر كردند براى اين حرف شان، يكى روايتى است كه صاحب وسائل نقل كرده، و شبيه آن هم روايتى است كه در فقه الرضا است، منها صاحب وسائل قاعدتاً روى عدم اعتماد به كتاب فقه الرضا اصلاً روايات فقه الرضا را صاحب وسائل در وسائل نياورده، و اين كاشف از اين است كه از نظر ايشان اين كتاب فاقد اعتبار و فاقد حجيت بوده. اما آن روايتى كه ايشان در اينجا ذكر فرموده، و اينها به صورت شاهد اين جمع خود شان ذكر كردند، اين روايت است، در همان ابواب طواف، باب هشتاد و چهارم، روايت پنجم، «و عنهم» يعنى «عن عدة من اصحابنا» كلينى نقل كرده، «عن سهل بن زياد» كه اين هم داراى اشكال است «عن ابن ابى نجران» يا نسخه بدل «عن ابن ابى عمير» نسخ مختلف بوده، ايشان نقل مىكند «عن مثنى الخناط عن ابى بصير قال» مثنى مىگويد «سئل ابا عبد الله عليه السلام يقول» قاعدتاً سمعت با يقول مناسبت دارد، «سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول» و الا سئلت يقول باهم قابل عرض مىشود جمع نيست، «سمعت ابا عبد اللَّه يقول فى المرئة المتمتعة» زنى كه حج تمتع را مىخواهد انجام بدهد، اين تفصيل را ايشان بيان كردهاند، اين مرئه متمتعه «اذا احرمت و هى طاهر» اگر در حال احرام طاهر بود و حائض و نفسا نبود «ثم حاضت قبل ان تقضى متعتها» لكن در راه يا بعد از ورود به مكه حائض شد، اينجا «سعت» طواف را نمىخواهد انجام بدهد، اما سعى بين صفا و مروه را برود انجام بدهد، بعنوان عمره تمتع «سعت و لم تطف حتى تطهر» اما طواف را انجام ندهد تا زمانى كه طهارت برايش پيدا بشود، «ثم تقضى طوافها» بعد قضاء طواف عمره تمتع را انجام مىدهد «و قد تمت متعتها» در اين هنگام حجش به عنوان حج تمتع تام و كامل واقع مىشود، اما «و ان هى احرمت و هى حائض» اما اگر در حال احرام حائض بود، در همان هنگامى كه در مسجد شجره ياكنار مسجد شجره مىخواست محرم بشود، آن موقع حائض بود، اينجا «لم تسع و لم تطف» نه سعى انجام بدهد، و نه طواف انجام بدهد، «حتى تطهر» خوب اينكه نه سعى انجام بدهد، و نه طواف انجام بدهد، اين كنايه از اين است كه اين ديگر عنوان عمره تمتع براى او باقى نمىماند، بايد ديگر قاعدتاً تبديل به حج افراد بشود، و در مقابل آن....؟ كه مىفرمود «و قد تمت متعتها» ظاهر اين است كه در اين صورت ديگر بعنوان حج تمتع نمىتواند كارى را انجام بدهد، بعنوان همان حج افراد مسئله را تمام مىكند. خوب اين روايت بعنوان شاهد جمع است. خوب همان حرفى را كه ما زديم، چطور مىشود اين روايت شاهد جمع باشد؟ آن دو دسته رواياتى كه در مقابل هم صف آرائى كردند، هردوى شان در حيض بعد الاحرام وارد شدهاند، خوب اين روايت هم مىرود جزء آن دستهاى كه دلالت مىكند بر عدم عدول، اما شاهد جمع باشد، چجورى شاهد جمع باشد؟ خوب آن دو دسته روايات هردو در حيض بعد الاحرام است. خوب آن دستهاى كه مىگويد عدول، حمل بر چه بكند؟ و آن دستهاى كه به عدم عدول دلالت دارد، حمل بر چه بكند؟ چجورى شاهد جمع بين اين دو طائفه وارد بشود؟ شاهد جمع عرض كرديم مال آنجاى است كه ما دو دسته روايت مطلق داشته باشيم، در مقابل هم، بعد يك روايتى هم بيايد مفصل باشد، اين روايت مفصل جانب اثباتش مربوط به يك مطلق مىشود، جانب نفيش هم مربوط به يك مطلق ديگر، اما اگر دو روايت داريم در خصوص يك مورد، در مقابل هم ايستادهاند، اين
روايت هم يكى از آنهاى است كه عرض مىشود دلالت بر يكى از آن دو دسته و مفاد يكى از آن دو دسته دارد، اما شاهد جمع واقع بشود چنين چيزى نمىتواند باشد، علاوه كه اين روايت سنداً هم به واسطه سهل بن زياد اين محل اشكال است، لذا هيچ راهى براى اينكه اين روايت شاهد جمع باشد، اصلاً عرض كردم يك مطلبى است كه به نظر من نبايد تفوه به او بشود، بخلاف تخييرى كه ديروز مطرح بود، خوب حرف قابل بحث بود، قابل طرح بود، واين اصلاً قابل طرح نيست كه ما اينجورى بخواهيم، جمع بين دو دسته روايات بكنيم، يا اين روايت ابى بصير را شاهد جمع قرار بدهيم.
لكن دو دليل ديگر هم باز به نفع اينها ذكر شده، كه اين دو دليل هم هيچ كدامش درست نيست، يك دليل، اينها را مرحوم سيد هم در متن عروه ادله اينها را نقل مىكند، منتها در جواب ايشان به اين صورت جواب نمىدهد، طور ديگرى مىگويد اين قول قائل حسابى ندارد و نمىدانم به اين جور حرفها مرحوم سيد مىخواهند جواب بدهند، لكن جواب واقعيش همين است كه من عرض كردم. دو تا دليل ديگر هم به نفع اينها ذكر شده، يك دليل اينكه آن كسى كه در حال احرام در كنار مسجد شجره حائض است، اين نتوانسته خوب عين عبارت شان است، نتوانسته عملى را در حال طهارت درك بكند، براى اينكه از اول اين كان حائضاً، اما بخلاف آن كسى كه در حال احرام در مسجد شجره طاهر بوده، و بعداً «عرض لها الحيض» خوب اين عملى را در حال طهارت درك كرده. خوب مىگوييم اين چه نتيجهاى برش مترتب مىشود؟ اگر مىخواهيد بگوييد كه عملى را كه مشروط به طهارت است يك شان درك كرده دون ديگرى، احرام كه مشروط به طهارت نيست، مگر در صحت احرام طهارت اعتبار دارد؟! خوب اگر در صحت احرام طهارت اعتبار دارد، براى حج افراد هم باطل است، نه تنها براى عمره تمتع، آيا عملى را كه مشروط به طهارت است يكى از اينها درك كرده، دون ديگرى؟ ما عمل مشروط به طهارت در اينجا نداريم، آنى كه است احرام است، احرام هم «لا يكون مشروطاً بالطهارة» اما اگر بگوييد نه، ولو اينكه حالا مشروط به طهارت نيست، اما اين فرق است كه بالاخره آن زن از اول حائض بوده، اما اين زن بعداً حيض برش عارض شده، مىگوييم اين چه نقضى در مطلب دارد، به اصطلاح مردم سر بزنگاه هردو مشترك اند، براى خاطر اينكه احرام شان كه مشروط به طهارت از حيض و نفاس نيست، ولو اينكه يكى شان حائض بوده، وديگرى نبوده، وقتى كه وارد مكه مىشوند، مىخواهند طواف كنند، و عمل مشروط به طهارت را انجام بدهند، سر بزرنگاه هردو يكسان اند، براى اينكه آن كسى كه از اول حائض بوده الآن هم حائض است، نمىتواند طواف را انجام بدهد، آنى هم كه از اول حائض نبوده، فرضاً بعد ورود مكه حائض شده، نمىتواند طواف را انجام بدهد، پس در آن حيثى كه مربوط به طهارت و شرطيت طهارت است، در آن حال هردو فاقد طهارت اند،... و در آن عملى كه مشروط به طهارت نيست، كه عبارت از خود احرام است، چه فرق مىكند كه حائض باشد، يا طاهر باشد؟! هم احرام الطاهر صحيح، هم احرام الحائض صحيح، لذا اين وجه هم وجه غير صحيح است.
يك وجهى از علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه نقل شده، و آن اين است كه علامه اينجورى فرموده، خوب دقت كنيد. فرموده اين آدمى كه از اول حائض است، اين را چه معنا دارد كه به او بگوييم شما نيت عمره تمتع بكن، و بعد كه وارد مكه مىشويد، آن وقت عدول بكن الى حج الافراد، خوب از اول اين «يكون حائضاً» خوب اين چه فايدهاى دارد كه نيت عمره تمتع را بكند، خوب از اول آن حج افراد را نيت مىكند، بدون اينكه اين حالات مختلفهاى كه هيچ گونه ايجاد فرقى در مسئله نمىكند به وجود بيايد، اما بخلاف آن زنى كه در حال احرام طاهر بوده، ولو اينكه فرض كنيد يقين هم داشته باشد كه يك روز بعد حائض مىشود، اما الآن كه اين طاهراست، در مسجد شجره هم است، وظيفهاش هم حج تمتع است، به او بگوييم نه خير تو حج افراد را نيت بكن، خوب الآن كه مسئلهاى وجود ندارد كه ما بخواهيم به اين بگوييم تو حج افراد را نيت بكن.
جواب حرف علامه اين است كه شما در آن فرضش داريد يك مغلطهاى مىكنيد، در آن فرض اول، و آن اين است كه در حال احرام اگر حائض باشد، شما مىفرماييد چه معنا دارد به اين بگوييم تو عمره تمتع رانيت بكن، بعد هم كه در مكه مىرسى، عدول بكن الى حج الافراد، خوب جواب ايشان اين است، چون ما با قطع نظراز روايات داريم بحث مىكنيم، جواب ايشان اين است كه از همين اول عمره تمتع را نيت بكند، در مكه هم كه مىرسيم به او نمىگوييم عدول كن. پس چه كند؟ همان عمره تمتعش را ادامه
بدهد، به چه صورتى؟ به صورتى كه سعى بكند، تقصير بكند، قضاء طواف را هم بگذارد براى بعد، شما مسلم گرفتيد مسئله را، كه اگر اين حالا نيت كرد عمره تمتع را، وقتى كه وارد مكه شد عدول مىكند الى حج الافراد. نه خير با قطع نظر از روايات، همين زن حائض كنار مسجد شجره نيت مىكند عمره تمتع را، و عمره تمتع را هم به اتمام مىرساند، منتها قضاء طواف و دو ركعت نماز طوافش را مىگذارد بعد از مناسك منا. به عبارت روشنتر، علامه يك مطلبى را مفروغ عنه گرفته، در حالى كه با توجه به اين دليل ما نبايد آن مسئله را مفروغ عنه بگيريم، با توجه به نفس دليل مىگوييم هيچ مانعى ندارد، احتمالاً با قطع نظر از روايات هيچ مانعى ندارد، همين حائض كنار مسجد شجره نيت مىكند عمره تمتع را، و به همان صورتى كه ذكر شد عمره تمتعش را به آخر مىرساند، منتها قضاء طواف را مىگذارد بعد از مناسك منا انجام مىدهد. لذا اين قول نه با توجه به روايات و نه با توجه به اين وجوه ديگرى كه ذكر شده، اين قول نمىتواند يك قول صحيحى باشد.
آخرين قولى كه در مسئله است، عبارت از اين بود كه هيچ يكى ازاين حرفهاى گذشته را قبول ندارد، اين قول مىآيد اينجورى مىگويد، مىگويد اين زن حائض چه حيضش در حال احرام باشد. چه حيضش بعد الاحرام و بعد قدوم مكه باشد، شما مىگوييد نمىتواند طواف و ركعتين طواف را انجام بدهد، خوب مىگوييم نمىتواند نايب بگيرد، استنابه بكند، حالا چرا؟ براى دليل اين به نظر من دو تا مقدمه را لازم است ما ذكر بكنيم، يك مقدمه اين است كه بگوييم چون روايات در مانحن فيه متعارض است، لذا اين دو دسته هردو ساقط مىشود، كنار مىرود، روايات را بايد به علت تعارض دورش را قلم بگيريم، لذا از اين روايات روى اين قول چيزى استفاده نمىكنيم. حالا كه استفاده نكرديم، ما از يك طرف مىبينيم كه اين زن حائض بايد طواف و ركعتين طواف را انجام بدهد، از طرف ديگرى به علت حيض نمىتواند انجام بدهد، از طرف سوم طواف حتى در خصوص حائض ما دليل بر استنابه درش داريم، و او در مسئله حجش است، در مسئله حج اگر زنى از مناسك منا وقتى آمد مكه، قبل از اينكه طوار حج را انجام بدهد، گرفتار حيض شد، حيضش هم ده روز طول مىكشد، كاروانش هم پنج روز ديگر عازم حركت به ايران است، هيچ امكان تغيير و تبديل جا هم درش وجود ندارد، خوب اينجا تكليف چه است؟ تكليف اين است اين زن حائض براى طواف حجش، براى طواف نسائش، استنابه كند، نايب بگيرد، راهى غير از اين برايش وجود ندارد. خوب بگوييم معلوم مىشود كه مسئله طواف براى حائض يك امر قابل استنابه است، اگر قابل استنابه شد، چرا اين استنابه را ما در باب عمره پياده نكنيم؟ خوب اين عمره تمتع است، حائض هم شده، وقت هم مىگذرد اگر بخواه صبر بكند تا طهارت برش پيدا بشود، خوب مىگوييم نايب بگيرد، همانطور كه در طواف حج براى حايض مسئله استنابه مطرح است، روى قاعده در طواف عمره هم براى حائض مسئله استنابه را مطرح مىكنيم، لكن خوب اين مبتنى بر اين است كه ما روايات را به علت تعارض از كار بيندازيم و بعد سراغ مسئله استنابه بياييم، اما ما نمىتوانيم اين حرف را بزنيم. خوب حالا فتحصل براى اينكه نتيجه بحث را گفته باشيم و اصل اين بحث را تمام كرده باشيم، در ظرف دو سه دقيقه. تحصل اينكه در مانحن فيه ما چهار جور روايت داريم، اما نه آنطورى كه بعض الاعلام فرمودهاند كه حالا عرض مىكنم كه قبلاً هم اشاره كرديم، چهار جور روايت داريم، اما نه به آن صورتى كه بعض الاعلام مىفرمايد، چهار جور روايات ما اينجورى است، يك دسته حالا ولو اينكه يكى باشد، يكى هم ما ازش تعبير به طايفه مىكنيم، براى اينكه در قرآن هم در رابطه با عذاب زانى و زانيه، دارد «و اليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين» آنجا روايات صحيحه است كه اگر يك نفر از مؤمنين هم حاضر باشد، همين كفايت مىكند، معلوم مىشود عنوان طائفه به يك نفر هم قابل اطلاق است، حالا اگر ما در يك قسمت از روايات يك دانه روايت هم داشتيم و ازش تعبير به طائفه كرديم خيلى شما وحشت نكنيد. يك طائفه روايات رواياتى بود كه به طور اطلاق چه حيض حال الاحرام، و چه حيض بعد الاحرام، دلالت مىكرد بر عدول الى حج الافراد، اين عبارت بود از روايت جميل بن دراج كه در ذيلش ابن ابى عمير گفت «كما صنعت عائشة» و ما معنى كرديم كه اين تشبيه تشبيه در عدول نيست، بلكه تشبيه در اتيان عمره مفرده است، و الا عائشه محرم به احرام تمتع نشده بود اصلاً. پس يك طائفه رواياتى است كه به طور اطلاق دلالت بر عدول الى حج الافراد مىكند. اين يك طائفه.
طائفه دوم را بعض الاعلام اينجورى ذكر كردهاند، رواياتى است كه در حيض قبل... اسماء بنت عميس را نقل مىكنند، كه ما
عرض كرديم آنها به ما هيچ ارتباطى ندارد، براى اينكه اسماء بنت عميس در حالى كه محرم به احرام حج شد، اصلاً حج تمتع هنوز مشروعيت پيدا نكرده بود، مشروعيت حج تمتع در حجة الوداع بعد از ورود نبى اكرم به مكه مكرمه بود، لذا اين قسم را شما كنار بگذاريد، و جزء طوائف روايات ما محاسبه نكنيد.
قسم دوم رواياتى است كه در حيض بعد الاحرام وارد شده، و دلالت مىكند بر اتمام عمره تمتع، و قضاء طواف بعد از مناسك منا.
قسم سوم رواياتى است كه در همين حيض بعد الاحرام وارد شده، و دلالت بر عدول به عمره تمتع مىكند.
قسم چهارم اين روايت ابى بصير است، ولو اينكه سنداً معتبر نبود، اما خوب از نظر تقسيم بندى رواياتى كه در مسئله وارد شده، اين هم يك روايتى است كه بين احرام حال الحيض و بين احرام بعد الحيض تفصيل قائل است، در يكى مسئله عدول را دلالت دارد، و در يك فرضش مسئله اتمام عمره تمتع. در مانحن فيه اين چهار دسته روايات وجود دارد، حالا با توجه به حرفهاى كه گذشت نتيجهگيرى در رابطه با اين چهار دسته روايات را براى اينكه حالا شايد خسته باشيد موكول به فردا مىكنيم انشاء الله.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...