• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن

  • بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    درس خارج فقه، بحث حج، توسط استاد فاضل لنكرانى‏
    تهيه شده در سال 1371 ه.ش،
    درس شماره 310
    اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏
    در ذيل همين مسأله پنجم مى‏فرمايند كه «والظاهر عموم الحكم بالاضافة الى الحج المندوب ولو نوى التمتع ندباً وضاق وقته عن اتمام العمرة وادراك الحج جاز له العدول الى الافراد و الاقوى‏ عدم وجوب العمرة عليه». يك نكته‏اى در اصل بحثى كه از آن گذشتيم كه اگر كسى محرم شده باشد، به احرام عمره تمتع و بعد وارد مكه شد و ملاحظه كرد كه اگر بخواهد عمره تمتع را به اتمام برساند، با آن مسأله‏اى كه ما اختيار كرديم، وقوف به عرفات را نمى‏تواند درك بكند. گفتيم خوب وظيفه‏اش عدول الى «حج الافراد» است، لكن نكته در اين‏جا بايد تذكر داده بشود و آن اين است كه بعد از آنى كه روايات دلالت مى‏كند بر اينكه چنين كسى عدول به حج افراد مى‏كند، اين معنايش اين است كه اين حج افراد كفايت مى‏كند از حج تمتعى كه بر او واجب است، نه معنايش اين است كه آن حج تمتع و حجة الاسلام به قوت خودش باقى است، منتها حالا يك وظيفه زائدى پيدا كرده و آن اين است كه عمره تمتع را قلب بكند و متبدل بكند به عمره حج افراد و حج افراد را انجام بدهد. نه ظاهر اين است كه وقتى كه انقلاب حاصل مى‏شود و متبدل مى‏شود «الى حج الافراد»، اين حج افراد ديگر كافى از وظيفه اوست، با اينكه وظيفه اولى او حج تمتع بوده، منتها با اين شرائط خاص، اين حج افراد كفايت مى‏كند از آن حج تمتع، مثل اينكه در بعضى از موارد گذشته هم، خوب ما مواردى براى قلب و انقلاب داشتيم، ما مى‏گفتيم كه اگر يك آفاقى، يك كسى كه وظيفه‏اش حج تمتع است، اگر بيش از دو سال در مكه مجاورت اختيار بكند، اين «ينقلب فرضه الى حج القران او الافراد»، اين هم شبيه همان معناست. پس مقصود اين نيست كه اين كسى كه وظيفه‏اش حج تمتع است، حالا ضيق وقت حاصل‏
    شده است، عدول به حج افراد كرده، اما ديگر اين حج افراد، به درد حجة الاسلامش نمى‏خورد. اين طور نيست مسأله، ظاهر روايات و متفاهم عرفيه از روايات و همين‏طور فتاواى اصحاب بزرگوار، ظاهر اين است كه اين حج افراد كافى از همان وظيفه اوليه و وظيفه اصليه است. آن وقت اين يك نتيجه مى‏دهد، نتيجه‏اش اين است كه به دنبال اين حج افراد، لازم است كه عمره مفرده را انجام بدهد، به خلاف اين مسأله‏اى كه حالا خوانديم كه حج تمتع ندبى است كه الآن عنوان مى‏كنيم، آن ديگر به دنبال حج افراد، لازم نيست كه عمره مفرده واقع بشود.در حقيقت اين فرق برگشت مى‏كند به حج افراد واجب و حج افراد مستحب، حج افراد واجب، به دنبال او، عمره مفرده، واجب است، اما حج افراد مستحبى ديگر لازم نيست كه به دنبال او عمره مفرده انجام بگيرد. براى خاطر اينكه در حج افراد و حج قران، بين حج عمره ارتباط وجود ندارد، بلكه دو عمل مستقل شناخته مى‏شود و به عبارت ديگر اگر كسى حج تمتع مستحبى بخواهد انجام بدهد، حج تمتع مستحبى نمى‏تواند خالى از عمره باشد و عمره آن قبل از الحج است و حج عمره در تمتع، به منزلت عمل واحد است، اما در حج افراد، مخصوصاً بين واجبش و مستحبش فرق وجود دارد. حج افراد واجب، به دنبال او عمره مفرده هم واجب است. اما اگر يك كسى خواست يك حج افرادى را مستحباً انجام بدهد، اين ديگر «لا يلزم عليه» اينكه عمره مفرده هم به دنبال او انجام بدهد. بلكه مستحب به همان حج افراد تحقق پيدا مى‏كند، منتها اگر ميل داشته باشد عمره مفرده هم به‏عنوان يك مستحب مستقلى انجام بدهد، مانعى ندارد. پس در حقيقت در مسأله‏اى كه از آن فارغ شديم، دو نكته وجود دارد، يك نكته اينكه وقتى كه عمره تمتع منقلب به حج افراد مى‏شود، اولاً اين كافى از وظيفه واجبه اين شخص است، با اينكه وظيفه اوليه او حج تمتع بوده، اما خوب حالا با اين شرائط خاص، انقلاب پيدا كرده «الى حج الافراد»، لذا همين حج افراد كافى از حج تمتع فريضه اوليه است و نكته دوم اينكه چون حجش حج واجب است، بايد به دنبال اين حج افراد يك عمره مفرده هم انجام بدهد حتماً. اين طور نيست كه حج افراد واجب خالى از عمره باشد. حالا مسأله‏اى كه خوانديم كه در ذيل مسأله مطرح است،
    جواب سؤال: حالا كه هنوز داريد واجبش را مى‏گوييد يا مستحبش را، حالا الآن بحث مى‏كنيم، الآن بحث مى‏كنيم.
    عرض مى‏شود كه، و اما مطلبى را كه امروز مطرح كرديم اين است كه، خوب اين رواياتى كه ما خوانديم، حالا قدر متيقن، يا يك فرد روشنش اين بود كه اين معتمِر به عمره تمتع در حجة الاسلامش اين مسائل برايش پيش بيايد، زنى است مى‏خواهد حجة الاسلام انجام بدهد، محرم شده به احرام عمره تمتع، حالا وارد مكه شد، «ثم حاضت»، ولو اينكه حالا در خصوص حيض، ما يك مسأله جداگانه‏
    و يك اقوال مختله‏اى داريم، لذا بحث را نبايد روى اين مثال متمركز كنيم. مثال‏هاى ديگرى كه عرض كرديم، از مسجد شجره محرم شد به احرام عمره تمتع، بعد در فاصله بين مكه و مدينه، ماشين خراب شد و طول كشيد. وقتى كه وارد مكه شد، ديد اگر بخواهد عمره تمتع را به آخر برساند، ضيق تحقق پيدا كرده، حالا حدّ ضيق هم ما اختيار كرديم كه حدّ ضيق فوات مسماى وقوف به عرفات است، حالا هر كسى به هر معنايى ضيق را معنا مى‏كند. آيا اين مسأله گذشته با اين مطالب و روايات در باب حج مستحبى تمتع هم پياده مى‏شود، يا درباره او پياده نمى‏شود. رواياتى كه خوانديم، مخصوصاً آنهايى كه مشتمل بر سؤال بود، اين هيچ ازش استفاده نمى‏شد كه حج تمتعى را كه مورد سؤال قرار داده، حج تمتع واجب را مورد سؤال قرار داده است و حتى اگر نظرتان باشد، مرحوم سيد يكى از محاملى كه براى اين روايات ذكر مى‏كرد، اين بود كه مى‏گفت ما همه اين روايات را، حمل بر حج مستحبى مى‏كنيم و اختلافشان را حمل بر اختلاف مراتب فضيلت، در رابطه با عمره تمتع. درست است كه ما به مرحوم سيد ديروز اشكال كرديم، گفتيم كجاى اين روايات ازش اختصاص به حج مستحبى استفاده مى‏شود. اما خوب اين دليل بر اين هست لا اقل كه اين روايات علاوه بر اينكه حج واجب را شامل مى‏شود، حج مستحبى را هم مى‏گيرد. ما به آن بيان سيد كه مى‏فرمود اختصاص به حج مستحبى دارد ايراد كرديم، اما شمول روايات را نسبت به حج مستحبى، كسى نمى‏تواند در آن ترديدى داشته باشد و بگويد اين رواياتى كه خوانديم، منحصراً موردش حجة الاسلام است، يعنى حج تمتع واجب. از كجا ما خيلى از روايات سؤال كرده بود كه يك متمتعى «يدخل مكة مثلاً يوم عرفه»، خوب «المتمتع يدخل مكه يوم عرفه» كنارش ننوشته كه متمتعى كه حج تمتع واجب را، دارد انجام مى‏دهد. اين اطلاق اقتضاء مى‏كند كه هم حج تمتع واجب را شامل بشود و هم حج تمتع مستحب را شامل بشود. لذا اگر يك ايرانى براى، عرض مى‏شود، يك حج تمتع مستحبى، رفت از مسجد شجره محرم شد و بعد وارد مكه شد، در زمانى كه ضيق پيدا شده، به هر معنايى كه ما ضيق را معنا بكنيم. خلاصه ديد ضيق تحقق پيدا كرده است. اينجا عمره تمتع استحبابى او تبدل پيدا مى‏كند، به يك حج افراد استحبابى، مسأله تبدل، در انحصار حج واجب نيست، اينجا هم اين تبدل پيدا مى‏شود، پس از اين نظر نمى‏شود انصافاً كسى مناقشه بكند و ادعا بكند كه روايات موردش حج تمتع واجب است و حج تمتع مستحب را نمى‏گيرد. منتها يك فرق هست و آن اين است كه در اصل مسأله يعنى حج تمتع واجب، بعد از آنى كه انقلاب به حج افراد پيدا مى‏كرد، لازم بود كه «بعد حج الافراد» يك عمره مفرده هم انجام بدهد. اما اگر حج تمتع مستحب شد و انقلاب به حج افراد مستحب پيدا كرد «يترتب عليه ما يترتب عليه»، خوب تنها شبهه‏اى كه اينجا هست اين است كه اين شخص از اول بنا داشته كه هم عمره بجا بياورد و هم‏
    حج بجا بياورد. چون معناى انتخاب حج تمتع در حج مستحبى، يعنى بنا گذارى بر اينكه هم عمره انجام بدهد و هم حج انجام بدهد. خوب مى‏گوييم درست است، لكن اگر اين مى‏توانست عمره تمتع را به آخر برساند و بعد حج تمتع را انجام بدهد، خوب جمع مى‏كرد بين عمره و حج، اما بعد از آنى كه عمره‏اش انقلاب به حج افراد مستحب پيدا كرد و در حج افراد مستحب ديگر عمره مفرده ضرورت ندارد، عمره مفرده جزء حج نيست، يك عمل مستقل است و واجب هم نيست، ديگر چرا ما حكم بكنيم كه يجب بر اين عمره مفرده انجام بدهد. چه دليلى بر اين معنا قائم شده و آن حرفى كه اين برادرمان فرموده‏اند «دخلة العمرة فى الحج الى يوم القيامة» اين مشروعيت حج تمتع را دارد بيان مى‏كند، يعنى مى‏فرمايد كه حج تمتع كه عمره آن مرتبط به حج است، آن هم «قبل الحج» بايد واقع بشود، اين يك مسأله موقت نيست، اشاره هم به اينكه كسى نيايد بعد از من تحريم بكند اين معنا را. نه، اين الى يوم القيامه، حج تمتع به قوت خودش باقى است. اما حالا اگر عمره تبدل به حج افراد مستحب پيدا كرد، اين را ديگر ما چه دليلى داريم بر اينكه بايد عمره مفرده انجام بدهد.
    لكن يك مشكله روايتى اينجا در ذهن من هست، مشكله روايتى اين است، اين را يك مقدار رويش دقت بفرماييد، در بعضى از اين روايات گذشته مى‏گفت كه، اين طور مى‏فرمود، خود امام هم در بعضى از روايات مى‏فرمود، در بعضى از رواياتش ابن ابى عمير كه راوى روايت بود اين مطلب را ذكر مى‏كرد، در بعضى از روايات خود امام مى‏فرمود «كما صنعت عائشه» همان طورى كه عمره تمتعش قلب به حج افراد شد، خوب وظيفه اين است كه در مقام ضيق وقت عمره تمتع قلب به حج افراد مى‏شود. اينجا يك نكته روايتى است، يك مقدار رويش دقت بفرماييد، از يك طرف، خوب دقت بفرماييد، ظاهر اين است كه عائشه در زمان حيات رسول خدا، تنها همان سفرى كه رسول خدا به حج آمدند، عائشه با ساير زنهاى پيغمبر در خدمت پيغمبر بودند. يعنى عائشه در زمان حيات رسول خدا تنها يك سفر به حج آمده، چون رسول خدا از وقتى كه مدينه تشريف بردند، عرض كرديم ديروز يك سفر براى حج آمدند، آن هم هنوز حج تمتع مشروع نشده بود و حج رسول اللَّه، حج قران بود و بعد از آنى هم كه دستور آمد، دستور آمد آنهايى كه سوق هدى نكردند، حجشان تبدل به حج تمتع پيدا مى‏كند. اما رسول خدا چون سوق هدى كرده بود، ايشان ديگر حجش انقلاب به حج افراد يعنى تمتع پيدا نكرد، بلكه به‏عنوان همان حج قران باقى ماند. لذا همان طورى كه صاحب جواهر هم فرمودند، رسول خداصلى الله عليه وآلهاصلاً حج تمتع انجام نداده‏اند. براى اينكه تا زمانى كه در مكه بودند، وظيفه شان حج قران و افراد بود، بعد از آنى كه به مدينه تشريف آوردند نتوانستند به مكه بيايند، «الا فى حجة الوداع»، آن وقت هم حج تمتع در وسط كار مشروعيت پيدا كرد، تنها براى آنهايى كه سوق هدى‏
    نكرده بودند. آن وقت سؤال اين است كه عائشه اينكه در روايت مى‏گويد «كما صنعت عائشه» عائشه حجش چه حجى بود، آيا شروع حجش به‏عنوان حج تمتع بود، فرض اين است كه حج تمتع در وسط كار مشروعيت پيدا كرد. لذا مجبوريم كه ما اين حرف را بزنيم به ملاحظه روايات، بگوييم عائشه هم با رسول خدا حج را شروع كرد، اما به‏عنوان حج، عرض مى‏شود، افراد، نه به‏عنوان حج قران، به‏عنوان حج افراد. چون حجش حج افراد بود بعد از آنى كه وارد مكه شدند، جبرئيل وارد شد، گفت آنهايى كه سوق هدى نكردند و حجشان حج افراد بوده، آن‏ها تبديل مى‏شود به عمره تمتع و حج تمتع، يعنى عمره تمتع را انجام بدهند، محل بشودند و بعد براى حج احرام حج ببندند. از روايات اين طورى استفاده مى‏شود كه زنهاى پيغمبر، هيچ كدامشان سوق هدى نكرده بودند، اينها وقتى كه وارد مكه شدند، مشمول همين برنامه جديد قرار گرفتند كه حجشان تبدل به حج تمتع پيدا كرد و باز اين معنا استفاده مى‏شود كه ساير زن‏هاى پيغمبر، به علت حالا يا كحولتشان يا به علت اينكه وقت عادت حيضشان نبوده، آنها توانستند كه عمره تمتع را انجام بدهند، طواف سعى و امثال ذلك را انجام بدهند و محل بشوند، بعد محرم بشوند به احرام حج.
    ؟؟؟
    تنها در بين زنهاى رسول خدا، عائشه مثل اينكه گرفتار همين عادت حيض شده، از يك طرف، حج افراد به حسب حكم تازه، تبدل به حج تمتع پيدا كرده، از يك طرف هم مسأله حيض مانع از اين است كه ايشان بتواند عمره تمتعش را به آخر برساند. لذا مثل اينكه دو تا قلب و انقلاب اينجا تحقق پيدا كرده، اول حج افراد، تبدل به حج تمتع، بعد هم به لحاظ اينكه نمى‏توانسته عمره تمتع را به آخر برساند، باز همان مسأله حج افراد پيش آمده است. خوب اينهايش را ما از روايات و از تشبيه امام كه مى‏فرمايد، «كما صنعت عائشه»، اينها را خوب با اين بيانى كه عرض كرديم، راه برايش درست مى‏كنيم، نه اينكه عائشه من اول الامر محرم به احرام عمره تمتع شده بود، نه، هنوز تمتع مشروعيت پيدا نكرده بود. در آن حالى كه تمتع مشروعيت پيدا كرد، بين عائشه و بين ساير زن‏ها فرق بود، لذا ساير زنهاى پيغمبر، توانستند كه عمره تمتع را انجام بدهند، بعد از عمره تمتع، حج تمتع را انجام بدهند، باقى ماند عائشه در حقيقت عائشه فقط حج افراد انجام داده است، چون نمى‏توانسته عمره تمتع را به آخر برسانند. آن وقت آنى كه يك قدرى مشكله در اين مسأله است اين است كه در آن روايت مفصله‏اى كه ما در رابطه با اصل مشروعيت حج تمتع، در اول مباحث اقسام حج خوانديم كه روايت را قسمت مفصلش را خوانديم. در ذيل همان روايت كه اين تكه را ديگر آنجا نخوانديم، در ذيل آن روايت اين مطلب را دلالت مى‏كند، روايت هم روايت صحيحه معتبره بود، مطلب اين است كه بعد از آنى كه مسأله حج تمام شد، عائشه‏
    تقريباً به صورت يك مقدار اوقات تلخى، رو كرد به طرف پيغمبر اكرم صلوات اللَّه عليه، گفت خوب ساير زن‏هاى شما، الآن كه بر مى‏گردند به مدينه، هم حج انجام داده‏اند، هم عمره انجام داده‏اند. اما من فقط يك حجى انجام داده‏ام، عمره‏اى انجام نداده‏ام، براى اينكه نتوانست، حج افراد من تبدل به حج تمتع پيدا بكند. من فقط يك حج افرادى انجام داده‏ام، لذا الآن كه بر مى‏گردم، در حقيقت يك كمبودى در خودم احساس مى‏كنم. ساير زن‏ها، هم حج انجام داده‏اند و هم عمره انجام داده‏اند، اما من فقط يك حجى انجام داده‏ام. اينجا است كه رسول خدا بدون اينكه خودشان وارد مكه بشوند، دستور دادند، به محمد بن ابى بكر كه برادر عائشه بود، به او دستور دادند كه عائشه را ببر به مسجد تنعيم و از مسجد تنعيم او را محرم بكن، به احرام عمره مفرده و يك عمره مفرده‏اى، عرض مى‏شود از او تحقق پيدا كرده باشد. كه در نتيجه وقتى كه بر مى‏گردد، اين هم، هم حج را انجام داده باشد و هم عمره را انجام داده باشد. لذا محمد بن ابى بكر دستور رسول خدا را انجام داد و عائشه را برد مسجد تنعيم و از آن‏جا محرمش كرد، محرم شد به احرام عمره مفرده و عمره مفرده را انجام داد. آن وقت مشكله اين نكته‏اى است كه مى‏خواهم عرض بكنم كه ظاهر اين است كه اين حجى كه واقع از عائشه بوده، اين حجة الاسلام بوده، براى اينكه عائشه تا زمانى كه در مكه بود كه «لم تكن بالغة»، بالغ نبود، به سن بلوغ نرسيده بود و ما در رواياتمان مى‏خوانديم كه «لو ان الصبى حج عشر حجج» اين به درد حجة الاسلام نمى‏خورد، اين بعد از آنى كه بالغ شد، بايد حجة الاسلام را انجام بدهد. آن وقت از طرفى اين احتمال را بخواهيم بدهيم كه اين حجى كه واقع از عائشه شده، يك حج افراد مستحبى بوده، اين هم بعيد است، ظاهر اين است كه بعد از آنى كه رسول خدا زن و زن‏هاى خودش را همراه خودشان مى‏آورند، حالا اگر اينها استطاعت ماليه هم نداشته باشند، طبعاً استطاعت بذليه از ناحيه رسول خدا انجام گرفته است، يعنى مهمان شوهرش بوده، مهمان رسول خدا بوده است. لذا به نظر مى‏رسد با اطمينان كه اين حج واقع از عائشه «كان حجة الاسلام»، خوب اگر حجة الاسلام بوده، خوب بعد از آنى كه اين حج افراد را انجام داده، ظاهر اين است كه اگر عائشه به رسول خدا مراجعه نمى‏كرد و اظهار آن كمبود را نمى‏كرد، رسول خدا دستور نمى‏دادند كه او برود عمره مفرده انجام بدهد. در حقيقت به دنبال تقاضاى عائشه عمره مفرده را رسول خدا دستور دادند كه انجام بدهد، آن وقت شبهه همين است كه اگر ما بخواهيم اين حج عائشه را يك حج مستحبى فرض بكنيم، اين خلاف ظاهر است، اگر بخواهيم به‏عنوان حجة الاسلام فرض بكنيم، «كما هو الظاهر» كه عنوانش عنوان حجة الاسلام بوده، براى اينكه بلوغ عائشه اصلاً در مدينه بوده و قبل از آمدن به مدينه، «لم تكن بالغة اصلاً، و اگر حج هم انجام داده، اين كفايت نمى‏كرده «عن حجة الاسلام». خوب پس اين حجش، حجة الاسلام بوده، منتها به‏
    صورت حج افراد و نتوانسته تبدل به حج تمتع پيدا بكند، و اگر اين طور شد، روى قاعده، عمره مفرده بعد از حج افراد واجب وجوب دارد. در حالى كه ظاهر روايت اين است كه اگر عائشه به رسول خدا مراجعه نمى‏كرد و اين احساس كمبودش را از ساير بانوان رسول خدا ابراز نمى‏كرد، رسول خدا دستور نمى‏دادند، به محمد بن ابى بكر كه خواهرت را ببر به مسجد تنعيم كه از آن‏جا محرم بشود به احرام عمره مفرده. اين حالا يك نكته روايتى بود كه با توجه به آن روايت مفصله و بعضى از رواياتى كه در همين مسأله مورد بحثمان خوانديم و با تعبير «كما صنعت عائشه» تعبير كرده بودند امام، امام معصومعليه السلام، يك همچنين مشكله‏اى به نظر مى‏رسد. لكن در اصل اين جهتى كه امروز خوانديم كه اگر عمره تمتع مستحب باشد و به واسطه ضيق، تبدل به حج افراد مستحب پيدا بكند، ديگر حج افراد مستحب، به دنبال او عمره مفرده، واجب نيست. «هذا تمام الكلام» در اين مسأله، تا مسأله بعد انشاء اللَّه.
    پايان درس‏