• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم الله الرحمن الرحيم‏
    نام درس: حج‏
    نام استاد: آية اللَّه فاضل لكنرانى‏
    شماره درس: 314
    تاريخ، 1370
    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم‏
    بسم الله الرحمن الرحيم‏
    عرض كرديم كه در اين مسئله‏اى كه كاملاً مبتلا به نساء است، و آن مسئله حيض و نفاس در رابطه با عمره تمتع، اينجا چند قول وجود دارد، قول مشهور و خصوصيت درش وجود دارد، يك خصوصيت اين است كه حائض يا نفساء «اذا ضاق وقتها» به همان معناى كه براى ضيق قبلاً ذكر شد، «اذا ضاق وقتها عن اتمام العمرة» اين عدول به حج افراد مى‏كند، و بعد از حج افراد يك عمره مفرده انجام مى‏دهد، و اين كفايت مى‏كند از حجة الاسلام تمتعش، خصوصيت اول در فتواى مشهور اصل العدول الى حج الافراد است، در مقابل بعضى از اقوال ديگر كه اصل عدول را منكر اند.
    خصوصيت دومى كه در كلام مشهور و در فتواى مشهور وجود دارد عبارت است از اطلاق عدول، مقصود از اطلاق عدول اين است كه فرقى نمى‏كند كه اين زن قبل از شروع در احرام عمره تمتع حائض باشد، هنگام شروع حائض باشد، يا اين‏كه نه عمره تمتع را شروع كرده، در حالى كه طاهر بوده، لكن بعد از آنى كه مثلاً وارد مكه شد، قبل از آنى كه طواف و سعى را انجام بدهد، «صارت حائضاً» پس در كلام مشهور دو خصوصيت است، يكى اصل العدول در مقابل اقوالى كه كليتاً با عدول مخالف اند، خصوصيت دوم اين‏كه مطلقا عدول تحقق دارد، در مقابل بعضى از اقوالى كه در مسئله تفصيل قائل شدند، گفته‏اند بين حائض حال الاحرام و بين حائض بعد الاحرام فرق مى‏كند، حائض حال الاحرام عدول مى‏كند الى حج الافراد، اما حائض بعد الاحرام اين «لا تعدل الى حج الافراد» پس فتواى مشهور اين دو خصوصيت درش وجود دارد، و در مقابل هر خصوصيتى مخالف يا مخالفينى وجود دارد. خوب حالا ما بايد روايات را ملاحظه كنيم، يك اشكال اينجا در تقسيم بندى روايات است كه متأسفانه در كثيرى از كتاب‏ها در تقسيم بندى يا دچار اشتباه شده‏اند، يا مثلاً بعضى از روايات را نقل نكرده‏اند، ولى به اين كيفيتى كه من عرض كردم ما براى قول مشهور در رابطه با هردو خصوصيت رواياتى را كه اين معنا ازش استفاده مى‏شود، اين روايات را عرض مى‏شود كه يك طائفه و يك دسته قرارداديم، آن وقت اين روايات هم عرض مى‏شود كه سه جور است، همينى كه مربوط به قول مشهور است، بعضى از اين‏ها اطلاق را دلالت مى‏كند، يعنى دلالت مى‏كند على العدول و على اطلاق العدول، بعضى از رواياتش در خصوص حيض قبل الاحرام وارد شده، كه باز همين حرف مشهور را مى‏زند، بعضى از روايات هم در حيض بعد الاحرام وارد شده، كه آن هم همين نظريه مشهور را دلالت دارد. در حقيقت ما رواياتى كه به اين نحو به نظر من دسته بندى بكنيم بهتر است، رواياتى كه اصولاً قول مشهور را دلالت مى‏كند، حالا يا راجع به اطلاق مطلقا، يا اين‏كه عدول را در مورد قبل الاحرام بدون تخصيص، يا بعد الاحرام بدون تخصيص دلالت بر عدول مى‏كند، اين روايات را ملاحظه بكنيم و بعد برويم سراغ اقوال ديگر و روايات ديگر.
    از جمله رواياتى كه هم عدول را دلالت دارد، و هم اطلاق عدول را دلالت دارد، يك روايتى است كه در بحث گذشته خوانديم و اينجا هم مورد احتياج است، اين روايت در اين جلد نهم نيست، در جلد هشتم است، در ابواب اقسام حج، باب بيست و يكم، حديث دوم، روايت اين است «قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام عن المرئة الحائض اذا قدمت مكة يوم التروية» مرئه حائض وقتى كه وارد مكه بشود در روز ترويه، خوب اين سؤال اطلاق دارد، مرئه حائض روز ترويه وارد مكه بشود، آيا در حال احرامش هم حائض بوده؟ يا اين‏كه حيض بعد الاحرام عارض شده؟ اين اطلاق دارد، اين روايت، «قال تمضى كما هى الى عرفات» به همين كيفيت حيضش مى‏رود به جانب عرفات «فتجعلها حجة» اين را حج قرار مى‏دهد «و لامحالة» همان حج افراد است ولو اين‏كه كلمه افراد را
    ندارد، لكن ما قرينه داريم كه مقصود حج افراد است، قرينه‏اش چه است؟ قرينه‏اش اين است كه حج تمتع بايد مسبوق به عمره تمتع باشد در حالى كه اين مسبوق نيست، حج قران بايد احرامش مقرون بالسياق هدى باشد، و فرض اين است كه اشعار و تقليد در احرامش مطرح نيست، لذا لامحاله همان حج افراد تعين پيدا مى‏كند، كه در روايات ديگر تصريح به اين معنا شده، «فتجعلها حجة» بعد كه حجش تمام شد، و قاعدتاً ديگر حيضش هم تمام مى‏شود، طواف و سعى و طواف نساء حج را بجا مى‏آورد «ثم اقيم حتى تطهر» بعد طواف و سعى و طواف نساء حج را انجام مى‏دهد، بعد از اين كارها كه فارغ شد «فتخرج الى التنعيم فتجعلها عمرة» بعد خارج مى‏شود به به مسجد تنعيم كه نزديك‏ترين ميقات براى عمره مفرده است و از آنجا محرم مى‏شو به احرام عمره مفرده، «قال ابن ابى عمير» كه راوى اين حديث است، البته راوى اصليش جميل بن دراج است، لكن ابن ابى عمير از او نقل كرده و خودش هم يك توضيحى اضافه كرده ابن ابى عمير، گفته «كما صنعت عائشة» اشاره كرده به همان جريان عائشه كه درآن روايت مفصله خوانديم كه آمد خدمت رسول اكرم عائشه هم همين گرفتارى حيض برش مانع شد كه عدول به عمره تمتع بكند، لذا آن حجش حج افراد بود از اول هم به نيت حج افراد آمده بود، بعد هم رسول خدا بر طبق تقاضاى او كه عرض كرديم اين يك مشكله روايتى است كه ظاهرش اين است كه اگر عائشه تقاضا نمى‏كرد، رسول خدا چنين دستورى نمى‏دادند، حالا بالاخره عائشه بعد از حج افراد رسول خدا عبد الرحمن بن ابى بكر را همراهش كردند و رفت از مسجد تنعيم عمره مفرده انجام داد. اين روايت روايتى است كه اولاً از نظر سند صحيح است، و ثانياً كلام مشهور را هم در رابطه با اصل عدول دلالت دارد، و هم به ملاحظه اين‏كه سؤال در روايت اطلاق دارد، نمى‏گويد مرئه حائض كى حائض شد؟ آيا حين الاحرام حائض بود، يا بعد الاحرام عرض لها الحيض؟ لذا هردو صورت را كاملاً دلالت دارد.
    اما در رابطه با حيض قبل الاحرام، اين حيض كه مى‏گوييم خصوصيت حيض نيست، چون مسئله ما از نظر حيض و نفاس يكسان است، لذا بعضى از اين روايات كه حالا مى‏خوانيم در باره نفاس وارد شده، لكن از نظر حيض و نفاس ديگر كسى فرقى قائل نشده، الحائض او النفساء در جميع اين اقوال خمسه اشتراك در حكم دارند، در خصوص حيض يا نفاس قبل الاحرام دوتا روايت وارد شده، كه دلالت بر عدول مى‏كند، يكى در ابواب احرام كه اين جلد نهم وسائل است، باب چهل و نهم، حديث اول. روايت روايت صحيحه ايست كه صدوق، محمد بن على بن الحسين باسناده «عن معاوية بن عمار» روايت صحيحه است، نقل كرده «عن ابى عبد الله عليه السلام قال ان اسماء بنت عميس» كه زوجه ابو بكر بود، «نفست بمحمد بن ابى بكر بالبيداء» يعنى در بيداء قبل از مسجد شجره محمد بن ابى بكر را متولد كرد و حالت نفاس براى او پيدا شد، در چه زمانى بود؟ «لاربعٍ و قين من ذى القعدة» چهار روز از ماه ذى القعده باقى بود كه اين جريان پيش آمد، در چه زمانى؟ «فى حجة الوداع» خوب حالا ديگر حجة الوداع است، اولين و آخرين حجى است كه رسول خدا بعد از اقامت به مدينه منوره انجام مى‏دادند، اينجا جريان را به رسول خدا اطلاع دادند «فامرها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم» بهش دستور دادند «فغتسلت» اين اغتسلت به معناى غسلت است، يعنى شست و شو داد خودش را نه اين‏كه غسل بكند، «فغتسلت و احتشت» يعنى با خرقه و پنبه و امثال ذلك آن مجراى خون را پر كرد، «و احرمت و لبت مع النبى و اصحابه» بعد آمد و با رسول خدا و اصحاب رسول خدا و ساير زنها كه آن از آن روايت مفصله استفاده مى‏شد كه حالا يا همه زنهاى رسول خدا يا اكثر زن‏ها در حجة الوداع با رسول خدا حج انجام دادند، «و احرمت و لبت مع النبى و اصحابه فلما قدموا مكة» وقتى كه وارد مكه شدند «لم تطهر» اسماء از نفاس خودش پاك نشد، «حتى نفروا من منا» تا اين‏كه رسول خدا و اصحاب رسول خدا مناسك منا و مبيت به منا و همه اينها را انجام دادند و از منا ديگر كوچ كردند به مكه، «و قد شهدت المواقف كلها» همه مواقف را اين اسماء بنت عميس حاضر بود و درك كرد، عرفات و جمحاء كه به معناى مشعر است «و رمت الجمار» حتى رمى جمرات را هم انجام داد «و لكن لم تطف بالبيت و لم تسع بين الصفا و المروة فلما نفروا من منا» وقتى كه از منا كوچ كردند و ديگر به طور كلى مسائل و مناسك منا خاتمه پيدا كرد، آن وقت «امرها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فغتسلت» يعنى اين ديگر غسل است، غسل كرد غسل نفاس، «و طافت للبيت» هم طواف را انجام داد، «و بالصفا و المروة» و هم سعى بين صفا و مروه را انجام داد، «و كان» عمده نكته‏اش‏
    اين است، يعنى اشكال به روايت، «و كانت جلوسها» يعنى مجموعه عقود كه كنايه از نفاس اسماء است، «و كانت جلوسها فى اربع بقين من ذى القعدة» اين چهار روز، «و عشر من ذى الحجة» چهار ده روز «و ثلاث ايام التشريق» كه مثلاً هفده روز، اگر خود آن اربع را هم حساب بكنيم، تقريباً هجده روز مى‏شود. آن وقت در باب نفاس يك نزاعى واقع شده، در باب حيض تقريباً كالمسلم است كه حد اكثر حيض عبارت از ده روز است، اما در باب نفاس جماعتى قائل شدند به اين‏كه حد اكثر نفاس عبارت از هجده روز است، و يكى از رواياتى كه دلالت بر اين قول در باب نفاس مى‏كند، همين روايت است كه حالا نظير اين هم يك جريان، همين جريان را يك روايت ديگر هم نقل مى‏كند، كه در آن روايت تصريح دارد، كه بعد از گذشتن هجده روز، كه رسول خدا دستور دادند كه اسماء بنت عميس زوجه ابى بكر غسل نفاس را انجام بدهد، تازه در حالى بود كه هنوز خون جريان داشت، و خون ادامه داشت، لكن در روز هجدهم ديگر دستور دادند، غسل نفاس را انجام بدهد، حالا بحث اين است كه اگر ما در اين جهت اين روايت را نتوانيم بر طبقش فتوا بدهيم، يعنى قائل بشويم به اين‏كه حد اكثر نفاس مثل حيض عبارت از ده روز است، اگر در اين رابطه ما نتوانيم اين روايت را بپذيريم معنايش اين است كه روايت را به طور كلى كنار بگذاريم، يا اين‏كه نه اين روايت سه تا خصوصيت را بيان مى‏كند، يك خصوصيتش را ما نمى‏توانيم بپذيريم، اما دو خصوصيتش دليل بر حرف مشهور واقع مى‏شود، يك خصوصيت اين است كه حيض موجب عدول به حج افراد مى‏شود، اين را روايت دلالت دارد. دوم اين‏كه نفاس قبل الاحرام بوده، براى اين‏كه مى‏گويد نفاسش به بيداء بوده، و وقتى مى‏خواسته محرم بشود، تلبيه بگويد، اين در حالتى بود كه دچار نفاس بود، اين دو جهتش را ما مى‏توانيم به اين روايت تمسك بكنيم، ولو اين‏كه آن دو جهت ديگر كه عبارت از اين است كه حد اكثر نفاس عبارت از هجده روز است، او به لحاظ معارضه با يك روايات اقوى و اشهر نتوانيم به آن معنا ملتزم بشويم. حالا عرض كردم كه (سؤال:...؟ جواب:...؟ اين مى‏گويد حد اكثر نفاس هجده روز است، كه پاك شده؟ (سؤال:...؟ جواب: خوب مى‏دانم مى‏گويم اين جهتش را قبول نمى‏كنيم، اما اصل مطلبش را مى‏پذيريم، عين اين جريان را در ابواب طواف در باب نود و يك حديث اول زراره نقل كرده، از امام باقر صلوات الله عليه، روايت قبلى از امام صادق نقل شده بود، اما اين را زراره از امام باقر صلوات الله عليه نقل كرده، امام باقر اينجورى فرمودند «ان اسماء بنت عميس نفست بمحمد بن ابى بكر فامرها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حين ارادت الاحرام من ذى الحليفة» كه همان مسجد شجره است، «ان تحتشى بالكرسف و الخرق» عرض مى‏شود با پنبه و كهنه‏ها جلو جريان خون را بگيرد، «و تهل بالحج» تهل باهاى هوز يعنى شروع به حج بكند، محرم بشود به احرام حج، «فلما قدموا و قد نسك المناسك و قد اتى لها ثمانية عشر يوماً» بعد از هجده روز كه بر اسماء گذشت آن وقت «فامرها رسول الله» اين‏كه قاعدتاً غسل نفاس را انجام بدهد «ان تطوف بالبيت و تصلى» و بعدش هم سعى بين صفا و مروه، در حالى كه «و لم ينقطع عنها الدم» هنوز دم منقطع نشده بود، و ادامه داشت، اما بعد از گذشتن هجده روز رسول خدا دستور دادند غسل نفاس را انجام بدهد، بعد هم طواف و سعى و امثال ذلك را. اين هم دو تا روايت كه هردوى شان، البته اين دو تا روايت است، ولو اين‏كه يك جريان را نقل مى‏كند، اشتباه نشود، كه ما كه بعضى جاها چند تا روايت را به يك روايت بر مى‏گردانيم، مال آنجايى بود كه راوى و مروى عنهش واحد است، اما آنجاى كه راوى و مروى عنه متعدد است، يكى زراره است، نقل از امام باقى مى‏كند، و ديگر راوى ديگر نقل از امام صادق مى‏كند، روايت دوتا روايت است، منتها هردو روايت يك جريان را نقل مى‏كنند، اگر دو تا روايت يك جريان را نقل كردند، اين معنايش اين نيست كه روايت واحد است، روايت متعدد است، منتها دو روايت متعدد راوى يك جريان و يك قضيه هستند. اين در رابطه با نفاس يا حيض قبل الاحرام كه عرض كرديم در مانحن فيه حكم شان فرق نمى‏كند.
    و اما در حيض بعد الاحرام، يكى موثقه اسحاق بن عمار در آن جلد قبلى وسائل، ابواب اقسام الحج باب بيست و يكم، حديث سيزدهم، اسحاق بن عمار نقل مى‏كند «عن ابى الحسن عليه السلام قال سئلته عن المرئة تجى‏ء متمتعتاً فتتمض قبل ان تطوف بالبيت»
    يعنى در حال احرام هيچ گونه گرفتارى حيض نداشته، «تجى‏ء متعتاً ف» با كلمه فا، بعد حائض مى‏شود قبل از آنى كه طوافى به بيت را انجام بدهد، و اين حيضش هم طول مى‏كشد، «حتى تخرج الى عرفات» تا ضيق وقت پيش مى‏آيد «قال» فرمود بر طبق اين روايت‏
    «تصير حجه» يا نه حجة «تصير حجة مفردة» اين حجه‏اش يا اين تمتعش حجه مفرده مى‏شود، يك حج مفرد، قاعدتاً اگر حج واجب باشد، به دنبال او بايد يك عمره مفرده هم انجام بدهد، منتها اضافه‏اى كه اين روايت دارد اين است، «قلت» راوى سؤال مى‏كند «عليها شى‏ء؟» يك قربانى چيزى هم به عهده او است يانه؟ «قال» امام بر طبق اين روايت مى‏فرمايد «دم تحريقه و هى اضحيتها» يك خونى كه آن خون را اراقه مى‏كن و به زمين مى‏ريزد و اين اضحيه آن زن حساب مى‏شود، كه مرحوم شيخ طوسى بعد ازاين‏كه اين روايت را نقل مى‏كند، مى‏فرمايد خوب پيدا است كه اين بعنوان استحباب مطرح است، و الا اگر حج حج افراد شد، در حج افراد ديگر قربانى مطرح نيست، اضحيه مطرح نيست، اين يك حكم استحبابى است كه اين روايت دلالت دارد. پس اين روايت در مقابل آن قولى است كه مى‏گويد كه اگر حيض بعد الاحرام باشد، حق عدول ندارد، اين روايت با اين‏كه موردش حيض بعد الاحرام است، مع ذلك مى‏گويد «تصير حجة مفردة» اين يك روايت.
    روايت ديگر، آن روايت محمد بن اسماعيل بن بزى بود كه يكى دو روز ما در باره‏اش بحث مى‏كرديم كه از حضرت رضا سؤال كرد، حضرت رضا فرمود كه «كان جعفر يقول زوال يوم التروية و كان موسى يقول بعد صلاة الصبح» بعد راوى يك اشكالى كرد، باز حضرت روى زوال يوم ترويه تأكيد كردند، بعد روايت اجلان ابى صالح را خدمت حضرت رضا عرض كرد، باز حضرت فرمودند «لا اذا زالت الشمس يوم التروية» اين روايت ولو اين‏كه در باره حد ضيق ما به اين روايت اعتماد نكرديم، اما اين روايت هم دو تا خصوصيت دارد، يكى اصل العدول را دلالت داشت، يكى حد الضيق را معنى مى‏كرد، ما در معناى حد الضيق روايات ديگر را ترجيح داديم، اما در اصل العدول اين روايت همين فتواى مشهور را در اينجا مى‏گويد، حالا موردش كجا است؟ من فقط سؤالش را نوشتم، چون اصل روايت را مفصل بحث كرديم. سؤال اين است، «قال سئلت ابى الحسن الرضا عليه السلام عن المرئة تدخل مكة متمتعة فتحيض قبل ان تحل» حيض بعد احرم عمرة التمتع را اين روايت دلالت دارد، آن وقت «فتحيض قبل ان تحل متى تذهب متعتها» پس اصل اين معنا را قبول دارد كه وقتى كه حيض بعد الاحرام هم عارض بشود، مسئله عدول مطرح است. نكته‏اى كه در اين روايت است كه در روايات ديگر شايد نباشد اين است كه اين معنا مفروغ عنه بوده، عند السائل، كه حيض ولو اين‏كه بعد احرام عمرة التمتع باشد، در بعضى از حالاتش عمره تمتع را از بين مى‏برد، يعنى بايد عدول به حج افراد بكند، اين معنا در ذهن سائل مفروغ عنه بوده، منتها زمانش راسؤال مى‏كند، مى‏گويد «متى تذهب متعتها» و الا پيش من مسلم است كه حيض متعه را از بين مى‏برد، ولو اين‏كه اين حيض بعد ورود مكه باشد، بعد از اين‏كه اين باشد كه احرامش در حال طهارت بوده، و حيض بعد الطهاره عارض شده. مع ذلك زمانش را سؤال مى‏كند، و ما عرض كرديم اگر روايت از نظر زمان ما نتوانيم بر طبقش فتوا بدهيم، و نداديم، اما اصل مطلبش در رابطه با حرف مشهور در اينجا قابل استناد و قابل تمسك است.
    آخرين روايت در رابطه با اين قول اول كه عرض كردم دسته بندى روايات به اين صورت بهتر و جالب‏تر است، يك روايتى است مال ابو بصير در ابواب طواف، جلد نهم، باب هشتاد و چهارم حديث چهارم. اين روايت البته، ايرسالى در سندش وجود دارد، چون محمد بن ابى حمزه نقل مى‏كند «عن بعض اصحابه