• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 315
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    در بحث گذشته ما ادله قول اول را ملاحظه كرديم، لكن نكته‏اى در آن دو روايتى كه مربوط به جريان اسماء بنت عميس بود، كه خوب البته موردش نفاس بود، نفاس و حيض هم در اين حكم يكسان اند، لكن يك مسئله‏اى در آن دو روايت بود كه لازم بود تذكر داده بشود، و شايد اين منشأ اشكالى هم در استدلال به آن دو روايت باشد، و آن اين است كه بحث ما در اين بود كه كسى وظيفه او حج تمتع باشد، و بخواهد از عمره تمتع عدول بكند الى حج الافراد للحيض او النفاس، و ما عرض كرديم كه در اين رابطه سه جور روايت مؤيد براى قول مشهور داريم، يكى روايت جميل بود كه به اطلاق دلالت مى‏كرد، يك دسته هم روايات جالبى بود راجع به حيض بعد الاحرام، اما راجع به حيض حال الاحرام يا نفاس فقط همين دو روايتى بود كه جريان اسماء بنت عميس را نقل مى‏كرد. خوب اسماء بنت عميس در حجة الوداع خدمت رسول خدا به حج مشرف شد، در هنگام احرام از ذى الحليفه هنوز حج تمتع مشروعيت پيدا نكرده بود، حج تمتع بعد از ورود رسول خدا به مكه مشروعيت پيدا كرد، جبرئيل نازل شد بر طبق همان روايت مفصله، دستور داد كه آنهاى كه سوق هدى نكردند و حج شان حج افراد بوده، آنها عدول بكنند به عمره تمتع، و بعد محل بشوند، و بعد هم حج تمتع را شروع بكنند، و آنهاى كه سوق هدى كرند و حج شان حج قران بوده، آنها نه، آنها بايد به همان حال خود شان باقى باشند، و خود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايشان چون سوق هدى كرده بودند، بر حج قران باقى ماندند، لذا نظر تان است كه در دو سه جلسه بحث گذشته صاحب جواهر هم فرمود كه رسول خدا خود شان اصلاً حج تمتع را انجام ندادند، براى خاطر اين‏كه تا زمانى كه درمكه معظمه بودند، آنهاى كه در مكه هستند وظيفه شان حج قران يا افراد است، بعد از آنى هم كه هجرت به مدينه منوره كردند تنها رسول خدا يك بار به حج مشرف شدند، و آن هم حجة الوداع بود، در حالى كه در شروع حجة الوداع هنوز حج تمتع مشروعيت پيدا نكرده بود، بعد از اين‏كه رسول خدا محرم شدند، به احرام حج قران، و بعد آمدند مكه آن وقت مسئله حج تمتع و مشروعيت حج تمتع نازل شد، و چون رسول خدا جزء افرادى بودند كه سوق هدى كرده بودند، ايشان ديگر نتوانستند عمره تمتع و بعد حج تمتع را انجام بدهند، بلكه حج شان، همان حج قران بود، آن هم قاعدتاً حج مستحبى قران بود، براى اين‏كه رسول خدا در مكه حج واجب را انجام داده بودند، خوب حالا اين اسماء بنت عميس كه در حجة الوداع قبل از آنى كه به ميقات بيايد، اين محمد بن ابى بكر را وضع حمل كرد و دچار نفاس شد، و با همان حالت نفاس محرم شد، به چه محرم شد؟ نه به احرام عمره، بلكه به احرام حج، و ظاهرش هم اين است كه اين به حج افراد محرم شده، يعنى جزء آنهاى نبوده كه سوق هدى كرده باشد، خوب اين محرم شده به احرام حج افراد، وارد مكه شده، و بعد هم همان مسائل پيش آمده، حجش را تمام كرده، ما از اين چه استفاده مى‏كنيم؟ در رابطه با مانحن فيه، مانحن فيه اين است كه كسى وظيفه او حج تمتع باشد، و در اين سنخ روايات در حال احرام گرفتار حيض و نفاس باشد، و ملاحظه كند كه اگر بخواهد عمره تمتع را شروع بكند، نمى‏تواند اين عمره تمتع را به آخر برساند، براى خاطر اين‏كه حيض و نفاسش طول مى‏كشد، و احرامش هم در زمان مثلاً وسيعى نبوده، بحث ما در اين است، آن وقت ما از اين دو روايتى كه جريان اسماء را نقل مى‏كند، چه مقدار مى‏توانيم استفاده بكنيم؟ ظاهر اين است كه اسماء بنت عميس يعنى اينش مسلم است كه محرم به احرام حج شده، براى اين‏كه درحجة الوداع در حال احرام از ميقات هنوز حج تمتع مشروعيت پيدا نكرده، خوب حالا اين محرم به احرام حج شده، آمده وارد مكه شده، نفاسش هم مثلاً ادامه پيدا كرده، بايد اينجورى بگوييم، آن استفاده كه حد اكثر استفاده كه از اين دو روايت‏
    متعرض جريان اسماء ما مى‏توانيم بكنيم اين است، كه اگر اين نفاسش ادامه پيدا نمى‏كرد، اين هم مثل ساير زنها عدول مى‏كرد به عمره تمتع، اما حالا كه نفاسش ادامه پيدا كرده، «لم تعدل الى عمرة التمتع» ديگر ما بيشتر از اين از اين دو روايت چه مقدار مى‏توانيم استفاده بكنيم؟! به عبارت روشن‏تر، مدعا اين است، كه اين دو روايت كه بعض الاعلام هم اين دو روايت را عنوان كرده‏اند، و خيلى هم روى اين دو روايت به اصطلاح روز مانور دادند كه اين دو روايت خيلى جالب است، سنداً و دلالتاً، خوب اين دو روايت كجا مانحن فيه كجا؟ مدعا چه است دليل چه است؟ مدعا اين است كه «من كانت وظيفته حج التمتع» و شروع حج تمتع با عمره تمتع است، اگر زنى در حال احرام عمره تمتع ملاحظه مى‏كند كه اگر محرم بشود به احرام عمره تمتع، نمى‏تواند اين عمره را به پايان برساند، مشهور مى‏گويند از همين جا و از همين اول عدول بكند الى حد الافراد، و نيت را روى حج افراد پياده بكند، دليل چه است؟ دليل قصه اسماء، اسماء كه وظيفه‏اش حج تمتع نبوده، او هنوز حج تمتع مشروعيت پيدا نكرده بود، بعد از ورود اسماء به مكه حج تمتع مشروعيت پيدا كرده بود، منتها اين اسماء به علت نفاسش نتوانست تبديل بكند حج افرادش را به عمره تمتع. وروشن‏تر از او مسئله عائشه بود، زوجة النبى، عائشه به علت حيض نتوانست عدول به عمره تمتع بكند، اين به علت نفاسش نتوانست عدول به عمره تمتع بكند، فقط فرقش اين است، كه اين از اول احرام «كانت نفساء» اما ظاهر اين است كه عائشه بعد الاحرا مبتلاى به حيض شد، اما جريانشان به ما ارتباطى ندارد، ما بحث ما در آن كسى است كه وظيفه‏اش حج تمتع است، منتها حالا مى‏بيند اگر بخواهد عمره تمتع را شروع بكند، اين نمى‏تواند به پايان ببرد، آيا اين دو روايت اسماء مى‏تواند در اين قسمت از مدعا نقشى داشته باشد؟ كه اگر از اول دچار حيض يا نفاس است، و مى‏داند كه اين حيض و نفاسش ادامه پيدا مى‏كند، اينجا عدول بكند الى حج الافراد، كجاى اين دو روايت دلالت بر اين مطلب مى‏تواند داشته باشد، لذا همانطورى كه ديگران هم در اين بحث تعرضى نسبت به اين دو روايت نداشتند، بهتر اين است كه ما اين دو روايت را خيلى رويش تكيه نكنيم، و بعنوان دليل مطرح نكنيم. (سؤال:...؟ جواب: چه احرامش تمتع بوده؟ به چه مناسبت تمتع بوده؟ با عدول تمتع مى‏شود، نه اين‏كه تمتع بوده از اول، ثانياً در مورد شخص اسماء كه امكان هم نداشته، مثل خود عائشه بوده، براى خاطر اين‏كه اين نفاسش ادامه داشت و اصلاً امكان نداشت همچه چيزى). آيا ما از كجاى اين استفاده كنيم كه كسى كه وظيفه‏اش حج تمتع است، اگر در حال احرام بداند كه على تقدير الاحرام به عمرة التمتع نمى‏تواند عمره تمتع را به آخر برساند، اين بايد عدول به افراد بكند، نه، من الممكن كه قول دوم باشد، و آن اين است كه چنين آدمى فقط مشكله‏اش مشكله طواف است، طواف را انجام نمى‏دهد، مى‏گذارد بعد از آنى كه طهارت حاصل شد طواف را انجام مى‏دهد، بالاخره مدعاى ما غير از مورد اين روايت و اين داستان و جريان است، و الا عرض كردم بهتر از اين خوب همان مسئله عائشه را چرا ما بهش استدلال نكنيم، چرا او را بهش استدلال نكنيم، فقط فرق همين است كه اين نفاسش «كانت من اول الاحرام» و ظاهر اين است كه عائشه «كان حيضها بعد الاحرام» و اين هم كه در بعضى از روايات مثل همان روايت جميل نظر تان است كه «قال ابن ابى عمير كما صنعت عائشة» اين كما صنعت، در عدول نيست، براى اين‏كه عايشه عدولى نكرده بود، عايشه محرم شده بود به احرام حج افراد و به علت حيض نتوانست عدول بكند به عمره تمتع، بعدش هم يك عمره مفرده انجام داد، كار عائشه چه بود؟ «كما صنعت عائشة» اين تشبيه تشبيه در عدول نيست، عائشه عدول نكرد، كارى انجام نداد، از اول محرم شد به احرام حج افراد، منتها بعد از آنى كه جبرئيل نازل شد مسئله عمره تمتع و حج تمتع را پيش آورد، اين به علت حيض نتوانست وارد جرگه ساير زنهاى پيغمبر كه عدول به عمره تمتع كردند، اين نتوانست عدول بكند، «بقيت على حج افرادى» كه نيت كرده بود، بعد هم عمره مفرده انجام داد، تشبيه در عدول نيست، «لان عائشه» عدول نكرد از چيزى به چيزى، تشبيه فقط در اين است، كه خصوصيت عائشه اين بود كه عمره را بعد از حج انجام داد، آن وقت مورد عدول هم نتيجه‏اش اين مى‏شود كه اگر كسى از عمره تمتع عدول به حج افراد بكند لامحاله عمره مفرده‏اش بعد از حج واقع مى‏شود، لذا اين‏كه ابن ابى عمير در ذيل روايت جميل مى‏گويد «كما صنعت عائشة» اين تشبيه در رابطه با عدول نيست، اين تشبيه دررابطه با اين است كه حج قبل از عمره واقع مى‏شود، و عمره مفرده بعد الحج قرار مى‏گيرد، و خصوصيت عمل عائشه همين وبد كه عمره را بعد از حج انجام داد. (سؤال:...؟ جواب: حالا آن يك بحث ديگرى است چرا شما مسائل را مخلوط مى‏كنيد به هم؟ آن‏
    يك مشكله ديگرى بود كه ما خود مان مطرح كرديم، و گفتيم اين يك اشكالى است به روايت، كه ظاهر روايت اين است كه اگر عائشه خدمت رسول خدا نرسيده بود، و اين مطلب را عرضه نمى‏كرد، كه معنايش اين بود كه بين من و ساير زنها بعد از مراجعت به مدينه فرقى وجود دارد، آنها هم حج انجام دادند، هم عمره انجام دادند، اما من فقط حجى را انجام دادم، ظاهر اين است كه اگر اين جريان نبود رسول خدا عمره مفرده را به او نمى‏فرمود، اين يك مشكله‏اى ديگرى بود كه من خودم ادعا كردم، اين غير از اين بحثى است كه حالا داريم مطرح مى‏كنيم).
    و اما قول دومى كه در مسئله است، اين قول دوم اين است كه، در آن خصوصيت حرف اول مشهور مخالف با مشهور است، بطور كلى اين قول عدول را منكر است، چا حائض حال الاحرام، چه حائض بعد الاحرام در عمره تمتع، مى‏گويد عدول معنا ندارد، تنها مشكله زن حائض اين است كه طواف و دو ركعت طواف را نمى‏تواند انجام بدهد، اما ساير اعمال عمره كه سعى و تقصير و احرام و امثال ذلك كه مانعى ندارد، خوب اينها را بعنوان عمره تمتع انجام مى‏دهد، مثل ديگران محل مى‏شود، بعد هم محرم مى‏شود به احرام حج تمتع، منتها اين يك طواف و دو ركعت نماز طواف بعنوان قضاء طواف عمره بر عهده او است، او را هم در حج انجام مى‏دهد، در حقيقت در حج سه تا طواف انجام مى‏دهد، يك طواف قضاء عمره است، يك طواف طواف اصل حج است، يك طواف هم طواف نسائى است كه در باب حج ثابت است. اين رواياتى دلالت بر اين مطلب مى‏كند كه مهم‏تر از همه دو تا روايت است، در ابواب طواف جلد نهم وسائل، باب هشتاد و چهارم، روايت اول كه رواتش هم خيلى متعدد اند، كيلنى نقل مى‏كند «عن عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسى عن محمد بن ابى عمير عن حفص بن البخترى» نقل مى‏كند، حالا در اين طبقه، حفص نقل مى‏كند «عن العلاء بن صبيح و عبد الرحمن بن الحجاج و على بن رعاب و عبد الله بن صالح» كه «كلهم يروونه عن ابى عبد الله عليه السلام» يعنى آن راوى اولى چهار نفر هستند، روايت مى‏كنند از امام صادق «قال المرئة المتمتة» زنى كه احرام عمره تمتع را شروع كرده، «اذا قدمت مكة ثم حاضت» وقتى وارد مكه شد و بعد دچار حيض شد، «تقيم مابينها و بين التروية» تا روز ترويه صبر مى‏كند، به حال انتظار مى‏نشيند، «فان طهرت» اگر يوم الترويه پاك شد، «طافت بالبيت و سعت بين الصفا و المروة» ودر نتيجه عمره تمتع را كاملاً انجام مى‏دهد، «اما و ان لم تطهر الى يوم التروية» تا روز ترويه طهارت برايش پيدا نشد، «اغتسلت» عرض كردم اين اغتسلت به معناى غسل نيست، يعنى خودش را شست و شو مى‏دهد، «و احتشّت يا واحتشت» واحتشت يعنى خلاصه آن منفذ خون را از كهنه و امثال ذلك پر مى‏كند كه خون سرايت به بيرون نكند،... «ثم سعت بين الصفا و المروة» طواف را انجام ندهد، سعى بين صفا و مروه را انجام مى‏دهد، ظاهرش اين است، تقصير هم مى‏كند، از احرام عمره تمتع بيرون مى‏آيد، «ثم خرجت الى منا» بعد عرض مى‏شود با ديگران كه مى‏روند شب عرفه را در منا بيتوته كنند، براى اين‏كه صبح روز عرفه خود شان را به عرفات برسانند، اين هم باآنها مى‏رود، «فاذا قضت المناسك» وقتى كه وقوفين و مناسك منا انجام گرفت، «و زارت بالبيت» حالا برگشته به مكه، براى زيارت بيت، اينجا «طافت بالبيت طوافاً لعمرتها» يك طواف براى تمتعش، كه باقى مانده، انجام مى‏دهد، «ثم طاف طوافاً للحج» بعد هم طواف حجش را انجام مى‏دهد، «ثم خرجت فسعت» بعد كه طواف و ركعتين طواف را انجام داد، سعى بين صفا و مروه را انجام مى‏دهد «فاذا فعلت ذلك» بعد از انى كه سعيش تمام شد «فقد احلت من كل شى‏ء يحل منه المحرم» از هر چيزى كه محرم از او محل مى‏شود، اين هم محل مى‏شود، فقط يك چيز باقى مى‏ماند، «الا فراش زوجها» مگر مسئله فراش زوج، آن هم باطواف نساء حليت پيدا مى‏كند. «فاذا طافت طوافاً آخر حل لها فراش زوجها» انصاف اين است كه اين روايت سنداً و دلالتاً بسيار روايت صحيح السند و واضحة الدلالة است.
    روايت دوم همان روايت اجلان ابى صالح است، كه نظر تان است در آن روايت محمد بن اسماعيل بن بزى گفت خدمت حضرت رضا روايت اجلان ابى صالح را من نقل كردم، اينجا اين روايت را كه ما مى‏خوانيم عرض مى‏شود كه دو اشكال به دو نفر، دو اشكال مهم داريم، اولاً عجيب اين است كه صاحب وسائل در همين باب هشتاد و چهارم، تقريباً پنج بار اين روايت را نقل كرده، يا چهار بار، هركدام هم به عنوان يك روايت مستقل، همين روايت را، اين روايت راويش اجلان ابى صالح است، از اجلان ابى صالح هم درست واسطى، همان كه گفتيم از رجال على بن ابراهيم است، نقل كرده. حديث دوم اينجورى است.
    حديث سوم باز درست نقل مى‏كند «عن اجلان ابى صالح» اين را هم باز يك حديث مستقلى قرار داده.
    باز مى‏آييم سراغ حديث ششم، درست بن ابى منصور نقل مى‏كند «عن اجلان» اين هم باز يك رواى مستقلى قرار داده كه فقها هم روى همين ظاهر مى‏گويد روايت اولى اجلان ابى صالح، روايت ثانيه اجلان ابى صالح، روايت ثالثه اجلان ابى صالح، آن وقت باز در همين باب روايت دهم باز درست نقل مى‏كند «عن اجلان ابى صالح» چهار تا روايت در يك باب بعنوان چهار روايت، راويش اجلان ابى صالح است، جريان سؤالى را از امام صادق صلوات الله عليه كرده، و راوى از اجلان ابى صالح هم همين درست بن ابى منصور است، و اين را چهار تا روايت، و در حقيقت چهار تا دليل بر اين مسئله در كتاب‏هاى فقهى تبعاً لصاحب الوسائل ذكر شده، در حالى كه خوب اين يك روايت است، راويش اجلان ابى صالح است، راوى از اجلان ابى صالح هم درست بن ابى منصور است، منتها از درست بن ابى منصور ديگر شاگردهاى متعدد نقل كرده‏اند، اما تعدد شاگردهاى درست بن ابى منصور سبب نمى‏شود كه روايات متعدده‏اى ما در اينجا داشته باشيم. اين يك اشكال هم به صاحب وسائل، و هم به فقهاى كه تبعيت كرده‏اند از صاحب وسائل، و چند تا روايت در اينجا به عنوان چند دليل مطرح كرده‏اند.
    حالا روايت را بخوانيم بعد يك اشكالى هم كه سابقاً گفتيم، طرف اشكال را از نظر دلالت عرض مى‏كنيم، اين روايت را خوانديم سابق، «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن امرئة متمتعة قدمت مكة فرحت الدم» بعد از ورود به مكه حائض شد، «قال تطوف بين الصفا و المروة» ظاهرش اين است كه سعيش را انجام مى‏دهد «ثم تجلس فى بيتها» بعد مى‏رود در خانه‏اش مى‏نشيند، «فان طهرت» اگر پاك شد، «طافت بالبيت» حالا يك اختلافى هم با روايت قبلى در همين جهت دارد، كه روايت قبلى مى‏گويد سرعت نكند به سعى بين صفا و مروه، نه بنشيند تا روز ترويه، اگر پاك شد برود مسائل را انجام بدهد، و اگر پاك نشد روز هشتم سعى بين صفا و مروه كند، اما اين مى‏گويد نه همان اول ورودش «تطوف بين الصفا و المروة ثم تجلس فى بيتها فان طهرت» اگر پاك شد «طافت بالبيت و ان لم تطهر فاذا كان يوم التروية افاضت عليها الماء» خودش را شست و شو بدهد، «و احلت بالحج من بيتها» ظاهرش اين است كه محرم بشود به احرام حج تمتع، «و خرجت الى منا و قضت المناسك كلها» همه مسائل را انجام بدهد «فاذا قدمت مكة» وقتى كه دو مرتبه برگشت به مكه «طافت بالبيت طوافين» دو تا طواف را انجام بدهد، «ثم سعت بين الصفا و المروة فاذا فعلت ذلك فقد حل لها كل شى‏ء ما خلا فراش زوجها» آن وقت آن هم ديگر روشن است كه حليت فراش زوج توقف بر يك طواف سوم دارد، كه طواف سوم عبارت از طواف نساء است.
    لكن اگر نظر تان باشد، عرض كرديم شيخ طوسى اين روايت را جور ديگر معنا كرده، فرموده آنجاى كه دارد «و احلت بالحج» معنايش اين است كه مستحب است، يعنى اين آدم عرض مى‏شود كه عدول كرده به حج افراد، بعد از آنى كه در روز ترويه پاك نشد، اين شد حجش حج افراد، خوب محرم كه بوده قبلاً، پس اين احلت بالحج يعنى چه؟ ايشان مى‏گفت اين يك حكم استحبابى است، و به معناى تأكيد تلبيه است، تأكيد تلبيه، و تكرير تلبيه، نه شروع به احرام حج، بعد يك دليلى ايشان ذكر مى‏كردند، مى‏فرمودند دليلش اين است كه اگر اين عدول نباشد، بايد بگويد كه «فاذا قدمت مكة طافت بالبيت ثلاثة اطواف» سه تا طواف بايد انجام بدهد، و در سعى هم دوتا سعى بايد انجام بدهد، براى اين‏كه آن سعى قبليش به درد نمى‏خورد، سعى بايد به دنبال طواف باشد، و اين چون طواف را انجام نداده، سعى به درد نمى‏خورد. جواب ايشان اين است كه اولاً سه طواف را خود روايت دلالت دارد، براى اين‏كه اين «ماخلاف فروش زوجها» خوب فراش زوج به چه حليت پيدا مى‏كند؟ آيا جز به طواف نساء حليت پيدا مى‏كند؟! پس ثلاثة اطواف در حقيقت در اين روايت مطرح است. و اما اين‏كه شما مى‏گوييد دو تا سعى بايد انجام بدهد، خوب اين بايد را شما از كجا در آورديد؟ راويت مى‏گويد همان سعى قبلى كافى است، خوب اگر سعى قبلى كافى باشد، ديگر معنا ندارد كه در حج دوتا سعى انجام بدهد، ما اين حرف را قبلاً در جواب مرحوم شيخ طوسى ذكر كرديم، و استشهاد مى‏كرديم كه اگر معنى روايت اين نباشد، در آن روايت محمد بن اسماعيل بن بزى حق نداشت كه اين روايت را به عنوان اعتراض به امام ذكر بكند، لكن اينجا يك مؤيد روشن‏ترى هم پيدا كرديم، آن مؤيد روشن‏تر را مى‏خوانيم در عين اين‏كه وقت هم گذشته لكن چون چهار شنبه را هم مى‏خواهيم تعطيل كنيم به شما بشارت‏
    مى‏دهم كه اين روايت را خوب گوش بدهيد. روايت سوم اجلان ابى صالح، سوم اين باب،... «ثم اعتل» علت برايش پيدا شد كنايه از حيض، حيضى برايش پيدا شد «قبل ان تطوف» قبل از آنى كه طواف عمره را انجام بدهد، اين چه مى‏كند؟ «قدمت السعى» به صراحت مى‏گويد سعى را مقدم بدارد، «و شهدت المناسك فاذا طهرت و انصرفت من الحج» به صراحت، «قضى الطواف العمرة» طواف عمره را قضا مى‏كند، «و طواف الحج و طواف النساء ثم احلت من كل الشى‏ء» ديگر معنا دارد آن توجيهى كه شيخ طوسى براى روايت اجلان ابى صالح كرده، و روايت را حمل بر عدول كرده؟! ديگر اين توجيه به نظر خيلى نادرست است، بلكه روايت اجلان ابى صالح هم كاملاً دلالت مى‏كند بر عدم عدول كه قول دوم است.
    يك مؤيدى هم مرسله ايست روايت هشتم اين باب، آن را هم ملاحظه كنيد تا برسيم به سائر اقوال و بعد ببينيم كه در جمع بين روايت چه بايد گفت. ديگر روز شنبه انشاء الله.